صفحه اصلی / مقالات / رمل و اسطرلاب /

فهرست مطالب

رمل و اسطرلاب


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 22 دی 1398 تاریخچه مقاله

رَمْل و اُسْطُرْلاب، دو واژه که در فرهنگ مردم ایران معمولاً با هم به کار می‌روند: 

1. رمل

رمل روش و فنی است برای پیشگویی سرنوشت، گنج‌یابی و کسب خبر در فرهنگ مردم. 
رمل در لغت به معنی شن و ماسه است ( المنجد، ذیل واژه) و در اصطلاح، برپایۀ تعریفی که در نفائس الفنون آمده، معرفت طرق استدلال بر وقایع خیر و شر از اَشکال مخصوص و کیفیت استخراج و دلالات آن است (آملی، 1/ 209). کسی را که از این علم آگاهی دارد، رمال، و فنی را که به کار می‌گیرد، رمل‌زدن (بیغمی، 2/ 829) و یا رمل‌کشیدن (همو، 2/ 830) می‌نامند. رمل را در زمرۀ فنون مختلف طالع‌بینی و پیشگویی (ه‍ م) به شمار آورده، و برخی نیز آن را در ردیف سحر و جادو قرار داده‌اند (برای نمونه، نک‍ : شاردن، IV/ 434؛ براون، 453). 
گذشتگان ابداع رمل را به آدم (ع) و به وساطت جبرئیل نسبت داده‌اند. تفصیل مطلب اینکه وقتی خداوند متعال حضرت آدم و حوا (ع) را از بهشت بیرون کرد و بر روی زمین فرستاد، آدم حوا را گم کرد و روزی اندوهگین در کنار دریا نشسته بود که جبرئیل به سراغ او رفت و سبب ناراحتی وی را جویا شد. او سپس 4 انگشت خود را در ماسه فرو کرد، به‌صورتی‌که اثر 4 انگشت به شکل 4 نقطۀ عمودی در ماسه پدیدار شد و شکل «طریق» نمایان گشت. سپس حضرت آدم (ع) به نور نبوت، معنی این عمل را فهمید و او هم 4 نقطه در برابر آن ساخت و بدین صورت، شکل «جماعت» متولد شد؛ یعنی از ترکیب دو نقطه، یک خط و از ترکیب 8 نقطه، 4 خط به وجود آمد و از ترکیب خط و نقطۀ این دو شکل، 16 عدد اشکال رملی ایجاد شد که منشأ فن رمل گردید (حافظ شیروانی، 3). برخی از منابع نیز ادریس پیامبر (ع) را نخستین رمال در جهان (اسیوطی، 93) و یا او را دنباله‌رو آدم (ع) در این فن دانسته‌اند (حافظ شیروانی، 4). داستان مشهورتری نیز واضع این علم را دانیال نبی (ع) و رمل را معجزۀ او در برابر منکران معرفی می‌کند (آملی، 1/ 210؛ تهانوی، 1/ 587). 
تأیید ضمنی، تلویحی و گاه صریح عالمان دینی (نک‍ : شاردن، IV/ 434-435)، چه‌بسا هاله‌ای از تقدس و رازآلودگی پیرامون رمل و رمالی در میان مردم برجا گذاشته است و برخی آن را از فروع علوم دینی پنداشته‌اند و حتى احاطه به آن را در گرو تحمل رنج، مرارت تحصیل و ممارست طولانی (براون، 145)، ریاضت، عبادت و منوط به الطاف الٰهی دانسته‌اند (شهری، 4/ 164). 
به‌هرحال، رمالی از دربار شاهان (نک‍ : بیهقی، 25) گرفته تا کوچه‌وبازار (شاردن، IV/ 437؛ براون، 52؛ شهری، 4/ 161؛ مقدم، 1/ 579)، جزو جدایی‌ناپذیر فرهنگ مردم بوده است. از دیرباز، عوام و خواص همواره به رمل اقبال نشان داده، بدان باوری راسخ داشته‌اند و جزو معتقدات و آدابشان به شمار می‌آمده است (نک‍ : ماسه، I/ 243, 247)؛ اما در قرن اخیر، برخی از نویسندگان از رمل و متعلقات آن به‌عنوان خرافه یاد کرده‌اند (برای نمونه، نک‍ : حاج سیاح، 84). 
ادوارد براون از اعتقاد فراگیر ایرانیان به رمل سخن گفته، از قول یک ایرانی نقل می‌کند که اخیراً نوگرایان نسبت به این امر بی‌اعتقاد شده‌اند (ص 145, 444). همچنین عدۀ قابل توجهی از مردم و نیز جهانگردان خارجی بسیاری از رمالان را افرادی شیاد تلقی می‌کرده که از جهل مخاطبان و مشتریانشان نهایت سوءاستفاده را می‌نموده‌اند (برای نمونه، نک‍ : شهری، 4/ 162؛ براون، 145؛ تاورنیه، 260-261). همین شک و تردید نسبت به رمل و رمالی، به ضرب‌المثلهای رایج در میان ایرانیان نیز راه یافته است؛ مثلاً این جمله در میان مردم مشهور است که «رمال اگر غیب می‌دانست، گنج پیدا می‌کرد» (عظیمی، 428). در بیشتر افسانه‌های ایرانی، که سخنی از رمل و رمالان رفته است، آنان در چهرۀ شخصیتی مرموز، دروغ‌گو و حیله‌گر متجلی شده‌اند (نک‍ : درویشیان، 8/ 249-253). البته گاه نیز در برخی از افسانه‌های مردمی رمال چهره‌ای مثبت دارد (نک‍ : تسلیمی، 2/ 140 بب‍‌ ). 
در اشعار فارسی نیز رمل و رمالی دست‌مایۀ مضمون‌پردازی و تصویرسازی شعرا شده است؛ مثلاً این ابیات: گاه بر خاکی نبشته حال خود/ همچو رمالی که رملی برزند (مولوی، 2/ 83)؛ در هر کف خاکی که فتادیم فتادیم/ پهلوی ادب قرعۀ رمال نباشد (بیدل، 2/ 222). در کنایات نیز از کلمۀ رمال استفاده شده است؛ برای نمونه، از عبارت «رمل و اسطرلاب به کار بردن»، مجازاً وقتی استفاده می‌شود که امر مشکل، غامض و پیچیده‌ای پیش آمده باشد (نک‍ : دانشور، 168). 

2. اسطرلاب

اسطرلاب (اصطرلاب، سطرلاب، سلّاب، صلّاب) نام عمومی چند نوع ابزار اندازه‌گیری نجومی است که برای سنجش ارتفاع، شناختن سمت، بُعد و میل خورشید و ستارگان، تعیین وقت در ساعات روز و شب، قبله و زمان طلوع و غروب آفتاب و امور پرشمار دیگر به کار می‌رفته است. از نظر شکل ظاهری، اسطرلاب صفحه‌ای است مدور از جنس برنج یا آهن، که درجه‌ها، خطوط و اجزائی برای مقاصد گفته‌شده، روی آن ترسیم و یا نصب شده است. این دستگاه تا پیش از اختراع آلات پیشرفته در علم نجوم، از معتبرترین ابزارها نزد ستاره‌شناسان بوده است (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : دبا، 8/ 297- 299). 
«اصطرلابون» در اصل، کلمه‌ای یونانی است، مرکب از «اسطر»، به معنی ستاره و «لابون» یا لامبانین یا لاب، به معنای آینه یا ترازو (بیرونی، التفهیم، 285؛ خوارزمی، 219؛ شهمردان، 135)؛ ازاین‌رو علم نجـوم را در یـونان «اصطرنومیا» (خوارزمی، همانجا؛ حاجی خلیفه، 1/ 106) و یا «اسطرنونا» (برهان ... ، ذیل واژه) می‌خوانند. برخی هم گفته‌اند اسطر در یونانی به معنای ترازو ست و لاب را به معنی آفتاب گرفته، و این وسیله را ترازوی آفتاب نامیده‌اند (ابن‌خلکان، 6/ 52؛ اوحدی بلیانی، 5)؛ چنان‌که در شعری منسوب به امیرخسرو دهلوی در سبب نام‌گذاری اسطرلاب چنین آمده است: به یونانی اسطر ترازو بود/ که در سکۀ عدل، ساز او بود/ / وگر معنی‌ام بازپرسی ز لاب/ بود هم به گفتار روم، آفتاب/ / پس آن‌کو مراد از سطرلاب جُست/ ترازوی خورشید باشد درست (نک‍ : لغت‌نامه ... ، ذیل واژه). در برخی از کتابها آمده است که لاب پسر ادریس دوایر فلکی را بر سطحی مسطح رسم کرد و این آلت را نزد پدرش برد. ادریس از او پرسید: «مَن سَطَرَ هذا؟»؛ او در پاسخ گفت: «سَطَرَهُ لاب»، و این اسم بر این آلت گذاشته شد (نک‍ : شهمردان، همانجا). 
بسیاری از رساله‌های نوشته‌شده در علم هیئت، ساخت اسطرلاب را به بطلمیوس، قدیم‌ترین دانشمند و ستاره‌شناس یونانی و صاحب کتاب المجسطی منسوب کرده‌اند (ابن‌ندیم، 327؛ حاجی‌خلیفه، 1/ 107؛ ابن‌خلکان، همانجا). در کتاب وفیات الاعیان آمده است: روزی بطلمیوس، درحالی‌که کرۀ فلکی در دست داشت، سوار بر مرکب خود می‌رفت. کره از دست او افتاد و چهارپایی که بر آن سوار بود، بر آن پای گذاشت و در اثر فشاری که بر آن وارد شد، به صورت دایره درآمد. پس ازآن، بطلمیوس با خود فکر کرد که همچنان‌که صورت افلاک را بر روی کره می‌توان ترسیم کرد، پس نقش و رسم آن بر سطح نیز ممکن است؛ به‌این‌ترتیب اسطرلاب مسطح را وضع کرد (همانجا؛ نیز نک‍ : قفطی، 1/ 95- 98). برخی ساخت آن را به ارسطو (به دستور اسکندر مقدونی) هم نسبت داده‌اند (نبئی، 25). 
در بعضی از اخبار، ساخت اسطرلاب اولیه از گل پخته را به حدود 3-4 هزار سال ق‌م و به کیخسرو، شاه ایرانی نسبت داده‌اند (غزنی، 16-17؛ حصوری، 466). از قرنها پیش از ظهور اسلام در ایران، از این وسیله به‌ویژه در ستاره‌شناسی و اخترگویی استفاده می‌شده است؛ چنان‌که فردوسی در شاهنامه می‌گوید: ستاره‌شمر پیش دو شهریار/ پراندیشه و زیجها بر کنار/ / همی بازجستند راز سپهر/ به صرلاب تا برکه گردد به مهر (4/ 193). ازاین‌رو، به‌ویژه در شعر فارسی آن را با «جام کیخسرو»، «جام جهان‌بین» و «جام جم» یکی کرده‌اند (برهان، ذیل واژه؛ مصفا، 44؛ نیز نک‍ : نظامی، شرف‌نامه، 321، 333؛ حافظ، 258، 272، 396، 599). غیاث‌الدین جمشید کاشانی، منجم سدۀ 9 ق/ 15 م نیز در کتاب نزهة الحقایق از آلتی موسوم به «جام جمشید» یا «طبق المناطق» نام می‌برد (غزنی، 7). 
اسطرلاب انواع گوناگونی دارد؛ به لحاظ ظاهری، 3 نوع کروی، مسطح و خطی آن مشهورتر است (بیرونی، آثار ... ، 569-570، استیعاب ... ، 4؛ شیخ‌بهایی، 22؛ احمد، 106-107؛ EI2, I/ 722). 
صرف نظر از استفاده‌های علمی از اسطرلاب، این وسیله ابزاری کاربردی برای طالع‌بینان و پیشگویان شده بود. اعتقاد به نقش صور فلکی، ثوابت و سیارات در تعیین سرنوشت آدمی، یکی از بن‌مایه‌های اندیشۀ ایرانیان باستان، پیش و پس از زردشت به شمار می‌رود (زینر، 46؛ نیز نک‍ : ه‍ د، پیشگویی)؛ چنان‌که در بسیاری از متون کهن پهلوی، به نقش 7 ستاره و بروج دوازده‌گانه در سرنوشت انسان به‌تفصیل اشاره شده است (نک‍ : مینوی خرد، 7: 17). در ادبیات دینی زردشتی میانه، 7 سیاره «اباختران» نامیده می‌شدند که جنبۀ اهریمنی داشتند و در برابر ستارگان ثابت با جنبۀ هرمزدی و نیک قرار می‌گرفتند (رضی، 1/ 209-210). در مینوی خرد آمده است که ستارگان و سیارات چیزهای مینو و گیتی را رقم می‌زنند (11: 1-14). در گزیده‌های زادسپرم نیز از یک خورشید اباختری (خورشید تیره) و یک ماه اباختری (ماه تیره) نام برده می‌شود که در برابر ماه و خورشید ایزدی قرار دارند و متضاد آنها هستند (30: 4-6). اما کیهان‌شناسیِ ایرانی، پیوندی ناگسستنی با اخترشناسی زروانی دارد، زیرا این آیین، پیوندی نزدیک با ستارگان، صور فلکی و سپهر و نقش آنها به‌عنوان نظم‌دهندۀ سرنوشت دارد (نیبرگ، 386-387) و در متون پهلوی کهن، از «زروان برینگر» به معنی تعیین‌کنندۀ سرنوشت ( گزیده‌ها، 2: 18)، زروان فرمان‌روا و «دیرنگ خدا» به معنی تقدیر و بخت مقدر (مینوی خرد، 26: 10) نام برده شده، و در بندهش آمده است که سپهرْ تن زروان درنگ‌خدای و تقدیر ایزدی است (ص 48). 
در روایتهای باقی‌مانده دربارۀ باورهای اخترشناسی زروانی آمده است که تولد و مرگ افراد بستگی به خواست و مشیت افلاک و ستارگان دارد. بدان معنا که وقتی کسی متولد می‌شود، به دقت هنگام مرگ او را از روی ستارگان تعیین می‌کنند و این امری محتوم است؛ همچنین ستارگان سبب کامیابی و ناکامی می‌شوند (رضی، 2/ 1205). ازاین‌رو، ستاره‌شناسی، اخترگویی و تنجیم نزد ایرانیان از گذشته‌های دور ارزشمند بوده است تاجایی‌که پیشوایان زردشتی علم نجوم، زایجه، طالع، صور و درجات فلک را به زردشت نسبت داده‌اند (صاعد، 16-17) و نام جاماسب نیز در منابع کهن به‌عنوان پیشگو و منجم به کار رفته است (همانجا). 
پس از ظهور اسلام نیز اخترشناسی، پیشگویی و طالع‌بینی به وسیلۀ اسطرلاب از سوی منجمان دربارها بسیار مرسوم بود و بیشتر این منجمان، زردشتی و منسوب به آیین مزدیسنا بوده‌اند (صفا، 1/ 45- 48)؛ چنان‌که در تاریخ قم، به شخصی زردشتی به نام «خربنداد»، در اوایل سدۀ 2 ق/ 8 م اشاره شده است که نزول اشاعره را با حکم نجومی خود پیشگویی کرد (قمی، 242-253). 
به گزارش نظامی عروضی در چهارمقاله، منجمان همچون شاعران از خواص پادشاه محسوب می‌شدند و سخن آنها حجت بود (ص 54-67)؛ اگرچه بسیاری از فقها و متکلمان اسلامی اخترگویی و تنجیم را خرافه و مغایر با قرآن می‌دانستند (ابن‌قیم، 2/ 125). حتى در رد منجمین و تأثیر افلاک در سرنوشت آدمی کتابهایی نوشته شده است (نک‍ : ابن‌انباری، 251-256؛ مؤمن، 285). 
در قرون اولیۀ اسلامی در ایران و به‌ویژه در عصر حکومت خلفای عباسی، اسطرلاب به‌عنوان یکی از ابزار علم نجوم و ستاره‌شناسی کاربرد فراوان داشته است (نالینو، 182-187؛ شلهوب، 118)، اما به مرور زمان، این وسیله نه فقط ابزاری در علم هیئت، بلکه در کنار علم رمل، جفر و طالع‌بینی، یکی از علوم غیبی محسوب شد (براون، 145؛ شاردن، IV/ 353؛ دروویل، I/ 180؛ طبیبی، 304)؛ به‌ویژه در دربارها که منجمان بیشتر به کار تنجیم و اخترگویی با این وسیله می‌پرداختند و نیز زمان دست‌زدن پادشاه به امور مهم همچون جنگها، سفرها، جشنها و سوگواریها توسط آنان به وسیلۀ زیج و اسطرلاب تعیین می‌شد. سعد و نحس بودن طالع به دست اینان بود و تأثیری که این افراد در تعیین سرنوشت مملکت می‌گذاشتند، بسیار چشمگیر بود (پولاک، 282-287؛ الئاریوس، 439-440؛ کمپفر، 102؛ میهن‌دوست، 163-164). منجمان در صدور احکام، اختیارات و آزادی تام داشتند (شاردن، IV/ 354). 
آدام الئاریوس در زمان شاه صفی نوشته است: منجمانی که نزد پادشاهان به کار مشغول‌اند، از علم نجوم سر درنمی‌آورند، [هرچند] به کار تنجیم (ستاره‌شماری) می‌پردازند، زیرا اولی را مادری فقیر می‌دانند و دومی را دختری ثروتمند که به واسطۀ آن به ثروت و مکنت می‌رسند (ص 439). منجمان در دربار، از اسطرلاب بیشتر در تعیین زمان عیدها، به‌ویژه عید نوروز استفاده می‌کردند و پس از گرفتن ارتفاع آفتاب و ساعت و لحظه‌ای که خورشید به زاویۀ میان افق و آسمان می‌رسید، حلول سال نو را اعلام می‌کردند (همو، 266). 
از دورۀ صفوی به بعد، اسطرلاب فقط ابزار کار منجمان دربار نبود، زیرا پیشگویان و فال‌بینان از آن برای تأمین معاش خود نیز استفاده می‌کردند. شاردن از حجره‌هایی در معابر شهرها، به‌ویژه در اصفهان سخن می‌گوید که به‌خصوص در کنار کاخ همایونی به‌عنوان مراکز عمومی پیشگویی و طالع‌بینی وجود داشته‌اند (IV/ 437). 
اسطرلاب در کتابهای تعبیر خواب نیز راه یافته است؛ گفته‌اند دیدن اسطرلاب در خواب به آن معنی است که شخص از اصحاب سلطان می‌شود، اما اگر بزرگ قومی ببیند که اسطرلاب او ضایع شد و یا شکست، دلیل آن است که جاه و منزلتش نقصان می‌یابد و اگر کسی در اسطرلاب به آفتاب نگاه کند، تعبیرش آن است که به شغل نزدیک به سلطان یا امیران مشغول می‌شود و از ایشان خیر و منفعت می‌بیند (حبیش، 54). 
واژه‌های رمل و اسطرلاب را در ضرب‌المثلهای فارسی نیز می‌توان یافت؛ ازجمله: «آدم بیکاره و تنبل، اهل رمل و اسطرلاب می‌شود» (ذوالفقاری، 1/ 194) و یا «رمال اگر غیب می‌دانست، گنج پیدا می‌کرد» (عظیمی، 428) که این نشان‌دهندۀ آن است که اسطرلاب در میان مردم، بیشتر مفهوم جادویی و غیرعلمی داشته است. باور به اینکه سرنوشت آدمی در ستارگان و آسمان نهفته است و با رمل و اسطرلاب می‌توان بدان دست یافت، هنوز در بسیاری از شهرهای ایران رواج دارد. مردم لرستان معتقدند که افلاک هفت یا نه‌گانه تقدیر آدمی را رقم می‌زنند (عسکری‌عالم، 2/ 179) و در میان مردم ایل قشقایی، هنوز رمل و ستاره‌شماری رواج بسیار دارد (کیانی، 243). در میان مردم تویسرکان، اعتقاد به طالع‌بینی و پیشگویی وجود دارد و عده‌ای کارشان طالع‌بینی با بساط رمل و اسطرلاب و دعانویسی است (مقدم، 1/ 597). 
اسطرلاب در شعر فارسی به شکلهای گوناگون همچون اسطرلاب (ادیب، 64؛ نظامی، خسرو ... ، 127)، سطرلاب (خاقانی، چ 1357 ش، ص 148)، و صرلاب (فـردوسی، همـانـجـا؛ اوحـدی مـراغه‌ای، 324) آمده است. بعضی شعرا ازجمله خاقانی، اسطرلاب را از لحاظ رمز و اسرار با کتابهای آسمانی زبور، تورات و انجیل یکسان کرده و قرآن را «اسطرلاب چهارم» نامیده‌اند: به مکتب جبروت و به علّم‌القرآن/ به مبدأ ملکوت و به مبدأالارباب/ / به خط احسن تقویم و آخرین تحویل/ به آفتاب هویت به چارم اسطرلاب (چ 1316 ش، ص 51). این واژه در شعر حافظ معنای عرفانی یافته و به کنایه جام جم، جام جهان‌بین، جام عالم‌بین و جام کیخسرو نامیده شده است که همان اسطرلاب حقیقت است (مصفا، 44؛ حافظ، 532). در کنایات فارسی هم «سخن با اسطرلاب گفتن»، یعنی عالمانه، حساب‌شده، و با احتیاط و حزم و بینش علمی سخن گفتن است؛ چنان‌که نظامی گوید: فصیحی کو سخن چون آب گفتی/ سخن با او به اسطرلاب گفتی (همانجا). 


مآخذ

آملی، محمد، نفائس الفنون، چ سنگی، تهران، 1308- 1309 ق؛ ابن‌انباری، عبدالرحمان، الداعی الی الاسلام، به کوشش حسین باغجوان، بیروت، 1409 ق/ 1988 م؛ ابن‌خلکان، وفیات؛ ابن‌قیم جوزیه، محمد، مفتاح دار السعادة، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ ابن‌ندیم، الفهرست؛ احمد، نفیس، خدمات مسلمانان به جغرافیا، ترجمۀ حسن لاهوتی، مشهد، 1367 ش؛ ادیب صابر ترمذی، دیوان، به کوشش علی‌اکبر قویم، تهران، 1334 ش؛ اسیوطی فلکی، علی، عالم الارواح، قاهره، مطبعة محمد علی صبیح و اولاده؛ اوحدی بلیانی، محمد، سرمۀ سلیمانی، به کوشش محمود مدبری، تهران، 1364 ش؛ اوحدی مراغه‌ای، کلیات، به کوشش سعید نفیسی، تهـران، 1340 ش؛ برهان قـاطع؛ بنـدهش، تـرجمۀ مهـرداد بهـار، تهران، 1369 ش؛ بیدل، عبدالقادر، کلیات، به کوشش اکبر بهداروند و پرویز عباسی داکانی، تهران، 1376 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1363 ش؛ همو، استیعاب الوجوه الممکنة فی صنعة الاسطرلاب، نسخۀ خطی کتابخانۀ مدرسۀ سپهسالار، شم‍‌ (1)706؛ همو، التفهیم، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1318 ش؛ بیغمی، محمد، داراب‌نامه، به کوشش ذبیح‌الله صفا، تهران، 1341 ش؛ بیهقی، تاریخ؛ تسلیمی، علی، بررسی و طبقه‌بندی افسانه‌های مردم گیلان، رشت، 1390 ش؛ تهانوی، محمد اعلى، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش اشپرنگر، کلکته، 1862 م؛ حاج سیاح، محمدعلی، خاطرات، به کوشش حمید سیاح و سیف‌الله گلکار، تهران، 1356 ش؛ حاجی‌خلیفه، کشف؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمد قدسی و دیگران، تهران، 1381 ش؛ حافظ شیروانی، عبدالغنی، انوار الرمل، لکهنو، 1296 ش؛ حبیش تفلیسی، تعبیر خواب، تهران، حسینی؛ حصوری، علی، «رصدخانۀ باستانی خوارزم»، چیستا، تهران، 1365 ش، س 4، شم‍ 6؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1357 ش؛ همو، همان، به کوشش علی عبدالرسولی، تهران، 1316 ش؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، ترجمۀ حسین خدیوجم، تهران، 1362 ش؛ دانشور، سیمین، جزیرۀ سرگردانی، تهران، 1372 ش؛ دبا؛ درویشیان، علی‌اشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانه‌های مردم ایران، تهران، 1380 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رضی، هاشم، دانشنامۀ ایران باستان، تهران، 1381 ش؛ زینر، رابرت چارلز، زروان یا معمای زرتشتیگری، ترجمۀ تیمور قادری، تهران، 1384 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ شلهوب، سامی، «العمل بالاسطرلاب»، ابحاث المؤتمر السنوی الثانی عشر لتاریخ العلوم عندالعرب، به کوشش مصطفى شیخ حمزه، حلب، 1416 ق/ 1995 م؛ شهمردان بن ابی‌الخیر، روضة المنجمین، به کوشش جلیل اخوان زنجانی، تهران، 1382 ش؛ شیخ بهایی، محمد، تحفۀ حاتمی، به کوشش ابوالفضل نبئی و تقی عدالتی، مشهد، 1387 ش؛ صاعد اندلسی، طبقات الامم، به کوشش لویس شیخو، بیروت، 1912 م؛ صفا، ذبیح‌الله، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، تهران، 1336 ش؛ طبیبی، حشمت‌الله، مبانی جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی ایلات و عشایر، تهران، 1374 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1387 ش؛ عظیمی، صادق، فرهنگ بیست‌هزار مثل و حکمت و اصطلاح، تهران، 1382 ش؛ غزنی، سرفراز، اسطرلاب یا شمارشگر نجومی، تهران، 1356 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی‌مطلق، تهران، 1386 ش؛ قفطی، علی، تاریخ الحکماء، لایپزیگ، 1320 ق؛ قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، به کوشش جلال‌الدین طهرانی، 1313 ش؛ کمپفر، ا.، در دربار شاهنشاه ایران، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1350 ش؛ کیانی، منوچهر، سیه‌چادرها، تهران، 1371 ش؛ گزیده‌های زادسپرم، به کوشش محمدتقی راشدمحصل، تهران، 1366 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مصفا، ابوالفضل، فرهنگ اصطلاحات نجومی، تهران، 1381 ش؛ مقدم گل‌محمدی، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ المنجد فی اللغة، بیروت، 1969 م؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1369 ش؛ مؤمن، عبدالامیر، مکانة الفلک و التنجیم فی تراثنا العلمی، دبی، 1418 ق/ 1997 م؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، 1354 ش؛ میهن‌دوست، محسن، اوسنه‌های بخت و درنگی تحلیلی ـ نظری در آنها، تهران، 1382 ش؛ نالینو، کارلـو آلفونسو، تاریخ نجوم اسلامی، ترجمۀ احمد آرام، تهران، 1349 ش؛ نبئی، ابوالفضل، هدایت طلاب به دانش اسطرلاب، مشهد، 1371 ش؛ نظامی عروضی، چهارمقاله، به کوشش محمد قزوینی، تهران، 1379 ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1366 ش؛ همو، شرف‌نامه، به کوشش حسن وحید دستگردی، تهران، 1316 ش؛ نیبرگ، ه‍ . س.، دینهای ایران باستان، ترجمۀ سیف‌الدین نجم‌آبادی، تهران، 1359 ش؛ نیز: 

Browne, E. G., A Year Amongst the Persians, London, 1893; Chardin, J., Voyages en Perse, Paris, 1811; Drouville, G., Voyage en Perse, Paris, 1828; EI2; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Oléarius, A., Moskowitische und Persische Reise, Darmstadt, Progress-Verlag; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Tavernier, J. B., Voyages en Perse, Paris, 1930. 
حسن اکبری بیرق
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: