صفحه اصلی / مقالات / عقد سفرۀ /

فهرست مطالب

عقد سفرۀ


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 11 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

عَقْد، سُفْرۀ، سفره‌ای که هنگام برگزاری مراسم عقد ازدواج می‌اندازند و عروس یا عروس و داماد را روبه‌روی آن می‌نشانند تا صیغۀ عقد را جاری کنند. 
براساس آگاهیهای موجود، در گذشته‌ای نه‌چندان دور، در برخی از شهرها مـانند کاشان ــ در دورۀ نـاصرالدین شاه قاجـار (سل‍ 1264-1313 ق / 1848-1895 م) ــ و نیـز گناوه تا حدود سال 1340 ش، خوانچه به‌جای سفره کاربرد داشت و به آن خوانچه یا خنچه یا خونچۀ پای عقد می‌گفتند (کلانتر، 253، 255، 257؛ موسوی). هنوز هم در برخی از مناطق مانند ارسنجان به سفرۀ عقد، خوانچۀ پای عقد می‌گویند (نک‍ : رحیمی، 1 / 600). 
خوانچه در لغت به معنای خوان / سفرۀ کوچک است. خوانچه طَبَق یا سینی مستطیل‌شکلِ چوبی و لبه‌داری است که معمولاً ابعاد آن 2×1 متر است؛ داخل آن را با چوب به اشکال هندسی تقسیم می‌کنند (صفی‌نژاد، 418؛ لغت‌نامه ... ، ذیل خونچه). در بسیاری از نقاط ایران، تا سالها پیش به‌رغم کاربرد سفره در مراسم عقد، از خوانچه به‌طریقی دیگر استفاده می‌کردند. 
خانوادۀ داماد که موظف بود وسایل و مواد سفرۀ عقد را فراهم کند، پس از آماده‌کردن آنها، معمولاً چند ساعت، یا یک روز پیش از مراسم عقدکنان، وسایل را در یک یا چند خوانچه، با آدابی خاص به خانۀ عروس می‌فرستادند (نک‍ : کتیرایی، 163؛ صداقت‌کیش، 110-111؛ شکورزاده، 173-174). این مراسم کم‌وبیش شبیه مراسم جهیزبران بود، با این تفاوت که خوانچه‌ها و طبقهای مراسم جهیزبران بسیار بیشتر بود (نک‍ : ه‍ د، جهیزیه). 
امروزه در نقاط مختلف ایران انداختن سفرۀ عقد رایج است. در بیشتر نقاط، ازجمله خراسان، تهران، سمنان و شاهرود این سفره، پارچه‌ای سفیدرنگ است (شکورزاده، 176؛ هدایت، 34؛ کتیرایی، 168؛ شریعت‌زاده، 267؛ احمدپناهی، 245). در ماهشهر و دیّر تا حدود دهۀ 1340 ش، برای سفرۀ عقد، پارچۀ سبزرنگ به کار می‌بردند (قیصری، 69). تا همین سالهای اخیر، در گناوه نیز خوانچۀ عقد را رنگ سبز انتخاب می‌کردند و با برگهای سبز درختان آن را می‌آراستند (موسوی). در میبد، پارچه‌ای سبزرنگ بر روی سفره می‌اندازند. ظاهراً در گذشته رنگ سبز کارکردهای بیشتری در مراسم و آیینهای متفاوت عروسی (ه‍ م) داشته است؛ برای نمونه، در بسیاری از نقاط مانند خور و بیابانک، ماهشهر و گناوه لباس عروس سبزرنگ بود (قیصری، همانجا؛ حکمت، 127؛ موسوی). امروزه در میان زردشتیان نیز لباس عروس سبزرنگ است و داماد هم کلاهی سبز بر سر می‌گذارد و پارچه‌ای سبزرنگ بر دوش می‌اندازد (نیکنام، از نوروز ... ، 58). در فیروزآباد فارس نیز لباس عروس سبزرنگ است (رزازان، 261). 
جنس سفره در جاهای مختلف، متفاوت بود؛ مثلاً در سروستان سوزنی، پارچه‌ای از مخمل یا شال یا ترمه که سوزن‌کاری شده و گل‌وبته در آن به کار برده باشند (همایونی، 496، 532)؛ در اسفندآباد ابرکوه، قلمکار یا گلدوزی‌شده (شمس، 81)؛ در گیل و دیلم سوزنی ترمه (پاینده، 56)؛ و در تهران قدیم، جنس آن از شال کشمیر یا مخمل عنابی یا جگری‌رنگ بود (شهری، 3 / 93). در برخی از مناطق مانند دوان کازرون و کومله در شرق گیلان، وسایل و مواد ضروری سفره را در مجمعه یا سینی می‌گذاشتند (لهسایی‌زاده، 137؛ شهاب، 57). 
پیشینه: کهن‌ترین سند شناخته‌شده که دربارۀ سفرۀ عقد آگاهیهای دقیقی دارد، تاریخ کاشان (تألیف: 1287 ق / 1870 م) است؛ نویسنده ضمن شرح دقیق مراسم عقد، به توضیح محتویات خوانچۀ عقد می‌پردازد و می‌نویسد: این خوانچه از واجبات مجلس عقد است؛ اگر هر چیزی نباشد، این خوانچه و اجزاء آن باید باشد (کلانتر، 255). 

چگونگی انداختن سفره و محتویات آن

تا پیش از عمومیت‌یافتن زندگی در ساختمانهای چندطبقه، مردم برخی مناطق، ازجمله خراسان، شیراز و تهران تأکید داشتند که سفره باید در اتاقی انداخته شود که زیر آن خالی نباشد، یعنی زیر آن اتاقی دیگر یا زیرزمین نباشد، زیرا دراین‌صورت به‌زودی زیر پای عروس خالی می‌شود و به عبارت دیگر، شوهرش او را طلاق می‌دهد (شکورزاده، 176؛ فقیری، 239؛ هدایت، 34؛ کتیرایی، 167). همچنین در نقاط مختلف ایران اعتقاد داشتند که سفرۀ عروس را باید زنی یک‌بخته و سپیدبخت بیندازد. زن مطلقه یا زنی که هوو داشت یا نازا بود، این کار را نمی‌کرد (شکورزاده، همانجا، حاشیۀ 4). در سروستان، ابتدا یک سوزنی می‌اندازند و روی آن مقداری نمک می‌پاشند و سپس پارچۀ سفیدی به‌عنوان سفره می‌اندازند (همایونی، 496). در همۀ مناطق ایران سفره را به گونه‌ای می‌اندازند که عروس رو به قبله بنشیند. 
محتویات سفره در مناطق مختلف باهم تفاوت دارند، اما تقریباً در همۀ نقاط ایران، این چیزها را بر سر سفره می‌گذارند: قرآن، آینه که به آینۀ بخت نیـز معروف است، شمع یـا چراغ یـا لالـه، ظرفی پر از آب، چند تخم‌مرغ، نقل و قند. این اشیاء را نیز در بسیاری از شهرها، به ترتیب بسامد، روی سفره می‌گذارند: نان، نبات، پنیر، سبزی، اسپند، عسل، کره، روغن حیوانی، گردو، بادام، فندق، جانماز و تسبیح، حنا، سبزه، گل و انواع شیرینی محلی. هریک از این اجزاء نماد باوری است و به مناسبتی گذاشته می‌شود. 
قرآن را برای فضیلت مجلس می‌گذارند. در شاهرود، قرآن را در دامن عروس می‌گذارند و از وی می‌خواهند که سورۀ یاسین (36) را بخواند (شریعت‌زاده، 267). در خراسان آن را روی حولۀ تمیزی قرار می‌دهند و سورۀ یوسف (12) را باز می‌کنند (شکورزاده، همانجا). در سروستان، قرآن را در دامن عروس می‌گذارند و همان سوره را باز می‌کنند تا او چنانچه باسواد باشد، آن را زیر لب بخواند و اگر هم بی‌سواد باشد، چشمهایش بر آن صفحه و اندیشه‌اش متوجه عشق یوسف‌ و زلیخا باشد؛ به آن نیت که عروس و داماد تا پایان عمر یکدیگر را دوست بدارند (همایونی، همانجا). در اصطهبان سورۀ برائت / توبه (9) را مقابل عروس می‌گذارند (آل‌ابراهیم، 18)، و در ارسنجان و کازرون، بی‌آنکه سورۀ خاصی را در نظر بگیرند، قرآن را باز می‌کنند که عروس به‌آهستگی شروع به خواندن کند (رحیمی، 1 / 600؛ حاتمی، 33؛ برای نمونه‌های دیگر، نک‍ : صداقت‌کیش، 114؛ «مراسم ... »، 298؛ بختیاری، 262؛ طباطبایی، 345؛ رضایی، جمال، 340). در تهران جانماز ترمه یا مخمل مرواریددوزی را که حتماً باید در جهاز دختر باشد، سر سفره، مقابل عروس پهن می‌کردند و قرآنی را که سر مهریه بود و در قاب اطلس یا ترمه یا مخمل نگهداری می‌کردند، در کنار جانماز می‌گذاشتند (کتیرایی، 168). 
آینه که به آن آینۀ بخت نیز می‌گفتند، نماد نیک‌بختی بود. در سیرجان، آینه را که آینۀ قدی و بزرگی است، روبه‌روی عروس می‌گذارند و آن را با پارچۀ نازک سبز یا سفیدرنگی می‌پوشانند و هیچ‌کس نباید در آن نگاه کند. پس از خواندن صیغۀ عقد، پارچه را برمی‌دارند تا عروس و داماد خود را در آینه ببینند. مردم سیرجان بر این باورند که عروس و داماد باید نخستین کسانی باشند که در آینۀ بخت، خود را می‌بینند و اگر پیش از آنها کس دیگری در آینه نگاه کند، برای عروس و داماد بدشگون خواهد بود (مؤیدمحسنی، 85). در تهران جلو آینه مشتی گندم می‌پاشیدند و رویش سوزنیِ ترمه می‌انداختند (هدایت، همانجا). از آینۀ بخت به‌شدت مواظبت می‌کردند که نشکند، زیرا شکستن آن را بسیار بدشگون می‌دانستند. در برخی از مناطق اگر پیش از عقد این اتفاق می‌افتاد، ممکن بود خانوادۀ داماد با این باور که عروس بدیمن است، از ادامۀ مراسم جلوگیری کنند و اصل پیوند و ازدواج را به هم بزنند (جعفری). مردم تهران باور داشتند که اگر آینۀ بخت بشکند، ممکن است عروس یا داماد بمیرد (کتیرایی، 163؛ هدایت، 73). 
چراغ، شمع یا لالۀ روشنْ نماد روشنی و طول عمر است. در بیشتر مناطق دو شمع یا چراغ یا لاله در دو طرف آینه قرار می‌دهند. در برخی از مناطق مانند ماهشهر و کازرون شمعها را در ظرف حنای خیس‌خورده روشن می‌کنند (قیصری، 70؛ حاتمی، همانجا). در شیراز، تهران، تویسرکان و اردکان، چراغی را که فتیله‌اش در محلولی از عسل و روغن است، روشن می‌کردند، با این نیت که عروس و داماد تا پایان عمر برای هم بجوشند (فقیری، 241؛ نیز نک‍ : مقدم، 556؛ طباطبایی، 344؛ مونس‌الدوله، 39). در سمنان، لاله و لامپا را به نام عروس و داماد روشن می‌کردند (احمدپناهی، 245). در گیلان، در برخی از مناطق در پایان مراسم عقد، عروس کفش خود را بالای شیشۀ چراغ یا لاله می‌گذارد تا شعله‌اش خاموش شود، با این نیت که کسی دیگر چراغ زندگی او را خاموش نکند (پاینده، 56؛ نیز نک‍ : هدایت، 35)؛ در برخی از مناطق نیز عروس با دو نقل شمعهای روشن را خاموش می‌کرد (بشرا، 67). خاموش‌کردن آتش به‌این‌صورت، بدین سبب است که در باورهای ایرانیان چراغ را نباید با فوت‌نمودن خاموش کرد (نک‍ : اسدیان، 303؛ هدایت، 87؛ نیز نک‍ : ه‍ د، چراغ). در مناطقی مانند سیرجان از لالۀ روی سفرۀ عقد پس از مراسم نیز مواظبت می‌کردند که نشکند و به‌مانند آینۀ بخت، شکسته‌شدن آن را بدیمن می‌دانستند (مؤیدمحسنی، 87). 
تخم‌مرغ نماد زایندگی است و با نیت زادوولد آن را روی سفرۀ عقد می‌گذارند. در مناطق مختلف ایران، شمار تخم‌مرغها متفاوت است. برای نمونه، در ماهشهر 4 تخم‌مرغ در دامن عروس می‌گذارند (قیصری، همانجا)، اما در خراسان دو عدد، در فسا 7 عدد و در تهران دورۀ قاجار 5، 12 یا 14 عدد به قرینۀ پنج‌تن آل‌عبا (ه‍ م)، 12 امام و 14 معصوم (ع) روی سفره می‌گذاشتند (شکورزاده، 176؛ «مراسم»، 298؛ شهری، 3 / 94). در برخی از مناطق، تخم‌مرغ را به‌صورت خام و در برخی دیگر، به‌صورت آب‌پز که گاه آن را رنگ نیز می‌کردند، روی سفره می‌گذاشتند (نک‍ : حاتمی، 33؛ پاینده، همانجا؛ جانب‌اللٰهی، 82؛ لهسایی‌زاده، 137). در شاهرود، شب عروسی، زن سالمندی با تخم‌مرغهای خام سفرۀ عقدْ خاگینه درست می‌کند و آن را با نیت زادوولد بسیار به عروس و داماد می‌دهد (شریعت‌زاده، 271). مردم گیل و دیلم از تخم‌مرغ و روغن و عسلِ سفرۀ عقد، غذایی به نام قَیقَنا درست می‌کنند و برای داماد می‌فرستند که به قنده‌سر معروف است (پاینده، 58). 
در ماهشهر و کازرون، فردای روز عقد، عروس دو تا از 4 تخم‌مرغ آب‌پزشدۀ روی سفرۀ عقد را پوست می‌گرفت و به‌همراه دو تخم‌مرغ دیگر برای داماد می‌فرستاد. داماد دو تخم‌مرغ پوست‌کنده را می‌خورد و دو تخم‌مرغ دیگر را پوست می‌کند و برای عروس می‌فرستاد. اگر تخم‌مرغها با دقت و بدون تکه‌پاره‌شدن، پوست کنده می‌شدند، نشانۀ علاقه و نیز آداب‌دانی طرفین بود (قیصری، 70؛ حاتمی، 34)؛ برای همین رسم در فسا 7 تخم‌مرغ روی سفره می‌گذارند. عروس 3 عدد از آنها را پوست می‌کند و به همراه 4 تخم‌مرغ دیگر برای داماد می‌فرستد و داماد ضمن خوردن تخم‌مرغهای پوست‌کنده، 4 تخم‌مرغ دیگر را پوست می‌کند و برای عروس می‌فرستد («مراسم»، 298- 299؛ نیز قس: پدر، 304). 
از دیگر اجزاء اساسی سفرۀ عقد، تُنگ یا جامی پر از آب است که معمولاً چند برگ مورد یا برگ درختی دیگر نیز در آن می‌گذارند. آب نماد روشنایی، صفا، هستی و باروری است. بی‌جهت نیست که در اساطیر کهن ایرانی، ایزد مادینه، اناهیتا، موکل بر آبها ست (نک‍ : ه‍ د، آب). در کازرون، پس از مراسم عقد، مادر داماد تنگ آب را از جلو عروس برمی‌دارد و با دست خود آب بر سر عروس می‌پاشد. در گذشته، عروس را به اتاقی خلوت می‌بردند، او را برهنه می‌کردند و تنگ آب را روی او می‌ریختند (مظلوم‌زاده، 343-344). در میبد، روز پس از عقد، آبی را که روی سفره بوده است، با مقداری آب دیگر مخلوط می‌کنند و عروس را با آن حمام می‌دهند که به آن آب کوئون می‌گویند و باور به خوش‌یمنی آن دارند (جانب‌اللٰهی، همانجا). در گیل و دیلم لیوان آب و برگ سبزی را که روی آن است، بر سر عروس می‌ریزند و تشتی زیر آب می‌گیرند؛ آبی را که در تشت می‌چکد، پای درخت میوه می‌ریزند (پاینده، همانجا). 
در سمنان، عروس را به حیاط می‌بردند، لُنگ عروس را که در خوانچه بود، بالای سرش می‌گرفتند و بر مقداری از آب درون طاس سر سفره، دعا می‌خواندند و فوت می‌کردند و سپس آن را از روی لنگ به پشت سر عروس می‌پاشیدند؛ بقیۀ آب طاس را به نیت تبرک و سلامت می‌خوردند (احمدپناهی، 247؛ همین آداب را در تهران، قس: هدایت، 35؛ مونس‌الدوله، 40). 
در تویسرکان، کاسه‌ای آب روی خوانچۀ عقد می‌گذاشتند، 40 کلید در آن می‌انداختند و یکی از بستگان عروس از آغاز تا پایان مراسم با قاشقی کلیدها را به هم می‌زد، با این نیت که از چله‌افتادن عروس و داماد پیشگیری شود (نک‍ : ه‍ د، چله‌بری)؛ در پایان مراسم عقد، عروس را لب حوض یا کنار باغچه می‌بردند، پارچه‌ای ضخیم روی سرش می‌انداختند و آن آب را روی سرش می‌ریختند (مقدم، 557). در شاهرود، مادر عروس پیش از مراسم عقد، سکه‌ای در ظرف آب روی سفره می‌انداخت و پس از مراسم، داماد آن را برمی‌داشت (شریعت‌زاده، 2 / 267). در دامغان و در برخی روستاهای گیلان، اگر مراسم عقد در شب برگزار می‌شد، ظرف آبی می‌آوردند و عروس تا پایان جاری‌شدن صیغۀ عقد، پای راست خود را در آن می‌گذاشت، با این نیت که سیاهی شب با روشنایی آب به در شود (بشرا، 67). 
همان‌گونه که مشخص است، در همۀ مناطق، آب روی سفرۀ عقد، به شکلهای مختلف برای عروس مصرف می‌شود و این نمی‌تواند بی‌ارتباط با باورهای اساطیری ایرانیان دربارۀ آب باشد. 
نان، نماد برکت، از دیگر اجزاء سفرۀ عقد است. در خراسان و تهران اواخر دورۀ قاجار، یک نان سنگک در سفره می‌گذاشتند و روی آن با سیاه‌دانه یا خشخاش می‌نوشتند: «مبارک باشد» (شکورزاده، 176؛ شهری، 3 / 94). در تهران، در پایان مراسم و با این نیت که روزیِ حاضران زیاد و دلشان شاد شود، نان را میان آنها تقسیم می‌کردند (همو، 3 / 95). 
در گیل و دیلم نیز نان سنگک روی سفره را قطعه‌قطعه می‌کنند و به همـراه پنیر و سبزی‌ای کـه در سفـره است، میـان حاضران و به‌ویژه دختران دم بخت تقسیم می‌کنند (پاینده، 56). مردم آباده نیز خـوردن نـان و پنیر و سبـزی سفـرۀ عقد را بـاشگون می‌دانستند (صداقت‌کیش، 114). در سمنان، نان خانگی موسوم به «نان سمنانی» را روی سفره می‌گذاشتند و روی این موضوع تأکید داشتند، زیرا معتقد بودند اگر نان را از بازار خریداری کنند، سفرۀ عروس و داماد همیشه در بازار خواهد بود (احمدپناهی، 245). در سیرجان، نان و پنیر روی سفره را در پارچه‌ای می‌بستند و به هنگام مراسم عروس‌کشان (نک‍ : ه‍ د، عروسی) به کمر عروس می‌بستند تا با خود به خانۀ بخت ببرد. آنها این نان و پنیر را نشانۀ روزی و خیر و برکت زوج جوان می‌دانستند (مؤیدمحسنی، 86). 
عسل نیز از جملۀ موادی است که اگرچه در برخی شهرها روی سفرۀ عقد نمی‌گذارند، اما در بیشتر مناطق از اجزاء اصلی این سفره است. در مناطقی مانند ماهشهر، هندیجان و گناوه که زنبورداری رایج نیست، طبیعتاً در گذشته نیز عسل را بر سفرۀ عقد نمی‌گذاشته‌اند. عسل نماد تندرستی است و برای آن در سفره می‌گذارند که عروس و داماد با آن دهان یکدیگر را شیرین کنند (نک‍ : شکورزاده، همانجا). 
نبات نیز در بسیاری از شهرها از اجزاء سفرۀ عقد است. در سیرجان 3 روز پس از عروسی، کاسۀ نبات سر سفرۀ عقد را می‌شکستند و قطعات آن را در کیسه‌ای می‌گذاشتند تا عروس در دورۀ بارداری و زایمان آن را مصرف کند و حلوا و داروی زایمان (ه‍ م) و قنداغ نوزاد را با آن شیرین کند؛ آنها نگهداری کاسۀ نبات را برای این موارد باشگون می‌دانستند (مؤیدمحسنی، 87). 
قند و نقل نیز از موادی‌اند که در بسیاری از مناطق با نیت شیرین‌کردن زندگی، روی سفرۀ عقد می‌گذارند. معمولاً از همین قند که به‌صورت کله است، برای ساییدن قند بالای سر عروس استفاده می‌کنند (نک‍ : ه‍ د، عقد، مراسم). در اسفندآباد ابرکوه چندین کله‌قند روی سفره می‌گذارند. تعداد کله‌قندها را خانوادۀ عروس تعیین، و خانوادۀ داماد آنها را تهیه می‌کنند. کله‌قندها را دورتادور سفره می‌چینند. روز پس از عقد، خانوادۀ عروس آنها را برای روحانی محل، کدخدا و اقوام نزدیک می‌برند (شمس، 81). در شیراز، مادر عروس از قند ساییده‌شده بر سر عروس نوعی حلوا به نام دوای آرد و روغن درست می‌کند و پس از مراسم عروسی به خانۀ داماد می‌فرستد (فقیری، 240). 
از جملۀ دیگر موادی که در برخی نقاط روی سفرۀ عقد می‌گذاشتند، سیماب یا جیوه بود، با این نیت که همیشه دل داماد برای عروس بلرزد (شکورزاده، 21). در تهران دورۀ قاجار، پس از مراسم عقد یک فندق را از مغز تهی می‌کردند، درون آن جیوه می‌ریختند و سوراخ آن را با موم می‌گرفتند و با عروس همراه می‌کردند (مونس‌الدوله، 40). در کازرون، لیموعمانی یا بادام را به‌جای فندق به کار می‌بردند و درون آنها جیوه می‌ریختند، سپس آن را در پارچۀ سبزی می‌پیچیدند و به کلاف سبزی می‌بستند و هنگام خواندن خطبۀ عقد به گردن عروس می‌انداختند (حاتمی، 33). 
از دیگر مواد و اشیائی که در برخی نقاط بر سفرۀ عقد می‌گذاشتند، اما عمومیت نداشت، می‌توان به این موارد اشاره کرد: تربت کربلا و ظرفی ماست که در برخی از مناطق مانند فسا و شیراز، همچون عسل، عروس و داماد در دهان هم می‌گذارند (رضایی، غلامرضا، 508؛ فقیری، 241)؛ سینی عاطل و باطل، که با نیت دفع جادو و جنبل و چشم‌زخم می‌گذاشتند (شکورزاده، 176، حاشیۀ 5؛ نیز نک‍ : ه‍ د، چشم‌زخم)؛ گردو، با این نیت که فرزند نخست عروس، پسر باشد (شکورزاده، همانجا)؛ بادام، فندق، سنجد، سکۀ پول، گلاب‌پاش، آرد، کره، روغن حیوانی، قیچی، سوزن و سنجاق، لباس نوعروس، زنجبیل و ادویه، هل، میخک، رشتۀ آش، قوطی‌کبریت، دارچین، لوازم آرایش، صابون، عکس یا شمایل یکی از امامان (ع) یا پیغمبر (ص)، کباب، مرغ پخته، انواع میوۀ فصل، سمنو و خرما. 
در همۀ مناطق، هنگامی که مراسم عقد به پایان می‌رسید، سفرۀ خالی‌شده را بر سر دختران دم بخت می‌تکاندند، با این نیت که هرچه زودتر به خانۀ بخت بروند. در میبد و سمنان پس از مراسم عقد همۀ خوراکیهای سر سفره را میان حاضران تقسیم می‌کنند (جانب‌اللٰهی، 82؛ احمدپناهی، 248). در شاهرود، برخی از مواد سفره مانند رشته، آرد برنج، نمک، گردو، بادام، اسپند و نخ و سوزن را به خانۀ داماد می‌فرستند (شریعت‌زاده، 271). در ارسنجان، خوراکیهای سفره را برای خانوادۀ داماد می‌فرستادند و آنها نیز این خوراکیها را میان آشنایان خود تقسیم می‌کردند (رحیمی، 1 / 600). 
در گیلان، با کله‌قندی که بر سر عروس می‌ساییدند، برای عروس و داماد چای چهل‌گیاه درست می‌کردند و بقیۀ تکه‌قندها را به نزدیکان عروس و داماد می‌دادند. در برخی از روستاهای این منطقه، عروس نقلهای سفرۀ عقد را به خانۀ همسر خود می‌بُرد و میان بستگان او تقسیم می‌کرد، با این نیت که نزد آنها شیرین و مقبول باشد (بشرا، 67). در اردکان، گردو، بادام، تخم‌مرغ رنگ‌کرده، و نان و پنیر و سبزی سفرۀ عقد را میان حاضران تقسیم می‌کردند. معمولاً این بادام و گردوها را نمی‌خورند و برای برکت نگه می‌دارند. سکۀ سفرۀ عقد را نیز نگه می‌دارند، زیرا آن را نیز موجب برکت می‌دانند (طباطبایی، 345). در بیجار، پس از آنکه مهمانان مجلس را ترک کردند، عروس و داماد از خوردنیهای سفره مقداری می‌خورند؛ سپس مادر عروس باقی‌ماندۀ خوردنیها را میان افراد خانوادۀ عروس و داماد تقسیم می‌کند (هاشم‌نیا، 221-222). 
در برخی از مناطق مانند گیلان، کازرون و سیرجان از سفرۀ عقد با عنوان سفرۀ هفت‌سینی نیز یاد می‌کنند و آن را کم‌وبیش شبیه سفرۀ هفت‌سین (ه‍ م) می‌آرایند (حاتمی، 33؛ بشرا، 65؛ بختیاری، 260). 
در برزک کاشان، آب روی سفرۀ عقد که مقداری سبزی هم روی آن می‌ریختند، در باور مردم اهمیت فراوانی داشت. پس از پایان مراسم، همۀ مهمانان قصد می‌کردند که از آن مقداری بنوشند؛ گاه حتى برای آن دعوا هم می‌کردند (جهانی، 77). در بیجار، تخم‌مرغها را که دو یا 3 عدد هستند، نیمرو می‌کنند و بر سفره می‌گذارند و پس از مراسم، عروس و داماد آن را می‌خورند (هاشم‌نیا، 221). در بیجار، خشکبارهایی مانند تخم کدو، بادام، گردو و نیز برنج را به‌صورت جداگانه در سینیهای کوچک روی سفره می‌گذارند (همانجا). در دامغان، خانوادۀ عروس کاسه‌ای به داماد می‌دهند. داماد آن را پر از آب می‌کند و سکه‌ای در آن می‌اندازد و روی سفره می‌گذارد. در پایان مراسم، کاسۀ آب را به نام آب عقد بر سر عروس می‌ریزند (طاهرنیا، 330). 

سفرۀ عقد زردشتیان

زردشتیان بر سر سفرۀ عقد، یا آن‌گونه که خود می‌گویند، گواه‌گیری، این اشیاء و مواد را می‌گذارند: لاله یا چراغ روشن در دو سوی سفره؛ گلدانهای گل و شاخه‌های سرو؛ نقل و شیرینی؛ سینی پر از لُرک که مخلوطی از پسته، مغز بادام، مغز گردو، فندق، کشمش سبز، آب‌نبات، قیسی، خلال نارگیل و خرما ست؛ میوه؛ قند سبز؛ و کندر. این سفره کم‌وبیش مانند دیگر سفره‌های جشنهای آنها چون سدره‌پوشی، جشن‌خوانی و جز آنها است (نیکنام، از نوروز ... ، 50، 58، 64). افزون‌براین، نوجوانی بالای سر داماد یک سینی به دست می‌گیرد که در آن اوستا، دستمال سبز، یک عدد انار شیرین، یک تخم‌مرغ، یک قیچی، مقداری شیرینی و نقل، برگهای خشک آویشن و دانه‌های سنجد است. کف این سینی را با دستمال سبز می‌پوشانند (همو، یادگار ... ، 84). 
اجزاء سفره در این مراسم بدین مفهوم‌اند: کتاب اوستا؛ کُشتی و کلاه سبز، مبین وابستگی اهل مجلس به کیش زردشتی؛ پارچۀ سبز، نماد سبزبختی؛ قیچی، نشانۀ گشایش در کارها؛ نخ و سوزن، نشانۀ سررشتۀ دائمی در زندگی؛ انار، به نیت اولاد نیکو و فراوان؛ آویشن و برنج، نماد خیر و برکت. 
در پایان مراسم، تخم‌مرغ درون سینی را موبد حاضر در مراسم، به پشت‌بام پرتاب می‌کند. این کار بدان معنی است که پدر عروس کلیۀ اختیارات و حقوق خود نسبت به دخترش را به داماد واگذار می‌کند (حیدری، 43-44؛ برای شرحی دیگر در این زمینه، نک‍ : نیکنام، همان، حاشیۀ 1). 

مآخذ

آل‌ابراهیم، محمدرضا، «عروسی در استهبان»، عروسی در فارس (نک‍ : هم‍ ، فقیری)؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب‌ورسوم مردم سمنان، تهران، 1382 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، آیینهای گذر در گیلان، رشت، 1389 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پدر، اسماعیل، «مراسم عروسی در فدشکویۀ فسا»، عروسی در فارس (نک‍ : هم‍ ، فقیری)؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد، تهران، 1385 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، تحقیقات میدانی؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، 1385 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بی‌جا، 1385 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، بر ساحل کویر نمک، تهران، 1369 ش؛ حیدری، ملیکا و رضا مهرآفرین، یشت و خشت، آیینهای زردشتیان، تهران، 1394 ش؛ رحیمی، حبیب و سهیلا هاشمی، جام ارسنجان‌نما، تهران، 1388 ش؛ رزازان، عبدالمجید، «مراسم عروسی در فیروزآباد»، عروسی در فارس (نک‍ : هم‍ ، فقیری)؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، 1387 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شمس اسفندآبادی، منوچهر، فرهنگ عامۀ اسفندآباد، یزد، 1394 ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1384 ش؛ صداقت‌کیش، جمشید، «مراسم عروسی در آباده»، عروسی در فارس (نک‍ : هم‍ ، فقیری)؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1355 ش؛ طاهرنیا، محمدعلی، تاریخ، فرهنگ و ادبیات دامغان شش‌هزارساله، تهران، 1395 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، عروسی در فارس، شیراز، 1393 ش؛ قرآن کریم؛ قیصری، عیسى، فرهنگ عامیانۀ ماهشهر، تهران، 1374 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1378 ش؛ کلانتر ضرابی، عبدالرحیم، تاریخ کاشان، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1341 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ «مراسم عروسی در حومۀ فسا»، عروسی در فارس (نک‍ : هم‍ ، فقیری)؛ مظلوم‌زاده، محمدمهدی، «مراسم عروسی در کازرون»، عروسی در فارس (نک‍ : هم‍ ، فقیری)؛ مقدم (گل‌محمدی)، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ موسوی، رضا (پژوهشگر اهل گناوه)، گفت‌وگو با مؤلف؛ مونس‌الدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ نیکنام، کورش، از نوروز تا نوروز، تهران، 1379 ش؛ همو، یادگار دیرین، تهران، 1394 ش؛ هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، به کوشش جهانگیر هدایت، تهران، 1378 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1349 ش.

محمد جعفری (قنواتی)
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: