صفحه اصلی / مقالات / عزیز و نگار /

فهرست مطالب

عزیز و نگار


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

عَزیز و نِگار،  از افسانه‌های عاشقانه که به‌ویژه در قزوین و مناطق شمالی ایران بسیار رایج است. 
براساس مشهورترین روایتها، در قریۀ آردکان، از توابع طالقان، دو برادر به نامهای علاءالدین و بهاءالدین به سن کهولت رسیده‌اند، اما صاحب فرزندی نشده‌اند. با راهنمایی درویشی، آنها صاحب دو فرزند دختر و پسر می‌شوند و نام آنها را عزیز و نگار می‌گذارند. عزیز و نگار از کودکی دل‌باختۀ هم هستند، اما مادر نگار که راضی به ازدواج دخترش با عزیز نیست، او را به عقد خواهرزادۀ ثروتمندش، کل‌احمد که در رودبار الموت زندگی می‌کند، درمی‌آورد. هنگامی‌که عزیز متوجه می‌شود، به رودبار می‌رود و پنهانی نگار را می‌بیند. آنها قرار می‌گذارند که اول بهار عزیز بیاید و نگار را با خود ببرد. سپس عزیز به آردکان بازمی‌گردد. او که دل‌تنگ نگار است، به قلۀ البرز می‌رود تا از آنجا رودبار را تماشا کند، اما به علت سرمای هوا بیمار می‌شود. به نگار پیغام می‌دهند که عزیز در بستر بیماری است و او به بهانۀ بیماری مادر، به آردکان می‌آید و تا بهار نزد عزیز می‌ماند. 
کل‌احمد در بهار، به دنبال نگار به طالقان می‌آید و ماجرا را درمی‌یابد. او نگار را به بالاروچ بازمی‌گرداند، اما پیش از رفتن، عزیز به نگار قول می‌دهد که تا چندی دیگر او را نزد خود بیاورد. پس از مدتی، هنگامی که کل‌احمد به سفر رفته، عزیز به‌صورت ناشناس به دنبال نگار به رودبار می‌رود و همراه نگار به طالقان بازمی‌گردد. کل‌احمد از عزیز شکایت می‌کند و بنابر فرمان حاکم قرار می‌شود هرکس که بتواند نشانیهای نگار را در شعری بگوید و او را از میان زنانی که چادر سر کرده‌اند، تشخیص دهد، نگار از آن او باشد. عزیز در هر دو آزمون موفق می‌شود و سرانجام با نگار ازدواج می‌کند (گرکانی، 25-64). 

روایتها

 از این افسانه روایتهای متعددی در دست است که برخی با هم اختلافهایی اساسی، و برخی دیگر تنها در پاره‌ای جزئیات با هم تفاوت دارند. 
 روایتهای رایج این افسانه غالباً در پاره‌ای جزئیات باهم اختلاف دارند، مانند برخی نامها، برخی دوبیتیها یا برخی اتفاقات و حوادث داستان، مانند ملاقات مادران عزیز و نگار با درویش به‌جای پدران، کم‌رنگ شدن نقش مادر نگار در ازدواج او با کل‌احمد، نقش خاله و شوهرخاله در این ازدواج و بردن او به رودبار، چگونگی آشنایی عزیز و نگار، و برخی ماجراهای فرعی دیگر. همچنین در برخی روایات، پایان داستان نیز متفاوت است؛ مثلاً در یکی از روایتهای منظوم، مادر نگار و کل‌احمد گروهی از اوباش را اجیر می‌کنند تا مراسم عروسی را برهم بزنند، اما عزیز با آنها مقابله می‌کند و کل‌احمد را می‌کشد، سپس به‌منظور جلوگیری از جنگ و خون‌ریزی بیشتر، خـود را در رودخانۀ الموت می‌اندازد. نگار نیز در پی او خود را در رودخانه غرق می‌کند (نک‍ : علیخانی، پی‌نوشتها ... ، 64-80؛ اکبریان، 155-161؛ حسن‌زاده، 2 / 825-844). 
به نوشتۀ برخی پژوهشگران افسانۀ عزیز و نگار اصیل‌ترین اثر ادبی منطقۀ طالقان شمرده می‌شود (فلاحی، 296). در متن این افسانه به سیاق افسانه‌های عاشقانۀ فارسی، اشعار بسیاری دیده می‌شود. در این‌گونه افسانه‌ها اغلب عاشق و معشوق هر دو توانایی شعـرسرودن دارند و احسـاسـات خـود را به زبـان شعر ــ غـالباً بـه‌صورت ربـاعی یـا دوبیتـی ــ بیـان می‌کنند. همچنیـن معمولاً گفت‌وگوها به‌صورت شعر انجام می‌شود (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : ه‍ د، افسانه). در این افسانه‌ها، اشعار گـاه مضامینی مشترک دارند و گاهی یک دوبیتی در افسانه‌های مختلف تکرار می‌شود. این ویژگی در افسانۀ عزیز و نگار نیز دیده می‌شود. برخی از دوبیتیهای افسانۀ عزیز و نگار به دوبیتیهای افسانۀ «نجمای شیرازی» شباهت دارد. در برخی روایات هم دوبیتیهایی دیده می‌شود که مضمونی شبیه به اشعار موجود در داستان «شور محمود و مرزینگان» دارد (حسن‌زاده، 2 / 943-944). 
خاستگاه و قدمت:  خاستگاه اصلی این داستان را طالقان و رودبار الموت گفته‌اند، اما برخی با توجه به اینکه این افسانه به گویش تاتی روایت شده، آن را افسانه‌ای تاتی دانسته‌اند (علیخانی، مقدمه بر ... ، 14). 
بنابر شواهد، قدمت این افسانه به چندین قرن می‌رسد، اما زمان شکل‌گیری آن به‌درستی روشن نیست. برخی از پژوهشگران کاربرد واژه‌هایی مانند «کیا و کدخدا» را که هم به حاکمان الموت (483-654 ق / 1090-1256 م)، و هم به خاندان کارکیای رودبار (760-1001 ق / 1359-1593 م) اطلاق می‌شده، تأییدی بر قدمت آن دانسته‌اند و عده‌ای با توجه به اینکه نشانه‌هایی از باورها و اعتقـادات اسماعیلیه ــ مـانند برابری حقوق زن و مـرد، و حضور پررنگ زنان در جامعه ــ در این داستان دیده می‌شود، شکل‌گیری این افسانه را در دوران حاکمیت اسماعیلیان در الموت فرض کرده‌اند (همـان، 9؛ میرابوالقاسمـی، محمدتقـی، «عزیـز و نگـار»، گیلان‌نامه، 252-253). 

عزیز و نگار در باورها و فرهنگ عامه

 عزیز و نگار در میان مردمان شمال ایران داستانی بسیار محبوب بوده، و در شب‌نشینیها و مهمانیها نقل می‌شده است. در گذشته، هر روستا و شهر افرادی به‌عنوان عزیزخوان و نگارخوان داشت که این داستان را می‌خوانده‌، یا به بیانی دیگر اجرا می‌کرده‌اند (علیخانی، همان، 8؛ میرابوالقاسمی، میترا، 250، 251، 253؛ بخشی‌زاده، 332). 
این افسانه امروزه نیز در زادگاهش، طالقان و الموت، زنده، و با زندگی مردم درآمیخته است و در روستای آردکان زنان و دختران زیبا را نگارسو می‌خوانند. همچنین در این روستا دو خانۀ مخروبه وجود دارد که به خانه‌های عزیز و نگار معروف‌اند (علیخانی، همان، 16). 
اهمیت و جایگاه این افسانه و شخصیتهای آن، در این منطقه چنان است که سبب شکل‌گیری هاله‌ای از تقدس حول شخصیتهای آن، به‌ویژه عزیز شده است. در باور اهالی این مناطق، این دو تواناییها و ویژگیهایی فراطبیعی و خارق‌العاده دارند. عزیز قادر است با اشعارش اموری اعجازگونه انجام دهد. برای نمونه، شب ملاقات عزیز و نگار در هنگام خرمن‌چینی، آسمان ابری می‌شود و نگار قصد بازگشت می‌کند، اما عزیز شعری می‌خواند بدین مضمون: «هوای ابر و باران وای بر من / همی‌ترسم ببارد بر سر من / / همی‌ترسم ببارد لای [سیل] بیاید / میان لای بمانم وای بر من» و آسمان صاف می‌شود؛ یا در همان شب به این منظور که مبادا خروسها بخوانند و مردم را بیدار کنند، این شعر را می‌گوید: «سحرگاهان خروسک می‌کند واه / بغلم خفته بود چهارده‌شبی ماه / / الٰهی ای خروسک کر شوی لال / شب و نصف شبان تو نکنی واه» و خروسهای روستا لال می‌شوند. راویان نقل می‌کنند که خروسهای آنجا هنوز هم لال هستند و حتى خروسهایی را که از جاهای دیگر به آنجا می‌برند هم لال می‌شوند (گرکانی، 42). 
در برخی از روایات عزیز به‌نوعی از توانایی غیب‌گویی برخوردار است و می‌تواند بفهمد نگار کجا ست و چه می‌کند (همو، 54). در برخی از روایتها هم نگار خاک را کنار می‌زند و بدین‌ترتیب از زمین چشمه‌ای می‌جوشد که به «نگارچشمه» مشهور است. این چشمه نزد اهالی منطقه مقدس است و مردم برای برآورده‌شدن آرزوهایشان، خود را در آن می‌شویند (اکبریان، 92). همچنین در رشته‌کوه مقابل «نگارچشمه» چشمه‌ای وجود دارد که به «عزیزچشمه» معروف است (میرابوالقاسمی، محمدتقی، «عزیز و نگار»، گیلان‌نامه، 254). 
در یکی از روایتها که عزیز و نگار در پایان داستان سنگ می‌شوند، اشاره شده است که مردم در روز سیزدهم فروردین به محل سنگ‌شدن این دو می‌روند و بر آن سنگها عطر می‌افشانند و معتقدند هرکس آنها را بشوید، حاجت می‌گیرد (کمالی، 218). 
در برخی روایتها، عزیز و نگار همچون شخصیتهای مقدس در پایان داستان در کنار رودخانۀ شاهرود غیب می‌شوند؛ ازاین‌رو مردم منطقه این رودخانه را به‌گونه‌ای مقدس می‌دانستند و در گذشته مرسوم بود که قهرمانان کُشتی هر روستا پیش از شروع مسابقه، در این رودخانه غسل می‌کردند (علیخانی، پی‌نوشتها، 80؛ میرابوالقاسمی، محمدتقی، «عزیز و نگار»، عزیز و نگار، 245، 246). در برخی روایات هم آمده است هنگامی که عزیز و نگار خود را غرق می‌کنند، در محلی به نام «آلاکه‌جنگی» مردم دو قبر می‌کَنند و عزیز و نگار را در آنجا دفن می‌کنند و هرساله دو گل محمدی از گور آنها سبز می‌شود، اما میان این دو گل بوتۀ خاری می‌روید و مانع رسیدن این دو گل به هم می‌شود. بنابر روایتی این خار، مادر نگار، و بنابر روایتی دیگر کل‌احمد است که وصیت کرده بود او را میان عزیز و نگار دفن کنند (علیخانی، همانجا؛ حسن‌زاده، 2 / 844). ماجرای تولد دو قهرمان نیز در برخی از روایتها حالتی فراطبیعی ــ به‌واسطۀ نذر یا سیبی که درویشی بـه والدین آنها می‌دهد ــ دارد (نک‍ : گرکانی، 25؛ اکبریان، 84؛ فلاحی، 296). 
افزون‌بر ادبیات و باورهای عامه، افسانۀ عزیز و نگار در موسیقی محلی شمال ایران نیز تأثیر و جایگاهی شایان توجه دارد و در کنار منظومه‌هایی چون «حیدربگ و صنم‌بر»، «امیر و گوهر»، «طالبا» و «نجما»، یکی از رایج‌ترین نغمات آوازی در موسیقی این نواحی شمرده می‌شود. همچنین در موسیقی این منطقه گوشه‌ای نیز به نام «عزیز نگارخوانی» وجود دارد. حیات این افسانه در قالب موسیقی و نواهای محلی افزون‌بر شکل ادبی، نشان‌دهندۀ اهمیت و میزان تأثیر این عشق‌نامه در این مناطق، و بیانگر پیوند عاطفی عمیق مردم با این قصه است (جاوید، 1 / 147؛ درویشی، 81؛ فلاحی، 296؛ علیخانی، مقدمه بر، 23). 

مآخذ

اکبریـان (عـاطف)، محمدعلـی، «عـزیـز و نگـار»، عـزیـز و نگـار (هم‍ ‌)؛ بخشی‌زادۀ آلیانی، اسماعیل، سیری در زندگی تالشها، تهران، 1391 ش؛ جاوید، هوشنگ، آشنایی با موسیقی نواحی ایران، تهران، 1386 ش؛ حسن‌زاده، علیرضا، افسانۀ زندگان، تهران، 1381 ش؛ درویشی، محمدرضا، آیینه و آواز، تهران، 1376 ش؛ عزیز و نگار، به کوشش یوسف علیخانی، تهران، 1381 ش؛ علیخانی، یـوسـف، مقدمه و پی‌نوشتهـا بـر عزیز و نگـار (هم‍‌ )؛ فلاحی، کـامران و فـریبـرز صادقیان، درآمدی بر گویش و فرهنگ طالقان، تهران، 1390 ش؛ کمالی دزفولی، علی، «عزیز و نگار»، عزیز و نگار (هم‍ ‌)؛ گرکانی، محمدعلی، «سرگذشت عزیز و نگار، بهترین حکایتهای خواندنی و شرقی»، همان؛ میرابوالقاسمی، محمدتقی، «عزیز و نگار»، عزیز و نگار (هم‍ ‌)؛ همو، «عزیز و نگار»، گیلان‌نامه، به کوشش م. پوراحمد جکتاجی، رشت، 1366 ش؛ میرابوالقاسمی، میترا، «ملا عمو»، عزیز و نگار (هم‍ ‌).

ثمین اسپرغم
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: