طالب و زهره
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 25 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/258013/طاهر-آبشناس
شنبه 20 اردیبهشت 1404
چاپ شده
6
طالِب و زُهْره، یا طالب طالبا / طالبا، از افسانههای عاشقانۀ مشهور مازندرانی و نیز از مشهورترین مقامهای آوازی موسیقی رایج در این منطقه.«طالب و زهره» در سراسر مازندران، از شرق تا غرب آن رواج دارد و مردم، بهویژه روستاییان، آن را در وضعیتهای مختلف و مناسبتهای متفاوت مانند عیش و سرور و شبنشینیها میخوانند (طاهری، 472-473). همچنین، بهسبب مضمون غمانگیز آن، در برخی روایتها، در مراسم سوگواری نیز به جای مویه خوانده میشود (قلینژاد، 45؛ وجدی، 260).در آثار گذشتگان، سخنی دربارۀ این افسانه نیامده، اما در آثار نویسندگان معاصر مطالب فراوانی دربارۀ آن آمده است. بسیاری از اهل مطالعه و پژوهشگرانْ داستان «طالب و زهره» را منسوب به سرگذشت طالب آملی، شاعر پرآوازۀ سبک هندی، میدانند که خواهرش، ستینسا بیگم آن را سروده است (برای نمونه، نک : علامه، 230؛ گودرزی، مثنوی ... ، 5؛ قلینژاد، 42). برخی از پژوهشگران نیز با دیدۀ تردید به این موضوع مینگرند (عمادی، «پویه ... مازندرانی ... »، 36؛ مهجوریان، طالب ... ، 55؛ الٰهی، 494)؛ اما راویان و بیسوادان دربارۀ انتساب این افسانه به طالب آملی اظهار بیاطلاعی میکنند و فقط یکی از راویان در روایتش طالب را اهل آمل میداند (فلاح، 110) و میگوید کوچهای در آمل به نام کوچۀ طالب آملی است (همو، 116)؛ اما در دیگر روایتها کوچکترین اشارهای به این موضوع نمیشود.
طالب و زهره از کودکی باهم بزرگ، و دلبستۀ یکدیگر میشوند؛ چون طالب گالش (گاوچران) و فقیر است، سنگ جلوَش میاندازند و تصمیم میگیرند زهره را به کسی دیگر دهند. طالب در عالم خواب میبیند که لَلهوا (نی) میزند و گاوهای زیادی گرد کومهاش جمع شدهاند و کسی به او میگوید: «بلند شو برای گاوها سرپناه درست کن». براساس این رؤیا، او به کمک برادرش برای گاوها سرپناه میسازد؛ در این موقع، یک گوزنْ گاوهای زیادی برایش میآورد. گاوهای نظرکردۀ بیقرار با شنیدن صدای نی طالبْ آرام میگیرند و پستانهایشان پرشیر میشود، ضمناً طالب هم شاعر میشود. روزی طالب راز خوابش را به برادرش میگوید. درنتیجه دوباره گردی از دور نمایان میشود، گوزن میآید و همۀ گاوها را با خود میبرد. طالب دوباره فقیر میشود و سوار بر مادیان کهرش، راهی سرزمین هند میگردد و مدتی آنجا میماند. در آنجا اسب او دوباره جوان میشود و طالب به هیئت درویشی، به گاوسرایش بازمیگردد و میفهمد که قرار است زهره ازدواج کند؛ بنابراین، نی هفتبندش را برمیدارد و همراه گالشها به عروسی زهره میرود. در عروسی نی میزند. نوای نی به گوش زهره میرسد و او میفهمد طالب برگشته است؛ ناگهان از تخت به پایین میافتد و درجا میمیرد. طالب نیز با دیدن مرگ زهره، با کارد سینۀ خود را میدرد. آن دو را در گوشۀ جنگل، کنار هم به خاک میسپارند. از آن پس، هر سال از خاکشان دو شاخه «دار ـ دوستک» میروید و به هم میپیچد (ملکی، شم 84-85، ص 26- 29).طالب در بعضی از روایتها لقب پیشین «ملا» (پهلوان، 70؛ گودرزی، همان، 44؛ فلاح، 121) و در برخی دیگر این القاب پسین را دارد: طالبی (همو، 120) طالبا (پهلوان، 66، 69)، سیوریش (سیاهریش) (همو، 87؛ ملکی، شم 83، ص 13)، سیوسرریش (دارای موهای سیاه صورت) (پهلوان، 88)، خرماچش (الٰهی، 495)، و سیووش (ملکی، همان شم ، ص 14).زهره هم در بعضی از روایتها به این صورتها آمده است: زهرۀ زرخال (فلاح، 97)، خالدار (همو، 152)، زرینخال (همو، 148؛ ملکی، همان شم ، ص 15)، زرنگار (گودرزی، همان، 48؛ پهلوان، 87)، بورمو (همو، 83)، زریخال (مهجوریان، «طالب ... »، 158) و چون اینها.شغل طالب گالشی است. او نظرکرده، و گاو در طالع او ست (همو، طالب، 61؛ فلاح، 93، 114). طالب و زهره در مکتبخانه نرد عشق میبازند و با مخالفت خانوادهها روبهرو میشوند. پس از پایان درس، طالب برای ازدواج با زهره مدتی به گاوسرا میرود و به گاوداری مشغول میشود (گودرزی، همان، 22). در برخی از روایتها، طالب خواب میبیند که صاحب گاو و گاوسرا شده، و توانایی سرودن شعر پیدا کرده است (حبیبینژاد، 130-131؛ جهانیان، 80). در روایتی دیگر، طالب خواب میبیند که در حوض کوثر است و حضرت علیاکبر (ع) به او درس میدهد (فلاح، 119). این نظرکردگی او در دیگران تأثیر میگذارد؛ مثلاً آب دهان خود را در دهان گاوچرانی جوان میریزد. گاوچران با قورتدادن آب دهان طالب، زبان همۀ حیوانات را میفهمد (همو، 100).در روایتی نیز زهره، دختر پادشاه، اناری را در دستمال میگذارد و برای طالب میاندازد و به او هشدار میدهد بازش نکند؛ اما طالب دستمال را باز میکند و با این کار، دیوانه و شاعر میشود (همو، 110، 111).در یک روایت، اسب طالب نظرکرده است و هم بادی، هم آبی و هم خاکی است و در چشمبههمزدنی او را به هند میبرد و میآورد (همو، 113). در بسیاری از روایتها، طالب به هند میرود، نخست نوکر خانۀ مردم میشود و در نگهداری بچهها کمک میکند، و بعد به قوۀ الٰهی صاحب گاوهایی بیشمار میشود. او بعد از 7 سال و در روایت دیگر، 40 سال، به وطن برمیگردد. در روایتی، طالب به قوۀ الٰهی زبان مردم هند را میفهمد؛ از عالم غیب برایش گاو میرسد؛ با حیوانات، ازجمله شیر گفتوگو میکند؛ نی و نیزار با او حرف میزنند؛ و در خواب میفهمد که زهره میخواهد ازدواج میکند (همانجا، نیز 103، 114، 119، 120).در برخی از روایتها، طالب پهلوان و کشتیگیری است که هیچکس حریف او نمیشود (همو، 99، 110) و با نیرویی که دارد، در چشمبههمزدنی گاوسرا را میسازد (همو، 123). للهوا که نوعی ساز بادی است، در همۀ روایتها وجود دارد. ساز طالب با بقیۀ للهواها فرق دارد. وقتی او به هند میرود، للهوا یا در دست زهره است یا آن را در گوشهای از سقف گاوسرا یا در جایی بلند پنهان میکند و فقط خودش میتواند با آن بنوازد (جویباری، تحلیل ... ، 21). در روایتی دیگر، هنگام عروسی، زهره للهوا را به چند تن میسپارد تا بنوازند؛ اما للهوا خاموش میماند و از آن صدایی درنمیآید (مهجوریان، همان، 66). در روایتی، طالب به عروسی زهره میآید و مینوازد، زهره نوای او را میشناسد، اطرافیان ماجرا را میفهمند و طالب میگریزد (جویباری، اوصاف ... ، 38). در روایتی، زهره درحالیکه حنا به دست و پا بسته است، صدای للهوا را میشناسد، مراسم عروسی را رها میکند و به سوی طالب میرود (همو، تحلیل، 39). در روایتی دیگر، للهوا به دیوار چسبیده است و به محض آمدن طالب، از دیوار کنده میشود (فلاح، 130). در هر صورت، للهوای طالب نظرکرده است و با نواختن او، گاوهای زیادی اطرافش جمع میشوند و شیر آنها زیاد میشود (همو، 104، 105). در روایتی، زهره با صدای للهوا عاشق میشود (جویباری، اوصاف، 35). ازآنجاکه نی طالب، چون خود او، نظرکرده و شگفتانگیز است، فقط وقتی طالب آن را مینوازد، زهره به مفهومش پی میبرد و گاوها با شنیدن صدای آن از خود بیخود میگردند و شیرشان زیاد میشود (فلاح، 103-105).طالب در برخی روایتها بهسبب کتکخوردن از برادر زهره به هندوستان فرار میکند (همو، 152). در بعضی دیگر، دارو به او میدهند (همو، 113، 124، 132، 145؛ الٰهی، 495؛ پهلوان، 66)؛ نامادری طالب، ماهی آزادی را که او برای زهره تحفه آورده بود، سرخ میکند و پنهانی در آن دارویی خاص میریزد و به دست زهره میدهد تا آن را به طالب بدهد. طالب بعد از خوردن آن دیوانه میشود و سر به بیابان مینهد و وقتی به حالت عادی برمیگردد، با این تصور که زهره او را از قصد مسموم کرده است، از آمل به کاشان، و بعد به هند میگریزد (پهلوان، 61؛ گودرزی، مثنوی، 23). در روایتی، نامادری دارویی را از ساحران میگیرد و به خورد طالب میدهد (مهجوریان، طالب، 63) و در روایتی، طالب بهسبب اذیت و آزار زیاد نامادری و اطرافیانش سر به بیابان مینهد (جویباری، تحلیل، 21)؛ اما در روایتی دیگر، چون قادر، رقیب طالب، بهزور با زهره ازدواج میکند، طالب از عشق زهره آواره میشود (فلاح، 155).در روایتهای مختلف، زهره چشمانتظار طالب است و برای طالب لباس میبافد (همو، 94، 129). در روایتی، وقتی زهره متوجه میشود طالب به هند رفته، با گردنبندی که طالب به یادگاری به او داده است، خودکشی ناموفقی میکند (گودرزی، همان، 23-24). در روایتی دیگر، بعد از رفتن طالب به هند، زهره اختیاردار گاوها و گاوسرای او میشود؛ گاوچرانها هم از او اطاعت میکنند و هیچگونه تغییری در امور گاوسرا رخ نمیدهد (فلاح، 99).در روایتهای مختلف، برادر زهره ــ که نام مشخصی هم ندارد ــ یکی از مخالفان طالب و مانع رسیدن او به زهره است و با تبرزین طالب را مجروح میکند (گودرزی، همان، 22). راویان در روایتهای مختلف صفتهایی ناروا مانند نامرد به او میدهند (برای نمونه، نک : فلاح، 97، 148، 152).ارزشهای اخلاقی در همۀ روایتها رعایت میشود. در برخی از آنها، طالب به محض دیدن زهـره، یکی ـ دو بوسه از او میگیرد (همو، 93، 148)؛ آنگاه متوجه برادر زهره میشود، خجالت میکشد و در برابر کتکهای او هیچگونه واکنشی نشان نمیدهد (همو، 94).در روایتهای مختلف، زهره نامزد طالب است، اما نامادری مانع رسیدن این دو به هم است؛ البته در بعضی از روایتها، فقط برادر زهره باعث دوری عاشق و معشوق میشود و نامادری نقشی ندارد (همانجا) و در برخی دیگر، نامادری میخواهد دختر خود را به طالب دهد تا صاحب ثروت او شود؛ برای همین مخالف ازدواج او با زهره است (همو، 110، 132). اما زهره تا پای جان برای رسیدن به طالب تلاش میکند (فاطمی، 35).از رقیب طالب که معمولاً شأن سیاسی و اجتماعی بالایی دارد، با نامهای متفاوتی یاد شده، و در بیشتر روایتها، صفتهای تحقیرکنندهای مانند کجدهن به دنبال نامش آمده است، هرچند کارکرد و اعمالش در همهجا یکسان است (فلاح، 112، 133، 154). اختلاف طبقانی مانع اصلی رسیدن طالب به زهره است (گودرزی، مثنوی، 5). در روایتی، «جونکا» (گاو نر) که زهره آن را بزرگ و تربیت کرده است، رقیب طالب را میکشد (فلاح، 112-113).پایان افسانه و سرگذشت دو دلداده در روایتهای مختلف، باهم تفاوت دارند، اما درونمایۀ بیشتر روایتها بههرحال غمانگیز است و زهره و طالب معمولاً به وصال هم نمیرسند. افزونبر آنچه در خلاصۀ روایت آمد، در برخی روایتها، طالب در هند میمیرد و زهره با شنیدن خبر مرگ او، هر روز به کنار رودخانه میرود و با سرگشتگی روز را به شب میآورد (گودرزی، همان، 24). در روایتی، زهره به محض آنکه در مجلس عروسی با نوای نی، طالب را میشناسد، به سوی او میرود، سپس هر دو همدیگر را در آغوش میگیرند و در همانجا جان میسپارند (مهجوریان، طالب، 67؛ فلاح، 109). در روایتی نیز طالب در مجلس عروسی زهره و قادر، دلدادۀ خود را سوار بر اسب میکند و باهم فرار میکنند؛ آنها پس از طی مسافتی در باتلاقی فرومیروند و در همانجا به دست افراد قادر که آنها را تعقیب میکردهاند، کشته میشوند (مهجوریان، همان، 67- 68). در روایتی دیگر، زهره با قادر ازدواج میکند؛ اما هرگز با او همبستر نمیشود. طالب از ظلم نامادری فراری میشود و زهره به قصد پیداکردنش به دنبال وی میرود، اما در رودخانهای غرق میشود (فلاح، 133؛ برای برخی دیگر از روایتها با پایان غمانگیز، نک : عمادی، «پویه ... مازندرانی»، 36؛ حسنزاده، 1 / 144-147).برخی از روایتها پایان غمانگیز ندارند. در روایتی، دو دلداده پس از فرار باهم، در چشمهای سحرآمیز آبتنی میکنند و هر دو جوانی 18ساله میشوند؛ سپس طالب چند سالی در آمل پادشاهی میکند و بعد میمیرد (فلاح، 116). در روایتی دیگر، آنها سوار بر اسب از مجلس عروسی میگریزند و به هند میروند (همو، 131). در روایتی نیز طالب پس از بازگشت از هند، از مراسم عروسی زهره آگاه میشود و چون نمیتواند کاری بکند، برای همیشه از آنجا میرود (همـو، 133). براساس روایتـی دیگر ــ که جنبۀ داستانی آن ضعیف است و بخش اصلی آن را آوازهای غمانگیز زهره تشکیل میدهد ــ چون پدر و مادر زهره بـا ازدواج وی با طالب مخالفت میکنند، طالب از غم و غصه به صحرا، و سپس به هند میرود و پس از آن، دیگر خبری از او نمیشود. زهره هم سر به صحرا میگذارد و به هر موجود زندهای که میرسد، خبر طالب را میگیرد تا سرانجام کنار دریا مینشیند و شروع به آوازخوانی میکند و درنهایت، دیوانه میشود و کسی از او خبری نمییابد؛ اما آواز او سینهبهسینه نقل میشود و «مردان نینواز و دختـران و پسران غمگیـن» آن را میخوانند (حسنزاده، 1 / 141- 143).در هر منطقهای، راویانْ مکانهای روایت را تعیین میکنند؛ آنها در مناطقی از آمل و نور، مکانهایی چون رودبارک، پامال ویشه و رودبار، و در نواحی شرق و بهشهر، سورت را محل زندگی طالب میدانند (فلاح، 93 بب ). در بعضی از روستاهای دودانگه و چهاردانگۀ ساری، طالبا را از روستایی در نزدیکی کیاسر میدانند (نک : عمادی، همانجا)؛ اما در همۀ روایتها، حوادث و رویدادها به هند کشیده میشود و ازایننظر، با برخی از افسانههای البرز شرقی و جنوبی قابل مقایسه است (نصری و شیرزادی، 1 / 257).افسانۀ طالبا مازندرانیها را بهشدت تحت تأثیر خویش قرار میدهد؛ در این افسانه همهچیز هست: عشق، دوری، جدایی و غربت. طالب ناامید از زهره به غربت میرود و در بدبختی و نامرادی، از بالاترین منزلت اجتماعی در جامعۀ خویش به پایینترین درجۀ اجتماعی (نوکری و بردگی) تنزل پیدا میکند (فاطمی، 47).
برخی پژوهشگران داستان «طالبا» را به دوران صفویه منسوب میکنند (عمادی، «پویه ... تبری»، 2536؛ گودرزی، مثنوی، 21). زبان منظومه از نظر واژگان و دیگر جلوههای فرهنگی مازندران بسیار اصیل است. بررسی این افسانه و مقایسۀ آن با دیگر افسانههای مازندرانی مثل «امیر و گوهر» تفاوت آشکاری از نظر ساختار و قواعد زبانی و نوع واژهها دارد؛ واژگان افسانه قدیمتـر از دیگر افسانهها ست و رنگوبوی بومی کهنتری دارد. واژههای این منظومه اصالت طبری دارد و ساختار دستوری و قواعد زبانی آن کاملاً با زبان طبری همخوان، و کمتر تحت تأثیر زبان فارسی است (نصری، 58). شاید مهمترین دلیل اصیلبودن زبان افسانۀ «طالبا»، نغمۀ گالشمردی (گاوچرانی) است که در دل جنگل در کنار درختی زمزمه میکند و از جامعۀ شهری دور است؛ همچنین این اشعار گنجینهای فرهنگی به شمار میرود که نحوۀ گذران زندگی دامداری و حشمداری گذشتۀ مازندران را نشان میدهد (محسنپور، موسیقی ... ، 18- 19).راویان و خنیاگران به دو شیوه این افسانه را بیان میکنند: 1. راوی ضمن گفتن سرگذشت طالب و زهره، در بعضی قسمتها، اشعار آن را با آواز میخواند که معمولاً گفتوگوی بین طالب و زهره یا شخص سوم به زبان خواهرش است؛ 2. راوی از آغاز تا پایان، همۀ اشعار را با آواز میخواند، امـا سرگذشت را یکدست، منظم، و دارای خط سیر منطقی روایت نمیکند و اگر فردی برای نخستینبار شنوندۀ این نوع آواز باشد، نمیتواند درک درستی از انسجام و پیوستگی و آغاز و انجام سرگذشت داشته باشد. به عبارت دیگر، همهچیز در این آواز مبهم و ناروشن است؛ حتى در بیشتر موارد، هیچ نامی از شخصی که گفتار او را میشنویم، به میان نمیآید. گذار از شخصیتی به شخصیت دیگر بدون کوچکترین تمهیدی صورت میگیرد. در بیان روایت، بدون دلیل منطقی از گذشته به حال گذر میکنیم و از موقعیت یا زمانی به یک موقعیت یا زمان دیگری میرویم، همهچیز معلق است، روایتها هرگز کامل بیان نمیشوند، خطوطی از حادثهای ترسیم میشود و راوی بدون تمهید، به حادثۀ دیگری میپردازد (فاطمی، 32-33).برخی از پژوهشگران این پراکندگی و بینظمی ظاهری را نتیجۀ فراموشی خنیاگران محلی میدانند (ملکی، شم 84-85، ص 34؛ طاهری، 473)؛ درصورتیکه آوازخوانان قصد نقل کل داستان را ندارند. آنها آگاهانه فقط شعرها را با آواز میخوانند؛ به عبارت دیگر، رویداد در جریان طبیعیاش ارائه نمیشود، زیرا آنچه اهمیت دارد، لحظههای منفرد رویدادها ست و آنچه این لحظهها القا میکنند و آنچه در شخصیتها برمیانگیزند؛ و درست همینهایند که ارزش به موسیقی درآوردن و موضوع بیان موسیقاییشدن را دارند. راویان از بیان جزئیات دستوپاگیر اجتناب میکنند تا به آنچه اساسی است، پرداخته شود. روایت جزئیات ارزشی ناچیز دارد، مهمْ اندوهی است که بر کل سرگذشت حاکم است (فاطمی، 35). نوازنده یا خواننده بعد از خواندن بخشی از اشعار، قسمتی از سرگذشت طالب و زهره را روایت میکند تا داستان بهتر به خواننده تفهیم شود (اسحاقی، 197).برخی از پژوهشگران وزن اشعار «طالبا» را یازدههجایی میدانند (محسنپور، «جایگاه ... »، 172؛ ملکی، شم 83، ص 16)، با این توضیح که در هر مصرع، بعد از هجای ششم، وقفهای میافتد که مصرع را به دو پایه تقسیم میکند و به همین سبب، وزن آن را از دوبیتی متمایز میکند (همان، ص 16-17): طالب مه برارا (6 هجا)، طالب فرامرز (5 هجا)؛ اما برخی آن را دوازدههجایی میدانند (احمدی، 11؛ فاطمی، 56؛ عمادی، «پویه ... مازندران»، 36-37).اشعار «طالبا» مانند همۀ اشعار محلی و نیز شعر در پیش از اسلام، هرگاه با آواز و موسیقی خوانده شود، برابری هجاهای سازندۀ آن، موسیقی را خلق میکند؛ اما بدون آواز، شعرها با نثر تفاوتی ندارند. درحقیقت، موسیقی آوازی این منظومه سبب میشود تا نابرابری شمار یا نوع هجاها (کوتاه، بلند) احساس نشود و با پرشدن خلأ وزنی، مخاطب بدون هیچ سکتهای آن را به شکل موزون و آهنگین بشنود (فلاح، 34).برخی بر عروضیبودن اشعار تأکید دارند و برای نمونه، مصرع «طالب مه طالبُ طالب فراری» را بر وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن میدانند (نک : حیدری، 104-105). برخی نیز آن را بر وزن خسرو و شیرین نظامی دانستهاند (نک : گودرزی، شاعر ... ، 27).قافیه در اشعار «طالبا»، مثل فهلویات و دیگر اشعار محلی، شنیداری و کاملاً تابع اشعار شفاهی است و حروف قریبالمخرج مثل «ل» و «ر» يا «ن» و «م» باهم قافیه میشوند: تره هادییم من شه پییر مال / بوردی هندسون منه طالب ر بیار (فاطمی، 158)، و یا اصلاً قافیه ندارند و ردیف جانشین قافیه میشود: صوب ستاره مره طالبا ونه / آسمون ما مره طالبا ونه (همو، 159).
«طالب و زهره» مانند همۀ افسانههای عاشقانه نثر آمیخته به نظم است (برای این ویژگی، نک : جعفری، درآمدی ... ، 238؛ نیز نک : ه د، افسانه). بنمایۀ شاعرشدن بر اثر خوابدیدن یکی از اولیا که در برخی از روایتهای «طالب و زهره» وجود دارد، بنمایۀ مکرری است که در حکایتهای فولکلوریک منسوب به برخی عاشیقهای آذربایجان، بخشیهای ترکمن و نیز برخی از شاعران و عارفان گذشتۀ ما مانند فردوسی، حـافظ و باباطاهر نیـز آمده است (نک : ه د، عاشیق؛ بخشی؛ فردوسی، 1 / 175-176؛ نیز نک : زرینکوب، 13-14؛ رئیسنیا، 89-90؛ وامبری، 411). بنمایۀ بازگشت عاشق سفرکرده، شنیدن برگزاری مراسم عقد معشوق با شخصی دیگر، سپس شرکتکردن در آن مراسم و ساززدن و خبر آمدن خود را به معشوق رساندن در روایتهای متفاوت «عاشیق غریب و صنم» نیز آمده است (نک : نیساری، 138-145؛ جعفری، قصهها ... ، 104-107).آتشزدن موی سحرآمیز برای احضار اسب یا یاریدهندهای دیگر نیز از موتیفهای تکراری است که در بسیاری از افسانههای بینالمللی، ازجمله «کرهاسب دریایـی»، کد 314 آرنـه ـ تامپسون، وجود دارد (مارتسلف، 83؛ نیز نک : فردوسی، همانجا: سرگذشت سیمرغ و زال).
احمدی، نبی، آوانگاری موسیقی مازندران، تهران، 1385 ش؛ اسحاقی گرجی، محمدصادق، نگاهی جامعهشناختی به موسیقی مازندران، نکا، 1393 ش؛ الٰهی، یوسف و شهرام قلیپور گودرزی، بندپی: سرزمین، تاریخ، فرهنگ، تهران، 1393 ش؛ پهلوان، کیوان، موسیقی مازندران، تهران، 1388 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، درآمدی بر فولکلور ایران، تهران، 1394 ش؛ همو، قصهها و افسانههایی از گوشه و کنار ایران، تهران، 1386 ش؛ جویباری، ونوشه، اوصاف لَلهوا در افسانههای مازندران با تأکید بر روایتهای شفاهی ساری، تهران، 1394 ش؛ همو، تحلیل روایتهای للهوا در افسانههای مازندران با تأکید بر روایتهای شفاهی ساری، تهران، 1394 ش؛ جهانیان، حبیبالله، «منظومۀ (فراقنامۀ) طالبا»، ویژهنامۀ همایش شاعر گرانمایه طالب آملی، به کوشش مصطفى مجد، آمل، 1375 ش؛ حبیبینژاد، مهران، چکامههای شورانگیز دریا، ساری، 1387 ش؛ حسنزاده، علیرضا، افسانۀ زندگان، تهران، 1381 ش؛ حیدری، حجتالله، «وزن دوبیتیهای کنزالاسرار»، در شناخت فرهنگ و ادب مازندران، به کوشش فرهنگخانۀ مازندران، تهران، 1377 ش؛ رئیسنیا، رحیم، کوراوغلو در افسانه و تاریخ، تهران، 1377 ش؛ زرینکوب، عبدالحسین، از کوچۀ رندان، تهران، 1382 ش؛ طاهری شهاب، محمد، تاریخ ادبیات مازندران، به کوشش زینالعابدین درگاهی، تهران، 1381 ش؛ علامه، صمصامالدین، یادگار فرهنگ آمل، تهران، 1338 ش؛ عمادی، اسدالله، «پویۀ تاریخی شعر تبری»، فرهنگ واژگان تبری با همانندهای مازندرانی ... ، به کوشش جهانگیر نصری اشرفی، تهران، 1381 ش، ج 5؛ همو، «پویۀ تاریخی شعر مازندرانی (تبری) از آغاز تا امروز»، در شناخت ... (نک : هم ، حیدری)؛ فاطمی، ساسان، موسیقی و زندگی موسیقایی مازندران، تهران، 1381 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ فلاح، نادعلی، داستانهای شفاهی مازندران، آمل، 1396 ش؛ قلینژاد، جمشید، موسیقی بومی مازندران، ساری، 1379 ش؛ گودرزی، فرامرز، شاعر هنرمندی که شایستۀ این فراموشی نیست، تهران، 1382 ش؛ همو، مثنوی طالب و زهره، تهران، 1376 ش؛ مارتسلف، اولریش، طبقهبندی قصههای ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ محسنپور، احمد، «جایگاه امیری در موسیقی مازندران»، در شناخت ... (نک : هم ، حیدری)؛ همو، موسیقـی مـازندران، تهران، 1376 ش؛ ملکی، ایرج، «طالب (چکامه ـ افسانه ـ زندگی)»، موسیقی، تهران، 1342 ش، شم 83، 84-85؛ مهجوریان نماری، علیاکبر، طالب طالبا، آمل، 1395 ش؛ همو، «طالب، طالبا از نگاه فرهنگ عامیانۀ مردم مازندران»، فصل فرهنگ، به کوشش عباس مرزبند، آمـل، 1393 ش، ج 7؛ نصری اشرفی، جهانگیر، «نقالیهای ایران، البرز و نقل امیر و گوهر»، امیر پازواری از دیدگاه پژوهشگران و منتقدان، به کوشش همو و تیسابه اسدی، تهران، 1377 ش؛ همو و عباس شیرزادی آهودشتی، تاریخ هنر ایران، تهران، 1388 ش؛ نیساری تبریزی، رقیه، داستانهای عاشقانۀ آذری، تهران، 1392 ش؛ وجدی، «تجزیه و تحلیل دو ترانۀ مازندرانی امیری و طالبا»، فصل فرهنگ، آمل، 1390 ش، ج 4؛ وامبری، آ.، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه، ترجمۀ فتحعلی خواجهنوریان، تهران، 1337 ش.
نادعلی فلاح
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید