صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / منابع فرهنگ مردم ایران / منابع تاریخی / منابع ادبی / خج و سیامند /

فهرست مطالب

خج و سیامند


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 28 دی 1398 تاریخچه مقاله

خَج و سیامَنْد، از داستانهای عاشقانۀ کهن کردی که در قالب نثر و نیز شعر هجایی به لهجه‌های کرمانجی و سورانی در مناطق مختلف کردنشین نقل می‌شود.
این داستان با نامهای دیگری همچون «سیامند پسر شرور» (سیامند ابن الادغال) (بوطی، 1-5)، سیابند و خجه زری، سید احمد، سیابند سیلوی و خج، سیابند و خجه زرین، سیابه‌ند و خه‌جی، سیامند و خجه و خه‌جی لوره ثبت و چاپ شده است (مصطفى‌رسول، دراسة ... ، 47؛ جلیل، II / 140-210؛ محمدامین، 171-187؛ مصطفى، 1-5؛ خوشناو حمو، 1-3؛ توحدی، 238؛ شمس). گونه‌ای از این داستان هم گویا به شکل شاهنامه‌ای، در برخی نواحی کردنشین رواج داشته است که کسانی مانند محمد جمیل روژبیانی آن را نقل کرده‌اند؛ اما جایی ثبت و چاپ نشده است (مصطفى رسول، لیکولینه ... ،64).
قهرمان اصلی این منظومه به روایتی «سیامند» و به روایتی دیگر «سیابند» است؛ البته ارامنه او را ارمنی می‌دانند و سیامند را به شکل «سیامنتو» تلفظ می‌کنند که عاشق خجۀ کرد شده است (خوشناوحمو، 4). آشوریان هم سیامند را قهرمانی آشوری، و متعلق به خود می‌دانند (همو، 4-5). در پاره‌ای از روایتها، نام دیگر سیامند، سید احمد سلیفی (سلیوی) است (همو، 17)؛ همچنین عنوان یکی از روایتهای گردآوری‌شده دربارۀ خج و سیامند، سید احمد است که با توجه به حضور خضر در همان اوایل داستان (جلیل، II / 140) می‌توان حدس زد که با آمدن اسلام، عناصر اسلامی وارد آن شده، و حتى نام قهرمان هم تغییر کرده است. 
قهرمان دوم داستان در همۀ روایتها به‌جز روایت «سیامند پسر شرور»، خِجه است که شکل کردی خدیجه در زبان عربی است؛ البته برخی پژوهشگران بر این باورند که خج، واژه‌ای کردی، و برگرفته از خجوک یا خجیجوک به معنای گلی قرمزرنگ در کردستان است (خوشناو‌حمو، 53؛ نیز نک‍ : شرفکندی، ذیل خجیجوک). در برخی روایات آشوری، خج را به دارندۀ چشمان زیبا معنی کرده، و داستان را آشوری پنداشته‌اند (خوشناوحمو، 96-97). 
در بیشتر روایتهای این داستان، نام پدر سیامند نامشخص است (مراد، 4)؛ اما پاره‌ای دیگر، نام پدرش را احمد (جلیل، II / 169)، و پاره‌ای هم حامد خوانده‌اند (بوطی، 13). نام مادر سیامند نیز در همۀ روایتهای موجود نامشخص است. در روایت کردهای خراسان بدون اشاره به نام پدر سیامند، نام خواهرش راضیه ذکر شده است. نام پدر و مادر خج نیز در روایتهای مکتوب از این داستان ذکر نشده، اما در روایت شفاهی کردهای خراسان، نام پدر او علی‌خان و مادرش سمیه است (شمس). در پاره‌ای روایتها، خجْ یتیم، و دارای 7 برادر (سیابه‌ند ... ،70؛ خوشناو‌حمو، 30؛ جلیل، II / 186)، و در روایتی دارای پدری مقتدر و 40 برادر است (نک‍ : ایوبیان، چریکه‌ی ... ، 4؛ نیز شمس).
سیامند در بیشتر روایات از عشیرۀ سلیوانی و ساکن منطقۀ سلیوان (فارقین کنونی) در کردستان ترکیه، و خج از ایل شکاک در غرب اورمیه است (خوشناو‌حمو، 50). در پاره‌ای روایات، سیامند ساکن یکی از روستاهای وان، و خج ساکن موش در کردستان ترکیه (بوطی، 114) است و در برخی دیگر، هر دو ساکن روستای کیله‌سیپان در اطراف مهاباد به شمار آمده‌اند (ایوبیان، «چریکه ... »، 61). با توجه به محتوای داستان و اسامی جغرافیایی مندرج در آن، می‌توان گفت که جغرافیای وقوع داستان، محورهای فارقین‌ ـ موش و وان ـ اخلاط (مناطق کردنشین شرق ترکیۀ کنونی که تا زمان عهدنامۀ قصرشیرین که میان ایران و عثمانی در 1639 م منعقد شد، جزو ایران بودند و پس از آن به عثمانی واگذار شدند) تا اورمیه و مهاباد در شمال غربی ایران بوده، و سپس به دیگر مناطق کردنشین و مکانهای مهاجرت آنان (مانند خراسان) انتقال یافته است.
برپایۀ یک روایت، خج و سیامند دختر‌عمو و پسر‌عمو بوده، از آغاز در روستای کیله‌سیپان مهاباد با هم بزرگ شده، به کوهپایه‌ها و باغها و دشتهای اطراف ده می‌رفته، گلها و رستنیهای خودرو را می‌چیده، و در بازگشت به روستا، به یکدیگر می‌داده‌اند. براساس رسمی رایج در روستاهای کردنشین، دختران و پسران چهار‌پایان را برای چرا به دشت می‌بردند و در هر فصلی به‌ویژه بهار، برای چیدن محصولات خوراکی راه باغ، صحرا و کوهسار را در پیش می‌گرفتند و آنگاه که از چشم پدران و مادران خود دور می‌شدند، پسران در یک سوی دره، و دختران در سوی دیگر آن، به خواندن آواز (فردی و گروهی) در وصف یکدیگر می‌پرداختند. در میان آنان، خج و سیامند از همه خوش‌صداتر بود‌ند و در ضمن آوازها، هر دو یکدیگر را خطاب قرار می‌دادند و می‌ستودند (همانجا؛ نیز نک‍ : ه‍ د، حیران). به‌تدریج آتش عشق در دل خج و سیامند برافروخته شد و آنان گاه‌و‌بیگاه، چه در زیر نور خورشید تابان یا بارش برف و باران و چه در زیر مهتاب شبانگاهان و به دور از دیدۀ همگان در کوهپایه‌ها، دره‌ها و پشت درختان جنگلی با هم دیدار می‌کردند و از عشق، دوستی، خوشبختی و سرنوشت مشترک خود به‌عنوان زن و شوهر سخن می‌گفتند (ایوبیان، چریکه‌ی‌، 4-6؛ محمدامین، 171-176). در روایت کردهای خراسان، سیامند به همراه خواهرشْ چوپان علی‌خان، پدر خج است و او پس از اینکه عاشق خج می‌شود، خواهرش را چند بار به خواستگاری او می‌فرستد؛ اما علی‌خان مخالفت می‌کند (شمس).
در پاره‌ای روایات، سیامند پس از رسیدن به سنین نوجوانی، علیه عمو و زن‌عمویش عصیان می‌کند و عمو تصمیم می‌گیرد که او را بکشد، اما خضر نبی او را از مرگ نجات می‌دهد و به او می‌گوید: ای سیامند، تقدیر الٰهی بر این قرار گرفته است که تو به دست بشر کشته نشوی، پس این سرزمین را ترک کن و راهی کوهستان شو (خوشناو‌حمو، 15). در روایتی دیگر، مادر سیامند فوت می‌کند و پدرش زنی جوان می‌گیرد. پس از درگذشت پدر، زن جوان او با پسرعمۀ سیامند ازدواج می‌کند و این پسر‌عمه (شریف) خود را به دروغ عموی او می‌نامد (بوطی، 32-41، 51). ظلم و زور عمو و زن‌عمو (در اصل ناپدری و نامادری او) و تلاش آنان برای تصاحب اموال موروثی سیامند، سبب عصیان و فرار او می‌شود (همو، 52-70). 
در روایتی دیگر، ظلم و زور سیامند به مردم روستا و آزار کودکان و غارت اموال آنان سبب می‌شود که سیامند از ترس کشته‌شدن ازسوی حاکم فرار کند (جلیل، II / 199)؛ اما در برخی روایات هم سخنی از فرار سیامند نیامده است و او به‌سبب فقر مالی و نیز نجات مادرش از زجر کارکردن برای دیگران، در جست‌و‌جوی کار به ناحیۀ دیگری می‌رود (سیابه‌ند، 28-33).
به دنبال آن، سیامند به میان قبیلۀ عمربگ می‌رود و در آنجا هم دو تن از خادمان عمربگ را می‌کشد؛ اما بنابر دلیلهایی بخشوده می‌شود. روزی سیامند، دختر عمربگ (الیف) را در چشمه می‌بیند و عشقش را به او ابراز می‌کند؛ اما دختر ضمن تمسخر، او را کچل خطاب می‌کند (سیامند در بیشتر روایات، به صورت مردی کچل وصف شده است). سیامند از این اهانت غمگین می‌شود؛ اما کاری از دستش برنمی‌آید (خوشناو‌حمو، 16). 
از قضا، چندی بعد کاروانی از کنار روستا عبور می‌کند که عمربگ با آنها مبادلۀ تجاری دارد؛ اما سیامند برای نشان‌دادن قدرتش به عمر‌بگ و دخترش پیشنهاد می‌دهد که او به‌تنهایی، راه را بر قافله ببندد و اموالشان را بگیرد. عمربگ با این امید که محافظان قافله او را بکشند و از شرش خلاص شود، با پیشنهاد او موافقت می‌کند (همو، 17). سیامند ضمن کشتن رئیس قافله، اموال آنها را به عمربگ می‌دهد. عمربگ پس از دیدن رشادت سیامند، دخترش را به عقد او درمی‌آورد، اما سیامند در شب حجله با یاد‌آوری توهین الیف از نزدیکی با او خودداری می‌کند، او را به مادرش برمی‌گرداند و تصمیم به فرار می‌گیرد (همو، 18- 19).
در روایتی دیگر، سیامند به راهنمایی شبان‌گله، حاکم موش، به دربار او راه پیدا می کند و مسئول اصطبل طویله‌اش می‌شود. در آنجا هم حکایت عشق او به دختر حاکم، هاجر، و پاسخ توهین‌آمیز دختر تکرار می‌شود؛ اما در این روایت، راهزنان به کاروان تجاری حاکم در مسیر وان ـ موش حمله می‌کنند و سیامند با کشتن آنان کاروان را نجات می‌دهد. پس از آن، همان اتفاق گفته‌شده در روایت پیشین تکرار می‌شود (بوطی، 16-117). 
در برخی روایات، ماجرا بدون اشاره به وجود دختر رخ می‌دهد؛ همچنین سبب محبوبیت سیامند، نجات مردم روستا از راهزنان و باج‌گیران، خراج اجباری و نیز قتل امیر آنان است (جلیل، II / 176-178). در روایتی دیگر، سیامند به راهنمایی شبان به میان عشیرۀ احمد‌آغا می‌رود، آنان را از شر دزدان عرب، که زنان و دختران جوان را می‌ربودند، نجات می‌دهد، سردستۀ آنان و حراف‌باشی (گیرندۀ باج اجباری) را می‌کشد و سرش را برای احمد‌آغا می‌آورد و این‌چنین نامش شهرۀ آفاق می‌شود؛ اما پس از چند سال، با اجازۀ احمد‌آغا آنجا را ترک می‌کند و به سرزمینش برمی‌گردد (سیابه‌ند، 34-65).
آنگاه که سیامند در اوج شهرت و محبوبیت تصمیم به ترک قصر حاکم می‌گیرد، فردی به نام قره‌گیتران (در اصل قره‌گتیرن، گتیرن در ترکی به معنای پیک و آورنده)، پسر امیر‌بالو (از عشایر کرد) را در خواب می‌بیند که با او در دستبرد به کاروانها همکاری می‌کند. در این روایت، قره‌گیتران نماد قضا‌و‌قدر (حاکمیت تقدیر بر سرنوشت آدم) است. سیامند در جست‌وجوی او راهی طولانی می‌پیماید و سرانجام قره‌گیتران را می‌یابد و از او می‌خواهد که خیمۀ قضا و قدر یا خیمۀ فلک شامل عزرائیل، جبرئیل، میکائیل و خضر را به او نشان دهد. او نخست نمی‌پذیرد، اما پس از مبارزه‌طلبی سیامند موافقت می‌کند و همراه او راهی کوه «مَغَر» می‌شود و در آنجا خیمه می زند (خوشناو‌حمو، 20-22). سیامند پس از دیدن خیمۀ قضا‌و‌قدر (سرنوشت) تصمیم می‌گیرد که آن را ویران کند و بدین ترتیب، انتقام مرگ پدر و مادر و بی‌کسی خود را از آنها بگیرد. قره‌گیتران سعی می‌کند مانع او شود، اما چون اصرار سیامند را می‌بیند، به خیمۀ «عبدی‌رش» ساحر می‌رود تا او با سحر‌ و‌ جادو سیامند را از این کار باز دارد. این کار هم نتیجه‌ای ندارد. 
چندی بعد، قره‌گیتران به جنگ عبدی‌رش می‌رود، اما مجروح و خون‌آلود برمی‌گردد. سپس سیامند سوار بر اسبش (دمرقره) عازم جنگ با او شده، پس از شکست‌دادن عبدی‌رش متوجه می‌شود که در زیر اندام سیاه او دختری چهارده‌ساله و زیبا پنهان شده است. سیامند پس از سفری دور‌و‌دراز به کوه سیبان و خلات در نزدیکی دریاچۀ وان می‌رسد و از بالا، دختری زیبا (زینب) را داخل دریاچه می‌بیند، او را نجات می‌دهد و همراه خود می‌برد. پسر‌عموی دختر، دمرمستو، به جنگ سیامند می‌رود، اما پس از چند روز با هم صلح می‌کنند تا اینکه سرانجام قره‌گیتران دمرمستو را می‌کشد (همو، 23- 28).
در پاره‌ای روایتها، قره‌گیتران صفات فراطبیعی ندارد و رقیب سیامند در عشق به خج است. او سرانجام در مبارزه با سیامند در به دست آوردن خجه مغلوب می‌شود. در ادامۀ این روایت، هنگامی‌که سیامند برای تهیۀ جهیز به مسافرت می‌رود، افراد ایل شکاک خجه را برای پسر خان خود می‌ربایند. سیامند از رفتارهای اسب خود متوجه می‌شود که رویدادی پیش آمده است؛ بنابراین برمی‌گردد و پس از آگاهی از ربودن خجه، با کلک پیرزنی او را نجات می‌دهد (همو، 27-36). در این روایتها، بن‌مایه‌هایی تکرار‌شونده، مانند فرستادن انگشتری در میان غذا برای معشوق، مهلت چهل‌روزۀ دختر از ربایندگان برای تصمیم‌گیری، و سرانجام فرار او با دلدادۀ خود به چشم می‌خورد (همانجا).
در برخی روایات، ربایندگان خج، نه از ایل شکاک، بلکه راهزنان عرب‌اند که خج را می‌دزدند و او را برای پسر بزرگ امیر عرب می‌برند (جلیل، II / 202-203؛ سیابه‌ند، 72-137). نقش برادران خج هم در روایتهای گوناگون داستان متفاوت است. در یک روایت، در منزل این برادران، 6 تخت برای 6 برادر گذاشته شده است و تخت هفتمی نیز وجود دارد که برای خواستگار آیندۀ خج گذاشته‌اند. آنان با طیب خاطر با نشستن سیامند بر این تخت و ازدواج او با خج موافقت می‌کنند (جلیل، II / 200-202, 208) و امیر عرب آنان را به انتقام این کار می‌کشد (همو، II / 188). در پاره‌ای روایات هم آنان به‌سبب ترس از امیر عرب با وجود موافقت اولیه، سرانجام با ازدواج او مخالفت می‌کنند (سیابه‌ند، 80-100، 147-150) و خج از ترس آنان فرار می‌کند (بوطی، 203-204).
در یک روایت، علاقۀ عمو به سیامند و حسادت پسر‌عموها عامل فرار خج و سیامند گفته شده است (محمدامین، 171-187). در روایتی دیگر، سبب فرار این دو عاشق‌پیشه آن است که سیامند نیک می‌دانست که عمو و پسر‌عموهایش هرگز حاضر نیستند دختر «شاهزاده» را به «گدا»یی چون او بدهند. خج نیز این موضوع را به او گوشزد می‌کند. آنها تنها راه‌حل را پیروی از سنت «هه‌لگرتن» یا فرار از خانه می‌بینند. بر پایۀ این رسم، دختر و پسر پس از فرار، به روستاهای مجاور می‌روند. معمولاً رئیس یک ایل یا روحانی و شیخ محل به اتفاق ریش‌سفیدان پا‌در‌میانی می‌کند و پس از جلب رضایت پدر دختر، این دو جوان را به عقد هم در‌می‌آورد. گاهی نیز چنین اتفاقی رخ نمی‌دهد و کار به جنگهای خونین می‌کشد. خج و سیامند هم به تبعیت از این سنت، گام در راه سرنوشت نامعلوم می‌نهند و شبانگاهان از روستا فرار می‌کنند و دل به کوههای اطراف آن می‌سپارند (ایوبیان، چریکه‌ی، 6-7). آنها در این فرار با مشکلات فراوانی مواجه می‌شوند، ازجمله اینکه سیامند مجبور می‌شود با 41 گاو کوهی (یا بز کوهی) مبارزه کند. در این مبارزه، سیامند از پای درمی‌آید. خج با صدای بلند به شیون می‌پردازد و اشعار سوزناک می‌خواند. برادرانش و مردم روستا صدایش را می‌شنوند و به آن محل می‌روند. خج به مردم روستا پند می‌دهد که با عشق فرزندان خود مخالفت نکنند، سپس با وصیت اینکه او را در کنار سیامند دفن کنند، خود را از پرتگاه پایین می‌اندازد و می‌میرد (همان، 9-21).
در روایتی دیگر، تنها جغرافیای داستان متفاوت است و مکان مرگ خج و سیامند، نه کیله‌سیپان مهاباد، که سیپان اخلاط در نزدیک دریاچۀ وان گفته شده است (خوشنا‌و‌حمو، 36؛ سیابه‌ند، 164-165). پاره‌ای روایات هم از کشته‌شدن سواران امیر عرب به دست سیامند پیش از مرگ، و دفن‌شدن خاموش او و خج به دست کاروانیانی خبر داده‌اند که از منطقه عبور می‌کردند (جلیل، II / 192-198).
داستان خج و سیامند، نحوۀ عشق‌ورزی صادقانۀ دختران و پسران کرد را نشان می‌دهد و در سطحی بالاتر، مبین روحیات و عناصر معنوی فرهنگ کردی است (ایوبیان، «چریکه»، 61-62). در خج و سیامند، تم حاکم بر عشق کردی، یعنی «عشق تراژیک» جاری است (پایانیانی، 2 / 501) و شاید بتوان آن را تراژیک‌ترین و حزین‌ترین داستان عاشقانۀ کردی دانست (ریانی، 10). در این داستان، مانند دیگر افسانه‌های عاشقانۀ ایرانی، عاشق و معشوق هر دو فعال‌اند (نک‍ : ه‍ د، افسانه). در فرهنگ کردی، به جای واژگان عاشق و معشوق، اصطلاح «دل» به معنای قلب به کار رفته و رابطۀ عاشقانه، «دلداری» نامیده شده که نشان‌دهندۀ عمق و شدت علاقۀ قلبی متقابل در میان این دو ست. می‌توان گفت که اساساً در فرهنگ کردی، معشوقه وجود ندارد و زن همچون مرد، عاشق است. اهمیت این عشق برای عاشقان کرد (دختر و پسر) چنان بود که با آگاهی از عواقب تراژیکش، هرگز از آن دست نمی‌کشیدند. این پایان تلخ و تراژیک زندگی خج را البته نباید خودکشی از سر استیصال و ضعف دانست؛ بلکه باید فداشدن شجاعانه در راه عشق، نوعی آزادی جاودانه و نیز رهایی از قید‌و‌بندهای دست‌و‌پاگیر جامعه به شمار آورد (ولیانی، 35). 
این داستان زیبایی‌ روستاهای کردنشین و قشلاق و ییلاق مردم را از یک‌سو و ویژگیهای اخلاقی مثبت و منفی مردم را از سوی دیگر نشان می‌دهد (نک‍ : سیابه‌ند، 13-25)؛ از لالاییهای مادران و حیران‌خوانی آنان برای کودکان و نوجوانان کرد سخن می‌گوید (همان، 30-33)؛ فهرست مطولی از مشاغل رایج در جامعۀ کردی را برمی‌شمارد (جلیل، II / 177)؛ افزون بر آن، در این داستان، همانند دیگر داستانهای کردی، عناصر دوگانۀ خیر و شر، پسر گدا و دختر شاهزاده، شجاعت و ترس، سخت‌کوشی و جز آنها دیده می‌شود (مصطفى رسول، لیکولینه، 59)؛ مهم‌تر آنکه کمتر داستانی به اندازۀ خج و سیامند، تاریخ طولانی، جغرافیای عجیب، فرهنگ رنگین‌کمانی و رفتار پیچیدۀ مردم کرد را انعکاس می‌دهد. بررسی تطبیقی روایتهای مختلف این داستان نشان می‌دهد که در آن، افزون بر فرهنگ ایرانی، همچون لایه‌های طبقه‌بندی‌شدۀ یک محوطۀ باستان‌شناسی، عناصری از فرهنگ سومری، آشوری، ارمنی، عربی و ترکی از یک‌سو، و ادیان باستانی بین‌النهرین، یهودیت، مسیحیت و اسلام از سوی دیگر وجود دارد که در ادوار مختلف تاریخی، بر جغرافیای وقوع داستان حاکم بوده، هر کدام ردپایی از خود را در آن به جا گذاشته‌اند. کمتر داستانی مانند خج و سیامند می‌تواند اختلاط ادیان، مذاهب و فرهنگهای متفاوت و این رنگین‌کمان فرهنگی را در درون جغرافیای مناطق کردنشین نشان دهد.

مآخذ

ایوبیان، عبیدالله، «چریکۀ خج و سیامند / یزدان»، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی تبریز، تبریز، 1335 ش، س 8، شم‍ 36؛ همو، چریکه‌ی خه‌ج و سیامه‌ند، تهران، 1372 ش؛ بوطی، محمد سعید رمضان، سیامند ابن الادغال، دمشق، 2008 م؛ پایانیانی، صلاح، فه‌رهه‌نگی زاره‌کی موکریان، سلیمانیه، 2008 م؛ توحدی، کلیم‌الله، هزار و یک‌شب کرمانج، مشهد، 1392 ش؛ خوشناوحمو، مصطفى، ملحمة سیامند و خجه، اربیل، 2009 م؛ ریانی، محمد، مقدمه بر چریکه‌ی خه‌ج و سیامه‌ند (نک‍ : هم‍ ، ایوبیـان)؛ سیابه‌ند و خه‌جی، به کوشش شکور مصطفى، بغداد، 1980 م؛ شرفکندی، عبدالرحمان، فرهنگ کردی ـ فارسی، تهران، 1369 ش؛ شمس، اسماعیل، تحقیقات میدانی؛ محمد‌امین، زیاد، مامان، برازا بزر‌کرد خالان خوارزا مه‌زن کرد، اربیل، 2008 م؛ مراد، قاچاخی، مقدمه بر سیابه‌ند و خه‌جی (هم‍‌ )؛ مصطفى، شکور، مقدمه بر سیابه‌ند و خه‌جی (هم‍‌ )؛ مصطفى رسول، عزالدین، دراسة فی ادب الفولکلور الکردی، اربیل، 2011 م؛ همو، لیکولینه‌و‌ه‌ی ئه‌ده‌بی فولکلوری کوردی، اربیل، 2010 م؛ ولیانی، عزیز، «ره‌نگدانه‌وه‌ی که‌سایه‌تی ژن ده به‌یته‌کان‌دا»، سروه، مهاباد، 1378 ش، س 15، شم‍ 161؛ نیز:

Celîl, O. and C. Celîl, Zargotina Kurda, Wien, 2014.
اسماعیل شمس

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: