صفحه اصلی / مقالات / خیوه، خانات /

فهرست مطالب

خیوه، خانات


آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

خیوه، خانات، عنوان دو سلسلۀ پی‌درپی که از قرن 10 ق / 16 م تا اواخر قرن 13 ق / 19 م، بر خیوه، در غرب ماوراء‌النهر فرمان راندند.
شهر خیوه واقع در جنـوب غربی آمودریا (جیحون) ــ فعلاً در کشور ازبکستان ــ در سده‌های 10-14 ق پایتخت یکی از خانات ازبک بود، حکومتی که در دوره‌های بعد به نام خانات خیوه شناخته شد. خانات خیوه مانند همتای خود خانات خوقند، قلمروی کوچک‌تر از خانات بخارا داشت. بخشی از منابع برای مطالعه دربارۀ تاریخ قرون اخیر این سرزمین را سفرنامه‌های مسافران غربی و شرقی مانند آثار فرد برنابی، آرمینیوس وامبری، یانوئاریوس مک‌گاهان و رضاقلی هدایت تشکیل می‌دهند (نک‍ : ویلر، 242-244؛ آکینر، «مردم ... »، 271-272). اما صرف‌نظر از آثار و مقالات بارتولد، بنیگسن، برگل و آکینر، هنوز تحقیقی جامع دربارۀ این سرزمین صورت نپذیرفته است.
خان‌نشین خیوه در طی تاریخ خود با خان‌نشینهای خوقند و بخارا و طوایف کوچک‌تر کشمکش داشت، و گاه این طوایف همانند کشورهای همسایه سبب تغییراتی در حکومت می‌شدند. در این صحنه ترکمنهای یموت، قنقراتها یا ایناقها، و قزاقها، بیشترین نقش را داشتند (نک‍ : دنبالۀ مقاله؛ نیز بارتولد، III / 548-549؛ قس: ویلر، 186, 198, 212). از این سو شهر و منطقۀ خیوه پس از ناصرالدین شاه قاجار، به درون مرزهای ایران بازنگشت.

دوران نخستین خانات خیوه (سدۀ 10-11 ق)

در دورۀ اضمحلال تیموریان ایران، قبایل گوناگون ازبک در ماوراء‌النهر و خراسان بزرگ به نیروهای سیاسی تبدیل شدند و دعویهایی کردند. ازجمله، خان‌نشینی به وجود آوردند که مشتمل بود بر خوارزم، منطقۀ مرو در حوضۀ مرغاب، دشتهای قره‌قوم و اوست‌یورت، و شرق دریای مازندران. نام شهر خوارزم نیز به خیوه تغییر یافت (نک‍ : همو، 10-11 7,؛ میهیو، 327؛ «دائرةالمعارف ... »، 306-307؛ سراج‌الدین، 257)، و این شهر به‌صورت خان‌نشین مرکزی درآمد.

پیشینۀ خانات خیوه از اوایل سدۀ 10 ق با تأسیس سلسلۀ ازبکی شیبانیان (سلاطینی منسوب به تیموریان) آغاز می‌شود

ابوالخیر بن دولت، شیخ شیبانی، قلمرو خود در ماوراء‌النهر را تا خوارزم گسترش داد، و سپس نوادۀ او، ابوالفتح محمد شیبانی (حک‍ 906-916 ق / 1500-1510 م)، که شاهی‌بگ نیز خوانده می‌شود، خود را سلطان سمرقند و ماوراء‌النهر دانست. از میان خرده‌والیان قلمرو شیبانی، گروهی با استعانت از دولت حاکم و هم‌بستگیهای قبیله‌ای، توانی یافتند و بعدها خوارزم را در اختیار گرفتند (نک‍ : اسکراین، 184؛ نویدی، 162؛ برگل، 243). در 916 ق شیبک‌خان ازبک از قوای شاه اسماعیل صفوی شکست خورد و شیبانیان خوارزم را از دست دادند و تا چندی بعد نتوانستند آن را بازپس گیرند. چندین سال بعـد، یکـی از این والیـان بـه نـام ایلبـارس (اِلبُرس) ــ پسر برکه ــ که از اخلاف محمد شیبانی بود، جنوب و جنوب شرقی دریاچۀ آرال را گرفت و خانات خیوه را بنیان نهاد. ایلبارس میان عده‌ای از امرای مناطق جنوبی آمودریا ازجمله اویغورها، هم‌بستگی ایجاد کرد، و در دهۀ سوم قرن 10 ق خانات عربشاهی را به نام یکی از اجداد شیبانی خود، عربشاه بن پولاد، به‌عنوان تیرۀ حکومت‌دار ازبک سازمان داد (بارتولد، همانجا؛ نک‍ : زمانی، «قاجاریه ... »، 224؛ ابوالغازی، 182-183، 194 بب‍ ‌‌‌؛ برگل، همانجا).
بدین‌ترتیب، خانات خیوه و بخارا از پشت عربشاه و ابراهیم پسران پولاد نوادۀ بزرگ شیبان بن جوچی برآمدند. این دو خان‌نشین بزرگ در ادوار پسین به مدد قشونهای فئودالی و بنیچه‌ای خود، به ورطۀ جنگ با یکدیگر ــ حتى گاه بر سر خاکی که متعلق به دیگران بود ــ افتادند. نخستین هم‌بستگی منجر به تأسیس سلسله‌ای که در سالهای بعد خانات خیوه نامیده شد، ابتدا نیرویی فوق‌العاده نیافت، زیرا طوایف در عین هم‌پیمانی، از درگیری با یکدیگر اجتناب نمی‌کردند. گذشته از جنگهایی که درون قلمرو خانات رخ می‌داد، حسی خصمانه با ایرانیان سبب می‌شد که اوضاع و احوال را در جنوب غربی و جنوب نیز آشفته گردانند. خانات خیوه و جز آنها در ایام ناتوانی سلاطین ایران، به طمع یورشهای عمیق‌تر، به درون قلمرو آن سلاطین نیز می‌افتادند (ابوالغازی، 212 بب‍ ‌‌‌؛ زمانی، همان، 223- 225؛ برای نمونه‌ای از درگیریهای پریشان خانها، نک‍ : نویدی، همانجا).
دورۀ ایلبارس عربشاهی به سر رسید، و در 931 ق / 1525 م پسر او سلطان حاجی حکومت یافت. چون در 945 ق / 1538 م حسن‌قلی، برادرزادۀ ایلبارس، به حکومت نشست، خوارزمیانی را که به‌تدریج هویت رسمی خیوه‌ای می‌یافتند، با یکدیگر مصالحه داد. پس از مرگ حسن‌قلی خان در 965 ق / 1558 م، دوباره تاخت‌وتاز درونی بالا گرفت. گذشته از این، چالش قومی و اعتقادی‌ میان صفویه و خانات وجود داشت که آن را می‌توان خاستگاهی برای تجزیۀ نواحی شمال ایران برشمرد. در این هنگام، 60 سال از پیدایش صفویان در ایران می‌گذشت و چه‌بسا اصرار آنان بر بسط تشیع، در دوره‌های بعد به تجزیۀ شمال خراسان بزرگ منجر شد (نک‍ : زمانی، همان، 224؛ نویدی، همانجا؛ قس: ابوالغازی، 229 بب‍ ‌‌‌).

 مدتی پس از مرگ حسن‌قلی، یونس‌نامی در خیوه به تخت نشست و آنگاه دوست‌محمد بن بوجقه او را به زیر افکند. یونس خود را همراه برادرانش به شاه طهماسب صفوی که در قزوین بود، رساند، اما به‌سببی نامعلوم از این درگاه روی گرداند و عزم بازگشت به خوارزم کرد. اقاتای، عموی دوست‌محمد خان، به حکومت نشست و حاجِم (حاجی محمد)، برادرزادۀ دیگر ایلبارس، قائم‌مقام پدرش اقاتای گردید. پس از آن، حاجم حکومت یافت (965-1011 ق / 1558-1602 م) و ابتدا رابطۀ دوستانۀ متقابل با ایران را در پیش گرفت (نک‍ : قاضی احمد، 1 / 392؛ نویدی، همانجا؛ ابوالغازی، 221-222، 227-230؛ ملاجلال، 344)، اما خانات بخارا با او درگیر شدند و ادامۀ اختلافات شیبانیان ــ که به انقراض آنان در 1007 ق انجامید ــ به حاجم خان فراغت و توان و فرصتی داد تا با بخارا بجنگد. بعد از مرگ حاجم، پسرش عرب‌محمد فرمانروایی یافت. عرب‌محمد خان شهر خیوه را رسماً و عملاً به جای اورگنج مرکزیت داد، و در نیمۀ دوم حکومت او، اواخر سدۀ 10 ق / 16 م، که شاید هم‌زمان با خشک‌شدن شعبۀ چپ آمودریا بود، پایتخت به خیوه منتقل شد، و بدین‌سان اطلاق عنوان خانات خیـوه به جـای خانات خـوارزم بـر زبـانها افتاد (نک‍ : بـارتولد، III / 549-550؛ همو و بریل، 24؛ بازورث، 549؛ ابوالغازی، 258-260، 263-265، 269-272).
پیش از آن در پی بی‌آب‌شدن شعبۀ جیحون، آب اورگنج قطع، و معیشت جمعیت منطقه تنگ شده بود؛ ازاین‌رو، در حدود سال 986 ق / 1578 م مسیر رود را به سمت دریاچۀ خوارزم (آرال) انداختند (نک‍ : بارتولد، III / 176, V / 187). با توجه به فروپاشی شهرهای وزیر (مرکز ازبکان) و اورگنج (دومین مرکز)، این کار برای خوارزم ضرورت خاص داشت، و بدان سبب خیوه در رونق، شهرت و اهمیت بر شهرهای وزیر و اورگنج سبقت گرفت («دائرةالمعارف»، 306-307؛ بارتولد، V / 187 III / 176-177,؛ قس: ابوالغازی، 259-260، 262-264، 269-272).
از اواخر سدۀ 10 ق / 16 م، پادشاهی روس معدود نمایندگانی به خیوه و دیگر خانات فرستاد، و متقابلاً چند گروه از جانب خانات به قصد توافقهای بازرگانی به روسیه رفتند. در ابتدای تاریخ روابط روسیۀ تزاری با حکومتهای ماوراء‌النهر، رفت‌وآمد صعب و دستاوردها قلیل، و درنتیجه روابط کم‌اهمیت بود و تعاملی پایدار به وجود نمی‌آمد. بعدها روسها در ادامۀ گسترش تدریجی امپراتوری خود، در 1080 ق / 1669 م نیز نماینده‌ای به خیـوه فرستادند (نک‍ : سارلی، 1 / 23؛ کستنکو، 45-46). پس از تقاضای دوستی عرب‌محمد از روسیه نمایندگان روس به خیوه آمده بودند، اما وقایع بعدی نشان داد که این ایاب‌وذهاب نتیجه‌ای ــ یا دست‌کم نتیجه‌ای پایدار ــ نداشت، زیرا در عین حال که بعضی قبایل با خیوه می‌جنگیدند، روسها نیز به جای دوستی، دست به حمله‌ای نظامی زدند. با این احوال، جملۀ دشمنان خانات، با توانمندی ارتش نامنظم آن مواجه شدند و دریافتند که حریف را دست‌‌کم گرفته بوده‌اند (نک‍ : ابوالغازی، 272-276). خیوه‌ایها شاید بر این تصور که بعضی از دشمنان برای حملات آتی تجدید قوا می‌کنند، از سلاطین ایران و بخارا کمک طلبیدند. به‌هرحال، روسها مصمم بودند بذر دستاوردهای آتی خود را ــ ولو خونین ــ در این جایگاه مهم، که به‌درستی آن را ملتقای ایران، آسیا، اروپا و روسیه می‌دانستند، بیفشانند (نک‍ : ویلر، 31, 37, 45-46).
در سالهای میان 1020-1050 ق / 1611-1640 م، طوایف آرال، قزاق، قالمیق، و جز آنها که مانند دیگر اقوام این سرزمین در حضیضی مدنی و فرهنگی به سر می‌بردند، همچنان به‌سوی خیوه یـورشهای بی‌حـاصل کـردند (نک‍ : بـارتولد، III / 549؛ ابـوالغازی، 264 بب‍ ‌‌؛ باخروشین، II / 455-456؛ «دائرةالمعارف»، همانجا). از آن سو، میـان کشورهـای پیـرامون خانات خیوه با این خانات، جنگهایی بیشتر درگرفت. در 1032 ق / 1623 م اسفندیار، پسر عرب‌محمد، خان خیوه شد. زمامداری اسفندیار خانات را بی‌قرارتر کرد تا اینکه اجل او در 1040 ق / 1630 م از راه رسید. چون اسفندیار بمرد، پسرانش جانشین او نشدند، بلکه نادر (نذر) محمد اَشترخانی منطقۀ خیوه را گرفت و نوادۀ خویش قاسم پسر سلطان را امیر آنجا کرد (ابوالغازی، 292، 294، 316-317، 320). از طرفی، شاه عباس دوم صفوی (سل‍ ‍1052-1077 ق / 1642-1666 م) از ابوالغازی، برادر اسفندیار و مورخ معروف، پشتیبانی کرد. در 1054 ق / 1644 م ابوالغازی زمامدار شد و به این ترتیب هویت عربشاهی حکومت را احیا کرد (نک‍ ‍: واله، 595-596؛ ابوالغازی، 308-310، 316 بب‍‌‌ ؛ قزوینی، 65، 67- 68، 70).
در سالهای 1061 و 1063 ق / 1651 و 1653 م نیز نمایندگانی از خانات به دربار شاه عباس دوم صفوی سفر کردند و این‌ بار نتوانستند دربار صفوی را به مداخله در امور داخلی خیوه جلب کنند. پس ابوالغازی از دوستی با ایران روی‌گردان شد و آنگاه به دشمنی گرایید و ناگزیر بر پای خود ایستاد. در زمان او، خیوه نیرومندتر شد و در حملاتی به خانهای قالمیق و جز آنها پیروزی به دست آورد و حتى بخارا را هدف قرار داد و مدتی میان این دو جنگ درگرفت (نک‍ : همو، 67 بب‍ ‌؛ ابوالغازی، 323 بب‍ ؛ عشیق، 39). ابوالغازی و محمد انوشه، پسر و جانشین او، قدرت انحصاری و گسسته از خانهای دیگر را دوست می‌داشتند. ابوالغازی مورخ و نویسنده‌ای توانا بود و کتابهایی به نامهای شجرة الاتراک و شجرۀ تراکمه را نگاشت.

درگیری خیوه با روسیه

در دورۀ ابوالغازی و پسرش انوشه (حک‍ 1084- 1098 ق / 1673-1687 م)، حدود و ثغور خانات نیز توسعه یافت و توسعۀ سیاست خارجی، مشغلۀ خانات را افزون ساخت. انوشه سمرقند را تسخیر، و حتى در آنجا سکه ضرب کرد، ولی سبحان‌قلی اشترخانی بخاری، او را به هزیمت از سمرقند واداشت. انوشه به ایران نیز حمله کرد و شهر مشهد را گرفت و چون بازگشت، به رسم ایرانیان دستور داد که او را شاه بخوانند (آکینر، «خانات ... »، 422؛ محمدکاظم، 2 / 825؛ بارتولد، V / 188).
خانهای خیوه گاه برای مشروب‌کردن زمین و آب‌رسانی به شهرها کانالهایی حفر می‌کردند. ازجمله انوشه در 1092 ق / 1681 م جویبار بزرگی به نام «شاه‌آباد» کَند که از مهم‌ترین نهرهای خانات خیوه به شمار می‌رفت. همچنین شهر کاث نو در دورۀ انوشه احداث شد، زیرا کاث کهنه به‌سبب بی‌آبی رودی که از آنجا می‌گذشت، رو به خرابی نهاده بود. در این ایام، برای شهر مهاجرنشین وزیر قدیم نیز دژ ساخته شد (بارتولد، همانجا، نیز III / 178). سرانجام انوشه را کور کردند و پسرش خداداد را بر جایش نشاندند. پس ازبه‌پایان رسیدن حکومت انوشه، آشوب آغاز شد و از این پس حکومتها تنها مدتی کوتاه می‌پاییدند. در 1098 ق / 1687 م، یکی از برادران خداداد که اِرنگ یا اورنگ نام داشت، خداداد را کشت و بر جایش نشست. اورنگ نیز در سال بعد کشته شد (نک‍ : موسوی، 316- 318؛ بارتولد، IX / 391, 393؛ ریوکین، 3-4). رجال و خرده‌خانها طبق معمول برانگیزانندۀ درگیریها بودند و همه باهم تمرکـز حکـومت را بـه هم ریختند. سبحـان‌قلی خـان اشترخانـی، فرمانروای بخارا، کسی به نام کُل‌محمد را بـه امارت خیوه گمارد. در زمان تسلط عمال سبحان‌قلی، کشور خیوه از درون، ضعیف‌تر شد (نک‍ : بارتولد، IX / 391؛ نصیری، 136-140).
در 1106 ق / 1695 م، ابوالغازی دوم، کُل‌محمد خان را برکنار کرد و خود بر تخت نشست و این را «عاملان قضاوقدر و کارگزاران مقادیر خالق اکبر در گردش افلاک و اختر به مکافات ذمیمه و مجازات افعال دمیمۀ آن بدگهر ... ثبت نمودند». آرتقِ آرالی معاون ابوالغازی به ادارۀ نسبتاً مطلوب ملک پرداخت و خانات را سروسامانی داد. عده‌ای از یموتها که با پیش‌بینی آمدن فوج ایرانی ترسان ‌شده، از سرزمینهای خیوه به سوی غرب و جنوب غربی گریخته بودند، از بازگشت ابوالغازی خبر یافتند و خود بازگشتند. اما مانند دیگر وقایع مشابه در خانات، این رفت‌وآمد به نتیجه‌ای سودمند نینجامید (نک‍ : محمدکاظم، 3 / 933؛ نصیری، 90-91).
در حدود سال 1109 ق، دورۀ عربشاهیان به سر آمد و دورۀ قزاقها فرارسید. خیوه در زمان طایفۀ قزاق به دست آتالیقها (نک‍ : ه‍ د، آتالیق) افتاد و دارای خانی از میان قزاقها شد، اما قدرت بیشتر در دست آتالیقها بود. پس از روی‌کارآمدن قزاقها، اعیان پیشین برضد آنها اغتشاش کردند، و موفق به ممانعت از قوت گرفتن حکومت شدند (بخاری، 79؛ بارتولد، IX / 392-393). طوایف قنقرات، قبچاق، قیات و جز آنها به جان یموت افتادند و یموتها دست به واکنش تعرضی شدید زدند؛ ازاین‌رو، طوایف یادشده طرفی نبستند و ریش‌سفیدان برای توقف خون‌ریزی مقرر کردند که یموت در اورگنج و آق‌سرا زندگی و کشاورزی کند، تا شاید بدین‌سان، زمین نیز حاصلخیز شود. درعین‌حال از خارج، سبحان‌قلی خان بخاری، احتمالاً در 1110 ق / 1698 م، برای ابوالغازی دوم دسیسه‌ای چید که مؤثر افتاد و بالمآل دولت ابوالغازی را از پا درآورد (نک‍ : محمدکاظم، 3 / 933-934؛ نصیری، 140، 186، 188). سبحان‌قلی سرزمین خیوه را گرفت و شاه نیاز را به حکومت آنجا گمارد. خیوه بار دیگر به روسیه پیک فرستاد و از پتر (سل‍ 1093-1137 ق / ‌‌1682-1725 م) برای حفظ ثبات داخلی خود کمک طلبید؛ ولی پتر پس از تعلل و تأمل، در اندیشۀ استفاده از فرصت تازه و اختلافات خانهای کوچک و بزرگ به نفع روسیه افتاد و بر آن شد تا از طریق خیوه، به آشتی یا قهر، به دادوستد بازرگانی با هند پردازد، و خان خیوه هم‌بستگی خود را با روسیه در آغاز دهۀ 1110 ق اعلان داشت (باخروشین، II / 124؛ «دائـرةالمعارف»، 307؛ بارتولد، IX / 391-393؛ ریوکین، همانجا).
پتر بر آن شد که نظر خانات خیوه و بخارا را جلب کند و ارتش روسیه را بدانجا فرستد و البته خانات را وادار به تأمین مخارج ارتش خود کند؛ ازاین‌رو، طرحی ریخت مبنی بر اینکه سربازان روسیه در خیوه و بخارا استقرار یابند و با شرکت در جنگهای محلی نیروهای بومی را تقویت کنند و هزینۀ ساخلوهای روسی به عهدۀ خانات باشد (بارتولد، ریوکین، همانجاها). در زمان شاه نیاز اشترخانیها، آتالیقها و قزاقها در حال یافتن تسلطی درازدامن بر خانات بودند، اما به‌زودی، دیگران اشترخانیها را برنتافتند و طالب استقلال شدند و برای نیل به این هدف نزد روسها رفتند تا احتمال پشتیبانی آنها را از خود بسنجند. در 1112 ق / 1700 م، دربار روسیه پذیرای نمایندۀ شاه نیاز شد، و شاه نیاز تقاضای حمایت در برابر سیطرۀ اشترخانیان و حملات قالمیقها در ازای فرمان‌بری خیوه از روسیه را مطرح کرد. گویا پیش از آنکه روسها واکنش عملی نشان دهند، خان خیوه در بعضی از جنگهای طایفه‌ای ناکام ماند و به‌رغم میلش، شاه سلطان حسین صفوی (سل‍ ‌‌1105-1135 ق / 1694-1723 م) نیز به او اعتنایی نکرد (نک‍ : باخروشین، نیز «دائرةالمعارف»، همانجاها؛ کستنکو، 121).
بدین‌گونه جناحهای ذی‌نفع خانات مطیع روسها شدند (بارتولد، همانجا). به‌عبارت‌دیگر، قدرت روسیه خانات را به هنگام درگیری با دشمنان خرد و کلان، توانمند می‌ساخت، اما در عین حال برای آنها در برابر روسیه تعهد ایجاد می‌کرد؛ اگرچه تاریخ خانات نشان می‌دهد که هرگاه قدرت می‌یافتند، در گسستن عهد درنگ نمی‌کردند. پتر که شاید می‌اندیشید ممکن است آنها قدرت نقض پیمان را داشته باشند، با کسب آگاهی از اوضاع و احوال هر سه خانات بزرگ خیوه، بخارا و خوقند، تصمیم گرفت که مجدانه موضوع بهره‌برداری و سرانجام تصرف این سرزمینها را دنبال کند و به اجرا گذارد (همانجا؛ ویلر، 242-244)؛ تعامل روسیه با خانات خیوه ادامه یافت.
آگاهی تاریخی ما از این دورۀ خانات خیوه، دیگرباره به تاریکی می‌گراید، و از محدود اطلاعات موجود این است که در 1125 یا 1126 ق / 1713 یا 1714 م کسی به نام شیرغازی به حکومت رسید و حکومت را توان بخشید، و البته تقویت بیشتر حکومت مستلزم حل مجدانۀ مسائل بود (نک‍ : وارد، 101-102). مسئلۀ دیرین نحوۀ مماشات با روسیه نیز به قوت خود باقی بود. پس از جلوس شیرغازی، پتر چند تن را به خیوه فرستاد تا ولایت او را شادباش گویند. در نیمۀ دوم دهۀ 1120 ق، به حاجی‌ ‌طرخان خبر رسید که مردم خیوه تغییر جهتی در آمودریا به وجود آورده‌اند (کستنکو، 122؛ بارتولد، همانجا؛ ریوکین، 3-4)؛ خواجه نفس، یکی از رجال ترکمن، نزد روسها رفت و آنان را از وجود زر در آمودریا و بندی که ازبکان بر آن ساخته‌اند و امکان دسترسی روسیه به طلاها، خبر داد. نمایندۀ خانات خیوه در روسیه نیـز این خبر را تأیید کـرد (نک‍ : سارلی، 1 / 24؛ بارتولد، IX / 391-393؛ ریوکین، 4). پس روسیه درصدد تصرف کانهای طلای آمودریا برآمد، و در 1128 ق / 1716 م، به‌سرعت قلعه‌هایی در امتداد رود ایرتیش ساخت. ژنرال الکساندر چرکاسکی از بخشی از دریای مازندران عبور کرد و در اماکنی به نام تیوپ کاراگان و بالخان دژهایی ساخت و سال بعد عـزم خیوه کرد. ارتش وظیفه داشت آمودریا را نیـز ــ اگر عملی می‌بـود ــ بـه‌سوی شـرق جریـان دهـد (بـارتولد، IX / 393-394؛ ریوکین، 3-4؛ نیز نک‍ : شکوری، 66 بب‍ ‌‌).
افزون بر اینها پتر، چرکاسکی را مأمور کرده بود که خیوه را به‌طورکلی متعهد به قبول سرپرستی روسها گرداند و برای تحقق مقاصد امپراتور بکوشد؛ ازجمله آنکه راه بگیرد تا بازرگانی روسی به همراه هیئتی به هند سفر کند و به بررسی مسیرهای هند بپردازد (نک‍ : نفیسی، 1 / 88)؛ نیز مقرر بود که چرکاسکی خانهای بخارا و خیوه را به گماردن قزاقهای متمایل به روسها، بر محافظت از خود وادار کند. اما به‌رغم این خیالهای خوش، ایلات خیوه اجماع کردند که از حرکت چرکاسکی جلوگیری کنند. نیروی چرکاسکی 000‘ 3 سرباز بود. بنابر مدارک موجود خانات خیوه استمداد پیشین خود را از روسیه نادیده گرفتند و افسران روس را فریب دادند (بارتولد، IX / 394-395؛ نفیسی، همانجا؛ ریوکین، 4). خیوه‌ایها پس از متفرق‌ساختن قوای روس، طی عملیاتی، آنها را خلع سلاح و هلاک کردند و چرکاسکی را کشتند. اینها همه بر سر آن بود که روسها برای سهولت ارتباط با هندوکش، کشور چین و شبه‌قارۀ هندوستان، ابتدا چشم به ماوراء‌النهر دوخته بودند. انگلیسیها نیز از نزدیک‌شدن احتمالی روسیه به سرزمینهای یادشده ناخرسند بودند و به آن توجه بسیار داشتند. به این ترتیب، کشمکش بر سر قدرت در ماوراءالنهر از درون و بیرون ادامه داشت (بـارتولد، IX / 394؛ نفیسی، همانجا؛ کاظم‌زاده، 14-15؛ بازورث، 556).
شیرغازی در 1130 ق / 1717 م، در خاور دریای مازندران قوای روس را در هم شکست. پس از آن نیز، در 1128 ق، شنیده بود که اوضاع ایران در هم ریخته است، پس جسارت حمله یافته، و در حملۀ خود پیروز شده بود. پس از او ایلبارس دوم (حک‍ ‌1140-1153 ق / 1728-1740 م)، پسر عرب‌محمد، حاکم شد؛ وی نیز در ادامۀ سودای پیشینیان، قصد کرد که نیروی خانات را از محدودۀ آن فراتر بَرَد (دیدرل، 17؛ وارد، 102-103؛ محمدکاظم، 2 / 626؛ کستنکو، 140-141). بنابراین قشون خیوه بر آن بود که همچنان بر ولایات ایرانی بتازد، ازاین‌رو، محمدامین کارگزار ایلبارس خان با کاروان بازرگانی به مشهد آمد و وضع خانات را در گسترۀ جنوبی آمودریا سنجید و در بازگشت به خیوه گزارش داد که وضع قشون خراسان نامطلوب است؛ درنتیجه ایلبارس در حمله به جنوب مصمم شد. از 1135 ق / 1723 م به بعد، اعیان ترکمن و ازبک بازیگران مهم‌تری شدند و نظام بزرگ خانی را تا اندازه‌ای به سایه راندند، چنان‌که در نیمۀ سدۀ 12 ق / 18 م امرای شهرها منصوبان مستقیم خان اصلی خیوه نبودند (باخروشین، II / 114, 124-127؛ محمدکاظم، همانجا).

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: