صفحه اصلی / مقالات / دارقطنی /

فهرست مطالب

دارقطنی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

دارَقُطْنی، ابوالحسن علی بن عمر (306-385 ق / 918-995 م)، محدث پرآوازۀ بغدادی، و از آخرین حلقه‌های زنجیرۀ نویسندگانِ سنن.
نسبت وی به محلۀ دارالقطن بغداد است (سمعانی، 2 / 438). اگرچه برخی تولدش را در 305 ق آورده‌اند، او خود به 306 ق تصریح نموده است (نک‍ : الزامات ... ، 116). پدرش اهل دانش، و از محدثان بود. دارقطنی دوره‌های اولیۀ آموزش را در دیار خود، بغداد، به‌ویژه نزد پدر آغاز کرد و از مشایخ بزرگ زمانه بهره برد. بر‌همین‌اساس در فهرست استادان او نام بسیاری از عالمان سالهای آغازین سدۀ 4 ق / 10 م دیده می‌شود. با التفات به تاریخ وفات استادانش، باید گفت که قدیم‌ترین مشایخ وی را درگذشتگانِ نیمۀ دوم دهۀ 20 سدۀ 4 ق به خود اختصاص می‌دهند. در میان ایشان به ترتیبِ سال وفات، نام کسانی همچون ابن‌ابی‌داوود سجستانی (د 316 ق / 928 م)، ابوالقاسم بغوی (د 317 ق)، یحیی بن محمد بن صاعد (د 318 ق) و محمد بن هارون حضرمی (د 321 ق / 933 م) دیده می‌شود. به نظر می‌رسد عالم شیعی، ابوالعباس ابن‌عقده (ه‍ م)، که در فهرست مشایخ او نام‌بردار است، نیز باید به این گروه افزوده شود؛ ابن‌عقده دو بار به بغداد سفر کرده، که سفر دومش تا 318 ق ادامه داشته و همین امر، احتمال استماع دارقطنی از او را در همین زمان در بغداد می‌افزاید. به‌هرروی، دارقطنی خود اشاره دارد که حدیث‌آموزی را از 315 ق / 927 م آغاز کرده است (نک‍ : برقانی، 48).
از دیگر مشایخ دارقطنی، کسانی چون اسماعیل وراق (د 323 ق)، ابن‌مجاهد مقری (د 324 ق)، ابوبکر بن زیاد نیشابوری (د 324 ق)، ابوحفص مروزی (د 325 ق)، ابوالحسن واسطی (د 325 ق)، محمد بن قاسم محاربی (د 326 ق)، حسین بن اسماعیل مَحاملی (د 330 ق) و محمد بن مَخلَد عطار (د 331 ق)، غالباً در شمار متوفیات دهه‌‌های 20 و 30 سدۀ 4 ق ‌هستند (سمعانی، همانجا؛ ذهبی، تذکرة ... ، 3 / 991؛ ابن‌جزری، 1 / 558- 559).
از نظر فقهی، دارقطنی را شافعی‌مذهب یاد کرده‌اند. البته به نظر می‌رسد که محلۀ دارالقطن، از قدیم محله‌ای بوده که بیشترشان شافعی‌مذهب بـودند؛ مخصوصاً کـه برخی از رخدادهای تاریخی ـ مذهبی در سدۀ 4 ق مؤید آن است که شافعیان در این محله احساس امنیت می‌کردند (نک‍ : ابن‌اثیر، 9 / 208). او فقه شافعی را نزد ابوسعید اصطخری آموزش دید (سمعانی، همانجا؛ ابن‌جزری، 1 / 559). به‌هر‌روی، نام وی در شمار عالمان شافعی، در منابع ایشان، با ستایش یاد شده است (مثلاً سبکی، 3 / 462-466؛ اسنوی، 1 / 246). علاقۀ دارقطنی به اشعار سید اسماعیل حِمیری، شاعر و فقیه شیعی، سبب شده است تا برخی او را به تشیع متمایل بدانند (خطیب، 12 / 35). در‌مقابل، گروهی با رد گرایش او به مذهب شیعه، در پی دلیلی برای این سخن برآمده‌اند. ایشان بر آن‌اند که دارقطنی به‌دلیل علاقه‌مندی به شعر و ادب عرب، بسیاری از دواوین شعرا را در حافظه داشته که در میان این دیوانهای شعر، دیوان حمیری، شاعر و فقیه شیعی، نیز توجه او را جلب نموده بوده است (ذهبی، همان، 3 / 992). جالب آن است که در برخی منابع، نه‌تنها به‌صراحت او را در شمار شیعیان، بلکه از شیوخ شیعه یاد کرده‌اند (مناوی، 2 / 587).
دارقطنی از همان دورۀ درس‌آموزی، دقت و توجه عمیقی به اسانید و متون حدیث داشت و مخصوصاً به کتابت حدیث به‌عنوان بهترین راه برای در‌حافظه‌داشتن، التفات ویژه داشته است (ذهبی، سیر، 16 / 453). دارقطنی در سرزمین عراق، سفرهایی به شهرهایی مختلف همچون کوفه، بصره و واسط داشت و از عالمان آنجا بهره برد و زمانی نیز راهی شام و مصر شد. به نظر می‌رسد سفر اخیر در زمان پختگی او روی داده، و در آنجا بسیار مورد استقبال قرار گرفته بود. از جملۀ نشانه‌های بزرگداشت وی در مصر، درخواست ابن‌حنزابۀ وزیر بوده که از او خواسته است تا در تدوین احادیث مسند در کنار برخی از عالمان آن دیار حضور یابد (همان، 10 / 394؛ نیز نک‍ : ‌ه‍‌ د، ابن‌فرات).
دارقطنی با حضور در درس مشایخ زمانه خیلی سریع توانست به درجات رفیعی از دانش حدیث نائل آید؛ آن‌گونه‌که حتى ابوطیب طبری از او به‌عنوان امیرالمؤمنین در حدیث یاد کرده است (نک‍ : ذهبی، همان، 16 / 454). بسیاری از راویان، عالمان و بزرگان آن عصر از وی کسب دانش کردند؛ کسانی‌که خود آنها بعدها در مقام عالمان طراز اول جای داشتند. از اینها می‌توان به حاکم نیشابوری، ابوطیب طبری، ابوحامد اسفراینی، ابوبکر برقانی، ابونعیم اصفهانی، ابوذر هروی، تمام رازی، ابومحمد خلال، ابوالقاسم سهمی صاحب تاریخ جرجان، و ابوطالب ابن‌عشاری اشاره کرد (حاکم، برقانی، سراسر آثار؛ سهمی، 110، جم‍ ؛ سمعانی، 2 / 438؛ ذهبی، تذکرة، 3 / 991؛ ابن‌جزری، همانجا).
دارقطنی از همان آغاز بسیار به‌دقت در ضبط پافشاری داشت و مخصوصاً برای حصول به این نتیجه، از کتابت بهره می‌برد (خطیب، 12 / 36؛ ابن‌جوزی، 14 / 379؛ شهید ثانی، 250-251). او در طیفهای مختلف از علوم حدیث، از‌جمله در نقد اسانید، علل، رجال و غیره، توانایی بسیار یافت؛ روایات و نیز آراء و نظرات وی در علل و رجال و جز اینها خیلی زود مورد استفادۀ عالمان قرار گرفت.
دارقطنی را باید در شمار آخرین کسانی دانست که در سبک سنن‌نویسی تدوینی ارائه داده‌اند. در‌واقع در زمان وی دورۀ گردآوریهای این‌چنینی تقریباً به سر آمده بود و آخرین تلاشها برای ادامۀ آن روش با سبک و سیاق آثار سدۀ 3 ق / 9 م، برای ضبط و حفظ احادیث پایان یافته بود. با تغییر سنن‌نویسی و مسندنویسی و جز آنها به سمت شرح و حاشیه‌نویسی، دیگر روند تألیفات تغییر کرده بود؛ به‌همین‌دلیل، سنن دارقطنی را باید آخرین تلاشها در پاسداشت از روشهای سدۀ پیش دانست (نک‍ : ه‍ د، حدیث). وی با اتکا به دانش خود در فقه مذاهب و روایات احکام، کتاب سنن را تدوین نمود (نیز نک‍ : سمعانی، همانجا). بر‌اساس شیوۀ متعارف سنن‌نویسی، مؤلف این مجموعۀ روایی را مبتنی بر ابواب فقهی تدوین کرد؛ در هر مبحث با تمرکز بر متن و سند روایت، به بررسی آن پرداخت و به‌ویژه در زمینۀ جرح و تعدیل رجالی تمرکز فراوان داشت.
سنن دارقطنی مشتمل بر 790‘4 حدیث است که در 26 کتاب همچون کتابهای طهارت، صلات، صیام، بیوع، نوادر، وصایا، و جز آنها تدوین شده است. در مقایسه‌ای آماری میان احادیث آمده در سنن دارقطنی با نمونه‌های پیشین از سنن، همچون سنن ابوداوود، باید گفت که اثر دارقطنی نسبت به آن اثر که مشتمل بر 274‘5 حدیث است، به‌مراتب شمار کمتری حدیث دارد. به نظر می‌رسد در این امر، روش سختگیرانۀ وی در انتخاب و گزینش روایات و طبیعتاً شمار آنها، بی‌اثر نبوده است. از سویی این مسئله به‌شدت قابل تأمل است که در زمان گردآوری صحاح و سنن و مسانید در سدۀ 3 ق توسط کسانی چون بخاری، مسلم، ابوداوود و دیگران، هنوز علم حدیث مدون نشده بود و از یک سده بعد از آن، یعنی حدود نیمۀ سدۀ 4 ق، نخستین آثار در علم مصطلح‌الحدیث (درایه) به رشتۀ تحریر درآمد. آثاری همچون المحدث الفاصل بین الراوی و الواعی از ابن‌خلاد رامهرمزی (ه‍ م) در همین زمان گرد آمد و این بدان معنا ست که دارقطنی در زمانی اثر خود را گرد آورد که طول و عرض و خط و ربط بسیاری از موضوعات و زیرموضوعات حدیثی طبقه‌بندی شده، و تبویب یافته بود، یا در حال تبویب بود.
جامعیت سنن دارقطنی در مباحث مختلف فقه، این کتاب را در شمار اصلی‌ترین آثار روایی در پی‌جویی از منابعِ فقه اهل سنت قرار داده است. در سده‌های میانه و متأخر، سنن دارقطنی از مهم‌ترین آثاری است که مورد استفاده قرار گرفته و بدان استناد می‌شود (برای نمونه، نک‍ : ابن‌حجر، تغلیق ... ، 4 / 509). این در حالی است که ابن‌حجر در اثر مهم بلوغ المرام در ابواب و موضوعات فقهی، از سنن دارقطنی به‌عنوان یکی از منابع اصلی خود بهره برده است (ص 33، 35، جم‍‌ ). گفتنی است که در منابع، گاه از این اثر تحت عناوین دیگری به‌جز سنن، یعنی مسند یا صحیح نیز یاد شده است (نک‍ : ابن‌عبدالبر، التمهید، 20 / 254؛ ذهبی، تاریخ ... ، 45 / 55).
سنن دارقطنی به‌رغم تأخر آن در تدوین، در طول تاریخ به‌عنوان یکی از مهم‌ترین مجامیع حدیثی، روایت و آموزش داده می‌شده است (برای نمونه، نک‍ : همو، تذکرة، 4 / 1311؛ ابن‌خیر، 121-122). ناصرالدین ابن‌زُریق اثری با عنوان من تکلم فیه الدارقطنی فی کتاب السنن من الضعفاء و المتروکین و المجهولین تألیف نموده است؛ وی در این کتاب، سنن را از منظر گشاده‌دستی دارقطنی در گزینش روایات و احادیث، و طبیعتاً ورود روایاتی با اسانید ضعیف، متروک و مجهول، مورد نقد و بررسی قرار داده است (ص 173 بب‍‌ ). جمـال‌الدین ابومحمـد غَسّـانی هم تخـریج الاحادیث الضعاف را تدوین نموده و چنان‌که از نام اثر برمی‌آید، احادیث ضعیف در سنن دارقطنی را تخریج کرده است؛ ترتیب و تبویب کتاب مبتنی بر روند ترتیب احادیثِ آمده در سنن است که براساس طبقه‌بندی کتب فقه صورت گرفته و هر‌جا به حدیث ضعیف برخورد کرده، آن را به‌همراه وجه ضعف آورده است (نک‍ : سراسر کتاب). ابوطیب محمد شمس‌الحق عظیم‌آبادی سنن را تحت عنوان التعلیق المغنی علی الدارقطنی شرح کرده و شعیب ارنؤوط و دیگران آن را در ذیل کتاب السنن در بیروت (1424 ق / 2004 م) منتشر کرده‌اند. ابوعبدالرحمان مقبل بن هادی وادعی هم رواتی در سنن را که شرح‌حال آنها در رجال حاکم و تقریب التهذیب نیست، تحت عنوان تراجم رجال الدارقطنی فی سننه، الذین لم یترجم لهم فی التقریب و لا فی رجال الحاکم گرد آورده است (نک‍ : سراسر کتاب؛ نیز رحیلی، 279). نوال بنت حامد بن سلمان هیبی رسالۀ دکترای خود را تحت عنوان زوائد سنن الدارقطنی علی الکتب الستة در دانشگاه ‌ام‌القرای مکه (1419-1420 ق / 1998- 1999 م) صورت داد. محمد خالد اسطنبولی هم به همین منوال، اما با تخصیص احادیث مرفوع، رساله‌اش را با عنوان زوائد سنن ابی الحسن علی بن عمر الدارقطنی علی الکتب الستة من الاحادیث المرفوعة در همان دانشگاه به انجام رساند.
نادرست نیست اگر بیش از همه، دارقطنی را نقاد اسانید بدانیم؛ این نقد وی در گونه‌هایی متنوع قابل بیان است. او در کتاب العلل به بررسی اسباب ضعف اسانید پرداخته و مصادیق آن را نموده است (نک‍ : سراسر اثر). تدوین این اثر در قالب سؤال و جواب با شاگردش، ابوبکر بَرقانی، بوده، به این شکل که برقانی حدیث را بازگو می‌کرده و دارقطنی با بهره‌گیری از محفوظات خود، علل آن را می‌گفته، و برقانی آن را می‌نوشته است. گویا بعد از املای هر بخش بر روی برگه‌ای مجزا که طی زمان نوشته شده، سرانجام اینها مرتب گشته، و شکل مدون در قالب مسند یافته است (خطیب، 12 / 37- 38). دارقطنی در موضوع نقد، رسالۀ «التتبع» را نیز تدوین نموده است. او در این اثر احادیث دارای علت در صحیحین بخاری و مسلم را آورده و به بیان چیستی آن علت پرداخته است (ص 120). در منابع به این اثر بسیار استشهاد شده است (ابن‌حجر، فتح ... ، 11 / 130؛ برای اثری دیگر در این موضوع، نک‍ : دارقطنی، الجزء ... ، 39 بب‍ ‌).
در بازگشت به مبحث سؤال و جوابهای شاگردان دارقطنی از وی، به‌جز آنکه اینها سبب تدوین کتاب العلل شد، بسیاری اطلاعات رجالی نیز در اختیار نهاد. آثاری همچون سؤالات الحاکم النیسابوری للدارقطنی که سائل اسامی عراقیان ناشناس را از وی پرسیده است (نک‍ : حاکم، 84)؛ سؤالات حمزة بن یوسف السهمی للدارقطنی که در آن بسیاری از نقدهای رجالی به‌دقت بیان شده است (نک‍ : سهمی، 72)؛ سؤالات ابی ‌عبدالله بن بکیر و غیره للدارقطنی (نک‍ : دارقطنی، سؤالات ... ، 24 بب‍‌ )؛ و سؤالات ابی عبدالرحمان السلمی للدارقطنی در جرح و تعدیل رجال (نک‍ : رحیلی، 190) از این دست است. با قدری تفاوت، در مسیر تدوین، دور نیست اگر گردآوری مجموعۀ الضعفاء و المتروکین دارقطنی را هم در همین گروه قرار دهیم که در قالب اثری رجالی به جرح و تعدیل روات، برحسب ترتیب حروف معجم، پرداخته است (نک‍ : دارقطنی، الضعفاء ... ، 43).
با همان روحیۀ انتقادی، دارقطنی در الزامات روایاتی را گرد آورده است که به‌رغم داشتن همخوانی با شروط بخاری و مسلم، روایت آنها در صحیحین نیامده است (نک‍ : ‌ص 64)؛ اثری که در طول تاریخ به‌عنوان نخستین مستدرک بر صحیحین شناخته شده است.
عنایت انتقادی ویژۀ دارقطنی به مالک بن انس و الموطأ وی سبب تدوین برخی آثار و رسالات در‌این‌باره شده است. از‌آنجا‌که الموطأ به روایت شاگردان مختلف مالک به دست رسیده است، نسخۀ این شاگردان در مواردی مانند ترتیب، تبویب و اسانید با‌هم یکسان نبود و حتى دربارۀ احادیث وارد‌شده در آن تفاوتهای بسیاری میان آنها دیده می‌شد (نک‍ : ه‍ د، ابن‌قاسم غزی؛ اسد بن فرات). همین امر سبب شد تا دارقطنی آثاری در این زمینه گرد آورد. دارقطنی در احادیث الموطأ و اتفاق الرواة عن مالک و اختلافهم فیها زیادة و نقصاً تک‌تک روات را با شمار روایات آنها به‌تفکیک آورده است (ص 9 بب‍‌ ). رسالاتی مانند احادیث مالک التی لیست فی الموطأ (نک‍ : کتانی، 18- 19)، که در منابع متقدم به غرائب یا رجال مالک نیز شناخته می‌شد (ابن‌حجر، همان، 3 / 230، 308، 6 / 415)؛ اطراف موطأ الامام مالک (ذهبی، سیر، 8 / 86)؛ و اطراف مراسیل موطأ الامام مالک (همان، 8 / 52) رسالاتی در راستای عنایت خاص وی به موطأ مالک است. مجموعۀ موطآت دارقطنی بسیار مورد توجه عالمان و نویسندگان سده‌های بعد بود (ابن‌حجر، همان، 2 / 397، جم‍ ، تغلیق، 2 / 307؛ سیوطی، 144؛ عینی، 4 / 110، 302، جم‍‌ ).
دارقطنی در کتاب الافراد و الغرائب من حدیث رسول‌الله، احادیثی را گرد آورده که تنها از طریقی واحد روایت شده‌اند (برای افراد، نک‍ : ابن‌صلاح، 257- 258). این کتاب که در نوع خود از بهترین آثار به شمار می‌رود و بسیار مورد رجوع و استفادۀ نویسندگان قرار داشته (نک‍ : ابن‌حجر، التلخیص ... ، 3 / 179، 4 / 610، فتح، 1 / 360؛ سیوطی، 369-370؛ عینی، 14 / 127)، تنها به عنایت ابن‌قیسرانی (ه‍ م) باقی مانده است. باب‌بندی‌نشدن الافراد استفاده از آن را دشوار می‌نمود و لذا ابن‌قیسرانی به اشارۀ ابوالحسن مقری، بر آن شد تا استفاده از آن را سهل نماید. وی با تفکیک مسانید، عملاً به ترتیـب الافـراد بر‌اسـاس اطـراف احـادیث همـت گمـاشت و نتیجۀ حاصل، اثری سودمند و قابل بهره‌برداری گشت (نک‍ : ابن‌قیسرانی، 1 / 16). عنایت ابن‌قیسرانی به اطراف احادیث، آن‌گونه‌که خود تصریح می‌کند، عملاً سبب اقتصار متن اصلی شده است (1 / 31). کتاب با مسانید عشره آغاز شده و سپس بنابر اشتهار، نخست رجال، و سرانجام نساء را آورده است. در مجموعه‌مسانید این اثر، مسند فاطمۀ زهرا (ع) نیز به چشم می‌خورد (همو، 2 / 396) که البته حجم مسند آن حضرت در مقایسه با نمونۀ آن در دیگر منابع همچون مسند ابن‌راهویه (5 / 3-15) و مسند ابویعلى موصلی (12 / 108-123)، حجم محدودی دارد.
دارقطنی در بررسی آن دسته از اسامی مشابه، که از نظر خط یا لفظ دارای شباهتها و اختلافهایی هستند، المؤتلف و المختلف را تألیف نمود و آن را با حرف «باء» آغاز کرد ( المؤتلف ... ، 1 / 151 بب‍‌ ). این مبحث که گاه نیز با مبحث تصحیف و تحریف هم‌پوشانی می‌کند، به‌ویژه در علم رجال از اهمیت بسزایی برخوردار است. این کتاب در تاریخ علم حدیث مخصوصاً از آن جهت بسیار مهم است که به‌عنوان منبعی قدیم، حلقۀ نخست از زنجیره‌ای شد که گروهی از آثار در پی هم تدوین شوند. خطیب بغدادی در تکمیل این اثر، کتاب تکملة المؤتلف و المختلف را نگاشت؛ عبدالغنی ازدی هم بر آن تکمله‌ای نوشت. از سویی این کتاب و تکمله‌های آن روی‌هم دست‌مایه‌ای شد تا ابن‌ماکولا مبتنی بر آنها الاکمال را تألیف نماید (1 / 1-2)، و تکملۀ ابن‌نقطه بر ابن‌ماکولا نیز بر این زنجیره افزود (نک‍ : ه‍ د، 5 / 58). در کنار استفاده‌های بسیار از این اثر در منابع مختلف (برای نمونه، نک‍ : ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، 3 / 1117، 4 / 1686؛ عینی، 1 / 80)، آثاری هم مانند الاعلام لما فی المختلف و المؤتلف للدارقطنی من الاوهام توسط عبدالله بن علی رشاطی تألیف شده است (نک‍ : ذهبی، تذکرة، 4 / 1307).
در منابع، تصریح شده است که دارقطنی نسبت به علم کلام نگرش مثبتی نداشت (نک‍ : همو، سیر، 16 / 457)، اما شاید به‌همین‌دلیل، تمرکزی ویژه بر روی احادیث و روایاتی در زمینه‌هایی همچون صفات باری‌تعالى، مبحث نزول و مسئلۀ رؤیت، و روایات به‌اصطلاح «اهل بدعت» داشته است. وی در کتاب الصفات روایاتی را که شامل موضوع تجسیم و تشبیه بوده، آورده است (نک‍ : سراسر کتاب) و در کتاب «النزول» در 3 بخش، نخست احادیث نزول را پی گرفته است؛ کتاب با نقل احادیث مورد بحث در معنای عام آن، از 12 صحابی است که با روایت امام علی (ع) آغاز شده است (ص 89 بب‍‌ )؛ سپس احادیثی که به نزول در نیمۀ شعبان اشاره دارد، با روایت 6 صحابی (ص 155 بب‍‌ )، و سرانجام تک‌روایتی از ام‌سلمه دربارۀ نزول در روز عرفه است (ص 174-175). اما در کتاب الرؤیة، به‌عنوان مبحثی جنجالی میان محدثان و متکلمان، احادیث رؤیت باری‌تعالى را مطرح کرده است (ص 91 بب‍‌ ).
به‌جز تمامی آنچه دربارۀ دانش حدیث دارقطنی بیان شد، علم قرائت نزد وی از جایگاه خاصی برخوردار بوده، که در شرح زندگی وی کمتر مورد عنایت قرار گرفته است. در بررسی برخی از استادان وی، به نظر می‌رسد پایه‌های اولیۀ آموزش قرائت را در سنین جوانی پشت سر نهاده، و از قراء زمانه‌اش، مخصوصاً ابن‌مجاهد (د 324 ق / 936 م) بهره برده است. روند آموزش علم قرائت برای دارقطنی همچنان تداوم داشته و به‌ویژه در حدود ربع دوم سدۀ 4 ق، شمار مشایخ قرائی وی که در منابع از آنها یاد شده، به‌طرز قابل‌توجهی فزونی داشته است (ابن‌جزری، 1 / 558- 559). در میان این مشایخ نام کسانی همچون ابوعیسى سمسار محمد بن احمد بن قطن (زنده در 320 ق / 932 م)، ابوالحسن احمد بن جعفر ابن‌مُنادی (د 336 ق / 947 م)، ابن‌ذؤابه علی بن سعید قزاز بغدادی (د پیش از 340 ق / 951 م)، احمد بن عثمان ابن‌بویان خراسانی (د 344 ق / 955 م)، ابوبکر نقاش (د 351 ق / 962 م)، محمد بن حسین ابوعبدالله طبری، محمد بن عبدالله حربی، علی بن محمد بن کاس نخعی، و ابوالحسن احمد بن محمد ضریر قابل یاد‌کردند (نک‍ : همو، 1 / 44، 80، 124، 558- 559).
در منابع شرح‌حال وی آمده است که دارقطنی در دانش قرائت به مقام والایی دست یافته بود و حائز اهمیت است که وقتی، حاکم نیشابوری در بیان شرحی از شخصیت او، نخست به امامت و توانایی‌اش در علم قرائت تصریح می‌کند و تمرکز خطیب هم بر قرائت او ست (نک‍ : ذهبی، تذکرة، 3 / 992). دارقطنی کتاب السبعة را نزد ابن‌مجاهد آموزش دید و در اواخر عمر نیز مصدر قرائت در زمانۀ خود بود (نک‍ : همو، سیر، 16 / 451؛ ابن‌جزری، 1 / 559). وی در این دانش کتابی ارزشمند در تبویب اصول «فرش حروف» هم تألیف کرد که گفته شده در نوع خود بی‌بدیل بوده است. این کتاب را شاگرد و راوی او، محمد بن ابراهیم بن احمد بغدادی، روایت می‌کرده است (همو، 1 / 558- 559، 2 / 43-44). این کتاب در میان محافل قرائی از چنان اهمیتی برخوردار بوده که ابن‌ندیم در بیان آثار علم قرائت، از کتاب قرائت دارقطنی هم یاد کرده است (ص 38؛ برای دیگر آثار چاپی و خطی دارقطنی، نک‍ : رحیلی، 179 بب‍‌ ).

مآخذ

ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌جزری، محمد، غایة النهایة، به ‌کوشش ‌برگشترسر، قاهره‌، 1352 ق‌ / 1932 م‌؛ ابن‌جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى ‌عبدالقادر عطا، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ ابن‌حجر عسقلانی‌، احمد، تغلیق التعلیق، به کوشش سعید عبدالرحمان ‌موسى قزقی، بیروت / عمان، 1405 ق؛ همو، التلخیص الحبیر، بیروت، دارالفکر؛ همو، فتح الباری، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محب‌الدین خطیب، بیروت، 1379 ق؛ ابن‌خیر، محمد، فهرسة، به ‌کوشش‌ ف‌. کودرا، ساراگوسا، 1893 م‌؛ ابن‌راهویه، اسحاق، مسند، به کوشش عبدالغفور ‌عبدالحق ‌بلوشی، مدینه، 1412 ق / 1992 م؛ ابن‌زریق، محمد، «من تکلم فیه الدارقطنی فی کتاب السنن من الضعفاء و المتروکین و المجهولین»، ضمن ثلاث رسائل فی علم الجرح و التعدیل، به کوشش عامر حسن صبری، بیروت، 1425 ق / 2004 م؛ ابن‌صلاح‌، عثمان‌، المقدمة، به ‌کوشش‌ عائشه عبدالرحمان بنت‌الشاطئ‌، قاهره، 1974 م‌؛ ابن‌عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ همو، التمهید، به کوشش مصطفى ‌بن ‌احمد علوی ‌و محمد عبدالکبیر بکری‌، رباط، 1387 ق؛ ابن‌قیسرانی، محمد، اطراف الغرائب و الافراد للدارقطنی، به کوشش جابر بن عبدالله سریع، بیروت، 1428 ق؛ ابن‌ماکولا، علی‌، الاکمال‌، به کوشش نایف عباس، قاهره، دار الکتاب الاسلامی؛ ابن‌ندیم، الفهرست؛ ابویعلى موصلی، احمد، مسند، به کوشش حسین‌ سلیم ‌اسد، دمشق، 1404 ق / 1984 م؛ اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، به کوشش کمال یوسف حوت، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ برقانی، احمد، سؤالات البرقانی للدارقطنی، به کوشش مجدی سید ابراهیم، بولاق، مکتبة القرآن؛ حاکم نیشابوری، محمد، سؤالات الحاکم النیسابوری للدارقطنی، به کوشش موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، ریاض، 1404 ق / 1984 م؛ خطیب‌ بغدادی، احمد، تاریخ‌ بغداد، قاهره، 1349 ق‌؛ دارقطنی، علی، احادیث الموطأ، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، المکتبة الازهریة للتراث؛ همو، الزامات و التتبع، به کوشش مقبل بن هادی وادعی، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ همو، «التتبع»، ضمن همان؛ همو، الجزء فیه بیان احادیث اودعها البخاری کتابه الصحیح، به کوشش سعد بن عبدالله بن عبدالعزیز آل‌حمیّد، ریاض، 1427 ق؛ همو، الرؤیة، به کوشش ابراهیم محمد علی و احمد فخری رفاعی، اردن، 1411 ق / 1990 م؛ همو، سؤالات ابی‌ عبدالله بن بکیر و غیره للدارقطنی، به کوشش علی حسن علی عبدالحمید، عمان، 1408 ق / 1988 م؛ همو، الضعفاء و المتروکین، به کوشش سید صبحی بدری سامرایی، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ همو، العلل‌ الواردة فی ‌الاحادیث، به کوشش محفوظ‌الرحمان سلفی، ریاض، 1405 ق / 1985 م؛ همو، کتاب الصفات، به کوشش علی بن محمد بن ناصر فقیهی، مدینه، 1403 ق / 1983 م؛ همو، المؤتلف و المختلف، به کوشش موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ همو، «النزول»، همراه کتاب الصفات همو (هم‍ )؛ ذهبی‌، محمد، تاریخ‌ الاسلام، به‌ کوشش‌ عمر عبدالسلام‌ تدمری‌، بیروت‌، 1413 ق / 1993 م؛ همو، تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن‌، 1388 ق‌ / 1968 م‌؛ همو، سیر؛ رحیلی، عبدالله، الامام ابی الحسن الدارقطنی و آثاره العلمیة، جده، دارالاندلس؛ سبکی‌، عبدالوهاب، طبقات ‌الشافعیة الکبرى، به‌ کوشش‌ محمود محمد طناحی‌ و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، 1383 ق‌ / 1964 م‌؛ سمعانی‌، عبدالکریم‌، الانساب‌، به‌ کوشش‌ عبدالله ‌عمر بارودی، بیروت، 1408 ق‌ / 1988 م‌؛ سهمی، حمزه، سؤالات حمزة بن یوسف السهمی للدارقطنی و غیره من المشایخ، به کوشش موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، ریاض، 1404 ق / 1984 م؛ سیوطی، تنویر الحوالک، به کوشش محمد عبدالعزیز خالدی، بیروت، 1418 ق / 1997 م؛ شهید ثانی‌، زین‌الدین، الرعایة فی علم الدرایة، به کوشش عبدالحسین محمد علی بقال، قم، 1408 ق؛ عینی، محمود، عمدة القاری، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ غسانی، عبدالله، تخریج الاحادیث الضعاف، به کوشش اشرف بن عبدالمقصود بن عبدالرحیم، ریاض، 1411 ق / 1991 م؛ کتانی، محمد، الرسالة‏ المستطرفة، بیروت، 1332 ق؛ مناوی، محمد عبدالرئوف، فیض القدیر، به کوشش احمد عبدالسلام، بیروت، 1415 ق / 1994 م؛ وادعی، مقبل، تراجم الرجال الدارقطنی فی سننه، صنعا، 1420 ق / 1999 م.

فرامرز حاج‌منوچهری

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: