صفحه اصلی / مقالات / ساربان /

فهرست مطالب

ساربان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 8 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

سارْبان، محافظ و نگه‌دارندۀ شتر، شتردار و شترچران که معمولاً یک قطار شتر مرکب از 7 شتر در یک قافله را سرپرستی می‌کند.
واژۀ «ساربان» یا «ساروان» مرکب است از «سار» (سر) و «وان» (بان)، به معنی دارای سری و ریاست (معین). در برهان قاطع «سار» به معنی شتر، و «بان» به معنی محافظت‌کننده و نگاه‌دارنده آورده شده و ساربان به معنی شتربان دانسته شده است. مؤلف آنندراج نیز شتربان را به معنی ساربان آورده است. در متون ادبی نیز از هر دو کلمۀ «شتربان» و «ساربان» استفاده شده است: مثلاً سعدی در گلستان از صبوری شتربان یاد می‌كند كه همیشه در بیابان آهسته و پیوسته می‌رود (ص 176). 
جوینی نیز در 658 ق / 1260 م از لفظ شتربان استفاده كرده است (2 / 255). مولوی در مثنوی كلمۀ ساربان را به کار برده است: ساربانا بار بگشا ز اشتران / شهر تبریز است و كوی گلستان (ص 1054). فردوسی بارها کلمۀ ساربان / ساروان را به کار برده است (نک‍ : 2 / 233، 5 / 16، 6 / 140). اما در گویشهای ایرانی گاهی تفاوتهایی بین ساربان، شتربان، شترچران و شتردار دیده می‌شود.
در تلخابِ ریگ (در مرز ایران و پاکستان)، یک گله شتر شامل حداکثر 60 شتر است که بـه آن بَگ، و شتربان یا شترچرانِ یک بگ را بگ‌جَت می‌گویند. در میان بلوچهای زین‌الدین، از طایفۀ مبارکی، شترچران را جت می‌نامند (فرهادی، 156). گابریل نیز از دو شترچرانی یاد می‌کند که در حوالی اردستان از 50 شتر مراقبت می‌کرده‌اند (ص 86). لكها میان ساربان و شتربان تفاوت قائل‌اند و به ساربان، سارِوو (عسكری‌عالم، 138) و به شتربان یا چرانندۀ گله‌های شتر، شتر‌لاوون می‌گویند (همو، 152). اهالی شوشتر ساربان را شتركی می‌خوانند و ظاهراً از کلمۀ ساربان استفاده نمی‌کنند (نیرومند، 272).
اهالی پیرامون دریاچۀ پریشان و منطقۀ فامورِ فارس برای نامیدنِ ساربان یا شتربان كه كار او مواظبت از شترها بود، واژۀ دارغه (داروغه) را به کار می‌بردند (ثواقب، 168). البته، داروغه در امر ساربانی مفهوم دیگری که بالاتر از ساربان است، نیز دارد. هر قطار شتر از 7 شتر به‌هم‌بسته‌شده تشکیل می‌شود و مسئول مستقیم و همه‌کارۀ این قطار شتر، ساربان است (صفی‌نژاد، 41). مقام بالاتر از ساربان، داروغه است. هر داروغه‌ای می‌تواند 3 تا 4 قطار شتر را سرپرستی کند. وقتی شمار شترها و قطارها در یک کاروان بیشتر می‌شود، سرپرست دیگری با عنوان نایب وارد این شبکه می‌گردد و داروغه‌ها زیر نظر او کار می‌کنند (همانجا). اعتصام‌الملک نیز میان داروغه و ساربان تفاوت گذاشته است (ص 297، 300). ساربان تمام مسئولیت حیوان، اعم از داغ و نشان‌کردن حاشیها (بچه‌شترها)، مداوا و جز اینها را به عهده دارد (فرهادی، 157). اعتصام‌الملک همچنین نوشته است که برای هر قطار شتر یک ساروان اجیر کرده بود (ص 212). 
در کتاب مشاغل قدیم نیز آمده است كسی كه تیمار شتر را به عهده دارد، ساربان یا شتربان نامیده می‌شود. وظیفۀ ساربان این است كه شتران را در موقع لزوم بنشاند و برخیزاند؛ به دهانشان نواله بگذارد و آب و علیق بدهد؛ در پشتشان جهاز بنهد و بندهای جهاز را محكم ببندد؛ زنگها و زنگوله‌ها را به گردن شترها بیاویزد؛ دو لنگه بار را به دو طرف جهاز شترها تكیه دهد و با ریسمان محكم ببندد؛ یک سر مهار هریك از شترها را كه سر دیگر آن از سوراخ بینی شتر گذشته است، به جهاز شتر جلوی وصل كند؛ و به‌عنوان راهنما در جلو کاروان حركت کند (بقیعی، 143؛ نیز نک‍ : ه‍ د، شتر). در خور و بیابانک، هنگام سفر، اعضای کاروان و ساربانان یکی را به کاروان‌سالاری برمی‌گزینند که به او جلودار می‌گویند و همۀ ساربانان از او حرف‌شنوی دارند (هنری، 65). اگر شمار ساربانان در یک قافله زیاد باشد، تقسیم وظایف صورت می‌گیرد؛ مثلاً، یکی نان می‌پزد، یکی چای درست می‌کند، یکی خورش می‌پزد، یکی آب می‌آورد، یکی هیزم جمع می‌کند و جز اینها (همانجا).
تاورنیه (1605- 1689 م / 1014-1100 ق)، جهانگرد فرانسوی، که در زمان صفویه به ایران سفر کرده است، شرح مفصلی دربارۀ ساربانان، قافله و قطار شتران داده، و نوشته است که ساربان همۀ شترها را در قطارهای هفت‌نفره حرکت می‌دهد و آنها را با طنابی به کلفتی یک انگشت به هم وصل می‌کند، به نحوی که یک سر طناب شتر عقبی را که سر دیگر آن به حلقه‌ای که از بینی شتر گذشته، بسته شده است، به پالان و جهاز شتر جلوی می‌بندد. ریسیدن و بافتن این نوع طناب با پشم شتر برای ساربان، نوعی سرگرمی در مسیر راه و ضمن حرکت است و عمداً آنها را طوری می‌تاباند که زود گسیخته گردد تا اگر برحسب اتفاق، شتری در حالت سقوط باشد، شترهای دیگر را به دنبال خود نکشد. ساربان مهار شتر اول را به دست، و گاهی نیز بر دوش دارد و به گردن هر شتر زنگی می‌آویزد تا از صدای زنگ هریک بفهمد که هر 7 شتر در خط کاروان‌اند. آذوقه را نیز همیشه بار شتر آخر می‌کند و از هر 6 شتر کرایه‌ای یک شتر را مجانی برای بارکردن آذوقه در اختیار بازرگان می‌گذارد (I / 177-178). وقتی کاروان به منزل می‌رسد، ساربان شترهای خود را دایره‌وار روی چهار‌دست‌و‌پا می‌خواباند و با بازکردن گره بارها، هر لنگه باری به‌آرامی به یک طرف می‌افتد (همو، I / 186). ساربان شترها را بعد از پیاده‌کردن بار، برای چراکردن راهی بیابان می‌کند. عصر‌هنگام، شترها خودشان برمی‌گردند و ساربان به هرکدام دو گلوله نواله می‌دهد که از آرد جو به بزرگی دو مشت دست خمیر شده است (همو، I / 187). ساربان در موقع بارگیری، هر شتری را بین دو لنگه بار می‌خواباند و طناب دور بارها را به هم گره می‌زند؛ بدین‌ترتیب، وقتی شتر برمی‌خیزد، بارها را هم به‌آسانی بلند می‌کند (همانجا).
شاردن، دیگر جهانگرد فرانسوی، نیز اشاره‌ای به یک قطار شتر متشکل از 7 شتر دارد. وی می‌نویسد: ساربان به شتر، شیوۀ راه‌رفتن می‌آموزد و قدمهای آن را با صدای آهنگ‌دار و موزون خود هدایت می‌کند. شتر گامهای خود را با آهنگ نغمه منظم، و برحسب وزن صدا، آرام یا تند حرکت می‌کند. ساربان هنگامی‌که می‌خواهد شتر را در مسافتی بسیار طولانی راه ببرد، آهنگ مطلوب حیوان را ترنم می‌کند (II / 28).
آوازخوانیِ ساربان را حُدى می‌گویند که در زبان عربی به معنی راندن شتر با نغمه است ( غیاث ... ، ذیل واژه). به خوانندۀ حدى حادی می‌گویند. او حدى می‌خواند تا شتران نیک روند ( لغت‌نامه ... ). شتر از حدى به وجد می‌آید و مست می‌شود (شمیسا، 2 / 731). شاید به همین سبب است که قشقاییها ساربانهای شتران خود را طایفۀ عشق، آواز و هنر می‌نامند. در میان پسران ساربان نای‌زنهای هنرمند، و در میان دختران ساربان خوانندگان غوغاگری یافت می‌شوند (بهمن‌بیگی، 129).
ساربانهای ایلها و عشایری که با شتر سروکار دارند، مثل ایل قشقایی، شاهسون، ترکمن و جز اینها، از خود ایل هستند و به تیمار شترهای خودشان می‌پردازند و در کوچ از آنها استفاده می‌کنند. عشایر گائین قم در آغاز از راه شترداری و ساربانی زندگی را می‌گذراندند. نیز بیشتر عشایر عبدالملكی كه از فارس به قم آمده‌اند، شتربان بوده‌اند (فقیهی، 165). برخی از ایلها و عشایر ایران مثل ایل شاهسون برای حمل بارهای خود از شتر استفاده می‌كنند كه جزو اموال خودشان محسوب می‌شود و ساربان و شتربان ندارند (عزیزی، پروانه، 369).
ساربانان شهر‌بابك از این وسایل استفاده می‌کردند: جهاز كه همان پالان شتر است؛ اگال (عقال) ریسمانی به بلندی حدود یك متر، كه ساربان آن را از پشم خود شتران می‌بافت و به یك سر آن چوبی به طول 7 سانتی‌متر و به قطر 2- 3 سانتی‌متر قلاب می‌کرد و در هنگام خوابیدن شتر، یك دست او را تا زانو خم می‌کرد و با آن می‌بست تا نتواند بلند شود و به جایی رود؛ و افسار شتر، طنابی بود كه با روش خاصی بر سر و گردن شتر می‌بستند (عزیزی، منصور، 439-440).
فووریه، طبیب مخصوص ناصرالدین شاه، که از 1306 تا 1309 ق در ایران بود، ساربان و پوشاک او را چنین وصف می‌کند: سرپرستی 4 شتری که در اختیار من گذاردند، به مرد قوی‌‌جثه‌ای سپرده شد که قبایی بلند از پشم تیره‌رنگ در بر داشت و شالی روی آن بسته بود؛ کلاه نمدی سفیدرنگی بر سر، و شلوار گشاد آبی‌رنگی به تن داشت و کفشش فقط قطعه‌ای چرم بود که آن ‌را با بندی به پا می‌بست (ص 46). پوشاک ساربانان بیرجندی نیز عبارت است از: نمد ساربانی که بالاپوشی نسبتاً گشاد است و آن را از پشم سفید و به‌ندرت سیاه می‌مالند؛ دو آستین کوتاه و نوك‌تیز در دو گوشۀ شانه‌ها دارد و بیشتر ساربانان از آن استفاده می‌كنند. این نمد بدن را هم در برابر سرما و هم در برابر تابش شدید آفتاب حفظ می‌کند (رضایی، 424).
در طرود (از شهرهای حاشیۀ شمالی دشت کویر)، شترداری شغل غالب، و با ساربانی متفاوت است. پرورش‌دهندگان شتر، گله‌های شتر و شماری ساربان دارند (كریمی، 70). اینها در گذشته شتر را برای باربری تربیت می‌كردند و اگر شخصی 5 شتر داشت، ثروتمند به حساب می‌آمد، زندگی‌اش تأمین بود و خودش كار نمی‌كرد و ساربان می‌گرفت (همو، 81). اگر شتردار 4 شتر خود را به دست یك ساربان می‌سپرد تا از بیابان هیزم جمع كند، بار 3 شتر به شتردار و بار یك شتر به ساربان می‌رسید (همو، 83). ساربانهای طرودی به شتر، به گفتۀ خودشان، از منظر «حلال پیغمبری» بار می‌زنند؛ بر اروانه (شتر ماده) مقدار 55 من (هر من = 3 كیلوگرم) و بر لوك (شتر نر) 45 من بار می‌زنند و شتر آبستن را هرگز بار نمی‌زنند (همو، 81).
ساربانان برای نشان‌دادن راه در کویر، با‌هم همکاری دارند. آنها برای نشان‌دادن راه، تلهای کوچکی از قلـوه‌سنگ بر پا می‌کنند و هرکس به آن برسد، قلوه‌سنگی را با دقت بر آن می‌افزاید. یکی از ساربانان، همیشه جلوتر از دیگران، بر روی نقطۀ مرتفعی قرار می‌گیرد و راه را نشان می‌دهد (گابریل، 109). ساربانان خور و بیابانک از اوایل فروردین تا آبان‌ماه، شترهای دو‌ساله را گرد می‌آورند و «سرجهازبند» می‌کنند، یعنی جل و جهاز بر پشتشان می‌گذارند و آنها را برای بارکشی آماده می‌کنند (هنری، 64).
یکی از وظایف ساربانان نمک‌دادن به شترها ست. بیشتر گیاهانی که در بهار می‌رویند و به آنها بهارچر می‌گویند، شیرین‌اند. از آنجا که علوفۀ شتر باید شور باشد، ساربانان به‌ازای هر نفر شتر یک کیلوگرم نمک روی فَرشها [جاهای پُرگیاه] می‌ریزند تا شترها آن را بخورند (گلی، 76؛ نیز نک‍ : ه‍ د، شتر). یکی دیگر از وظایف ساربان آموختن نشستن به شتر است. شتر از ابتدا طریق خوابیدن یا نشستن بـر روی شکم را نمی‌داند و ساربان آن را به شتر می‌آموزد. او ابتدا آرنجها و سپس، به‌ترتیب سینه، زانوها و شکم شتر را بر زمین می‌نهد و چنان آن را تربیت می‌کند که وقتی صوت «هخ» را از دهان برمی‌آورد، شتر می‌خوابد (هنری، 64-65).
در گذشته، از وظایف ساربانان در روستای طالب‌آباد شهر‌ری، تزیین و آراستن شترها با منگوله، زنگوله و جهاز بود. او به گردن آخرین شتر قطار، زنگ بزرگی می‌آویخت. صدای این زنگ برای هماهنگ‌کردن ساربان خواب‌آلود با حرکت قطار شتر بود. او بر شتر پیشاهنگ قطار سوار بود؛ اگر دزدی به قطار می‌زد و بند شتر میانی را می‌برید تا آن را به سرقت ببرد، تغییر صدای این زنگ وی را متوجه خطر می‌کرد (صفی‌نژاد، 41).
از دیگر وظایف ساربانان، روغن‌مالی تن شترها ست. برای اینکه شتر گر نشود، ساربان در 3 مرحله آن را با پارچه یا نمدی آغشته به روغن منداب چرب می‌كند (طباطبایی، 714). اعتصام‌الملک نیز اشاره‌ای به روغن‌مالی شترهایش دارد (ص 302) و می‌افزاید: «4 تومان و نیم مواجب سه‌ماهۀ ساربان را دادم و دو تومان هم برای روغن شترهای از تهران آمده به نایب دادم» (ص 306). تاورنیه نیز نوشته است: ساربان در فصل بهار که پشم شترها می‌ریزد، باید به تن آنها روغن قطران بمالد (I / 187). روغن منداب که به تن شتر می‌مالند، مانع ریزش مو و گری آن می‌شود (هنری، 66). شترداران و ساربانان طرودی، روغن منداب را از گیاهی به نام علف مندابی می‌گیرند. آنها این بوته را در فصل تابستان جمع‌آوری می‌كنند و دانه‌های سیاه‌رنگش را به‌صورت خمیر در‌می‌آورند و با فشار، روغن آن را می‌گیرند (كریمی، 78).
یكی از بیماریهای شتر «ناز» نام دارد که به زكام شتر تعبیر می‌شود. در این بیماری، ساربان سعی می‌كند در موقع پختن غذا، بویی به شتر نرسد (طباطبایی، 713). اهالی لرستان ستاره‌ای به نام ستارۀ ساربان‌كُش می‌شناسند كه پیش از دمیدن ستارۀ صبح نمایان می‌شود و ساربان آن را به جای ستارۀ صبح می‌گیرد و كاروان را حركت می‌دهد و در تاریكی شب گم می‌شود و خود و قافله را به هلاكت می‌رساند؛ به این ستاره «زله دُروزنه» نیز می‌گویند (اسدیان، 134). سمنانیها نیز گیاهی به نام ساروان‌كش دارند كه در بیابان می‌روید. ساربانان آن را برای سوخت مصرف می‌كنند و به امید حرارت آن در كویر می‌خوابند و چون حرارت آن دوامی ندارد، ایشان از سرما می‌میرند (ستوده، 1 / 226). به روایتی، در دشت کویر بوته‌ای است که به آن کاروان‌کش یا ساربان‌کش می‌گویند؛ این گیاه دیر و به‌سختی آتش می‌گیرد؛ اگر هم شاخه‌ای از آن آتش بگیرد، آتش آن به شاخه‌های دیگر سرایت نمی‌کند و زود خاموش می‌شود. کبریت ساربان در جریان آتش‌زدن این بوته تمام می‌شود و آتش به دست نمی‌آید و ساربان از سرما می‌میرد. این بوته‌ها بیشتر در مسیر آب سبز می‌شوند (کریمی، 61).
جادۀ باستانی ابریشم بدون ساربان و کاروانهای بلند مفهومی نداشته است. ساربانهای شترهای دوكوهانۀ بلخی و شترهای یك‌كوهانۀ عربی، جادۀ ابریشم را میان خود تقسیم كرده بودند (فرانك، 69). در جهان باستان، ساربانانی كه در تر و خشك‌كردن شترها، این موجودات تند‌خو، كارآزموده بودند، گرامی شمرده می‌شدند؛ آنها نیز مانند شترانی که دست‌آموزشان بودند، اولاد و اعقاب جداگانه‌ای داشتند و تجربه‌شان را نسل‌به‌نسل انتقال می‌دادند (همو، 71).
از متون تاریخی برمی‌آید که شترداری و ساربانی شغل معتبر و پردرآمدی بوده است و برخی از صاحب‌منصبان دولتی ساربان یا شتردار بوده‌اند؛ مثلاً پدر سامان (جدّ سامانیان) چندگاهی ساربان یکی از اعیان بود، ولی سامان به این کار تن در‌‌‌نداد و عیّاری و راهزنی پیشه کرد (خواندمیر، 352؛ مجدی، 214). ابراهیم امین‌السلطان، پدر بی‌سواد علی‌اصغر امین‌السلطان، صدر اعظم، در 1288 ق به منصب تصدی شترخانه و قاطرخانه، از مشاغل پرسود آن دوره، گمارده شد و با ذكاوتی كه داشت، تقریباً همه‌كارۀ مملكت شد (مشاهیر ... ، 4 / 58- 59).
تاج‌الدین ابوبکر، حاکم معروف زوزن و کرمان در آغاز شتردار بود و شترهای خود را برای مسافرت کرایه می‌داد؛ بعد به سلطان محمد خوارزمشاه پیوست و ساربان شترهای او شد؛ آنگاه، به حکومت زوزن رسید و کرمان را تصرف کرد (ابن‌اثیر، 10 / 362؛ ابن‌خلدون، 4 / 180، 185). در تاریخ الفی در وقایع مربوط به 616 ق آمده است که همین ملک زوزن پیغام تندی به ملک مجدالدین، والی کیج و مکران، رساند و مجدالدین برآشفت که این شتربان را چه حد که به من چنین پیغام فرستد. وقتی این پاسخ به ملک زوزن رسید، برآشفت و به سوی مکران تاخت و ملک مجدالدین را شکست داد و بینی او و دو پسرش را سوراخ کرد و از آنها ابریشم گذراند و آنها را چون قطار شتران وارد جیرفت کرد و گفت: «من شتربانی این‌چنین کنم» (تتوی، 6 / 3797). نادر شاه افشار نیز در ابتدا از راه ساربانی زندگی را می‌گذراند (حتی، 407).
افضل‌الملك دربارۀ سخاوتمندی و نیکوکاری شترداری نوشته است: شترداری یـزدی ساكن كرمان نـذر می‌كند كـه اگر به مـال و مکنتی برسد، در بیابان بی‌آب‌و‌علف كرمان در دو‌منزلی شهر تون برای رفاه حال مسافران كاروان‌سرایی بسازد. او از شترداری مال بسیار به دست می‌آورد، ولی مرگش فرا‌می‌رسد و نمی‌تواند نذرش را ادا کند؛ از‌این‌رو، به زنش وصیت می‌كند كه نذر او را به جای آورد. زن هم با دشواریهای فراوان همین كار را می‌كند و كاروان‌سرا را می‌سازد (ص 158- 159). همو دربارۀ وظیفه‌شناسی ساربانان نوشته است: مستحفظان راه یا از طرف نای‌بند یا از طرف دربند، كه جزو خاك كرمان است، بر روی یك شتر مشكهای آب را بار می‌كنند و بر شتری دیگر سوار می‌شوند و روز و شب تا 20 و30 فرسخ در صحرای كویر می‌گردند تا گم‌شدگان یا هلاك‌شدگان را بیابند (ص 168).
در بیرجند نیز شترداری و ساربانی كاری معتبر و پردرآمد بود. بیشتر كالاهای تجارتی و بارهای سنگین كه می‌بایست به جاهای دور حمل ‌شود، به‌وسیلۀ شتر به مقصد می‌رسید و حتى كنده‌های هیزم، زغال و نمك را با شتر به شهر می‌آوردند (رضایی، 229). در گرمسار، شترداری پیشۀ عده‌ای از اهالی بود و مخارج زندگی آنها از طریق حمل‌و‌نقل كالاهای مختلف با شتر تأمین می‌شد. آزادبودن چرای شتر در مراتع و بوته‌زارهای جنوب گرمسار نیز تسهیلاتی در زمینۀ پرورش این حیوان به شترداران و ساربانان می‌داد (اسدی، 2 / 910).
در تجارب ‌الامم (تألیف: سدۀ 4 ق) آمده است: برادر احمد بن بویه یکی از سرداران خود را که ساربان شترهای او و جوانمردی گران‌مایه و مورد اعتماد بود، با 300 مرد دیلمی و000‘500 درهم برای احمد بن بویه فرستاد (ابوعلی، 5 / 500). بیهقی نیز در گزارش حوادث رمضان 424 به ستورگاه ساربانان اشاره می‌کند که مقداری از هدایایی را که از عراق و خراسان برای هارون‌الرشید فرستاده شده بود، به آنجا بردند (1 / 507).
دربارۀ میزان نفوذ شترداران و ساربانان در دستگاه حاکمه، نقل شده است که در دورۀ قاجار، در فصل زمستان، جمعی از شترداران منطقۀ آذربایجان برای حمل بار و چراندن شترهای خود به سوی گرمسار و ورامین می‌آمدند، اما شترداران این منطقه با فشار بر عمال حكومت، آنها را مجبور كردند كه از ورود ساربانان آذربایجانی به آنجا جلوگیری كنند (اسدی، 2 / 571).
به نوشتۀ اعتمادالسلطنه، در درجات نظامی کشور، هر سرتیپ اول، در کنار خادمان مختلف باید دو ساربان نیز می‌داشت (2 / 1591). نظام‌الملک در سیر الملوك (سیاست‌نامه)، دربارۀ رفتار و کردار ساربانان، از قول امیری نوشته است: «در دنیا مردمان را سه كس تباه كردند: شبانی و طبیبی و شتربانی، و غیظ من از شتربان بیشتر است از دیگران»، كه ایشان شعبده‌باز و حیله‌گر و تردست‌اند (ص 309).
در سفرنامۀ منظوم حج نیز که بانویی ناشناس از اصفهان، در زمان صفویه سروده، ابیاتی دربارۀ خلق‌و‌خوی ساربانان و شتربانان و میر حاج وجود دارد. او در بیتی گفته است: از شتربان رشوه گیرد میر حاج / کی نماید درد مسکینان علاج؛ و در جایی دیگر به زوار نصیحت می‌کند: با شتربانان چه جای کینه است / زر بده کین عادت دیرینه است؛ و در بیت دیگری می‌گوید: گرچه دزدان لعین محض شرند / ساربانان از حرامی بدترند (ص 92). رضا‌قلی خان هدایت نیز دربارۀ بداخلاقی برخی از ساربانان نقل می‌کند که با استر نمی‌توان از میان قلمرو طوایف ترکمن گذشت، فقط با شتر می‌توان عبور کرد؛ آن هم در صورتی که شتربان ترکمن، و از همان طایفه باشد. این شتربانان نیز هرگونه که دلشان بخواهد، حرکت و نزول می‌کنند و وقتی مسافر را محتاج خود می‌بینند، کرایۀ شتران را گران‌تر می‌طلبند (ص 37- 38). 
برخی از خاطره‌‌نویسان رقمهایی دربارۀ دستمزد ساربانان گزارش کرده‌اند که شگفت‌انگیز است و در عین حال حکایت از آن دارد که ساربانان و کاروانهای شتر تا چه اندازه در حمل‌و‌نقل کالا مؤثر بوده‌اند. مثلاً سالور (عین‌السلطنه) در خاطرات خود نوشته است: مدتها بود تمام مال‌التجاره‌ای كه از هندوستان و انگلستان وارد می‌شد، در شهر یزد مانده بود. این ایام شتردارهای نائینی و اناركی جمع می‌شوند و به سمت یزد می‌روند كه مال‌التجاره را حمل كنند. 400 سارق فارسی به قافله می‌رسند. 000‘ 3 شتر و 300 ساربان را می‌ربایند و معلوم نیست كجا می‌برند (4 / 2860). 
در ری قدیم بازاری بزرگ به نام ساربانان وجود داشته، كه كاریز شاهی و گیلانی هر دو از آن می‌گذشته است (نک‍ : كریمان، 1 / 223-225). یکی از کاروانهای اسماعیلیان که افراد جلال‌الدین خوارزمشاه آن را چپاول کردند، 70 ساربان داشته است (استرویوا، 279). در تاریخ عالم‌آرای عباسی نیز به ‌شمار بسیار ساربانان در لشکر شاه عباس اشاره شده است (اسكندر‌‌بیک، 2 / 1000).
در ابیانه نیز شترخانه‌های متعددی بود كه ثروتمندان خیّر آنها را برای استراحت كاروانیان ساخته بودند (نظری، 52). گاهی، هر شتردار اردکانی تا 100 شتر داشته است و مسیر اردكان تا مشهد، از راه طبس، با شتر یك ماه طول می‌کشید؛ در هر منزل، از صبح تا شب استراحت می‌كردند و شتران را به چرا می‌فرستادند و بعد از نماز مغرب به راه می‌افتادند. چون شبانگاه راه می‌پیمودند و راه ناپیدا بود، شتر جلودار نقش حیاتی داشت و راه را پیدا می‌كرد. اگر شتری در اثر خستگی راه را گم می‌كرد، بی‌تابی نشان می‌داد و ساربان شتر دیگری را برای جلوداری بر‌می‌گزید (طباطبایی، 462). 
دربارۀ ساربان، داستانها و مثلهایی نقل می‌کنند: «ساربانی در روستای یزد شتر خویش به زمینی بایر سر داد. مردی یزدی بیامد و شتر را به زدن گرفت. شتر‌دار گفت: در این زمین زرع و كِشتی نیست؛ زدن حیوان بی سببی چرا ست؟ گفت: بلكه من این زمین كاریده بودم، بلكه شتر تو هم چریده بود» (دهخدا، 1 / 461). این مثل هم از رابطۀ شتربان و خربنده حکایت می‌کند: شتربان دِرود آنچه خربنده کشت (همو، 2 / 1017). مثل معروفی نیز با این مضمون وجود دارد: اگر علی ساربان است، می‌داند شتر را در کجا بخواباند (همو، 1 / 223).
در تهران قدیم، وقتی ساربانی بار به میدان می‌آورد، بچه‌ها در کنار قطار شتر راه می‌افتادند. ساربان پس از پیاده‌کردن بار شتر در میدان، اگر دلش برای این بچه‌ها می‌سوخت، آنها را سوار بر شتران می‌کرد (شهری، 2 / 341)، ولی اگر ساربانی آنها را سوار نمی‌کرد و خودش سوار می‌شد تا بی‌خوابی شبانۀ خود را روی شتر جبران کند، بچه‌ها آب بر او می‌پاشیدند و او را از خواب می‌پراندند، یا خار به زیر دم شتران می‌گذاشتند.
در برخی از داستانهای مردمی آمده است كه ساربان وقتی شترش لاغر و مردنی می‌شود، او را از قطار شتران خود بیرون می‌كند و از خانه می‌راند و راهی بیابان می‌كند؛ نمونۀ آن در قصۀ شتر لاغری دیده می‌شود كه مردمان ده طالب‌آباد شهر‌ری برای هم نقل می‌كنند (نک‍ : صفی‌نژاد، 499-500). 
ساربان و شترش در برخی از هنرها نیز ظاهر شده‌اند؛ مثلاً در عصر صفوی، تصویر شتر با هودج و ساربان و شاعری كه با حیوانات مشغول به صحبت است، از مضامین تكراری نگاره‌ها بوده است (تاریخ ... ، 400). ساربان در دوبیتیهای محلی نیز حضور دارد. یكی از دوبیتیهای كرمان چنین است: شب شنبه ز كرمون بار كردم / قطار لوك (شتر بزرگ) زرد افشار كردم / / بكش ساربون كه خواب بر تو حرام است / كه رو بر چهرۀ دلدار كردم (لاریمر، 79).
برخی از داستان‌پردازان، شخصیت اصلی بخشی از داستان خود را ساربان قرار داده‌اند. آنها با استناد به شخصیت ساده و بی‌پیرایۀ ساربان، در مقابل زبان‌بازیهای عروس روستایی داستان‌پردازی کرده‌اند (اسلامی، 222-233).

مآخذ

 آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابن‌اثیر، علی، الکامل، به کوشش محمد یوسف دقاق، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ ابن‌خلدون، العبر، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران، 1368 ش؛ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ترجمۀ علینقی منزوی، تهران، 1376 ش؛ استرویوا، ل‌. و‌.، تاریخ اسماعیلیان در ایران، ترجمۀ پروین منزوی، تهران، 1371 ش؛ اسدی، نوش‌آذر، نگاهی به گرمسار، سرزمین خورشید درخشان، تهران، 1378 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اسكندربیک منشی، عالم‌آرای عباسی، به کوشش محمد‌اسماعیل رضوانی، تهران، 1377 ش؛ اسلامی ندوشن، محمدعلی، روزها، تهران، 1363 ش؛ اعتصام‌الملک، سفرنامه، به کوشش منوچهر محمودی، تهران، [1351 ش]؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآة البلدان، به كوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، 1368 ش؛ افضل‌الملك، غلامحسین، سفرنامۀ خراسان و كرمان، به کوشش قدرت‌الله روشنی، تهران، 1361 ش؛ برهان قاطع؛ بقیعی، غلامحسین، مشاغل قدیم، مشهد، 1384 ش؛ بهمن‌بیگی، محمد، عرف و عادت در عشایر فارس، شیراز، 1388 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش سعید نفیسی، تهران، کتابخانۀ سنایی؛ تاریخ ایران، دورۀ صفویان، از مجموعۀ تاریخ ایران کیمبریج، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، 1380 ش؛ تتوی، احمد و دیگران، تاریخ الفی، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، 1382 ش؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ جوینی، عطاملك، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1334 ق / 1916 م؛ حتی، فیلیپ، شرق نزدیک در تاریخ، ترجمۀ قمر آریان، تهران، 1382 ش؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیر‌سیاقی، تهران، 1380 ش؛‌ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1338- 1339 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ سالور، قهرمان میرزا (عین‌السلطنه)، روزنامۀ خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، 1377 ش؛ ستوده، منوچهر، فرهنگ سمنانی ... ، تهران، 1342 ش؛ سعدی، گلستان، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1381 ش؛ سفرنامۀ منظوم حج، به کوشش رسول جعفریان، تهران، 1374 ش؛ شمیسا، سیروس، فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران، 1387 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، «هنرهای از‌یاد‌رفته»، فرهنگ مردم، تهران، 1382 ش، س 2، شم‍ 2-3؛ طباطبایی اردكانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردكان، تهران، 1381 ش؛ عزیزی، پروانه، بررسی ساختار اقتصادی ـ اجتماعی ایل شاهسون، تهران، 1387 ش؛ عزیزی، منصور، تاریخ و فرهنگ شهربابك، كرمان، 1383 ش؛ عسكری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ واژگان لكی، خرم‌آباد، 1384 ش؛ غیاث اللغات، غیاث‌الدین ‌‌محمد رامپوری، بمبئی، 1349 ق؛ فرانك، آیرین و دیوید براونستن، جادۀ ابریشم، ترجمۀ محسن ثلاثی، تهران، 1376 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی ‌مطلق، تهران، 1386 ش؛ فرهادی، مرتضى، «نگاهی به انواع گله و شبان و یاریگری در چراندن دام چکنه (خرده‌مالکی) در ایران»، تحقیقات جغرافیایی، تهران، 1379 ش، س 15، شم‍ 3-4؛ فقیهی، علی‌اصغر، تاریخ جامع قم، قم، 1349 ش؛ كریمان، ‌حسین، ری باستان، تهران، 1345 ش؛ كریمی، اصغر، سفرنامۀ دشت كویر، سمنان، 1389 ش؛ گابریل، آلفونس، عبور از صحاری ایران، ترجمۀ فرامرز نجد سمیعی، مشهد، 1371 ش؛ گلی زواره، غلامرضا، «شتر، یار دیرین کوچ‌نشینان کویر»، ذخایر انقلاب، تهران، 1369 ش، شم‍ 13؛ لاریمر، د. ل. ر.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مجدی، محمد، زینت المجالس، تهران، 1342 ش؛ مشاهیر مدفون در حرم رضوی، به کوشش غلامرضا جلالی و دیگران، مشهد، 1387 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1386 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به كوشش نیكلسن، تهران، 1372 ش؛ نظام‌الملك، حسن، سیر الملوك (سیاست‌نامه)، به کوشش هیوبرت دارك، تهران، 1355 ش؛‌ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1387 ش؛ نیرومند، محمدباقر، واژه‌نامه‌ای از گویش شوشتری، تهران، 1355 ش؛ هدایت، رضاقلی، سفارت‌نامۀ خوارزم، به کوشش جمشید کیان‌فر، تهران، 1385 ش؛ هنری، مرتضى، «شترداری در کویر»، مردم‌شناسی و فرهنگ عامۀ ایران، تهران، 1354 ش، شم‍ 2؛ نیز: 

Chardin, J., Voyages en Perse, Amsterdam, 1711; Feuvrier, J. B., Trois ans à la cour de Perse, Paris, 1906; Tavernier, J. B., Les Six voyages, Paris, 1981.

اصغر کریمی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: