صفحه اصلی / مقالات / خیبر، گذرگاه /

فهرست مطالب

خیبر، گذرگاه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

خِیْبَر، گُذَرْگاه، معبر تاریخی کوهستانی و سخت‌گذر، واقع در °34 و ´5 عرض شمالی، و °71 و ´10 طول شرقی، در مسیر راه اصلی اتصال سند (پیشاور) و کابل («اطلس ... »، 123؛ الفینستون، 325، 576، نیز II / 43). این گذرگاه در سلسله‌کوههای اصلی هندوکش، که 600کمـ طول و 100کمـ عرض دارد و بلندیهای آن به 000‘6 متر و در شرق به 620‘ 7 متر می‌رسد، قرار گرفته است و مانعی بزرگ بر سر راه نفوذ نظامی از شمال به جنوب و به‌عکس به‌شمار می‌آید (حسن‌نژاد، 11؛ «دانشنامه ... »، 1, 117).
امروزه گذرگاه خیبر مرز مهمی میان دو کشور پاکستان در شرق، و افغانستان در غرب را تشکیل می‌دهد و از گذشته‌های دور، همواره نقش معبر صحرانشینان شمالی و آسیای مرکزی، نیز تمدنهای غربی را با سند و سرزمینهای فراسوی سند ـ هندوستان داشته است (رشید، 29؛ فریزرتایتلر، 9). گذرگاه خیبر در سمت راست رود کابل، بین پیشاور و جلال‌آباد، در دره‌ای قرار گرفته است که 3 قبیلۀ کوه‌نشین افریدی، شینواری و اوروکزایی، با شاخه‌ها و طایفه‌های گوناگون خود، بر آن و راهها و کوره‌راههای تنگ و شیبهای خطرناک آن اشراف و تسلط دارند، هرچند در بخشهای شمالی‌تر، قبیله‌های دیگری همچون مهمندها نیز گاهی به آنها اضافه شده‌اند.
برطبق گزارشهایی دست‌کم از آغاز سدۀ 13 ق / 19 م، این گذرگاه به‌ویژه در زمانهایی که حکومت کابل یا پیشاور دستخوش تزلزل می‌شده، همواره محل غارت مسافران بوده است. قبیله‌های خیبری که کمتر زیر بار حکومتها می‌رفتند، در زمان صلح و آرامش از مسافران این راه مهم، باج یا حق عبور دریافت می‌کرده‌اند و در زمانهای بی‌ثباتی به غارت مسافران و عابران پرداخته، و در اندک زمانی در بین دره‌های پیچ‌درپیچ آن ناپدید می‌شده‌اند (الفینستون، II / 42-43؛ نوئل، 163). درواقع ویژگیهای طبیعی این گذرگاههای سخت‌گذر، چنان به زندگی خیبریان قبیله‌نشین شکل داده است که آنان هرگز به‌طور کامل و یا برای درازمدت، زیر بار هیچ نیروی مهاجمی نرفته‌اند (همو، 169؛ کارو، xxi).
دربارۀ نام خیبر، که شاید به نظر برخی برگرفته از نام قلعۀ مشهور نزدیک مدینه در عربستان باشد (نک‍ : حبیبی، تاریخ افغـانستـان بعـد از ... ، 1 / 17)، برخـی از پـژوهشگران تـاریخی ـ زبان‌شناختی نوین بر آن‌اند که در اصل یک نام کهن فارسی است که در جریان آمیختگی زبانها و لهجه‌های منطقه به این صورت درآمده و شهرت یافته است. در کهن‌ترین گزارش تاریخی پس از اسلام که در اواخر سدۀ 3 ق / 9 م نگاشته شده، در جایی که از حرکت سپاهیان فرستادۀ خلیفۀ عباسی در 176 ق، گویا از شمال به جنوب در ناحیۀ کابل و گشودن شهرهای آنجا سخن رفته است، به محلی به نام «شاه‌بهار» اشاره شده که در آن بتی وجود داشته است و آن را می‌پرستیده‌اند؛ گرچه برخی از محققان معاصر دربارۀ عبور این سپاه از گذرگاه خیبر تردید کرده‌اند (یعقوبی، 57- 58؛ قس: حبیبی، همان، 1 / 163؛ نیز گردیزی، 129، که در گزارش همین سال از «شابهار» یاد کرده است؛ ابن‌اثیر، 6 / 114، حاشیۀ 1، که در آنجا «سانهار» و «سابهار» خوانده شده است).

 به‌هرروی، واژۀ «بهار» در فارسی به معنی بتخانه آمده است (نک‍ : لغت ... ، 88)، که بنابر اصول زبان‌شناختی، همان «بهار» یا «وهاره» در سنسکریت و نیز «وارۀ» اوستایی به معنی پرستشگاه است، که به‌صورت «وهار / بهار / هار» به‌عنوان پسوند در نام برخی از شهرهای کنونی هند، پاکستان و افغانستان به چشم می‌خورد، مانند قندهار، نندهار و همانندهای آنها. این واژه با همین معنی در زبانهای هندوایرانی به «هور»، «وور» و «بور = پور» تبدیل یافته که همچنان در پسوند نام شهرهایی چون لهاوور = لاوهور = لاهور؛ پرشاور = پرشاپور = پرشاوهور؛ و آدینه‌پور، همان جلال‌آباد کنونی، باقی مانده است. به این ترتیب، واژۀ شابهار یا شاه‌بهار را ترکیب اضافی مقلوب باید دانست به معنی پرستشگاه شاه، که هم می‌تواند دال بر آن باشد که شاه در آن معبد پرستش می‌کرده و یا به‌دلیل دیگری بهار بر واژۀ شاه اضافه شده است. این ترکیب، سپس‌تر در ناحیۀ افغانستان مرکزی به‌صورت «شیبار» و در ناحیۀ هندوکش، شمال شرقی افغانستان، به‌صورت «شیبر» درآمده و باقی مانده است، و از آنجا که حرف «ش» در گویش ساکنان پیرامونهای خیبر در کوهستانهای هندوکش، در نزد ساکنان شرقی افغانستان به حرف «خ» تبدیل می‌شود، شیبر به خیبر تبدیل شده است (حبیبی، همان، 1 / 16-17، حاشیه بر ... ، 129، حاشیۀ 2، نیز 186، حاشیۀ 2؛ قس: کارو، 38).
در ناحیۀ کوهستانی میان کوههای پامیر در شرق، و هندوکش در غرب، سلسله‌کوههای بسیاری وجود دارند؛ از جملۀ آنها، کوه تیرا یا تیراه در هندوکش است که از نزدیکی کرانۀ رود سند به سوی غرب امتداد می‌یابد و در جنوب سفیدکوه به سلسله‌کوه سلیمان می‌پیوندد. خیبر به کوهی که گذرگاه در آن قرار دارد نیز اطلاق می‌شود و با کوه تیراه در هم پیوسته است و هر دو در سفیدکوه یا اسپین‌غَر واقع شده‌اند. کوه خیبر، دشت پیشاور را در شرق (پاکستان) به جلال‌آباد در غرب (افغانستان) پیوند می‌دهد. از پیشاور به سوی جلال‌آباد که خود بر سر راه کابل است، در کوه تیراه و خیبر، 3 گذرگاه وجود دارد: خیبر، کوهات و مَلکَند. رود کابل که از شمال گذرگاه خیبر به سوی جلگۀ پیشاور جریان دارد، به‌سبب عبور از مسیری کوهستانی، قابل کشتی‌رانی نیست و حتى با قایقهای کوچک هم نمی‌توان از آن گذشت. تنها نقطۀ قابل استفادۀ این رود، محل تلاقی‌اش با رود کُنار در نزدیکی جلال‌آباد است که در آنجا نیز به‌سبب جریان تند آب و تنگناهایش بین لعل‌پور و ورسک، قایق‌رانی چندان آسان و امن نیست.
با وجود دو گذرگاه دیگر که آنها نیز بی‌اهمیت نیستند، معبر خیبر همچنان مهم‌ترین گذرگاه به شمار می‌آید. طول گذرگاه را 32 مایل نوشته‌اند که ورودی شرقی آن 670‘1 پا، ورودی غربی‌اش 404‘1 پا و بلندترین نقطه‌اش 373‘ 3 پا ارتفاع دارد (الفینستون، 325، 576؛ کارو، xviii، نیز 30؛ نوئل، 163-164؛ اسپین، 25؛ قس: «دانشنامه»، 119، که بلندی ورودی شرقی را در پاکستان 027‘1 متر آورده است). از ورودی شرقی گذرگاه به سوی جلال‌آباد در غرب، پس از طی مسافتی ناگهان مسیر به‌سختی تنگ می‌شود و از میان دیواره‌های صخره‌ای بلند در هر دو طرف به پیش می‌رود که در عین نمایشی از شکوه و عظمت، در دل عابران بیم می‌افکند. جمرود در سمت شرقی و علی‌مسجد در نزدیکی میانۀ راه جلال‌آباد، دو نقطۀ بسیار سخت‌گذر و نفس‌گیر این مسیر به شمار می‌روند. در علی‌مسجد، عرض راه تنها به 20 پا می‌رسد، چنان‌که می‌توان تنها با سنگ‌چین‌کردن راه، آن را بر روی گذرندگان بست، که همین ویژگی نیز به گذرگاه خیبر اهمیت راهبردی بسیار بالایی می‌بخشد. به‌علت همین اهمیت راهبردی و نظامی علی‌مسجد، امیر دوست‌محمد خان در 1253 ق / 1837 م، در آنجا قلعه‌ای ساخت و در آن نیروی دائمی مستقر کرد (نوئل، 168؛ قس: شاهنوازخان، 2 / 245).
اکنون به‌طور قطع و یقین نمی‌توان گفت که خیبریان امروزی همان مردمانی هستند که در دورانهای باستانی و یا در تمام دورانها در آنجا ساکن بوده‌اند. در کهن‌ترین گزارش تاریخی موجود، هرودت از چند قوم و مردم شرقی مانند ساتاگیدیها، گنداریها و جز آن یاد می‌کند که درمجموع ساتراپی هفتم داریوش هخامنشی را تشکیل می‌دادند. وی در جزو آنان از مردمی به نام آپاروتای نام می‌برد (II / 121) که با لحاظ‌کردن موقع جغرافیایی این ساتراپی شاید بتواند بر خیبریان دلالت کند، هرچند دشوار بتوان گفت، چنان‌که برخی نیز بر آن‌اند که آنها همان اَپریدای، اَپریدَی و یا اَفریدیهای امروزی‌اند که سرزمینهایی را که با کـوههای تیـراه، بَـزَر و گذرگاههای خیبـر و کـوهات ــ کـه در گـزارش هـرودت یکـی انگاشته شده ــ اشغـال کرده بودند (نک‍ : کارو، 37-38).
امروزه، دربارۀ خیبریان به‌ویژه افریدیها، که در طول تاریخ دست‌کم از سدۀ 9 ق / 15 م به این سو، همواره در صحنۀ رویدادها حضور داشته‌اند، دو روایت در دست است:
نخستین روایت مربوط به گذشتن اسکندر مقدونی از کوههای خیبر و تیراه است. افریدیها در میـان خـود افسانه‌ای دارند ــ کـه به نادرست‌بودن آن هم نمی‌توان به‌یقین حکم کرد ــ که براساس آن، فراریان یونانی و ایونیایی و مقدونی سپاه اسکندر، و یا کسانی از آنان که دیگر نمی‌خواستند همراه اسکندر پیش‌تر بروند، در میان قبیله‌های خیبری ماندگار شدند و ازاین‌رو خون آنان با خون خیبریان درآمیخت. آنان چهرۀ یک جوان افریدی را تمثیلی از آپولو، و چهرۀ یک افریدی پیرتر را تمثیلی از زئوس می‌دانند (همو، 44-45).

روایت دیگر، همگی کوه‌نشینان جنوب سلسلۀ هندوکش تا جنـوب جلال‌آبـاد را ــ کـه محـل خیبـر است ــ تـا زمـان تسلط مسلمانان بـر این سرزمینها ــ کـه از آخرین دهۀ سدۀ 2 ق آغـاز می‌شود ــ از قوم کافرها معرفی می‌کند، و برخی نامهای بر جای مانده از آنان در پیرامون ننگرهار و خیبر، همچون کامه، گوشته و راجگل را گواه آن می‌شمارد که در رویارویی با مسلمانان برخی اسلام آوردند و بقیه به سمت شمال عقب رانده شدند و سرزمینهایشان به اشغال افغانها درآمد (نک‍ : تازه، 50). از این روایت، هرچند نه آشکارا، چنین برمی‌آید که افریدیها و دیگر قبیله‌های خیبری، دست‌کم از پیش از اسلام در خیبر سکونت داشته‌اند. ابوریحان بیرونی در هنگام شرح سرزمینهای هند، از گروههای گوناگون افغانی گزارش می‌دهد که در بخش کوههای غربی هند تا زمین سند، که ظاهراً با حدود پیشاور امروزی منطبق است، ساکن بوده‌اند (ص 167). همو در جای دیگری که راههای ایران به هند را مشخص می‌سازد، مسیر کابل به هند را از چند راه، جایگاه کوه‌نشینانی معرفی می‌کند که ایشان را با صفت متمرد وصف می‌نماید (ص 158). با اینکه بیرونی بیش از این چیزی دربارۀ این مردمان به دست نمی‌دهد، از نوشته‌های او دست‌کم این حقیقت برمی‌آید که افغانهای تقریباً 000‘1 سال پیش همان سرزمینهایی را که امروز در آن ساکن هستند، زیر پا داشتند (نک‍ : کارو، 113).
با تشکیل سلسلۀ گورکانیان یا تیموریان / بابریان هند که اندک‌اندک در پی گسترش امپراتوری خود و حفظ امنیت مرزهای آن برآمدند، خیبر بار دیگر اهمیت راهبردی و نظامی خاص پیدا کرد. بابر (د 937 ق / 1531 م)، مؤسس این سلسله، در اصل از جانب شمال قدرت خود را به سوی جنوب گسترش داد و با گذشتن از خیبر، به سند و سپس هند دست پیدا کرد و پادشاهی لودیان را برانداخت. وی در حرکتهای خود از کابل به سوی سند و هند، بارها با قبیله‌های خیبر، و بدون موفقیت، درگیر شد. اما در 925 ق / 1519 م، در سومین لشکرکشی خود، سرانجام نام او بیم در دل افریدیها و شینواریهای خیبرنشین انداخت و او توانست سپاهیان خود را از خیبر بگذراند و به پیشاور برسد (همو، 162-163؛ حبیبی، تاریخ افغانستان در عصر ... ، 137- 138).
اکبر شاه (د 1014 ق / 1605 م) بزرگ‌ترین پادشاه گورکانی هند نیز زمان درازی با خیبرنشینان درگیر بود. جلاله پسر بَزید که در اسارت اکبر بود و اکبر او را در 14سالگی آزاد ساخته بود، قبیله‌های خیبری ازجمله افریدیها را جمع کرد و بر خود نام شاه افغان نهاد. اکبر شاه که برای افغانستان به‌عنوان دروازۀ شمال به هند اهمیت بسیار قائل بود، به‌ناچار به سرکوبی او اقدام کرد. پشتونها یا همان قبیله‌های خیبری، نخستین‌بار شکست سختی به سپاه اکبر وارد آوردند؛ اما اکبر با تمرکزدادن نیروهای خود در تیراه و خیبر، و آماده‌ساختن این معبر برای گذشتن وسایل نقلیۀ چرخ‌دار، سرانجام از خیبر گذشت و کابل را در 997 ق / 1589 م، فتح کرد و اقتدار خود را بر خیبریان تا حدی تحمیل نمود (همان، 76؛ کارو، 213-214؛ فوگلزانگ، 219).
بیمی که اکبر شاه از جانب شمال احساس می‌کرد، در سالهای واپسین دورۀ جهانگیر (د 1037 ق / 1628 م)، با ضعف تیموریان در کابل، به واقعیت پیوست. نذر محمدخان ازبک به افغانستان حمله کرد و از سوی دیگر، سرداری افغانی به نام احداد نیز خیبر و تیراه را در چنگ گرفته بود. احسن‌الله ظفرخان که از سوی امپراتوری هند صوبه‌دار (= والی) کابل بود، به پیشاور آمد و از طریق خیبر به سوی کابل حرکت کرد تا جلو ازبکان را بگیرد، اما در خیبر گرفتار مردان احداد شد و با شکستی سخت از ایشان به پیشاور بازگشت (حبیبی، همان، 86- 88).
درگیری بین تیموریان و خیبریان همچنان ادامه یافت، چنان‌که ایمل خان در زمان اورنگ‌زیب (د 1118 ق / 1707 م)، در کوهستان پنبتونخوا که نام پشتونی همان ناحیۀ خیبر و تیراه است، استقلالی به هم زد و چندان فرمان‌بر امپراتور نبود. او با متحدساختن قبیله‌ها، تجارت و ارتباط امپراتوری با شمال را زیر نفوذ خود درآورد. سپاهیان حاکم اورنگ‌زیب در کابل، در خیبر متوقف شدند. افریدیها در علی‌مسجد راه و آب را بر آنها بستند و 10هزار نفر را کشتند و 20هزار نفر از زن و مرد اسیر گرفتند و تیموریان با تحمل خسارتهای سنگین، نتوانستند به کابل راه پیدا کنند. سرانجام اورنگ‌زیب خود به منطقه آمد و پس از کوششهای نافرجام در علی‌مسجد برای گذر از خیبر، از معبر دیگری، از راه سه‌چوبه و بازارک خود را به جلال‌آباد رسانید. اورنگ‌زیب در این حرکت خود تنها به نیروی نظامی بسنده نکرد، بلکه با اعمال سیاست پرداخت رشوه به امیران قبیله‌ها آنها را گرفتار نفاق ساخت و هنگامی که افریدیها و خَتَکها تنها ماندند، توانست آنان را سرکوب کند (حبیبی، همان، 125-126؛ فوگلزانگ، 220؛ اسپین، 33-34).
از رویدادهای مهم این دوره از تاریخ هند و افغانستان که به خیبر مربوط می‌شود، حملۀ نادر شاه افشار به هند است. ظاهراً نادر شاه در آغاز قصد تسخیر هندوستان را نداشت، بلکه مایل بود برای حفظ سرزمینهای زیر فرمان خود در افغانستان، با امپراتوری گورکانیان رابطۀ دوستانه داشته باشد؛ اما چنان‌که از نوشتۀ میرزا محمدمهدی استرابادی، منشی و مورخ نادر شاه برمی‌آید، محمد شاه گورکانی (آغاز حکومت: 1131 ق / 1719 م؛ د 1161 ق / 1748 م) در برآوردن خواستۀ نادر شاه مبنی بر حفظ امنیت منطقۀ مرزی سند و کابل از شورشیان و سرجنبانان افغانی، به‌رغم قراری که از پیش گذاشته شده بود، کوتاهی کرد و درواقع به نوعی نادر شاه را دست‌کم گرفت و سفیر او را یک سال نگه داشت و به او اجازۀ بازگشت نـداد (نک‍ : جهانگشای ... ، 307- 308). حفظ امنیت کابل برای نادر شاه افشار بسیار مهم بود، زیرا در حدود 900هزار خانوار افغانی از قبیله‌های گوناگون و تقریباً همگی نافرمان و استقلال‌طلب، در منطقۀ بین کابل و سند، یعنی کوهستانهای هندوکش ازجمله خیبر و تیراه، سکونت داشتند (محمدکاظم، 3 / 1006).
درجۀ اهمیت حفظ امنیت افغانستان برای دولت افشار، با توجه به اینکه نادر شاه شورش و غلبۀ افغانها را بر صفویان سرکوب کرده، کشور را از دست آنان نجات داده، و مجدداً افغانستان را جزئی از ایران ساخته بود، به‌خوبی قابل درک است؛ ازاین‌رو، اهمال و کوتاهی محمد شاه گورکانی، و شاید هم تعمد او برای تضعیف نادر شاه، پادشاه افشار را بر آن داشت تا افغانستان را درنوردد و سند و هند را به تصرف خود درآورد؛ ازاین‌رو، در 1151 ق / 1738 م، به عزم گشودن هند از کابل حرکت کرد. ناصر خان، صوبه‌دار کابل، که پس از فتح کابل و غزنین از سوی پادشاه ایران در سمت خود ابقا شده بود، عهدشکنی کرد و با سپاهی از افغانهای خیبری در جمرود راه را بر سپاه نادر شاه بست و به انتظار رسیدن نیروی کمکی بیشتری از سوی دولت هند نشست. نادر شاه به‌سرعت تا جلال‌آباد پیش رفت و نیروی اصلی خود را در حرکتی گمراه‌کننده به سوی خیبر که توپ‌خانۀ سنگین ناصرخان در آن مستقر شده بود، فرستاد، درحالی‌که خود با گروه اندکی از جنگاوران نخبه از مسیر سخت‌گذر دیگری مشهور به کوه سه‌چوبه، دشمن را دور زد و کار محافظان ورودی شرقی خیبر را از پشت تمام کرد و بر سر ناصر خان فرود آمد. ناصر خان از بیم نادر شاه درۀ خیبر را واگذاشت و فرار کرد و نادر شاه خیمه‌های خود را بر بلندیهای خیبر برافراشت و سپس به سوی پیشاور حرکت کرد (استرابادی، همان، 409، 434، دُرّه ... ، 422؛ حسینی، 89-90؛ فوگلزانگ، 227؛ شیرازی، 40).
محمد شاه گورکانی پس از شکست سنگین از نادر شاه، سرزمینهای غرب سند را به ایران واگذارد. بااین‌حال، نادر شاه با وجود برتری نظامی، در رفت خود به هندوستان و بازگشت از آنجا به قبیله‌های خیبری پول هم پرداخت کرد (نک‍ : نوئل، 165)، چراکه در هر زمان امکان عصیان و نافرمانی قبیله‌های خیبرنشین و پیرامونیان آن وجود داشت (نک‍ : محمدکاظم، همانجا)، و این امر اهمیت مسیر عبور از تنگۀ خیبر را نشان می‌دهد.
از سدۀ 12 ق / 18 م، در اثر رویدادهای مهمی که در منطقه، از هند تا ایران، اتفاق افتاده بود، ازجمله سلطۀ انگلستان بر هند، تحرکات روسیه در آسیای مرکزی و آغاز روند رو به ضعف ایران، موقعیت خیبر در افغانستان اهمیت بیشتری پیدا کرد. افغانستان، نخستین‌بار در 1160 ق / 1747 م، با اقتدار احمد شاه ابدالی / درانی (د 1192 ق / 1778 م) استقلال یافت. او گاه به ضرورت در خیبر مستقر می‌شد. پس از انقراض این سلسله در دهۀ دوم سدۀ 19 م، که درواقع به‌منزلۀ ازمیان‌رفتن نیروی متمرکز میان هند و روسیه بود، در برخوردهای دائمی انگلستانِ نگران هند و امیران داخلی افغانستان، همواره خیبر نقش مهمی داشت (نک‍‌ : «دانشنامه»، 1؛ وکیلی، 264، 265؛ حق‌جو، 163). در طول این سده، دو جنگ بزرگ بین انگلیسیها و افغانها درگرفت. انگلیسیها که برای رفع نگرانی خود از جانب روسها، به سیاستی که به «سیاست پیش‌رونده» مشهور شد، روی آوردند (نک‍ : هیمن، 39)، درحقیقت مداخلۀ خود را در افغانستان از پیش از 1231 ق / 1816 م، آغاز کردند و ولایتهای سرحدی را از آن جدا ساختند و تقریباً 70 سال پس از آن بود که گذرگاه خیبر را زیر نظارت خود درآوردند (عبدالرحمان، 577).
نخستین جنگ افغانها با انگلیسیها، که سیکها را نیز زیر نظر افسران انگلیسی در پیشاور در برابر افغانها مستقر ساخته بودند، 4 سال طول کشید. افغانها که به سرداری محمداکبر خان پسر دوست‌محمد خان، در 1253 ق / 1837 م، سیکها را در محل ورودی شرقی خیبر شکست داده بودند، از بیم انگلیسیها از اشغال پیشاور خودداری کردند (فوگلزانگ، 244). از 1254 ق / 1838 م، انگلیسیان که می‌خواستند در برابر امیر دوست‌محمد خان، شاه شجاع را در کابل به قدرت برسانند، چندین‌بار در خیبر تارومار شدند و خسارتهای شدیدی تحمل کردند و بسیاری از افسران آنها در خیبر به اسارت افغانها درآمدند. خیبریها در 1257 ق / 1841 م، سیکهای پادگان علی‌مسجد را خلع سلاح کردند. در 1258 ق / 1842 م، سرانجام ژنرال پالک، هنگامی که افریدیها به دلگرمی قلعۀ علی‌مسجد، در گذرگاه خیبر مستقر، و راه را بر او و سپاهش بسته بودند، بی‌سروصدا و ظاهراً همچون نادر شاه افشار از مسیری دیگر، بر سر آنان فرود آمد و قلعه را تسخیر کرد و نخستین‌بار سپاه خود را از راه خیبر و از طریق غلبۀ نظامی به کابل رسانید (هـمـو، 252؛ نـوریـس، 292-297, 398-399؛ نـوئـل، 169-170؛ فرهنگ، 1-2 / 327)، درحالی‌که پیش از آن انگلیسیها یا از طریق درۀ رود کابل و یا با دادن باج به افریدیها، از راه خیبر از پیشاور به جلال‌آباد و کابل می‌رفتند (دوپری، 395). بااین‌همه، هم انگلیسیان و هم حاکمان افغانی مانند شاه‌شجاع و امیر دوست‌محمد خان که پس از قتل شاه‌شجاع دوباره به قدرت رسید، برای باز نگه‌داشتن گذرگاه خیبر، سالانه مبلغی به قبیله‌های اصلی خیبرنشین و رئیسان طایفه‌های گوناگون آنان پرداخت می‌کردند. افریدیها با آنکه به‌ظاهر فرمان‌برداری نشان می‌دادند، از این وضعیت بهره‌برداری کرده، با ایجاد رقابت بین انگلیسیها و دوست‌محمد خـان، از هـر دو طرف پـول می‌گرفتند. امیر شیرعلی خان، افزون بر پول سالانه، به افریدیها اجازه داد تـا از رهگذران و کاروانهای تجارتی، باج هم بگیرند. تا پیش از جنگ دوم افغانها و انگلیسیان، این وضع همچنان ادامه داشت و گذرگاه، با اینکه چندین تن از رئیسان طایفه‌های سرکش در جلال‌آباد به‌عنوان گروگان نگهداری و یا به زندان کابل فرستاده شدند، گاه‌گاهی ناامن می‌شد (نک‍ : نوئل، 171, 173).
انگلیسیها که دربارۀ امنیت هندوستان به طرحهای گوناگونی اندیشیده بودند، پس از سقوط خیوه در آسیای مرکزی به دست روسها، احساس خطر جدی کردند (دیویس، 458-459). سرانجام در 1295 ق / 1878 م درحالی‌که منطقۀ خیبر در اغتشاش کامل به سر می‌برد و امیر شیرعلی خان در علی‌مسجد حاضر به پذیرفتن همۀ خواستهای انگلیسیها نبود، قوای انگلیس از 3 جانب، ازجمله از مسیر گذرگاه خیبر، به افغانستان هجوم آورد (همو، 462؛ دوپری، 408؛ ریاضی، 110). ژنرال انگلیسی سر سام براون که مأمور گذر از خیبر بود، چون می‌دانست با همۀ قدرت سپاه خود، بدون کمک افریدیها و یا دست‌کم بی‌طرفی آنها، نمی‌تواند از علی‌مسجد بگذرد، با پول فراوان، سران و بزرگان طایفه‌های دو قبیلۀ افریدی و شینواری را همراه ساخت تا توانست به‌موقع و بی‌دردسر از خیبر بگذرد (نک‍ : فرهنگ، 1-2 / 392-393). امیر شیرعلی خان دلگرم به پیمانی که پیش‌تر با روسها امضا کرده بود، به مزارشریف گریخت و از آنان کمک خواست؛ اما روسها نگذاشتند که او از آمودریا عبور کند و به او توصیه کردند که با انگلیسیان کنار آید. امیر، دل‌شکسته و متحیر از این عهدشکنی، سال بعد در بلخ مرد. جانشین امیر، محمد یعقوب خان، که زیر فشار سختی قرار گرفته بود، برای آنکه نیروهای انگلیسی از آن جلوتر نیایند، ناگزیر به بستن عهدنامۀ گندمک ــ محلی در 35کیلومتری جنـوب غربـی جلال‌آبـاد ــ گردید کـه براساس آن، تسلط افغانها بر خیبر و همچنین گذرگاههای دیگر، ازجمله کرم و پشنگ و زرمت و سیبی و میچنی، پایان می‌یافت و زیر نظر انگلیسیها قرار می‌گرفت (دوپری، 409؛ نوئل، همانجا؛ ریاضی، 117).
در آستانۀ سدۀ 14 ق / 20 م، زمزمه‌های نفوذ انگلیسیها به جانب شمال شنیده می‌شد که امیر عبدالرحمان خان به فرمان‌فرمای هند اخطار کرد (نک‍ : دیویس، همانجا). در 1919 م / 1298 ش، امان‌الله خان خواست افغانستان را از زیر نفوذ حکومت انگلیسی هند بیرون آورد، اما فرمان‌فرمای هند به درخواست او وقعی ننهاد. امان‌الله خان خود را مستقل اعلام کرد و در مسجد ادگاه با شعار «یا مرگ یا استقلال افغانها»، انگلیسیان و افغانها در آستانۀ سومین جنگ بزرگ خود قرار گرفتند. امیر در چند جا ازجمله در خیبر نیروی نظامی مستقر ساخت. چند برخورد نیز به سود افغانها انجام گرفت؛ اما انگلیسیها، که ظاهراً هنوز از آسیبهای جنگ جهانی اول در رنـج بودند، بـه‌زودی حـاضر بـه قبـول آتش‌بس شدنـد (نک‍ : دوپری، 442؛ طنین، 36).
در زمانی که هندوستان استقلال خود را به دست می‌آورد و کشور نوتأسیس پاکستان بین هند و افغانستان قرار گرفت، امیران افریدی حاضر به سازش با هیچ‌یک از دو حزب «کنگره» و «مسلم‌لیگ» نشدند و در 1947 م / 1326 ش، 3 بار تنگۀ خیبر را بستند، و اعلام کردند که تنها مالک گذرگاه خیبرند، و فقط حاضر به بستن قرارداد با حکومتی که نمایندۀ هر دو طرف هندی و پاکستانی باشد، هستند و دراین‌باره ایستادگی خواهند کرد؛ هرچند در 1948 م / 1327 ش، محمدعلی جناح به خیبر رفت و از سوی قبیله‌های خیبری مورد استقبال قرار گرفت (اسپین، 203-204). امروزه جاده‌ای که از کنار رود کابل می‌گذرد و در 1960 م / 1339 ش ساخته شده، راه دوروزۀ سابق را تنها به چند ساعت تقلیل داده است، درحالی‌که در معبر خیبر رستورانی بسیار عالی از مسافران این راه پذیرایی می‌کند («دانشنامه»، 119).
در نیمۀ دوم سدۀ 20 م، پاکستان خود را در برابر توسعه‌طلبی شوروی سابق، نگهبان گذرگاه خیبر می‌دانست که در زبان سیاسی به این معنی بود که می‌بایست ارتشی پرقدرت داشته باشد؛ گرچه هند، تا پیش از تغییر دیدگاههای سیاسی خود، وجود پاکستانی ضعیف، همانند افغانستان، را در کنار مرزهای خود ترجیح می‌داد (نک‍‌ : «سیاست ... »، 55). با آنکه در اثر تحولهای جهانی، دگرگونیهای مهمی در وضع سیاسی تمامی منطقه و ازجمله افغانستان پدید آمده است، و با آنکه روشهای جنگی و سلاحهای نوین کمتر شباهتی به جنگ‌افزارهای سدۀ پیشین دارند، باز هم به نظر می‌آید که گذرگاه خیبر با آنکه نوسازی، و عبور از آن بسیار آسان‌تر شده است، همچنان اهمیت راهبردی خود را در این کشور و در منطقـۀ بین شمال و جنوب و شرق و غرب ــ گرچـه به صورتی نمادین ــ حفظ کرده است؛ چراکه در 1980 م / 1359 ش، در آستانۀ حملۀ شوروی سابق به خاک افغانستان، برژینسکی، مشاور امنیت خارجی وقت کشور آمریکا، در جریان رقابتهای جنگ سرد با شوروی سابق، وقتی با هیئت همراه خود به پاکستان سفر کرد، از آنجا به گذرگاه خیبر رفت و بر فراز معبر، با نمایشی به زبان سیاسی، پیامی برای جهان و رقیب فرستاد که این طور تعبیر می‌شد که کشور او در برابر اشغال احتمالی افغانستان از سوی شوروی سابق، امری که در همان سال به تحقق پیوست، بی‌طرف نخواهد ماند (طنین، 295).

مآخذ

ابن‌اثیر، الکامل؛ استرابادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، به کوشش عبدالله انوار، تهران، 1377 ش؛ همو، درۀ نادره، به کوشش جعفر شهیدی، تهران، 1384 ش؛ الفینستون، مونت استوارت، افغانان (گزارش سلطنت کابل)، ترجمۀ محمدآصف فکرت، مشهد، 1376 ش؛ بیرونی، ابوریحان، تحقیق ما للهند، حیدرآباد دکن، 1377 ق / 1958 م؛ تازه، سمیع‌الله، ریشه‌های تاریخی و فرهنگی نورستان، به کوشش عنایت‌الله نصرتی، کابل، 1367 ش؛ حبیبی، عبدالحی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، کابل، 1345 ش؛ همو، تاریخ افغانستان در عصر گورکانی هند، کابل، 1341 ش؛ همو، حاشیه بر زین الاخبار (نک‍ : هم‍ ، گردیزی)؛ حسن‌نژاد، عبدالرحیم، شناسنامۀ فرهنگی افغانستان، تهران، 1379 ش؛ حسینی جامی، محمود، تاریخ احمدشاهی، به کوشش غلامحسین زرگری‌نژاد، تهران، 1384 ش؛ حق‌جو، میرآقا، افغانستان و مداخلات خارجی، قم، 1380 ش؛ رشید، احمد، طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید، ترجمۀ اسدالله شفایی و صادق باقری، تهران، 1379 ش؛ ریـاضی هروی، محمدیوسف، عین الوقایع، به کوشش محمدآصف فکرت، تهـران، 1361 ش؛ شاهنوازخان، مآثر الامراء، به کوشش عبدالرحیم، کلکته، 1890 م؛ شیرازی، حسین، تاریخ درانیان، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1379 ش؛ طنین، ظاهر، افغانستان در قرن بیستم، تهران، 1384 ش؛ عبدالرحمان خان، سفرنامه و خاطرات و تاریخ افغانستان، ترجمۀ غلام مرتضى خان قندهاری، به کوشش ایرج افشار سیستانی، تهران، 1369 ش؛ فرهنگ، میر محمدصدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، تهران، 1385 ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347 ش؛ لغت فرس، اسدی طوسی، به کوشش فتح‌الله مجتبائی و علی‌اشرف صادقی، تهران، 1365 ش؛ محمدکاظم، عالم‌آرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1364 ش؛ وکیلی پوپل‌زئی، عزیزالدین، احمد شاه، وارث و مجدِّد امپراتوری افغانستان، کابل، 1359 ش؛ یعقوبی، احمد، البلدان، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ نیز:

Britannica Atlas, Chicago, 1996; Caroe, O., The Pathans, 550 B. C.- 1957 A. D., London, 1964; Davies, C. C., «The North-West Frontier, 1843-1918», The Cambridge History of India, ed. id. et al., New Delhi, 1932, vol. VI; Dupree, L., Afghanistan, Princeton, 1973; Elphinstone, M., Kingdom of Caubul, London, 1972; Fraser-Tytler, W. K., Afghanistan, a Study of Political Developments in Central and Southern Asia, London, 1958; Herodotus, The History, tr. A. D. Godley, London, 1957; Hyman, A., Afghanistan Under Soviet Domination, 1964-83, London, 1984; Noelle, Ch., State and Tribe in Nineteenth-Century Afghanistan, Curzon Press, 1997; Norris, J. A., The First Afghan War, 1838-1842, Cambridge, 1967; Pakistan’s Foreign Policy, ed. K. Arif, Lahore, 1984; World Infopaedia, Afghanistan, New Delhi, 2007; Spain, J. W., The Pathan Borderland, Karachi, 1985; Vogelsang, W., The Afghans, Wiley-Blackwell, 2002.

منوچهر پزشک

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: