زمستان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 25 بهمن 1401
https://cgie.org.ir/fa/article/246892/زمستان
دوشنبه 15 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
در دماوند نیز 4 روز آخر چلۀ بزرگ و 4 روز اول چلۀ کوچک را «چارچار» میگویند و معتقدند که این روزها سردترین روزهای زمستان است. دماوندیها در مورد چلۀ کوچک میگویند: «چلۀ کوچک میگوید اگر پشت من به بهار نبود، بچه را داخل گهواره و پیرزن را توی لحاف از سرما خشک میکردم». دماوندیها از روز پنجم تا دهم اسفند را «غازرو» میگویند که دستههای غازها از طرف جنوب به سوی شمال پرواز میکنند. از روز دهم تا بیستم اسفند را سرمای «اجوز مجوز» مینامیدند. در فاصلۀ بیستم اسفند تا اول فروردین نیز سرماهای «اَهمن بهمن» و «عـاد و بـاد» یـا «کُلُکَ جنبون» است کـه در طـول یکی ـ دو شبانهروز، باد و توفان بسیار شدیدی میوزد و درختان را خرد میکند و برفها را از قلل کوهها و نقاط مرتفع بلند میکند و در مکانهای پست میریزد. سرماپیرزن (بردالعجوز) نیز از بیستم تا بیستوششم اسفند و آخرین سرماهای شدید قبل از نوروز است (علمداری، 36-37).در گروس، مردم هر محله باهم قرار میگذارند که در 40 روز اول زمستان، هر شب یکی از صاحبخانههای ساکن محله مهماندار چله باشد و شبهای هرکس را مشخص میکنند؛ مثلاً میگویند: امشب چله مهمان خانۀ فلانی است. اگر هوا در آن شب خوب باشد، حمل بر سخاوتمندی و دستودلبازی آن خانواده میکنند؛ اما اگر هوا بد باشد، باورشان این است که آن خانواده خسیس است. آنها 20 روز بعد از چلۀ بزرگ را «بویچک» (چلۀ کوچک)، و 8 روز آخر چلۀ کوچک را «شیون برادران» میگویند. مردم گروس 10 روز اول اسفند را «فحل شتر پیرزن» مینامند و بر آناند که در 10 روز دوم اسفند دست پیرزن درون کندو خشک میشود؛ نیز 8 روز دهۀ آخر را «چارچار»، و سرانجام دو روز آخر اسفند را «چارَچَهوَهکِشَه» میگویند (هاشمنیا، 184).در سیرجان، چلۀ کوچک را به کودکی تشبیه میکنند که هر لحظه بهانه میگیرد؛ دربارۀ چلۀ کوچک میگویند: «اهمن و بهمن، آرد بکن صد من، هیزم بکن خرمن، باقی آن با من» (بختیاری، 316). در این شهر، روز دوازدهم اسفند، که 18 روز قبل از عید نوروز است، و روز هجدهم بعد از نوروز، به «سرمای هجده» معروف است که سرمای بسیار سخت تمام شکوفههای درختان را سیاه میکند (همو، 317).وسعت واژگانی که برای نامگذاری انواع برف و باران و دیگر پدیدههای زمستانی در بروجرد وجود دارد و همچنین داستانهایی که برای پارهای از پدیدههای زمستانی در میان مردم آنجا رایج است، از رابطۀ تنگاتنگ و بسیار کهن این مردم با پدیدۀ زمستان و سرما حکایت میکنند. آنها سرمای شدید چارچار را اینگونه توضیح میدهند: سالی از سالها، در این 8 روز زمستان، 14 تن از روستاییان برای گردآوری هیزم به کوه رفتند، ولی از شدت سرما، 10 تن از آنها یخ زدند و مردند و فقط 4 تن به روستا برگشتند. وقتی مردم ده سراغ 10 تن بقیه را گرفتند، آنها گفتند: 14 رفتیم، 4 برگشتیم، الحمدللٰه بهخیر برگشتیم! (کرزبر، 252). مردم بروجرد دربارۀ نفسدزده و نفس آشکار زمین چنین میگویند: ستارۀ قوس از اول چلۀ زمستان در آسمان است. 55 روز از زمستان گذشته، ملائکه به قوس فرمان میدهند که از آسمان به زمین آید. ستارۀ قوس نمیپذیرد. ملائکه زنجیری به گردنش میاندازند و او را به زمین میکشانند. چون به زمین میرسد، سرما شکسته میشود و از زمین بخار برمیخیزد، که مردم میگویند زمین نفسدزده زده است. آنها معتقدند 15 روز بعد از نفسدزده (روز هفتادم زمستان)، زمین نفس آشکار میکشد و هوا گرم میشود (همو، 253). بروجردیها برای «چارچار» زمستان قصهای دارند: در قدیم پیرزنی دو پسر به نامهای «امد» و «مومد» داشت. اینها در چارچار زمستان چند شتر حامل بار را تحویل میگیرند تا بار را به مقصد برسانند، اما در بین راه از شدت سرما یخ میزنند و میمیرند. چون خبری از بچهها به پیرزن نمیرسد، تَنیرشا (چوبدستی بلند مخصوص زیروروکردن آتش تنور) را به دست میگیرد و روانه میشود و فرزندان خود را در بین راه مرده مییابد؛ فریاد میزند: «امد مرد، مومد مرد، دل و کی کنم خَش / تنیرشا ور دارم، عالمی زنم تَش (آتش)». پیرزن آنگاه چوبدستی را آتش میزند و پرت میکند. امروزه هر سالی که پرباران و آباد باشد، مردم میگویند چوبدستی در جای خیس افتاده است، اما اگر خشک و کمباران باشد، میگویند چوبدستی در جای خشک افتاده است (همو، 257- 258).در همدان، 10 روز که از چلۀ کوچک گذشت، کوسه بیرون میآید و خبر شادیآور پایان زمستان را به مردم میدهد. 10 روز اول اسفند را «اهمن»، 10 روز دوم آن را «بهمن»، و 10 روز آخر را «آفتاببههود» میگویند. اهمن و بهمن برادرند و آفتاببههود خواهر آنها ست. اهمن و بهمن برای جمعآوری هیزم میروند و برنمیگردند. و خواهر آنها به دنبالشان میرود که او هم برنمیگردد، ننهپیرزن لرزان به دنبال آنها میرود و آنها را نمییابد؛ آنگاه جارویی را آتش میزند و دور سر میچرخاند و فریاد میکشد: «کو اهمنم، کو بهمنم، دنیا را آتش میزنم» و جارو را پرتاب میکند؛ اگر به آب افتاد، سالی پرآب، و اگر به خشکی افتاد، سالی خشک در پیش است. همدانیها عقیده دارند که 6-7 روز اول اسفند هوا گرم میشود و بعد دوباره سرد میشود؛ به این سرما «اجوج مجوج» (یأجوج و مأجوج) میگویند. 45 روز که از زمستان گذشت، زمین نفسدزده میزند و یخها از زیرْ آب میشوند و 50 روز که گذشت، زمین نفس آشکار میزند و یخها از رو ذوب میشوند. آنها «سرماپیرزن» هم دارند که تا عید ادامه دارد. در اینجا، خود پیرزن از خداوند درخواست بازگشت سرما برای آبستنشدن شترهایش میکند و پذیرفته میشود (انجوی، «زمستان ... »، 259).در شهر بهار همدان، همان تقسیمبندی برای زمستان وجود دارد، ولی در مورد اهمن و بهمن (اَمَن بَمَن) داستان دیگری است. به باور اهالی بهار همدان، سبب سردی بیحد هوا رقابت این دو باهم برای خرابکردن دنیا با برف و سرمای فراوان است. اهالی بهار میگویند: امن و بمن اراده کرده بودند که دنیا را خراب و ویران کنند، یعنی آنقدر برف و باران ببارانند که دنیا خراب شود؛ اهمن میگوید: «امن منم، دنیاخرابکن منم»، و بهمن میگوید: «بمن منم، دنیاخرابکن منم» (همان، 261)، که تا حدی یادآور داستان جم و ورِ جمکرد است.
ایرانیان باستان در 3 ماه زمستان، جشنهای فراوانی برگزار میکردند: در دی، 4 جشن در روزهای اول، هشتم، پانزدهم، و بیستوسوم؛ در بهمن، دو جشن در روزهای دوم (بهمنگان یا بهمنجنه) و دهم (جشن سده)؛ و در 5 اسفند، جشن اسفندگان (نک : ه د، جشن). از میان اینها، امروزه این جشنها، با تفاوتهایی نسبت به دوران باستان، همچنان استمرار دارند: جشن اول دی با عنوان یلدا (ه م) یا شب چله که در سراسر ایران برگزار میشود؛ جشن سده (ه م) که در برخی مناطق، ازجمله کرمان، یزد و جنوب خراسان، برگزار میشود؛ و نیز جشن اسفندگان با عنوان اسفندی (ه م) که در کاشان و توابع آن اجرا میگردد. اما افزون بر این جشنها، در مناطق مختلف ایران، جشنهایی محلی نیز وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود: در استانهای آذربایجان، زنجان، کردستان و همدان چوپانان جشنی به نام کوسه (ه م) برگزار میکنند که با نمایشهایی نیز همراه است؛ زمان این جشن بین دو چلۀ بزرگ و کوچک است. در مناطق کردنشین نیز در همین زمان جشنی به نام بهار (وهار) کردی برگزار میشود که آن را مقدمۀ فرارسیدن نوروز میدانند (نک : ه د، بهار کردی). در استانهای اردبیل، زنجان و آذربایجان مراسمی با عنوان خیدیر / خدیرنبی برگزار میشود که در برخی مناطق با رقص و پایکوبی نیز همراه است؛ این مراسم در کردستان با عنوان خدر زیندوک (خضر زنده) اجرا میشود؛ زمان مراسم در مناطق مختلف باهم تفاوت دارد، اما در همۀ مناطق پس از چلۀ بزرگ برگزار میشود (نک : ه د، خضر). در الویر ساوه روز اول اسفند، جشنی به نام نوروز قدیمین برگزار میشود. در شب اول اسفند، مانند شب چهارشنبهسوری (ه م)، جلو خانهها آتش روشن میکنند و زن و مرد از روی آن میپرند. غذای شب جشن پلو است. در این شب، بزرگ خانواده، مانند پدر یا برادر بزرگتر، برای کوچکترها شام میفرستد؛ پس از شام نیز همه به خانۀ بزرگ خانواده میروند و شبنشینی برگزار میکنند. در این شب، همچنین خانوادههایی که عروس عقدکرده دارند، برایش شام به همراه هدیهای که معمولاً یک قواره پارچۀ پیراهنی یا چادری است، میفرستند. در گذشته، یکی از مراسم روز نوروز قدیمین، برگزاری کشتی میان جوانان محل بود (انجوی، جشنها ... ، 2/ 167- 168). در برخی از روستاهای نطنز، در شبهای هفدهم تا نوزدهم دی، یعنی در 3 شب متوالی، جوانان و نوجوانان محل مراسمی با نام جِلجِلانی اجرا میکردند؛ به این ترتیب که در غروب این روزها، جوانان به تپهها و کوههای اطراف آبادی میروند و بوتههایی را که از پیش آماده کردهاند، آتش میزنند، به گونهای که آتش سراسر آبادی را روشن میکند. آنها بر این باورند که این آتش برای میوه و سردرختیها مفید است. پس از پایان آتشافروزی نیز بهصورت گروهی به در خانهها میروند و با خواندن اشعاری از صاحبخانه نیاز میطلبند (نک : همان، 1/ 89-94؛ اعظم، 3/ 336- 338؛ نیز ه د، جلجلانی). دامداران کردستان مکری 100 روز پس از جشن «بهرانتی بهردان» (رهاکردن قوچها در میان گوسفندان)، که مصادف دهم بهمن است، هنگامی که مطمئن میشوند نطفه در زهدان دام بسته شده است، جشنی به نام «سهتهیمَهری» (جشن صدروزۀ گوسفند) برپا میدارند (سلیمی، 84). در برخی مناطق فارس، در 15 بهمن، جشنی به نام چلهبهدر برگزار میکنند که در اصل جشن دامداران است. چادرنشینان قشقایی در این روز بوتههای فراوانی جمعآوری میکنند و آنها را در دو ردیف آتش میزنند؛ سپس درحالیکه جمعیتی زیاد در پیرامون آتش ایستادهاند، گلههای گوسفندی را با شتاب از میان شعلههای آتش عبور میدهند. آنها برای تسریع حرکت گوسفندان هیاهو به راه میاندازند، به این ترتیب که ضمن فریادکشیدن، ظرفهای مسی و حلبی را به هم میزنند و در همان حال، یکصدا فریاد میزنند: چله بهدر قضا بهدر، چله بهدر قضا بهدر. پس از آن، هر خانوادهای چادر خود را جمع میکند و از محلْ کوچ میکنند. به باور مردم، آتشْ نحوست زمستان را از میان میبرد و گوسفندانی که سالم از میان آتش عبور کنند، در سال جاری نمیمیرند و برۀ سالمی به دنیا میآورند. خانوادهها شب را در خانۀ یکی از بزرگترها به شبنشینی میگذرانند و تا نیمههای شب به خوشی و شادمانی میپردازند (کیانی، 251-252). در ایل خمسه، از ایلات فارس، نیز همین مراسم اجرا میشود، با این تفاوت که پس از عبوردادن گوسفندان از میان آتش، چوپان نیز پشتسر آنها میرود؛ در این زمان، یکی از دامداران، بیآنکه چوپان متوجه شود، کاسۀ پرآبی را روی او میریزد. در برخی روستاهای لامرد، با نیت سلامتی گوسفندان یک سطل آب بر پشت آنها میریزند و سپس پشت گوسفندان را رنگ قرمز میمالند. مراسم چلهبهدر در ایل باصری، طایفۀ جامهبزرگی ایل بهارلو و نیز در روستای سرتُم شهرستان آباده هم برگزار میشود (صداقتکیش، 28-31). مردم مرند آذربایجان که زمستانهای سختی دارند، در نیمۀ اسفند مراسمی با عنوان قیشدان چیخدیم (از زمستان درآمدم)، دارند. روستاییان این منطقه از نیمۀ اسفند به بعد، در گروههای 4-5نفری به شهر و به در خانهها میروند. هریک از آنها کلاهی کلهقندی از مقوا بر سر و فقط یک پیراهن و شلوار میپوشند تا نشان دهند که سرما رفته و هوا معتدل شده است. یک نفر دف میزند، یکی، درحالیکه دو چوب در دست دارد، میرقصد و دیگری نیز شعرهای مناسب میخواند که مضمون آنها پایان زمستان و رسیدن بهار است. یکی از اعضای گروه کیسهای دارد که هدایای مردم را در آن میگذارد (انجوی، جشنها، 2/ 48-50). در شاهیندژ، از توابع آذربایجان، چنانچه سرما سخت و همراه با برف و بوران باشد، میگویند مادر باد سفید بیمار و بستری است و باید آش اُماج درست کنند و به خورد او بدهند تا هوا بهتر شود؛ ازاینرو، یکی از پیرمردان در خانۀ خود آش اماج درست میکند و دیگران را برای خوردن آن دعوت میکند. پس از صرف آش، کاسهای آش نیز بر روی برفها خالی میکنند و باور دارند که مادر باد سفید از این آش میخورد و خوب میشود و درنتیجه هوا رو به گرمی میرود (همان، 2/ 44- 45). مردم عجبشیر در آخرین شب چلۀ کوچک، روی بامها جمع میشوند، آتش روشن میکنند، از روی آن میپرند و یکصدا میگویند: چله فرار کرد، چله فرار کرد، و بر این باورند که با این کار چله را از آبادی خود بیرون میکنند (همان، 2/ 45). مردم اسدآباد همدان همزمان با نخستین برف زمستانی، آش بلغور میپزند که به آن آش عموریشسفید میگویند. آنها بر این باورند که قدم عموریشسفید شگون دارد و مایۀ خیر و برکت است و اگر این آش را نپزند، برف یا همان عموریشسفید قهر میکند و سال بعد دیرتر میآید و کمتر نیز میبارد، ازاینرو کشاورزی آنها آسیب میبیند (همان، 2/ 206). در تویسرکان با فرارسیدن چلۀ کوچک، مردم به نیت تندرستی آشی به نام اَشو میپزند. در این آش که چند خانوار باهم تدارک میبینند، همه نوع سبزی، میوه و دانه میریزند (همان، 2/ 240-241).
در گذشته که اساس معیشت مردم بر کشاورزی و زراعت بود، زمستان فصل بیکاری مردم بود (نک : ابتدای مقاله)؛ ازاینرو، تفریحات و سرگرمیهای فراوانی برای خود تدارک میدیدند تا اوقات فراغتشان را پر کنند. بیشترین اوقات فراغت را در شبنشینیهای خانوادگی و دورهای صرف میکردند، به گونهای که شبنشینی (ه م) را میتوان از ویژگیهای فصل سرما در سراسر ایران به شمار آورد. در این شبنشینیها افسانهگویی، داستانخوانی، شاهنامهخوانی (ه م)، شعرخوانی و برخی بازیهایی که امکان اجرای آنها در اتاق وجود داشت، رایج بود. افزون بر این، بازیها و سرگرمیهایی نیز بود که در بیرون خانه اجرا میشد؛ از جملۀ این بازیها و سرگرمیها که در برخی مناطق برگزار میشد، برفی یا برفیکردن بود که معمولاً همزمان با بارش نخستین برف صورت میگرفت (نک : سلیمی، 171؛ انجوی، همان، 1/ 95-102؛ نیز ه د، برفیکردن). در برخی مناطق کردستان، جوانان باهم شرطبندی میکردند که یخ را بشکنند و در آب سرد شنا کنند؛ معمولاً این شرطبندی در ازای خرید مقداری شیرینی یا گردو، بادام و مویز صورت میگرفت (سلیمی، 14). در روستاهای چشمهعلی و کهک قم که کشت پنبه رایج بود، چنانکه کسی هنگام وَشکردن پنبه (جداکردن پنبهدانه از پوسته) غوزهای دوپره پیدا میکرد، آن را در دستمالی میپیچید و به خانۀ یکی از بزرگان روستا میرفت و بیآنکه آنها متوجه شوند، دستمال را در خانۀ آنها میانداخت و فرار میکرد؛ صاحبخانه نیز موظف بود دستمال را پر از خشکبار کرده، به وی دهد؛ به این بازی خرکانداختن میگفتند. این بازی به صورتی دیگر در برخی از روستاهای قم، به نام موشانداختن، رایج بود (انجوی، جشنها، 1/ 103- 105؛ نیز نک : ه د، خرکانداختن). یکیدیگر از فعالیتهای زمستانی در بعضی از مناطق شکار بود که برای برخی تفریح، و برای بیشتر مردم نوعی فعالیت اقتصادی به شمار میآمد (نک : سلیمی، 155-161؛ سالاری، 171-172؛ پهلوان، 191؛ نیز ه د، شکار).
به باور سروستانیها، اگر آفتاب زمستان سوزنده شود، فردای آن روز بارانی است (همایونی، 326). اهالی لرستان میگویند در زمستان چنانکه ابرهای آسمان در هنگام غروب به رنگ قرمز و نارنجی باشد، روزهای صاف و آفتابی در پیش است؛ هرگاه هالۀ دور ماه در شبهای مهتاب شعاع بیشتری داشته باشد، یعنی دایرهای بزرگ به نظر برسد، روز بعد از آن حتماً بارندگی خواهد شد؛ چنانچه هالۀ دور ماه دایرهای کوچک و به ماه نزدیک باشد، روزهای بعد هوا صاف خواهد بود؛ چنانچه در زمستان و بهار ابرها به طرف مغرب در حـرکت باشند، بارندگی شدید و طولانی در پیش است؛ اگر ابرها از مغرب به طرف مشرق و شمال شرقی در حرکت باشند، روزهای بعد هوا صاف و بدون بارندگی خواهد بود؛ چنانچه روزهای پاییز و زمستان هوا بیش از حد گرم، و آفتاب در روز شدید و سوزان باشد، روزهای بعد انتظار بارندگی دارند. آنها در روزهای ابری زمستان به آسمان نگاه میکنند؛ چنانچه آسمانِ طرفِ جنوب و قبله باز باشد و ابرها کنار رفته باشند، دلیل بر این است که در ساعات آینده باران نخواهد بارید و آسمان صاف خواهد شد، اما اگر آسمان جنوبِ قبله را ابرهای سیاه و تیره پوشانده باشند، بارندگی ادامه خواهد داشت. اگر در بارندگیهای زمستان، روز شنبه هوا صاف نشد و یا شب یا روز شنبه بارندگی شروع شد، مردم لرستان باور دارند در روزهای بعد از آن هم بارندگی ادامه خواهد داشت؛ نیز به باور آنها، اگر در فصل زمستان در هنگام غروب آفتاب، ابرهای سمت مغرب آسمان به رنگ قرمز و یا نارنجی باشند، نشانهای است که دستکم تا یک هفته بعد از آن باران نخواهد بارید و هوای صاف پیشبینی میشود (شادابی، 150-151).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید