صفحه اصلی / مقالات / خورشید /

فهرست مطالب

خورشید


آخرین بروز رسانی : جمعه 1 اسفند 1399 تاریخچه مقاله

خورْشید، یکی از کواکب هفت‌گانه در نظام اخترشناسی پیش از کپرنیک.

I. ریشه‌شناسی

خورشید ازلحاظ ریشه‌شناختی، بازماندۀ ترکیب وصفیِ اوستاییِ هُوَرِ ـ خشَئِتَه / huvarə-xšaēta- / به معنی «خورِ درخشان» است؛ به عبارتی xvan- در اوستای گاهانی و huvar- در اوستای متأخر، اسم خنثى، و به معنای «خور» یا همان خورشید در فارسی نو است. از این واژه، صورت صرفیِ xvēng نیز در اوستا دیده ‌شده‌است (بارتولمه، 1847-1848). در زبان سنسکریت که خواهر زبانهای ایرانی باستان به‌شمار می‌رود، واژۀ خور xvar- به‌صورت surya- (مونیر ویلیامز، 1243) و مذکر است و با svár- ــ از ریشۀ sur- یا svṛri- به معنای «درخشیدن» ــ هم‌ریشه دانسته‌‌شده است (همانجا، نیز 1281). واژۀ سنسکریت svar- نیز برگرفته از هندواروپایی *sԲel به معنی سوختن و گرم‌کردن است (پکرنی، 1045).
صفتِ xšaēta- در اوستا به معنی «درخشان» است که در فارسی نو به‌صورت «شید» / šēd / باقی مانده ‌است (بارتولمه، 541). واژۀ خورشید در سیر تحولی خود به صورتهای xwaršēd و xwarxšēd به فارسی میانه رسیده (مکنزی، 95-96)، و در متون سغدی تا به امروز بدون صفت درخشان و فقط به‌صورت xwr دیده شده است (قریب،436). همچنین در زبان خوارزمی افزون ‌‌بر واژۀ معادل rēmažd به معنی خورشید (بیلی، 40)، به صورتهای 'xr، 'xyr (بنزینگ، 121) و xyr (همو، 691) نیز گزارش شده ‌است.
در برخی از زبانهای ایرانی میانه مانند ختنی و بلخی، واژه‌های دیگری برای واژۀ خورشید به‌ کار رفته‌اند، که ازلحاظ ریشه‌شناختی پیوندی میان این واژه‌ها با واژۀ خورشید وجود ندارد؛ برای نمونه، در ختنی urmaysde (هرمزد) (بیلی، همانجا)، و در بلخی miro (مهر) بـرای اشاره بـه خورشید بـه کار رفتـه، و در ترکیباتـی مانند -mironafrano<*miθra-nifrāna  به معنای «غروب خورشید» نیز دیده شده ‌است (سیمز ویلیامز، 205).

مآخذ

قریب، بدرالزمان، فرهنگ سغدی، تهران، 1383 ش؛ نیز:

Baily, H. W., Dictionary of Khotan Saka, Cambridge, 1979; Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Strasbourg, 1904; Benzing, J., Chwaresmischer Wortindex, Wiesbaden, 1983; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Monier-Williams, M., A Sanskrit-English Dictionary, Oxford, 1979; Pokorny, J., Indogermanische etymologisches Wörterbuch, Bern / München, 1969; Sims-Williams, N., Bactrian Documents From Northern Afghanistan, I: Legal and Economic Documents, Oxford, 2000.

نازنین خلیلی‌پور

II. اخترشناسی

الف ـ خورشید از دیدگاه طبیعی

بسیاری از آراء فیلسوفان و دانشمندان اسلامی دربارۀ خورشید ریشه در آراء فیلسوفان و دانشمندان یونانی دارد. به نظر می‌آید که بیشتر فیلسوفانِ پیش از سقراط، خورشید را گویی آتشین، یا یک گوی سنگی گداخته، می‌پنداشتند و بنابراین، آن را نه‌تنها سرچشمۀ نور، بلکه منبع گرما نیز می‌دانستند. آناکساگوراس اجرام آسمانی، و ازجمله خورشید را سنگهایی گداخته می‌دانست (نک‍ : سامبورسکی، 24)؛ همین عقیده را به دموکریتوس (ذیمقراطیس) و لئوکیپوس، بنیان‌گذاران مکتب اتمی، هم نسبت داده‌اند (همو، 52)؛ آناکسیمندر نیز خورشید را شبیه چرخی از آتش می‌دانست (همو، 15). بااین‌حال، غالب فیلسوفان اسلامی، به پیروی از ارسطو که کیفیات محسوس زمینی را قابل حمل بر اجرام آسمانی نمی‌دانست، معتقد بودند که خورشید از جنس آتش نیست، بلکه جسمی است نه گرم و نه سرد که از خود نور دارد. آنچه ما به‌صورت گرمای خورشید احساس می‌کنیم، درواقع گرمای هوا ست که در اثر رسیدن پرتوهای خورشید به آن پدید می‌آید. ابن‌سینا این معنی را چنین بیان می‌کند: احتمال بیشتر دارد که علت اصلی گرم‌شدن جوّی که ما را فراگرفته است، خورشید باشد؛ اما این نه به‌سبب آن است که خورشید گرم است یا خورشید یک مادۀ آتشی را به سوی ما می‌راند و گسیل می‌کند، و نه به این سبب که پرتوهای خورشید از جنس آتش‌اند و از خورشید جدا می‌شوند ... ، بلکه علت آن است که جسمی که پذیرای گرما باشد، وقتی در معرض نور قرار گیرد، گرم می‌شود و هرچه نورگیری بیشتر باشد، گرما هم بیشتر است (ص 27- 28). سپس گویی در تأیید این نظر، می‌نویسد که سبب گرمای تابستان این نیست که خورشید در این فصل به زمین نزدیک‌تر است، زیرا در این فصل خورشید در نزدیکی اوج خود، و بنابراین از زمین دورتر است، بلکه علت این است که در این فصل، خورشید به‌صورت عمود بر سطح زمین می‌تابد، و نیز پرتوهای آن، جو را به مدت طولانی‌تری روشن می‌کنند (ص 28- 29).
در مورد نور سایر اجرام آسمانی، برخی اعتقاد داشتند که همۀ آنها نور خود را از خورشید می‌گیرند و گروهی دیگر معتقد بودند که همۀ اجرام آسمانی از خود نور دارند، به‌جز ماه که نور خود را از خورشید می‌گیرد (ابن‌هیثم، 8).
در مورد جایگاه خورشید در کیهان، برخی از متفکران یونانی خورشید را مرکز کیهان می‌دانستند و معتقد بودند که زمین و سایر اجرام آسمانی به گرد خورشید می‌گردند. از آن جمله‌اند: آریستارخوس ساموسی (310-230 ق‌م) (نک‍ : سامبورسکی، 70)، و هراکلیدس پونتوسی (سدۀ 4 ق‌م) که وی معتقد بود از میان سیارات، دست‌کم عطارد و زهره به دور خورشید می‌گردند، نه به دور زمین. گروهی از فیثاغورثیان نیز نه خورشید را مرکز عالم می‌دانستند، نه زمین را، بلکه به وجود یک «آتش مرکزی» معتقد بودند که زمین و خورشید و دیگر اجرام آسمانی به گرد آن می‌گردند (همو، 64-65).
این نظریه‌ها نیز در عالم اسلام مغلوب نظریۀ ارسطویی شد. در این نظریه، زمین را در مرکز جهان، و خورشید را دارای دو حرکت به دور آن می‌دانستند: یکی حرکت شبانروزی، که همۀ اجرام آسمانی دارند، و دیگر حرکت خاص خورشید که یک دور در یک سال است.

ب ـ اندازۀ خورشید و فاصلۀ آن تا زمین

فیلسوفان پیش از سقراط دربارۀ اندازۀ خورشید سخنانی گفته‌اند که بیشتر آنها حاصل تأمل نظری صرف است و بر مشاهده یا اندازه‌گیری استوار نیست؛ مثلاً هراکلیتوس معتقد بود که خورشید به اندازۀ پای انسان است (نک‍ : خراسانی، 236)، و اندازۀ واقعی آن همان اندازۀ ظاهری آن است (هیث، xxviii)؛ همچنین آناکسیمندر اندازۀ خورشید را 28 برابر اندازۀ زمین می‌دانست (نک‍ : سامبورسکی، 15). اما در سده‌های 4 و 3 ق‌م، با دقیق‌ترشدن رصدهای نجومی، منجمان امکان یافتند که اندازۀ خورشید و فاصلۀ آن را با زمین، از راه مشاهده و محاسبه برآورد کنند.
تاجایی‌که می‌دانیم، کهن‌ترین رساله‌ای که دربارۀ اندازه‌گیری فاصلۀ خورشید از زمین و حجم خورشید بر مبنای روشهای هندسی نگاشته شده، رسالۀ «دربارۀ اندازه و فاصلۀ خورشید و ماه» اثر آریستارخوس ساموسی است. این رساله را در دوران اسلامی با عنوان فی جرمی النیرین می‌شناختند و تحریر نصیرالدین طوسی از آن (نک‍ : ه‍ د، تحریر) یکی از کتابهای متوسطات بود که در آموزش ریاضی و نجوم به کار می‌رفت. وی با درنظرگرفتن 3 پیش‌فرض و استفاده از شعاع سایۀ زمین هنگام ماه‌گرفتگی، نسبت شعاع خورشید به زمین را بین دو مقدار 3/ 19 و 6/ 43  به دست داده است (برای روش آریستارخوس، نک‍ : برگرن، 213-254؛ نیز نویگباور، «تاریخ ... »، II / 634-639). پس از وی، هیپارخوس (سدۀ 2 ق‌م) به این مطلب پرداخته است. آثار وی تنها به‌واسطۀ نقل بطلمیوس و شرح پاپوس بر مقالۀ پنجم مجسطی به دست ما رسیده است. وی با رصد یک خورشیدگرفتگی در اسکندریه و هلسپونت و با فرض اینکه مقدار اختلاف منظر خورشید بسیار ناچیز (کمتر از 7 دقیقه) است، توانست حداقل فاصلۀ خورشید از مرکز زمین را حدود 490 برابر شعاع زمین به دست آورد (نک‍ : تومر، «هیپارخوس ... »، 126-130؛ برای روش هیپارخوس، نک‍ : سوئردلو، 287-305).
اخترشناسان دوران اسلامی نیز در بخشی از کتابهای هیئت خود و یا در رساله‌هایی جداگانه به محاسبۀ بُعد و جرم کواکب پرداخته‌اند. روش بیشترِ آنان همان روشهای بطلمیوسی است که گاه تصحیحهایی در محاسبات آن وارد کرده‌اند (برای نمونه، نک‍ : عرضی، 273-295؛ طوسی، التذکرة ... ، 1 / 310؛ بیرونی، القانون ... ، 2 / 858-874).
در مورد محل قرارگرفتن فلک خورشید، در بین اخترشناسان اختلاف وجود داشت. دیدگاه غالب در این زمینه همان دیدگاه اخترشناسان یونانی بود که خورشید را چهارمین جرم آسمانی بعد از ماه، عطارد و زهره می‌دانستند (نک‍ : مسعودی، 28؛ بیرونی، التفهیم، 56-57)، هرچند برخی از اخترشناسان این نظر را نپذیرفته بودند. قطب‌الدین شیرازی (گ 12 ر) و مؤیدالدین عرضی (ص 67) خورشید را سومین جرم سماوی دانسته، و فلک آن را بین فلک عطارد و زهره قرار داده‌اند. جابر بن افلح (ه‍ م) نیز خورشید را دومین جرم پس از ماه دانسته، و فلک عطارد و زهره را بالای آن در نظر گرفته است؛ چراکه وی مقدار اختلاف منظر عطارد و زهره را کمتر از اختلاف منظر خورشید به دست آورده، و نتیجه گرفته است که این دو جرم باید نسبت به زمین دورتر از خورشید باشند (ص 196- 198؛ صلیبا، «نظریات ... »، 84-85؛ برای برخی از نظریات اخترشناسان اسلامی، نک‍ : عرضی، 64- 68).

ج ـ الگوهای حرکت خورشید

بنابر دیدگاه زمین‌مرکزیِ رایج در اخترشناسی کهن، خورشید جرمی اثیری و کروی است که از خود نور دارد و در فلک خویش از شرق به غرب به دور زمین می‌گردد و در حرکت خود بر گرد زمین، در نیمی از سال (بهار و تابستان) از زمین دورتر، و در نیم دیگر سال به زمین نزدیک‌تر است. مسیر حرکت سالانۀ خورشید در آسمان، خطی فرضی است که از مقابل 12 صورت فلکی منطقةالبروج می‌گذرد و «دایرةالبروج» نامیده می‌شود. در اخترشناسی بطلمیوسی معمولاً از دو الگو برای توصیف حرکت خورشید استفاده می‌شد: الگوی فلک تدویر و الگوی خارج مرکز.
این دو الگو ریشه در اخترشناسی یونانی داشتند و به‌واسطۀ ترجمۀ آثار بطلمیوس، به اخترشناسی دوران اسلامی راه یافتند، هرچند برخی از اخترشناسان اصلاحاتی در این دو الگو به وجود آوردند و یا مدلهای جایگزینی را پیشنهاد کردند (نک‍ : ادامۀ مقالـه). در الگوی خـارج مرکـز، خـورشید (S) بـر روی مـداری دایره‌ای با سرعت ثابت به دور زمین (E) حرکت می‌کند که مرکز این دایره (C) بر مرکز زمین منطبق نیست. فاصلۀ بین مرکز زمین و مرکز مدار، (e)، «ما بین المرکزین» نامیده می‌شد (شکل 1). خورشید در حرکت بر روی این مدار بیشترین فاصله را از زمین در نقطۀ اوج (A)، و کمترین فاصله را در نقطۀ حضیض (P) دارا است. اگر مبدأ سنجش فاصله‌ها نقطۀ اعتدال بهاری (V) باشد، در این صورت، طول نقطۀ اوج (λa) برابر با زاویۀ (VÊA) است. از آنجا که سرعت خورشید روی مدارش از دید ناظر زمینی ثابت نیست، لذا اخترشناسان برای محاسبۀ آنومالیِ (اختلافِ) خورشید (فاصلۀ خورشید از نقطۀ اوج، a)، ابتدا آنومالیِ میانگین (خاصةالشمس، am) را که تابعی خطی نسبت به زمان است، حساب می‌کردند و سپس مقداری را به عنوان تعدیل (تعدیل‌الشمس، q) بر آن می‌افزودند یا از آن می‌کاستند. برای محاسبۀ تعدیل‌الشمس  ، روشهای متفاوتی به کار می‌رفت (نک‍ : ادامۀ مقاله).


گاهی نیز موضع خورشید را نسبت به نقطۀ اوج می‌سنجیدند. در این حالت، به جای تابع آنومالی، از تابعِ طول میانگین خورشید (وسط‌الشمس، λm) در محاسبات استفاده می‌شد. در این صورت طول دایرةالبروجی خورشید (موضع‌الشمس، λ) را می‌توان از رابطۀ λ = λm ± q محاسبه کرد.
در الگوی فلک تدویر، خورشید روی دایرۀ کوچکی (فلک تدویر) به شعاع r (که برابر با مقدارِ e در الگوی خارج مرکز است) دوران می‌کند. مرکز فلک تدویر روی دایرۀ بزرگ‌تری موسوم به فلک حامل با سرعت ثابت دوران می‌کند (شکل 2). بطلمیوس ثابت کرد که این دو الگو از لحاظ هندسی هم‌ارزند (EI2، ذیل شمس؛ بطلمیوس، 147-151؛ برای توصیف مدلهای سیاره‌ای، نک‍ : درِیِر، 149-170؛ نیز اونز، 337-342, 355-359).

برخی از اخترشناسان مسلمان تغییراتی را در الگوی بطلمیوسیِ حرکت خورشید به وجود آوردند. ازجمله، زرقالی الگویی را در نظر گرفت که در آن مرکز فلک خارج مرکزِ خورشید، روی دایرۀ کوچکی دور نقطۀ خارج مرکز میانگین در چرخش است؛ درنتیجه مقدار خارجِ مرکز بین دو مقدار بیشینه و کمینه نوسان می‌کند. وی در این محاسبات از تغییرات طول اوج خورشید چشم‌پوشی کرد (تومر، «نظریه ... : تاریخ ... »، 306-336، «نظریه ... : بخش پایانی»، 513-519؛ نیز نک‍ : سامسو، 1-35).
هرچند در شرق سرزمینهای اسلامی تقریباً همۀ اخترشناسان حرکت خورشید را به همان شیوۀ بطلمیوس توصیف می‌کردند، گروهی از فیلسوفان و اخترشناسان اندلسی در سدۀ 6 ق / 12 م، که این الگوها را با اصل مرکزیت زمین ناسازگار می‌دانستند، الگوهای دیگری پیشنهاد کردند که در آن از افلاک حامل و تدویر و خارج مرکز خبری نبود. ازاین‌میان، از کوششهای ابن‌طفیل و ابن‌رشد (ه‍ م‌م) چیزی باقی نمانده، و تنها الگوهای بطروجی به دست ما ‌رسیده است (بطروجی، II / 341-373). هرچند در این الگو از همان مقادیر بطلمیوسی استفاده شده است، اما حرکت خورشید و سیارات دیگر را تنها به‌صورت کیفی توضیح می‌دهد و دقت کمّی آن به‌هیچ‌وجه به پای الگوهای بطلمیوسی نمی‌رسد (گلدشتاین، I / ix).
در الگوی ابن‌شاطر (سدۀ 8 ق / 14 م)، خورشید را فلک تدویری به حـرکت درمی‌آورد که مرکز آن روی فلک تدویر بزرگ‌تری دوران می‌کند؛ درنتیجه، مدار خورشید برخلاف الگوی بطلمیوسی، دیگر دایره نیست و نقطۀ اوج آن روی فلکی (فلکِ شامل) قرار می‌گیرد که حرکتی از غرب به شرق، برابر با یک درجه در هر 60 سال قبطی (365 روز کامل) دارد (نک‍ : رابرت، 428-430؛ صلیبا، «تاریخ ... »، 237-240؛ برای مقایسۀ الگوی ابن‌شاطر و کپرنیک، نک‍ : عَبُّد، 492-499). افزودن دومین فلک تدویر برای این بـود که تغییرات قطر ظاهری خـورشید ــ کـه منجمان پیشین آن را ثابت فرض می‌کردند، و ابن‌شاطر از راه رصد به آن پی برده بود ــ به حساب بیاید (صلیبا، همان، 237).

د ـ محاسبۀ پارامترهای خورشیدی

1. حرکت اوج خورشید

هرچند که بطلمیوس در آثار خود به حرکت نقطۀ اوج خورشید نسبت به ستارگان ثابت اشاره‌ای نکرده، و درواقع اوج خورشید را ثابت دانسته است، ولی اخترشناسان مسلمان، از سدۀ 3 ق / 9 م، با رصدهایی که انجام دادند و مقایسۀ نتایج آنها با رصدهای پیشینیان، به این حرکت پی بردند و توانستند مقدار آن را اندازه‌گیری کنند، هرچند بیشتر آنها این حرکت را با حرکتِ تقدیمیِ نقاط اعتدالین (تقدیم اعتدالین) یکی می‌دانستند؛ لذا همان مقدار تقدیم اعتدالین را (تقریباً °1 در هر 70 سال، یا °1 در 66 سال) برای آن در نظر می‌گرفتند (طوسی، التذکرة، 1 / 147؛ خرقی، منتهی ... ، 182، عمده ... ، گ 18 پ).
چون اوج خورشید ثابت نیست، در متون نجومی دوران اسلامی برای آن مقادیر مختلفی ذکر شده است. برخی از این مقادیر نتیجۀ رصدهای جدید است، مانند مقدار ´39 ,°23 جوزا، که به نقل ابن‌یونس در زیج کبیر حاکمی (نک‍ : ص 87)، «اصحاب ممتحن» در زمان مأمون در حدود سال 214 ق / 829 م به دست آوردند، یا مقدار ´17 ,°22 جوزا که بتانی (ه‍ م) در اواخر سدۀ 3 ق / 9 م به دست آورد (ص 67). برخی نیز بر این پایه که حرکت اوج خورشید با حرکت تقدیم اعتدالین یکی است، به‌ازای هر سال، بر یکی از مقادیر اوج که پیش از آن اندازه گرفته شده بود، مقداری اضافه می‌کردند. این کاری است که خرقی در منتهی الادراک کرده، و براساس رصد بتانی اوج خورشید را برای سال 526 ق / 1132 م در ´23 ,°26 جوزا دانسته است. غیاث‌الدین جمشید کاشانی نیز اوج خورشید را براساس رصد در سال 779 یزدگردی (812 ق / 1409 م) در ´´26 ,´17 ,°0 برج سرطان دانسته، و برای سالهای پس از آن به‌ازای هر 70 سال، یک درجه به آن افزوده است (گ 6 ر ـ 16 پ).
تا جایی که می‌دانیم زرقالی (سدۀ 5 ق / 11 م) نخستین اخترشناسی است که به تفاوت این دو حرکت اشاره کرده، و مقدار آن را °1 در هر 279 سال یولیانی (´´´54 ,´´12 در هر سال، قس: مقدار جدید ´´´46 ,´´11) دانسته است (نک‍ : تومر، «نظریه ... : تاریخ»، 306-307؛ EI2، ذیل شمس).

2. تعدیل‌الشمس

بیشترین مقدار این تعدیل qmax، هنگامی رخ می‌دهد که طول دایرةالبروجی خورشید λ برابر °90 یا °270 باشد. برای محاسبۀ تعدیل‌الشمس راههای متفاوتی رایج بوده است. بیرونی در استخراج الاوتار فی الدائرة (ص 115-133) بیش از 15 روش را برشمرده است؛ از آن جمله، وی به روش بتانی و محمد بن عبدالعزیز هاشمی (ص 118- 119)، محمد بن ابراهیم فزاری (ص 120-121)، بطلمیوس (ص 121-122) در مقالۀ سوم مجسطی (نک‍ : بطلمیوس، 153-166؛ نیز پدرسن، 132-144)، سلیمان بن عصمت (ص 165-167) در زیج النیرین، فرغانی (ص 168- 169) در کتاب علل زیج خوارزمی، و حبش حاسب (ص 172-174) اشاره نموده، و روش خوارزمی، عمر بن فرّخان طبری و فزاری (ص 174- 178) را نقد کرده است (برای تحلیل روشها، نک‍ : کندی و مُروّه، 115-119). برخی از روشهای محاسبۀ تعدیل‌الشمس چون روش خوارزمی و فزاری، برپایۀ اخترشناسی هندی بوده‌اند (خوارزمی، 95-96؛ کندی و مروه، 118-119؛ نیز کندی، 148؛ برای روش عرضی، نک‍ : صلیبا، «تاریخ»، 187-207).

3. جدولها

در زیجها و دیگر متون نجومی دورۀ اسلامی جدولهای متعددی برای محاسبۀ پارامترهای خورشیدی وجود داشته است که کاربردهای متفاوتی ازجمله در محاسبات مربوط به زمان‌سنجی داشته‌اند (نک‍ : ادامۀ مقاله). برخی از این جدولها عبارت‌اند از:
الف ـ جدول «وسط‌الشمس»، که مقدار حرکت میانگین خورشید را در بازه‌های زمانی مختلف به دست می‌دهد (خازنی، 126 پ، 130 پ).
ب ـ جدول «حرکت‌الاوج» یا «حرکت الکواکب الثابتة»، برای تعیین مقدار طول اوج خورشید که برابر است با تفاضل λm از λa (همو، 131 ر؛ زیج ... ، 6 پ، 20 پ).
ج ـ جدول «تعدیل‌الشمس»، به‌صورت تابعی از آنومالی میانگین am (خازنی، 131 پ؛ ابن‌ابی‌منصور، 27؛ زیج، 6 پ، 22 پ ـ 25 ر).
د ـ جدول «تعدیل الایام بلیالیها»: چون طول روزهای مختلف سال با طول روز میانگین (طول روز در اعتدالهای بهاری و پاییزی) تفاوت دارد، مقداری را که باید بر طول روز میانگین افزود یا از آن کم کرد تا طول روز واقعی به دست آید، در جدولی به این نام درج می‌کردند (خازنی، 130 ر؛ ابن‌ابی‌منصور، 121؛ زیج، 25 پ؛ نیز نک‍ : ادامۀ مقاله).
ه‍‌ ـ جدول «کسوف شمس» که برای پیش‌بینی گرفتها به کار می‌رفته است (ابن‌ابی‌منصور، 24؛ محیی‌الدین، 96 پ؛ نیز نک‍ : کندی، همان، 143-144).
همچنین در برخی زیجها چون زیج زرقالی (نک‍ : میاس، 158-165) جدولی وجود داشته که طول خورشید را به‌صورت تابعی از زمان به دست می‌داده است. برخی از این جدولها تنها برای یک سال کاربرد داشته‌اند و برخی دیگر را می‌شد با افزودن مقداری ثابت، برای سالهای بعدی نیز به کار برد.

ه‍ ـ گاه‌شماری و زمان‌سنجی

هرچند که گاه‌شماری مذهبی در جهان اسلام، گاه‌شماری قمری بود، ولی اخترشناسان غالباً از سال خورشیدی استفاده می‌کردند؛ همچنین بسیاری از فعالیتها، مانند کاشت و برداشت محصول و نیز پرداخت خراج محصولات کشاورزی، براساس سال خورشیدی صورت می‌گرفت. طول سال خورشیدی ــ مدت زمان یک دوران کامل خورشید به دور زمین ــ اگر نسبت به نقطۀ اعتدال بهاری اندازه‌گیری شود، سال اعتدالی، و اگر نسبت به ستاره‌ای ثابت سنجیده شود، سال نجومی (اقترانی)، و اگر نسبت به یک نقطۀ ثابت روی فلک حامل خورشید (نقطۀ اوج یا حضیض) سنجیده شود، سال انحرافی نامیده می‌شود (نک‍ : ه‍ د، بنی‌موسى).
چون تفاوت میان این 3 مقدار ناچیز است، اخترشناسان طول سال را از راه رصد اعتدال خریفی (پاییزی) یا انقلاب صیفی (تابستان) محاسبه می‌کردند و چون رصد دقیق لحظۀ اعتدال یا انقلاب بسیار دشوار است، معمولاً در این کار رصدهای خود را با رصدهایی که اخترشناسان دیگر، مدتها پیش از ایشان انجام داده بودند، مقایسه می‌کردند. بیرونی دشواریهای این کار را بیان کرده، و رصدهای متون (میطن) و ائوکتمون (اقطیمن)، در سدۀ 5 ق‌م، هیپارخوس (اِبَرخس، سدۀ 2 ق‌م)، بطلمیوس (سدۀ 2 م)، ابوسهل کوهی، خجندی (ه‍ م‌م) و خودش را شرح داده است ( القانون، 2 / 636- 648). بطلمیوس از راه مقایسۀ رصدهای خود با رصدهای هیپارخوس نتیجه گرفت مقداری که هیپارخوس برای سال شمسی به دست آورده (365 روز و 5 ساعت و 55 دقیقه و 12 ثانیه)، درست است (پدرسن، 131-132). این مقدار در حدود 6 دقیقه بیشتر از مقدار واقعی است (همو، 131). چون طول سال مضرب صحیحی از روز نیست، ناگزیر باید در گاه‌شماریها به کبیسه متوسل می‌شدند. تعداد و تناوب سالهای کبیسه به دقت اندازه‌گیری طول سال بستگی دارد.
یکی از دقیق‌ترین مقدارهایی که منجمان دوران اسلامی برای طول سال خورشیدی در نظر گرفته‌اند، مقداری است که کبیسه‌های تقویم جلالی ــ که مبدأ آن دوران پادشاهی ملکشاه سلجوقی (احتمالاً سال 471 ق / 1078 م) است ــ براساس آن تنظیم شده است. از روی جدولی که نصیرالدین طوسی برای سالهای کبیسۀ تقویم جلالی به دست داده است (نک‍ : زیج ... ، 30)، طول سال خورشیدی در این تقویم 365 روز و 5 ساعت و 54 دقیقه به دست می‌آید که در حدود یک دقیقه از مقدار بطلمیوسی به مقدار واقعی نزدیک‌تر است (نیز نک‍ : ه‍ د، گاه‌شماری).
چون بسیاری از تکالیف شرعی مانند نماز و روزه با ساعات طلوع و غروبِ خورشید و لحظۀ عبور خورشید از نصف‌النهار محل (ظهر) و نیز زمان فجر مربوط است، پارامترهای خورشیدی در دانش زمان‌شناسی (علم‌المیقات) نیز کاربرد داشتند (کینگ، I / 169) و کسی را که عهده‌دار تعیین این اوقات بود، «مُوَقِّت» می‌نامیدند (همو، I / 175).
جدولهای متعددی در این زمینه بر جای مانده است. از جملۀ مهم‌ترین این جدولها می‌توان به آثار شمس‌الدین خلیلی، اخترشناس و موقّت سدۀ 8 ق / 14 م اشاره کرد. در آثار وی جدولهایی برای تعیین مقدار زاویۀ ساعتی خورشید به‌ازای متغیرهای ارتفاع و طول دایرةالبروجی خورشید و عرض جغرافیایی ناظر، فاصلۀ سمت‌الرأسی خورشید به‌ازای متغیرهای طول دایرةالبروجی خورشید و عرض جغرافیایی ناظر، اندازۀ نیم‌کمان روزانه و شبانۀ خورشید، نیم‌کمان روزانه و ارتفاع خورشید هنگام عصر و جز آنها تنظیم شده است. در برخی از این جدولها از توابع کمکی مثلثاتی برای تعیین مقدار این توابع استفاده شده است. از این جدولها تا سدۀ 14 ق / 20 م نیز در دمشق استفاده می‌شده است («زندگی‌نامه ... »، XV / 259؛ کینگ، I / 169-175).
از پارامترهای خورشید در جغرافیای ریاضی نیز استفاده می‌شد (نک‍ : بیرونی، تحدید ... ، 44-45). بیرونی رصدی را گزارش کرده است که در آن با استفاده از رصد ارتفاع خورشید و داشتن سمت آن در دو زمان متفاوت عرض جغرافیایی جرجانیه را حساب کرده است ( القانون، 2 / 619، تحدید، 59-60، 276-281).

و ـ احکام نجوم و علوم غریبه

در دانش احکام نجوم دوران اسلامی، خورشید کوکبی است با طبیعتِ گرم و خشک؛ در حالت تسدیس و تثلیث سعد، و در مقابله و مقارنه و تربیع نحس است؛ مذکّر و نهاری (روزی) است؛ دلیل بـر پادشاهان، شریفـان، نور، روشنایی و عقل است؛ در رنگها دلالت بر چیزهای شفاف دارد؛ از اعضای بدن نشانۀ چشم راست (برای مردان) و چشم چپ (برای زنان) است؛ دلیل بر سالهای پایانی جوانی است؛ و از کارها دلیل بر پادشاهی و ریاست و شکار، و از اماکن دلیل بر سمرقند، خراسان و فارس است (ابونصر، 87؛ قبیصی، 70، 72).
همچنین خورشید برخلاف دیگر کواکب متحیره (به‌جز ماه)، تنها یک خانه دارد و آن برج اسد است، چراکه خورشید (و ماه) حرکت رجعی ندارند، ولی دیگر سیارات چون حرکت رجعی دارند، پس باید دو خانه داشته باشند: یکی در هنگام استقامت و دیگری در هنگام رجوع (شهمردان، 118). در انتخاب برج اسد به‌عنوان خانۀ خورشید دو دلیل ذکر شده است: یکی اینکه خانۀ خورشید باید هم‌طبع با وی باشد، لذا برج اسد را برای آن برگزیدند که گرم و خشک و مذکر و نهاری است؛ دیگر آنکه فلک خورشید میانۀ افلاک است، پس خانۀ آن نیز باید میانه باشد و اسد برج  میانی تابستان است (همو، 119).
موضع خورشید در محاسبۀ برخی سهمهای احکامِ نجومی نیز مهم بوده است، به‌ویژه در محاسبۀ سهم‌السعاده و سهم‌الغیب که بر اموری چون سعادت، بزرگی، شکوه مولود و جز آنها دلالت داشته‌اند (کوشیار، 62، 64؛ قبیصی، 140؛ برای روشهای مختلف در محاسبۀ سهم سعادت و سهم غیب، نک‍ : بیرونی، سیر ... ، سراسر اثر).
«شرف» خورشید (برجی که خورشید در آن نیرو و اثرش به بالاترین میزان می‌رسد) در درجۀ نوزدهم برج حمل، و «هبوط» آن (مقابل شرف) در درجۀ نوزدهم میزان است (ابونصر، 63). براساس این باور، اعمال و دعاهایی که در آنها باید اثر خورشید لحاظ شود، در لحظۀ رسیدن خورشید به درجۀ شرفش انجام می‌گرفته‌اند. از آن جمله، دعای معروف «شرفِ شمس» است که در لحظۀ یادشده آن را روی نگین انگشتری یا لوحی فلزی می‌نویسند.
موضع و طبیعت خورشید در شاخه‌های مختلف علوم غریبه نیز نقش مؤثری داشته است؛ از آن جمله، می‌توان به «خافیۀ شمسی» ــ روشی در جفرِ خافیه ــ اشاره نمود؛ همچنین موضع خورشید در نگارش صفحات «جَفرِ جامع» مؤثر بوده است (نک‍ : دهدار، 13-26؛ نیز ه‍ د، جفر).

مآخذ

ابن‌ابی‌منصور، یحیى، الزیج المأمونی الممتحن، فرانکفورت، 1406 ق / 1986 م؛ ابن‌سینا، الشفاء، طبیعیات، المعادن و الآثار العلویة، به کوشش ابراهیم مدکور، قم، 1404 ق؛ ابن‌هیثم، حسن، «فی اضواء الکواکب»، مجموع الرسائل، حیدرآباد دکن، 1403 ق؛ ابن‌یونس، علی، الزیج الکبیر الحاکمی، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ لیدن، شم‍ OR143؛ ابونصر قمی، حسن، المدخل الى علم احکام النجوم، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش جلیل اخوان زنجانی، تهران، 1375 ش؛ بتانی، محمد، الزیج الصابی، به کوشش ک. آ. نالینو، رم، 1899 م؛ بیرونی، ابوریحان، استخراج الاوتار فی الدائرة، حیدرآباد دکن، 1948 م؛ همو، تحدید نهایات الاماکن، حیدرآباد دکن، 1962 م؛ همو، التفهیم، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1362 ش؛ همو، سیر سهمی السعادة و الغیب (نک‍ : مل‍ ، حداد)؛ همو، القانون المسعودی، حیدرآباد دکن، 1374 ق؛ جابر بن افلح، اصلاح المجسطی، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ اسکوریال، شم‍ 930؛ خازنی، عبدالرحمان، الزیج المعتبر السنجری، نسخۀ خطی موجود در واتیکان، شم‍ 761؛ خراسانی (شرف)، شرف‌الدین، نخستین فیلسوفان یونان، تهران، 1350 ش؛ خرقی، عبدالجبار، عمدۀ خوارزمشاهی، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ انستیتو شرق‌شناسی تاشکند، شم‍ 467‘4؛ همو، منتهی الادراک فی تقاسیم الافلاک (نک‍ : هم‍ ، قلندری)؛ خوارزمی، محمد، جداول نجومی (نک‍ : مل‍ ، نویگباور)؛ دهدار شیرازی، محمود، مفاتیح المغالیق، چ تصویری، موجود در کتابخانۀ مرکز؛ زیج شامل، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ آستان قدس، شم‍ 086‘12؛ شهمردان بن ابی‌الخیر، روضة المنجمین، به کوشش جلیل اخوان زنجانی، تهران، 1382 ش؛ طوسی، نصیرالدین، التذکرة فی علم الهیئة (نک‍ : مل‍ ، رجب)؛ همو، زیج ایلخانی، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ دانشگاه کالیفرنیا در لس‌آنجلس، شم‍ 462‘1؛ عرضی، مؤیدالدین، الهیئة، به کوشش جرج صلیبا، بیروت، 1990 م؛ غیاث‌الدین جمشید کاشانی، لباب اسکندری، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، شم‍ 312‘6؛ قبیصی، عبدالعزیز، المدخل الى صناعة احکام النجوم (نک‍ : مل‍ ، برنت)؛ قطب‌الدین شیرازی، محمود، التحفة الشاهیة، نسخۀ خطی موجود در مجلس شورای اسلامی، شم‍ 130‘6؛ قلندری، حنیف، «بررسی سنت نگارش هیئت در دوران اسلامی به همراه تصحیح، شرح و پژوهش تطبیقی کتاب منتهی الادراک فی تقاسیم الافلاک، نوشتۀ عبدالجبار خرقی»، پایان‌نامۀ دورۀ دکتری، رشتۀ تاریخ علم، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1391 ش؛ کوشیار بن لبان گیلی، المدخل فی صناعة احکام النجوم، به کوشش میچیو یانو، توکیو، 1997 م؛ مسعودی، محمد، جهان دانش، به کوشش جلیل اخوان زنجانی، تهران، 1382 ش؛ محیی‌الدین مغربی، ادوار الانوار، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ آستان قدس، شم‍ 523؛ نیز:

Abbud, F., «The Planetary Theory of Ibn al-Shāir: Reduction of the Geometric Models to Numerical Tables», Isis, 1962, vol. LIII; Berggren, J. L. and N. Sidoli, «Aristarchus’s on the Sizes and Distances of the Sun and the Moon: Greek and Arabic Texts», Archive for the History of Exact Science, 2007, vol. LXI; Al-Biṭrūjī, On the Principles of Astronomy, tr. and ed. B. R. Goldstein, New Haven / London, 1971; Burnett, Ch. et al., Al-Qabīṣī (Alcabitius): The Introduction to Astrology, London / Turin, 2004; Dictionary of Scientific Biography, ed. Ch. C. Gillispie, New York, 1981; Dreyer, J., A History of Astronomy From Thales to Kepler, New York, 1953; EI2; Evans, J., The History and Practice of Ancient Astronomy, New York / Oxford, 1998; Goldstein, B. R., introd. On The Principles of Astronomy (vide: Al-Birūjī); Haddad, F. et al., «Al-Bīrūnī’s Treatise on Astrological Lots», Zeitschrift für Geschichte der Arabisch-Islamischen Wissenschaften, ed. F. Sezgin, Frankfurt, 1984, vol. I; Heath, Th. L., Greek Astronomy, London, 1932; Kennedy, E. S., «A Survey of Islamic Astronomical Tables», Transactions of the American Philosophical Society, Philadelphia, 1956, vol. XLVI(2); id. and A. Muruwwa, «Bīrūnī on the Solar Equation», Journal of Near Eastern Studies, Chicago, 1958, vol. XVII; King, D. A., In Synchrony with the Heavens, Leiden, 2004; Millás Vallicrosa, J. M., Estudios sobre Azarquiel, Madrid / Granada, 1943-1950; Neugebauer, O., The Astronomical Tables of Al-Khwārizmī, Copenhagen, 1962; id., A History of Ancient Mathematical Astronomy, Berlin / New York, 1975; Pedersen, O., A Survey of Almagest, Odense, 1974; Ptolemy, The Almagest, tr. G. J. Toomer, London, 1984; Ragep, J., Naṣīr al-Dīn al-Ṭūsī’s Memoir on Astronomy, New York etc., 1993; Robert, V., «The Solar and Lunar Theory of Ibn ash-Shāir: A Pre-Copernican Copernican Model», Isis, 1957, vol. XLVIII, no. 4; Saliba, G., «Arabic Planetary Theories After the Eleventh Century AD», Encyclopedia of the History of Arabic Science, ed. R. Rashed, London / New York, 1996, vol. I; id., A History of Arabic Astronomy, New York / London, 1994; Sambursky, S., The Physical World of the Greeks, London, 1963; Samsó, J. and E. Millás, «Ibn al-Bannāʾ, Ibn Isħāq and Ibn al-Zarqālluh’s Solar Theory», Islamic Astronomy and Medieval Spain, Aldershot, 1994; Swerdlow, N., «Hipparchus on the Distance of the Sun», Centaurus, 1969, vol. XIV; Toomer, G. J., «Hipparchus on the Distances of the Sun and Moon», Archive for the History of Exact Science, 1974-1975, vol. XIV; id., «The Solar Theory of az-Zarqāl: An Epilogue», Annals of the New York Academy of Sciences, 1987, vol. D: From Deferent to Equant; id., «The Solar Theory of az-Zarqāl: A History of Errors», Centaurus, 1969, vol. XIV.

حسین روح‌اللٰهی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: