صفحه اصلی / مقالات / علویه خانم /

فهرست مطالب

علویه خانم


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 6 مرداد 1400 تاریخچه مقاله

عَلَویه خانُم، از ممتازترین داستانهای کوتاه صادق هدایت و از معروف‌ترین آثار ادبیات معاصر فارسی. 
معروف‌بودن این داستان بیش از هرچیز، مرهون غنای مضمون و زبان پرطلاقت و مایه‌های فولکلوریک یا فرهنگ‌شناختی آن است. این داستان، که بلندترین داستان کوتاه هدایت است، از جملۀ نخستین آثار ادبیات معاصر فارسی است که مردمان عادی و سروپابرهنه، چنان‌که هستند یا وانمود می‌شود که هستند، در آن ظاهر می‌شوند و نویسنده، به مقتضای داستان، چهرۀ آنها را ترسیم می‌کند و درد دلها و ارزشها و زشتیهایشان را بازمی‌گوید. درواقع این نخستین‌بار است که سراسر یک داستان نه به زبان ادبی یا به‌اصطلاح «لفظ قلم»، بلکه به زبان زندۀ گفتاریِ «بی‌پرده» و عامیانه با لفظ و لحن و لهجه‌های محلی و جنسی و طبقاتی ... نوشته شده است (بهارلو، پیشگفتار بر ... ، 6). 
داستان دارای طنزی لفظی است، از آن نوع که در فرنگی، کمدی مسخرگی یا خنده‌نامه نامیده می‌شود، و از حیث بیان قالبهای زبانی و فرهنگی مردمان اعماق (فرودست)، زبانزد منتقدان و پژوهشگران ادبیات داستانی مدرن ایرانی است. اغلب منتقدان، هنرنمایی هدایت را در به‌تصویرکشیدن چهرۀ مردم عادی واقعی و به حرف‌زدن واداشتن آنها (ضبط‌کردن صدای مردم به همان صورتی که از دهانشان بیرون می‌آید) تحسین کرده‌اند (دریابندری، 268؛ طبری، 35؛ بهارلو، «جامعه‌شناسی ... »، 107). 
میان نگارش و انتشار (1320 ش) علویه خانم 8 سال فاصله است. هدایت در نامه‌ای به یان ریپکا، مستشرق چک و مترجم چند داستان هدایت، در 9 بهمن 1315 به فرستادن نسخۀ داستان علویه خانم برای او اشاره کرده است (همو، پیشگفتار بر، 12). در نامۀ دیگر او به مجتبى مینوی در 23 بهمن 1315، به نگارش 
علویه خانم اشاره شده است. بنابراین، نگارش علویه خانم را سالها پیش از انتشار آن، محرز باید دانست. برخی علت تأخیر در انتشار آن را «زبان به‌شدت صریح و رکیک شخصیتهای داستان» دانسته‌اند؛ زیرا به‌زعم آنها، در دهۀ 1310 ش، سانسور دولتی اجازۀ انتشار چنین کتابی را نمی‌داد (کاتوزیان، صادق ... ، 353). اما واقعیت چیز دیگری است؛ چنان‌که برادران هدایت، عیسى و محمود، نقل کرده‌اند که او به‌سبب فعالیتهای ادبی‌اش، و به‌ویژه به جرمِ کشیدن دو طرح قلم‌انداز برای روی جلد کتابچه‌ای از علی مقدم به نام پیش‌کش آوردن اعرابی به بارگاه ایران، که از سوی وزارت معارف موهن تشخیص داده شد، نزد وزیر معارف، علی‌اصغر حکمت، به‌صورت کتبی تعهد داد که تا اطلاع ثانوی، کتابی در ایران منتشر نکند؛ درواقع، به او برچسب نویسندۀ ممنوع‌القلم زدند (هدایت، عیسى، 25؛ نیز نک‍ : بهارلو، «کدام ... »، 284). 
داستان علویه خانم در استراحتگاههایی در مسیر کاروانی که راهی زیارت حرم امام رضا (ع) در مشهد است، رخ می‌دهد. زمستان است و برف می‌بارد. کاروان از گروهی زن و مرد و پیر و جوان، از هر دسته و طایفه‌ای، شامل 10-12 مسافر و 3 گاری، تشکیل شده است. هریک از مسافران به قصد یا نیتی راهی این سفر زیارتی است. شخصیت اصلی و محوری این گروه، زنی میان‌سال و سردوگرم‌چشیده به نام علویه، و مطلقه است که مسئولیت 3 دختر جوان و نوجوان (عصمت، زینت و طلعت‌سادات) را هم برعهده دارد. هدایت او را این‌گونه وصف می‌کند: « ... چادر سیاه شرنده‌ای مثل پردۀ زنبوری به سرش بند بود، روبندۀ خود را از پشت سرش انداخته بود، ارخلق سنبوسۀ کهنۀ گل کاسنی به تنش، چارقد آقبانو به سرش و شلوار دبیت حاج علی‌اکبری به پایش بود. یک شلیتۀ دندان‌موشی هم روی آن موج می‌زد و مچ پاهای کلفتش از توی اُرسی جیر پیدا بود ... » (ص 12). 
مرد جوان 20ساله‌ای، که او هم با همان باریک‌بینی و نکته‌سنجی داستان‌پردازانۀ هدایت وصف می‌شود، نیز همراه آنها است که آقا موچول نام دارد و نسبت حقیقی او با آنها آشکار نیست. علویه خانم گاه او را پسر خود معرفی می‌کند، گاه برادر «اوگه‌ای» (ناتنی) و گاهی هم داماد و خواستگار دخترش. علویه دخترها را نیز به همین ترتیب، گاهی فرزند، نوه و گاهی هم عروس یا «بچۀ سرراهی» معرفی می‌کند که آنها را برای «ثواب» برداشته است. هدایت می‌گوید: «معلوم نبود بچه‌ها مال خودش، یا مال دخترش یا مال یک نفر سورچی بودند» (ص 29). 
حرفۀ آنها پرده‌گردانی (نک‍ : ه‍ د، پرده‌خوانی) و نقل پرسوز و گداز واقعۀ کربلا ست؛ حرفه‌ای که در چنین سفرهایی، به‌ویژه در گذشته‌های نه‌چندان دور، مرسوم بود و نزد عامۀ مردم، ارج و قرب فراوان داشت. 
هدایت صحنۀ پرده‌گردانی و مجلس پرده را، که در متن داستان، چند جا به‌تفصیل از آن سخن به میان می‌آید، این‌گونه وصف کرده است: «پرده از مجلس عید غدیر خم شروع می‌شد. عید قربان و نزول گوسفند از آسمان، صحرای کربلا، جنگ علی‌اکبر، جنگ ابوالفضل [ع]، حملۀ نهر اَلْقَمه [علقمه]، بازار شام، تخت یزید، ظهور مختار، خولی، سگ چهارچشم، پل صراط، جهنم، بهشت، غرفۀ مسلمین و غیره ... . همۀ این مجالس تأثیر مخصوصی در تماشاچیان می‌کرد، زیرا یک تکه از افکار و هستی خودشان را روی پرده می‌دیدند، یک نوع احساس همدردی و یگانگی فکری همۀ آنها را به هم مربوط می‌ساخت» (ص 30). 
در همان آغاز داستان، وصف دیگری از تصاویر پرده به دست داده شده است: «روی پرده که از دو طرف لوله شده بود، فقط تصویر مجلس یزید دیده می‌شد. تختی بالای مجلس زده بودند و یزید با لباس و عمامۀ سرخ روی آن جلوس کرده، مشغول بازی نرد بود. پهلویش تنگ شراب و سیب و گلابی در سینی گذاشته شده بود. یک دسته از اسرای صحرای کربلا با عمامه‌های سبز، گردن کج و حالت افسرده، زنجیر به گردن، جلو یزید صف کشیده بودند. 3 نفر سرباز سبیل ازبناگوش‌دررفته هم پَر سرخ به کلاهشان زده، شمشیر برهنه در دست گرفته، با شلوارهای چاقچورمانندِ پف‌کرده، که در چکمه فروکرده بودند، به حالت نظامی کشیک می‌دادند» (ص 11). 
درمجموع، روایت پرده‌دار اغلب براساس حال‌وهوا و ترکیب مخاطبان شکل می‌گیرد، و این موضوعی است که در داستان هدایت نیز مشهود است: «پرده سرتاسر عقاید، ایده‌آل و محرک مردم نقش شده بود، و به‌تدریج که باز می‌شد، به‌منزلۀ آینه‌ای بود که نه‌تنها عقاید ماوراءطبیعی خود را می‌دیدند که مطابق محیط و احتیاجات خودشان درست کرده بودند، بلکه یک‌جور انعکاس، یک آینه‌ای بود که تمام وجود معنوی آنها رویش نقش بسته بود» (ص 30-31). درحقیقت، قصد پرده‌دار، و اشارات و کنایات او، به هیجان‌درآوردن مخاطبان، متأثرکردن آنها و تقاضای کمک مالی از ایشان است. 
چنان‌که هدایت وصف کرده است، در هر منزلی که کاروان لَنگ می‌کند، علویه خانم، بعد از کسب اجازه از یوزباشی، قافله‌سالار کاروان، به کمک آقا موچول در محل مناسبی پرده را می‌گستراند و آقا موچول مأمور توضیحات مجالس پرده می‌شود و علویه نیز مراقب است تا مبادا نقصی در کار پیدا شود. دخترها نیز نقش سیاهی لشکر را بازی می‌کنند و دو دختر کوچک‌تر با ناله و زاری، کارشان مجلس‌گرم‌کنی و متأثرکردن و به‌گریه‌واداشتن تماشاچیان است. وقتی آقا موچول به اوج روایت و برانگیختن مخاطبان خود می‌رسد، جریان نقل را چنین متوقف می‌کند: «اگه شیعیونی که اینجا واسادن بخوان باقیشو ببینن نیاز صاحب پرده رو میندازن تو سفره» (ص 11) و برای گرفتن پول از مسافران این جمله را می‌گوید: «آخر ما هم مستحقیم، این دکون ماس، میباس نونمون از قِبَل شما برسه» (ص 32). 
به‌این‌ترتیب، پرده‌دار با اغتنام فرصت و تغییر لحن، از مردم تقاضای نیاز یا چراغ می‌کند. نیاز تحفۀ درویشان و نیز مزد قرآن‌خوان و پیش‌کشی است که به مرشد یا پیری می‌دهند ( لغت‌نامه ... ، ذیل واژه) و چراغ یا چراغ الله وجه یا نذری است که پرده‌دار یا معرکه‌گیر (نک‍ : ه‍ د، معرکه) و درویش (ه‍ م) از مردم طلب می‌کند (همان، ذیل واژه). روشن‌کردن چراغ به معنای دادن یا دریافت‌کردن وجه است و هدایت آن را چنین می‌آورد: «هرکی چراغ اوّلو روشن بکنه، به همون فرق شکافتۀ علی‌اکبر خدا صد در دنیا و هزار در آخرت عوضش بده، کی می‌خواد صنار با علی‌اکبر معامله بکنه؟» (ص 11-12). 
چنان‌که اشاره شد، علویه خانم داستانی است که تصاویر زنده‌ای از گوشه‌های زندگی و سیرت مردم عادی اواخر دورۀ قاجار را به دست می‌دهد و کیفیت روایت‌پردازی و زبان «چندگانۀ» آن به‌گونه‌ای است که می‌توان آن را همچون نمایشنامه‌ای رئالیستی اجرا کرد؛ به‌طوری‌که صدای آدمهای داستان بیش از صدای راوی و نویسنده، شنیده می‌شود. نویسنده اغلب از صحنۀ داستان کنار می‌کشد و ویژگیهای اخلاقی و روان‌شناختی آدمها نظیر خودستایی، رندی، فریب‌کاری، خشم، قهر و خشونت در رفتار و گفتار آنها را نشان می‌دهد. 
درحقیقت، ساختار علویه خانم بر گفت‌وگو مبتنی است، و هنرنمایی هدایت در کاربرد انواع گونه‌های زبانی، یا رویارویی زبانهای گوناگون اجتماعی یا جوامع گفتاری است. سبک هدایت در این داستان، از سبکهای ادبی مسلط در آغاز سدۀ شمسی حاضر متفاوت است، و مانند اغلب داستانهای او، «ثابت و بی‌طرف نیست، بلکه متناسب با اقتضای عناصر داستان ــ موضوع، نظرگاه، آدم‌پردازی (کاراکتریزاسیـون) و فضا (اتمسفر) ــ شکل می‌گیرد» (بهارلو، «جامعه‌شناسی»، 104). 
احاطه و تسلط هدایت بر گونه‌های زبانی، و گزینش ساختاری ویژه در نحو یا بافت گفتاری آدمها و آمیزش آن با وجوه زبانی دیگر داستان، باعث شده است که علویه خانم از حیث آفرینش ادبی کیفیتی یکپارچه و درعین‌حال، چندصدایی پیدا کند. زبان نوشتار، یعنی نثر روایت نویسنده، از زبان گفتار، زبان محاورۀ شخصیتها، متمایز است و این دو از حیث تعابیر و اصطلاحات گفتاری و خصایص زبانی از یکدیگر متفاوت‌اند؛ اما نویسنده کوشیده است میان سبک نثر روایت خود با زبان شخصیتها و حال‌وهوای کلی داستان نوعی هماهنگی درونی و وحدت پدید آورد. «این هماهنگی نثر با بافت کلی داستان در گزینش پدیده‌های واژگانی و کاربرد آواییِ متناسب آنها متبلور می‌شود» (کریمی، 253). لازار نیز همین معنا را این‌گونه بیان کرده است: «در اینجا ست که [هدایت] از گنجینۀ لغات بسیار فراوانی استفاده می‌کند و با مهارت هنرمندانه‌ای هریک از قهرمانانش را به زبانی که شایستۀ او ست، به گفت‌وگو وامی‌دارد. گفت‌وگوهایی که در داستانهای او هست، چنان زنده و طبیعی است که گویی آنها را عیناً هنگام وقوع حادثه یادداشت کرده‌اند ... . از خلال این استعارات و ضرب‌المثلها هوش ملت ایران و فلسفۀ ساده‌لوحانه و درعین‌حال زیرکانه‌اش که آثار هدایت از آن آکنده است، می‌درخشد» (ص 414-415). 
در علویه خانم، که شخصیتهای آن زن‌اند، تفاوتهایی در گونۀ گفتاری آنان به‌روشنی دیده می‌شود که هدایت آنها را بیشتر به‌صورت اصطلاح و تکیه‌کلام و لحن به کار می‌برد؛ اغلب دعاها، نفرینها (ه‍ م‌م) و دشنام و ناسزاهایی که از زبان علویه و صاحب‌سلطان شنیده می‌شود، کیفیت زنانۀ بارزی دارد؛ برای نمونه، علویه وقتی از کوره درمی‌رود، خطاب به دخترش زینت‌سادات می‌گوید: «الٰهی لال بمیری، زبون پس قفا بشی، جفتتون ذلیل و زمین‌گیر بشین که منو کاس [ذله] کردین ... » (ص 26) و در جایی دیگر می‌گوید: «خدا ذلیلت بکنه که منِ زن لچک‌به‌سر رو با 3 تا بچۀ قد و نیم‌قد سر صحرا گذاشتی!» (ص 41). نمونۀ دیگر وقتی است که علویه از سر استیصال قسم می‌خورد تا مشکلی را که برایش پیش آمده است، رفع و رجوع کند: «خدا به سر شاهده، به همون صدیقۀ طاهره، اگه من با کرم‌علی ساخت‌وپاخت داشته باشم» (ص 37). یا وقتی که علویه در مرافعۀ لفظی‌اش با صاحب‌سلطان به او بهتان می‌زند و دشنامش می‌دهد: «زنیکۀ چاچول‌باز آپاردی، چه خبره؟ کولی‌قرشمال‌بازی درآوردی؟ کی مردت رو از چنگت درآورده؟!» (ص 32-33). 
هدایت در این داستان با بهره‌گیری از واژه‌ها، اصطلاحات و ترکیبات عامیانه و آرایش ترتیب کلمات فضای اصیلی می‌آفریند که هریک از آدمها در متن آن، جایگاه و موقعیت طبیعی خود را پیدا می‌کنند؛ البته، برخی از منتقدان کاربرد اغراق‌آمیز اصطلاحات، مثلهـا و تـرکیبـات عـامیانـه را در ایـن داستـان دلیـل ضعـف آن می‌شمارند، زیرا شدت کاربرد این گونۀ زبانی، به زعم آنها، باعث شده است که: «سایر وجوه خوب و ممتاز داستان را تحت‌الشعاع قرار داده، هم به روانی طبیعی محاورات و مناقشات آسیب رسانده، و هم، در جاهایی، حرف و گفت‌وگو را بی‌جهت طولانی کرده است» (کاتوزیان، طنز ... ، 172). 

مآخذ

 بهارلو، محمد، پیشگفتار بر علویه خانمصادق هدایت، بُن، 2018 م؛ همو، «جامعه‌شناسی زبان و نسل اول نویسندگان ما»، نگاه نو، تهران، 1374 ش، شم‍ 27؛ همو، «کدام بوف کور اصالت دارد؟»، شناخت‌نامۀ صادق هدایت، به کوشش شهرام بهارلوییان و فتح‌الله اسماعیلی، تهران، 1379 ش؛ دریابندری، نجف، «فشرده دربارۀ صادق چوبک»، دفتر هنـر، تهـران، 1374 ش، س 2، شم‍ 3؛ طبـری، احسان، «صادق هدایت»، ارزیابی آثار و آراء صادق هدایت، به کوشش مریم دانایی برومند، تهران، 1374 ش؛ کاتوزیان، محمدعلی، صادق هدایت از افسانه تا واقعیت، ترجمۀ فیروزه مهاجر، تهران، 1372 ش؛ همو، طنز و طنزینۀ هدایت، استکهلم، 2003 م؛ کریمی، سیمین، «زبان و سبک در آثار هدایت»، صادق هدایت در بوتۀ نقد و نظر، به کوشش مریم دانایی برومند، تهران، 1377 ش؛ لازار، ژیلبر، «آثار صادق هدایت»، ترجمۀ رضا سیدحسینی، یادبودنامۀ صادق هدایت، به کوشش حسن قائمیان، تهران، 1336 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ هدایت، صادق، علویه خانم، تهران، 1356 ش؛ هدایت، عیسى، «صادق هدایت گم‌شدۀ ما»، آدینه، تهران، 1377 ش، شم‍ 127.

 

محمد بهارلو


 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: