صفحه اصلی / مقالات / شامنگشت /

فهرست مطالب

شامنگشت


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 13 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

شامُنْگَشْت، نام کوه و زیارتگاهی مشهور در بختیاری. کوه شامنگشت / منگشت / مون‌گشت / مانگشت در محدودۀ مال‌امیر و ایذه در خوزستان قرار دارد و سبب شهرت بسیار آن در تاریخ و فرهنگ بختیاری، وجود مقبرۀ امامزاده‌ای به همین نام در منطقه است (قنبری). 
این کوه در 40کیلومتری جنوب ایذه قرار دارد (خسروی، فرهنگ ... ، 126-127). بلندترین قلۀ آن 318‘ 3 متر ارتفاع و 50 کمـ درازا دارد؛ از شمال به جنوب امتداد یافته است و خاک ایذه و جانکی بختیاری را از بهمئی و کهگیلویه جدا می‌کند؛ کوه غاران یا به‌اصطلاح محلی، قارون، دنبالۀ آن است (ساکی، 97، حاشیۀ 72). از کوه منگشت، آب عَلا و آب زرد جاری می‌شوند (لایارد، 121-122). منگشت چون دیواری ییلاق و قشلاق بختیاری را از هم جدا می‌کند و در دامنۀ آن رودخانۀ خِرسان جاری است. این کوه در همۀ فصول سال پوشیده از برف است (سعیدیان، 1106). در منگشت، انواع گیاهان وحشی و دارویی، درختچه‌ها و درختان محلی، جانوران وحشی چون خرس، پلنگ و یوزپلنگ، پرندگانی چون کبک، دراج و تیهو، و جاندارانی چون آهو زندگی می‌کنند (سردار، 83). 
اهمیت باستان‌شناسی این منطقه به‌سبب بقعه‌ای است که در آنجا قرار دارد. این بقعه بین باران‌کِرْد و قلعۀ تُل واقع، و به خنگ‌سوار معروف است. احتمالاً این مکان زیارتگاهی کهن مربوط به مهر یا میترا بوده است که گردونه‌ای با اسبان سفید او را می‌کشند (همو، 66؛ نیز نک‍ : کیان‌فر، 66، حاشیۀ 1). در نزدیکی منگشت، قلعۀ تل قرار دارد؛ این قلعه از بناهای محمدتقی خان بختیاری چهارلنگ است که در عهد فتحعلی شاه قاجار روی تپه‌ای به ارتفاع 50 ذرع بنیان نهاده شد (سردار، همانجا). اهمیت تاریخی ـ سیاسی منگشت هم به‌سبب بلوک جانکی (از توابع مال‌امیر) است که در پایین‌دست آن واقع شده است. 
مکان زیارتی شاه منگشت که درواقع مزار امامزاده‌ای است، در 50-60کیلومتری باغملک در نزدیکی شهر صیدون قرار دارد و به‌سبب قرارگرفتن در دامنۀ آن کوه، به شامنگشت / شاه‌منگشت معروف گشته است. برخی می‌گویند امامزاده اهل لرستان بوده و نام اصلی‌اش شاه عبدالله است (ساکی، همانجا). دربارۀ نسب این امامزاده روایتهای متفاوتی نقل شده است (نک‍ : علیزاده، 156؛ امام، 133؛ شوشتری، نورالله، 3 / 400-401). مردم معتقدند که امامزاده در نبرد با کفار در دامنۀ «کوه پشته» با جراحت و خستگی جان بـاخت ــ به‌ایـن‌سبب آن کـوه بـه «پُشتـۀ خستـه» معـروف است (حاجت‌پور، 143) ــ و سرش را در نقطه‌ای که «قتلگاه» نام دارد، از تن جدا کردند (علیزاده، 157). 
دربارۀ جدابودن سر و پیکر این امامزاده چنین روایت است که پس از کشته‌شدن وی، سرش را جدا می‌کنند تا به خلیفۀ عباسی تحویل دهند و پیکر او را به دستور شیخ احمد با اکرام و احترام بسیار در دامنۀ شامنگشت دفن می‌کنند. قاتلی که سر امامزاده را در توبره‌ای با خود داشت تا به دربار خلیفه ببرد، شب را در خانۀ پیرزنی بی‌بی‌گزیده‌نام مهمان می‌شود. زن رسم میزبانی بر جای می‌آورد و می‌بیند که از سر بریده نور درخشانی ساطع است. ابراهیم، پسر آن پیرزن، داوطلب می‌شود که سرش را به جای سر امامزاده ببرند و به کفار بدهند. این است که سر امامزاده را در شوشتر دفن می‌کنند (امام، 134؛ حاجت‌پور، همانجا). پس از آن، پیکر ابراهیم را هم در کنار شاهزاده عبدالله شوشتر مدفون می‌کنند که به‌سبب گذشت از جان و سر خود، به ابراهیم «سربخش» مشهور می‌شود (شوشتری، علاءالملک، 153؛ حاجت‌پور، همانجا). هم‌اکنون خادمان شامنگشت خود را از نوادگان شیخ احمد می‌دانند (همو، 144). 
همچنین روایت دیگری است که چون پیرزن برای کار مهمی وارد اتاق می‌شود، می‌بیند که سقف خانه شکافته شده است و چند نفر با چهرۀ نورانی وارد خانه شده‌اند و آن سر با آنها سخن می‌گوید. پیرزن پسرش ابراهیم را بیدار می‌کند و او به مادر می‌گوید که این سر از ذریۀ امیرالمؤمنین (ع) و برگزیدگان رب‌العالمین است. مادر و پسر تصمیم می‌گیرند سر امامزاده را دفن کنند و آنگاه بنابه پیشنهاد ابراهیم، مادر سر پسر خود را می‌بُرد و به جای سر امامزاده در توبرۀ قاتل می‌گذارد تا کفار متوجه نشوند، ولی بعداً مزار «ابراهیم سربخش» هم در جوار بقعۀ امامزاده عبدالله قرار می‌گیرد. برخی هم روایت می‌کنند که «بی‌بی‌خدیجۀ» مدفون در صحرای عسکر، همان مادر ابراهیم است (جزایری، 27- 28؛ علیزاده، همانجا). 
امامزاده عبدالله یا شامنگشت را صاحب کرامات می‌دانند و همه‌ساله عشایر و ارادتمندان بسیاری به زیارت او می‌روند و در آنجا قسم راستین می‌خوانند (خسروی، فرهنگ، 127). سادات موسوی ساکن در حاشیۀ رود کارون، دهستان مشایخ، به سادات منگشتی معروف‌اند (داودی، 747). 
افزون‌بر آنچه گفته شد، در گونه‌های مختلف ادب شفاهی مردم بختیاری، منگشت و شامنگشت بازتاب فراوان دارد؛ عبارتهایی دعایی چون: شامنگشت نگهدارت باد؛ شامنگشت بزرگت کند؛ شامنگشت حافظ تو باد؛ یا نفرینهایی چون: شامنگشت تو را زنده نگذارد؛ شامنگشت نگذارد از این بزرگ‌تر شود؛ کوهمرگ شامنگشت تو را بکشد (قنبری) از این قرارند. سوگند به امامزاده نیز مستندی برای حل‌و‌فصل اختلافات است (حاجت‌‌پور، 22). 
گونه‌ای از ابیات و اشعار شفاهی را در بختیاری «سَرکُهی» یا «صیادی» می‌نامند که به حوزۀ شکار و صید مربوط می‌شوند. این ترانه‌ها که به مناسبت فضای اجرایی در قالب حماسه، کارآوا یا سوگینه‌ها قرار دارند، به رابطۀ طبیعت، انسان و حیوان اشاره می‌کنند. در این قبیل اشعار از کوههایی چون زردکوه، منگشت، آسماری و دیگر کوههای بختیاری نام برده می‌شود (نک‍ : احمدی، 78؛ شوشتری، علاءالملک، 72، 159). بختیاریها در نام‌گذاری محلی و نام خانوادگی هم «منگشت» و «منگشتی» را به کار می‌برند (قنبری). 
نام منگشت همچون دیگر زیارتگاهها و مکانهای دیدنی، در شعر و موسیقی محلی و قومی بختیاری هم تجلی دارد. داریوش شهریاری مجموعه‌ای با نام «منگشت» در آواز بختیاری اجرا کرده است (همو). در شعر شاعران محلی نیز منگشت و شامنگشت بازتاب فراوانی دارد (نک‍ : خسروی، عروس ... ، 242). 

مآخذ

احمدی، جانمراد، کرصیاد (آداب، فرهنگ و اشعار صیادان بختیاری)، اصفهان، 1392 ش؛ امام شوشتری، محمدعلی، تاریخ جغرافیایی خوزستان، تهران، 1331 ش؛ جزایری، عبداللٰه، تذکرۀ شوشتر، به کوشش مهدی شرف‌الدین، اهواز، 1384 ش؛ حاجت‌پور، موسى، زیارتگاههای منطقۀ بختیاری، اهواز، 1390 ش؛ خسروی، عبدالعلی، عروس دالانکوه، اصفهان، 1379 ش؛ همو، فرهنگ بختیاری، تهـران، 1368 ش؛ داودی حموله، سریا، دانشنامۀ قـوم بختیاری، اهـواز، 1393 ش؛ ساکی، علی‌محمد، حاشیه بر سفرنامۀ ویلسن، ترجمۀ همو، خرم‌آباد، 1394 ش؛ سردار اسعد، علیقلی و عبدالحسین سپهر، تاریخ بختیاری، به کوشش جمشید کیان‌فر، تهران، 1376 ش؛ سعیدیان، عبدالحسین، دائرةالمعارف سرزمین و مردم ایران، تهران، 1360 ش؛ شوشتری، علاءالملک، فردوس (در تاریخ شوشتر و برخی از مشاهیر آن)، به کوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1378 ش؛ شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، به کوشش ابراهیم عرب‌پور و دیگران، مشهد، 1392 ش؛ علیزادۀ گل‌سفیدی، مصطفى، تشیع در بختیاری، اصفهان، 1388 ش؛ قنبری عدیوی، عباس، تحقیقات میدانی؛ کیان‌فر، جمشید، حاشیه بر تاریخ بختیاری (نک‍ : هم‍ ، سردار اسعد)؛ لایارد، ا. ه‍ .، سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1371 ش.

عباس قنبری عدیوی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: