شکر تلخ
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 5 بهمن 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246968/شکر-تلخ
دوشنبه 19 خرداد 1404
چاپ شده
6
شِکَرِ تَلْخ، داستانی بلند، برپایۀ شناخت جامعۀ شهریِ اواخر دورۀ قاجار، نوشتۀ جعفر شهری (1293- 1378 ش / 1914- 1999 م). شکر تلخ، همچنین گزنه و قلم سرنوشت 3 داستان برگرفته از دوران کودکی، نوجوانی و میانسالی نویسنده است (دربارۀ زندگی و آثار نویسنده، نک : ه د، شهری). نویسنده در ابتدای مقدمۀ شکر تلخ، این دو بیت را آورده است: در شکر تلخ قصهخوانی من است / نی مدحت کس، عقدهنشانی من است / / گر هست «شکر»، زانکه بود هدیه به دوست / ور «تلخ»، از آنکه زندگانی من است (ص سه). کتاب شامل 5 فصل «سال قحطی دمپختکی»، «سال مشمشه»، «سال بعد از جنگ»، «مشهد» و «مراجعت» است.
داستان با ذکر وقایع سال 1296 ش و شیوع قحطی در ایران آغاز میشود. میرزا باقر، از ثروتمندان شهر، همراه پسر کوچکش در حال گشتوگذار در تهران قحطیزدهاند که بهسبب بدحالشدن پسرش، زنی عزتنام به کمکشان میآید و با فریبکاری آنان را به درون خانهاش میبرد. درنهایت، میرزا باقر میفهمد که عزت همان زنی است که در نوجوانی میخواسته با او ازدواج کند و حالا همسر مردی کهنسال است که به سفر رفته است. میرزا باقر ابتدا به عزت و فریبهای او اعتنا نمیکند، اما کمکم از همسرش کبرى و فرزندش دور میشود و بیشتر اوقات را با عزت سپری میکند. در همین دوران، شبی که میرزا باقر مست از خانۀ عزت بیرون میآید، اسیر قانون میشود و به زندان میافتد. سرانجام، با تلاشهای عزت از زندان آزاد میشود و در کنار او مدتی را دور از همسر و فرزندش سپری میکند. درنهایت، با بیکفایتیهای خود اموالش را از دست میدهد و تهیدست، به دامان همسر و زندگیاش بازمیگردد. میرزا باقر بعد از دورۀ کوتاه خوشبختی در کنار خانواده، دوباره با طرح نقشهای پلید با خانوادهاش به مشهد سفر میکند و در آنجا نیز به انواع فسقوفجور میپردازد و درنهایت خانوادهاش را به سودای درویشی در شهر غریب رها میکند و به تهران بازمیگردد. کبرى در مشهد با فقر طاقتفرسا دستوپنجه نرم میکند و سرانجام به تهران بازمیگردد و پس از آنکه دوباره با میرزا باقر همراه میشود، درنهایت با آزارواذیتهای زنی مسن که همسر میرزا باقر شده است، مجبور به طلاق میشود و دو فرزند خود را به آنان وامیگذارد. این رمان، همانگونه که در مقدمه آمده، درحقیقت سرگذشت مادر نویسنده است. شهری ضمن بیان وقایع داستان، به ذکر بسیاری از وجوه مردمشناختی تهران قدیم میپردازد که برخی از این موضوعات عبارتاند از:
طب مردمی از موضوعاتی است که در جایجای داستان به آن اشاره میشود، مانند: درمانِ اُفتِ فشارخون با مالیدن نمک به سق بیمار و استنشاق بوی کاهگل (ص 10-11)، و یا آغشتهکردن دستمالی به کوبیدۀ صندل به همراه گلاب، کافور و آبِ سیب و گذاشتن آن روی قلب بیمار و استنشاق ترنج کوبیده (ص 18)؛ درمان کچلی با بستن پارچههای متقالی آغشته به آلوچههای نیمپز به سر، و یا زِفتانداختن (زفت: مادۀ سیاه غلیظ چسبندهای مانند قیر) (ص 292، 315، 317)؛ بهبود سینهپهلو با مصرف جوشاندۀ ریشۀ گیاهان و شیر مادیان، و جوشاندۀ آب پشکل ماچهالاغ (ص 440، نیز برای آشنایی با انواع درمان با طب مردمی، نک : 114، 119، 123، 438، 440). همچنین در داستان به لزوم آشنایی طبیب با مقامات موسیقی و تشخیص رنگ چهرۀ بیمار اشاره شده است (ص 58-62).
از جملۀ باورهایی که در شکر تلخ به آن اشاره شده است، میتوان به این موارد اشاره کرد: ریختن نمک در کفش مسافر به نیت برگشت او (ص 407)؛ باور به اینکه هرکس پیروی از نفس کرده، دنبـال نامحرم کند، گرفتـار مارها و عقربهای جهنم میشود، مارهایی که لب پایین آنها «زیر زمین را گرفته و لب دیگر طاق آسمان هفتم را پوشانده» (ص 27، 28)؛ و نیز اشاره به چشمزخم (ص 17).
توصیف لباس و وسایل درویشان به همراه شیوۀ کار این گروه در داستان چنین ذکر شده است: «تبرزینِ دودمه و کلاهی هفتتَرکِ ناخُنَکدوزی که مخصوص همین صنف مردم (درویشها) حواشی و تَرکها و لبههای آن را با آیات مخصوص و اسامی ... و از این قبیل سوزنزنی میکردند و تاجش مینامیدند ... » (ص 509)؛ «غیر از کشکولِ دست، توبرۀ بزرگی هم در پشت داشت و غیر از پول، چیزهای دیگر را هم قبول میکرد و شاید این اولین درویش یا قلندری بود که حرصش تا این حد قوی بوده» (ص 511، برای آگاهی بیشتر دربارۀ درویشان، نک : 401). شیوۀ سفر طبقات مختلف جامعه نیز بدین شرح بیان شده است: طبقۀ اعیان که با کالسکه، دلیجان و تختروان آراسته به انواع زیورها، با همراهی خدم و حشم و با وسایل فراوان سفر میکردند؛ طبقۀ متوسط با پالکی، کجاوه و تختروان و با امکاناتی کمتر از طبقۀ اعیان و بیشتر از طبقۀ پایین جامعه و با حمل وسایل زیاد، بهسبب صرفهجویی در هزینهها؛ گروهی با گاریهای تجارتی و پستی و گروهی نیز با چهارپای شخصی یا کرایهای یا پیاده همراه قافلهها به راه میافتادند؛ و درنهایت گروهی که بهتنهایی و بدون هیچگونه امکانات رفاهی راهی سفر میشدند. البته نویسنده متذکر میشود که صرفنظر از طبقۀ مرفه، سفر برای مردم آن روزگار کاری جانفرسا و نوعی خودکشی بوده است (ص 105-107). همچنین در داستان به منزلکردن در کاروانسراها در حین سفر (ص 459)، پنهاننمودن مسکوکات در سفر (ص 121)، رواجداشتن حوالۀ خاکۀ زغال (برای کرسی) (ص 427- 429)، توصیف کوچۀ قجرها و گزارش فسادهای رایج در آن (ص 187-196)، رواج قلیانکشیدن در بین زنان (ص 79، 112)، انواع بازیهای رایج مانند سهقاپ، ماه و ستاره، شیر یا خط و سرگرمیهایی مانند حضور در قهوهخانهها برای تماشای نقالی و حضور در معرکهگیریها اشاره شده است (ص 186).
شیوههای دعانویسی و رمالی (ص 424، 478-481، 553-554)، سوءاستفادههای رمالان از زنان سادهلوح (ص 542-545)، استفاده از آب دباغخانه و قلیاب در باطلکردن سحر و دعاخواندن به قفل و بستن آن برای قفلشدن زبان مادرشوهر و خواهرشوهر (ص 172)، پیداکردن دزد با استفاده از روشهایی همچون نان دعاخوانده (ص 478)، قلیانگردانی (ص 479)، آزمایش چوب کوتاه و بلند (ص 480)، بانگ خروس (ص 480)، جامگردانی (ص 481-482)، و نیز تفأل به موارد گوناگون مانند بانگزدن کلاغ در نیمهشب، خاریدن کف دست، فرودآمدن عنکبوت از طاق، شیهۀ بیجای اسب، خندیدن نوزاد در خواب و جز اینها (ص 505) از نکاتی است که در داستان به آن پرداخته شده است.
آداب چهارشنبهسوری مانند پریدن از روی بته، ریختن مشتی خاکستر بته از روی بام به زمین به نیت ازبینرفتن غم، قاشقزنی، فالگوشی (ص 172-173)؛ هفتسین و محتویات آن شامل بقچۀ مخمل قرمز قلابدوزیشده بهعنوان سفره، روشنکردن شمعهای لاله به نیت سلامت و موفقیت در کار، کاسۀ آب برای رفع مشکلات، آیینه برای رفع کدورت، قرآن بهمنظور تقویت ایمان، شیر و تخممرغ و ماست و ماهی قزلآلا در کاسۀ آب برای خیر، برکت و فراخی روزی، برنج پخته و 7 حرفِ «سینِ» پیوسته که هفتسین را به آن منسوب دانسته، آن را از جملۀ حروف نورانی و جلالی میدانستند و بیشتر زنها آن را همراه داشتند (ص 174)؛ شیوۀ کفنودفن متوفا شامل تربت زیر زبان، و گذاشتن دو قطعه چوب انجیر زیر بغل او (ص 104) از مواردی است که شهری به توضیح آن میپردازد. توصیف حمامهای زنانه مانند وقتگذرانیها، نوشها، تفریحات و لذتهای جسمی و روحی زنان، مهمانیهای دوره، صرف ناهار، نان و لیتهخوران، کاهو و کاچیخوران، خواندن و رقصیدن و دیگر اتفاقات رایج در حمامها (ص 302- 308)؛ زایمان و مسائل آن (نک : ص 239-240)؛ آداب برگزاری عروسی، آرایش عروس و داماد و پذیرایی از مهمانان (ص 73-75) و همچنین اشاره به طرز برخورد با عروسی که دوشیزگیاش را قبلاً از دست داده (ص 77) از دیگر آداب و رسوم مذکور در این کتاب است.
در کتاب به مشاغلی اشاره شده است که امروزه یا رواج کمتری دارند و یا اینکه رایج نیستند، مانند: پردهخوانی (ص 329)، چلنگری (ص 540)، میرابی (ص 14)، و خُشکهپَزی (ص 340). همچنین حرفهها و یا سرگرمیهایی مانند حقهبازی، مارگیری، بزرقصانی و کشتیاندازی خرسها (ص 497) نیز معرفی شدهاند.
در ابتدای داستان، نویسنده به شرح اوضاع دلخراشی میپردازد که در تهران بر اثر قحطی به وجود آمده بود، و ازآنجاکه به دستور دولت دیگهای بزرگ دمپختک برای اطعام عمومی در شهر برپا شده بود، در تاریخ معاصر به سال «قحطی دمپختکی» مشهور است (ص 3-181).
راوی داستان گاهی در ضمن کاربرد زبان رسمی، از واژگان و اصطلاحات کمکاربرد و یا گفتاری بهره میبرد که در گویش آن روزگار رایج بوده است؛ برای نمونه، «آزیدن» به معنی دریافت پول و جیبکنی از سوی درویشان (ص 519)، قابلمه در معنی نوعی دیزی (ص 406)، «پیرهن قیامت» بهعنوان اولین پیراهن گشاد راحتی که از پارچۀ نرم برای نوزاد تهیه میکنند (ص 439)، و «سلطان حقی» به معنی ولیمهای که زنها به شادیِ مباشرت با شوهر به یکدیگر میدهند (ص 283). شخصیتهای داستان بیشتر به زبان گفتاری و گویش تهرانی سخن میگویند. تفاوت لحن شخصیتها به میزان سواد و گروه شخصیتی آنها در داستان بستگی دارد و به دو نوع زبان رسمی و محاورهای تقسیم میشود. از نمونههای زبان محاوره میتوان به این موارد اشاره کرد: مشت و لقت (ص 166)، دلمۀ بَلگِ مو (ص 223)، کفر و زندقه همینه که الآن یخۀ من و تو رو گرفته (ص 463)؛ همچنین بهکاربردن فراوان مَثَل به تقویت فضای مردمشناسانۀ داستان کمک میکند: «اگر یک من رفتم، صد من بازگشتم» (ص 41)، «آسته برو، آسته بیا که گربه شاخِت نزنه» (ص 111)، «کور از خدا چی میخواد، دو چشم بینا» (ص 152)، «بدانجا رفته بودند که عرب رفت و نی انداخت» (ص 26)، «این حرفا همش کشکه» (ص 28). از دیگر نکات قابل تأمل در این داستان توجه نویسنده به این موارد است: قیمت اجناس خوراکی (ص 325)، شرح محتویات داخل دکان عطاری (ص 221)، اختلافات مذهبی میان شیعیان و اهل تسنن (ص 125)، و همچنین میان مسلمانان و کلیمیان (ص 150)، برخورد شدید مردم با مسئلۀ بابیگری و ظهور علیمحمد باب (ص 245-246)، و نقل شعرهای شفاهی (ص 192-195، 324-325). میرعابدینی دربارۀ ساختار شکر تلخ مینویسد: «اطالۀ کلام، خاطرهگوییهای بسیار و عدم انسجام صحنهها» ساخت اثر را سست میکند (1-2 / 625)؛ اما عباس میلانی در معرفی و نقد دو اثر شهری، شکر تلخ و طهران قدیم، این دو کتاب را نوعی دانشنامۀ فرهنگ و زبان عامیانۀ مردم تهران و در حد امثال و حکم دهخدا ارزیابی میکند و باور دارد که آنچه نویسندگان رستم التواریخ، برای دورۀ مهمی از تاریخ ایران، و عقاید النساء ( کلثوم ننه)، در سطحی محدودتر برای زمانی دیگر انجام دادهاند، شهری برای تهرانِ آغاز قرن بیستم انجام داده است (ص 150). به گفتۀ او، «شکر تلخ آیینۀ تاریخ ما ست. میتوان در آن نگریست و بیقوارگیهای تاریخ ایران و نیز جنبههای مثبت آن را به دور از وهم و خودستایی یا تعصب و بیگانهپرستی بازشناخت» (همو، 154-155).
شهری، جعفر، شکر تلخ، تهران، چاپ روز؛ میرعابدینی، حسن، صد سال داستاننویسی ایران، تهران، 1387 ش؛ میلانی، عباس، تجدد و تجددستیزی در ایران، تهران، 1382 ش.
نفیسه لباسچی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید