صفحه اصلی / مقالات / د، /

فهرست مطالب

د،


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

د (دال)، حرف دهم از الفبـای فارسی، هشتم از الفبـای عربی و ابتثی، و چهارم از الفبای ابجدی. این حرف از حروف مشترک بین زبان فارسی و عربی است و در کتابهای لغت به نامهای دال، دال ابجد، ذال غیرمنقوطه، دال بی‎نقطه و دال مهمله آمده است و به‎صورت «د» و «ـد» نوشته می‎شود، مانند در و بد (معین؛ لغت‎نامه ... ؛ برهان ... ؛ نفیسی؛ مشکور، 12). نشانۀ آن در الفبای آوانگاری d است (باقری، تاریخ ... ، 12، 126).
در کتابهای لغت، صرف‎ونحو عربی، دستور زبان‎ فارسی و زبان‎شناسی ویژگیهای گوناگونی برای «د» برشمرده‎اند و آن را در ذیل این گروهها وصف کرده‎اند: 1. حرف جدا: زیرا در نوشتن به حرف پس از خود نمی‎پیوندد (مشکور، همانجا)؛ 2. ملفوظی: زیرا سه‎حرفی است و حرف اول آن در آخر تکرار نمی‎شود: دال (برهان، دیباچه، «یب»؛ فرهنگ ... ، 1 / 24)؛ 3. مصمّته: زیرا با تأنّی از محل خروج خود ادا می‎شود؛ 4. منفتحه و استفال: زیرا هنگام ادای آن زبان از کام بالا دور می‎شود؛ 5. نِطعیه: زیرا هنگام تلفظ روی سر زبان با گوشت پشت دندانهای بالا متصل، و هوا حبس و به‎ناگهان بیرون داده می‎شود؛ 6. شدت یا شدیده: هنگام ادای آن صوت به‎سبب شدت و قوت حبس می‎گردد و تا محل و مخرج آن در هم نشکند، صوت خارج نمی‎شود؛ 7. قلقله: به‎جهت داشتن صفت جَهر و شدت در حالت سکون به حرکت و جنبش در مخرج نیاز دارد تا تلفظ شود؛ 8. مجهوره: زیرا هنگام تلفظ، آوایی بلند و آشکار دارد و در ذات و نفس خود دارای قوت است (پورفرزیب، 47، 49-53؛ انیس، 21-23، 48، 107، 132، 156، 183؛ سکاکی، 11؛ سمیعی، 258؛ لغت‎نامه).
«د» در امتیازبندی درسهای دانشگاهی نمایندۀ مرتبۀ چهارم و معادل 10 تا 99 / 11 است (انوری) و در کتابهای جغرافیای قدیم رمز بلد و در کتابهای حدیث رمز ابو‎داوود، صاحب سنن ( لغت‎نامه).

د=d در این دانشها قابل بررسی است

الف ـ زبان‎شناسی

زبـان‎شناسان آن را از صامتهای واک‎دار ساده، دندانی، انسدادی، آنی، مفرد و آوایی می‎دانند و معتقدند حدوث «د» لحظه‎ای است که فاصلۀ میان زمان حبس نفس یا رهاکردن است و هنگام ادای آن نفس پیش از آنکه به مخرج برسد، لرزۀ صوتی دارد (ابن‎سینا، مخارج ... ، 8، 19؛ هال، 81، 91؛ خانلری، تاریخ ... ، 1 / 44، 46، 51، 255، دستور ... ، 36، وزن ... ، 129؛ ارانسکی، 41، 54؛ ابوالقاسمی، 21؛ فهمی، 135؛ باقری، مقدمات ... ، 101؛ ابن‌منظور).
صامت «د» در فارسی باستان معادل هندواروپاییd و dh، و در برخی از زبانهای باستانی، ازجمله اوستایی، معادل z است. در برخی از نسخه‎های کهن گاه بانقطه یعنی به‎صورت «ذ» و گاه بدون نقطه دیده می‎شود و احتمال می‎رود این اختلاف ناشی از تفاوت چگونگی تلفظ در نواحی مختلف باشد، مانند خدای که خذای کتابت شده است، و گاه نیز به‎جای ذال، دال دیده می‎شود، مانند پذیرا که پدیرا کتابت شده است (خانلری، دستور، 12 بب‍ ؛ باقری، واج‎شناسی ... ، 116).
در قدیم در زبان دری اگر ماقبل این حرف ساکن و غیر حروف علّه (یعنی غیر از و، ا، ی) بود، دال، وگرنه ذال تلفظ می‎شده است، اما امروز این قاعده رعایت نمی‎شود (نک‍ : ابن‎یمین، 341؛ ظهیر، 396؛ برهان، دیباچه، «یج»؛ فرهنگ، 1 / 25-26؛ ابونصر، 108).
در موارد متعدد، صامت دندانی آوایی «د»، چنان‎که در فارسی دری است، در متون این دوره به‎صورت دندانی بی‎آوای «ت» ثبت شده است که اصل تلفظ در دوره‎های پیشین بوده، و این ابدال تنها در موردی انجام می‎گرفته که ماقبل آن مصوتی قرار داشته است. در بیشتر نسخه‎ها «ت» در چنین وضعی به «ذ» که آن را ذال معجم خوانده‎اند، بدل شده است. باید در نظر داشت که «ذ» مرحلۀ میانی تبدیل «ت» به «د» بوده است: گنبت / گنبد (خانلری، همان، 36).
د=d از دورۀ باستان تا دورۀ میانه تحولاتی را پشت‎سر گذاشته است، ازجمله:
1. در ایران باستان معمولاً اگر در آغاز واژه قرار بگیرد، در اوستایی به z تبدیل می‌شود و در فـارسی باستان و فارسی میانـه بدون تحول باقی می‎ماند، مانند: اوستایی: zasta؛ فارسی باستان: dasta؛ فارسی میانه:dast = دست. اما برخی از واژه‎ها که صوت فارسی باستان آنها با د=d آغاز می‎شود، در فارسی میانه و فارسی نو با z آغاز می‎شود، زیرا صامتهای g و gh هندواروپایی اگر پیش از واکه‎ها و صامت l و یا نیم‎واکۀ r باشد، در فارسی باستان به d، و در اوستایـی و برخـی از زبانهای شرقی دورۀ باستـان به z تبدیل می‎شود، مانند دریا: draya- / ĝreion- / zrayā. می‎توان چنین نتیجه گرفت که واژه‎هایی که در فارسی باستان با d و در دورۀ میانه و فارسی نو با z آغاز می‎شوند، گونه‎ای بازمانده از تلفظ شرقی‎اند.
2. اگر صوت د=d در میان یا پایان واژه‎ای باشد و واج‎ کناری آن یکی از واجهای ž، z، و n باشد، در آن تحولی رخ نداده، و بی تغییر به فارسی نو رسیده است، مانند: اوستایی: dužd؛ فارسی میانه: duzd؛ فارسی نو: dozd = دزد.
3. د=d فارسی باستان اگر در میان یا پایان واژه در کنار واکه قرار بگیرد، در دورۀ میانه و دورۀ جدید به ه‍ =h بدل می‎شود، مانند: فارسی باستان: māda؛ فارسی میانه: mād؛ فارسی نو: māh = ماه.
4. واج د=d فارسی باستان که در میان یا پایان واژه قرار گرفته است، گاه در دورۀ میانه و فارسی نو به y بدل شده است، مانند: فارسی باستان: mūda؛ فارسی میانه: mōy؛ فارسی نو: mūy / mu = مو / موی.
5. گاه د=d که صورت تحول‎یافتۀ t باستان است، در فارسی جدید به ر=r بدل شده است، مانند اسفندیار که اسفنددات نیز ضبط شده، و صورت ارمنی آن spandiat است. در این تحول جزء dāta به dād بدل شده، و با تبدیل d به y به‎صورت yād، و سپس با تبدیل d به r پایانی d به‎صورت yār درآمده است.
6. تبدیل ت=t باستان به د=d موجب شده است تا تکواژ تن =tan که در دورۀ میانه علامت مصدر بوده است، در فارسی نو به دو صورت تن =tan و دن = dan درآید، زیرا اگر این تکواژ مصدرساز به ریشۀ فعلی افزوده شود که به مصوت یا به یکی از دو صامت «ن» یا «ر» ختم شده باشد، مطابق این قاعده، واج نخستین این تکواژ یعنی «ت» به «د» بدل می‎شود و بدین ترتیب یک علامت مصدر به دو گونه تکواژ تبدیل می‎گردد، مانند: bortan ← bordan = بردن.
7. گاه صوت د=d به ل=l بدل شده است، مانند: فارسی باستان: bunadāti؛ فارسی میانه: bundāt؛ فارسی نو: bonlād = بنلاد. در مواردی د=d هم به‎صورت اصلی خود یعنی د=d‌ و هم به‎صورت y و l به کار می‎رود، مانند: فارسی باستان: bunadāti؛ فارسی میانه: bundāt؛ فارسی نو: bondād / bonyād = بنیاد / bonlād = بنلاد.
8. در برخی موارد د=d هم به‎صورت h و هم به‎صورت y در فارسی نو دگرگون شده است، مانند: اوستایی: xšaodraka؛ فارسی میانه: šōd؛ فارسی نو: šūy / šū / šōhar = شوهر / شو / شوی.
9. اگر د=d باستانی پیش از اصوات y، m، و n باشد، معمولاً در فارسی میانه و نو حذف می‎شود (سنسکریت: madgú ← may = مـاغ)، مانند: فـارسی باستان: nišadman-؛ فارسی میانـه: nišēm؛ فـارسی نو: nešīm = نشیم؛ یا: اوستـایی: skand-؛ فـارسی میانـه: škēn-؛ فارسی نو: šekan- = شکن.
10. اگر د=d در کنار واج دندانی قرار بگیرد، ممکن است به س=‌s که واج صفیری است، بدل شود، مانند: فارسی باستان: band؛ فارسی میانه: bastan؛ فارسی نو: bastan = بستن. این دگرگونی اغلب موجب اختلاف تلفظی ماده‎های مضارع و ماضی می‎شود، چنان‎که هرگاه واج پایانی ریشۀ فعل د=d و یا معادل اوستایی آن z باشد، مادۀ ماضی آن به st=‌ست ختم می‎شود و مادۀ مضارع آن به ه‍ ‌=‌h یا ی=‌y، مانند: فارسی اوستایی: garəz؛ فارسی باستان: grad؛ فارسی میانه: griy-؛ فارسی نو: gery = گری؛ نیز: فارسی باستان: rad-؛ فارسی میانه: rast؛ فارسی نو: rast- = رست؛ نیز: فارسی میانه: rah-؛ فارسی نو: rah- = ره.
11. هرگاه د=d در مجاورت ر=r قرار بگیرد، ممکن است هر دو به یک واج ل=‌l بدل شوند و اگر در واژه‎ای این دگرگونی رخ دهد، اغلب صورت اصلی آن نیز به‎موازات شکل تحول‎یافته در زبان به کار می‎رود، مانند: فارسی باستان: sara-dāra؛ فارسی میانه: sardār؛ فارسی نو: sardār = sālār / سالار = سردار (نک‍ : خانلری، تاریخ، 1 / 348- 349، 354؛ باقری، واج‎شناسی، 116 بب‍ ، 130، تاریخ، 133-136، 154-155، 194، 197، 202-206).
«د» ماقبل مفتوح به‎عنوان شناسۀ سوم‎شخص مفرد در فعلهای مضارع به کار می‎رود و در فارسی میانه و فارسی دری نیز به‎عنوان شناسه رواج داشته است (ابوالقاسمی، 274). گاه د=‌d به شکل زائد در آخر برخی از واژه‎ها ذکر می‎شود، مانند شفتالود / شفتالو؛ گاه نیز از آخر واژه حذف می‎شود، مانند: رهاور / رهاورد؛ و در واژه‎هایی مانند بدین و بدان به جای همزه می‎نشیند و گفته‎اند این تبدیل برای زینت صورت می‎گیرد ( لغت‎نامه؛ آنندراج؛ شریعت، 41).
با توجه به آنچه گفته شد، «د» یا به‎علت تاریخی و یا به‎علت تعریب گاه به‎جای حروف دیگر به کار رفته است، مانند: ب: دالان / بالان؛ ت: بافد / بافت؛ ث: تود / توث؛ ج: ابد / ابج؛ چ: کودک / کوچک؛ ذ: استاد / استاذ؛ ز: سرخ‎مرد / سرخ‎مرز؛ ش: گوداب / گوشاب؛ ط: نمد / نمط؛ گ: آوند / آونگ؛ ل: دغ / لغ؛ و: بید / بیو؛ ه‍ : تبرزد / تبرزه؛ ی: ماده / مایه ( لغت‎نامه؛ آنندراج؛ نفیسی؛ خانلری، دستور، 34-36؛ بهار، 1 / 204؛ برهان، دیباچه، «یج»؛ آقاشریف، 244-246؛ اخوان، 46).

ب ـ «د» در دانش ریـاضی و نجوم از آحـاد

در حساب جمّل برابر با عدد 4، در حساب ترتیبی معادل عدد 10، و در نجوم علامت عطارد و رمز برج اسد است ( لغت‎نامه؛ آنندراج؛ سمیعی، 265، 272؛ همایی، 41؛ قس: ابن‎سینا، کنوز ... ، 10، که آن را به مشتری منسوب کرده است؛ همایی، 49، 51-53، که با توجه به دوایر مختلف در تقسیم حروف ابجد آن را به مشتری، ثور، سرطان و عقرب نسبت داده است). همچنین «د» را از حروف ترابیه یا ارضیه یعنی از حروف خاکی و مجزوم می‎دانند، زیرا در علوم غریبه از حروف ارضی باردِ یابس یا به عبارت دیگر خاکی، سرد و خشک است و برخی از علمای این دانش به اعتبار اینکه کرۀ زمین را ساکن می‎دانستند، «د» را به‎سبب انتساب به خاک مجزوم می‌شمردند ( لغت‎نامه؛ برهان، ذیل هفت حرف خاکی؛ قس: ابن‎سینا، همان، 8، که «د» را آبی دانسته است؛ نیز نک‍ : همایی، 47، 51-52).

ج.ـ دانش بیان

«د» در شعر فارسی از جهت خمیدگی و انحنای آن مورد توجه قرار گرفته است: «گرداند او به دست شب و روز و ماه و سال / چون دال منحنی الف مستقیم ما» (سنایی، 63؛ نیز نک‍ : فرخی، 217)؛ یا در تشبیه زلف: «مکن آن زلف را چو دال مکن» (سنایی، 474، نیز نک‍ : 391؛ دهلوی، 206)؛ و در تشبیه قد و پشت خمیده: «قدّ فلکها چو دال از پی تعظیم تو ست» (صائب، 774؛ نیز نک‍ : سنایی، 104، 195؛ مهدوی، 20-23).

مآخذ

آقاشریف، احمد، اسرار و رموز اعداد و حروف، تهران، 1383 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336 ش؛ ابن‎سینا، کنوز المعزمین، به کوشش جلال‎الدین همایی، تهران، 1331 ش / 1371 ق؛ همو، مخارج الحروف، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1348 ش؛ ابن‎منظور، لسان؛ ابن‎یمین، محمود، دیوان، به کوشش حسینعلی باستانی راد، تهران، 1344 ش؛ ابوالقاسمی، محسن، تاریخ زبان فارسی، تهران، 1386 ش؛ ابونصر فراهی، مسعود، نصاب الصبیان، به کوشش محسن ادیب‎العلمای تبریزی، تهران، 1373 ق / 1332 ش؛ اخوان زنجانی، جلیل، پژوهش واژه‎های سریانی در زبان فارسی، تهران، 1369 ش؛ ارانسکی، ی. م.، زبانهای ایرانی، ترجمۀ علی‎اشرف صادقی، تهران، 1378 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، 1381 ش؛ انیس، ابراهیم، اصوات اللغویة، قاهره، 1990 م؛ باقری، مهری، تاریخ زبان فارسی، تهران، 1381 ش؛ همو، مقدمات زبان‎شناسی، تهران، 1388 ش؛ همو، واج‎شناسی تاریخی زبان فارسی، تهران، 1380 ش؛ برهان قاطع؛ بهار، محمدتقی، سبک‎شناسی، تهران، 1386 ش؛ پورفرزیب، ابراهیم، تجوید جامع، تهران، 1377 ش؛ خانلری، پرویز، تاریخ زبان فارسی، تهران، 1377 ش؛ همو، دستور تاریخی زبان فارسی، به کوشش عفت مستشارنیا، تهران، 1388 ش؛ همو، وزن شعر فارسی، تهران، 1373 ش؛ دهلوی، امیر خسرو، دیوان، به کوشش م. درویش، تهران، 1343 ش؛ سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ سمیعی، کیوان، تحقیقات ادبی یا سخنانی پیرامون شعر و شاعری، تهران، 1361 ش؛ سنایی، دیوان، به کوشش پرویز بابایی، تهران، 1375 ش؛ شریعت، محمدجواد، دستور زبان فارسی، تهران، 1384 ش؛ صائب تبریزی، کلیات، تهران، خیام؛ ظهیر فاریابی، طاهر، دیوان، به کوشش تقی بینش، مشهد، 1337 ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، به کوشش علی عبدالرسولی، تهران، 1311 ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351 ش؛ فهمی حجازی، محمود، علم اللغة العربیة، ترجمۀ حسین سیدی، تهران، 1379 ش؛ لغت‎نامۀ دهخدا؛ مشکور، محمدجواد، دستورنامه، تهران، 1368 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1381 ش؛ مهدوی، ملیحه، «درآمدی بر تشبیهات حرفی»، فصلنامۀ یگانه، تهران، 1377 ش، س 3، شم‍ 9؛ نفیسی، علی‎اکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ هال، رابرت ا.، زبان و زبان‎شناسی، ترجمۀ محمدرضا باطنی، تهران، 1363 ش؛ همایی، جلال‎الدین، مقدمه بر کنوز المعزمین (نک‍ : هم‍ ، ابن‎سینا).

ملیحه مهدوی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: