صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / فولکلور مراسمی / فولکلور تقویمی / براساس گاه شماری خورشیدی / چوگان /

فهرست مطالب

چوگان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 2 آذر 1400 تاریخچه مقاله

چوگان، چوبی که با آن گوی زنند. این واژه بعدها به بازی چوگان نیز اطلاق گردید. 

واژه‌شناسی

این کلمه در متنهای کهن پهلوی نیز آمده است و همین امر، هم ریشۀ کلمه را نسبتاً روشن می‌سازد و هم مقایسۀ آن را با شکلهای گوناگونی که در زبانهای دیگر پدید آمده‌اند، ممکن می‌گرداند. اما خط پهلوی را آسان نمی‌توان خواند؛ به همین سبب، دانشمندانی که به قرائت این واژه یا جمله‌های پیرامون آن همت گماشته‌اند، هریک برحسب اطلاعات ریشه‌شناسی خود، شکلی را پیشنهاد کرده‌اند.
نخستین یا یکی از نخستین کسانی که به آن پرداخته، دانشمند آلمانی، هُرن (در 1893 م) است که کلمۀ فارسی چوگان را مشتق از شکل پهلوی čwpg’n / čōpagān، می‌داند (ص 100، شم‍ 449) و هوبشمان آن را با کلمۀ چوب (čōp) احتمالاً هم‌ریشه می‌داند (ص 35، شم‍ 449؛ نیز نک‍ : خالقی، 1 / 572، حاشیۀ 1). خالقی مطلق با استناد به رسالۀ خسرو و ریدک، شکلهای čōwagān] čōpakān] را پیشنهاد می‌کند (1 / 573، حاشیۀ 3). هرن به شکل سریانی کلمه، ’tšwlgʾn و عربی آن صولجان نیز اشاره کرده است (ص 100، شم‍ 449). 
فره‌وشی که در کار قرائت، ترجمه و آوانویسی کتاب کارنامۀ اردشیر بابکان به کار سنجانا (1896 م) و گرشاسپ جی آنتیا (1900 م) استناد کرده، همه‌جا (5 بار) کلمه را به صورت čopīgān خوانده است (نک‍ : کارنامه ... ، 15، 19، 129، 131). 
مکنزی با اندکی تردید، کلمه را در متنهای پهلوی به‌صورت čaw[la]gān آورده است (ص 22). پالیرو نیز که موضوع چوگان را در دو متن کارنامه و خسرو قبادان و ریدک بازنویسی و ترجمه کرده، همه‌جا چوگان پهلوی را به‌صورت čōpakān آوانویسی‌کرده است (برای نمونه، نک‍ : ص 522) و می‌افزاید که شکل فارسی چوگان (čōgān) مستقیماً و بلافاصله، از ریخت چُووِگان (čōwəgān) مشتق شده است، هرچند که شکل نگارشی آن، کلمۀ کهن‌تر čopakān را باز می‌تاباند.
کسانی که دربارۀ این کلمه اظهارنظر کرده‌اند، هنوز فراوان‌اند؛ ما از این نظرات چشم می‌پوشیم وتنها به یک قرائت که با قرائتهای یادشده اندک تفاوتی دارد، اشاره می‌کنیم: دریایی در قرائت دو متن کارنامۀ اردشیر بابکان و خسرو قبادان و ریدک، واج b را بر p، و مصوت ē را بر a یا ī در کلمۀ چوگان ترجیح داده و آن را چوبِگان (čobēgān) خوانده است (ص 283-284). 
این نکته نیز شایستۀ ذکر است که شکل عربی این واژه، صولجان، که حرف لام را در میان دارد، خاطر برخی از پژوهشگران را نگران کرده، و حتى دیدیم که مکنزی آن را میان کروشه در درون کلمه نهاده است: čaw[la]gān. خاستگاه این قرائت، کتاب بهار عجم است و در اواخر سدۀ 13 ق / 19 م، یول و برنل، به تقلید از این کتاب، چنین اظهار می‌دارند که کلمۀ صولجان از چول (čūl) مشتق شده که خود به معنی چوبِ سرخمیده است (ص 154-156). به عبارت دیگر، مسیر تحول کلمه چنین بوده است: چول ← چولگان ← صولجان؛ اما این ریشه‌پردازی، همان‌طور که پالیرو (همانجا) توضیح داده است، پذیرفته نیست (نیز نک‍ : اینوسترانتسف، 169، حاشیۀ 136). 
چوگان در بیشتر سرزمینهایی که درنوردیده، نام خود را نیز همراه خویش برده است. ظاهراً نخستین کشوری که آن را از ایرانیان آموخت، کشور بیزانس بود. در زمان تئودُسیوس دوم (د 450 م)، چوگان به آن سرزمین پا نهاد و نامش به زبان یونانی، دزوکانیون شد که آشکارا، شکل یونانی چوگان ساسانی است؛ سپس، زمینی را که برای بازی تدارک دیدند، دزوکانیستریون خواندند. بنابر گزارشهای بیزانسی، در آخرین امپراتوری بیزانسیها ــ که در شهر طرابوزان تشکیل شده بود (سدۀ 7 ق / 13 م) ــ چوگان همچنان با همان نام کهن به‌کار می‌رفته است (نک‍ : کاترمر، I / 122؛ اینوسترانتسف، همانجا؛ پالیرو، 522-532؛ واتسن، 22؛ لاوفر، 43؛ «فرهنگ ... »، III / 1939؛ دیل، 15؛ شهابی، 390). 
در سدۀ 19 م / 13 ق، دانشمندی به نام دوکانژ ــ که بسیاری از روایتهای مربوط به چوگان بیزانسی را گردآورده بود ــ ادعا کرد که مردم بیزانس، این بازی و نیز نام آن را از فرانسویان گرفته‌اند؛ به عبارت دیگر، کلمۀ دزوکانیون، شکل یونانی‌شدۀ chicane فرانسوی است که خود نوعی بازی گوی‌زنی در حال سواری و گاه پیاده است. کاترمر که سخنان و نیز دلایل او را نقل کرده، به شدت با آن مخالفت ورزیده، و خود شرح داده است که بازی «شیکان» که در چندین کشور اروپایی دیگر نیز رواج دارد، برعکس، از بیزانسیها تقلید شده، و ناچار لفظ آن نیز همان کلمۀ یونانی است که اینک قالبی فرانسوی گرفته است. دلایل کاترمر در رد نظر دوکانژ قاطع است، زیرا وام‌گیری این کلمه از فرانسوی، نه از نظر زمان میسر است و نه از نظر مکان معقول (I / 122-123). 
در همان سده و آغاز سدۀ 20 م، دانشمندان دیگری نیز به همین نتیجه رسیده‌اند. برای مثال، لوکوچ ضمن اشاره به پژوهشهای هرن و یادکرد این نکته که اکنون بازی چوگان تنها در برخی از سرزمینهای کوهستانی شمال هند باقی مانده، به انتقال و تبدیل «دزوکانیون» به «شوکان» فرانسوی اشاره کرده است (ص 35، شم‍ 434). 
دانشمندان به وجود این کلمه در چندین زبان دیگر نیز اشاره کرده‌اند، از آن جمله: پرتغالی choca، آلمانی schaggün، و روسی chekan (نک‍ : همانجا؛ اینوسترانتسف، 169، 170؛ دِویک، 93-94؛ ماسه، 16-17). 
در زبان عربی: اگر روایت چوگان‌بازی بهرام را در شهر حیره، و یا چوگان‌آموزی شاعر بزرگ عرب، عدیّ بن زید را باور داشته باشیم، ناچار باید بپذیریم که کلمۀ čōpagān / čōwpīgān پهلوی، در سده‌های 5 و 6 م معرب‌شده، و احتمالاً به شکل صولجان تلفظ می‌شده است. بدین‌سان، نخستین خلیفه‌های عباسی (و شاید هم یکی از آخرین خلفای اموی)، پیش از آنکه با خودِ بازی آشنا شوند، نامش را می‌شناخته‌اند.
از سدۀ 2ق / 8 م است که کلمۀ چوگان در شعر و ادب عربی آشکار می‌گردد و سخت رواج می‌یابد. نویسندگان عرب این کلمه را در ریختهای گوناگون به کار می‌بردند: اللعب بالصولجان، الضرب بالصولجان (یا بالصوالجة)، و ضرب الکرة بالصولجان. اندک‌اندک کلمۀ کرة، جای صولجان را گرفت و اصطلاح الضرب (یا اللعب) بالکرة رایج‌تر شد. گمان می‌رود که در سدۀ 6 ق / 12 م این دو کلمه دوباره، به‌صورت فارسی‌تری معرب شد و ایوبیان کردنژاد آن را به‌صورت جوکان (jūkān، و شاید هم jawkān) به کار بردند. آن‌گاه، کلمۀ جوکان همه‌جا رایج شد و شکل صولجان را از خاطرها زدود؛ کلمۀ جوکندار ــ که از الگوی فارسی چـوگان‌دار تقلید شـده ــ نیـز در همان زمـان، در مقام یک لقب اشرافی حکومتی به‌کارگرفته شد.
این ورزش امروزه در سراسر جهان، به نام پولو شهرت یافته است. این کلمه ظاهراً از واژۀ تبتی po-lo یا po-long گرفته شده که خود به معنی گوی چوبین است. دانسته نیست که این کلمۀ تبتی از چه روزگاری معروف بوده است، اما هرچه هست، در سدۀ 19 م بود که این کلمه در هندوستان رواج یافت و نخستین بـازیکنان انگلیسی ـ هندی نیـز همـان را در معنیِ بـازی چوگان (و نه گوی) به‌کار بردند و سپس بازی چوگان را با نام پولو به انگلستان بردند و از آنجا در سراسر جهان منتشر شد (همۀ محققان این معنی را پذیرفته‌اند، مثلاً نک‍ : لاوفر، 13). 

خاستگاه چوگان

دیرینگی تاریخ چوگان و پراکندگی آن در سرزمینهای ایرانی، از همان آغاز پژوهشگران را بر آن می‌داشت تا خاستگاه چوگان را در این گوشه از جهان جست‌وجو کنند. احتمالاً کاترمر نخستین کسی است که به این موضوع پرداخته است. وی در نخستین دهه‌های سدۀ 13 ق / 19 م دریافت که ورزش چوگان در غرب، نه در میان یونانیان کهن، بلکه در بیزانس پدید آمد؛ حال‌آنکه قرنها پیش از تأسیس قسطنطنیه، ایرانیان چوگان‌بازی می‌کردند (I / 123). وی حتى ملاحظه می‌کند که در ارمنستان و کشورهای عربی نیز چوگان نسبتاً متأخر است. کاترمر که با کوششی اعجاب‌انگیز تاریخ چوگان را از درون انبوهی از کتابهای خطی جست‌وجو می‌کرد، گویا نه از روایتهای شاهنامه اطلاع درستی داشته، و نه از چندین سند ساسانی؛ زیرا استناد او دربارۀ چوگان عصر ساسانی، به منابع کهن عربی منحصر می‌شود و مثلاً چوگان‌بازی شاپور را از تاریخ بلعمی (ترجمه‌گونه‌ای از تاریخ طبری)، و چوگان‌آموزی شاعر بزرگ دورۀ جاهلی، عدی بن زید را از کتاب اغانی گرفته است (همانجا). 
60 سالی پس از کاترمر، آگاهی دربارۀ چوگان افزون می‌شود و دانشمندان به منابع فارسی بیشتری دست می‌یابند. دِیل در نخستین سالهای قرن 20 م منابع بسیاری را برای بازنگاری تاریخ چوگان بررسی می‌کند و سرانجام اظهار می‌دارد: از دورانی که افسانه و تاریخ در هم آمیخته بودند تا سدۀ 18 م، چوگان در ایران رواج داشته است (ص 2) و ناچار زادگاهی جز ایران نباید داشته باشد. دلایلی که او در تأیید نظر خود می‌آورد، بسیار متعدد است. نخست آنکـه بـه گمـان وی چـوگان در ایـران ــ برخلاف دیگر کشـورها ــ یک «بـازی ملی» بـوده، و ادبیـات ایـران آکنده از روایتهای تاریخی و استعاره‌های زیبای ادبی است. از دیدگاه او شاعران این سرزمین، قهرمانان خود را به زبردستی و چالاکی در بازی چوگان ستوده‌اند، و این امر البته در میان قومی که اساساً سواره است و کودکانش خانۀ زین را خانۀ خود می‌پندارند، بعید نیست. نیز می‌دانیم که ایرانیان پیوسته در سواری و تیراندازی اعجاب همگان را برانگیخته‌اند (ص 3). 
دیل در جست‌وجوی انواع بازی، گوی و چوب چوگان، همۀ روایتهای ایرانی را کاویده، و به نتیجه‌هایی غالباً منطقی نیز دست یافته است. مثلاً وی باور دارد که از کهن‌ترین دوره‌ها، نوعی قانون نانوشته، اما سنتی بر بازیها حکم‌فرما بوده است. سند او در این باره، مسابقه‌ای است که میان سیاوش و چند ایرانی، و افراسیاب و چند بازیکن ترک برپا شد. این روایت نشان می‌دهد که هر دو قوم، چوگان‌باز بوده‌اند؛ هر دو گروه از آیینهایی که ناگزیر از پیش معروف بوده، پیروی می‌کردند؛ شمار بازیکنان در دو طرف، برابر بوده است و جز آن. او سرانجام نتیجه می‌گیرد که این بازی نخستین مسابقۀ بین‌المللی میان دو قوم ایرانی و ترک بوده است (ص 8-12). البته وی توجه دارد که آنچه فردوسی بدین‌سان پرداخته، شاید هیچ شباهتی به بازی عصر سیاوش نداشته، و او آن نوع بازی را که در زمان خود می‌دیده، وصف کرده است (ص 20)؛ بااین‌همه، اگر چنین باشد، باز گزارش فردوسی، کهن‌ترین گزارشی است که از یک چوگان قانونمند به دست رسیده است (همو، 17؛ قس: فردوسی، 1 / 334-336). 
از سوی دیگر، ازآنجاکه هیچ فرهنگی ناگهان تولد نمی‌یابد و بالبدیهه نیست، پژوهشگران کوشیده‌اند تا شکلهای ابتدایی‌تر و یا حتى شکل وحشی بازیهایی را که چوگان زاییدۀ آنها ست، تصور کنند. برخی از کسانی که تبت را زادگاه چوگان پنداشته‌اند، از اقوامی سخن می‌گویند که با اسب و چوب‌دست، در دشت و ماهور به دنبال شکار سنجاب بودند، اما در تابستان که دیگر حیوانی نمی‌یافتند، توپی به اندازۀ سنجاب می‌ساختند و با آن به بازی می‌پرداختند. لوید که این نظر را نقل کرده، می‌افزاید: «بااین‌همه، اصل ایرانی بودن چوگان، مسلم است» (ص 3). وی پس‌ازاین، روایت اسکندر و نامۀ دارا را نقل کرده، تأکید می‌کند که این بازی از ایران به آسیای صغیر، هند و چین راه یافت.
لاوفر ــ که مانند بسیاری دیگر در آسیای مرکزی به دنبال ریشه‌های چوگان می‌گردد ــ نظر نسبتاً متفاوتی ابراز داشته است. وی پس از نقل نظریۀ کاترمر، به این نتیجه می‌رسد که در آغاز تاریخ مسیحی، چوگان در میان قبایلِ ایرانی‌نژاد آسیای مرکزی تکوین و گسترش یافت. سپس ایشان، بازی را از یک‌سو به پارس بردند و از سوی دیگر به چین؛ اما مرکز حقیقی چوگان ختن است، زیرا چینیان بارها به تجارت اسب چوگان در این سرزمین اشاره کرده‌اند و فهرستهایی از سفارشهای ایشان برای خرید اسب در دست است. به باور او کهن‌ترین سند، متعلق به 98 ق / 717 م است (ص 13). بااین‌همه، وقتی که می‌بیند این سند چینی نزدیک 500 سال از اسناد پهلوی جوان‌تر است، باز به قبایل ایرانی باز می‌گردد: ایشان همه سوارکار و جنگاورند؛ هیچ بعید نیست که اسب، نخستین‌بار به دست همین قبیله‌های ایرانی رام شده باشد؛ چوگان برای ایشان تنها بازی نیست، بلکه شیوۀ جنگ‌آموزی است؛ بدین‌سان ایشان مکتب سوارکاری جنگی تازه‌ای ایجاد کردند و در شیوۀ جنگ سواره، آیینهای تازه افکندند؛ پس دور نیست که بازی چوگان را ــ که خود جنگ کوچکی است ــ آنها اختراع کرده باشند (همانجا). 
اکنون ملاحظه می‌شود که برای دورۀ پیش‌چوگانی، نظریه‌های گوناگونی عرضه شده است که همه بیشتر بر حدس و گمان استـوار‌ند تـا بر سند تـاریخی. در زمـان مـا، شهـابی ــ دانشمنـد ایرانی ــ در مقالۀ پربار خود، نظر دیگری دربارۀ چوگان ابتدایی ابراز می‌دارد که در جای دیگر دیده نمی‌شود. وی بر آن است که بومیـان آسیـای مرکزی نخست به بازی «بزکشی» ــ که عبارت از ربودن لاشۀ گوساله از دست یکدیگر در حال سواری است ــ روی آوردند؛ سپس همین بازی اندک‌اندک به چوگان تبدیل شد (ص 384). اما ماهیت این دو بازی چندان متفاوت است که نمی‌توان این نظر را پذیرفت. بااین‌همه، وی تأکید می‌کند که انتشار چوگان در غرب، از ایران آغاز شد (ص 390). 
ازآنجاکه یافتن سرآغاز نوع بازی چوگانی و شکلهای نخستین و زادگاه آن دست‌نایافتنی است، بهتر است مانند شارتیه (npn.) به این دیدگاه بسنده کنیم که حدود 000‘2 یا 500‘2 سال پیش، قبایل آسیای مرکزی که اسبهای فراوانی داشتند، در بازیها و سرگرمیهای سوارۀ خود از چوب و انواع گوناگون گوی نیز استفاده می‌کردند، اما این بازیها یکسره وحشی و بی‌نظام بود؛ آن بازی تیمی و منظمی که از قوانین نسبتاً روشنی پیروی می‌کند و زاییدۀ تفکر و ارادۀ مردم یک سرزمین است، نخست در ایران پدید آمد، آن‌گاه به نقاط دیگر جهان راه یافت. 

رساله‌هایی دربارۀ چوگان

با آن همه اعتبار و شهرت که ورزش چوگان در طول زندگی دو سه هزارسالۀ خود داشته، و به‌خصوص از آن جهت که ورزشِ شهریاران بوده است، انتظار می‌رود که نویسندگان یا منشیانِ دربارها رساله‌های مستقلی به آن اختصاص داده باشند. ظاهراً نیز چنین بوده، و اینک نام چندین اثر در این‌باره در دست است، اما خود این آثار ــ که همه به زبان عربی‌اند ــ از میان رفته‌اند. به‌عکس، در زبان فارسی چندین کتاب با نام گوی‌وچوگان به جای مانده است که گاه هیچ رابطه‌ای با چوگان ندارند. این آثار همه از سدۀ 8 ق / 14 م به این‌سو تألیف شده‌اند. 
از این میان دو اثر به‌راستی بازی چوگان را وصف کرده‌اند، اما این وصفها، هیچ‌گاه از حد بیان دلاوری و چالاکیِ سواران، و نیرومندی اسبان و یا زخمه‌های پرتوان درنمی‌‌گذرد و از خلال آنها آشکارا می‌بینیم که شاعران از ظرافت‌کاریهای بازی، چیزی درنمی‌یافته‌اند. این دو اثر، یکی وصف چوگان‌بازی طهماسب اول صفوی اثر گنابادی ا‌ست که در بخش «چوگان در عصر صفوی»، به‌تفصیل به آن پرداخته شده است؛ دیگری منظومۀ گوی و چوگان میرزا یحیى‌خان سرخوش، منشی سفارت انگلیس است که در 1314 ق در تهران به چاپ سنگی رسیده است. 

اینک فهرستی از این کتابهای چوگانی، برحسب زمان ارائه می‌شود:
1. ظاهراً نخستین رسالۀ چوگانی که به دست ما رسیده، «مقالت گوی و چوگان» به نثری سخت مغلق و دیرفهم است که عبدالله فضل‌الله شیرازی (د 730 ق / 1330 م) در مدح سلطان تألیف کرده، و در برخی از نسخه‌های تاریخ وصاف‌الحضره نهاده شده است. این متن، در جلد 4 تاریخ وصاف آمده است (ص 358-361). 
2. عارفی هروی (د 853 ق / 1449 م)، گوی و چوگان، مناظره، یا حال‌نامه (نک‍‌ : بخش سیر تحول در دورۀ اسلامی). 
3. طالب جاجرمی (د 854 ق / 1450 م)، گوی و چوگان، مناظره، به نام عبدالله بن ابراهیم سلطان، در شیراز (نک‍ : آقابزرگ، 18 / 253، 19 / 273). اصل این کتاب هنوز به‌دست نیامده است.
4. لامعی بـروسوی (د 939 ق / 1532 م)، گوی و چوگـان (نک‍ : دانش‌پژوه، 8 / 145، شم‍ 236).
5. قاسمی جنابادی (د 984 ق / 1576 م)، رساله‌ای در 500‘1بیت. 
6. عرفی تبریزی (سدۀ 10 ق / 16 م)، گوی و چوگان، که این کتاب را آقابزرگ (18 / 253) معرفی کرده است، ولی ما هنوز اثری از آن را در کتابخانه‌ها نیافته‌ایم.
7. آذری، گوی و چوگان، از سدۀ 10 ق، به خط میرعلی (نک‍ : دانش‌پژوه، 7 / 215). 
8. یحیی بن عبدالغنی (سرخوش)، منشی سفارت انگلیس، گوی و چوگان (چ سنگی)، 1314 ق / 1896 م (نک‍ : سراسر اثر). 
 اکنون براساس مجموعه اطلاعاتی که گرد آمده، می‌توان وضعیت کلی را چنین خلاصه کرد: ظاهراً در زمان ساسانیان به این موضوع توجه می‌کرده‌اند، و شاید کتاب مستقلی نیز در این باره تألیف کرده باشند، و بسیار محتمل است که کتاب آیین الضرب بالصوالجة للفرس که ابن‌ندیم (د 380 ق / 990 م) ذکر کرده (ص 376)، ترجمۀ آن باشد، زیرا هم کلمۀ فارسی و کمیاب «آیین» در عنوان کتاب جلب‌نظر می‌کند و هم تأکید ابن‌ندیم بر ترکیب «للفرس: از آنِ فارسیان». در زمان این نویسنده، چوگان هم در سرزمینهای عرب‌نشین رواج داشت، هم در بخشهای ایرانی‌نشین. ازاین‌رو، شاید تأکید بر فارسیان، اشاره به آن داشته باشد که کتاب، ترجمۀ اثری است که اساساً برای ساسانیان تألیف شده بوده است.

چوگان در ایران

روایتهای مربوط به چوگان در ایران در این مقاله در 4 بخش بررسی شده است: روایتهای افسانه‌ای؛ روایتهای نیمه‌تاریخی؛ روایتهای تاریخی از دوران ساسانی؛ و سیر تحول چوگان در دورۀ اسلامی. 

الف ـ روایتهای افسانه‌ای

1. سیاوش

در بخشی از داستان سیاوش (ه‍ م) هنگامی که سیاوش به توران پناه می‌برد، افراسیاب او را به چوگان‌بازی دعوت می‌کند. این بازی از چند جهت شایستۀ توجه است: نخست، اصرار افراسیاب به بازی در مقابل سیاوش، نه کنار او؛ دوم، شیوۀ یارگیری افراسیاب که او 7 تورانی ازجمله برادرش گرسیوز را برای خود برمی‌گزیند و 7 تورانی دیگر را در گروه سیاوش می‌نهد، اما سیاوش سر باز می‌زند و به افراسیاب می‌گوید که اجازه دهد چنان‌که رسم بازی است، در دو طرف یارگیری کنند و او نیز 7 ایرانی برگزیند: گر ایدونک فرمان دهد شهریار / بیارم از ایران به میدان سوار / / مرا یار باشند بر زخم گوی / بر آن‌سان که آیین بود بر دو سوی؛ سوم، بازی که گویا در دو مرحله بوده است: یک مرحله، ابراز مهارت در سواری و گوی زدن بود که البته سیاوش در آن همگان را خیره ساخت، و دیگر، بازی میان دو «تیم» در حضور شاه و سیاوش بود که در آن، ایرانیان چنان چیره بودند که سیاوش آن حال را دور از آیین مهمانی دانست و «به زبان پهلوی» از یاران خود خواست به رقیب نیز فرصت بازی دهند؛ و چهارم، این بازیها نیز مانند بیشتر بازیهایی که در طول تاریخ می‌بینیم، با موسیقی و بانگ کوس و کرنا همراه بود (نک‍ : فردوسی، 1 / 334-336؛ دبیرسیاقی، 92، 95). 


در شاهنامه یک جای دیگر (نک‍ : فردوسی، 1 / 353) نیز به بازی سیاوش اشاره شده است و آن هنگامی است که گرسیوز برای بررسی اوضاع و به‌ویژه برای تدارک توطئۀ قتل سیاوش به محل فرمانروایی او می‌رود. سیاوش در مراسم استقبال از گرسیوز، یک بازی چوگان نیز تدارک می‌بیند. 

 

 

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: