صفحه اصلی / مقالات / سید /

فهرست مطالب

سید


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 12 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

سِیِّد، عنوانی احترام‌آمیز در حوزۀ فرهنگی ایران، ویژۀ کسانی که با پیامبر اکرم (ص) ارتباط نَسَبی دارند. این واژه بار ارزشی مثبتی نزد عموم مردم ایران دارد. افزون‌بر جایگاه والای سادات در میان شیعیان، سنتها و باورهای بسیاری دربارۀ آنان وجود دارد، ازجمله پوشش متمایز، اعتقاد به برکت و خجستگی، قدرت ماوراءطبیعی و استجابت دعای آنان، تا عواقب شوم بی‌حرمتی به آنها. 

واژه‌شناسی

 سید واژه‌ای عربی به معنای آقا، سرور، بزرگوار و رئیس قوم است (ابن‌اثیر، 2 / 418؛ نیز در زبانهای سامی، نک‍ : مشکور، I / 417). این واژه در زبان عربی از قدیم تاکنون، اختصاص به فرد یا گروهی خاص نداشته، و هر فرد ارجمند و محترمی بدان ستوده می‌شده است. کاربردهای قرآنی (آل‌عمران / 3 / 39؛ یوسف / 12 / 25؛ احزاب / 33 / 67) و روایی واژۀ سید (برای نمونه، نک‍ : کلینی، 2 / 411، 3 / 542)، متضمن همین معنای عام است. عنوان سید در اشاره به رهبران اهل حق که هیچ‌گونه ارتباط نسبی با پیامبر (ص) ندارند، نشان‌دهندۀ آن است که همچنان معنای عام خود را در ایران حفظ کرده است (مدرسی، 145). به نظر می‌رسد کاربرد فراوان عنوان سید در اشاره به حضرت محمد (ص) و آنگاه خاندان ایشان، زمینۀ تضیّق معنایی این واژه را فراهم آورده باشد (برای نمونه، سیدالاولین، سیدة نساء العالمین، نک‍ : ابن‌ابی‌الحدید، 1 / 29-30). 
افزون‌بر سید، واژه‌های دیگری نیز برای یادکرد از بازماندگان پیامبر (ص) وجود دارد که البته کاربرد کمتری دارند؛ از جملۀ این الفاظ باید به «هاشمی»، «شریف»، «طالبی»، «علوی» و «امامزاده» اشاره داشت ( لغت‌نامه ... ، ذیل واژه‌ها). گاه واژۀ «آقا» که عنوان عام احترام‌آمیزی برای تمام مردان است، در معنای سید به ‌کار می‌رفت؛ تاآنجا‌که، فراشبندیها کراهت داشتند لفظ آقا را برای غیر سادات به‌ کار برند (امیری، 112). لفظ «میر» نیز مترادف سید است (برای نمونه، نک‍ : سام‌میرزا، 31 بب‍‌ )؛ گرچه بلوچها آن را برای بازماندگان حمزه، عموی پیامبر (ص)، به ‌کار می‌برند (ناصری، 45). «آسَی»، «آسَید» و «آمیز» ترکیب آقا با سید و میرزا ست که همچنان در برخی مناطق کاربرد دارد (رحیمی، 1 / 240). گفتنی است که عنوان «شاه» برای سادات والامقام مانند شاه‌چراغ و شاه عبدالعظیم همچنان به ‌کار می‌رود (امیری، 260). همچنین باید به خاتون (نظری، 50) و بیگم ( لغت‌نامه، ذیل واژه)، دو عنوان برای زنان سید، اشاره کرد. کسی که مادرش سید باشد، عنوان میرزا را به ابتدای نامش اضافه می‌کنند و کسی را که پدر و مادرش هر دو سید باشند، سید طباطبایی می‌گویند. 

سید در فرهنگ اسلامی

سیادت در بخشهای متنوعی از احکام و قوانین اسلامی بازتاب یافته است؛ ازجمله آنکه بخشی از خمس به سادات تعلق دارد، اما اینان نمی‌توانند از صدقه و زکات چیزی برگیرند (مفید، 242-244؛ نیز نک‍ : پاینده، 177). روایات دلیل این منع را شأن والای ایشان معرفی کرده‌اند (کلینی، 4 / 58). در نماز جماعت نیز رجحان با امامت سید است (محقق، 1 / 95). همچنین تأخیر ده‌سالۀ یائسه‌شدن زنان سید که باوری شایع نزد عموم مردم است، ریشه در روایات اسلامی دارد (کلینی، 3 / 107). گفتنی است با این‌همه فضایلی که برای سادات برشمرده‌اند، روایتی از امام زین‌العابدین (ع) حاکی است که پاداش و مجازات سادات در روز رستاخیز در مقایسه با دیگران، دوچندان است (ابن‌بابویه، عیون ... ، 2 / 565). 
سیری در آثار اسلامی نشان می‌دهد که دایرۀ شمول سیادت به‌تدریج محدودتر و تنگ‌تر شده است. به عبارت دیگر، سیادت از مفهوم نخستین آن، یعنی «هاشمی / فرزندان هاشم» به «طالبی / فرزندان ابوطالب»، و از آن به «علوی / فرزندان علی (ع)» محدود، و سرانجام به «سید فاطمی» منتهی شد، و به کسانی اطلاق گردید که از سوی پدر به حضرت علی (ع)، و از جانب مادر به حضرت زهرا (ع) منتسب باشند (نک‍ : آقاجری، 7-24). آنچه امروزه بیش از همه از سید اراده می‌شود، همین معنای اخیر است که البته ریشه‌ای کهن دارد (بیهقی، 63). 

سید در فرهنگ مردم ایران

احترام به سادات از همان سده‌های نخستین هجری به‌مثابۀ پاسداشت حرمت مقام پیامبر (ص) و یکی از حقوق ایشان بر ذمّۀ امت انگاشته می‌شد. این بزرگداشت اختصاصی به شیعیان نداشته، و همواره از سوی اهل سنت نیز رعایت می‌شده است (ادمندز، 78). گاسپار دروویل پس از سفر به مناطق مختلف ایران می‌نویسد: «عنوان سید در مشرق‌زمین، بهترین جواز و پرارزش‌ترین توصیه‌ها ست» (ص 129-130)؛ همچنین به هنگام برشمردن خاندانهای پرنفوذ هر منطقه، حتماً بحث از سادات به میان می‌آید (برای نمونه در شهر نائین، نک‍ : بلاغی، 1 / 47-50). سیدها در ورود به جایی، بر دیگران مقدم داشته می‌شوند و این سنت یکی از موارد متعدد حفظ شأن سادات است (مرادی، 1 / 99). شمالیها برای رعایت حرمت سادات، عید نوروز را با دیدار از آنان آغاز می‌کنند (پاینده، 118). مردم بسیاری از مناطق ایران ازجمله لرها، به سادات سوگند می‌خورند که نشان از جایگاه ویژۀ ایشان است (لمعه، 36؛ عسکری‌عالم، 113). حتى برخی معتقدند که هدف اصلی از ذکر صلوات (ه‍ م)، یادآوری شأن و جایگاه سادات و لزوم ارج‌نهادن به آنان است (نک‍ : باقریان، 76: نقل‌قولی از سلطان محمد خدابنده). 
یاری‌جستن از سیدها برای رفع منازعات، از دیگر نشانه‌های جایگاه والای آنان است (امیری، 302). در فراشبند، سادات آن‌چنان بلندمرتبه‌اند که هرگاه مجرمان و قاتلان به خانۀ آنها پناه برند، از تعقیب و مجازات در امان خواهند بود (همو، 104). مردم مازندران معتقدند اگر سیدی به مشهد رفت، نباید به او «مشهدی» گفت؛ چون شأن عنوان سید از عنوان مشهدی بالاتر است (انصاری، 115). سیدها به‌سبب موقعیتشان، نمی‌توانستند به کارهای پست اشتغال ورزند (دروویل، 130)؛ اما تاورنیه، برخلاف باورهای رایج، در سفرنامه‌اش ادعا کرده است که عناوین سید و میرزا اعتباری برای اشخاص به ارمغان نمی‌آورد (ص 649-650؛ قس: اوبن، 146). 
عموم مردم ایران سادات را صاحبان فضلیت و کرامت می‌دانند؛ در تاریخ طبرستان آمده است: «آنچه سیرت مسلمانی است، با سادات است» (ابن‌اسفندیار، 1 / 228). بختیاریها نیز در میان خود، سادات را از حیث مهمان‌نوازی و شجاعت سرآمد می‌دانند (خسروی، تاریخ ... ، 2 / 497). برخی معتقدند سادات از چنان قربی برخوردارند که پیامبر (ص) به خواب حاکمان آمده، نجات اولاد خود را طلب می‌کند (بلاغی، 1 / 141). 
پنداشتِ برگزیدگی آنان این باور را از دیرباز در میان مردم به وجود آورده است که اگر دخترشان را به ازدواج سادات درآورند، نسب خویش را به نسب پیامبر گره زده‌اند (نک‍ : مشکات، 886). برخی از مردم گرگان دختربچۀ خود را نذر سید می‌کردند و در بزرگ‌سالی، او را به عقد وی درمی‌آوردند (معطوفی، ضرب‌المثلها ... ، 198). اما در میان کردها، ازدواج مرد سید با زنی از همین تبار الزامی است (بروئینسن، 298). شاید به‌سبب همین باور باشد که طوایف و مناطقی در ایران دیده می‌شوند که همۀ افراد و ساکنانش سیدند (برای نمونه، طایفۀ ملی سیدلَر در آذربایجان، نک‍ : قاسمی، 62؛ نیز سیدآباد قوچان، نک‍ : ییت، 270). 
باور به فضلیت و کرامت بسیار سادات زمینه‌ساز ظهور برخی باورهای غیرمعمول دربارۀ آنان شده است؛ ازجمله اینکه شمالیها لباس سیدها را با جامه‌های خود می‌شویند تا رفع بلا شود (پاینده، 317)، و یا آتش قدرت سوزاندن بدن سادات را ندارد (باقریان، 134-135). برخی از سادات در ایل بختیاری قادرند مارها را تسلیم خود کرده، انسانها را «پَیرپِین» کنند، یعنی در برابر حملۀ مار ایمن کنند (خسروی، فرهنگ ... ، 133). مردم قشم باور دارند که سیدهایی سوار بر دیوار می‌شوند و با آن همچون اسب می‌تازند (زندمقدم، 568). همچنین کارهای خارق عادت دیگری به سادات منسوب می‌شود؛ ازجمله گفته‌اند امامزاده‌ای به نام سید حسین گل‌سرخ در یزد، با جنباندن تن‌پوش خود شراره‌های آتش به لشکر ازبکان مهاجم انداخته، آنها را شکست داده است (بافقی، 3(2) / 534). 
برخی از ایرانیان مالی به سادات نیازمند می‌دادند و وصیت می‌کردند که رسید آن را در گورشان گذارند تا مایۀ شفاعتشان باشد (باقریان، 35). یکی از موارد احترام به سادات در میان عشایر بویراحمد، برپاایستادن نزد ایشان و شستن دستهای آنان پیش از صرف غذا ست (تابان‌سیرت، 502). 
زیارت و دست‌بوسی، به‌ویژه در عید غدیر، از دیگر نشانه‌های بـزرگداشت سـادات است (بـرای نمونـه، نک‍ : شریعت‌زاده، 477). سیرجانیها در عید غدیر دیدن سادات را واجب دانسته، به آن «عید سیدا» یا «عید دست‌بوسی» می‌گویند (مؤیدمحسنی، 254-255). شاید پشتوانۀ این‌گونه سنتها روایاتـی باشد که نگریستن به چهرۀ فرزندان پیامبر (ص) را عبادت می‌شمرند (نک‍ : ابن‌بابویه، الامالی، 294). در دورۀ ناصرالدین شاه نیز این باور رواج داشت که هر خانمی دست یا سینۀ 7 زن سید را ببوسد، متبرک و خوش‌اقبال می‌شود (مونس‌الدوله، 180). 
ساخت گنبد و زیارتگاه بر محل دفن سادات (بیهقی، 285) از نشانه‌های دیگر گرامیداشت آنان است (نک‍ : ه‍ د، امامزاده). گاه این سنت به امامزاده‌سازی و ساخت بارگاههای بی‌اصالت نیز انجامیده است (برای نمونه در یوش، نک‍ : آل‌احمد، 21-22، حاشیۀ 1). برای احترام به سادات، گورستانی اختصاصی به نام مشهدالسادات در ورارود (ماوراءالنهر) وجود داشت (نسفی، 561) و حتى سیدها اجازه داشتند درگذشتگان خود را در گورستان خاندان حاکم دفن کنند (همو، 181). همچنین می‌توان به مقبرۀ «سی‌سر» سمنان اشاره کرد که محل دفن 30 تن از روستاییانی است که از سیدی در مقابل خلیفۀ عباسی حمایت کردند (حقیقت، 507- 508).
خوف ایرانیان از بی‌حرمتی به سادات نشانۀ دیگری بر رفعت شأن و جایگاه اجتماعی آنان است. در عهد قاجار، مردان سعی می‌کردند با زن سید ازدواج نکنند؛ چون معتقد بودند که اگر حرمت آنان رعایت نشود، عمر مرد کوتاه می‌شود. نیز بر این باور بودند که شوهر باید از پایین پای زن سید، وارد رختخواب شود (مونس‌الدوله، 280-281؛ نیز نک‍ : پاینده، 317). یموتهای ترکمن همین‌که بدانند اموال سادات را غارت کرده‌اند، آنها را پس می‌دهند تا لعن و نفرین نشوند (ییت، 225؛ نیز نک‍ : خوجکو، 44). براساس برخی از داستانها، ضرب‌وشتم سادات به کوری می‌انجامد (اسدی، 14) و یا به خشک‌شدن و از کار افتادن دست منجر می‌شود (بافقی، 3(2) / 540). بختیاریها باور دارند که بیشتر بیماریها و مرگهای آنی ناشی از خیانت به سادات است (قنبری، 294). حتى در داستانی، فروپاشی صفویه به‌سبب ظلم شاه عباس درحق یکی از سادات اصفهانی دانسته شده است (نک‍ : شاردن، 7 / 289-290). تعبیر یا مثل مشهور «با آل‌علی هرکه درافتاد، برافتاد» (اشرف‌الدین، 200-201) از زبانزدهای مشهور در این زمینه است. 
گفتنی است که گروهی از ایرانیان، قصاص سادات را نیز نوعی بی‌حرمتی به آنان می‌دانستند؛ ازاین‌رو، ملک رویان به تیمور لنگ هشدار داد که قصاص‌کنندۀ سادات با یزید محشور می‌شود (مرعشی، 232). نیز اولجایتو از مجازات دو قاتل، تنها به‌سبب سیادتشان، صرف‌نظر کرد (نک‍ : حسن‌آبادی، 17). مسامحه با خطای سادات در این مثل ارسنجانی بازتاب یافته است: «سید خوب را نگاه به خودش کن [حرمتش را نگاه دار] و سید بد را نگاه به جدش» (رحیمی، 1 / 248). 
برخی بزرگان و فرمانروایان بر خود واجب می‌دانستند که مراکزی برای رفاه حال سادات ایجاد کنند؛ برای نمونه، می‌توان به دارالسیاده‌ای اشاره کرد که غازان خان به‌منظور پذیرایی رایگان از اولاد پیامبر (ص) تأسیس کرد (رشیدالدین، 190-191). 
دربارۀ مسائل اقتصادی باید به عصر صفوی اشاره کرد که سادات در کنار روحانیان و مقامات سیاسی، از سیورغال ــ نوعی موقوفۀ اهدایی از سوی شاه ــ بهره می‌بردند (باستانی، 70-71). این دهش در زمان شاه عباس کبیر، بیش از دیگر زمانها بوده است (همو، 70). همچنین در فرمانی به مُهر شاه صفی، حاکم اصفهان می‌بایست سالیانه 100 تومان بلاعوض به سادات کمک می‌کرد (نجم‌الملک، 164). در باور خوزستانیها، دریغ‌کردن از کمک به سادات موجب گرفتاری به لعنت خدا و نفرین رسول (ص) است (همو، 163). از دیگر مسائل اقتصادی آنکه برخی از سادات بختیاری برحسب موقعیت مکانی خود، طوایف را بین خود تقسیم کرده‌اند و خمس اموال و درآمدشان را از آنها می‌گیرند (خسروی، فرهنگ، 137). 
بی‌شک، تبرک‌جویی از سادات شایع‌ترین باور مردم است؛ ازاین‌رو، برخی برای فرجام نیک کارها، سادات را پیش‌قدم می‌کنند (جوادی، 391-392). گیلانیها باور دارند که اگر برگ‌چینی چای را زن سیدی آغاز نماید، کار زودتر و بهتر به انتها می‌رسد و برکت بیشتری دارد (طاهری، 130). آنان در مراسم «خانه‌پازِنی» یا «سال‌مِجی» که در آستانۀ نوروز (ه‍ م) برگزار می‌شد، سیدی را برای قدم‌زدن در 4 گوشۀ خانه انتخاب می‌کردند تا سال خوبی در پیش داشته باشند (بشرا و طاهری، جشنها ... ، 102-103). در تالش، سیدی شال خود را به کمر عروس می‌بندد و با کلاهش 7 بار بر سر عروس می‌زند و می‌گوید: 7 پسر بیاوری و یک دختر (عبدلی، 220-221). 
باور به تبرک‌جستن از سادات در روستای کوهپایۀ ساوه، در آیینی خاص به نام «کمند» تبلور یافته است. در این مراسم، افراد از زیر شال سبزی که سیدی حسینی به دیوار آویخته، می‌گذرند؛ سید با پیاله‌ای بر سر عابران آب پاشیده، دعا می‌کند که از خطرات محفوظ بمانند. مردم نیز مبلغی با عنوان «جَدّی مالی» به او می‌دهند (سالاری، 374). مردم گرگان پیراهن نوحه‌خوان سید را تکه‌تکه کرده، برای تبرک در میان خود تقسیم می‌کردند (معطوفی، ضرب‌المثلها، 205). زنان فراشبندی خاکستر اجاق سادات را همچون متاعی گران‌بها نزد خود نگه می‌داشتند و برای شفا به بیماران می‌خوراندند و یا در آب حل کرده، بر مواضع درد می‌نهادند (امیری، 102). یکی از رسوم باران‌خواهی (ه‍ م) در گیلان، افکندن سیدی مؤمن در آب بوده است (طاهری، 69). دیدن سادات در خواب نیز مبارک است (انصاری، 122). 
مردم برای دفع بلا نیز از سادات یاری می‌جویند؛ ازجمله برای دورماندن نوزاد از چشم‌زخم (ه‍ م)، دعایی از سید محل می‌گیرند و به کتف راست نورسیده می‌بندند (حمیدی، 296). سیدی در روستای سدۀ کوچصفهان، با عصای خود به انسانها و حیوانات می‌زند و با خواندن دعاهایی، بیماری هاری را علاج، و حتى از گرفتارشدن مردم بدان جلوگیری می‌کند (بشرا، 42-44). زنان سید در کوچه‌های شمال ایران همراه با کودکان زوزه می‌کشند تا برف و بارانی که زیاده از حد می‌بارد، بند آید (کشاورز، 70). همچنین اگر فردی جن در خواب ببیند، باید نان یا غذایی از اجاق سیدی به او داده شود، وگرنه خطری در کمین او ست (بشرا و طاهری، آیینها ... ، 114). 
یاری‌جستن از سادات برای شفای بیماران در میان مردم بسیار شایع و متداول است؛ اهالی کوهپایۀ ساوه دعای شفا از سادات می‌گیرند و از سیلی آنان که بدان «پرپی» می‌گویند، توقع برکت دارند (سالاری، 36). شمالیها نیز کسی را که پیوسته تب کند، نزد سیدی معروف به «تودَبوس / تب‌بند» می‌برند و او نخی از شال سبز خود جدا کرده، با خواندن چند آیه، آن را به مچ مریض می‌بندد؛ آنگاه غافل‌گیرانه به صورت مریض سیلی می‌زند و از آب دهانش در ظرف آبی می‌ریزد و به او می‌دهد تا تبش قطع شود (پاینده، 248). زنان ارسنجانی با صورتی پوشیده، از منزل سیدها گدایی می‌کردند و به مریض خود می‌خوراندند. آنان به این کار «کَمچِه کووَی» می‌گفتند (رحیمی، 1 / 248). گفتنی است که سادات به هنگام دهش، با تعبیر «خوب‌بودنِ دست سید» از برکتِ خود یاد می‌کنند (جوادی، 392). 
حاجت‌خواهی از دیگر نشانه‌های باور به ارجمندی سادات است. یکی از علمای اهل تسنن در سمرقند، پس از 3 سال خشک‌سالی مداوم، دو تن از سادات را بالای منبر برد و آنان را وسیلۀ توسل به درگاه خداوند قرار داد (نسفی، 340). یزدیان نیز بر این باور بودند که با قرائت 000‘1 مرتبه سورۀ توحید / قل هو الله (اخلاص / 112) بر سر مزار سادات، مرادشان برآورده می‌شود (کاتب، 119). دختران بخت‌بسته نیز برای آنکه به خانۀ شوهر روند، قفل و زنجیری در شب چهارشنبه‌سوری (ه‍ م) به گردن می‌آویختند و در معابر منتظر می‌ایستادند تا سیدی قفل را بگشاید (هدایت، 151؛ نیز نک‍ : ه‍ د، بخت‌گشایی). افزون‌بر امامزاده‌ها، گاه اجاق سادات نیز محلی برای حاجت‌خواهی بوده است (نک‍ : امیری، 102-103). مردم بسیاری از مناطق ایران باور داشتند که دعای سادات برکت و فراوانی به همراه دارد؛ ازاین‌رو، به سادات دوره‌گرد پول می‌دادند تا دعایشان کنند (دروویل، 129-130). 
برخی باورهای نادر و عجیب هم دربارۀ سادات وجود دارد؛ برای نمونه، در کوهپایۀ ساوه وقتی کسی عطسه کند، به پشتش کوبیده، می‌گویند: «فلان سید که عمر طولانی دارد، تو را یاد کرده است» (سالاری، 372). همچنین عده‌ای در شهرری معتقدند زن آبستنی که نه خودش و نه شوهرش سید است، نباید به زیارت بی‌بی شهربانو برود؛ زیرا اگر بچه‌اش پسر، و بر بی‌بی نامحرم باشد، کور می‌شود (کتیرایی، 8- 9). اورازانیها نیز معتقد بودند که در منطقۀ آنها، فقط سیدها می‌توانند زندگی کنند و اگر غیر سیدی در آنجا بماند، 40روزه یا می‌میرد و یا می‌ترکد (آل‌احمد، 20). 
به‌سبب موقعیت ویژۀ سادات و تجلیل بسیار از آنان، گروهی با عنوان «سادات دروغین» پدیدار شدند؛ ازاین‌رو، بررسی شجره‌نامه‌ها و راندن مدعیان کاذب از سوی حکومتها تجویز می‌شده است (برای نمونه، نک‍ : معطوفی، تاریخ ... ، 1 / 439). همچنین برای برخی از شخصیتهای نامدار تاریخ ایران، مثل ابومسلم خراسانی، تباری از سیادت جعل شده بود (نک‍ : زرین‌کوب، 2 / 44). در لپویی فارس، تعبیر «سیدِ حَجاجی ین» کنایه از فردی است که برای جلب احترام دیگران و رسیدن به منفعتی خاص می‌کوشد خود را با سادات مرتبط کند (جعفری، 2 / 421). زبانزد «اولاد حسین اگر شمایید / حق با طرف یزید بادا» نیز به‌منظور مخالفت با ادعای سیادت شهرت دارد (محیط، 612). 
نماد سیادت در ایران پوششهای سبزرنگ به‌ویژه در عمامه، میان‌بند و شال‌گردن است و با این رنگ سید از غیر سید بازشناخته می‌شود (سرنا، 43؛ هولتسر، 1 / 27)؛ حتى پس از مرگ، همچنان رنگ سبز با سادات قرین است، چنان‌که در خراسان، شالی سبز بر میانۀ تابوت سادات بسته می‌شود (شکورزاده، 209، نیز حاشیۀ 1) و یا گیلانیها پارچه‌ای سبز بر مرقد سادات می‌نهند (غلامی، 36). همچنین، مزار آسی دَب دولو / آقا سید عبدالله در ارسنجان، با آجرهای سبز بنا شده است (رحیمی، 1 / 242). برخی بر آن‌اند که رنگ سبز از همان آغاز اسلام، نماد خاندان پیامبر (ص) بوده است (دبستان ... ، 1 / 190)؛ ازاین‌رو، مأمون عباسی در پی اعطای ولایتعهدی به امام رضا (ع) فرمان داد لباسهای حکومتی را از رنگ سیاه به سبز دگرگون کنند (زرکلی، 5 / 26)؛ هرچند برخی دیگر سبز را رنگی متعلق به زردشتیان دانسته، و این دستور را از تلاشهای فضل بن سهل، وزیر ایرانی مأمون، برای انتقال حکومت به بازماندگان ساسانی تحلیل کرده‌اند (جهشیاری، 203). نماد سیادت در زمان سعدی شیرازی، گیسوان بافته بوده است (ص 81؛ نیز نک‍ : خزائلی، 296-297). 
اشاره به این نکته نیز ضروری است که سادات روحانی شیعی عمامۀ سیاه می‌بندند که با همین رنگ از روحانیان غیر سید متمایز هستند.
در گفتار ایرانیان، اصطلاحات و زبانزدهای بسیاری دربارۀ سادات وجود دارد؛ ازجمله: چیزی را که سید ببرد، با چیزی که خدا ببرد، یکی است (ذوالفقاری، 1 / 816)؛ مگر زلف سید و اولاد پیغمبر را بریده بودم؟ (همو، 2 / 1697)؛ موش که پیر می‌شود شب‌پره می‌شود، سید که پیر می‌شود پیغمبر می‌شود (میرنیا، 354). براساس زبانزدی در ایل قشقایی، نماد بزرگ‌ترین اشتباه بریدن کاکل سید است: «بیه (مگر) سید کاکولونو کسمیشم» (همو، 374). «سید علی را بپا» نیز کنایه از بی‌اعتمادی به طرف مقابل و احتمال دزدی از سوی او ست (دهخدا، 2 / 1000). برخی به هنگام نفرین سادات بدکردار، عبارت «سید جد کمرزده» را به کار می‌برند (معین). 

مآخذ

آقاجری، هاشم و حسن الله‌یاری، «تحول و تنوع مفهوم سیادت در عصر صفویه»، فصلنامۀ مطالعات تاریخ اسلام، تهران، 1390 ش، س 3، شم‍ 9؛ آل‌احمد، جلال، اورازان، تهران، 1357 ش؛ ابن‌ابی‌الحدید، عبدالحمید، شرح نهج ‌البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار الجیل؛ ابن‌اثیر، مبارک، النهایة، به کوشش محمود محمد طناحی و طاهر احمد زاوی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ ابن‌اسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1320 ش؛ ابن‌بابویه، محمد، امالی، ترجمۀ محمدباقر کمره‌ای، تهران، 1376 ش؛ همو، عیون اخبار الرضا (ع)، ترجمۀ حمیدرضا مستفید و علی‌اکبر غفاری، تهران، 1373 ش؛ ادمندز، سیسیل جان، کردها، ترکها، عربها، ترجمۀ ابراهیم یونسی، تهران، 1367 ش؛ اسدی گوکی، محمدجواد، فرهنگ عامیانۀ گلباف، کرمان، 1379 ش؛ اشرف‌الدین گیلانی، دیوان، تهران، 1370 ش؛ امیری، رزاق، تاریخ و فرهنگ مردم فراشبند، شیراز، 1382 ش؛ انصاری، مصطفى، ز مازندران شهر ما یاد باد، ساری، 1393 ش؛ اوبن، اوژن، ایران امروز، 1906-1907 م، ترجمۀ علی‌اصغر سعیدی، تهران، 1362 ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، سیاست و اقتصاد (عصر صفوی)، تهران، 1348 ش؛ بافقی، محمد مفید، جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار، تهـران، 1340 ش؛ باقریان موحد، علی، کرامات سادات، قم، 1379 ش؛ بـروئینسن، مارتین ون، جامعه‌شناسی مردم کرد، ترجمۀ ابراهیم یونسی، تهران، 1378 ش؛ بشرا، محمد، طب سنتی مردم گیلان، رشت، 1389 ش؛ همو و طاهر طاهری، آیینهای گذر در گیلان، رشت، 1389 ش؛ همان دو، جشنها و آیینهای مردم گیلان، رشت، 1385 ش؛ بلاغی، عبدالحجت، تاریخ نائین، تهران، 1369 ش؛ بیهقی، علی، تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1361 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ تابان‌سیرت، کاوس، دلاوران کوهستان بویراحمد، دلیران تنگ تامرادی، قم، 1380 ش؛ جعفری، بهادر و راضیه جعفری، لپویی، ستارۀ درخشان فارس، شیراز، 1391 ش؛ جوادی، غلامرضا، دلیجان در آیینۀ ایران، مشهد، 1377 ش؛ جهشیاری، محمد، الوزراء و الکتّاب، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ حسن‌آبادی، ابوالفضل، سادات رضوی در مشهد (از آغاز تا پایان قاجاریه)، مشهد، 1387 ش؛ حقیقت، عبدالرفیع، تاریخ سمنان، سمنان، 1352 ش؛ حمیدی، علی‌اکبر و دیگران، مردم‌نگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ خزائلی، محمد، شرح گلستان، تهران، 1363 ش؛ خسروی، عبدالعلی، تاریخ و فرهنگ بختیاری، اصفهان، 1372 ش؛ همو، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ خوجکو، الکساندر، سرزمین گیلان، ترجمۀ سیروس سهامی، تهران، 1354 ش؛ دبستان مذاهب، به کوشش رحیم رضازادۀ ملک، تهران، 1362 ش؛ دروویل، گاسپار، سفرنامه، ترجمۀ جواد محیی، تهران، 1337 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1338- 1339 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رحیمی، حبیب و سهیلا هاشمی، جام ارسنجان‌نما، قم، 1388 ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، تاریخ مبارک غازانی، به کوشش کارل یان، هارتفرد، 1358 ق / 1940 م؛ زرکلی، اعلام؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، تهران، 1368 ش؛ زندمقدم، محمود، آفاق جزیرۀ قشم، تهران، 1382 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سام‌میرزا صفوی، تحفۀ سامی، به کوشش رکن‌الدین همایون‌فرخ، تهران، علمی؛ سعدی، گلستان، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1368 ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1345 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ طاهری، طاهر، شیوه‌های سنتی و فرهنگ عامیانۀ کشاورزی در گیلان، رشت، 1392 ش؛ عبدلی، علی، مطالبی در زمینۀ تاریخ، فرهنگ و جامعۀ تاتها و تالشان، تهران، 1369 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، ادبیات شفاهی قوم لر، تهران، 1388 ش؛ غلامی، قاسم، زیارتگاههای گیلان، رشت، 1387 ش؛ قاسمی، احد، کوچ‌نشینان دشت مغان (ایل شاهسون)، تهران، 1377 ش؛ قرآن کریم؛ قنبری عدیوی، عباس، ز شیر بنگشت تا جون آدمیزاد، شهرکرد، 1393 ش؛ کاتب، احمد، تاریخ جدید یزد، تهران، 1386 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ کشاورز، عسگر، فرهنگ و جغرافیای روستای پاشاکلا، تهران، 1392 ش؛ کلینی، محمد، الاصول من الکافی، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، 1365 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران، 1353 ش؛ محقق حلی، جعفر، شرائع الاسلام، قم، 1408 ق؛ محیط طباطبایی، محمد، «یغمای جندقی و سادات زواره»، ماهنامۀ یغما، تهران، 1355 ش، شم‍ 340؛ مدرسی چهاردهی، نورالدین، خاکسار و اهل حق، تهران، 1358 ش؛ مرادی، صحبت‌الله، فرهنگ عامۀ خطۀ تویسرکان، تهران، 1375 ش؛ مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، به کوشش محمدحسین تسبیحی، تهران، 1345 ش؛ مشکات کرمانی، احمد، تاریخ تشیع در ایران، تهران، 1358 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ همو، ضرب‌المثلها، کنایات و باورهای مردم گرگان (استراباد)، تهران، 1376 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1353 ش؛ مفید، محمد، المقنعة، قم، 1410 ق؛ مونس‌الدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم (فولکلور ایران)، تهران، 1369 ش؛ ناصری، عبدالله، فـرهنگ مـردم بلوچ، رسـالۀ تـایپـی، 1358 ش؛ نجم‌الملک، عبدالغفـار، سفرنـامـۀ خوزستان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1341 ش؛ نسفی، عمر، القند فی ذکر علماء سمرقند، بـه کوشش یـوسف هادی، تهـران، 1378 ش / 1999 م؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ هولتسر، ارنست، ایران در یک‌صد‌وسیزده سال پیش، بخش نخست: اصفهان، ترجمۀ محمد عاصمی، تهران، 1355 ش؛ ییت، چارلز ادوارد، سفرنامۀ خراسان و سیستان، ترجمۀ قدرت‌الله روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری، تهران، 1365 ش؛ نیز: 

Mashkour, M. J., A Comparative Dictionary of Arabic, Persian and the Semitic Languages, Tehran, 1978; Serena, C., Hommes et choses en Perse, Paris, 1883; Tavernier, J. B., Les Six voyages, Paris, 1677. 

یحیى میرحسینی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: