صفحه اصلی / مقالات / خویشاوندی /

فهرست مطالب

خویشاوندی


آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

خویشاوَنْدی، شبکه‌ای از روابط اجتماعی بر پایۀ ارتباطات سببی، نسبی یا حقوقی، با قواعدی عرفی یا قانونی که روابط اعضای شبکه را از نظر حقوق، وظایف، تعهدات و هنجارهای رفتاری میان یکدیگر مشخص می‌کند. به‌لحاظ لغوی «خویش» به معنای اقوام و خویشاوند (برهان ... ، ذیل واژه)، و خویشاوند به معنای کسی است که از راه نسبت از طرف پدر یا از طرف مادر و جز‌ آن به شخص پیوند داشته باشد ( لغت‌نامه، ذیل واژه).

 I. در ایران باستان

بنابر متنهای کهن همچون وداها و اوستا، جامعۀ کهن ایرانی شامل 4 واحد خانه ((nmāna-، ویس (vīs-)، قبیله ((zantu- و کشورdahyu-)) بود (سمرنیی، 95-105؛ لوکوک، 180-182). در‌این‌میان، واحد بازمانده از عصر باستان که ویژگی زندگی مشترک اقوام هند‌و‌ایرانی را باز‌می‌تابد، قبیله / تیره (zantu-)، گروهی از بستگان بودند که با یکدیگر و با سرپرستی بزرگ آن گروه (zantupati-) زندگی می‌کردند (سمرنیی، 103,100-101). اصطلاح زنتوم اَشَوَن (zantum ašavan) به معنای «سرپرست قبیله»، و آفرین و ستایش آن بارها در اوستای کهن به‌ کار رفته است (یسنا، هات 1، بند 4، هات 2، بند 6، جم‍‌ )‌‍‍‍. نحوۀ بستگی و روابط میان اعضای زنتوم به ‌این ‌گونه بود که همه از زنتوم فرمان می‌بردند. زَنتوپَت که معمولاً منسوب به قهرمان بزرگ قبیله، و برگرفته از «نیا ـ توتم» بود، همانند پدر ـ شاه نسبت به زیردستانش تسلط کامل داشت، در جنگها فرمانده آنان بود و افراد قبیله پس از مرگ آیینهای ویژه‌ای برای بزرگداشت او برگزار می‌کردند (مظاهری، 4-6؛ مزداپور، 105).
این ویژگی، میراثی از اقوام هندواروپایی بود که برای سده‌ها بر این منوال می‌‌زیسته‌اند، اما با پیدایی دین مزدیسنا و ظهور زردشت، دستخوش دگرگونی شد و از درون آن، مفهوم خانواده (nmāna-) آشکار شد و بعدها الگویی شد برای ادارۀ دهکده (-vīs) و سرزمین از سوی شاه. زنتـوپت همـان پـدر ـ شاه و فرمانـروای دوره‌های پس از آن شد. در این میان، اصولی همچون اطاعت مطلق از زنتوپت، برگزاری آیینهای ویژه برای بزرگداشت نیاکان و عدم تقسیم ارث در دوره‌های بعد به خانواده انتقال یافت. رئیس تیره اکنون سرپرست خانواده بود و صاحب‌اختیار، روحانی و خدای خانواده نیز به ‌شمار می‌رفت (کامپانیله،11-12 ).
در حدود سدۀ 6 م، زنان در خانواده حق تملک یافتند (پریخانیان، 246-252)، و برخی از آنان به بالاترین درجات اجتماعی، و به نهایت قدرت می‌رسیدند و در ساختار خانواده عنوان کدبانو (kadag-bānūg) می‌یافتند. در ‌همین دگرگونیها، افزون‌بر کاربرد واحدهای چهارگانۀ mān (خانه)، vīs (ویس)، zantu- (قبیله) و dahyu- (کشور)، اصطلاحات تازه‌ای در زبان فارسی میانه برای نهادهای خویشاوندی و خانواده به‌ وجود ‌آمد، از جمله، dūdag (خانواده)، kadag (خانه)، nāf (تخمه)، tōhmag (تخمه و نژاد)، hadīš (خانمان) (بارتولمه، 1759)، sarāy (سرای)، xānag(خانه) و جز آنها (برای واژه‌های اوستایی، فارسی باستان و فارسی میانه، نک‍ : همو، نیز کنت، مکنزی، ذیل واژه‌ها).

دوده ((dūdag یا خاندان و دوده‌سالار ((dūdag sālār از مفاهیمی‌اند که در متون حقوقی و دیگر متون دینی دورۀ ساسانی، به‌ویژه در متون تفسیری اوستا (زند)، رواج یافته‌اند. این مفاهیم را در آثاری همچون مادیان هزار دادستان (نک‍ : پریخانیان، جم‍‌ ) می‌توان یافت.
اصطلاح «دوده» که در دورۀ ساسانی کوچک‌ترین واحد اجتماعی جامعۀ ایرانی به شمار می‌رفت، احتمالاً جانشین «زنتوپت» ایرانی باستان بود که بازماندۀ خاندان کهن هند‌و‌اروپایی است، اما تا عهد ساسانی در اثر دگرگونی تاریخی بنیاد خانواده از وظایف دوده‌سالار (dūdag sālār) کاسته شد. سالار دودمان بر گروهی شامل زن و فرزندان و خدمتکاران، یعنی غلامان و کنیزان، ریاست داشت (فرای، 85-90). «کَدگ» احتمالاً واحد کوچک‌تری از خانواده شامل پدر (kadag xwadāy) و مادر (kadag bānūg) و فرزندان بود. سرپرستی خانه با پدر، و در صورت فوت او با نخستین پسر بالغش بود. اعضای خانه موظف به پیروی از منویات رئیس خاندان یا دوده‌سالار بودند (شکی، 81؛ یریلد، 16). بنابر گزارشهای موجود از متون فارسی میانه، وظایف دوده‌سالار ادارۀ اموال دودمان و نگهداری از آتش و تأمین معاش خانواده بود (متنها ... ، 141-143؛ پریخانیان، 32). همچنین دربارۀ دوده‌سالار و شرایط جانشینی او، دستمزد، و قصور در امور سالاری، چگونگی انتقال دوده‌سالاری به همسر، و خلع دوده‌سالار در صورت تخلف در متن پهلوی روایت امید اشوهیشتان مطالبی آمده است (پرسش پنجم، بندهای 7، 15-16، 20-27).

ساختار خویشاوندی

بنابر آنچه گفته شد، خویشاوندی پیوندی طبیعی یا قراردادی بوده است که مهم‌ترین نهاد آن «خانواده» به ‌شمار می‌رفته است. خانواده در ایران باستان امری مقدس بود، زیرا موجب تقویت روابط مادی و معنوی میان افراد می‌شد. رابطۀ مادی به‌واسطۀ کار مشترک و جهیزیۀ عروس، و رابطۀ معنوی به‌سبب عشق و محبتی بود که میان اعضای خانواده ایجاد می‌شد. وجود اصطلاحات نسبتاً مفصل اعضای خانواده و خویشاوندان، نشانۀ ساختار کهن خویشاوندی در ایران باستان است. برخی از اصطلاحات مربوط به اعضای خانواده و خویشاوندی در ایران چنین بوده است: پدر (فارسی باستان: pitā-، فارسی میانه: pidar / pid)؛ مادر (فارسی میانه: mādar / mād)؛ پسر (اوستایی: hunu- / puөra-، فارسی میانه: pusar / pus)؛ دختر (اوستایی: duγdar-، فارسی میانه: duxtar / duxt)؛ برادر (اوستایی: brātā-، فارسی میانه: brādar / brād)؛ خواهر (اوستایی: xvāhar-، فارسی میانه: xwāh)؛ نیا (فارسی میانه: niyāg)؛ نوه (فارسی باستان: napāt-، فارسی میانه: nab)؛ عمو (اوستایی: tūirya-)؛ عمه (اوستایی: tūiryā-)؛ مادر شوهر و مادر زن یا پدر شوهر و پدر زن (اوستایی: xvasura-، فارسی نو: xesura)؛ بیوه (اوستایی: viδavā-، فارسی میانه: wēwag)؛ داماد (اوستایی: zāmātar-، فارسی میانه: dāmād)؛ زن (اوستایی: nairi- و gonā-، فارسی میانه: nārīg، نیز zan و ziyānag «زوجه»)؛ و مرد (فارسی باستان: martya-، فارسی میانـه: mard، mērag، šōy «شوهر») (سمرنیی، 70-80؛ بارتولمه،657, 1345, 1443؛ نیز نک‍ ‍: مکنزی، کنت، ذیل واژه‌ها).
خویشاوندی در عهد باستان با تشکیل خانواده شکل گرفت. تشکیل خانواده نیز از طریق ازدواج رسمی ــ که به‌واسطۀ اهمیت آن همواره مورد توجه مذاهب بود ــ صورت می‌گرفت. ازدواج و تشکیل خانواده در عهد ساسانی امری مقدس به شمار می‌رفت. اهوره‌مزدا ازدواج را برای هر فرد مؤمن واجب شمرده و در اوستا و زند همواره بر پیوند زناشویی تأکید شده است. از این‌رو کسی می‌تواند از مزایای حق شهروندی برخوردار شود که متأهل و صاحب خانواده یا nmāno-paiti (نگهبان خانواده) باشد؛ چنین کسی می‌تواند به مقام zantu-paiti (نگهبان تیره)، و در پی آن، dahyu-paiti (نگهبان کشور) برسد (نک‍‌ : مظاهری، 38). یکی دیگر از دلایل اعتقاد ایرانیان دورۀ ساسانی به ازدواج و تشکیل خانواده، باورداشت آنها به بزرگداشت و پرستش نیاکان بود. این کار از سوی ورثۀ خانواده میسر می‌شد و چنین کاری موجب رستگاری روح و روان انسان ایرانی بود (همو، 39؛ یریلد، 15).
بدیهی است که روابط خویشاوندی در گسترۀ فلات ایران مبتنی بر تنوع اقوام و ادیان بوده و طرح و الگوی کاملاً یکسانی نداشته است؛ چنان‌که جوامع زردشتی، یهودی، مسیحی و جز آنها هریک تابع مقررات و سنتهای دینی خود بوده‌اند. آیین مانی به‌گونه‌ای مغایر با اصول ازدواج و تشکیل خانواده بود، اما شاپور و بهرام ساسانی در مقابل این آیین ایستادند و آیین مسیحی نیز ــ که در آن زمان تحت تأثیر بی‌بند‌و‌باری اشراف رومی و عدم تشکیل خانواده بود ــ از سوی ایرانیان پذیرفته نشد و شاپور یکم دعوت امپراتور روم، کنستانتین اول را مبنی بر رسمی‌شدن آیین مسیح به جای آیین زردشت در ایران نپذیرفت. با‌این‌همه، در بیشتر ادیان و سنتهای رایج در ایران، تشکیل خانواده و ایجاد روابط خویشاوندی بسیار اهمیت داشت (مظاهری، 36).
پیوند خویشاوندی در ایران باستان بر دو پایه استوار بود. یکی پیوند قراردادی (سببی) که بر‌پایۀ عقد استوار بود، مانند پیوند زن و شوهر، و دیگری پیوند طبیعی (نَسَبی) که بنابر روابطی طبیعی ایجاد می‌شد، مانند پیوند برادران و خواهران، پدربزرگ و مادربزرگ و نوه‌ها، عموها و برادرزاده‌ها، عمه‌ها و برادرزاده‌ها.
روابط خویشاوندی در خانوادۀ پدر‌سالار مبتنی بر بستگی خونی و قرابت از طریق طبقۀ ذکور بوده است. خویشاوندان پدری در اوستای جدید nabā.nazdišta- نام داشت و از اهمیت بسیار برخوردار بود، در‌حالی‌که سلسلۀ خویشاوندی که از سوی زن ایجاد می شد، چندان اهمیتی نداشت. احتمالاً واژۀ «ناف» nāfa- (بارتولمه، 1062) به خویشاوندان مادری ارتباط می‌یافت و در‌مقابل، «تخمه» taoxman- به خویشاوندان پدری تعلق داشته است. اصطلاح فارسی میانۀ paywandān به خویشاوندان پدری و مادری هر‌دو اطلاق می‌شد. به‌هر‌حال، شیوۀ نادیده گرفتن خویشاوندان مادری، کـه بازماندۀ سنت آریایی بود، از نیمۀ سدۀ 5 م با تأثیرپذیری از اقوام بومی ساکن فلات ایران تحول یافت و مادران و خویشانی که وابسته به آنها بودند، از مقام بالاتری برخوردار شدند و این امر به‌واسطۀ فرزند‌خواندگی اهمیت بیشتر یافت. از ویژگیهای دوران جدیدتر توجه به «داماد سرخانه» است. افزون‌بر‌این، می‌توان به روابط با دایی که نام آن برگرفته از «دایه» است و نیز رابطۀ داماد و پدرزن («خسور» / «خسوره») اشاره کرد که همگی شاید نشانه‌‌هایی بازمانده از دوران «مادرسالاری کهن» باشد.
خویشاوندان قراردادی (سببی) نسبت به یکدیگر وظایفی داشتند؛ اما وظایف خویشاوندان طبیعی (نسبی) بیشتر مساعدت و یاری یکدیگر در هنگام نیاز بوده است. وظیفۀ برادر بالغ نسبت به برادران و خواهران کوچک‌تر ــ در صورت فقدان پدر و مادر ــ همانند وظایف پدری نسبت به آنان بوده است. تأمین هزینۀ خوراک و پوشاک و اجرای آیین سدره‌پوشی و تولیت دارایی صغار خانواده بر عهدۀ او بوده است. وی موظف بود برای خواهران جهاز تهیه کند و آنان را شوهر دهد و شغل خانوادگی را به برادران کوچک‌تر بیاموزد. در‌مقابل، اعضای خانواده نیز باید به برادر بزرگ‌تر احترام بگذارند و اجازۀ ازدواج از او بگیرند. وظیفۀ خواهر بالغ نیز اجرای نقش مادر در خانواده بوده است و در صورت نبودن پدر، وی باید به ایفای نقش او نیز بپردازد. اگر یکی از افراد خانواده فرزند نداشت، او باید فرزند خود را به‌عنوان فرزندخوانده به او بدهد. در دورۀ ساسانی روابط داماد و چکر‌زن بسیار مستحکم بود. در‌این‌میان، وظایف داماد بسیار سنگین می‌نمود و اگر پدرزن پسری بـرای جانشینی نداشت، داماد بایستی فرزند ارشد را بـرای جانشینی به او می‌سپرد و در صورت نیاز وصایا و تولیت دارایی پدرزن و ادارۀ امور او را هم بر عهده می‌گرفت (مظاهری، 231).

اهمیت و درجات اعضای خویشاوند در سلسله‌مراتب خویشاوندی

در درجۀ نخست اهمیت، پدر و مادر، برادران و خواهران قرار داشتند؛ در درجۀ دوم پدربزرگ (niyāg) (سمرنیی، 47-48) و نوۀ پسری (napāt-) و نوۀ دختری (naptī-) (بارتولمه، 1039)، و در درجۀ سوم عمو (tūirya-) (همو، 657) قرار داشتند. پس از برادران و پدربزرگ، عمو نزدیک‌ترین خویشاوند به اعضای خانواده به شمار می‌رفت (سمرنیی، 53) و نقش پدری در قبال برادرزادگان یا پسر برادر (brātrūya-) و دختر برادر ((brātrūyā- خویش داشت. عمه (tūiryā-) نیز در درجۀ سوم سلسله‌مراتب خویشاوندی قرار داشت و می‌توانست قیم یا استور (نک‍ ‍‍‌: دنبالۀ مقاله) فرزند برادرش شود و آموزش ‌و ‌پرورش او را بر ‌عهده گیرد (سمرنیی، 61). مرتبۀ چهارم سلسله‌مراتب به پسر‌عمو (tūiryō.puθra-) و دختر‌عمو (tūiryō.duxδar-) اختصاص داشت که نقش آنان در قبال یکدیگر همانند نقش برادر و خواهر بود. درجۀ پنجم مربوط به نوۀ پسری عمو ((tūiryō.napāt- و نوۀ دختری عمو (tūiryō.napti-) می‌شد (مظاهری، 228؛ مزداپور، 109).

فرزند‌خواندگی و استوری

بنابر باور ایرانیان باستان، هر ایرانی باید به هنگام مرگ وارثی داشته باشد تا نسل ایرانیان همواره ادامه پیدا کند و مبارزه با اهریمن منقطع نشود. بنابر فرمان دین، کسی که به ‌هنگام مرگ صاحب فرزندی نباشد، روانش آمرزیده نخواهد بود و بر سر پل چینود (صراط) گرفتار خواهد شد و به بهشت نخواهد رفت. بنابراین، همین که فرزند پا به جهان نهاد، رئیس خانواده (پدر) باید طی مراسمی او را به عضویت دودمان درآورد (متنها، 141-143). اما اگر مردی تا پایان زندگی صاحب فرزندی نشود، باید برای خود پسری بیابد تا پس از مرگ، وارث او باشد. اگر این مرد پادشا‌زنی دارد که صاحب فرزند نشده، می‌تواند پسری را که از زن دوم یا چکرزن خود متولد می‌شود، به فرزندی بپذیرد (شایست ... ، فصل 10، بند 11، فصل 12، بند 14). در‌این‌میان، اولویت با پسر برادر شخص است و اگر برادری نداشته باشد، باید در میان خویشان نزدیک خود جست‌و‌جو کند و مردی که تنها یک دختر دارد، باید او را به‌عنوان ایوکنیه (ēwaknīh) شوهر دهد؛ فرزند حاصل از این ازدواج «فرزندخوانده» و وارث او خواهد شد. بنابر آیین مزدیسنا اگر کسی به‌سبب فقر قادر به اختیار فرزند‌خوانده نباشد و بی‌وارث (apusōmand) بمیرد، زن بیوۀ او باید به ‌عنوان چکر‌زن به عقد یکی از خویشان نزدیک درآید و فرزندی برای شوهر متوفا به ‌دنیا آورد تا وارث او شود، وگرنه مؤمنان و در‌غیر‌این‌صورت، دولت موظف به اختیار و تعیین فرزند‌خوانده برای او خواهد بود. به‌هر‌حال، فرزند‌خوانده باید حتی‌الامکان از نسل همان خانواده باشد. بهترین شکل فرزند‌خواندگی این بود که پسرخوانده با طیب خاطر این مسئولیت را بپذیرد. در دیگر موارد، فرزند‌خوانده ممکن بود پسر یا دختر باشد و در سنت ایرانیان باستان عمل نگهداری کودکان بی‌سرپرست به‌عنوان فرزند‌خوانده امری ثواب انگاشته، و تکلیف دینی تلقی می‌شد (همو، 166، 170).
در‌صورتی‌که پسر‌خوانده با میل‌ و ‌رضای خود چنین وظیفه‌ای را می‌پذیرفت، او را «پُس پذیرفتگ» (pus ī padīriftag) و پدر او را «پد پذیرفتگ» (pid ī padīriftag) می‌خواندند. بدیهی است که این اصطلاحات ویژگیهای قانونی و حقوقی داشتند (پریخانیان، 379, 383؛ متنها، 141). پدر باید این پسر قانونی و شرعی را مانند فرزند خود دوست می‌داشت و زندگی وی را تأمین می‌کرد و برای او ارثیه نیز در نظر می‌گرفت. فرزند‌خوانده به‌عنوان متولی یا استور موظف به اطاعت از پدر بود و تولیت میراث او را به‌ عهده می‌گرفت. این عمل تولیت اموال، استوریه (stūrīh) نام داشت (مکنزی، ذیل واژه).
در دوره‌های متأخر استور ممکن بود به معنای وکیل، وصی یا قیم نیز به‌کار‌‌ رود. در‌این‌صورت، زن متوفا نیز اگر «پادشا‌زن» بود، می‌توانست به‌عنوان فرزند‌خوانده یا «استور» عمل کند. در متنهای دینی 3 گونه استور معرفی شده‌اند: 1. استور «بوده» ((būdag که همان وصی طبیعی بود؛ 2. استور «کرده» (kardag) که پیش از مرگ به ‌این ‌عنوان پذیرفته می‌شد؛ 3. استور «گمارده» (gumārdag) که بدون وصیت متوفا از سوی دیگران برای او تعیین می‌شد (انکلساریا، فصل 57، بندهای 2-5).

مآخذ

برهان قاطع؛ روایت امید اَشَوَهیشتان، ترجمۀ نزهت صفای اصفهانی، تهران، 1376 ش؛ شایست ناشایست، ترجمۀ کتایون مزداپور، تهران، 1390 ش؛ شکی، منصور، «حقوق در ایران باستان»، تاریخ جامع ایران، تهران، 1393 ش، ج 3؛ فرای، ریچارد نلسون، میراث باستانی ایران، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، 1368 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لوکوک، پیر، کتیبه‌های هخامنشی، ترجمۀ نازیلا خلخالی، تهران، 1382 ش؛ متنهای پهلوی، به کوشش جاماسب آسانا، تهران، بنیاد فرهنگ ایران؛ مزداپور، کتایون، «خانواده در ایران باستان»، تاریخ جامع ایران، تهران، 1393 ش، ج 3؛ مظاهری، علی‌اکبر، خانوادۀ ایرانی در دوران پیش از اسلام، ترجمۀ عبدالله توکل، تهران، 1373 ش؛ یسنا، ترجمۀ ابراهیم پورداود، تهران، 1387 ش؛ نیز:


Anklesaria, P. K., A Critical Edition of the Unedited Portion of the Dādēstān ī Dēnīg, University of London, 1958; Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Tehran, 2004; Campanile, E., «The Indo-Europeans: Origins and Culture», The Indo-European Languages, eds. A. G. Ramat and P. Ramat, London / New York, 1998; Hjerrild, B., Studies in Zoroastrian Family Law, Copenhagen, 2002; Kent, R. G., Old Persian, New Haven / Connecticut, 1953; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Perikhanian, A. G., The Book of a Thousand Judgements (A Sassanian Law-Book), tr. N. Garsonïan, California etc., 1997; Szemerényi, O., «Studies in the Kinship Terminology of the Indo-European Languages», Acta Iranica, Tehran / Liège, 1977, vol. XVI.

محمود جعفری دهقی

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: