خروس
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 15 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246458/خروس
دوشنبه 22 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
خُروس، مرغ نر خانگی از راستۀ ماکیان با نژادهای گوناگون و دارای نقش و مقام ویژه در ادیان، اساطیر، ادبیات و فرهنگ و فولکلور ایران. در زبان اوستایی واژههای xraos-، xraosya- و xraosaka- جملگی معادل خروساند، که (به مناسبت بانگ خروس) از مصدر «خرئوس» khraos به معنی خروشیدن، غریو برآوردن و خروشان و مویان شدن آمدهاند (بارتولمه، 533-534؛ هرن، 106؛ خالقی، 1/ 613؛ پورداود، فرهنگ ... ، 316). در اوستا براساس برخی صفات خروس، نامهایی برای آن ذکر شده که از آن جمله است: نام مذهبی «پَرودَرْش» (= پیشبیننده) که اشاره به سحرخیزی خروس است و اینکه این پرنده سپیدهدم را پیش از همه میبیند (نک : وندیداد، 2/ 883- 885؛ پورداود، همان، 316-317)؛ «کرتودانسَوْ» (= زخمزننده) که لفظاً به معنیِ بامهمیز (مهمیز = کارد، نوک چنگال) است (همان، 320؛ بارتولمه، 454؛ زند اوستا، III/ 21)؛ «کَهْرُکَتاس» (= شکلک درآور و مقلد) (بهرامی، 1/ 372؛ رضی، 1/ 323- 328) که از اسماء اصوات است و بنا بر اوستا « ... مردم بدزبان ... » (به نشانۀ تحقیر و تمسخر) خروس را به این نام خواندهاند (وندیداد، همانجا؛ نیز نک : پورداود، ادبیات ... ، 1/ 520). این پرنده در زبان پهلوی به صورت xrōs خوانده شده است (یونکر، 119؛ مکنزی، 94). واژههای کهن «خروه» ( لغت ... ، 464)، «خروج» و «خروز» (برهان ... ، ذیل واژهها) نیز از دیگر معادلهای فارسی خروساند. در گویش مردم حوزههای فرهنگی ایران نامهای گوناگونی برای خروس وجود دارد؛ مثلاً: در جوشقان، ابیانه و بادرود به آن روس (آساتوریان، 349)؛ کرمانجی مکری به آن کلهباب؛ کردهای کرمانشاه، کلهُر و زنگنه به آن کلهشیر؛ کرمانجی سنندج به آن کلهشیرمرزه (مکری، 111، 113)؛ و بلوچها به آن کَروس میگویند (هرن، همانجا؛ خالقی، 1/ 614). شاهان و پهلوانان ایرانی خروس را نمادی از شجاعت و جنگندگی میدانستند و به عنوان نشانۀ سپاه با خود به جنگ میبردند. نوشتهاند که اردشیر هخامنشی در جنگ با برادرش، کورش کوچک، به کسی که برادرش را زخمی کرده بود، به عنوان پاداش خروسی زرین داد تا هنگام جنگ در پیشاپیش لشکریان بر سر نیزۀ خود برافرازد؛ از این جهت ایرانیان جنگجویانی را که بر بالای خودهایشان نشان تاج خروس (یا پر خروس) داشتند، «خروسان» مینامیدند (مُدی، 57؛ نیز نک : پورداود، فرهنگ، 327- 328). از آن رو که شاهان و پهلوانان ایرانی خروس را همراه خود به همهجا میبردند، هنگامی که مادها و هخامنشیان کشورگشایی میکردند، مردم برخی کشورهای آسیا و اروپا به واسطۀ ایرانیان با این پرنده آشنا شدند و آن را «مرغ ایرانی» نام نهادند (همان، 328). یونانیان نیز خروس را تا مدتهای دراز «پارسی/ ایرانی» میخواندند (نوبخت، 201). عمر، خلیفۀ دوم، در خواب دید که خروسی سفید بر پشت او پرید و با منقارش دو نوک بـه او زد؛ وی از دختـر ابوبکر ــ که خوابگزار بود ــ تعبیرش را جویا شد و او آن را چنین تعبیر کرد که یک ایرانی با خنجر به تنت دو ضربه خواهد زد. 3 روز بعد در سحرگاه هنگام بانگ برآوردن خروس، یک ایرانی زردشتی به نام ابولؤلؤ با خنجری زهرآگین پهلو و سینۀ عمر را درید (طوسی، 524؛ نوبخت، 203). نقش ترکیبی خروس بر روی برخی مفرغینههای کشفشده از لرستان و اشیاء مفرغی مظهر ربالنوعهایی چون سروش و بتهای نذری (پوپ، VII/ 45-46؛ گیرشمن، هنر ... ، 43-47؛ نیز نک : ایزدپناه، 2/ 411-414، 470-471، جم )؛ همچنین نقش پیکر خروس با هالهای پیرامون سر که نشان از فرّ ایزدی است، بر پارچههای ابریشمی دورۀ ساسانی (پوپ، VII/ 198-201)؛ نیز ظروف فلزی (همو، VII/ 245-246) و سنگ مهری از همین دوره که بر روی آن 3 سر انسان بر پیکر خروسی پیوند خورده (گیرشمن، بیشاپور ... ، 166)، جملگی گواه این مطلب است که در آیین زردشتی خروس در زمرۀ پرندگان ورجاوند، مقدس و اهورایی قرار دارد. بنا بر اوستا، پرودرش (خروس) پیک و گماشتۀ ایزد سروش است که پاسبانی شب و نگهداری آفریدگان ایزدی در هنگام تاریکی اهریمنی را برعهده دارد. خویشکاری خروس در بانگ زدن و بیدار کردن مردمان در سپیدهدمان برای ادای تشریفات دینی و یاریگری ایزد سروش در نابود کردن دیو خرابی و تنبلی است (وندیداد، 2/ 883-886؛ پورداود، ادبیات، همانجا). هنوز هم در برخی مناطق آذربایجان، خروس را یگانه رمانندۀ پادشاهِ موجوداتِ وهمی آسیبرسان با نام «شَرشب» یا «گئجه شری» (دیو شب) میدانند (انجوی، جشنها ... ، 2/ 55). بنابر بندهش، خروس آفریدهای اهورایی، یکی از 110 سردۀ (گونه) پرندگان (ص 79) و یگانه مرغ نر تخمگذار است (ص 85-86). بر پایۀ باوری عامیانه، خروس در طول عمرش تنها یک تخم کوچک معروف به «بیضة الفقرا» میگذارد (قزوینی، 434؛ حمدالله، ذیل دیک؛ هدایت، 133). در یک نامۀ پهلوی با عنوان ماتیکان یوشت فریان آمده است: «خروس را مرغ سروش پاک خوانند؛ آنگاه که بانگ برآورد، پتیارگی (= گزند) از آفریدگان هرمزد دور گرداند» (ص 40-43؛ نیز نک : پورداود، فرهنگ، 320). همچنین تأکید میشود که در آیین بهی کشتن خروس روا نیست و لازم است تا همگان این پرندۀ خجسته را برای مصون ماندن از بیماری دیوگرفتگی (صرع) در خانه نگاه دارند (داراب، 1/ 267- 268؛ شایست ... ، 124؛ روایت ... ، 348). ایرانیان باور دارند که خروس در روز هفدهم نوروز که به نام سروش شبزندهدار است، برای برآمدن خورشید این روز بانگ برمیآورد (بیرونی، الآثار ... ، 269-270). اگر در خانهای خروسی نابهنگام بانگ کند، نباید آن را به فال بد گرفت و خروس را کشت، زیرا نشانۀ آن است که در آن خانه دروج (دیو دروغ) راه یافته، و از اینرو خروس تحمل دیدن آن را ندارد و با خواندنش درصدد رماندن دروج است (صددر ... ، 25-26، 152-153؛ پورداود، همان، 319-323). تهمورث نخستین کسی بود که از میان مرغان، خروس و ماکیان را برگزید و پرورش داد (فردوسی، 1/ 36). در روایتِ «خروس سفید و طلسم ضحاک» که برگرفته از شاهنامه است، آخرین پسر کاوه به یاری مردم، ضحاک را اسیر و با زنجیری ساختِ دست کاوه، در کوه دماوند میخکوب و طلسم میکند. مارهای روی دوش ضحاک با لیسیدن روزانۀ زنجیر آن را به اندازۀ یک مو نازک میکنند، اما هنگامی که خروس سفیدی بانگ برمیدارد، زنجیر دوباره به حالت نخست بازمیگردد. پیروان ضحاک برای شکستن طلسم و آزاد نمودن وی، درصدد از بین بردن نسل خروس سفید برمیآیند و هر خروس سفیدی را که میبینند، میکشند؛ از اینرو، زردشتیان برای مقابله با آنها، به پرورش و نگهداری جوجه خروسهای سفید پرداختهاند. حتى آنها جوجه خروسهای سفید را به یکی از زیارتگاههای خود به نام «شاه ورهام ایزد» میبردند و رها میکردند تا زائران به آنها آب و دانه بدهند و به این طریق نسل خروس سفید حفظ، و از آزاد شدن ضحاک جلوگیری شود (انجوی، فردوسینامه، 24). کیومرث برای مصون نگاه داشتن پسرش سیامک، از گزند دیوان، به همسرش میگوید: خروس سفیدی را همراه با ماکیان در خانه نگاه دارد، اما دیوان از این موضوع آگاه میشوند و برای کشتن وی ماری را به خانۀ سیامک میاندازند؛ خروس با دیدن مار بانگ برمیدارد و با این کار غلامان از وجود مار آگاه میشوند و آن را میکشند (بلعمی، 1/ 124). همچنین هنگامی که کیومرث به کینخواهی پسرش راهی کوه دماوند میشود، خروسِ سپیدی را همراه با چند مرغ در پشت سر آن و ماری در مقابلش میبیند. خروس به مار حمله میکند و در هر حمله که مار را میزند، بانگ خوشی میکند. کیومرث با دیدن شجاعت و جنگیدن خروس با مار برای محافظت از جفت خویش، طبع او را با طبع آدمی نزدیک میبیند و مار را با سنگی میکشد؛ آنگاه خروس بانگ شادی سر میدهد و کیومرث مقداری غذا به آن میدهد، اما خروس غذا را نمیخورد و آن را به جفتش ایثار میکند. کیومرث با دیدن شجاعت و مهربانی و سخاوت خروس، آن را پرندهای با شگون میانگارد و بانگش را به فال نیک میگیرد، از اینرو، داشتن آن را واجب میشمرد و به فرزندانش امر میکند تا خروس نگاه دارند (همو، 1/ 117- 118؛ میرخواند، 1/ 495-496). بر این اساس، ایرانیان همواره خروس را خجسته و مبارک، و حتى درخور ستایش و پرستش دانستهاند (نک : اسدی، 196، 400) و گاه آن را به عنوان فدیه و قربانیای شایسته، تقدیم شخصیتهای نامآور حماسی و اسطورهای کردهاند، که ازجملۀ این شخصیتها سیاوش پهلوان ایرانی است. به گزارش نرشخی در تاریخ بخارا، مدفن سیاوش در دروازۀ شرقی بخارا به نام «غوریان» واقع است و مغان بخارا آن محل را به خاطر سیاوش بسیار گرامی میدارند، همچنین هرساله مردان بخارا، برای ستایش سیاوش، پیش از برآمدن آفتاب نوروز، خروسی را در آن محل قربانی میکنند (ص 32-33). قربانی کردن خروس در نوروز را ــ که به نوعی پیشکش کردن آن به عنوان نمادی از خجستگی و مبارکی به ایزد رویاننده (بهار) در مقـابل ایـزد میرنده (زمستـان) است (کراسنوولسکا، 140) ــ میتوان در مراسم نوروز مردم خراسان پی گرفت که هرساله به صورت تهیۀ خوراکی از خروس قربانی برگزار میشود. در خراسان مردم برای مبارکی و خوشیمنیِ سال پیشِ رو، چند لحظه قبل از تحویل سال آبگوشت جوجهخروس میخورند؛ به باور آنها در لحظۀ تحویل سال اگر در شکم کسی آبگوشتِ جوجهخروس باشد، در تمامی سال پوست بدنش لطیف و درخشان خواهد ماند. همچنین هنگام فرا رسیدن لحظۀ تحویل سال در جیبشان کلۀ جوجهخروس میگذارند و دل و جگر و سنگدان و گردن آن را میپزند و به مرد خانه میدهند تا بخورد، زیرا باور دارند که با خوردن آن مرد خانه ثروتمند و توانگر میشود (شکورزاده، عقاید ... ، 100). در بسیاری از نواحی ایران، مردم هرگاه دو نفر از خانوادۀ خود را در فاصلۀ زمانی نزدیک از دست میدادند، برای جلوگیری از مرگ نفر سوم خروسی را سر میبریدند و در میان دو قبر آنها دفن میکردند و یا هرگاه چند نفر از یک خانواده در فاصلۀ زمانی کمی میمردند، خروسی را میکشتند و همزمان با خاکسپاری یکی از آنها به خاک میسپردند (مؤیدمحسنی، 351؛ جهانی، 63). مردم ابیانه باور داشتند که هرگاه روز سوم وفات کسی جمعه باشد، شخص دیگری هم فوت خواهد کرد، ازاینرو خروسی را سر میبریدند و در قبرستان دفن میکردند (نظری، 575). در خراسان هرگاه زنی هنگام زایمان فوت میکرد و نوزاد او نیز از دست میرفت، خانوادۀ آنها برای اینکه شمار مردگان از دو بگذرد و به 3 برسد و از مرگ عضوی دیگر از خانواده جلوگیری کنند، خروسی را ذبح میکردند و لاشۀ آن را بین گور مادر و طفل مدفون میساختند (شکورزاده، همان، 153). همچنین هرگاه کسی ضرورتاً دو فرزند از فرزندان خود را در یک روز ختنه میکرد، فوراً پس از عمل ختنه خروسی را سر میبرید، زیرا باور داشتند که باید در آن روز 3 خون ریخته شود، وگرنه یکی از فرزندان او خواهد مرد (همان، 169؛ همایونی، سروستان، 459). در تهران قدیم زنان باور داشتند که اگر در هفتههای نخستین آبستنی، دهانۀ مهبل خونین شود، نشانۀ آن است که «بچه خون میخواهد!»، ازاینرو عقیده داشتند که اگر فوراً کاکل خروسی را مجروح نکنند و خون آن را به اطراف ناف زن نمالند، نوزاد او فردی شرور و جهانسوز خواهد شد که احتمالاً نخستین قربانی او مادرش خواهد بود (شاملو، حرف آ، 205). علاوه بر اینها، قربانی کردن خروس برای سیسمونی (مونسالدوله، 77- 78)، دفع چشمزخم (حاتمی، 48) و گاه برای عید قربان (ملکپور، 276-277) جملگی گویای اهمیت جایگاه این پرنده در باورهای مردم است. مردم اغلب مناطق ایران بانگ نابهنگام خروس را نحس و شوم میپندارند (برای نمونه، نک : آقاجمال، 42؛ هدایت، 130؛ شکورزاده، همان، 316؛ اسدیان، 244؛ شهاب، 144). اصطلاح یا مثل معروف «خروس بیمحل/ بیوقت» نشئت گرفته از همین باور است ( لغتنامه، ذیل واژه). آنان برای اثر بانگ بیهنگام خروس در روزهای هفته چنین باورهایی داشتند: شنبه، میان زن و شوهر اختلاف پدید خواهد آمد؛ یکشنبه، سبب بیماری یا مرگ صاحبخانه میشود؛ دوشنبه، نویدبخش خبری خوش همچون پدر شدن صاحب خروس است؛ سهشنبه، صاحب خروس توانگر خواهد شد؛ چهارشنبه، نشانهای است بر جدایی صاحب خروس از محبوبش؛ پنجشنبه، بخت و اقبال به او روی میآورد؛ و در جمعه، نشانۀ ناخوشی او ست (ماسه، I/ 191). به باور مردمان تهران قدیم، اگر خروسی نابهنگام میخواند، اهل خانه را دعوت به زنا میکرد، از اینرو، کشتن آن را واجب میدانستند (شهری، 4/ 235). مردم میناب بانگ بیهنگام خروس را نحس، و آن را نشانۀ دزدیده شدن اموال خانهای در همان هنگام میشمردند (سعیدی، 271). شیرازیها بانگ خروس را به اذان تشبیه میکردند و اگر بیهنگام بود، نشانۀ مرگ یکی از بستگان صاحبخانه میدانستند (همایونی، گوشهها ... ، 156). در گیلان مردم از شنیدن بانگ خروس در زمانهای گوناگون، تعابیر مختلفی دارند، ازجمله خواندن خروس در اول غروب آفتاب را نشانۀ سلامت، برکت و نشاط در شب جاری، برای صاحبخانه میدانند. اگر کمی پس از شب بانگ خروس بشنوند، آن را به رسیدن خبر خوش و فرخنده تعبیر میکنند و اگر پس از تاریکی شب بشنوند، آن را نشانۀ منع بیرون رفتن افراد خانه تلقی میکنند و همچنین شنیدن بانگ خروس در نیمهشب را نویدبخش مصونیت و محافظت مسافران و در راه ماندگان از شر و گزندِ ازمابهتران میپندارند و به همین جهت، باور دارند از خواندن خروس، شب سبک میشود و شبی که بانگ خروس در آن شنیده نشود، سنگین است. از طرفی بانگ بیهنگام خروس را بدیمن و نشانۀ شوربختی میدانستند، ازاینرو برای دفع نحوست آن، کارهای گوناگون میکردند. مثلاً در روستای چناربن رودسر، با دست جلو چشمان خروس بیمحل را میپوشاندند و در ایوان خانه رها میکردند؛ آنگاه اگر خروس به سوی حیاط میرفت، بانگ بیهنگامش را خوشیمن، و نگهداری آن را سبب خیر و برکت خانواده میدانستند (بشرا، 42-43). در برخی مناطق گیلان، هنگامی که صاحبخانه متوجه بانگ بیوقت خروس میشد، برای دفع نحوست آن، کمی برنج یا گندم را در ظرفی میریخت و بیرون اتاق میگذاشت و صبح زود به گدا میداد؛ اگر خروس مجدداً بیوقت میخواند، صاحبخانه سرش را میبرید و به عنوان کفاره همراه با نمک یا پول به گدا یا ملا میداد (پاینده، 273-274). روستاییان علیآبادسرای املش گیلان، برای دفع نحوست نابهنگام خواندن خروس دو رکعت نماز یا سورهای از قرآن میخواندند (بشرا، 43). مردم بیشتر حوزههای فرهنگی ایران دربارۀ شنیده شدن بانگ خروس از مرغ باورها و رفتارهای گوناگونی دارند (نک : ه د، مرغ). در باور مردم، بانگ صبحگاهی خروس نیایش و مناجات با خداوند تلقی شده است (هدایت، 136؛ امیری، 95؛ عسکریعالم، فرهنگ ... ، 1/ 216). در تنکابن اگر خروسی رو به قبله بخواند، مردم آن را به فال نیک میگیرند (دانا، 125). دماوندیها عقیده داشتند که خروس در شب 5 مرتبه، به فاصلۀ نیم ساعت میخواند که اصطلاحاً به هر نوبت خواندن یک پنجمی میگفتند و آداب سحر ماه رمضان خود را با 5 نوبت بانگ خروس تنظیم میکردند. در پنجمی اول زنان خانه برای پختن سحری از خواب بیدار میشدند؛ در پنجمی دوم، به روشن کردن سماور میپرداختند؛ در پنجمی سوم، همۀ اعضای خانواده بیدار میشدند؛ در پنجمی چهارم، مشغول خوردن سحری میشدند؛ و در پنجمین نوبت بانگ خروس، روزۀ خود را آغاز میکردند. در اراک مردم بانگ خروس در شب را 3 مرتبه میدانستند و بر آن بودند که نخستین بانگ برای آگاهی از نزدیک شدن سحر است؛ دومین بانگ را «کنیز خبرکن» مینامیدند؛ و سومین بانگ را مقارنِ اذان صبح میدانستند (وکیلیان، 48؛ کرزبر، 289-290). رفتار و بهویژه بانگ خروس در پیشگوییهای عامیانه نیز کاربرد داشته است. مثلاً در اغلب نواحی ایران، هرگاه خروس نزدیک در خانه بانگ سر میداد، مردم آن را به آمدن میهمان یا رسیدن خبری خوش تعبیر میکردند (برای نمونه، نک : پاینده، 275، 290؛ حسینی، 125؛ خلعتبری، 99؛ دانا، همانجا؛ ملکپور، 298). به باور تنکابنیها اگر مرغ و خروسی بدون حرکت در مقابل یکدیگر بایستند و همدیگر را نگاه کنند، نشانۀ آمدن میهمان است (دانا، همانجا). در برخی از نواحی گیلان، هرگاه خروس بانگ جنونآمیز و غیرعادی میکرد و در پی آن مرغان هم بانگ برمیآوردند، مردم آن را نشانۀ شکنجه شدن و یا ترکیدن شکم مردهای در قبر میدانستند (پاینده، 280). در بخش کوملۀ گیلان، زنان باردار از دیدن خروس در صبح اول وقت، جنسیت نوزاد خود را پیشگویی میکنند، چنانچه اگر زن بارداری اول صبح، خروس ببیند، نوزادش را پسر و اگر مرغ ببیند، دختر میداند (شهاب کوملهای، 145). زنان چلهزدۀ کازرونی برای رفع مشکل نازایی خود به گورستان میرفتند و در دهان لاشۀ حیوانی ادرار میکردند؛ هنگام بازگشت، اگر در حین ورود به خانه و یا کمی پس از آن، خروسی بانگ میکرد، آن را نشانۀ باردار شدن خود میدانستند و اگر خروس 7 بار میخواند، آن را بر فرزندان بسیار تعبیر میکردند (حاتمی، 48).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید