صفحه اصلی / مقالات / سل، /

فهرست مطالب

سل،


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 10 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

سِل، بیماری عفونی و مسری که بیشتر ریه را مبتلا می‌کند. بیماری سل در لغت به معنای لاغری و پژمردگی است و در طب به مفهوم عفونت و زخمی است که بیشتر در ریه ایجاد می‌شود (ناظم‌جهان، 2 / 206). این بیماری انواع مختلف دارد که افزون‌‌بر سل ریوی، از سل غدد لنفاوی (معین)، سل استخوانی (رایس، 256؛ اسدیان، 269)، سل کلیوی (ناصرالحکماء، 45) و سل پوستی (پولاک، II / 296) نیز می‌توان نام برد. 
بیماری سل در برخی از نقاط ایران با نام خاصی شناخته می‌شود که برای نمونه، به اینها می‌توان اشاره کرد: در بوشهر دردِ باریک (احمدی، 1 / 155)؛ در جنوب ایران سِنَه‌تنگی (اقتداری، 41)؛ و در بلوچستان هیس یا هیسک (زند، 2 / 67). 
از دیدگاه طب قدیم، برخی از مهم‌ترین علائم این بیماری عبارت بوده است از: تب، کاهش وزن (حبیش، 1 / 146)، خمیدگی ناخنها (ابن‌سینا، 2 / 248؛ حبیش، همانجا؛ جزایری، 79)، سرفه‌های چرکی (همانجا)، زایل‌شدن عقل، تعریق فراوان و ریزش موی سر (جرجانی، کتاب 4-5 / 63؛ جزایری، همانجا). 
از دیدگاه طب قدیم، برخی ویژگیهای جسمی، سنی، محیطی و اقلیمی زمینه را برای ابتلای فرد به این بیماری مستعد می‌سازند که از آن جمله‌اند: افراد دارای قفسۀ سینۀ کوچک، شانه‌های استخوانی و مایل به جلو (نک‍ : ابن‌سینا، 2 / 249-250؛ جزایری، 79-80)، گردن باریک، سیبک برجستۀ گلو، گوشت سفت و نیز افراد سفیدپوست، سردمزاج، کم‌مو (نک‍ : ابن‌سینا، 2 / 250) و لاغر (جمالی، 242). همچنین، افراد 18-30ساله بیشتر در معرض ابتلا به بیماری سل قرار دارند (ابن‌سینا، همانجا). 
مردم علتهای دیگری را برای بروز بیماری سل عنوان کرده‌اند؛ برای نمونه، در بوشهر «سینه باز شدن» به هنگام سرفۀ شدید را مقدمۀ بیماری سل می‌دانند (احمدی، 1 / 131). برخی نیز سعد و نحس بودن ساعت را عامل این بیماری می‌دانستند؛ مثلاً معتقد بودند که ابتلای شاه سلیمان صفوی به بیماری سل و مرگ وی نتیجۀ تاج‌گذاری او در ساعت نحس بوده است (کمپفر، 51-52). 
حکمای طب قدیم برای پیشگیری و درمان سل، داروهای متنوعی تجویز می‌کردند و همۀ آنها را در آثار خود آورده‌اند که از آن جمله‌اند: ابومنصور موفق هروی (ص 215، 281)، مراغی (ص 55)، جرجانی (کتاب 3 / 64)، حکیم مؤمن (2 / 175، 187) و ابن‌سینا (2 / 251). به نوشتۀ محمد طوسی، 3 صندوق در خزانۀ سلطان محمود غزنوی بوده، که در دو تا از آنها دو قرابه وجود داشته و محتویات آنها برای درمان چند نوع بیماری صعب‌العلاج ازجمله سل به کار می‌رفته است (ص 155-156). 
رژیم غذایی ارائه‌شده برای بیمار مسلول در طب قدیم عبارت بوده است از: خرچنگ (ابومنصور، 193؛ چغمینی، 199)، جوجه‌کباب (همانجا)، ترحلوای تهیه‌شده از نشاسته (حکیم مؤمن، 2 / 223)، حلوای خشخاش، مرکب از خشخاش، شیر بز، شکر سفید و ربِ بِه شیرین (دهلوی، 189)، آب جو، آب گندم پخته، پنیرک آب‌پزشده، باقالی و آب باقالی، کشمش و کدوحلوایـی (ابن‌سینـا، همانجا). 
در حوزۀ طب مردمی، در شهرهای مختلف، به کمک تغییر رژیم غذایی و خوراندن داروهای گیاهی و در مواردی نیز با استفاده از شیوه‌های نمادین به مداوای بیمار مبتلا به سل می‌پرداخته‌اند؛ مثلاً در تهران قدیم خوردن آب خزانۀ حمام (شهری، طهران ... ، 1 / 482)، اسفناج پخته (همان، 5 / 206-207)، جو (همان، 5 / 273) و ماءالشعیر (همان، 5 / 274) را دوای سل می‌دانسته‌اند. در روستای اورتابلاغ خروسِ سفیدِ پرکنده را درسته داخل ظرفی می‌جوشانند؛ سپس، آن را 3 بار به پشت بیمار می‌بندند، به این امید که بیماری از او رخت بربندد (جانب‌اللٰهی، 205). در میرجاوه گذاشتن داغ روی 8 نقطه از سینه رایج است (همو، 222). 
در کجور لرگان، بنگ‌دانه برای درمان سل توصیه می‌شود (سلطانی، 104). در فرهنگ بختیاری با برگ و گیاه بنفشه و گل آن (خسروی، 15)، و در کردستان با عطر گل میخک سل را درمان می‌کنند (صفی‌زاده، 161). مردم به‌طور کلی باور دارند که خوراندن خون خرگوش به مریض مفید است (ماسه، I / 341). گیلانیها حلزون بدون صدف را در آش سبزی می‌پزند و آن را به بیمار مسلول می‌دهند (تائب، 87). در آبکنار گیلان، خوردن کوبیده و دم‌کردۀ حلزون را برای بیمار تازه‌مبتلاشده مفید می‌دانند (میرشکرایی، 471). اهالی تلخاب زنجان، شیر الاغ سفید را به خورد بیمار می‌دهند (جانب‌اللٰهی، 251). ایلامیها آش گوشت سمور، خرگوش و آشی را که با خرخرۀ خرس درست شده باشد، برای درمان بیمار تجویز می‌کنند (اسدیان، 268- 269). اردبیلیها با خوراکیهای مقوی مثل کره، عسل، نان، گوشت، کباب، تخم‌مرغ، پسته و بادام بیمار را تقویت می‌کنند (صفری، 2 / 489). افزون‌براین، آنان دارویی مرکب از پنیرک، گل بنفشه، گل و ساقۀ نیلوفر، پرسیاوش، زوفا، عناب، تخم گشنیز، رازیانه، تاجریزی و غشای بیرونی پسته به بیمار مسلول می‌دهند و سعی می‌کنند او را از سرما و گردوغبار دور، و در هوای پاکیزه نگه دارند (همانجا). در چهارمحال و بختیاری خوردن انجیر، آب انگور، توت‌فرنگی، کنجد، خرچنگ، سیب بوداده و سیر به‌تنهایی یا همراه با شیر را در درمان سل مؤثر می‌دانند (نیکزاد، 40). 
از انواع این بیماری با اندکی تفاوت در کیفیت، علت و علامت آن، خنازیر (معین) است، که در شهربابک به آن خِنازیل می‌گویند (حسینی، 425) و همان سل غدد لنفاوی است که به‌صورت توده‌هایی متراکم در گردن و زیر گلو ظاهر می‌شود و بعضاً به دملهای چرکی تبدیل می‌شوند (ساعدلو، 271، حاشیۀ 2؛ معین). دملها روی پوست باقی می‌مانند و در شرایط مساعد دوباره بروز می‌کنند (حسینی، همانجا). پولاک در زمان ناصرالدین شاه نوشته است که کودکان در ایران به‌ندرت دچار خنازیر می‌شوند، چون بیشتر روز را در بیرون از خانه و در فضای باز می‌گذرانند (II / 328). در روستای خورتاب‌سرای بخش رحیم‌آباد استان گیلان، خوردن تخمِ مرغی که ناخن آدمی را خورده باشد (بشرا، 69) و در میکال سیاهکل از توابع گیلان، خوردن گوشت چنین مرغی را باعث بروز خنازیر می‌دانند (همانجا). 
در طب مردمی، برای درمان خنازیر از بیضه و گوشت تن روباه (مراغی، 79)، سوزاندۀ سم اسب (همو، 88) و خون موش کور (دنیسری، 232) استفاده می‌شده است. افزون‌بر اینها، مار سیاه خانگی را زنده‌زنده داخل کوزه‌ای نو می‌انداختند و درون تون حمام می‌گذاشتند و می‌سوزاندند، سپس آن را با روغن زیتون مخلوط می‌کردند و بر محل زخم می‌گذاشتند (نوری، 3 / 271). در زمان صفویه، مردم برای علاج خنازیر از مومیایی استفاده می‌کردند (شاردن، V / 187). کردها از گل و برگ گیاه گاوزبان (صفی‌زاده، 144)، انگور رسیده (همو، 160) و گردوی نارس (همو، 88) استفاده می‌کردند. در تهران قدیم، بر روی ورم خنازیر آب پاچۀ گوسفند می‌مالیدند (شهری، طهران، 5 / 245) و یا آن را با فضلۀ اردک یا خمیری که از ترکیب خاکستر پر و بال اردک با آب تهیه می‌شد، می‌پوشاندند (همان، 5 / 205). 
افزون‌بر موارد یادشده، تهرانیها به تعداد دانه‌های خنازیر تخم‌مرغ برمی‌داشتند و اسم حضرت عمران را بر رویشان می‌نوشتند، سپس آنها را در زیر خاک خشک پنهان می‌کردند (همو، تاریخ ... ، 5 / 423). مردم تهران هنگام حرف‌زدن از زخمهای بد مثل خنازیر، روی تن خود را با انگشت نشان نمی‌دادند، چون معتقد بودند ممکن است مرض به آن نقطه از بدنشان سرایت کند (هدایت، 200-201). در دوان فارس، ریشۀ بارهنگ را به گردن بیمار می‌بندند تا خنازیر برطرف گردد (سلامی، 81). در هزاوه، ریختن ترکیب شیر الاغ با مدفوع انسان و حیوان بر گردن فرد مبتلا توصیه شده است (ضیغمی، 172؛ جانب‌اللٰهی، 195)؛ در آنجا، مالیدن گوشت پختۀ کلاغ‌سیاه و خرگوش بر روی ورمهای خنازیر نیز مرسوم بوده است (ضیغمی، همانجا). 
سل و انواع آن در ادبیات مردمی نیز راه باز کرده است؛ برای نمونه، در شهربابک برای فرد شروری که به دنبال بهانه‌ای برای برپاکردن بلوا و آشوب است، اصطلاحاً می‌گویند: مثل دانۀ خنازیل هر سال اوج می‌کند (ذوالفقاری، 2 / 1615؛ حسینی، همانجا). تویسرکانیها نیز هنگامی که می‌خواستند طرف مقابل را لعن و نفرین کنند، می‌گفتند: الٰهی شاقلوس (بیماری و دردی که به سل استخوانی ترجمه شده است) بگیری (مرادی، 1 / 35-36). 

مآخذ

 ابن‌سینا، القانون، قاهره، 1294 ق / 1877 م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویـة، به کوشش احمد بهمنیار، تهـران، 1346 ش؛ احمدی ریشهری، عبدالحسین، سنگستان، شیراز، 1382 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اقتداری، احمد، درد، درمان و دارو در باورهای مردم جنوب ایران، تهران، 1388 ش؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، 1386 ش؛ تائب، حسن، واژه‌نامۀ طب سنتی گیلان، رشت، 1388 ش؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، پزشکی سنتی و عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1390 ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1380-1382 ش؛ جزایری، غیاث‌الدین، «منشأ پیدایش طب سنتی و خدمات آن در گذشته و حال»، مجموعه‌مقالات دربارۀ طب سنتی ایران، تهران، 1362 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ چغمینی، محمود، قانونچه، ترجمه و به کوشش اسماعیل ناظم، تهران، 1391 ش؛ حبیش تفلیسی، کفایة الطب، به کوشش زهرا پارساپور، تهران، 1390 ش؛ حسینی موسوی، زهرا، ضرب‌المثلهای شهربابک، کرمان، 1387 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، قم، 1390 ش؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش ایرج افشار و محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1350 ش؛ دهلوی، محمدشریف، علاج الامراض فارسی، به کوشش محمدباقر مینایی و داریوش محمودی، تهران، 1392 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ زند مقدم، محمود، حکایت بلوچ، تهران، 1371 ش؛ ساعدلو، هوشنگ، حاشیه بر مفاتیح ... (نک‍ : هم‍ ، نوری)؛ سلامی، عبدالنبی، طب سنتی دوان، تهران، 1381 ش؛ سلطانی لرگانی، محمود، فرهنگ عامۀ لرگان کجور، تهران، 1385 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، ج 1، 1370 ش، ج 5، 1383 ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، 1353 ش؛ صفی‌زاده، صدیق، طب سنتی در میان کردان، تهران، 1361 ش؛ ضیغمی، محمدجواد، هزاوه، زادگاه امیرکبیر، تهران، 1368 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ کمپفر، ا.، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1363 ش؛ مرادی، صحبت‌اللٰه، فرهنگ عامۀ خطۀ تویسرکان، چاپخانۀ قدس، 1375 ش؛ مراغی، عبدالهادی، منافع حیوان، به کوشش محمد روشن، تهران، 1388 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1364 ش؛ میرشکرایی، محمد، «مردم‌شناسی و فرهنگ عامه»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، 1374 ش، ج 3؛ ناصرالحکماء اصفهانی، علی، حفظ صحت، به کوشش ناصر رضایی‌پور و محسن عابدی، تهران، 1390 ش؛ ناظم‌‌جهان، محمداعظم، اکسیر اعظم، لکهنو، 1884 م؛ نوری، محمدیوسف، مفاتیح الارزاق یا کلید در گنجهای گهر، به کوشش هوشنگ ساعدلو و مهدی قمی‌نژاد، تهران، 1383 ش؛ نیکزاد امیرحسینی، کریم، شناخت سرزمین چهارمحال، اصفهان، 1357 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ نیز: 

Chardin, J., Voyages en Perse, Paris, 1811; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Rice, C. C., Persian Women and Their Ways, London, 1923. 

فرشته بهرامی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: