صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / اماکن / زیارتی و مذهبی / چوب و فلک /

فهرست مطالب

چوب و فلک


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 17 دی 1398 تاریخچه مقاله

چوب و فَلَک، از ابزارهای رایج و قدیمی برای تنبیه و تأدیب مجرمان، خاطیان، و شاگردان مکتب‌خانه‌ها در ایران. 
فلک یا فلکه شاخۀ درازی در حدود 2 تا 3 متر با دو سوراخ‌ در وسط آن به فاصلۀ حدود 30 سانتی‌متر از هم، که دو سرِ طناب یا تکه چرمی را از آنها عبور می‌دادند و حلقه‌ای را تشکیل می‌داد (برهان ... ، ذیل فلک). فرد خطاکار را به پشت خوابانده، دو نفر پاهای لخت او را در حلقۀ طناب می‌گذاشتند و هریک از آنها یک سر چوب را می‌گرفتند. با اندکی چرخاندن این چوب، پاها در حلقه گرفتار می‌شد. دو نفر دو سر فلک را می‌گرفتند و بالا نگه می‌داشتند و نفر سوم با چوب یا تازیانه، بر کف پای وی می‌زد (نک‍ : نفیسی، ذیل فلک، نیز فلکه؛ ستوده، 124). 
در زمان ساسانیان، چوب و فلک برای تنبیه خاطیان به کار می‌رفت. شاپوروَراز ابتدا جامه‌ها و خلعتهای شاهانۀ مرزبان آذربایجان را از وی خلع کرد، سپس دستور داد او را به چوب و فلک ببندند (کریستن‌سن، 101). در دستگاه خلافت عباسی نیز گاه چوب و فلک را برای مجازات و تأدیب خائنان، مخالفان، یا خاطیان به کار می‌بردند (نک‍ : صابی، 45). کاربرد چوب و فلک در دورۀ صفوی بسیار رایج بوده، و در درجه‌بندی مجازاتها در ردیف متوسط، و بیشتر برای جر‌مهای خفیف یا در مورد عمالی که در ادارۀ اموال ارباب خود کوتاهی می‌کردند، به کار می‌رفته است (نک‍ : تاورنیه، I / 170, 176, 184, 298, II / 150). 
به‌گزارش شاردن، مأموران مالیات و تحصیلِ حقوق دولت به‌هیچ‌وجه اجازۀ گرفتن مالیات از رجال و بزرگان، اعیان و اشراف و خارجیان عالی‌قدر را نداشتند و در‌صورت انجام دادن چنین کاری فوراً با چوب و فلک مجازات می‌شدند (II / 366). در مورد استنکاف مأموران حکومتی از جلب افراد احضار‌شده نیز مجازات آنان چوب و فلک بوده‌است (همو، III / 204). در زمان شاه سلیمان صفوی، چوب و فلک کردن از‌جملۀ روشهای غیرعادی و فوق‌العاده وحشت‌انگیز شکنجه برای اقرار گرفتن و استنطاق در ایران بوده‌است. در این روش، نخست با تیغ در پاشنۀ پای متهم چند شکاف ایجاد می‌کردند، سپس در آن شکافها نمک می‌پاشیدند، و پای متهم را به فلک می‌بستند و به‌شدت با چوب می‌زدند (سانسون، 210-211). 
لرد کُرزن از چوب و فلک به عنوان شایع‌ترین وسیلۀ تنبیه در زمان قاجار یاد کرده، و به‌کنایه آن را ورزش ملی ایرانیان نامیده است. همو چوب و فلک را از لوازم ضروری بیشتر خانه‌های بزرگان و اعیان دانسته است (I / 456-457؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : شیل، 169؛ ویلسن، 66؛ آدامز، 120-122؛ واترفیلد، 723؛ مونس‌الدوله، 65-66؛ نجمی، 459؛ لواء مختاری، 8-11)؛ زیرا بیشتر بزرگان و ثروتمندان، نوکران و غلامانِ خاطی خود را با چوب و فلک ادب می‌کردند. به گزارش پولاک، نوکران ایرانی ترس چندانی از فلک‌شدن نداشتند، از‌این‌رو، گاه از اموال اربابشان دزدی می‌کردند و وقتی ارباب متوجه خیانتشان می‌شد، نوکر بلافاصله خود را به پشت می‌انداخت و کف پاهایش را بالا می‌گرفت و فریاد می‌زد: «گُه خوردم»، و آمادگی خود را برای فلک شدن اعلام می‌کرد. از طرفی نوکرها به‌سبب رواج فراوان و استمرار فلک شدن، آن را ننگ یا نشانۀ تحقیر نمی‌دانستند؛ حتى پس از چوب‌خوردن مبلغی می‌گرفتند و از این طریق حس می‌کردند که از آنها اعادۀ حیثیت شده‌است (I / 242-243؛ نیز نک‍ : دیولافوا، 45). 

 
شیوۀ اجرای چوب و فلک در دارالحکومه کمی تفاوت داشت و با خشونت بیشتری صورت می‌گرفت، زیرا میرغضب همواره بر خیس و چسبنده‌بودن چوبهای قرارداده‌شده در حوض، و قدرت و شدت ضربه‌های فراشان نظارت می‌کرد. به بیان بسیاری از سیاحان، گاه مأموران و فراشان مجری چوب و فلک از این عمل استفادۀ مالی می‌بردند و از خود شخص یا خانوادۀ وی مبلغی می‌گرفتند تا از شدت ضربه‌های چوب بکاهند، یا چوب را به جای پا، به چوب فلک بزنند (نک‍ : آلمانی، I / 18؛ گوبینو، 175-176). همچنین در همین دورۀ قاجار افزون بر مجرمان، بسیاری از شخصیتهای معروف و رجال دولتی نیز به دستور شاه فلک می‌شدند. مثلاً سرسی در بازدید از اصفهان، به فلک‌شدن وزیر خارجه، میرزا علی خان، اشاره می‌کند که 500 ضربۀ چوب به کف پاهایش زده بودند. وی همچنین به فلک‌شدن سفیر اول ایران در فرانسه، حسین خان آجودان‌باشی، اشاره می‌کند که فردی با‌نفوذ و محبوب شاه بوده است، اما به‌سبب اینکه نتوانسته بود سربازانش را خوب آموزش دهد، شاه دستور داد او را در میدان عمومی چوب و فلک کنند (ص 189-191؛ نیز نک‍ : تیموری، 211). لیدی شیل در دورۀ سلطنت ناصرالدین شاه نیز به ماجرای چوب و فلک شدن اللٰهیار‌خان آصف‌الدوله، داماد فتحعلی شاه و دایی محمد شاه، اشاره کرده‌است (ص 246؛ برای آگاهی از فلک شدن اشخاص بیشتر، نک‍ : آلمانی، II / 70-71؛ حاج سیاح، 399؛ نظام‌السلطنه، 176؛ مستوفی، 2 / 10-11، 3 / 496-497؛ واتر‌فیلد، همانجا؛ آدمیت، 78- 79). 
بااینکه هر‌کس در هر مقامی ممکن بود کارش به چوب و فلک کشیده شود، برخی افراد مصونیت داشتند و از این مجازات معاف بودند، از‌جمله کسانی که براساس قانون کاپیتولاسیون بین دربار فرانسه و شاه ایران، مفتخر به دریافت نشان لژیون‌دونُر شده بودند (نک‍ : آلمانی، I / 18). در این دوره، نقش چوب و فلک در کنترل وضعیت اجتماعی و اقتصادی، به‌ویژه جمع‌آوری و گرفتن مالیات دارای اهمیت است و کلانتر یا داروغه بسیاری از کاسبها و بازاریان را به‌دلیل پرداخت‌نکردن مالیات فلک می‌کردند (فلور، 1 / 70؛ نیز نک‍ : گوبینو، 45-47). گاسپار دروویل نوشته‌است بیشتر بازاریان مجبور به پرداخت پول بودند و در صورت امتناع از پرداخت، آنها را به دروغ‌گویی و کم‌فروشی متهم می‌کردند و مجازات این تخلفات پرداخت جریمه یا چوب و فلک شدن بود (II / 20-21؛ نیز نک‍ : وارینگ، 67).
یکی از مشهورترین حوادث دربارۀ فلک‌شدن بازاریان در دورۀ قاجار، چوب و فلک شدن میرزا هاشم قندی (تاجر قند) در بازار است. در پی گران‌شدن و کمیابی قند، علاءالدوله، حاکم تهران، دستور داد تا فراشان میرزا هاشم قندی را در بازار در انظار مردم چوب و فلک کنند. این اتفاق خشم بازاریان را برانگیخت و سبب عکس‌العمل شدید آنها شد که از آن به‌عنوان یکی از مهم‌ترین انگیزه‌های جنبش بازاریان در نهضت مشروطیت ایران یاد می‌شود (نجمی، 461).
رواج و گستردگی استفاده از چوب و فلک در دورۀ قاجار، به آثار ادبی، به‌ویژه داستا‌نهای اجتماعی و انتقادی نیز راه یافته است؛ از آن جمله می‌توان به سیاحت‌نامۀ ابراهیم‌بیک (ه‍ م) اثر زین‌العابدین مراغه‌ای (ص 137- 138، 180، 223-224، 230) و سرگذشت حاجی بابای اصفهانی (موریه، 40) اشاره کرد. 
از چوب و فلک برای حفظ فرهنگ ایرانی و سوادآموزی نیز استفاده می‌شده‌است، چنان‌که اعتضادالسلطنه بسیاری از محصلان فرنگ‌رفته را ــ که زبان فارسی را فراموش کرده بودند و به فرنگی بودن تظاهر می‌کردند ــ با چوب و فلک تنبیه می‌کرد (نک‍‌ : «فرستادن ... »، 4). به‌سبب خفیف‌تر بودن مجازات چوب و فلک نسبت به مجازاتهای دیگر، از آن در مکتب‌خانه‌ها (ه‍ م) برای تأدیب و تنبیه کودکان بازیگوش و بی‌ادب استفاده می‌شد (کتیرایی، 82). مادام دیولافوا در توصیف مکتب‌خانه‌های ایران به‌کنایه آورده است: هر‌گاه فرشی روی زمین افتاده باشد و چوب و فلکی هم در کناری دیده شود، می‌توان فهمید که اینجا دیوان‌خانه یا مکتب است (ص 249-250). بسیاری از سیاحان دیگر به ضرورت حضور چوب و فلک در مکتب‌خانه‌های ایران، به‌ویژه در مدرسۀ دارالفنون اشاره کرده‌اند (برای نمونه، نک‍ : کرزن، I / 457؛ آلمانی، I / 122؛ پولاک، I / 269). 
چوب و فلک نه‌تنها در دورۀ قاجار و پهلوی، که تا چندی پیش نیز در بیشتر نواحی ایران، از لوازم ضروری مکتبها بود (نک‍ : شهری، 4 / 447- 449، 453، 459؛ احمد‌پناهی، 227- 228؛ لهسایی‌زاده، 263-264). والدین شاگردان نیز از فلک‌شدن فرزندانشان ناراضی نبودند و به آنها می‌گفتند: «چوب معلم گُله / هر کی نخوره خُله» (برای نمونه، نک‍ : پاینده، 46-47). در سیرجان افزون‌بر ملای مکتب‌دار، والدین نیز فرزندان خاطی خود را فلک می‌کردند (مؤید‌محسنی، 41، 314). در شاهرود ملاهای مکتب‌دار اگر چوب بر کف دست زدن را برای تنبیه کودکان بازیگوش کافی نمی‌دیدند، با صدای بلند نام یکی از شاگردان باسابقه را به زبان می‌آوردند و می‌گفتند: «فِلَق (فلک) را بیاور تا مثلاً سکینه را فلک کنیم»؛ از‌این‌رو، کودکان در روز جمعه که به مکتب‌خانه نمی‌رفتند، چنین می‌خواندند: «جُمه که عید ما یه (هست) / شَمبِه (شنبه) واحسرتایه / / این شمبۀ وامانده / دستام به فِلَق (فلک) بُمانده / / این چوهای (چوبهای) آلبالو / دستام خون خونالو» (نک‍ : شریعت‌زاده، 508). در هر‌یک از عیدها، شاگردان وظیفه داشتند برای مکتب‌دار نقل و نبات یا شیرینی ببرند؛ در غیر‌این‌صورت مکتب‌دار شاگرد را به بهانۀ اینکه درسش را خوب یاد نگرفته، یا خلافی از او سر زده است، چوب و فلک می‌کرد (کتیرایی، 84؛ نیز نک‍ : ه‍ د، مکتب‌خانه). 
کاربرد چوب و فلک در مکتب‌خانه‌ها به ادبیات شفاهی وکتبی نیز راه یافته است؛ برای نمونه می‌توان به داستان «کُرۀ سی‌یه» (کرۀ سیاه) (لهسایی‌زاده، 368- 371) و مدیر مدرسه (آل‌احمد، 31، 90) اشاره کرد. افزون بر این، رواج استفاده از چوب و فلک و تأثیر درد چوب بر کف پا، باورهای عامیانه‌ای را به وجود آورده است؛ برای مثال مردم دماوند باور داشتند که اگر کف پای کسی بخارد، نشانۀ چوب و فلک شدن او ست (علمداری، 189). 

مآخذ

آدمیت، فریدون، اندیشۀ ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار، تهران، 1351 ش؛ آل‌احمد، جلال، مدیر مدرسه، به‌کوشش شمس‌ آل‌احمد، تهران، 1376 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ برهان قاطع؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ تیموری، ابراهیم، «گوشه‌ای از تاریخ ایران»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، تهران، 1383 ش، شم‍ 199-200؛ حاج سیاح، محمدعلی، خاطرات، به‌کوشش حمید سیاح و سیف‌الله گلکار، تهران، 1356 ش؛ زین‌العابدین مراغه‌ای، سیاحت‌نامۀ ابراهیم‌بیک، به‌کوشش باقر مؤمنی، تهران، 1353 ش؛ سانسون، سفرنامه، ترجمۀ تقی تفضلی، تهران، 1346 ش؛ ستوده، منوچهر، فرهنگ کرمانی، تهران، 1335 ش؛ سرسی، لوران دو، ایران در 1839-1840 م، ترجمۀ احسان اشراقی، تهران، 1362 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1368 ش؛ صابی، هلال، رسوم دارالخلافه، به‌کوشش میخائیل عواد، بغداد، 1383 ق / 1964 م؛ علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، تهران، 1379 ش؛ «فرستادن محصل به فرنگستان»، یادگار، تهران، 1326 ش، س 3، شم‍ 8؛ فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1366 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ گوبینو، ژ. آ.، سه سال در ایران، ترجمۀ ذبیح‌الله منصوری، تهران، فرخی؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1370 ش؛ مختاری، پاشا، تاریخ هفتادسالۀ پلیس ایران، تهران، 1329 ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1371 ش؛ مونس‌الدوله، خاطرات، به‌کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مؤید‌محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1386 ش؛ نجمی، ناصر، ایران قدیم و تهران قدیم، تهران، 1366 ش؛ نظام‌السلطنه مافی، حسینقلی، خاطرات و اسناد (باب دوم و سوم، اسناد)، به کوشش معصومه نظام‌مافی و دیگران، تهران، 1361 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ واتر‌فیلد، گوردون، «ماجراجوییهای یک مأمور انگلیسی در ایران»، ترجمۀ مهراب امیری، گوهر، تهران، 1357 ش، س 6، شم‍ 9-10؛ نیز:

Adams, I., Persia by a Persian, London, 1906; Allemagne, H. René d’, Du Khorassan an Pays des Backhtiaris, Paris, 1911; Chardin, J., Voyages en Perse, Paris, 1811; Christensen, A., L’Empire des Sassanides, Copenhagen, 1907; Curzon, G. N., Persia and the Persian Question, London, 1892; Dieulafoy, J., La Perse, la Chaldée et la Susiane, Tehran, 1989; Drouville, G., Voyage en Perse, Saint Petersbourg, 1819; Morier, J., The Adventures of Hajji Baba of Ispahan, London, 1937; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Sheil, M., Glimpses of Life and Manners in Persia, London, 1856; Tavernier, J. B., Les Six voyages, Paris, 1981; Waring, E. S., A Tour to Sheeraz, London, 1807; Wilson, S. G., Persian Life and Customs, New York, 1973.. 
محسن ابراهیمی


 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: