صفحه اصلی / مقالات / شاه عباس /

فهرست مطالب

شاه عباس


آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 14 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

شاه عباس در ادبیات شفاهی

 برخی از وجوه زندگی و شخصیت شاه عباس، ازجمله سلوک وی با طبقات مختلف جامعه، گشت‌و‌گذارهای وی با لباس مبدل و به شکل ناشناس به‌ویژه در شبها، اقدامات عمرانی وی، حمایت او از بازرگانان و نیز اشخاص مظلوم، رفع مشکلات مردم درمانده و به‌ویژه طبقات فرودست جامعه، اعمال مجازاتهای سخت و بی‌رحمانه در برابر برخی از صاحب‌منصبان فاسد و نیز برخی سخنان مطایبه‌آمیز وی در ادبیات شفاهی و به‌ویژه در افسانه‌ها بازتاب فراوانی یافته است؛ از این زاویه هیچ‌یک از پادشاهان ایران دورۀ اسلامی را نمی‌توان با شاه عباس مقایسه کرد (نک‍ : دنبالۀ مقاله). 
وی تنها پادشاه دورۀ اسلامی ایران است که لقب کبیر را به خود اختصاص داده است. این لقب وی را هم‌پایۀ بنیان‌گذار نخستین امپراتوری ایران، یعنی کورش کبیر می‌کند (بلو، 17). در گزارشهای تاریخی در کنار اقدامات مثبت شاه عباس، برخی وجوه منفی شخصیت وی نیز بیان شده است که ازجمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: عدم بردباری و برخوردهای سخت و بسیار مستبدانه در قبال هرگونه اعتراض، کشتارهای فراوان وی و حتى قساوت و سنگ‌دلی نسبت به فرزندانش که به قتل یا کوری همۀ آنها انجامید، و سرانجام سیاست نابخردانه و غیرمدبرانۀ او در نگهداری شاهزادگان صفوی در حرم‌سرا در کنار زنان و خواجه‌سرایان و جلوگیری از حضور آنها در میدان سیاست و اجتماع (نک‍ : منجم، 127، 157-160؛ اسکندربیک، 1 / 348، 2 / 85-90؛ سیوری، 67). در ادبیات شفاهی اما شخصیتی کاملاً متفاوت از این پادشاه ترسیم شده و به هیچ‌یک از وجوه منفی شخصیت وی اشاره‌ای نشده است؛ اگر هم از برخی فرمانهای وی مبنی بر مجازاتهای سخت گناهکاران سخن رفته است، کاملاً به شکل تأییدآمیزی نقل می‌شود. 
داستانهای منسوب به شاه عباس از لحاظ گونه / ژانرشناسی شامل افسانه‌، حکایت، لطیفه و در یک مورد خاص، یعنی حسین کرد شبستری (ه‍ م)، شامل داستان بلند می‌شود (برای توضیح و آگاهی از تفاوت این گونه‌ها، نک‍ : ه‍ د، ادبیات شفاهی؛ افسانه؛ حکایت؛ لطیفه). اما از زاویۀ زمان شکل‌گیری، داستانها به دو گروه کلی تقسیم می‌شوند: یکی داستانهایی که پیش از وی روایتی از آنها در دست نیست و به‌طور عمده برگرفته از زندگی، مناسبات اجتماعی و سیاسی و نیز ویژگیهای شخصیتی این پادشاه است؛ دوم افسانه‌هایی که روایتهایی کهن دارند، پیش از وی نیز به پادشاهان دیگر منسوب بوده‌اند و بسیاری از آنها منطبق با افسانه‌های بین‌المللی بوده، و در فهرست آرنه ـ تامپسون نیز قرار می‌گیرند (نک‍ : دنبالۀ مقاله). 
پیش از بررسی جداگانۀ این دو گروه، چند نکتۀ مشترک و مبهم دربارۀ آنها ذکر می‌شود: شمار فراوانی از روایات منسوب به شاه عباس از هر دو گروه، معمولاً این‌گونه آغاز می‌شود که شاه دچار بی‌خوابی می‌گردد، یا اینکه هنگام شام‌خوردن لقمه در گلویش گیر می‌کند و یا دل‌درد می‌گیرد. این نکات در اصل نشانه‌هایی از وقوع نابسامانی، ناهنجاری یا ظلم در گوشه‌ای از شهر اصفهان یا نقطه‌ای از کشور است. در برخی از روایتها، بر این موضوع با صراحت بیشتری تأکید شده است. در پی این مسائل، شاه عباس لباس درویشی می‌پوشد، کشکول درویشی خود را پر از غذا می‌کند و به‌تنهایی در کوچه‌ها و خیابانهای شهر شبگردی می‌کند. معمولاً پس از مدتی به موضعی می‌رسد که آن نابسامانی یا ظلم در حال وقوع است (امینی، 94 بب‍‌ ؛ صالحی، 71-73؛ رحمانیان، 44-47). گاه نیز خوابی هولناک می‌بیند که دال بر وقوع ظلمی بزرگ است، مانند آنچه در تاریخ مفصل کرمان آمده و براساس آن قرار بوده است که تعداد فراوانی از هم‌میهنان زردشتی را بی‌گناه به قتل برسانند و در همین گیرودار، شاه عباس خواب می‌بیند که در کرمان آتش‌سوزی شده است و از این ظلم جلوگیری می‌کند (نک‍ : همت، 167-170). گاه نیز بی‌آنکه چنین نشانه‌هایی وجود داشته باشد، برای آنکه از اوضاع و احوال مملکت آگاه شود، به‌تنهایی یا به همراه وزیرش، و با لباس مبدل شبگردی می‌کند (حنیف، 184، 168، 177؛ رحمانیان، 36). 
بن‌مایۀ پوشیدن لباس مبدل و شبگردی یا به شکل ناشناس در شهر گشتن به برخی از پادشاهان پیش از شاه عباس نیز منسوب بوده و حتى در ادبیات رسمی نیز حکایتهایی در این زمینه نقل شده است (نک‍ : نظام‌الملک، 125؛ فردوسی، 6 / 452، 462، 468؛ مولوی، دفتر 6 / 888-891). اما آنچه افسانه‌های منسوب به شاه عباس را از موارد مشابه پیش از وی متمایز می‌کند، تأکید بر نوعی ویژگی است که وی را شخصی غیرعادی و دارای کرامات نشان می‌دهد. برای نمونه، در روایتی آمده است که شبی شاه عباس با لباس درویشی از کاخ بیرون آمد و مانند همیشه چرخی زد و قرار بود که رویش به هر طرف برگشت، به همان سو برود؛ چون کمر بسته بود، حتماً گذارش به جایی می‌افتاد که اتفاق مهمی در آن مکان روی داده بود (حنیف، 228). بی‌خوابی، گیرکردن لقمه در گلو و دل‌درد وی نیز ناظر بر همین دیدگاه است. در همین ارتباط نکتۀ بااهمیت دیگری وجود دارد و آن نوع نگاه و داوری راویان نسبت به شخصیت شاه عباس است که همیشه همراه با همدلی و ستایش است. صفاتی که در روایتهای شفاهی برای شاه عباس به کار رفته است، برای هیچ پادشاه دیگری به کار نمی‌رود. در برخی روایتها، به سبب نیکوکاری بی‌اندازۀ شاه عباس، از او با صفت «جنت‌مکان» یاد می‌شود (نک‍ : خزاعی، زیباترین ... ، 101، 119؛ آزاده، 111؛ حنیف، 210، 216، 248). 
در بیشتر روایتها، بر مردم‌دوستی او نیز تأکید شده است. برای نمونه، در روایتی آمده است که شاه عباس در شب چهارشنبه‌سوری، با خوشحالی فراوان در حال خوردن پلو بوده است و وزیرش سبب خوشحالی وی را می‌پرسد. او می‌گوید: هرسال دو شب احساس خوشحالی می‌کنم، یکی شب چله که همه آب را به همان سردی می‌خورند که من می‌خورم، و دیگری شب چهارشنبه‌سوری که همه پلو می‌خورند (همو، 196). در برخی روایتها نیز از عدالت وی و توجه او به وضعیت طبقات فرودست جامعه سخن رفته است؛ مانند اینکه شاه عباس سلطان عادلی بود یا اینکه شاه عباس سلطان خوبی بود و به رعیت رسیدگی می‌کرد (الول‌ساتن، توپوزقلی ... ، 171، 183). گاهی این مفاهیم با جزئیات نقل شده است؛ برای نمونه در روایتی که در سیرجان ثبت شده، آمده است: «شاه عباس آدم خیلی خوب و باانصافی بود و به رعیتش می‌رسید. وقت و بی‌وقت در خونه‌هاشون می‌رفت و وضعشون را می‌پرسید. اون هم نه تو لباس شاهی، بلکه با لباس رعیتی؛ برای همین هم همه دوستش داشتن و می‌‌خواستنش» (مؤیدمحسنی، 145؛ برای نمونه‌هایی دیگر از این نوع داوری، نک‍ : پزشکیان، 147؛ امینی، 31 بب‍ ؛ نوری، 152؛ حنیف، 252). 
براساس این روایتها، وی افزون‌بر حمایتهای مستقیم، گاه به‌صورت غیرمستقیم و با فرمانهای غیرعادی نیز از مظلومان دفاع می‌کرد؛ برای نمونه، در افسانه‌ای که چند روایت از آن ثبت شده، آمده است: تاجری طماع قصد دارد که با فریب خانۀ همسایۀ فقیرش را تصاحب کند. ازاین‌رو طی توطئه‌ای وی را قانع می‌کند که در اصفهان دم روباه را به قیمتی گران می‌خرند. مرد فقیر نیز با گروگذاشتن خانۀ خود، از وی پول قرض می‌کند و تعداد فراوانی دم روباه می‌خرد و آنها را به اصفهان می‌برد؛ اما به‌زودی متوجه می‌شود که فریب خورده است. شاه عباس در یکی از شبگردیهای خود، با این شخص آشنا و از توطئۀ همسایۀ او آگاه می‌شود. روز بعد حکم می‌کند که کالای بی‌ارزش مرد فقیر با قیمت بالایی فروش رود. پس از آن، باز هم به شکل ناشناس نزد وی می‌رود و از او می‌خواهد که کالایی خاص خریداری کرده، به شهر خود ببرد و در همان حال و به همان شیوه، ترتیبی اتخاذ می‌کند که این کالا نیز در آن شهر با سود فراوان به فروش رود (نک‍ : پزشکیان، 127-134؛ حنیف، 65، برای نمونه‌ای دیگر، نک‍ : 247- 248). این افسانه مطابق با تیپ 1639 آرنه ـ تامپسون است. 
نکتۀ دیگر دربارۀ داستانهای شاه عباس بسامد بالای آنها ست، به گونه‌ای که شمار داستانهای منسوب به این پادشاه در ادبیات شفاهی، با هیچ پادشاه تاریخی دیگری قابل مقایسه نیست. در پژوهشی که براساس افسانه‌های موجود در واحد فرهنگ مردم ایران (ه‍ م) صورت گرفته است، از مجموع 230 افسانۀ منسوب به پادشاهان تاریخی، 150 مورد، یعنی 65٪ منسوب به شاه عباس بوده است و بقیۀ آنها به پادشاهان دیگر منسوب است (حنیف، 302). اگرچه طبقه‌بندی داستانها در مؤسسۀ یادشده دقیق نیست، اما وجود 150 روایت منسوب به شاه عباس نشان‌دهندۀ بازتاب گستردۀ شخصیت این پادشاه در فرهنگ مردم ایران است؛ ضمن اینکه این تعداد جدا از روایتهایی است که دیگر پژوهشگران در مناطق مختلف ایران ثبت کرده‌اند و به برخی از آنها در همین مقاله اشاره شده است. نکتۀ پایانی اینکه افسانه‌های منسوب به شاه عباس تقریباً در همۀ نقاط ایران رایج است، به گونه‌ای که در بیشتر مجموعه‌افسانه‌هایی که تاکنون منتشر شده است، این افسانه‌ها یافت می‌شوند (برای نمونه، نک‍ : همو، 308-311: روایتهایی از 14 استان را نقل کرده است؛ نیز نک‍ : انجوی، تمثیل ... ، 160-163؛ جعفری و وکیلیان، 287-300). 
داستانهای منسوب به شاه عباس را می‌توان در دو گروه بررسی کرد: 
الف ـ بسیاری از داستانها، افسانه‌ها و نیز برخی از بن‌مایه‌های منسوب به شاه عباس در اصل بازتاب بعضی مناسبات دورۀ او، اقدامات و عملکردها و یا برخی ویژگیهای شخصیتی این پادشاه است که از جملۀ آنها می‌توان به این موارد اشاره کرد: حسین کرد شبستری (ه‍ م) یکی از داستانهای مشهور ادب عامه است که موضوع آن مبارزۀ پهلوانان وابسته به دربار شاه عباس علیه دشمنان خارجی ایران، به‌ویژه ازبکان و عثمانیان است. این داستان بازتابی از تلاش مبارزان شاه عباس علیه دو دشمنی است که در شرق و غرب ایران قرار داشتند. افزون‌بر این، در گزارشهای تاریخی دورۀ شاه عباس آمده است که یکی از کارهای این پادشاه در مقابل این دو دشمن، به‌کارگیری دزدان حرفه‌ای و اعزام آنها به مناطق تحت تسلط عثمانیها و ازبکان بوده است (نک‍ : منجم، 420). 
پیترو دلا واله نیز ضمن تأیید این‌گونه اقدامات می‌نویسد: رسم بر این است که دزدان هرچه در این غارت به دست آورند، سهم خودشان است، اما باید تعدادی از دشمنان را نیز به قتل رسانند و سر آنها را برای پادشاه بیاورند. هرکس در این زمینه موفق‌تر باشد، احترام بیشتری نزد شاه دارد. شاه عباس از این طریق دشمنان خود را به‌سختی تحت فشار قرار می‌داد (1 / 808). در یک مورد ویژه، شاه عباس یکی از سارقان مشهور را برای آوردن غزال، اسب مشهور سلطان عثمانی، به آن سرزمین می‌فرستد (فلسفی، 1-2 / 452-453). این کارها به‌صورتی دیگر و با عنوان اقدامات پهلوانی، در قصۀ حسین کرد شبستری نیز بازتاب دارد. در این کتاب، یکی از بن‌مایه‌های پرتکرار از سوی پهلوانان ایرانی دستبرد به خانه‌ها و کاخهای صاحب‌منصبان ازبک و عثمانی و کشتن، برداشتن طلا و جواهرات آنها و تحقیرکردن آنها ست. در یک مورد، حسین کرد به همراه دو تن دیگر به درخواست شاه عباس به استانبول می‌روند تا هم جام خاص سلطان عثمانی و هم «الشۀ بادپای» او را بیاورند که در این کار موفق می‌شوند. در پایان این ماجرا آمده است: دلاوران «خورجینهای خود را پر از زر و جواهر کرده و در ترک خود بسته ... و حسین سوار بر الشۀ بادپا شده و روی در ولایت ایران نهادند» (ص 161-164). 
نمونه‌ای دیگر از اقدامات شاه عباس مقابلۀ جدی و سرسخت او با آن دسته از سپاهیانش بود که به مزارع دهقانان تجاوز، یا به‌اجبار از مردم علوفه یا غذا دریافت می‌کردند. واله دربارۀ مصداقی از این سخت‌گیریها که خود شاهد آن بوده است، می‌نویسد: وزیر حاکم استراباد هنگام لشکرکشی در زمینهای کشاورزی مردم چادر می‌زند و لشکریان او اسبها و شترهای خود را بی‌اجازۀ آنها در اطراف زمینها برای چرا رها می‌کنند. صاحبان زمینها به شاه شکایت می‌برند. به فرمان شاه عباس، گروهی به آنجا می‌روند، چادرها را با شمشیر پاره و مقصران را دستگیر می‌کنند و نزد شاه می‌برند. شاه حتى به وزیر هم رحم نمی‌کند، تیری از بینی او می‌گذراند و بر اسب برهنه‌ای سوار می‌کند و چندین‌بار در میان اردو می‌گرداند (نک‍ : فلسفی، 3 / 1168- 1169). برخی از حاکمان منصوب شاه عباس نیز که با روحیات وی آشنا بودند، همین رفتار را با خطاکاران می‌کردند. برای نمونه، شاه نظربیک دو تن از امیرانی را که به اموال مردم تعرض کرده بودند، دستگیر می‌کند و گوش آنها را می‌برد. همین موضوع باعث تقرب بیشتر او نزد شاه عباس می‌شود (منجم، 220). 
شاه عباس در این زمینه از ایرانیان غیرمسلمان نیز حمایت می‌کرده است. به نوشتۀ منجم‌باشی، گروهی از مسیحیان کاشان از دست ابراهیم خان شکایت می‌کنند که اموال آنها را به‌زور گرفته است. شاه عباس به الله‌وردی خان دستور می‌دهد که «اموال جماعت مسیحیه را گرفته، تسلیم صاحبان نماید» (همو، 212-213). در روایتی داستانی که در دستجردۀ گلپایگان ثبت شده، آمده است که مردی روستایی به دادخواهی نزد شاه عباس می‌آید و از میرآخور شاه شکایت می‌کند که به‌طور مداوم یونجه‌های او را بدون پرداخت پول برمی‌دارد. پس از اثبات این موضوع، شاه دستور می‌دهد که میرآخور را در بازار شهر فلک کنند و آن روستایی او را چوب بزند. البته در این روایت مرد روستایی میرآخور را می‌بخشد (حنیف، 252- 258). 
یکی از کارهای شاه عباس رفتن به قهوه‌خانه‌ها و گفت‌وگو با شاعران و نیز کمک به کسانی بوده است که در آنجا قصه‌خوانی، نقالی و شاهنامه‌خوانی می‌کرده‌اند (نک‍ : نصرآبادی، 1 / 213-214، 363، 435). در روایتی ثبت‌شده در گلپایگان، از رفتن شاه عباس با لباس مبدل به قهوه‌خانه و نشستن پای نقالی یکی از نقالان مجرب، و کمک به وی و سپس احضار نقال به دربار و درخواست از او برای نقالی در دربار سخن رفته است (حنیف، 258-262). این داستان شباهتی فراوان به سرگذشت ملا بیخودی جنابادی دارد که شاه عباس برای وی حقوق سالیانه تعیین کرد (نک‍ : نصرآبادی، 1 / 435). 
در متون تاریخی آمده است که در یکی از روزهای سرد زمستان، شاه عباس به شکل ناشناس به خانۀ مردی ثروتمند در توابع گلپایگان می‌رود. صاحب‌خانه از وی به‌خوبی پذیرایی می‌کند و هربار که می‌خواهد خدمتی به وی کند، از او می‌پرسد: اگر فلان کار را کنم، چطور است؟ شاه هم می‌گوید: خوب است، خیلی هم خوب است. صاحب‌خانه هم به‌مزاح ضمن آنکه دشنامی به او می‌دهد، می‌گوید: البته که خوب است. شاه عباس چند روز بعد که به اصفهان برمی‌گردد، آن شخص را احضار می‌کند و چند قطعه‌زمین و اقلامی دیگر به وی پاداش می‌دهد و هر بار نیز مانند میزبان خود در گلپایگان می‌پرسد: اگر فلان چیز را به تو پاداش بدهم چطور است؟ و چون پاسخ مثبت می‌شنود، می‌گوید: فلان‌فلان‌شده، البته خوب است (فلسفی، 2 / 777). این واقعه ضمن داستانی با عنوان «خوبه که خوبه ... » با اختلافاتی در ادب شفاهی نقل شده است (نک‍ : حنیف، 165-166). 
همچنین براساس متون تاریخی و تذکره‌هایی که در زمان شاه عباس تحریر شده‌اند، شاعری ملاشأنی‌نام، یکی از غزوات حضرت امیر (ع) را به نظم می‌کشد. شاه عباس برابر وزنش به وی زر می‌‌دهد. همین موضوع سبب طمع شاعری دیگر می‌شود و در محوطۀ طویلۀ قزوین از شاه می‌پرسد: چرا مرا به زر نمی‌کشی که بهتر از ملاشأنی هستم؟ شاه پاسخ می‌دهد: ملاشأنی در خزانه بود، او را به زر کشیدم؛ تو در طویله هستی، باید تو را به سرگین کشید (نصرآبادی، 1 / 11، 388؛ اوحدی، 3 / 1970-1971، 5 / 2946). روایت داستانی این واقعۀ تاریخی با اختلافاتی در جزئیات در شهرضا ثبت شده است (نک‍ : حنیف، 58). 
مصداق دیگری از بازتاب رفتارهای واقعی شاه عباس در داستانها، نفرت شدید وی از دروغ‌گویی، زیر پا گذاشتن مسائل اخلاقی و گران‌فروشی یا کم‌فروشی بازاریان بوده است. او اشخاصی را که به این کارها اقدام می‌کردند، به شکل بی‌رحمانه‌ای مجازات می‌کرد. واله گزارش می‌دهد که به فرمان شاه عباس، دو زن را که شوهرانشان را مسموم کرده، و کشته بودند، از بالای گلدستۀ مسجد به پایین انداختند و سپس اجسادشان را سوزاندند (1 / 910). شبیه این مجازات در یکی از داستانها به این صورت آمده است که زن خیانت‌کاری را زنده در آتش می‌‌اندازند (خزاعی، زیباترین، 43 بب‍‌ )؛ یا اینکه طلافروش دروغ‌گویی را که قصد داشت حق فقیری را ضایع کند، در وسط بازار می‌سوزانند تا «عبرت دیگران شود» (همان، 79-84). 
همچنین در منابع تاریخی آمده است که شاه عباس شبی با لباس مبدل به بازار می‌رود و تعدادی نان و مقداری گوشت می‌خرد. وقتی به کاخ می‌رسد، آنها را وزن می‌کند و می‌فهمد که نانوا و قصاب کم‌فروشی کرده‌اند؛ شاه دستور می‌دهد که صبح روز بعد نانوا را در تنور بیندازند و قصاب را به سیخ کشند و کباب کنند (تاورنیه، 516). این واقعه هنوز نیز در ادبیات شفاهی رایج است و در برخی روایتها به پادشاهان متأخر منسوب می‌شود (جعفری، تحقیقات). 
همان‌گونه که در منابع تاریخی آمده است، یکی از اقدامات شاه عباس حمایت از صنعتگران، پیشه‌وران و بازرگانان بوده است. براساس حکایتی، شاه عباس ظروف مسی پیشه‌ور ایرانی را بر ظروف چینی بازرگان اهل چین ترجیح می‌دهد و می‌گوید: ظروف شما به درد رعیت ما نمی‌خورد (حنیف، 284). 
در برخی روایتها از تیپ C951، شاه با دزدان به دزدی می‌رود (نک‍ : دنبالۀ مقاله) و پس از شناساندن خود به دزدها، از آنها می‌خواهد که توبه کنند و به هریک از آنها کاری در دربار می‌دهد (پزشکیان، 147- 148). منجم‌باشیِ شاه عباس در گزارش خود آورده است که دزدی به خانۀ اعتمادالدوله می‌رود و نیزه‌ای می‌دزدد. وقتی او را دستگیر می‌کنند و پیش شاه عباس می‌برند، در پاسخ شاه عباس که سبب دزدی او را پرسیده بود، می‌گوید: چون نیزه نداشتم و حیفم می‌آمد که مبادا بی‌آنکه کسی را بکشم، کشته شوم، دست به این کار زدم. شاه عباس نیز به‌سبب اینکه «مردانه حرف زده» است، او را می‌بخشد و تحویل شیخ بهایی می‌دهد که سوگندش بدهد تا دیگر دزدی نکند. سپس به «الطاف شاهانه» آن مرد را ممتاز می‌گرداند (منجم، 224-225؛ برای نمونه‌ای دیگر، نک‍ : فلسفی، 2 / 460). 
در برخی روایتها، شاه عباس زمینۀ به‌هم‌رسیدن عاشق و معشوق را فراهم می‌کند. برای نمونه، براساس روایتی که مشدی گلین خانم نقل کرده است، پسر و دختری عاشق یکدیگرند، اما پدر دختر با ازدواج آنها مخالفت می‌کند؛ آنها مجبور می‌شوند با هم فرار کنند و به اصفهان بروند. پس از چند روز خود را به شاه عباس معرفی می‌کنند و شاه نیز با احضار پدر دختر، موافقت وی را برای ازدواج دختر و پسر جلب می‌کند (الول‌ساتن، قصه‌ها ... ، 185-187). در افسانۀ غیاث خشت‌مال نیز که در روایتهای کهن‌تر به هارون‌الرشید منسوب است (جامع ... ، چ جعفری، 447)، شاه عباس ضمن تنبیه کسانی که مانع زندگی مشترک پسر فقیری با دختر تاجری شده‌اند، ثروت فراوانی به پسر می‌دهد تا به‌راحتی زندگی مشترک را آغاز کند (الول‌ساتن، همان، 275- 279). در برخی از روایتهای حیدر بیگ و سمنبر (ه‍ م)، به‌رغم آنکه شاه عباس خود عاشق سمنبر شده است، وقتی می‌فهمد که سمنبر عاشق حیدر بیگ است، به او می‌گوید: از این پس تو دختر من هستی و آن دو را به عقد هم درمی‌آورد (شول‌افشارزاده، 325- 329). 
براساس گزارشهای تاریخی، زنی به نام منظر، پس از اینکه مدتی به فحشا مشغول بوده است، توبه می‌کند و عاشق جوانی عطار، آقاعبدلی‌نام می‌شود. مردانی که پیش از‌ این با منظر ارتباط داشتند، به آقاعبدلی حسد می‌برند؛ شبی درختهای باغ او را می‌سوزانند و شبی دیگر ظرفهای دکانش را خرد می‌کنند. باقرنامی تصنیفی به زبان لری دربارۀ این عاشق و معشوق می‌سازد که بر زبان مردم جاری می‌شود. منظر و آقاعبدلی از طریقی به مجلس شاه عباس راه می‌یابند و این تصنیف را می‌خوانند. شاه آنها را مورد مرحمت قرار می‌دهد و «از مال توانگر ساخته، دست ظالمان را از هر دو کوتاه» می‌کند (منجم، 346). 

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: