صفحه اصلی / مقالات / رابرچره /

فهرست مطالب

رابرچره


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 دی 1398 تاریخچه مقاله

رابَرْچَره، یا رابچری، نمایشی آیینی در پیشواز از نوروز که در شهرها و روستاهای شرق گیلان و مازندران اجرا می‌شود. این نمایش که از گذشته‌های دور در منطقۀ وسیعی از دیلمان، سیاهکل و آبادیهای کوهپایه‌ای و کوهستانی لنگرود تا رودسر و تنکابن (نصری، 3/ 1907؛ عمادی، 8؛ بشرا، 1/ 41) اجرا می‌گردد، رابطۀ تنگاتنگی با دامداری و کشاورزی دارد. 
رابرچره در لغت به معنای چرانندۀ آهو، و در فرهنگ مردم محلی، نام عروسکی است به شکل سر آهو یا بز که با تکه‌های پارچه یا جوراب پشمی ساخته می‌شود. برای ساختن این عروسک، جورابی را با خرده‌ریز پارچه‌ها پر می‌کنند که سر عروسک را تشکیل می‌دهد؛ سپس دو قاشق چوبی را به عنوان گوش بالای جوراب قرار می‌دهند و با مهرۀ شیشه‌ای یا نخ پشمی برایش چشم و دهان می‌گذارند. سپس با آویختن زنگوله‌های کوچک، خرمهره، آینه یا گل و سبزه بر سر عروسک، آن را آرایش می‌دهند. برای حرکت دادن سر عروسک، دستۀ چوبی کوچکی به آن وصل می‌کنند و به این وسیله، آن را به راحتی به هر جهت که بخواهند، می‌گردانند. دو ـ سه هفته مانده به عید، روستاییان منـاطق شمالی ایران برای نوید آمدن بهار و نوروز، با این عروسک به اجرای مراسم نمایشی می‌پردازند که خود این مراسم نیز به نام همان عروسک، رابرچره خوانده می‌شود. آنها در این آیین نمایشی، اشعاری به زبان گیلکی می‌خوانند و بازیگری که عروسک آهو را بر دست دارد، با گرداندن آن، آمدن نوروز و شکست زمستان و سرما را بشارت می‌دهد (همو، 1/ 42-43؛ پاینده، 129؛ میرشکرایی، 427- 428). 
این نمایش را معمولاً 4 نفر اجرا می‌کنند و یکی از این افراد نقش آهو را برعهده دارد. او چادری به خود می‌پیچد و پوستینی دباغی‌شده از پوست گوسفند یا برۀ سیاه روی سر می‌کشد، به گونه‌ای که تنها دو چشمش مشخص باشد. این پوستین را با پارچه‌های رنگین و خرمهره تزیین می‌کنند و زنگوله‌هایی به آن می‌آویزند که از آن برای ایجاد سروصدا و رساندن خبر آمدن گروه استفاده می‌شود. بازیگر نقش آهو، در حالی که عروسک رابرچره را بر دست دارد، بر روی زانوهایش می‌نشیند و آن را در برابر صورتش می‌گیرد و به همان حالت، صورت خود عروسک را به زمین نزدیک می‌کند، به‌طوری‌که گویی در حال چریدن است. آهو هرچه را که سرخوان یا چرانندۀ آهو (نک‍ : دنبالۀ مقاله) بگوید، اجرا می‌کند (نصری، 3/ 1907- 1908؛ بشرا، 1/ 43-44). نفر دوم در این نمایش، چرانندۀ آهو یا سرخوان گروه است که لباس شبانان کوهستانهای شرق گیلان را بر تن دارد و با به دست گرفتن یک چوب‌دستی، مراقبت از آهو را بر عهده می‌گیرد. سرخوانْ اشعار مربوط به رابرچره را می‌خواند و در حالی که با خواندن این اشعار از چریدن آهو در کوه و دشت تعریف می‌کند، با چوب ضربه‌های آهسته‌ای بر آهو می‌زند و با این کار از آهو می‌خواهد که صاحب‌خانه را دعا کند؛ صاحب‌خانه نیز در ازای این دعاها، به آهو تخم‌مرغ می‌دهد. سومین نفر بازیگر نقش واگیرکون یا هم‌سرای است که دو تکه چوب یا سنگ را به دست می‌گیرد و هماهنگ با ضرب‌آهنگ و موسیقی شعر، آنها را به هم می‌زند و هم‌صدا با بازیگر چهارم (کول‌بارکش)، پس از آنکه سرخوان یک مصرع از شعر را می‌خواند، کلمۀ رابرچره را دو بار تکرار می‌کند. چهارمین بازیگر کیسه‌دار یا کول‌بارچی/ کول‌بارکش است. او کیسه‌ای بر دوش می‌گیرد و هدایای مردم را جمع می‌کند. همچنین وی در خواندن اشعار با واگیرکون همراهی می‌کند (پاینده، همانجا؛ دانای علمی، 37- 38؛ بشرا، 1/ 42-43). 
در هنگام خواندن شعر، اهالی روستا دست می‌زنند و کلمۀ رابرچره را تکرار می‌کنند. سرخوان پس از خواندن اشعار، با چوب‌دستی به پشت آهو می‌زند و آهو سرش را بر زمین می‌گذارد و وانمود می‌کند که مرده است. در این هنگام سرخوان با نوایی غمگین و گریه‌آور، شعری را با ترجیع‌بندی می‌خواند که مضمون آن چنین است: «ای وای تنبلک (تنبل) من ... وای! گیره و  نگه‌دارندۀ چرخ زندگی من! وای!»، و هم‌سرایان 3 بار تکرار می‌کنند: «حالا نمرده». این اشعار معمولاً بسیار غم‌انگیزند و تماشاگران را بسیار تحت‌تأثیر قرار می‌دهند. 
در پایان نمایش، مردم که آمدن آهو را خوش‌یمن می‌دانند، مبلغی پول یا خوراکی مانند تخم‌مرغ، گردو، پنیر، کشک، شیرینی، برنج یا مقداری پشم به کیسه‌دار می‌دهند و سرخوان برای اهل خانه دعا می‌کند. پس از پایان نمایش، اعضای گروه مواد گردآوری‌شده را میان خود تقسیم می‌کنند (پاینده، 129-130؛ بشرا، 1/ 44-46؛ قزل‌ایاغ، 587). یکی از این 4 نفر، کوزۀ سفالی کوچکی را وارونه بر سر چوبی قرار می‌دهد و آن را در هوا می‌گرداند. سرخوان در هنگام نمایش، اشعاری می‌خواند که برگردان فارسی بعضی از آنها چنین است: رابرچره رابرچره، ببین چقدر خوب می‌چره/ آهوی من در صحرا بچرد/ پایین بچرد، بالا بچرد/ آهوی من تخم‌مرغ می‌خورد/ از صد تا کمتر نمی‌خورد/ ای آهوی جان گله ریش/ در نزد ارباب پیر پرش کن/ در جیب ارباب سکه هست/ ده صدتومانی بیشتر دارد (پاینده، 129؛ عمادی، همانجا). 

مآخذ

بشرا، محمد و طاهر طاهری، جشنها و آیینهای مردم گیلان، رشت، 1385 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1377 ش؛ دانای علمی، جهانگیر، فرهنگ عامۀ مردم تنکابن، تهران، 1389 ش؛ عمادی، عبدالرحمان، «پیشواز از نوروز در گیلان، رابرچره»، گیله‌وا، رشت، 1371 ش، شم‍ 8- 9؛ قزل‌ایاغ، ثریا، راهنمای بازیهای ایران، تهران، 1379 ش؛ میرشکرایی، محمد، «مردم‌شناسی و فرهنگ عامه»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، 1374 ش، ج 3؛ نصری اشرفی، جهانگیر، وازیگاه، تهران، 1391 ش. 

فرانک شوهانی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: