صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / جغرافیا / خزر، قوم /

فهرست مطالب

خزر، قوم


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 18 دی 1398 تاریخچه مقاله

خَزَر، قوم، نام مردمانی وابسته به گروه نژادی آلتایی که از حدود سدۀ 6 تا 10 م (4 ق)، بر دشتهای میان نواحی پایین‌دست رودخانۀ ولگا تا کرانه‌های شرقی دریای سیاه و نواحی شمال قفقاز فرمانروایی داشتند.
دربارۀ اصل و نسب خزران و معنای نام آنان و نیز اینکه نخستین بار، این نام از چه زمانی وارد تاریخ شده است، میان تاریخ‌دانان و زبان‌شناسان اتفاق نظر وجود ندارد. برخی این نام را برگرفته از واژۀ ترکی قَز / گَز، از ریشۀ گَزمک می‌دانند، که در آن زبان، به معنای گردش‌کردن، گردیدن، و کنایه از آوارگی و خانه‌به‌دوشی است (نک‍‍ : بارتولد، «خزران»، 339؛ دانلپ، 3؛ ردهاوس، 398). اما برخی دیگر با توجه به آنکه در شماری از زبانهایی که گویشوران آنها، مردمانی در رفت‌و‌آمد با خزرها بوده‌اند، واژگانی گوناگون برای نامیدن این قوم وجود دارد که در هجای نخست آنها، مصوت «اُ» (O) به کار رفته است، اشتقاقهای دیگری نیز برای این نام ارائه کرده‌اند؛ برای نمونه، در زبان عبری، خزرها را معمولاً کوزاری، و در زبان یونانی، خَزَروی و گاهی خوتزِر می‌خوانده‌اند؛ از‌این‌رو، این دسته از پژوهشگران نام خزر را برگرفته از دو واژۀ ترکی «قُز» به معنای بَرِ شمالی کوه، و «اَر» به معنای مرد / مردم دانسته، و آن را مردم شمالی معنا کرده‌ و در تأیید نظر خود آورده‌اند که ارمنیان و گرجیان خاقان خزر را پادشاه شمال، و سرزمین خزرها را سرزمین شمال می‌خواند‌ه‌اند که در نظر آنان می‌تواند ترجمۀ لفظ به لفظ معنای نام خزر در زبانهای ارمنی و گرجی باشد (دانلپ، 3-4؛ برای آگاهی بیشتر از معنای واژگان «اَر» و «قُز» در زبان ترکی، نک‍‍ : کاشغری، 94، 798). 
اما با توجه به آنکه از زبان خزرها آگاهی چندانی در دست نیست و جز اندک واژگان چیزی از آن برجا نمانده است، معانی ارائه‌شده که جملگی بر تطبیق تشابه لفظی این نام با برخی واژگان ترکی مبتنی است، گمانی بیش نیست. زبان‌شناسان با تطبیق اندک واژگان به جا مانده از زبان خزران با زبانهای هم‌ریشه با زبان ترکی در‌یافته‌اند که خزران به زبانی وابسته به این خانوادۀ زبانی سخن می‌گفته‌اند؛ برای نمونه می‌دانیم که خزران، رودخانۀ ولگا را اِتیل / اِتل می‌خوانده‌اند که در زبان چوواش به معنای رود است. این واقعیت، ترک‌شناسان را به این نتیجه رسانده که گویا زبان چوواش باقی‌ماندۀ همان زبانی است که خزرها بدان سخن می‌گفته‌اند. اگر چنین باشد، می‌توان با بررسی تاریخ زبان چوواش به نتایجی دربارۀ ریشه‌های زبانی خزرها نیز دست یافت. 
برخی از زبان‌شناسان نیز کوشیده‌اند ثابت کنند که بقایای مرحله‌ای کهن از زبان ترکی در مسیر تحول خود در زبان چوواش حفظ شده، اما در دیگر گویشهای زبان ترکی از میان رفته است. اگر این نظریه را بپذیریم که این زبان باقی‌ماندۀ یکی از مراحل اولیۀ گسترش زبان ترکی است، آنگاه نتیجه می‌گیریم که زبان چوواش و به تبع آن زبان خزرها، ترکی به‌معنای رایج این واژه نبوده است. این زبان به گمان قوی، به وسیلۀ هونها به غرب و سرزمینهای حوضۀ رود ولگا انتقال یافته، و بقایای آن در تمام زبانهایی که مستقیم یا غیرمستقیم با مهاجرت هونها سروکار داشته، برجای مانده است (نک‍‍ : بارتولد، تاریخ ... ، 38-40). 
بر پایۀ مستندات موجود، هونها (هونهای غربی) و مردمان وابسته به آنها مانند خزرها، بلغارها، هپتالیها، کیداریها، بلنجرها و سُوارها (چوواشها)، با ترکان پیوستگیهای نژادی و زبانی داشته‌اند. ایرانیان در روزگار ساسانیان، این همسایگان تازه از راه رسیدۀ خود را به زبان فارسی میانه، خیون می‌خواندند و گروههای گوناگون آنان را برای شناختن از یکدیگر، خیونها یا هونهای سرخ، سفید و زرد می‌نامیدند (بیوار، 211-212). بخشهای بزرگی از این هونها در روزگاری پیش از شکل‌گیری مردمانی که امروزه آنها را ترک می‌نامند، در نخستین سالهای میلادی بر اثر فشار چینیها از خاستگاه خود در همسایگی با مردمانی که بعدها آنها را با نام ترک می‌شناسیم، از مغولستان علیا به نواحی غربی‌تر رانده شدند؛ اما چون در همسایگی مردمان متمدن نبوده‌اند که اعمال و آثار آنها را ثبت نمایند، از سرگذشت و تاریخ آنها آگاهی چندانی در دست نیست و بر پایۀ نوشته‌های بطلمیوس، همین اندازه می‌دانیم که گروههایی از این مردمان در سدۀ 2 م، در سرزمینهای حوضۀ رودخانۀ ولگا به سر می‌برده‌اند (نک‍‍ : گروسه، 115-116؛ آلتهایم، 26-30؛ بارتولد، همان، 39-40). نوشته‌های جغرافی‌نویسان مسلمان نخستین سده‌های اسلامی نیز مؤید این فرضیه است. آنان در نوشته‌های خود به قرابتهای خزران با ترکان اشاره کرده‌، و دربارۀ زبان آنها نوشته‌اند که خزرها به زبانی سخن می‌گفته‌اند که ترکان آن را نمی‌فهمیده‌اند (نک‍‍ : اصطخری، 222؛ ابن‌حوقل، 396؛ ابن‌رسته، 139). 
یکی از کهن‌ترین مآخذ موجود که از خزرها نام برده، و به‌روشنی از ارتباط آنان با هونها سخن گفته، یادداشتهای دورۀ سفارت پریسکوس است. او که در 448 م، از جانب تئودوسیوس دوم، امپراتور بیزانس، به همراه هیئتی به سفارت نزد آتیلا، رهبر هونها، گسیل شده بود، در یادداشتهای مفصل خود، از یکی از اقوام تابع هونها با نام آکاتزیر یاد کرده است. برپایۀ مستندات تاریخی، آکاتزیرها را آق‌خزرها یعنی خزرهای سفید دانسته‌اند که اصطخری از آنان در اثر جغرافیایی خود یاد کرده است (نک‍‍ : کستلر، 26-27؛ دانلپ، 7). از نوشته‌های اصطخری دربارۀ خزران در می‌یابیم که این مردمان به دو گروه مشخص تقسیم می‌شدند: یکی قراخزران که موهایی سیاه و رخساری گندمگون و تیره داشته‌اند و دیگری، که اصطخری از آنها به نام یاد نکرده، اما اظهار داشته است که آنها دارای پوستی به‌غایت سفید و خوش‌سیما بوده‌اند (ص 223). با توجه به رسم اقوام ترک‌نژاد که مهم‌ترین طایفۀ اتحادیۀ قبایل خود را آق (سفید) و بقیه را قرا (سیاه) می‌خواندند، می‌توانیم فرض کنیم که دستۀ دوم، آق‌خزران (خزرهای سفید) خوانده می‌شده‌اند (دانلپ، همانجا). 
هر چند برخی از محققان بر پایۀ قواعد زبان‌شناسی یکی‌بودن آکاتزیرها را با آق‌خزران نادرست دانسته، و بر این عقیده‌اند که خزران هنگامی که حکومت خاقانهای ترکان غربی رو به زوال بود، از آنان جدا شده، و سپس حکومتی مستقل تشکیل داده‌اند، اما در رد نظر آنها می‌توان گفت که اگر به زعم ایشان، خزران نخستین‌بار در سالهای پایانی سدۀ 6 م، از ترکان غربی جدا شده، و در تاریخ ظهور کرده‌اند، چگونه است که در تألیفی سریانی متعلق به 569 م و منسوب به زکریای خطیب، نام خزران در شمار مردمان ساکن سرزمینهای مجاور قفقاز آمده است. افزون بر این، یوردانس در سدۀ 6 م، در کتاب تاریخ خود از آکاتزیرها با عنوان مردمانی جنگجو نام برده، و راونا در کتاب جغرافیای خود صراحتاً آنها را همان خزرها خوانده است (نک‍‍‍ : دانلپ، کستلر، همانجاها). 
مؤلفان مسلمان آگاهیهای ارزنده‌ای دربارۀ تاریخ پیدایش خزرها به دست داده‌اند و نوشته‌های آنان حاوی آگاهیهای دست اول و در خور توجهی است که به هنگام برآمدن دولت خاقانی خزران نوشته شده است؛ با این حال، باید به نوشته‌های آنان نیز به دیدۀ انتقادی نگریست. در این نوشته‌ها در توجیه پراکندگی نژادی و زبانی مردمان بر روی زمین، با تکیه بر روایتهای تورات، آمده است که نسب خزران به یافث بن نوح می‌رسد که نیای همۀ مردمان خاور زمین است. در این دسته از منابع، دیرینگی خزران به روزگاران پس از توفان نوح رسانده شده است (نک‍‍ : یعقوبی، 1 / 20؛ طبری، 1 / 205-206؛ دینوری، 2)؛ همچنین مؤلفان مسلمان بخش عمده‌ای از رویدادهای مربوط به خزران را که به تاریخ پیش از اسلام بازمی‌گردد، آشکارا از منابع زبان پهلوی ــ که بیشتر به سدۀ 6 م تعلق دارند ــ گرفته‌اند. 
در این بخش از روایتها نیز، پیشینۀ تاریخ خزران به دوره‌های تاریخ افسانه‌ای ایران رسانده شده است. بر پایۀ این روایتها، هنگامی که فریدون زمین را میان 3 پسر خود تقسیم کرد، سرزمینهای ترکان، خزران و چینیان به تورج واگذار شد و یا اینکه کیخسرو در جنگ با افراسیاب، بخشی از سپاهیان خود را از سرزمین خزران به جانب افراسیاب ــ که در این روایتها فرمانروای ترکان عنوان شده است ــ به ترکستان گسیل داشت (نک‍‍ : طبری، 1 / 512). 
دربارۀ این خلط تاریخی باید خاطرنشان کرد که ایرانیان در زمان ساسانیان، یعنی از زمانی که ترکان در سدۀ 6 م، در صحنۀ تاریخ ظاهر شدند، واژۀ توران را برای مشخص‌کردن ترکستان، یعنی سرزمین ترکان به کار می‌برده‌اند و بعدها در دورۀ اسلامی در منابع تاریخی، به غلط، ترکان با تورانیان سکایی‌تبار، و توران‌زمین نیز با ترکستان یکسان انگاشته شده‌اند. این خلط تاریخی با توجه به جغرافیای انسانی و سیاسی نخستین سده‌های اسلامی مورد پذیرش همگان بود، تا جایی که قراخانیان ترک‌تبار تحت تأثیر تاریخ حماسی ایرانیان خود را آل افراسیاب می‌خواندند (نک‍‍ : بارتولد، تاریخ، 102-103)؛ از‌این‌رو، در بررسی منابع دورۀ اسلامی برای یافتن تاریخ ظهور خزران، باید جانب احتیاط را داشت. 
طبری رویدادی متعلق به سالهای میانی سدۀ 4 م را نقل کرده است که در آن خزران در جنگ یولیانوس، امپراتور روم، با شاپور دوم (سل‍‌‍‍ 309- 379 م)، متحد رومیان بوده‌اند (2 / 58)؛ اما با تطبیق این رویداد با نوشته‌های وقایع‌نگاران غربی درمی‌یابیم که متحد یولیانوس در این جنگ نه خزران، بلکه شاخه‌ای از هونها موسوم به کیداریان بوده‌اند که در سالهای میانی سدۀ 4 م، از سرزمینهای حدود دریاچۀ بایکال توسط همسایگانشان به غرب رانده شده بودند و در آن هنگام در سرزمینهای واقع در شمال شرقی مرزهای ایران به سر می‌بردند و حتى رد پای آنان را می‌توان در نواحی شرقی قفقاز نیز جست‌وجو کرد (نک‍‍ : بیوار، 211؛ دانلپ، 19-20). 
از منابع دورۀ اسلامی این‌گونه بر می‌آید که خزرها و یا دست‌کم، قبایل هون‌تباری که پس از نیمۀ دوم سدۀ 6 م، اتحادیۀ خزران را پدید آوردند، در اواخر سدۀ 5 م، بر بخشهای بزرگی از قفقاز چیرگی داشته‌اند، و حضور خود را در آن نواحی تثبیت کرده بودند و مرزهای شمال غربی ساسانیان را تهدید می‌کرده‌اند؛ قباد پادشاه ساسانی برای رفع این تهدیدها، با خزرها وارد جنگ شد و آنان را از قفقاز بیرون راند و استحکاماتی برای جلوگیری از یورشهای بعدی ایشان در آن حدود برپا ساخت (نک‍‍ : بلاذری، 194- 195؛ یعقوبی، 1 / 178). جانشین او، خسرو اول انوشیروان (سل‍‍‍ 531- 579 م)، نیز بر این استحکامات افزود. او دیواری استوار از سنگ، آهن و سرب در ناحیۀ کوهستانی شرق قفقاز کشید که تا درون دریا ادامه داشت (نک‍‍‍‍ : مسعودی، 1 / 290-291؛ طبری، 2 / 100). 
در دورۀ پادشاهی خسرو اول انوشیروان، در سالهای میانی سدۀ 6 م (ح 550 م)، اتحادیۀ ترکان غربی شکل گرفت و از آن پس مردمانی را که با نام ترک می‌شناسیم، در تاریخ پدیدار شدند. ترکان در همان سالها از سیردریا گذر کردند و به فرارود سرازیر شدند و تا کرانه‌های جنوبی دریاچۀ آرال تا مرزهای شمالی هپتالیان پیش راندند و از جانب غرب نیز تا کرانه‌های شرقی رودخانۀ ولگا پیشروی کردند و به تحکیم مواضع خود در آن حدود پرداختند (نک‍‍ : رضا، 88-90). 
هپتالیان دسته‌ای دیگر از هونها بودند که در سالهای پایانی سدۀ 4 م، به فرارود رسیدند و در خراسان پیشروی کردند و کیداریان را به نواحی جنوبی‌تر خراسان راندند و جانشین آنان در نواحی شمال شرقی مرزهای ساسانیان شدند و متصرفات ساسانیان را مورد تهدید قرار می‌دادند (طبری، 2 / 81-82؛ کریستن‌سن، 288-289؛ بیوار، 212). انوشیروان برای دفع خطر هپتالیان در خراسان، با ترکان متحد شد. نیروهای متحد بر هپتالیان چیره گشتند و متصرفات آنان را میان خود تقسیم کردند (همو، 214-215)؛ اما دیری نپایید که اتحاد میان ترکان و ساسانیان از میان رفت (نک‍‍ : رضا، 93-96). 
بر پایۀ نوشتۀ طبری، در این زمان، سینجبو / سنجبو، خاقان ترکان، با نیروهای خود تا نواحی شمالی قفقاز پیش راند و در آنجا، اقوام بنجر، بلنجر و همچنین خزرها طاعت ترکان را گردن نهادند. سپس خاقان ترکان بر آن شد تا از گذرگاههای قفقاز به سرزمینهای شمال غربی ساسانیان یورش آورد؛ اما نتوانست از استحکامات دربند بگذرد (2 / 100-101). اگر بپذیریم که واردشدن خزرها به اتحادیۀ ترکان غربی در همین زمان بوده است، تاریخ این رویداد را باید در فاصلۀ شکست هپتالیان در حدود سال 567 م و مرگ سینجبو در 575 یا 576 م بدانیم؛ زیرا دلیلی در دست نیست که تصور کنیم خزران در این تاریخ مستقل بوده‌اند (دانلپ، 25-26). 
از این تاریخ تا اضمحلال و سقوط حکومت خاقانهای ترکان غربی در 657 یا 695 م، خزران در جنگها متحد ترکان به شمار می‌رفتند. در زمان پادشاهی هرمز چهارم (سل‍ 579-590 م)، شابه یا ساوه، خاقان ترکان غربی، در اتحاد با خزرها و بیزانسیها به مرزهای ساسانیان تاخت و تا نواحی هرات پیش راند. هم‌زمان خزرها نیز از گذرگاههای قفقاز گذشتند و شهرهای قفقاز را دستخوش ویرانی ساختند. از سوی دیگر، نیروهای بیزانسی نیز تا نصیبین پیش تاختند. هرمز نخست با واگذاری چند شهر مرزی به بیزانسیها با آنان مصالحه کرد؛ سپس به جنگ خزرها شتافت و پس از بیرون‌راندن آنان از نواحی قفقاز، نیروهایی را به مقابلۀ ترکان گسیل داشت (طبری، 2 / 174؛ دینوری، 78- 79). 
هرچند هرمز چهارم بر خزران چیرگی یافت، اما آنان به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای بر سرزمینهای واقع در شمال کوههای قفقاز فرمانروایی داشتند و در معادلات سیاسی زمان خود به‌عنوان متحد با دشمنان ساسانیان نقش ایفا می‌کردند. هنگامی که سپاهیان ساسانی در زمان خسرو پرویز به بیزانس حمله کرده و مناطق وسیعی از آن سرزمین را به تصرف خود درآورده بودند، هراکلیوس، امپراتور بیزانس (سل‍‌ 610‍‍‍‍‌-641 م)، برای کاستن از فشار سپاهیان ساسانی دست اتحاد به سوی خزران دراز کرد و با آنان بر ضد ساسانیان وارد گفت‌وگو شد. او در 625 م / 4 ق سفیری نزد فرمانروای خزران که در آن زمان دست‌نشاندۀ خاقان ترکان غربی بود، گسیل داشت و آنان را ترغیب نمود که سال بعد به قفقاز حمله‌ور شوند. در 626 یا 627 م، هراکلیوس به تفلیس لشکرکشی کرد؛ البته، برخی از منابع، تاریخ این حمله را 628 م ذکر کرده‌اند. در آنجا، نیروهای خزران که از گذرگاههای قفقاز هجوم آورده بودند، بدو پیوستند. فرمانروای خزران 40‌هزار سپاهی از میان خزران در اختیار هراکلیوس گذاشت و به سرزمین خود بازگشت. هراکلیوس همراه نیروهای خزری در خاک ایران پیشروی کرد؛ اما خزران به سبب حملات جان‌کاه و خونین سپاهیان ایران و ناخرسندی از شیوۀ جنگیدن بیزانسیها به تدریج عقب‌نشینی کردند (دانلپ، 28-29؛ رضا، 158- 159؛ گومیلف، 26). 
پس از مرگ خسرو پرویز در 628 م / 7 ق، دولت ساسانیان در سراشیبی سقوط قرارگرفت و دیری نپایید که نیروهای عرب بر سراسر قلمرو ساسانیان در ایران چیرگی یافتند. به نوشتۀ طبری، نیروهای عرب به فرماندهی عبدالرحمان ربیعه در 22 ق / 643 م، به قفقاز رسیدند و در همان سال، در بلنجر با خزران رو‌در‌رو شدند. طبری افزوده است که اعراب پس از گشودن بلنجر، تا شهر بیضا در 200‌فرسنگی آن پیش راندند (4 / 158)،که باید به این امر به دیدۀ تردید نگریست. گویا چیرگی اعراب بر بلنجر پایدار نبوده، و زد‌و‌خوردهای آنان با خزران در آن حدود همچنان ادامه داشته است، تا آنکه عبدالرحمان در 32 ق / 653 م، برخلاف هشدارهای عثمان، خلیفۀ سوم مسلمانان، آهنگ گشودن دوبارۀ بلنجر کرد. در این جنگ، خزران چیرگی یافتند و عبدالرحمان نیز کشته شد (همو، 4 / 304-305). 
اعراب در مسیر فتوحات خود در شمال قفقاز، با قدرت نظامی سازمان‌یافتۀ خزران روبه‌رو بودند که از پیشروی بیشتر آنان جلوگیری می‌کرد. نبردهای اعراب با خزران بیش از 100 سال ادامه داشت، اما آنان نتوانستند هیچ‌گاه از این سد بگذرند. سپاهیان عرب اگر بر خزران چیرگی می‌یافتند و از سد آنان می‌گذشتند، راه آنان به سوی سرزمینهای اروپای شرقی گشوده می‌شد و آنان می‌توانستند محاصرۀ امپراتوری بیزانس را کامل کنند (دانلپ، ix-x). بر پایۀ منابع موجود ارمنی، هنگامی که اعراب سرگرم مسائل داخلی خود بودند، خزرها میان سالهای 661-664 م / 41-44 ق، بر بلغارها چیرگی یافتند و مرزهای خود را به سوی غرب گسترش دادند و آمادۀ یورش به نواحی جنوب کوههای قفقاز شدند. این یورشها با حمله‌ای آغاز شد که پیش از 681-682 م / 61-62 ق، به رهبری فردی به نام آلپ صورت گرفت. گویا آلپ شاهزاده‌‌ای خزری بوده است یا شاید بر اساس لقبش ایلوتور / یالتاوار / التبر از شاهزادگان هونهای واراچان / ورچن و تحت سیادت خزرها بوده باشد. به عقیدۀ مارکوارت، ورچن همان بلنجر در منابع عربی است که در این زمان، در اتحادیۀ خزرها جای داشته است (نک‍‍ : همو، 58-59؛ بارتولد، «خزران»، 340). 
از نوشته‌های مؤلفان مسلمان این گونه برمی‌آید که خزرها در این یورشهای خود از گذرگاههای کوهستانی قفقاز گذشته و در نواحی جنوبی قفقاز تاخت‌و‌تاز می‌کردند؛ زیرا به نوشتۀ طبری، در 89 ق / 708 م، مَسلمة بن عبدالملک پس از تصرف شهرها و قلعه‌های آذربایجان برضد خزران به سوی باب‌الابواب تاخت (6 / 440-441). اما با این حال، تاخت‌و‌تازهای خزران در قفقاز جنوبی پایان نیافت. در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز در 99 ق / 718 م، خزرها با گذشتن از گذرگاههای کوههای قفقاز، بار دیگر به اران و آذربایجان هجوم بردند و دست به کشتار و غارت گشودند. خلیفۀ اموی نیز برای مقابله با یورش خزران سپاهیانی به فرماندهی حاتم بن نعمان باهلی از طریق آذربایجان به اران گسیل داشت؛ خزران شکست خوردند و به نواحی شمالی قفقاز عقب‌نشینی کردند (همو، 6 / 553-554). 
در 104 ق / 722 م، در زمان خلافت یزید بن عبدالملک، جراح بن عبدالله حکمی بر ضد خزران به قفقاز لشکر کشید و پس از شکست آنان، بر شهر بلنجر دست یافت (یعقوبی، 2 / 313؛ طبری، 7 / 14-15)؛ اما پیروزی او بر خزران قطعی نبود، زیرا جراح بن عبدالله بار دیگر در 112 ق / 730 م، برای سرکوب خزران مجبور به لشکرکشی به بلنجر شد؛ اما در این جنگ شکست خورد و جان خود را نیز از دست داد؛ از‌این‌رو هشام بن عبدالملک خلیفۀ اموی، سعید بن عمرو حرشی را به رویارویی با خزران گسیل داشت. سعید در جنگ پیروز شد و بسیاری از خزران را کشت و مسلمانان و مسیحیانی را که به اسارت خزران درآمده بودند، آزاد کرد (همو، 7 / 70-71). 
 در حدود سالهای 732-733 م / 114-115 ق، امپراتور بیزانس، کنستانتین پنجم، با دختر خاقان خزر برای تحکیم اتحاد میان دو کشور ازدواج کرد. حاصل این ازدواج پسری به نام لئو بود که بعدها با نام لئوی خزری میان سالهای 775-780 م / 158-163 ق، بر تخت امپراتوری بیزانس نشست (دانلپ، 177). در 119 ق / 737 م، 
مروان بن محمد، حاکم اموی ارمینیه، با سپاهی پرشمار بر سرزمین خزران تاخت و پس از تصرف دو شهر مهم خزرها، بلنجر و سمندر تا بیضا (اتیل)، پایتخت خزران در کنار رودخانۀ ولگا، پیش راند و دست به کشتار گشود. خاقان خزران که تاب مقاومت در خود نمی‌دید، از پیشِ روی سپاهیان مروان گریخت و سرانجام، با پذیرش اسلام با مروان مصالحه کرد (نک‍‍ : ابن‌اعثم، 8 / 260-263؛ بلاذری، 207- 209؛ ابن‌اثیر، 5 / 215). 
پس از برافتادن امویان و روی کار آمدن عباسیان، درگیریهای میان خزران و اعراب همچنان ادامه داشت. در زمان خلافت ابوجعفر منصور دوانیقی (136- 158 ق / 753-775 م)، خزران سر به شورش برداشتند و بر یزید بن اسید سلمی، والی عباسی ارمنستان، تاختند. چون منصور از این خبر آگاهی یافت، سپاهی به شمار 20 هزار تن به فرماندهی جبرئیل بن یحیى بجلی را برای سرکوب آنان گسیل داشت. در این جنگ، بسیاری از نیروهای عرب کشته شدند و جبرئیل و یزید بن اسید هزیمت شدند؛ از‌این‌رو، منصور 7 هزار زندانی و نیز مردمان بسیاری از نواحی مختلف به همراه کارگران و معماران فراهم ساخت و به قفقاز گسیل داشت تا در آنجا، پادگانها و استحکاماتی را در برابر یورشهای بعدی خزران، برپا کنند و سپس جنگ بر ضد خزران را از سر گرفت. اعراب در این نبردها چیره گشتند و شمار بسیاری از آنان در این پادگانهای مرزی اقامت گزیدند (یعقوبی، 2 / 371-372). 
ظاهراً پس از آن، در روابط خزران و اعراب آرامشی برقرار بوده است؛ زیرا، به نوشتۀ طبری، در 182 ق / 798 م برای تحکیم مناسبات میان دو طرف قرار بر این شد تا دختر خاقان خزران به عقد فضل بن یحیى برمکی، وزیر هارون‌الرشید، خلیفۀ عباسی، درآید؛ اما دختر خاقان در راه در شهر بردعه درگذشت و ترخانهایی که همراه دختر خاقان بودند، نزد خاقان بازگشتند و مرگ او را مشکوک جلوه دادند. خاقان خزران نیز به کین‌خواهی از مرگ دختر خود آمادۀ جنگ با مسلمانان شد و در سال بعد (183 ق)، با گذشتن از گذرگاههای دربند، وارد قلمرو مسلمانان شد و دست به کشتار و غارت گشود و بیش از 100 هزار تن را به اسارت گرفت. هارون چون چنین دید، یزید بن مزید را ولایت‌دار ارمنستان و آذربایجان کرد و او را با سپاهی پرشمار به دفع خزران گسیل داشت (8 / 269-270)؛ البته، طبری (8 / 270) روایت دیگری را از انگیزۀ یورش خاقان خزرها نقل کرده که یعقوبی (2 / 427- 428) نیز آن را روایت کرده است. بر پایۀ این روایت، سعید بن سلم بن قتیبۀ باهلی، والی ارمنستان، با مسیحیان بدرفتاری می‌کرد و چون مسیحیان دربند سر به شورش برداشتند، او نیز رهبر شورشیان را که نجم بن هاشم نام داشت، گردن زد. پسر نجم از خاقان خزرها یاری خواست و خاقان خزر به پشتیبانی از شورشیان، به قفقاز لشکر کشید. 
به نوشتۀ مسعودی (1 / 201)، خاقان خزران به روزگار خلافت هارون‌الرشید به دین یهودی درآمد و بزرگان و اطرافیان او نیز به تأسی از او، به این دین گرویدند؛ اما باید توجه داشت که یهود دین طبقۀ حاکم در میان خزران بوده است و بر پایۀ نوشته‌های مؤلفان مسلمان، بیشتر مردمان ساکن در سرزمین خزران را مسلمانان، مسیحیان و پیروان دینهای شمنی تشکیل می‌دادند (نک‍‍ : ابن‌رسته، 139؛ اصطخری، 220؛ ابن‌حوقل، 390). 
در دورۀ خلافت متوکل عباسی (232-247 ق / 847-861 م)، مسیحیان قفقاز بار دیگر سر به شورش برداشتند و عامل خلیفه در ارمنستان به سرکوب آنان پرداخت. شورشیان برای رویارویی با نیروهای عباسی از امپراتور بیزانس و خاقان خزر و پادشاه صقالبه (اسلاوها) درخواست کمک کردند و آنان نیز نیروهایی به یاری مسیحیان قفقاز گسیل داشتند. چون این خبر به متوکل رسید، او محمد بن خالد بن یزید را حکومت ارمنستان داد و سپاهیانی را با او همراه کرد. چون محمد بن خالد به قفقاز رسید، شورشیان آرام گرفتند و او نیز به آنها امان داد (یعقوبی، 2 / 489-490). پس از آن، در منابع دورۀ اسلامی، سخن از درگیری مسلمانان با خزران در میان نیست. 
با قدرت گرفتن روسها در سدۀ 3 ق / 9 م، آنها بر بخشهای غربی متصرفات خزرها ازجمله شهر کیف چیرگی یافتند و دیری نپایید که دامنۀ یورشهای خود را در سرزمینهای متصرفی خزرها تا نواحی پایین‌دست ولگا گسترش دادند و خزرها را به عقب راندند، تا جایی که بر پایۀ وقایع‌نامۀ روسی، سویاتسلاو حاکم دولت کیف در 965 م / 354 ق، بر اتل پایتخت خزرها دست یافت و آنجا را ویران ساخت (دانلپ، 241). نوشته‌های ابن‌حوقل گزارشهای این وقایع‌نامۀ روسی را تأیید می‌کند؛ با این تفاوت که او یورش نهایی روسها را به سرزمین خزرها شامل شهرها و نواحی سمندر، بلغار و اتل ــ که او از آن با نام خزران یاد کرده ــ سال 358 ق / 969 م، عنوان کرده است ( ص 392، 393). پس از بر افتادن دولت خاقانهای خزر، در طول چند سده، خزرها در میان مردمان همسایۀ خود مستحیل گشتند و اثری از آنان جز نام برجا نماند (برای آگاهی بیشتر، نک‍‍ : دانلپ، 246 ff.). 

مآخذ

آلتهایم، فرانتس، آسیا در کشمکش با اروپا: هونها، ساسانیان، ترجمۀ داوود منشی‌زاده، تهران، 1342 ش؛ ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌اعثم کوفی، احمد، الفتوح، به کوشش علی شیری، بیروت، 1411 ق / 1991 م؛ ابن‌حوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1938 م؛ ابن‌رسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به کوشش دخویه، لیدن، 1891 م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870 م؛ بارتولد، و. و.، تاریخ ترکهای آسیای مرکزی، ترجمۀ غفار حسینی، تهران، 1376 ش؛ همو، «خزران»، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1358 ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1866 م؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1370 ق / 1960 م؛ رضا، عنایت‌الله، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، تهران، 1365 ش؛ طبری، تـاریخ؛ کاشغـری، محمود، دیوان لغـات الترک، تـرجمۀ محمد دبیرسیاقی، تهـران، 1375 ش؛ کستلر، آرتور، خزران، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، 1361 ش؛ گومیلف، ل. ن.، کشف خزرستان، ترجمۀ ایرج کابلی، تهران، 1382 ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1385 ق / 1965 م؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1415 ق / 1995 م؛ نیز: 

Bivar, A. D. H., «The History of Eastern Iran», The Cambridge History of Iran, vol. III(1), ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983; Christensen, A., L’Iran sous les Sassanides, Copenhagen, 1944; Dunlop, D. M., The History of the Jewish Khazars, New York, 1967; Grousset, R., L’Empire des Steppes, Paris, 1948; Redhouse, J. W., Turkish-English Dictionary, Istanbul, 1990. 
علی کرم‌همدانی
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: