صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / خدیویه /

فهرست مطالب

خدیویه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 18 دی 1398 تاریخچه مقاله

خَدیویّه، عنوان خاندان فرمانروایان مصر از سدۀ 13 تا نیمۀ دوم سدۀ 14 ق / 19-20 م. فرمانروایی این خاندان با قیام و چیرگی محمدعلی پاشا (ه‍ م) بر مصر در 1220 ق / 1805 م، بنیان گذاشته شد و با قیام افسران ملی‌گرای ارتش مصر در 1372 ق / 1953 م برافتاد و همراه آن نظام خدیوی یا سلطنتی مصر نیز به جمهوری تغییر یافت. 
مصر با اینکه پیش از آن تاریخی پرفراز و نشیب داشت، با آغاز حکومت محمدعلی پاشا، یکسره به مسیری پرحادثه افتاد که می‌توان گفت فرازهایش بیشتر از نشیبهایش بود. 150 سال فرمانروایی خدیوان بر مصر، حکایت ساخته شدن ملیّت نوین مصری، بیرون آمدن کشوری تقریباً مستقل از درون سده‌های میـانی، و حرکت بـه سوی پیشرفتهای صنعتی و فرهنگی جدید اروپایی است. بی‌تردید، مصر دوران خدیوی کـه در عین پیشرفتهای داخلی گـاه در برابر نیروهای معارض کشورهای پرقدرت اروپایی ناگزیر به واپس نشستن و تسلیم می‌شد، نقش بزرگی در ساختن تاریخ منطقه در سدۀ 13 و 14 ق / 19 و 20 م داشته است. 
خدیو واژه‌ای در اصل فارسی است، به معنی «پادشاه، وزیر، خداوندگار، بزرگ قوم، و یگانۀ عصر» (برهان ... ، ذیل واژه؛ شاهنامه: نخستین خدیوی که کشور گشود ... ). در بعضی از فرهنگهای معاصر عربی واژۀ «الخُدَیویّ» (به ضمّ خ و فتح د)، لقب عزیز مصر در روزگاران کهن، و اصلاً فارسی معرفی شده است ( المنجد، 171).
خدیو خواندن فرمانروایان خاندان محمدعلی پاشا، از دورۀ خود او رواج نیافت. اگرچه در زمان او، اداره‌ای در قلعۀ قاهره، که مجتمع حکومتی پایتخت مصر به شمار می‌رفت، وجود داشت، به نام «الدیوان الخدیوی» که خاص کارهای قضایی بود و ارتباطی مستقیم با حکومت داشت (نک‍ : لین، 115). 
به هر حال محمدعلی پس از آنکه بر رقیبان داخلی خود، یعنی باقی‌ماندگان قدرتمند و قدرت‌طلب مملوکان باسابقه در مصر و فرماندهان نظامی و فرمانداران سیاسی که از باب عالی گسیل می‌شدند، با تکیه بر خواست مردم مصر و پایداری و قابلیت کم‌نظیر خود فائق آمد، سرانجام در 1220 ق / 1805 م با دریافت فرمان والیگری و لقب پاشایی، به آرزوی خود رسید (نک‍ : طعمی، 361-362؛ سینویه، 101؛ صبری، 31-33، 36). جانشین او عباس اول که پس از حکمرانی طولانی 44 سالۀ محمدعلی پاشا به قدرت رسید، در آغاز کار برای ایستادگی در برابر انگلیس، که درصدد نفوذ در مصر بود، رابطۀ گرم با دولت عثمانی را ترجیح ‌داد. 
در 1267 ق / 1851 م، عباس قانون باب عالی را مبنی بر تصویب اعدام به امضای سلطان عثمانی، که به کم کردن قدرت والی یا «نایب السلطنۀ» مصر نظر داشت و محمدعلی پاشا پیش‌تر به آن تن داده بود، نپذیرفت و در این درگیری پیروز شد. اما باب عالی نیز تقاضای او را برای دریافت لقب «عزیز»، که موقعیت او را در میان دیگر والیان سرزمینهای زیر فرمان دولت عثمانی ممتاز می‌نمود، رد کرد. این درگیری البته نتیجۀ نامطلوبی برای عباس و جانشینان او در پی داشت و آن افتادن در دامن انگلیس بود (هانتر، II / 184). سرانجام اسماعیل پاشا (ه‍ م)، پنجمین حاکم این خاندان، توانست با اثبات کفایت و برتری خویش بر دیگران در جریان سرکوب قیام یونان ـ کرت، باب عالی را وادارد تا در فرمانی رسمی در 1284 ق / 1867 م، او را «خدیو» بخواند. این حادثه او را از عنوان یک والی، به مرتبۀ سلطانی تقریباً مستقل ارتقا داد و پس از آن، همۀ حاکمان این خاندان «خدیو» خوانده شدند، جز آنکه با آغاز جنگ جهانی اول، انگلیس مصر را تسخیر کرد و 3 حاکم آخرین، عنوانهای «سلطان» و «ملک» برای خود به کار بردند. با این همه، این سلسله در تاریخ مصر خدیویه نام گرفته است.
حرکت مصر به سوی دنیای جدید در روزگار حکمرانی خدیوان، در چند مرحله روی داد. تاریخ آن روزگار را می‌توان در نگاهی جامع به 3 مرحله تقسیم کرد: نخست، دورۀ تشکیل و تثبیت که شامل روزگار محمدعلی و پسرش ابراهیم پاشا (ه‍ م) است؛ دوم، دورۀ تداوم حرکت به سوی اروپاییگری، که روزگار عباس، سعید و اسماعیل را شامل می‌شود؛ و سوم، دورۀ ورود قطعی غرب به مصر که در آن تسخیر مصر به دست انگلیس، سقوط دولت بزرگ عثمانی و سرانجام انهدام خاندان خدیوی روی داد (قس: شکری، علی، 164). 

تشکیل حکومت و تثبیت آن در جامعۀ مصر

محمدعلی پاشا در آغاز سدۀ 13 ق / 19 م موفق به تأسیس دولتی با حیثیت کامل مصری گردید که هم از لحاظ کشوری و لشکری و هم با توجه به دنیای هم‌زمان خود از هویت مصری و در عمل از استقلال برخوردار بود، اگرچه به‌ظاهر تابع دولت عثمانی به شمار می‌رفت (مرقس، 183). محمدعلی در شهر قوله (کاوالا)، در مقدونیه زاده شد و در اصل آلبانیایی بود. در نوجوانی به سبب هوش و ذکاوتش مورد توجه تاجری فرانسوی قرارگرفت و محبت او موجب رشد محمدعلی شد. تأثیر این بخش از زندگی‌اش، برای همیشه در او باقی ماند و حتى پس از رسیدن به قدرت همواره به فرانسویان خوش‌بین و علاقه‌مند بود (زیدان، 2 / 147- 148). 
آغاز جوانی او مصادف با استیلای فرانسویان بر مصر بود. وقتی دولت عثمانی تصمیم گرفت که با کمک انگلیسیها ولایت مصر را از فرانسویان بازستاند، محمدعلی به سپاه ارناؤوط، یعنی آلبانیاییهای ارتش عثمانی پیوست و به سبب لیاقت و اندکی هم خوش‌اقبالی به زودی به فرماندهی آن گروه رسید و همراه دیگر گروههای ارتش چندملیتی عثمانی، وارد مصر شد. درواقع می‌توان گفت که محمدعلی در جریان اشغال مصر و سپس خروج فرانسویان از آنجا رشد کرد. وی که دارای شم سیاسی نیرومندی بود، به زودی ضعف عثمانی و امکان بهره‌برداری از رقابت میان فرانسه و انگلیس را دریافت و از خلأ قدرت ناشی از خروج فرانسویان، به خوبی بهره‌برداری کرد و بر دیگر رقیبان خویش، مملوکها و امیران ترک مستولی شد و چنان در صحنۀ سیاست مصر ظاهر گردید و آن را از پس پرده رهبری کرد که مردم خود طالب حکومت او شدند (همو، 2 / 148، 149؛ بنولا، 6-7؛ صبری، 31-32؛ شیال، 41؛ یحیى، 621، 622؛ واتیکیوتیس، «تاریخ نوین ... »، 49, 53). 
سالهای 1219-1220 ق / 1804- 1805 م، سالهای حساس و دوران‌ساز تاریخ مصر در این دوره به شمار می‌رود. محمدعلی تنها با رقیبان داخلی روبه‌رو نبود. انگلیسیها که در اخراج فرانسویان از مصر به دولت عثمانی کمک کرده بودند، مایل بودند وضع مصر به صورت پیش از اشغال به دست فرانسه درآید و مملوکان بر سر قدرت بازگردند تا به دست ایشان مصالح انگلیس حفظ گردد و پیوند با عثمانی نیز برقرار باشد. 
البته مملوکان نیز در میان خود رقابت و ستیز داشتند. در این میان تنها چیزی که به فکر انگلیسیها و مملوکان و حتى ترکان نمی‌رسید، این بود که یک آلبانیایی ناشناس قدرت را در دست گیرد. محمدعلی به زودی به همگی فهماند که او را دست‌کم گرفته‌اند. پس از آنکه با محبوبیتی که میان مردم و رهبران روحانی مصر یافته بود، رقیبان را، هر چند سابقۀ طولانی در مصر داشتند، یک به یک و با استفاده از ستیز میان خود آنها کنار زد، عثمانی ناچار موجودیت او را پذیرفت و خواست با دادن والیگری جدّه، او را از مصر دور کند. محمدعلی که کار خود را از پیش میان روحانیان محکم کرده بود، نپذیرفت و ایشان او را «پاشای مصر» اعلام کردند و دولت عثمانی هم ناگزیر از صدور فرمان ولایت مصر برای محمدعلی شد (زیدان، 2 / 150-153؛ شبیکه، 208- 209؛ هالت، 177). 
با انتصاب رسمی محمدعلی پاشا به حکومت ولایت مصر در 1220 ق / 1805 م، دورانی جدید از کوشش و مجاهده در راه تثبیت قدرت پیش آمد. گرچه دو مدعی قدرتمند مملوک، بردیسی و الفی بیک، در فاصلۀ سالهای 1221-1222 ق / 1806-1807 م، درگذشتند، اما زعیم جدید ممالیک، یعنی شاهین بیک هم چندان خطری برای دولت در حال قدرت‌یابی محمدعلی پاشا به‌شمار نمی‌آمد (صبری، 33؛ قس: یانگ، 69).
کار برانداختن قطعی مملوکان در زمان فعالیت ابراهیم پاشا، پسر محمدعلی، به وقوع پیوست. درواقع، استحکام قدرت خاندان و گسترش سلطۀ آن افزون بر بینش سیاسی محمدعلی، مرهون استفادۀ او از دو پسرش ابراهیم پاشا (ه‍ م) و طوسون پاشا بود. ابراهیم پاشا هم‌زمان با پدر بعضی رشته‌های مهم امور را در دست داشت و همواره در خدمت او بود. تنها در 70 روز آخر عمر خود، به استقلال بر جای پدرش ــ که به‌سبب پیری اختلال حواس پیدا کرده بود ــ نشست، اما زودتر از محمدعلی در 60 سالگی درگذشت و برادرش عباس به حکومت نشست. پس از سعید، پسر دیگر محمدعلی که جانشین عباس شد، بقیۀ خدیوان خاندان از سلالۀ ابراهیم پاشا بودند. ابراهیم در 17 سالگی به فرمان پدر و همراه برادر خردسالش طوسون، از زادگاهش در مقدونیه به مصر آمد (1220 ق / 1806 م) و فرماندهی قلعۀ قاهره به او سپرده شد. 
در 1226 ق / 1811 م، محمدعلی فرصت را برای برکندن کامل بیخ و بـن مملوکان منـاسب دیـد. وی بیکها ــ سران و بزرگان مملوک ــ را برای تودیع طوسون، که به‌عنوان فرمانده سپاهی که به خواست باب عالی به حجاز فرستاده می‌شد، به قلعه دعوت کرد و سپس دستور داد درهای قلعه را بستند و تیغ در میان مملوکان نهادند. شمار آنان 400 نفر بود که بسیاری کشته و شماری زندانی شدند. هم‌زمان، خانه‌های آنان نیز غارت و غایبان از میهمانی مرگ، بعداً شکار شدند. کسانی از وابستگان مملوکان به جنوب، مصر علیا، که مسکن اصلی مملوکها بود، پناه بردند، اما چند ماه بعد به وسیلۀ ابراهیم پاشا تعقیب و همراه بازماندۀ مملوکان تارومار شدند و هرکسی که جان به‌در برد، به خارج از مصر گریخت (یانگ، 70-72؛ سینویه، 102-103؛ طعمی، 362، 363؛ هالت، 179؛ صبری، 36-37). چند سال بعد باقی‌ماندۀ آنان نیز در ضمن حمله به سودان از میان رفتند و به این ترتیب کار مملوکان که چندین سده بر مصر فرمان رانده بودند، برای همیشه به پایان رسید. 

اصلاحات بنیادی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی

بیشتر نویسندگانی که به تاریخ مصر سدۀ 13 ق / 19م به بعد پرداخته‌اند، محمدعلی پاشا را، حتى وقتی از جنگهای او که به طور طبیعی خون‌ریزیهایی در پی داشته است سخن می‌گویند، ستوده‌اند (مثلاً نک‍ : لین، 35, 115؛ بنولا، 6؛ صبری، 39؛ قس: سینویه، که کتاب خویش دربارۀ محمدعلی را الفرعون الاخیر نامیده است). محمدعلی پاشا مایل بود تا مصر را در راه ترقی و پیشرفت 
اروپایی بیندازد (صبری، 38؛ شیال، 40)، اما در عین حال مسلمانی معتقد و در عقیدۀ خود راستین بود و با وجود میل به تمدن و صنعت اروپایی، بـه احکام اسلامـی پایبندی داشت (نک‍ : یانگ، 60؛ لین، 115). در حقیقت او دولتی بود مبتنی بر میراث حکومت عثمانی و مصری، شرع اسلام و حکم خود (هانتر، II / 181)، با میلی به سوی غرب و به ویژه فرانسه. 
یکی از ویژگیهای اصلاحگریهای محمدعلی، تمایلش به آبادانی و شهرسازی بود. زمانی که به حکومت دست یافت، دولت مرکزی چندان اقتداری نداشت. بدویها به کاروانها حمله می‌کردند. در شهرهای دور از پایتخت قانونی واحد جاری نبود و حتى سپاهیان دولتی نیز از تعدی به مردم ابا نداشتند. شهر قاهره که روزگاری شکوه و عظمتی کم‌مانند داشت، در این زمان خرابه‌ای بیش نبود. به‌دستور محمدعلی پاشا، کارگزاران حکومت خانه‌های نیمه‌خراب را شناسایی می‌کردند تا به خرج دولت نوسازی شود و البته به ملکیت دولت درآید. او در عین حال قاهره را از 4 طرف گسترش داد. با آبادی شهرها و به‌ویژه قاهره و ساخته شدن راهها و جاده‌های جدید، امنیت هم رفته‌رفته برقرار شد (جبرتی، 500-502؛ سینویه، 74-75، 101-102). محمدعلی پاشا به هر جا که دست می‌یافت، نسبت به رفع خرابیها و آبادانی آنجا همت می‌گماشت. وی در حجاز، به گزارش شاهزاده حسام ‌السلطنه که خود از نزدیک شاهد بوده است، ساختمانها و آبادانیهای بسیار از خود به یادگار گذاشت. در بندر اسکندریه نیز افزون بر تقویت قلعۀ آن، نهری از رود نیل به شهر کشید. در محلۀ جدید نیز که قاهرۀ اسماعیلیه نام گرفته بود، مسجد جامع بزرگی بنا کرد (ص 151، 178، 243، 251، 256). 
برای روان شدن حکم دولت خدیوی، ناگزیر نظام دیوانی فعالی پایه‌گذاری شد که نخست با تقسیم کشور به استانها و تعیین استانداران شکل گرفت. محمدعلی پاشا در آغاز مصر را به 7 حوزۀ مدیریت تقسیم کرد و در رأس هر حوزه مدیری ترک‌تبار گماشت، که نشان می‌دهد که او مایل به نگهداری جانب عثمانی بود. مدیریتها به چند مرکز و خطه تقسیم می‌شدند و کارگزاران دیوانهای این حوزه‌ها مصری بودند. در پایتخت، نیروی انتظامی ایجاد کرد (صبری، 40)، زیرا مایل به نگهداری سپاهیان آلبانیایی و ترک در شهر نبود. این نظام دیوانی مراقب بود که بهرۀ اقتصادی کشور ــ که در آن عهد به‌جز کشورگشایی بر کشاورزی استوار بود ــ به درستی به خزانۀ حکومت برسد (واتیکیوتیس، «تاریخ نوین»، 56). 
در مصر، افزون بر مسلمانان عرب‌زبان، دو اقلیت مسیحی شامی و قبطی هم می‌زیستند که به طور سنتی از روزگار مملوکها و ترکها، به نوعی طبقه‌ای جدا به‌شمار می‌رفتند. شامیها، سپس‌تر نقش مهمی در جامعۀ در حال پیشروی مصر یافتند. قبطیها، هرچند در دوران محمدعلی نقشی در شکل‌گیری ملیت مصری، به همان اندازه‌ای که در آن عهد وجود داشت و درواقع تـازه در حال شکل‌گرفتن بود، نداشتند و از حقـوق برابر با دیگران برخوردار نبودند، و در سیر رویدادهایی که پای قدرتهای خارجی را در مصر بازکرد، هرگز، حتى در دورانهای سپسین نیز، با توسعه‌طلبان (امپریالیستهای) اروپایی هم‌آوا نشدند. اینان آرام آرام در جریان اصلاحگریهای محمدعلی وضع بهتری یافتند و به‌ویژه در حرفه‌ها و صنعتهای کوچک فعال شدند. پیدا ست که در آن زمان هنوز نمی‌توانستند نقشی در سیاست و حاکمیت داشته باشند. در «مجلس عالی» که محمدعلی برای کمک به کشورداری تأسیس کرده بود، هیچ فرد قبطی عضویت نداشت (نک‍ : یوسف، 107- 109، 188). افزون بر آن، محمدعلی پاشا که در آغاز کار می‌بایست به سرعت خزانۀ خالی را پر کند، راهی جز فشار آوردن بر طبقۀ ثروتمندان قبطی نیافت (سینویه، 103). 
مهم‌ترین اقدام حکومت محمدعلی پاشا در مرحلۀ نخست، ایجاد ارتش نوین بود، زیرا هرگونه اصلاح دیوانی و گشودن سرزمینهای جدید به عنوان منبع درآمد و نیرو، و روان ساختن حکم دولت، که در مجموع به «نظم نوین» تعبیر می‌شد، مشروط و منوط بر آن بود. محمدعلی که خود در جوانی با اروپاییان جنگیده بود و به ضعف نیروی سنتی و ارزش ارتش نوین اروپایی کاملاً وقوف داشت، از این‌رو مدرسۀ نظام نوین را با معلمان ایتالیایی و فرانسوی، در اسوان بنیان نهاد. افسری فرانسوی که پس از خروج فرانسویها از مصر بیکار مانده بود، به نام کلنل سِو که به سلیمان پاشا شهرت یافت، کار تربیت نیروی جدید را آغاز کرد و خدمت سربازی را برای مصریان اجباری ساخت. مصریها که از دیرباز با ارتش مزدور خو گرفته بودند، به سختی در برابر نظام اجباری مقاومت کردند. بسیاری از جوانان به شام گریختند و بازگرداندن آنها به مصر بهانه‌ای بود که حملۀ او را به سرزمین شام میسر ساخت. به هر روی کار نظام اجباری در دورۀ محمدعلی موفق نبود و به خشونت کشیده شد (یوسف، 107؛ واتیکیوتیس، «تاریخ مصر»، 56، «تاریخ نوین»، 60-61؛ هالت، 182-183). 
محمدعلی پاشا همچنین از ساختن نیروی دریایی غافل نبود. کشتیهای تجارتی وی در همه جای مدیترانه و دریای سیاه در رفت‌وآمد بودند و او در بندرهای فرانسه و انگلیس و آسیا نیز شعبه و کارگزار داشت. نیروی دریایی وی در زمان خود از بهترینها محسوب می‌شد و کشتیهای نظامی مصر از تجارت دریایی حمایت می‌کردند (طعمی، 362؛ قس: رزق، 151). 
نخستین گامها برای جلب دانش و فناوری نوین اروپایی نیز در راستای تقویت ارتش نوین برداشته شد. ازجمله، کارخانه‌هایی برای تأمین نیازهای ارتش احداث گردید. نخستین مدرسۀ طب زیر نظر دکتر کلوت فرانسوی، در اصل برای خدمتهای پزشکی به ارتشیان، تأسیس شد. محمدعلی پاشا فرستادن دانشجو را هم زیر نظر ارتش قرار داد و دانشجویانی به اروپا فرستاد که در میان آنها کسانی از خانوادۀ خود او نیز وجود داشتند، ازجمله اسماعیل پاشا که سپس‌تر خدیو شد. تا 1261 ق / 1845 م، مدرسۀ زبانهای خارجی، کشاورزی، مهندسی و طب تأسیس شد؛ و مدرسۀ زبانهای خارجی، 20 سال بعد اثر مهم خود را در تنویر افکار جامعۀ مصر نشان داد (طعمی، همانجا؛ واتیکیوتیس، «تاریخ مصر»، 94 56,، «تاریخ نوین»، 60). اگرچه بسیاری از اقدامهای او نتایج خود را در دوره‌های سپسین جامعۀ مصر نشان دادند، باز هم در دورۀ وی جامعه به خوبی چهرۀ نظم نوین را به خود گرفته بود، چنان‌که برای هر یک از حوزه‌های مربوط به حرکتهای نوین، مجلسهایی از متخصصان تشکیل شده بود، مانند مجلس جنگ، مجلس نیروی دریایی، مجلس کشاورزی، مجلس آموزش، و در رأس همه مجلس حکومت، که درواقع نقش وزارتخانه را در روزگار معاصر داشتند (صبری، 39). 
نهضت آموزشی که محمدعلی پاشا به وجود آورد، تا حد زیادی مرهون خدمتهای مسیحیان شامی بود. اینان که با خروج فرانسویان، از مصر رفته بودند، پس از ایجاد امنیت و ثبات به مصر بازگشتند. تأسیس مدرسه‌های گوناگون با استادان اروپایی، ضرورت وجود مترجمان را ایجاب می‌کرد. محمدعلی پاشا دانشجویانی به فرانسه و ایتالیا فرستاده بود، اما نمی‌خواست تا بازگشت آنان کار تعلیم دانشهای نوین اروپایی تعطیل گردد. از این رو، به مترجمانی برای انتقال درس استاد به دانشجویان و ترجمۀ کتابهای درسی نیاز داشت (واتیکیوتیس، «تاریخ مصر»، همانجا). 
به این ترتیب نهضت ترجمه‌ای در مصر به راه افتاد و شماری از کارمندان دولتی نیز به جهت رویکرد مثبت پاشا به کار ترجمه، دست به ترجمۀ کتابهای اروپایی زدند (شیال، 40-41). این مترجمان شامیانی بودند که محمدعلی پاشا با تماس با امیر بشیر شهابی، حاکم بخشی از شام آن روز (لبنان امروز)، آنان را به مصر آورده بود. گروهی از خاندانهای کشاورز مسیحی نیز برای بهبود کار کشاورزی با آنها به مصر مهاجرت کردند. محمدعلی از برخی از آنان در کارهای دولت و دیوان بهره گرفت و هم نیکولا (نیقولا) مسابکی را برای فراگیری صنعت چاپ در 1815 م به ایتالیا فرستاد. وی 4 سال بعد بازگشت و نخستین چاپخانۀ مصر را در بولاق، «مطبعۀ امیریه»، بنا نهاد و در 1822 م، اولین کتاب مطبوع خود را به بازار فرستاد. چندسالی هم در الازهر به آموزش فن چاپ اشتغال داشت. محمدعلی پاشا با امیر شهابی چنین قرار داده بود که از مسیحیان شامی برخی را وارد مدرسۀ پزشکی کند تا پس از آموختن علم طب جدید به لبنان بازگردند و به خدمت مردم خود مشغول شوند، و به این عهد خود وفا کرد (عزباوی، 71-74).
نهضت علمی ـ آموزشی محمدعلی پاشا، شکلهای غیرمستقیمی هم داشت. خواست او از جلب فرهنگ و تمدن اروپا، فناوری، دانشهای نوین، و بیرون آوردن مصر از وضعیت سده‌های میانی بود. ازاین‌رو، هنگامی که نخستین گروه شاگردان اعزامی از فرانسه به مصر بازگشتند، فردینان دو لسپس، کارگزار سیاسی فرانسه، آنها را به حضور محمدعلی پاشا آورد. آنان به مثابۀ نخستین فن‌سالاران (تکنوکراتها) و روشنفکران مصری، پیشنهاد کندن آبراه سوئز را دادند. اما او، نگران از بازشدن پای اروپاییان به مصر، نپذیرفت و ترجیح داد از آنان برای ساختن پل بر روی نیل، ساختن مدرسه‌های جدید و کشاورزی علمی استفاده کند. در آینده تنها شماری از این مردان در مصر ماندند (شکری، علی، 163). 
وقتی ارتش مصر برای دفع فتنۀ وهابیت به سوی عربستان حرکت کرد، شمار بسیاری متخصص اروپایی و مصری ــ افزون بـر پزشکـان ــ همـراه سپاهیـان شدنـد تـا نخستین‌بـار از راههـا نقشه‌برداری، و فاصلۀ شهرها را از هم معین کنند. نوشته‌های نظامیان فرانسوی همراه این سپاه، نخستین آگاهیهای جدید از شناخت قبیله‌ها و شهرها و یافته‌های مردم‌شناختی منطقه را تشکیل می‌دهد (بنولا، 7). 
محمدعلی پاشا که سخت نیازمند و به دنبال سرچشمه‌های ثروت بود، متخصصان اروپایی را برای کشف معدنهای طلا و هر چیز قیمتی دیگر، ازجمله زرنیخ که برای ساختن باروت لازم داشت، در صحراهای مصر و سپس سودان به کار گرفت. نخست فرانسویها آمدند، ولی به جای اکتشاف معدن، به آثار مهم باستان‌شناختی دست یافتند. سپس انگلیسیها آمدند و کاری بیشتر از فرانسویها نتوانستند کرد. محمدعلی دست‌بردار نبود. آلمانیها را خواست، باز هم طلا پیدا نشد. اما این دانشمندان به کشف دانسته‌های علمی بسیار ارزشمندتر در شناخت منطقه و ساکنان آن توفیق یافتند (همو، 8 -12). فایدۀ کوتاه‌مدت این یافته‌ها، جدا از ارزش ماندگار کارهای علمی باستان‌شناختی و مردم‌شناختی و جغرافیایی انسانی و محلی برای مصر و تمام جهان، تسلط علمی و فنی بر نقشۀ راهها و شهرها و منطقه‌شناسی بود که ارتشهای پاشا را به پیروزیهای بزرگ می‌رساند (نک‍‌ : همو، 12-14).
در زمینۀ کارهای زیربنایی، محمدعلی پاشا در عین توفیق در ایجاد نظم نوین، نتوانست اصلاحاتی در وضعیت کشاورزی به طور کامل به انجام رساند. زمانی که محمدعلی به قدرت دست یافت، نظام خاصی از زمین‌داری در مصر رایج بود که «التزام» (نک‍ : ه‍ د، اقطاع) خوانده می‌شد و مطابق آن زمینهای بزرگ شامل روستاها همراه با زارعان آنها، در دست مملوکان، روحانیان متنفذ، کارکنان عالی‌رتبۀ دولتی و شیخهای قبیله‌ها قرارداشت. با تحولاتی که در نتیجۀ اشغال و ستیز قدرتها به وقوع پیوسته بود، بسیاری از این زمین‌داران به طور ارثی صاحبان زمینها شناخته می‌شدند. یک راه برای انحلال این تصاحب خانوادگی، بهره‌برداری از قانون وقف بود. نخستین گام محمدعلی برای سامان‌دادن به وضع زمین‌داری، بستن مالیات جدید بر التزام بود. بسیاری از این زمین‌داران در پرداخت این مالیات جدید درماندند و زمینهای آنان به دست دیوان ضبط شد. 
مرحلۀ بعد قتل عام مملوکان و ضبط داراییهای آنان به سود دیوان بود، زیرا پاشا دیگر زمینی به روش التزام به کسی نمی‌داد. مرحلۀ دیگر، مالیات بستن بر زمینهای وقفی بود. در سالهای 1814-1816 م، نظام جدیدی با عنوان «جامعۀ روستایی» تأسیس و مسئول پرداخت مالیات زمین گردید. اکنون زارعان هر یک بر روی زمینی به مساحت 3 تا 5 هکتار کار می‌کردند، مسئول آن بودند و فرزندانشان نیز می‌توانستند پس از پدران خود همان‌جا کار کنند، اما مالک زمین نبودند. به این ترتیب زمین کشاورزی تقریباً شکل ملی به خود گرفت، در حالی‌که محصول آن از آنِ کشاورز بود. پاشا به کارکنان عالی‌رتبۀ دیوانی، زمینهای غیرکشاورزی مجانی و آزاد از مالیات به شرط تولید محصول بخشید. نام این روش «عبادیه» بود. به این ترتیب تولید محصول کشاورزی در کشور بالا رفت. اندک اندک در طول زمانی نزدیک به 20 سال، فرزند ارشد می‌توانست زمین را به ارث ببرد و باز در کمتر از دو دهه، انتقال و فروش و اجارۀ زمین هم قانونی شد. اشکال این روشها در آن بود که واگذاری زمین به جای التزام در نظام تازه‌ای به نام «عهده» تعریف شد که مالیاتش با میل پاشا تغییر می‌یافت و وابستگان و اقوام او از زمینهای بسیار بزرگ‌تر بهره می‌یافتند. این نظام که در طول 4- 5 دهه به تدریج جا افتاد، طبقۀ ملاکان جدید مصر را که بیشتر از خاندان حاکم بودند، به وجود آورد (نک‍ : واتیکیوتیس، «تاریخ نوین»، 56-59) و به این صورت، وضع کشاورز، جز آنکه کار داشت و در رونق به‌وجودآمده، به سبب بالارفتن تولید سهیم بود، چندان تفاوت عمده‌ای نکرد.

 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: