فلک نازنامه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/258579/فلکنازنامه
شنبه 20 اردیبهشت 1404
چاپ شده
6
فَلَکْنازْنامه، از منظومههای مشهور عاشقانۀ ادبیات عامه، که روایتهای کتبی و شفاهی گوناگون از آن موجود است. طی 200 سال اخیر، دستکم 3 شاعر داستان فلکنازنامه را به نظم کشیدهاند، اما رایجترین و معروفترین روایت آن سرودۀ یعقوب بن مسعود تسکین شیرازی، از شاعران سدۀ 12 ق / 18 م و همعصر کریم خان زند (د 1193 ق / 1779 م) است. این داستان بیشازآنکه مورد توجه خواص و ادیبان باشد، از اقبال عامۀ بیسواد و کمسواد برخوردار بوده است. به گفتۀ یکی از ناشران قدیمی خیابان ناصر خسرو در تهران، ایلات و عشایر از مشتریان همیشگی این کتاب بودهاند که هرساله شمار فراوانی از آن را میخریدهاند. چاپهای مشهور به «بازاری» که در 100 سال اخیر بهطور متوالی از این کتاب صورت گرفته، مؤید این موضوع است. در گذشتهای نهچنداندور، افراد باسواد این کتاب را مانند بسیاری از داستانهای مشابه، در جمع خانوادگی، بهویژه در شبهای زمستان برای حاضران در مجلس میخواندهاند (قیصری، 24؛ نیز نک : ه د، کتاب). خواندن آن در مکتبخانه(ه م)ها نیز رایج بوده است (ذاکرالحسینی، 126). از این کتاب با نامهای فلکناز و خورشیدآفرین، خورشیدآفرین و فلکناز یا سروگل طناز، خورشیدآفرین، خورشیدآفرین و فلکناز، فلکناز و خورشیدآفرین و سروگل طناز و جز اینها یاد شده است (آلداود، 34-35). موضوع داستان فلکنازنامه شرح مسافرتها، جنگها، پهلوانیها و عشقورزیهای فلکناز، شاهزادۀ مصری، است. بخشی از جغرافیای داستان شامل سرزمینهای واقعی است مانند مصر، یمن، عربستان، چین، رم و خوارزم، و بخشی نیز سرزمینهای افسانهای را شامل میشود. بر همین اساس، شخصیتهای داستان نیز برخی انسان، و برخی دیوان و پریان هستند. دراینمیان، نام شخصیتهای انسانی قابل توجهاند. آنها که در داستان نقشی مهم دارند، نامشان از میان ستارگان انتخاب شده است (قیصری، همانجا). در کنار «فلکناز» که شخصیت اصلی است، باید از نخستین عشق او، «آفتاب»، غلام وی، «مشتری»، رقیبش، «خورشیدآفرین» و سپس یاران جانفشان او، «اختر»، «عطارد»، «زحل»، «مریخ»، «شمسه»، «سهیل»، و «پروین» نام برد. نام برخی دیگر نیز از میان گل و گیاه انتخاب شدهاند، مانند سرو، گل، سوسن و سنبل. از سرایندۀ داستان، یعنی میرزا یعقوب بن مسعود، ملقب به تسکین، در هیچیک از کتابهای تذکره و تاریخی یاد نشده است. در فرهنگ سخنوران (خیامپور، 113) و الذریعة از چند شاعر به نام تسکین یاد شده است که احوال هیچیک از آنها منطبق با سرایندۀ داستان نیست (آلداود، 22). فقط هرمان اته اشارهای گذرا به نام وی و کتابش کرده است (ص 90). آقابزرگ در جایی (9 / 170) از تسکین تبریزی، و در جایی دیگر (19 / 259) از مثنوی فلکنامه یاد کرده است و فقط به نام تسکین و اندک مطلبی در مورد او اشاره دارد و میگوید: احتمال یکیبودن او با تسکین تبریزی بعید است. ازاینرو، تنها از خلال همین منظومه میتوان این اطلاعات مختصر را دربارۀ زندگی سراینده به دست آورد: نیاکان پدری او از یهودیان فلسطینیتبار بودهاند که بعدها به شهر قطیف بحرین مهاجرت کرده، و اسلام را پذیرفتهاند و مادرش اهل قطیف بوده است (ص 406). تسکین در یک سفر دریایی دچار سانحه میشود و بهناچار در شیراز، در جوار شاهچراغ اقامت میگزیند (همانجا)؛ طبق گفتۀ خودش، به تشویق میرزا شرف، از صاحبمنصبان آن زمان شیراز، که از «اولاد رسول هاشمی» و در «صاحبهمتی، طاق» بوده است و بر «خوانش درویشان ایام» ارتزاق میکردهاند (ص 63)، این داستان را به نظم درمیآورد. داستان فلکناز در آن زمان با نام سرو و گل مشهور بوده، و نسخههای منثوری از آن نیز در میان مردم وجود داشته است که ظاهراً در «کوچه و بازار و خانه» آن را میخواندهاند (نک : همو، 66). تسکین این منظومه را در 1189 ق / 1775 م و در مدت 6 ماه سروده است (ص 67، 407). او از میان شاعران گذشته، بیشازهمه به نظامی ارادت داشته، و از وی با عنوان استاد نامی، دُر دریای ارشاد و کسی که «بر وی ختم شد شیرینکلامی» یاد کرده است. تسکین منظومۀ خود را نیز به تقلید از خسرو و شیرین (ه م) نظامی در بحر هَزَج مسدس مقصور (یا محذوف) سروده است. وزن منظومه نیز مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل (فعولن) است که تناسب بیشتری با داستانهای عاشقانه دارد. جنبۀ دیگر تأثیرپذیری تسکین از نظامی را میتوان در سرودن «ساقینامه» در آغاز برخی از صحنههای داستان دریافت؛ همان کاری که نظامی در شرفنامه و اقبالنامه کرده است. از لحاظ شعری این ساقینامهها نقطۀ قوت منظومه محسوب میشوند و فقط در همین مواضع است که میتوان شاهد توفیق تسکین در شاعری بود (قیصری، 24). از مثنوی تسکین چند نسخۀ خطی در کتابخانههای مجلس (صدرایی، 25 / 40)، بادلیان (زاخاو، I / 722)، موزۀ بریتانیا (ریو، II / 718)، دانشگاه تهران (مرکزی، 4 / 307، 15 / 4138) و ملی تبریز (سیدیونسی، 3 / 1206) وجود دارد که عنوان بیشتر آنها سرو و گل است. بهسبب مغشوش و ناقصبودن برخی از نسخهها و اختلافات آنها باهم، شمار قطعی ابیات اصلی منظومه را نمیتوان مشخص کرد، اما با مقایسۀ آنها باهم میتوان احتمال داد که میان 500‘ 3 تا 500‘4 بیت داشته است. از این داستان دو روایت دیگر نیز در دست است که سرایندگان آنها ناشناختهاند؛ یکی نسخهای که تاریخ تحریر آن 1234 ق است و 500‘ 3 بیت دارد و در کتابخانۀ ملی ملک با عنـوان سرو و گل ثبت شده است (ملک، 3 / 456-457) و دیگری با شمارۀ 407‘ 13 که در کتابخانۀ مجلس (صدرایی، 36 / 346) موجود است؛ این نسخه نسبت به دو روایت دیگر، کوتاهتر است و 800‘1 بیت دارد که از نظر ادبی ارزشی فراتر از روایت تسکین دارد (آلداود، 30-31). روایت تسکین در سالهای 1307، 1319 و 1324 ق در بمبئی، و در سالهای 1311، 1324، 1329 و 1353 ق، و 1308 و 1374 ش در تهران، و یک بار نیز در شیراز و اصفهان به شیوۀ سنگی، و چندینبار هم به شیوۀ سربی به چاپ رسیده است. همچنین خلاصهای از آن در 1348 ش، به نثر و با تغییراتی در نامهای جغرافیایی داستان برای استفادۀ دانشآموزان به چاپ رسیده است. یک بار نیز اقبال یغمایی متن کامل آن را به نثر در کتاب داستانهای پهلوانی و عیاری ادبیات فارسی منتشر کرد (نک : آلداود، 21-22، نیز 34-35). از داستان فلکناز روایاتی منثور نیز در افواه مردم وجود دارد. روایتی از آن در بلوچستان ثبت شده که در کتـاب قصههای مردم منتشر شده است (وکیلیان، 324 بب ). نگارندۀ این مقاله نیز روایتی دیگر با اندکی اختلاف و البته مشروحتر در منطقۀ خوزستان ثبت کرده است. داستان فلکنازنامه به اعتبار بنمایهها، موضوع، شخصیتها و خویشکاریهای شخصیتهای آن، داستانی ایرانی است که در بسیاری از موارد قابل مقایسه با داستانهای کهن ایران است. با وجود اهمیت و رواج گستردۀ آن در میان مردم، هنوز پژوهشی جدی دربارۀ این داستان صورت نگرفته است. آلداود اصل این داستان را متعلق به حوزۀ فرهنگ سامی دانسته است، و احتمال میدهد که تسکین آن را از «میان مآخذ و قصص یهودی» برگرفته باشد؛ او تبار یهودی شاعر و نیز وجود برخی نامهای فلسطینی و عبری را در آن «قرینهای بر صحت این نظریه» میداند (ص 15، 21). با استناد به گفتوگوهای میرزاشرف و شاعر که در آغاز کتاب با عنوان «در نظم کتاب و حکایت از روزگار» آمده، احتمال فوق منتفی است؛ زیرا به «عامبودن آن در دهر» و پراکنده بودنش «چه در کوه و چه بازار و چه خانه» تصریح شده است (ص 66). وقوع حوادث داستان در مصر، یمن و عربستان، و همچنین یهودیبودن تبار شاعر، و حتى وجود برخی نامهای فلسطینی و عبری، خللی در ایرانیبودن داستان وارد نمیکند. درست به همانسان که وقوع داستان در حلب و چین و ماچین دلیلی بر غیرایرانی بودن داستان سمک عیار (ه م) نمیتواند باشد. افزونبر این، با بررسی متن داستان نیز میتوان دلایل و قراین مهمی بر ایرانیبودن آن یافت که اهم آنها به این قرار است: 1. یکی از وجوه ممیزۀ افسانههای ایرانی و سامی، وجود دیوان و پریان در افسانههای ایرانی، و اجنه و غولان در افسانههای سامی است. این موضوعی است که همۀ پژوهشگران افسانههای ایرانی دربارۀ آن اتفاق نظر دارند (نک : کریستنسن، 308-310). خویشکاریهای شخصیتهای سحرآمیز افسانههای ایرانی با سامی متفاوت است. در افسانههای ایرانی این شخصیتها قائمبهذات یا خویشفرما هستند و خود دربارۀ مسائل گوناگونی که برایشان پیش میآید، تصمیم میگیرند؛ اما این شخصیتها در افسانههای سامی به فرمان انسانهایی دیگر عمل میکنند (نک : ه د، افسانه). وجود پریان و یا انسانهایی که به جلد پرنده یا آهو میروند، یکی از خویشکاریهای مکرر این موجودات در افسانههای ایرانی است (میهندوست، سمندر ... ، 109-116؛ امینی، 194-202؛ سادات، 128-131). یکی دیگر از خویشکاریها در این افسانهها، ارتباط دختر شاه پریان با قهرمان داستان است که معمولاً قهرمان با پشتسرگذاشتن موانع و کشتن دیو یا اژدها به پری دست مییابد (یاحقی، 141). در روایتهای شفاهی فلکناز، هنگامی که قهرمان در زیر سایۀ درختی به خواب رفته، سرو (در روایت: صبر) و گل بهصورت دو کبوتر بر بالای سر او ظاهر میشوند، نامهای برایش مینویسند و از او درخواست کمک میکنند (نک : وکیلیان، 424). در روایت کتبی فلکناز نیز رنگین نگارین، دختر شاه پریان، برای استمداد از خورشیدآفرین، نخست به شکل آهو درمیآید و پس از آنکه او را از لشکرگاه خود دور میکند، از جلد آهو بیرون میآید و درخواستش را برای او بیان میکند (ص 231). این بنمایه یادآور خویشکاری سحرآمیز دایۀ جادو و دورکردن خورشیدشاه از همراهانش در داستان سمک عیار است (ارجانی، 1 / 11-16). در قسمتی دیگر از منظومۀ فلکنازنامه، رنگین نگارین 3 عدد از پرهای خود را به خورشیدآفرین میدهد تا در مواقع اضطرار با سوزاندن آنها، او را بـه کمک خویش فراخواند (ص 237). این عمل یادآور خویشکاریهای سیمرغ (ه م) و زال در شاهنامه (ه م) است. از دیگر خویشکاریهای سحرآمیز در فلکنازنامه که با افسانههای ایرانی منطبق است، تغییر شکل جادوگر در هنگام مواجهه با قهرمان افسانه است. در این داستان زمانی که فلکناز قصد کشتن پیرزن جادوگر را دارد، پیرزن پیوسته به گرگ، شیر و اژدها تغییر شکل میدهد و البته همچون دیگر افسانههای ایرانی، از این کار خود نتیجهای نمیگیرد (ص 304-305). در افسانههای ایرانی روایتهای گوناگونی از این خویشکاری وجود دارد (نک : مارتسلف، 86- 88؛ میرکاظمی، 347-352). 2. وجود یاور ـ قهرمان، یعنی کسی که به هنگام گرفتاری به یاری قهرمان میآید، از خویشکاریهایی است که در افسانههای همۀ اقوام و ملل به چشم میخورد. حضور خضر (ه م) در افسانههای ایرانی یکی از نمودهای چنین شخصیتی است که معمولاً بهصورت پیری سبزپوش و آگاه به مسائل غیب، در کنار قهرمان ظاهر میشود، راه و چاه را به وی نشان میدهد و سپس در یکچشمبههمزدن غیب میشود (نک : مارتسلف، 80، 95، 102، 238؛ شیرویه ... ، 201-202؛ ابوطاهر، 248). خضر، بهویژه در داستانهای کهنتر همچون سمک عیار، مقامی خاص دارد (ارجانی، 3 / 7- 8، 5 / 66). هرچند دربارۀ خضر نظرات متفاوت است و برخی او را از پیامبران بنیاسرائیل دانستهاند، اما برخی ردپای زردشت، پیامبر ایرانی را در باورداشتهای مردم نسبت به خضر یادآور شدهاند (میهندوست، «ردپا ... »، 55-56). برخی نیز اعتقادات مردم نسبت به خضر را به باورهای دینی پیشازردشتی ایرانیان نسبت دادهاند (مزداپور، 21 بب ). جدا از اصل و نسب خضر، دستکم در یک مورد که بهطور مستقیم به بحث ما مربوط میشود، میتوان گفت که دیدار با خضر کاملاً اندیشهای ایرانی است (یاحقی، 183). در این منظومه، هنگامی که فلکناز به درگاه خداوند پناه میبرد و استدعا میکند که مشکلاتش حل شود، ناگهان خضر بر او ظاهر میشود و وی را راهنمایی میکند (ص 302-304). چگونگی ظهور خضر در این قسمت، هم بهلحاظ نوع لباس و هم از نظر نحوۀ ظاهرشدن و در پی آن، راهنماییها و سرانجام غیبشدن او، سراسر منطبق با افسانهها و داستانهای کهنتر ایرانی است. 3. بنمایۀ پادشاهی که به سن پیری رسیده است و فرزند پسری ندارد که وارث تخت و تاجش شود، در بسیاری از افسانهها و داستانهای سنتی ایرانی به چشم میخورد. این پادشاه معمولاً یا با هدایت اخترشماران و وزیران آگاه «به حساب فلک و تأثیر ستارگان» (ارجانی، 1 / 2)، یا با دعا به درگاه خداوند، یا ترکیبی از این دو (صفا، 5 / 1525) به خواستۀ خود میرسد. در این منظومه نیز با چنین بنمایهای در آغاز داستان مواجه هستیم: پادشاه مصر در 67سالگی صاحب فلکناز میشود (ص 68). همچنین موضوع پهلوانیهای فرزند سوم که در این داستان، دربارۀ خورشیدآفرین، کوچکترین و سومین پسر پادشاه چین، بیان شده، منطبق با بسیاری از افسانههای ایرانی است (مارتسلف، 75، 125، 129). 4. فرستـادن فـرزند پسر در هفتسالگی بـه مدرسه و آموختن سواد و فنون رزم و بزم و سیاست که در فلکنازنامه آمده (ص 69) نیز در بسیاری از داستانهای کهن ایرانی تکرار شده است (جعفری، «کتاب ... »، 9). 5. عاشقشدن با دیدن تصویر که در این داستان دو بار تکرار شده است (ص 89-93) نیز از جملۀ بنمایههایی است که در افسانههای کهن ایرانی مانند خسرو و شیرین وجود دارد (نظامی، 156- 159). افزونبر آنچه دربارۀ بنمایهها گفته شد، این نکات نیز قرینههای دیگری بر ایرانیبودن این داستان ارائه میدهند: بیشتر پهلوانها، آدمها، عناصر و شهرهای داستان نامهایی ایرانی دارند، مانند جمشیدشاه، مهران، بهروز، زرافشان، شبرنگ، فرخآباد، بهرام و بهمن. در سراسر منظومه، وقتی کسی میخواهد پهلوانی را بستاید، او را به نسل کیان منسوب میکند. افزونبراین، دیدگاه ناظر بر تدوین داستان دربارۀ مناسبات شاه با افراد جامعه، دیدگاه معروف شبان ـ رمگی است که سابقهای دیرینه در فرهنگ ایرانی دارد (نک : مختاری، 92 بب ). این اندیشه از زبان فلکناز خطاب به پادشاه چین بهصراحت بیان میشود (ص 263). اما جدا از اینها، مقایسۀ روایتهای شفاهی با روایت تسکین نیز بسیار بااهمیت است. برخی از نکات قابل تأمل دراینباره بدین شرحاند: 1. در روایت منظوم، فلکْ شاهزادهای مصری است که برای رسیدن به معشوق خود به سفر دورودرازی دست میزند. او نخست به زیارت مکه، و سپس به یمن میرود و سرانجام سر از چین و ماچین درمیآورد. فلک در طول این سفر با لشکریان خوارزم و ترکان جنگ میکند و آنها را که دشمنان سرو و گل هستند، شکست میدهد. با خورشیدآفرین عقد برادری میبندد و با سرو ازدواج میکند. پسازآن، به مصر بازمیگردد و «فاروق» پادشاه روم را دستگیر میکند و به تقاص خون پدر، به دار مجازات میآویزد. او در یکی ـ دو مورد نیز با دیوان و جادوگران نبرد میکند. درحقیقت، بخش اصلی مبارزات او با پادشاهان و افراد انسانی است. اما در روایتهای منثور شفاهی، بخش اصلی لشکرکشیهای فلکناز بر ضد دیوان و جادوگران است و فقط در قسمتهای پایانی به جنگ بر ضد کفار میپردازد. 2. در روایت منظوم، پادشاه مصر به هنگام پیری، صاحب فلکناز میشود؛ اما در روایتهای شفاهی به کهنسالی شاه اشارهای نمیشود و از مصر نیز نامی به میان نمیآید و فقط این نکته وجود دارد که «پادشاهی، فرزند دلیری به نام فلکناز داشت» (نک : وکیلیان، 424). 3. در روایت تسکین، سرو و گل دختران آزادشاه، پادشاه ختن هستند که پس از مرگ پدر یکی بر جای او بر تخت مینشیند و دیگری به فرماندهی سپاه میرسد (ص 121). در روایتهای شفاهی، سرو (یا صبر) و گل از پریزادگان هستند که در «شهر سبز» زندگی میکنند و با دیوان در حال جنگاند. آنها طی نامهای به فلکناز، از وی برای نبرد با دیوان کمک میخواهند (ص 425). 4. در روایت تسکین، «پیلدندان» برادر و فرمانده سپاه «اختشان»، پادشاه خوارزمیان، است. او قصد دارد سرو و گل را برای خود و برادرش تصاحب کند، اما توان مقابله با فلکناز را ندارد؛ درنتیجه از خورشیدآفرین، پسر پادشاه چین کمک میطلبد. خورشیدآفرین در جنگی تنبهتن مغلوب فلکناز میشود، سرو و گل او را دست جلاد میدهند، اما با وساطت فلکناز بخشیده میشود (ص 178 بب ). در روایتهای شفاهی، «پیلدندان» پادشاه یا فرمانده دیوان است. او بهدنبال پهلوانی قوی میگردد که از فلکناز انتقام بگیرد، تا اینکه خورشید قلعهگیر را برای نابودی او اجیر میکند (نک : وکیلیان، 427 بب ). در این روایت، خورشید خود از فلکناز تقاضا میکند که از گناه او بگذرد. در روایتی که نگارنده ضبط کرده است، سرو و گل برای جلوگیری از کشتن خورشید، وساطت میکنند. 5. در روایتهای شفاهی، فلکناز در سفر برای رسیدن به «شهر سبز» یا شهر پریان، به یک دوراهی میرسد که با راهنمایی پیری دانا (همو، 426) یا خضر زنده از خطرات هریک از دو راه، که یکی طولانی و دیگری نزدیک است، آگاه میشود. فلکناز راه نزدیک را که خطرناکتر است، انتخاب میکند. او در این مسیر اژدهای هفتسری که راه را بسته است، میکشد و سپس به مقصد میرسد. این دوراهی در روایت تسکین سر راه فرنگ به روم قرار دارد و مسیر رفتوآمد کاروانهای بازرگانی است. در این بخش از داستان که فلکناز و خورشیدآفرین گروهی از تجار را همراهی میکنند، نامی از پیر دانا یا خضر زنده برده نمیشود. تجار مشکلات راه خطرناک را که کمینگاه راهزنان است، به آنها میگویند (ص 314). دیگر ماجراهای روایتهای شفاهی کموبیش مانند روایت تسکین است، با این یادآوری که چگونگی تعاقب و توالی آنها در هریک از روایتها باهم متفاوت است. افزونبراین در روایت منظوم، حوادثی وجود دارد که در روایتهای شفاهی نشانی از آنها دیده نمیشود، مانند زیارت مکه، مسافرت به یمن، سفر با کشتی و گرفتارشدن در توفان دریا. با توجه به تأکید تسکین بر وجود روایتهای شفاهی این داستان، میتوان با احتیاط گفت که او مانند بسیاری از شاعران، برای آنکه «جامۀ ادبی» به این داستان بپوشاند تا مورد پسند «خواص» قـرار بگیرد، شاخوبرگهایی بـه آن اضافه کرده، و از نظر خود، آن را پیرایش داده است؛ ازاینرو، به نظر میرسد که شاعر از یک سو برای جذابیت بیشتر داستان، حوادث و ماجراهایی به آن اضافه کرده، و از سوی دیگر برای واقعی جلوهدادن آن، دیوان را به پادشاهان بدکردار، و پریزادگان یعنی سرو و گل را به شاهدخت تغییر داده است. برخی از ویژگیهای سبکی این منظومه عبارتاند از: استفادۀ فراوان از اصطلاحها، مثلها، دعاها، نفرینها و دشنامهایی که در زبان گفتاری رایجاند، مانند گرگ باراندیده (ص 113)، خشک و تر سوختن (ص 256)، کار ازدسترفتن (ص 82)، خاکت بـر دهن (ص 187)، و فیل کسی یاد هندوستان کردن (ص 91). دیگر ویژگیهای داستان عبارتاند از: نوشتن شکل گفتاری برخی از واژهها مانند «دهن» بهجای «دهان» (ص 187)؛ کاربرد «او» بهجای «آن» که متأسفانه از طرف مصحح بدون اشاره در پانوشت «اصلاح» شده است؛ حذف واو عطف (ص 130، بیت 6، ص 197، بیت 12)؛ و کاربرد حرف اضافۀ «از» به جای «بر»، «با» و «به»، برای نمونه: «ز خانبالغکشی لشکر ز شاداب» (ص 162). البته کاربرد «از» به جای دیگر حروف اضافه در نسخههایی از ابومسلمنامه (نک : اسماعیلی، 181) و سلیم جواهری (نک : جعفری، مقدمه بر ... ، 11) که همزمان با فلکنازنامه تحریر شدهاند نیز سابقه دارد؛ و جمعبستن مجدد جمعهای عربی مانند احوالات (ص 305) و تجاران (ص 323). بسیاری از مصراعها و بیتها کاملاً منطبق با اشعار و ترانههای شفاهی است، مانند: بیا ساقی که احوالم خراب است / دلم از دوری دلبر کباب است (ص 115)؛ فلک خود بیوفایی کردی آخر / ز ملک دل جدایی کردی آخر (ص 118). تسکین در ضمن منظومۀ خود چند تمثیل و افسانۀ کوتاه نیز نقل کرده است که ازجمله میتوان به «تمثیل روباه پرفسون با ماهی و میمـون» (ص 215) کـه مطابق بـا تیپ 35 در فهرست آرنـه ـ تامپسون است و نیز «تمثیل مرد عارف» (ص 403) اشاره کرد. منبع تمثیل اول، ادبیات شفاهی، و منبع تمثیل دوم، ادبیات مکتوب گذشتۀ فارسی است. نکتۀ پایانی، اشکالاتی است که در قافیهپردازی این منظومه وجود دارد. مثنوی از انواع بسیار آزاد شعر فارسی است که در آن دست شاعر، بهویژه دربارۀ قافیه، باز است، اما تسکین از این امکان بهخوبی استفاده نکرده و به همین سبب، «عیوب قوافی و اوصاف ناپسندیده» (نک : شمس، 213) در کلام او به وجود آمده است. برخی از ابیات او قافیه ندارند، مانند: ز اولاد رسول هاشمی بود / سر از این نام بر چرخ برین سود (ص 63). در مواضعی نیز برای درستکردن قافیه، تغییراتی در کلمهها داده که آنها را بیمعنی کرده است، مانند: چو برگفت آن سخن را آن جهانبان / بزد بانگی میان کاروانان (ص 314). در این بیت «کاروانان» را بهجای «کاروانیان» به کار برده که غلط مسلم است و نمیتوان آن را از نوع «یجوز للشاعر ما لایجوز لغیره» به حساب آورد (قیصری، 25).
آقابزرگ، الذریعة؛ آلداود، علی، مقدمه بر فلکنازنامه (نک : هم ، تسکین)؛ ابوطاهر طرسوسی، ابومسلمنامه، به کوشش حسین اسماعیلی، تهران، 1380 ش؛ اته، هرمان، تـاریخ ادبیات فارسی، ترجمۀ صادق رضازادۀ شفق، تهران، 1356 ش؛ ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1363 ش؛ اسماعیلی، حسین، مقدمه بر ابومسلمنامه (نک : هم ، ابوطاهر طرسوسی)؛ امینی، امیرقلی، سی افسانه از افسانههای محلی اصفهان، تهران، 1329 ش؛ تسکین، یعقوب، فلکنازنامه، به کوشش علی آلداود، تهران، 1382 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، «کتاب و کتابخوانی در فرهنگ عامۀ ایران»، فرهنگ مردم ایران، تهران، 1387 ش، شم 14؛ همو، مقدمه بر دو روایت از سلیم جواهری ... ، به کوشش همو، تهران، 1387 ش؛ خیامپور، عبدالرسول، فرهنگ سخنوران، تهران، 1368 ش؛ ذاکرالحسینی، محسن، «فلکنازنامه»، نامۀ فرهنگستان، تهران، 1384 ش، س 7، شم 1؛ سادات اشکوری، کاظم، افسانههای دهستان اشکور، تهران، 1387 ش؛ سیدیونسی، ودود، فهرست کتابخانۀ ملی تبریز (کتب خطی اهدایی محمد نخجوانی)، تبریز، 1354 ش؛ شمس قیس رازی، محمد، المعجم، به کوشش محمد قزوینی و محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1387 ش؛ شیرویۀ نامدار، به کوشش علیرضا سیفالدینی، تهران، 1384 ش؛ صدرایی خویی، علی، فهرستوارۀ نسخههای خطی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، قم، 1378 ش؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1370 ش؛ قیصری، ابراهیم، «فلکنازنامه»، جهان کتاب، تهران، 1383 ش، س 9، شم 1؛ کریستنسن، آرتور، افسانههای ایرانیان، ترجمۀ امیرحسین اکبری شالچی، تهران، 1386 ش؛ مارتسلف، اولریش، طبقهبندی قصههای ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ مختاری، محمد، انسان در شعر معاصر، تهران، 1372 ش؛ مرکزی، خطی؛ مزداپور، کتایون، «هدیش و خواجۀ خضر»، زندهرود، اصفهان، 1381 ش، شم 22؛ ملک، خطی؛ میرکاظمی، حسین، افسانههای دیار همیشهبهار، تهران، 1374 ش؛ میهندوست، محسن، «ردپای اشوزرتشت در فرهنگ عامه»، کتاب ماه هنر، تهران، 1382ش، شم 56-57؛ همو، سمندر چلگیس، تهران، 1352 ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1366 ش؛ وکیلیان، احمد، قصههای مردم، تهران، 1379 ش؛ یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران، 1369 ش؛ نیز:
Aarne, A. and S. Thompson, The Types of International Folktales, ed. H. J. Uther, Helsinki, 2004; Rieu, Ch., Catalogue of the Persian Manuscripts in the British Museum, London, 1881; Sachau, E. and H. Ethé, Catalogue of the Persian, Turkish, Hindûstânî, and Pushtû Manuscripts in the Bodleian Library, Oxford, 1889. لاله فتحی وامق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید