صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادیان و عرفان / خرقانی /

فهرست مطالب

خرقانی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 18 دی 1398 تاریخچه مقاله

خَرَقانی، ابوالحسن علی بن جعفر (احمد) سلمان (351- 425 ق / 962-1033 م)، از صوفیان نامدار خراسان در سده‌های 4 و 5 ق / 10 و 11 م. وی در روستای خرقان از توابع بسطام (در قومس قدیم که امروزه در استان سمنان قرار دارد)، به دنیا آمد (فصیح، 2 / 70؛ یاقوت، 2 / 424). از دوران کودکی و جوانی وی اطلاع چندانی در دست نیست. بنابر نقل نور العلوم، در خردسالی شبانی گوسفندان پدرش را می‌کرد (نک‍‌ : «منتخب ... »، چ مینوی، 134) و در جوانی به کشاورزی و باغداری اشتغال داشت (عطار، 662). همچنین گفته‌اند که شماری حیوان بارکش داشت که آنها را کرایه می‌داد و یا با آنها به حمل‌ونقل بار می‌‌پرداخت (سمعانی، 5 / 93). ابوالحسن ازدواج کرده بود («منتخب»، همان چ، 135) و پسرانی داشت که یکی از آنها در زمان حیات شیخ کشته‌شد (عطار، 667؛ محمد بن منور، 129، 135- 136).
خرقانی ظاهراً درس‌ناخوانده بود (عطار، 665؛ خواجه عبدالله، 596) و ــ چنان‌که خود می‌گوید ــ از شریعت چیزی نمی‌دانست و قرآن را نیاموخته‌بود (نک‍ : عطار، 662)، اما پس از ورود به طریق تصوف برای او گشایشی حاصل شد و توانست قرآن‌ را بخواند (همانجا؛ ذهبی، 17 / 421).
بنابر آنچه در منابع آمده است، وی سلوک خود را با زیارت مکرر مزار عارف مشهور، بایزید بسطامی، و بهره‌بردن از تربیت روحانی او آغاز کرد و به مدت 12 سال پیوسته به این منظور از خرقان به بسطام می‌آمد و دوباره به آنجا بازمی‌گشت (عطار، همانجا). شهرت وی در زمان حیات تا جایی رسید که بزرگانی چون ابوسعید ابوالخیر، سلطان محمود غزنوی، ابن‌سینا و ناصر خسرو به قصد دیدار او به خرقان آمدند (همو، 665 - 668؛ دولتشاه، 69 -71).
دربارۀ مشایخی که او به آنان دست ارادت داد، اختلاف‌نظرهای فراوانی وجود دارد، زیرا با آنکه وی بزرگانی چون جنید، شبلی، 
ابوعلی دقاق و ابوسعید ابوالخیر را می‌ستود (عطار، 666، 702، 711)، اما می‌گفت که استادی نداشته و علم خود را از خداوند و پیامبر او دارد (همو، 665، 694). شاید بنابر همین سخن او ست که گروهی وی را در زمرۀ عارفان اویسی و از مریدان بایزید بسطامی تصور می‌کردند؛ یعنی همان‌گونه که اویس قرنی بدون دیدار با پیامبر (ص)، از روحانیت وی کسب فیض می‌کرد، خرقانی نیز به‌رغم فاصلۀ زمانی بسیار با بایزید، از روحانیت او برخوردارشده، و تربیت یافته بود (مولوی، 2 / 392؛ داراشکوه، 74؛ مدرس، 382؛ برتلس، 363). برخی نیز ابوالعباس قصاب آملی را پیر وی می‌دانند و بر آن باورند که وی از او اجازۀ تربیت مریدان را گرفت (هدایت، 34)، زیرا ابوالعباس خود به جانشینی او تصریح کرده‌بود (خواجه‌ عبدالله، 372؛ جامی، 298). 
خرقانی از میان معاصران خود بیش از همه با ابوسعید ابوالخیر مؤانست داشت. ابوسعید دوبار به خرقان سفر کرد و میهمان خانقاه او بود. گزارشهایی از دیدارهای ایشان، هم در روایات مربوط به زندگی ابوسعید ابوالخیر و هم در زندگی‌نامه‌های خرقانی وجود دارد (محمد بن منور، 135- 138، 141-144؛ عطار، 666؛ «منتخب‌»، همان چ، 136).
ابوالقاسم قشیری (د 465 ق / 1073 م) هم با خرقانی دیداری داشت که از او به نیکی یاد کرده (نک‍ : عطار، 667)، و در رسالۀ خویش، جملاتی را از ابوالحسن آورده‌است (ص 259).
از دیگر صوفیان نامداری که از نزدیکان خرقانی به‌شمار آمده، یا با او دیدار کرده‌اند، می‌توان به خواجه عبدالله انصاری، ابوعبدالله داستانی (د 470 ق / 1077 م) و ابوعلی فارمدی (د 477 ق / 1084 م) اشاره کرد. نسب طریقتی فارمدی، که خود از نخستین حلقه‌های طریقۀ خواجگان است، از یک سو به محمد غزالی (د 505 ق / 1111 م)، و از سوی دیگر به ابوالحسن خرقانی می‌رسد (خواجه‌ عبدالله، 349، 596؛ جامی، 299؛ خواجه محمد، 10).
دربارۀ شمار مریدان او، و نام و نشان آنها اطلاع چندانی در دست نیست؛ اما از آنجا که وی بنابر قول محمد بن منور در خرقان خانقاهی داشت، و نیز از آن روی که مریدان خود را به دنبال ابوسعید فرستاد، می‌توان دریافت که وی با آنکه ظاهراً گرایش چندانی به پرورش مریدان نداشته، اما به آن می‌پرداخته است (ص 136، 141-142).
خرقانی افزون بر معاصرانش، در دوره‌های پس از خود نیز علاقه‌مندان و پیروان فراوان داشته است که از آن جمله می‌توان به شیخ شهاب‌الدین سهروردی، معروف به شیخ اشراق (د 587 ق / 1191 م) اشاره کرد. وی خرقانی را پس از بایزید، حلاج و ابوالعباس قصاب آملی، از زمرۀ ناقلان خمیرۀ حکمت خسروانی و میراث‌داران آن برمی‌شمارد (ص 503). عین‌القضات همدانی (ص 129) و علاء‌الدولۀ سمنانی (ص 188، 232) نیز از وی با تکریم یاد کرده، و به دفاع از برخی از اقوال او پرداخته‌اند.
نجم‌الدین رازی در شرح این سخن خرقانی که «الصوفی غیر مخلوق»، رساله‌ای مختصر به نام رسالة العاشق الی المعشوق نوشته که موجود است (ص 450). مولوی نیز در مثنوی معنوی با نقل منظوم حکایت پیشگویی ظهور ابوالحسن خرقانی توسط بایزید، ارادت خویش را به وی ابراز می‌کند (2 / 384)؛ اما در این میان، عطار بیش از دیگران او را می‌ستاید و در تذکرة الاولیاء خویش بخش قابل ملاحظه‌ای را به زندگانی و اقوال خرقانی اختصاص داده است (ص 661 -716).
خرقانی سرانجام در سه‌شنبه، 10 محرم 425، درگذشت و در همان روستای خرقان به خاک سپرده‌شد و مزار وی تاکنون زیارتگاه دوستداران او ست (جامی، 298؛ ابن‌اثیر، 356؛ یاقوت، 2 / 424).
خرقانی در سلوک عرفانی خویش، به شریعت ملتزم و مقید (عطار، 679)، و برای نیایش و مناجات اهمیت بسیار قائل بود و در این زمینه قطعۀ کوتاهی از وی باقی مانده است («مناجاتی ... »، 436). دعاهای او احتمالاً نمونۀ مناسبی برای خواجه عبدالله انصاری در تألیف الٰهی‌نامۀ معروفش بوده‌‌است (تورتل، 71).
در منابع دربارۀ مذهب او سخنی به میان نیامده‌است و تنها اشاره‌ای در متن اسرار التوحید حکایت از آن دارد که شیخ پیرو فقه شافعی بوده است (محمد بن منور، 47). کلامی نیز از وی در تأیید ابوالحسن اشعری (د 324 ق / 936 م) نقل شده («ذکر ... »، 242)، که شاید بتوان بر مبنای آن شیخ را در کلام پیرو اشاعره دانست. این نکته را نیز باید در نظر داشت که بیشتر ارادتمندان او اشعری‌مسلک بوده‌اند (شفیعی، 68).
کمبود اطلاعات دربارۀ زندگانی خرقانی را شاید بتوان ناشی از ساکن‌بودن وی در خرقان دانست؛ زیرا ظاهراً کمتر به سفر می‌رفته است و در منابع تنها حکایتی از تشرف او به مکه آمده که درستی آن مورد تردید است («منتخب»، چ برتلس، 350؛ شفیعی، 41-42). خرقانی سلامت و سعادت را در تنهایی، خلوت و خاموشی می‌دید (عطار، 683، 695) و اگر گرایش او به حزن و اندوه را نیز به آن بیفزاییم (نک‍ : محمد بن منور، 144؛ عطار، 709؛ «منتخب»، چ مینوی، 115)، می‌توان تصوف او را مبتنی بر قبض دانست؛ با این‌همه، مشرب و کلام وی از بسط خالی نیست و عبارات شطح‌آمیزی نیز از او نقل شده است (عطار، 671-672، 704؛ روزبهان، 317).
این حال قبض او در رویکرد وی به سماع هم مشهود است، زیرا نه‌تنها خود چندان رغبتی به آن نشان نمی‌داد («منتخب»، چ برتلس، 359؛ عطار، 665)، بلکه دیگران را نیز از انجام دادنِ سماعی که مبتنی بر تقلید باشد، بازمی‌داشت، و فقط در شرایط خاصی آن را مجاز می‌دانست («منتخب»، چ مینوی، 112؛ عطار، 666). البته این نگاه احتیاط‌آمیز وی دربارۀ کرامات نیز مصداق دارد (همو، 662 -664؛ شفیعی، 36).
تعاریفی که خرقانی از اخلاق جوانمردی به دست می‌دهد (عطار، 696، 707)، احتمال وابستگی او را به حلقه‌های جوانمردان مطرح می‌کند؛ اما از یک سو باید دانست که واژۀ «جوانمرد» و مشتقات آن در اصل کلام خرقانی به صورت «درویش» آمده، و در متون متأخر تنها از روی سلیقه به «جوانمرد» تغییر یافته است (برتلس، 329؛ عطار، 695)، و از سوی دیگر، هیچ نشانه‌ای از وابستگی او به حلقه‌های جوانمردان در منابع یافت نمی‌شود. ازاین‌رو، گرایش او به جوانمردی را می‌توان در حد پایبندی به ارزشهای فتوت، و آمیختن آن با تصوف دانست. نمود آشکار این آمیختگی را نیز می‌توان در مهم‌ترین ویژگی تصوف شیخ خرقان، یعنی مردم‌خواهی و خدمت به خلق دید (همو، 676؛ حقیقت، 202). در همین زمینه، دیدار سرد وی با سلطان غزنوی نیز گویای نگرش منفی او به حکومت و وابستگان آن است (عطار، 669، 697).
از خرقانی جملات قصار، شرح مراوده‌های او با مشایخ دیگر، و عباراتی از مواعظ و مجالس او در خانقاهش بر جای مانده که در منابعی چون نور العلوم و تذکرة‌ الاولیاء و ذکر قطب السالکین ابوالحسن خرقانی آمده‌است. از سبک نوشتار و نیز از محتوای این گفته‌ها و حکایتها در نور العلوم چنین برمی‌آید که خود وی نویسندۀ آنها نبوده‌است و مریدان و پیروان او آنها را گردآوری و تألیف‌کرده‌اند (برتلس، 325- 326). افزون بر این، باید اشاره کرد که اصل کتاب نور العلوم در دست نیست و تنها گزیده‌ای از متن آن به صورت نسخۀ خطی فارسی در موزۀ بریتانیا موجود است که نخستین بار برتلس (د 1957 م)، خاورشناس مشهور، آن را به زبان روسی ترجمه و منتشر کرد (نک‍ : ص 323؛ منزوی، فهرستواره، 8 / 1052؛ استوری، I / 927) و پس از آن، مجتبى مینوی، متن تصحیح‌شدۀ آن را به فارسی در ایران به چاپ رسانید. این اثر در 10 باب و به سبک نثر سدۀ 5 ق تألیف شده است (منزوی، همانجا؛ بهار، 227؛ برای اطلاع بیشتر از ساختار ادبی متن، نک‍ : اعوانی، 44 بب‍ ‌). به‌طور کلی می‌توان گفت که گفتار خرقانی در این متن عاری از استعارات پیچیده، و آکنده از تمثیلهای مختلف است (نک‍ : شفیعی، 33).
از اشتراکاتی که میان مضامین این گزیده و کتاب تذکرة الاولیاء وجود دارد، می‌توان دریافت که مأخذ اصلی عطار در نگارش زندگانی و گفتار خرقانی، کتاب نور العلوم بوده است (برتلس، 324). اما از آنجا که حجم متن عطار بسیار بیش از «منتخب نور العلوم» است، باید گفت که یا عطار متن کامل نور العلوم را در اختیار داشته، و یا افزون بر «منتخب نور العلوم»، متون دیگری نیز در دسترس او بوده که هم‌اکنون در اختیار ما نیست.
اثر دیگر دربارۀ احوال و اقوال خرقانی ذکر قطب السالکین ابوالحسن خرقانی (مقامات شیخ ابوالحسن خرقانی) است که اصل آن به صورت نسخۀ خطی در کتابخانۀ مراد ملای ترکیه موجود بوده (منزوی، همان، 7 / 369؛ مرکزی، 492)، و در ایران نیز به کوشش شفیعی‌کدکنی همراه کتاب نوشته بر دریا به چاپ رسیده است‌ (ص 137 بب‍ ؛ نیز به کوشش عبدالرفیع حقیقت، همراه مقامات شیخ ابوالحسن خرقانی، 49 بب‍ ‌). مؤلف این اثر معلوم نیست و تاریخ کتابت آن به سدۀ 9 ق بازمی‌گردد (همان، 47).
به‌رغم اشارۀ منابع به درس‌ناخوانده‌بودن خرقانی، در برخی از کتابخانه‌ها آثاری منسوب به او یافت می‌شود که عبارت‌اند از: 
1. برهان العارفین، در 23 تا 31 باب و در موضوعات عرفانی؛ نسخه‌هایی از آن در کتابخانۀ گنج‌بخش و برخی از کتابخانه‌های دیگر پاکستان وجود دارد (بشیرحسین، 2 / 209؛ منزوی، همان، 6 / 343- 344، خطی مشترک، 4 / 2252). 
2. هدایت‌نامه، در 8 فصل (همان، 3 / 2125، فهرستواره، 8 / 1093). 
3. توبه، که یک نسخه از آن نزد انجمن ترقی اردو در کراچی نگهداری می‌شود (همان، 7 / 236). برخی از محققان در انتساب این اثر به خرقانی تردید کرده‌اند (تورتل، 244).
4. رسالۀ فقرنامه، دربارۀ آداب درویشی و فقر که در 7 یا 9 باب نوشته شده است (منزوی، همان، 7 / 709، خطی مشترک، 3 / 1749، 1750، فهرست ... ، 2 / 952).
5. رسالۀ ابوالحسن خرقانی، اثری عرفانی دربارۀ توبه، ایمان، و مسائل اعتقادی؛ یک نسخه از آن در کتابخانۀ دانشگاه لاهور موجود است (همو، فهرستواره، 7 / 385، خطی مشترک، 4 / 2349؛ بشیرحسین، 2 / 284).
6. دیوان، که هیچ نسخه‌ای از آن در دست نیست (آقابزرگ، 9 (1) / 39-40). این احتمال وجود دارد که دوبیتیهای منسوب به او در برخی از کتابها (هدایت، 34)، بخشی از همین اثر باشد. 
7- 8. اسرار السلوک و بشارت‌نامه، که بغدادی در هدیة العارفین آنها را به خرقانی نسبت می‌دهد (1 / 687).

مآخذ

آقابزرگ، الذریعة؛ ابن‌اثیر، علی، اللباب، قاهره، 1357 ق؛ اعوانی، فریدون، «سبک نگارش نور العلوم از دیدگاه دستوری و زبان‌شناختی»، فرهنگ قومس، 1379 ش، س 4، شم‍ 3؛ برتلس، یوگنی ادواردویچ، تصوف و ادبیات تصوف، ترجمۀ سیروس ایزدی، تهران، 1382 ش؛ بشیرحسین، محمد، فهرست مخطوطات شیرانی، لاهور، 1969 م؛ بغدادی، هدیه؛ بهار، محمدتقی، سبک‌شناسی، تهران، 1337 ش؛ تورتل، کریستین، شیخ ابوالحسن خرقانی (زندگی، احوال و اقوال)، ترجمۀ ع. روح‌بخشان، تهران، 1378 ش؛ جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به کوشش محمد توحیدی‌‌‌پور، تهران، 1336 ش؛ حقیقت، عبدالرفیع، عارفان بزرگ ایرانی، تهران، 1383 ش؛ خواجه محمد پارسا، قدسیه، به کوشش احمد طاهری عراقی، تهران، 1362 ش؛ خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، به کوشش محمدسرور مـولایی، تهران، 1363 ش؛ داراشکوه، محمد، سفینـة الاولیـاء، کانپـور، 1900 م؛ دولتشاه سمرقندی، تـذکرة الشعـراء، به کوشش محمد عبـاسی، تهران، 1337 ش؛ «ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی»، نوشته بر دریا (نک‍ : هم‍ ، شفیعی کدکنی)؛ ذهبی، سیر؛ روزبهان بقلی، شرح شطحیات، به کوشش هانری کربن، تهران، 1344 ش؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالرحمان بن یحیى معلمی، حیدرآباد دکن، 1966 م؛ سهروردی، یحیى، «المشارح و المطارحات»، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، 1355 ش، ج 1؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا، نوشته بر دریا (از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی)، تهران، 1384 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1366 ش؛ علاء‌الدولۀ سمنانی، احمد، چهل مجلس، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1366 ش؛ عین‌‌القضات همدانی، تمهیدات، به کوشش عفیف عسیران، تهران، 1341 ش؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1341 ش؛ قشیری، عبدالکریم، الرسالة القشیریة، به کوشش معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه‌جی، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ محمد بن منور، اسرار التوحید، به کوشش محمدرضا شفیعی‌کدکنی، تهران، 1366 ش؛ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب، تهران، 1324 ش؛ مرکزی، میکروفیلمها؛ مقامات شیخ ابوالحسن خرقانی، به کوشش عبدالرفیع حقیقت، تهران، 1383 ش؛ «مناجاتی منسوب به خرقانی»، نوشته‌ بر دریا (نک‍ : هم‍‌ ، شفیعی کدکنی)؛ «منتخب نورالعلوم»، همراه احوال و اقوال شیخ ابوالحسن خرقانی، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1381 ش؛ همان، همراه تصوف و ادبیات تصوف (نک‍ : هم‍ ، برتلس)؛ منزوی، خطی مشترک؛ همو، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانۀ گنج‌بخش، اسلام‌آباد، 1357 ش؛ همو، فهرستواره؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1363 ش؛ نجم‌الدین رازی، ابوبکر، مرصاد العباد، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1365 ش؛ هدایت، رضاقلی‌، ریاض العارفین، به کوشش مهرعلی گرکانی، تهران، 1344 ش؛ یـاقـوت، بلـدان؛ نیـز

Storey, C. A., Persian Literature, London, 1972.
علیرضا ابراهیم
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: