صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / آذری /

فهرست مطالب

آذری


آخرین بروز رسانی : یکشنبه 13 بهمن 1398 تاریخچه مقاله

آذَری [āzarī]، زبان پیشین مردم آذربایجان که شاخه‌ای از زبانهای ایرانی غربی است. مردم آذربایجان پیش از رواج ترکی به این زبان سخن می‌گفته‌اند. این زبان که از گویشهای مهم ایرانی بود و به مناسبت نام آذربایجان آذری خوانده می‌شد، با زبان ری، همدان و اصفهان از یک دست بود. 
آذری تا سدۀ 7 و 8 ق زبان غالب آذربایجان بود (دانشنامه، 1/62) و «آذریه» نامیده می‌شد (یاقوت، 1/ 128؛ اعتمادالسلطنه، 29-30). این زبان با عنوانهای «فهلوی»، «پهلوی» و «راجی» هم در متون آمده، چنان‌که در نزهةالقلوب، زبان مردم زنجان «پهلوی راست» (نک‍ : حمدالله، 62) و زبان مردم مراغه «پهلوی معرب» معرفی شده است (همو، 87). یارشاطر معتقد است که زبان آذری جز دنبالۀ زبان مادی نمی‌توانسته باشد، چراکه آذربایجان و جبال، مسکن قوم ماد بوده است و هیچ دلیل تاریخی وجود ندارد که پیش از غلبۀ ترکی زبان دیگری جانشین زبان مادی در آذربایجان شده باشد (نک‍ : دانشنامه، 1/63؛ ایرانیکا، III/242). 
در صورةالارض (نک‍ : ابن حوقل، 94) شمار زبانهای مردم کوههای ارمینیه که به کوههای اهر و ورزقان آذربایجان می‌پیوندند، سیصد و اندی اعلام شده «که هر قریه‌ای به یک زبان خاص، جز زبان فارسی و آذری سخن می‌گفتند».
کهن‌ترین کتابی که به تصریح از آذری نام می‌برد، فتوح البلدان بلاذری (255ق) است که در آن از «کلام اهل آذربایجان» نام برده شده است(نک‍ : بلاذری، 433). ابن حوقل نیز در صورةالارض زبان مردم آذربایجان را فارسی می‌داند که به اعتقاد یارشاطر، این مسئله گواه روشنی بر ایرانی بودن زبان مردم آذربایجان در سدۀ 4ق است (دانشنامه، 1/62). مقدسی مؤلف دیگری است که در سدۀ 4ق/10م از زبان مردم آذربایجان سخن گفته، و ایرانی بودن آن را تصدیق کرده است. او می‌گوید که زبان [آذربایجانیان] زیبا نیست، ولی فارسی آنها مفهوم است و در حروف به فارسی خراسانی شبیه است... و در جای دیگر می‌گوید: زبان آذربایجان بعضی دری است و بعضی منغلق (یعنی پیچیده)، که ظاهراً غرضش تمییز میان زبان عام رسمی (فارسی دری) و گویشهای محلی است (نک‍ : همانجا).
ظهور زبان ترکی در آذربایجان در زمان سلاجقه درنتیجۀ مهاجرت طوایف ترک از ماوراءالنهر به آذربایجان شروع شده است و سپس در عهد حکومت مغول که قشون ایشان عمدتاً ترک بوده‌اند، شیوع ترکی در آذربایجان رفته رفته قوت گرفته، تا در عهد تیموریان و قراقویونلو و آق قویونلو، یعنی در دورۀ فترت میان مغول و صفویه، به نهایت درجۀ انتشار و شیوع خود رسیده است (نک‍ : قزوینی، مقالات...، 2/430-433). به‌طور کلی می‌توان گفت که پس از یورشهای امیرتیمور به ایران و نفوذ و تسلط سلسله‌های قراقویونلو و آق قویونلو در آذربایجان، آذری بزرگ‌ترین آسیبها را دید و در برابر زبان ترکی به مرور عقب‌نشینی کرد و تنها در شماری از روستاهای دوردست و در پناه کوهپایه‌ها باقی ماند. به‌ویژه در دورۀ صفویه به سبب چیرگی و انبوهی تیره‌های ترک شیعه که هواخواه خاندان صفوی بودند، آذری در مراکز عمدۀ آذربایجان متروک شد (دبا، 1/261؛ دانشنامه، 1/63). در مرآةالبلدان تصریح شده است که سفیر هولشتاین در دربار شاه عباس اول صفوی زبان مردم اردبیل را ترکی دانسته است (اعتمادالسلطنه، 41-42). با این‌همه، به گفتۀ ذکاء(نک‍ : ص 333) پرارج‌ترین اثری که از آذری و گویش مردم تبریز به دست آمده، رساله‌ای است از روحی انارجانی، معاصر سلطان محمد خدابنده که نشان می‌دهد مردم تبریز تا 1000 هجری قمری هنوز به آذری سخن می‌گفته‌اند.

آثار باقی‌مانده از آذری

از میان گویشهای مختلف آذری، اطلاعاتی که از زبان مردم تبریز باقی مانده، بیشتر از دیگر لهجه‌هاست. نخست ملمعی از همام تبریزی (سدۀ 7ق) و دیگر فهلویات مغربی تبریزی (8 و 9ق) است. یک دوبیتی نیز از ماماعصمت اِسْپَسْتی در کتاب روضات الجنان و جنات الجنان حافظ حسین کربلایی آمده است (همانجا). در پایان رسالۀ روحی انارجانی دربارۀ «اصطلاحات و عبارات جماعت اناث و اعیان اجلاف تبریز» فصلی آمده که به آذری جدیدتری است، هرچند که به گفتۀ یارشاطر، این متن به فارسی عامیانه است و حاکی از شیوع فارسی در تبریز است (دانشنامه، 1/64). علاوه بر این، دو قصیده از گوینده‌ای ناشناس متعلق به 730ق در دست است که در کتابخانۀ ایاصوفیۀ استانبول نگهداری می‌شود و به نظر می‌رسد که متعلق به حدود تبریز و مرند باشد (همان، 1/63).
از آذری ابهر 4 بیت از شاعری به نام جولاهۀ ابهری در دست است که در تاریخ گزیده حمدالله مستوفی (ص 727) نقل شده است. سند دیگر جمله‌ای از شیخ صالح ادریس صانع ابهری است که در کتاب التدوین فی اخبار قزوین عبدالکریم بن محمد رافعی قزوینی آمده است (3/440). 
آگاهی ما از آذری اردبیل از طریق اشعار شیخ صفی‌الدین اردبیلی، یعقوب اردبیلی و کشفی نمینی است. به اعتقاد یارشاطر آذری اردبیل‌گویش معتبر آذری بوده است(نک‍ : دانشنامه، 1/65). در کتاب سلسلةالنسب صفویه از شیخ حسین،‌ پسر شیخ ابدال پیرزادۀزاهدی که به شاه‌سلیمان صفوی‌اهدا شده است، 11 دوبیتی فهلوی وجود دارد که به شیخ صفی‌الدین اردبیلی نسبت داده شده‌اند (صادقی، «فهلویات...»، 2).
متنی دیگر که می‌توان نمونه‌های آذری را در آن دید، کتاب جامع الالحان اثر عبدالقادر مراغی (د 838ق) است. در این کتاب، در مجلس سی و سوم که «فی العربیات و الترکیات و الفهلویات و سایر الالسنه» نام دارد، 32 بیت شعر به گویشهای محلی ایران نقل شده است که از آنها 8 بیت از خواجه محمد کُجُجانی (به زبان تبریزی)، و 7 بیت از شاعری ناشناس به زبان تبریزی است (نک‍ : همو، «اشعار محلی...»، 54).
محمد مغربی تبریزی (د 809ق) نیز در کنار غزلیات خود، یک غزل و 14 دوبیتی به آذری دارد (شمیسا، 272-273). در مجمع الامثال هبله رودی که در 1049ق/ 1639م نوشته شده (ص 230، 234)، دو جملۀ تبریزی آمده است: یکی گفت‌وگویی است میان یک قاضی و مردی تبریزی و دیگری سخنانی است از زبان یک تبریزی که می‌خواستند او را به دار کشند. در نزهةالقلوب (نک‍ : حمدالله، 85) نیز این جملۀ آذری آمده است: «انگور خلوقی بچه در سبد اندرین»، یعنی «انگور خلوقی است در سبد دریده»، یعنی زیبایی است که لباس زشت یا نامناسب دارد (برای فهرست کامل این بازمانده‌‌ها، نک‍ : ایرانیکا، III/240).
بجز اینها، شماری از مفردات آذری هم به‌طور پراکنده موجود است که کهن‌ترین آنها احتمالاً کلمۀ «کلول»، به معنی خُلّر است که در الابنیة عن حقائق الادویۀ ابومنصور موفق هروی (نیمۀ اول سدۀ 5ق/11م) آمده است (نک‍ : دبا، همانجا). پس از آن، در واژه‌نامه‌ها و کتابهای ادویۀ مفرده می‌توان واژه‌های آذری را مشاهده کرد.
به گفتۀ صادق کیا کلمۀ آذری «تیته»، به معنی مردمک چشم آمده است (ص 3). به گفتۀ همو در تحفةالاحباب این واژه‌ها به آذری نسبت داده شده‌اند: «چراغله» (شب تاب)، «دوال پشت» (چوب‌دست شبانان و مسافران)، «رزه» (آهنی که بر درها زنند)، «زوال» (انگشت)، «زیوال» (شبنم)، «سودان» (مرغکی کوچک و سیاه، سارنج و سانتج)، «سور» (کَلِنگ، کور)، «شمم وشم» (پای‌افزاری از چرم)، «کام» (خطوه، قدم)، «نگ» (کام دهان)، «کلاه دیوان» (سماروق، نوعی قارچ)، «کلول» (دانه‌ای است از نخود کوچک‌تر)، «مشکین پر» (خفاش) (نک‍ : ص 47-49). در صحاح الفرس این واژه‌های آذری آمده‌اند: «بیلقان» (نوعی شیرینی)، «پچپچ» (سخن پنهان)، «پور» (آنکه آتش از سنگ و آهن در او زنند)، «جارُخ» (پای‌افزار مسافران)، «سکنه» (چوبکی که درودگران در میان چوبهای بزرگ نهند)، «کِخ» (صورتی زشت باشد که طفلان را بدان ترسانند)، «کردو» (موضعی که حبوب در آن کشته باشند)، «کندو» (ظرفی مانند خم که غله در آن می‌ریزند، کندلوله)، «کنگر» (جغد)، (نک‍ : همو، 59-60). در فرهنگ جهانگیری نیز واژۀ «سوران» (مرغ سیاه‌رنگ) آمده است (همو، 69). از گویش تبریز واژۀ زیر در این فرهنگ است: «سکیل» (دانه‌های سخت که بر اعضای آدمی برآید و درد نکند) (همو، 70). در کهنه‌ترین دست‌نویس لغت فرس این واژه‌ها را می‌توان دید: «برز» (بلند)، «پور» (که در صحاح الفرس نیز موجود بود: پوده، که به آتش‌زنه بر او آتش زنند)، «رجه» (آروغ)، «رژد» (بسیار خواره)، «سهراب» (گلگونه باشد که زنان در روی مالند)، «شکم خواره، گلوبنده» (همان رژد)، «گریوه» (عقبه)، «گِلَه» (دانۀ اندرونی که از انگور بیرون افکنند)، «مارلوز» (جانوری مثل مار که چهار دست و پای دارد) (همان، 85- 88). در لغت فرس (ویراستۀ عباس اقبال) نیز واژه‌های «چارق» (پای‌افزار)، «چراغینه» (شب تاب)، «شم» (پای‌افزار)، «کنگر» (کوچ، جغد)، «ملاص» (هرزه‌گو)، «نهره» یا «نیره» (وسیله‌ای که با آن دوغ را می‌زنند تا کره جدا شود) (همان، 93-94) دیده می‌شود. در مجمع‌الفرس، کلمۀ «سودان» (که در تحفةالاحباب و فرهنگ جهانگیری هم بود) تکرار شده است. چنین واژه‌هایی را هم در آن می‌توان دید: «شفت» (ناهموار، کج)، «کلاه دیوان» (سماروق، قس: تحفةالاحباب)، و «کندو» (ظرف گندم و نان، قس: صحاح الفرس)، (همو، 103-104). در این کتاب از کلمۀ «تبرزد» به عنوان «نوعی انگور در زبان تبریز» هم یاد شده است (همو، 106). در فرهنگ حسینی وفایی نیز واژه‌های «چارق» و «کندو» آمده‌اند (همو، 129) و «شفت» (کج) در گویش مردم تبریز نیز آمده است (همو، 130). در اختیارات بدیعی علی بن حسین انصاری، معروف به حاج زین‌العطار (تألیف در 770ق/ 1369م) نیز واژه‌هایی از زبان مردم تبریز آمده است: «سوارون» (بزرالخمخم)، «تخمکان» (بزرالخرفه)، «تخم بروشه» (بزر لسان الحمل)، «تخم شنگیار» (بزرالقثا)، «هندوانه» (بطیخ رقی)، «کله موش» (بهرامج) و غیره (نک‍ : صادقی، «لغات شیرازی...»، 354-357).
بجز اینها، کتاب دستورالادویة که در 803ق به قلم فردی ناشناس تألیف شده است، حاوی واژه‌هایی از زبان کهن مردم آذربایجان است. 

گویش فعلی آذری

آذری را امروز باید گویشی مرده دانست، ولی بازمانده‌های آن را می توان در برخی از روستاهای آذربایجان شنید. گویشهای «تاتی» امروز که در مناطقی از آذربایجان تکلم می‌شوند، از این بازمانده‌ها هستند. این مناطق از شمال به جنوب شامل: 1. کرینگان از دهات دیزمار خاوری از بخش وَزرقان شهرستان اهر؛ 2. کِلاسور و خوینه‌رود از دهات بخش کلیبر شهرستان اهر؛ 3. گَلین قَیه از دهات هَرزَند از بخش زنوز شهرستان مرند؛ 4. عَنبران از بخش نَمین شهرستان اردبیل؛ 5. بیشتر دهات بخش شاهرود خلخال؛ 6. شماری از روستاهای طارم علیا؛ 7. روستاهای اطراف رامند در جنوب و جنوب غربی قزوین؛ 8. تالش، از الله بخش محله و شاندرمن در جنوب تا تالشِ جمهوری آذربایجان (دانشنامه، 1/64) که از دسته گویشهای «تاتی جنوبی» به‌شمار می‌روند (یارشاطر، 17). 

ویژگی‌های آوایی و صرفی آذری

از آنجا که اردبیل چه پیش از اسلام و چه پس از آن، مرکز آذربایجان بوده است (دانشنامه، همانجا)، می‌توان چنین پنداشت که زبان و دوبیتیهای شیخ صفی نمودار یکی از گویشهای مهم آذری است و ویـژگیهای آوایی و صرفی ـ نحوی آنها می‌تـواند تصوری کلی از ویژگیهای دستوری آذری به ما بدهد؛ از آن جمله: تبدیل d پس از مصوت(در مراحل قدیم‌تر: t میان دو مصوت) به r، مانند: «دِلَر» (= دلت)، «شرم» (= شدم، رفتم)، «آمریم» (= آمدیم)، «بری» (= بود) و جز آنها. قاعدۀ دیگر واکدار شدن «چ» قدیم ایرانی و تبدیل آن به «ج» است؛ مانند «ریجی» (= می‌ریزد) و «نواجی» (= نمی‌گویی). دیگر به کار بردن «ه‍‌» به جای «خ» مانند «هرده» (= خورده). از ویژگیهای صرفی این زبان وجود 4 دسته ضمیر شخصی در حالتهای فاعلی، مفعولی، ملکی و متصل است (همان، 1/66-67). دیگر کاربرد «ش» به جای شناسۀ دوم شخص مفرد مضارع التزامی، مانند « مواجش» (= نگویی) و کاربرد «ی» برای شناسۀ سوم شخص مفرد مضارع اخباری مانند «ریجی» (= می‌ریزد) است. از دیگر خصوصیات صرفی فعل، ساختن مضارع یا یک نوع مضارع از صفت مفعولی قدیم است که عموماً بن ماضی گفته می‌شود، مانند «بکشتیم» (= می‌کشم)، «بهشتیم» (= میهلم)، «ندشتیم» (= نمی‌آزارم). دیگر قلب مضاف و مضافٌ‌الیه است، مانند «اویانی بنده» (= بندۀ خدا) و جز آنها (همانجا). 

مآخذ

ابن حوقل، محمد، صورةالارض، ترجمۀ جعفر شعار، تهران، 1345ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآةالبلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، 1367ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1866م؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339ش؛ همو، نزهةالقلوب، به کوشش گ. لسترنج، تهران، 1362ش؛ دانشنامه؛ دبا؛ ذکاء، یحیـى، حاشیـه بر کـاروند کسروی، تهران، 1356ش؛ رافعـی قزوینـی، عبدالکریم، التدوین فی اخبار قزوین، ترجمۀ عزیزالله عطاردی، بیروت، 1987م؛ شمیسا، سیروس، سیر رباعی در شعر فارسی، تهران، 1363ش؛ صادقی، علی‌اشرف، «اشعار محلی جامع الالحان عبدالقادر مراغی»، مجلۀ زبان‌شناسی، 1371ش، س 9، شم‍ 1؛ همو، «فهلویات شیخ صفی‌الدین اردبیلی»، مجلۀ زبان‌شناسی، 1382ش، س 18، شم‍ 2؛ همو، «لغات شیرازی و سایر لغات گویشی در اختیارات بدیعی»، مجموعۀ مقالات نخستین هم‌اندیشی گویش‌شناسی ایران، تهران، 1381ش؛ قزوینی، محمد، مقالات، به کوشش ع. جربزه‌دار، تهران، 1363ش؛ همو، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1363ش؛ کسروی، احمد، کاروند، به کوشش یحیى ذکاء، تهران، 1352ش؛ کیا، صادق، واژه‌های گویشی در هشت واژه‌نامۀ فارسی، تهران، 1357ش؛ هبله رودی، محمدعلی، مجمع الامثال، به کوشش صادق کیا، تهران، 1344ش؛ یاقوت، معجم البلدان، بیروت، 1979م؛ نیز: 

Iranica ; Yarshater, E., A Grammar of Southern Tati Dialects, Paris, 1969. 
بهروز محمودی بختیاری

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: