صفحه اصلی / مقالات / چوپان /

فهرست مطالب

چوپان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 17 دی 1398 تاریخچه مقاله

تقویم کار چوپان

روستا جامعه‌ای است که کشاورزی تولید غالب آن، و دامداری فعالیتی جانبی است. کار فشردۀ کشاورزی از ابتدای بهار شروع می‌شود و تقریباً در انتهای پاییز خاتمه می‌یابد. در فصل زمستان، فعالیت کشاورزی به حداقل ممکن می‌رسد و دامها در آغلها جای می‌گیرند و از خوراک ذخیره و مکمل استفاده می‌کنند که خود کشاورزان این وظیفه را برعهده دارند؛ ازاین‌رو، کار چوپانی نیز در جامعۀ کشاورزی از بهار شروع و در پاییز تمام می‌شود تا کشاورز در این مقطع زمانی بیشتر به کشاورزی بپردازد و وقت و نیروی کمتری صرف دام کند. در جوامع دامدار کوچ‌رو، که اقتصاد غالب آن مبتنی بر پرورش دام و بهره‌برداری از فراورده‌های دامی است و کشاورزی فعالیتی جنبی است، کوچ نوعی تکنیک بهره‌برداری از منابع طبیعی برای تغذیۀ دام است. در این جوامع چوپان برای یک سال استخدام می‌شود و قرارداد خود را سالانه می‌بندد و درست در آخرین روز قرارداد، گله را می‌آورد تا قرارداد جدیدی ببندد یا گله را تحویل دهد و با گله‌دار دیگری قرارداد ببندد و برای او کار کند. بیشتر گله‌داران چوپان جدیدی می‌گیرند تا با دلسوزی و دلگرمی بیشتری به گله برسد (کریمی، همان، 50؛ کیانی، 59-60). در ناحیۀ کرمان، پس از مراسم «رگا» (نک‍ : دنبالۀ مقاله)، اگر صاحب گله از چوپان راضی بود، گله را دوباره تحویل او می‌دهد، وگرنه به دیگری می‌سپارد. چوپان بر حسب بنیه، به‌صورت «نیم‌مرد» با دیگری شریک می‌شود و یک شبانه‌روز، او و یک شبانه‌روز، دیگری همراه گوسفندان می‌رود؛ یا به‌صورت «یک‌مرد» که خود چوپان همیشه همراه گوسفندان است (باستانی، شم‍ 2، ص 115). 
تقویم کار چوپان معمولاً از اوایل بهمن ــ که زمان زایش گوسفندان است ــ شروع می‌شود. مثلاً در کرمان، از زمان تولد بره‌ها تا «لنگۀ سیزده» (ظهر سیزدهمین روز تولد آنها)، بیشترین شیر میشها را بره‌ها می‌خورند و بقیه برای مدت معینی بر اساس باورهای محلی، سهم قشرهای خدمتگزار جامعه است (نک‍ : دنبالۀ مقاله). از سیزدهمین تا چهلمین روز تولد را ــ که بره‌ها بیشتر همراه مادرشان هستند ــ «بره‌پی» می‌نامند (باستانی، شم‍ 1، ص 41-42). روز پنجاهم، روز پشم‌چینی است؛ در این روز، صاحب گله به چوپانان و و کارگرانش غذایی به نام چنگ‌مال (ترکیبی از خرما و نان روغنی) می‌دهد. روز نودم، روز «چوپان‌بندی» است؛ در مراسم روز چوپان‌بندی که «رگا» نام دارد، گوسفندها را به ترتیب از آغل بیرون می‌آورند و پس از خارج شدن هر گروه ده‌تایی، گوسفند یازدهم سهم چوپان است. در نظام بهره‌برداری از مرتع در پاریز کرمان، هر گله به تناسب آغل و چراگاه حدود 850 تا 000‘1 دام را شامل می‌شود و چوپان حق دارد گوسفندان خود را در گله بیندازد و از مرتع و چراگاه به‌طور رایگان استفاده کند (همو، شم‍ 2، ص 114-116). در روستاهای خراسان، چوپان به‌عنوان دستمزد،   بره‌ها و بزغاله‌های تمام دامهای ماده‌ای را می‌گیرد که امکان زاییدن دارند. او حق دارد چند رأس (30 تا 50 رأس) دام خود را بدون پرداخت هزینه‌ای، در گله جای دهد، ولی چوپانی که دستمزد خود را به‌صورت نقدی دریافت می‌کند، از داشتن چنین حقی محروم است (پاپلی، همان، 33-34). 

وسایل چوپان

کارآمدترین یار و یاور و همراه چوپان سگ پاسبانی است که برای حمله و دفاع آموزش دیده است. معمولاً با هر گله دو یا 3 قلاده سگ همراه است. پس از تولد، گوشها و دم سگی را که برای حمله و دفاع در نظر گرفته می‌شود، می‌برند تا کمتر به دندان گرگ بیفتد. معمولاً این سگها را به‌نحوی تربیت می‌کنند که خشونت و پرخاشگری به شدیدترین وجهی در آنها تقویت شود. به دور گردن این سگها قلادۀ پهنی می‌بندند که مملو از میخهای نوک‌تیز است تا گرگ نتواند آنها را خفه کند. برای اینکه حملۀ سگ به گرگ مؤثرتر واقع شود، بر سینۀ سگ سینه‌بندی با میخهای بلند بسته می‌شود که این میخها در هنگام نزاع سگ با گرگ، باعث زخمی شدن گرگ می‌شود (دیگار، فنون، 91؛ اسماعیل‌پور، 285؛ پاپلی، همان، 36-37). 
برای هر گله، یک رأس الاغ برای حمل غذا و ملزومات چوپان و غذای سگ لازم است که خود چوپان باید داشته باشد و در غیر این صورت، صاحب گله فراهم می‌کند و مقداری از دستمزد او را برمی‌دارد (همو، 37). 
چوپان همیشه کول‌باری به شکل توبره‌ای با دو بند همراه دارد که معمولاً آن را بر پشت خود می‌آویزد تا دستهایش برای رسیدگی به دامها آزاد باشد. این توبره سبک‌بار است و محتویات آن بسیار اندک و ساده: سفره‌ای پارچه‌ای برای نان چوپان، کتری کوچک، قوطی کبریت، کیسۀ کوچک نمدین برای استکان و نعلبکی، تکه‌ای نان نواله برای سگ، قوطی قند و چای، مقداری نمک و مشک کوچکی برای آب. وسایل دیگر چوپان اینها هستند: چوب باریک و سبک و بلندی نه برای ضربه زدن به دام، بلکه فقط برای راندن و هدایت آنها؛ چاقوی زمختی که تیغۀ آن در دسته‌اش جای می‌گیرد و گاهی نیز غلافی چرمین دارد که می‌توان آن را به کمربند آویخت؛ ارۀ کوچک برای بریدن شاخه‌های نورس و دادن برگ آنها به میشها و احیاناً تهیۀ هیزم؛ قلاب‌سنگ (فلاخن) بافته‌شده که از آن با مهارت بسیار، نخست به‌عنوان سلاح برای زدن گرگ و فراری دادن آن، و دوم برای هدایت گله از راه دور تا شعاع حدود 100 متر استفاده می‌کند؛ شماری نیز زنگ و زنگوله، معمولاً از جنس آهن و برنج، هریک با صدایی مشخص و کارکردی مشخص، که به گردن بعضی از بزها و میشها و بره‌ها و بزغاله‌ها برای هدایت گله آویخته می‌شود. 
چوپان با اطلاع دقیقی که از رفتارهای رهبری بزهای نر و تبعیت میشها از رهبر دارد، زنگوله‌ای بزرگ و آهنین که صدایی رسا دارد، به گردن بزهای نر پیشاهنگ می‌بندد. همۀ دامهای گله با این صدا آشنایی دارند و همیشه به طرف آن حرکت می‌کنند که همین امر هدایت گله را برای چوپان بسیار آسان می‌کند. به گردن بزغاله‌ها و بره‌های کوچک پرجنب‌وجوش که امکان دارد از گله جدا بیفتند، زنگوله‌های کوچک برنجی می‌بندد و صدای آن چوپان و سگ چوپان را از محل دام مطلع می‌کند؛ چوب‌دستی ستبر چوپان، بیشتر از جنس چوب سخت و محکم ارزن، که گاهی نیز پوست دم گاو بر روی آن کشیده شده است، تنها اسلحۀ او در مقابل حیوانات وحشی درنده و دزدان دام است (کریمی، «دامداری»، 51-52؛ دیگار، همان، 89-91؛ کیانی، 60-61؛ اسماعیل‌پور، 283-286، 320). در طی تاریخ چوب‌دست یا عصای چوپانی برخی شخصیتهای مهم شهرت بسیار کسب کرده است؛ مثلاً عصای معجزه‌گر حضرت موسى (ع) که شعیب هنگام به خدمت گرفتن او برای چوپانی به وی داده بود (مجلسی، 13 / 301؛ عمادزاده، 1 / 502-503). چوپانان به سبب احتیاج، مهارتی خاص و قدرتی فوق‌العاده در پرتاب سنگ با دست دارند و گرگ و دیگر حیوانات وحشی را به همین طریق از گله دور می‌کنند، یا برای زدن آنها از قلاب‌سنگ استفاده می‌کنند (کریمی، همان، 51). 
لباس چوپان همان لباس محلیها ست، ولی بالاپوشی نمدی به آن اضافه می‌شود. مثلاً لباس چوپان بختیاری، یک شلوار گشاد سیاه، کلاه نمدی زرد نوک‌تیز مخصوص کارگران، پیراهن و کت، و یک کپنک نمدین است که بلندی آن تا زیر زانو می‌رسد و جلو آن سراسر باز است. کپنک موقع خواب و بیداری، او را از برف و باران و سرما و گرما محفوظ نگه می‌دارد (همانجا). 

مزد چوپان

در میان کوچندگان بختیاری مزد چوپان چنین است: خرج خوراک و پوشاک، از هر 10 میش یک رأس برۀ نر، از هر 10 بز یک رأس بزغالۀ نر، و از پشم هر 10 میشْ پشم یک میش، که انتخاب همۀ اینها به عهدۀ خود چوپان است (همو، سفر ... ، 29). 
در بیشتر روستاهای ایران، چوپان ده را اهالی انتخاب می‌کنند. دامداران خرده‌پا دامهای خود را در یک یا چند گله متمرکز، و چوپانهایی برای اداره و مراقبت آنها استخدام می‌کنند (پاپلی، «چوپان»، 28- 29). در دهات اردبیل، خلخال، زنجان و قزوین پس از پایان توقف زمستانی حیوانات در طویله‌ها، هر روز صبح، میشهای هر خانوار از ده گردآوری، و به‌صورت گله‌های مشترک توسط چوپانهای مزدور به اطراف دهکده برده، و در پایان روز به صاحبانشان برگردانده می‌شوند (بازن، 32). مزد چوپان سالانه و بیشتر به‌صورت جنسی (گندم در موقع خرمن، محصولات سردرختی در موقع محصول، نان روزانه) پرداخت می‌شود. در روستاها، در زمستان، دام در آغل نگهداری می‌شود و چوپان بیکار است (انجوی، 2 / 175-176) و توقع مزد ندارد، اما 50 روز به بهار مانده، با به راه انداختن مراسم جشن کوسه، که مردم آن را خوش‌یمن و پربرکت می‌دانند، با ساز و نقاره و رقص و پای‌کوبی و شعرخوانی و نمایش به در خانۀ دامداران می‌روند و آنچه از نقد و جنس گردآوری کنند، کفاف زندگی آنها را تا نوروز که گله‌ها را به کوه و دشت و صحرا می‌برند، می‌دهد (همو، 2 / 170-181). 
در 1314 ش بعضی از لرهای سگوند در نزدیکی دزفول، چوپانیِ دامهای کسانی را می‌کردند که در شهر اقامت داشتند و این اقلام را دریافت می‌کرده‌اند: ماهانه مقداری پول نقد، خوراک و پوشاک (سالی دو شلوار، دو پیراهن، یک کلاه، یک چوقا <بالاپوش لرها>، یک بالاپوش نمدی <فِرِج>، 6 تا 7 جفت گیوه)،   از بره‌های نر، و احتمالاً خوراک روزانه (فیلبرگ، ایل، 119). حقوق سالانۀ چوپان در ایل قشقایی از هر 10 بره یک بره، آذوقه مثل گندم، جو، برنج، قند و چای، لباس شامل ملکی، کپنک، پیراهن و زیرجامه، یکی‌دو رأس بره به‌عنوان سربُران، و نیز پاداش آخر سال بود؛ اما در 1371 ش میزان حقوق چوپان به 200هزار تومان هم می‌رسیده است (کیانی، 59). 
تا 1345 ش در میان عشایر آذربایجان و ایلات مغان رسم بود که روز یکشنبه را «سوت گونی» (روز شیر) می‌نامیدند و شیر تمام دامهای گله را به‌عنوان دستمزد به چوپان می‌دادند که پس از آن منسوخ شده است و اکنون سهمی از شیر و پشم و درصدی از بره‌ها به چوپان می‌رسد (اسماعیل‌پور، 281). 
لمتن که مطالب کتاب مالک و زارع خود را میان سالهای 1314-1316 و 1327- 1328 ش گردآوری، و در 1331 ش / 1952 م منتشر کرده است، از دو نوع گله‌داری نام می‌برد که یکی مربوط به کوچ‌نشینان است و دیگری مربوط به روستانشینان یا عناصر اسکان‌یافته. دربارۀ روستانشینان نیز به دو نوع گله توجه کرده است: یکی گله‌های عظیم متعلق به مالکان، و دیگری گله‌های کوچک متعلق به دهقانان. مالکان گله‌های خود را مطابق با قراردادی به چوپان اجاره می‌دهند که تا حدی شبیه به مزارعه است (ص 608). دو نوع قرارداد معمول است: «دندانی» که چوپان همان شمار حیوانات گرفته‌شده در ابتدای پیمان را به مالک تحویل می‌دهد و مازاد را خود صاحب می‌شود (ص 610)، و «تراز» که بابت هر دام، سالی فلان مقدار از محصول دام را به مالک می‌دهد و پس از انقضای مدت قرارداد، دامها را به مالک برمی‌گرداند و تولیدمثل اضافه میان مالک و چوپان تقسیم می‌شود (ص 609). 
بیشترین شمار دام یک گله از 500 رأس تجاوز نمی‌کند و حد معمول در بیشتر نواحی 250 تا 300 رأس است (فرهادی، 139). هر گلۀ گوسفند و بز در ایل باصری شامل 300-400 رأس دام است که یک نفر چوپان با سگش آن را اداره می‌کند (بارث، 6). اگر به سبب عوامل مختلف، مثل حملۀ گرگ به گله یا بیماری یا سقوط از بلندی، تلفاتی به رمه وارد آید، چوپان متحمل هیچ‌گونه خسارتی نیست و ضرر متوجه صاحب گله است. بااین‌حال، چوپان در اثر تربیت ایلی، نمی‌تواند سرشکستگی ناشی از این خسارت را تحمل کند و غالباً پیش آمده است که در اثر چنین حوادثی، چوپان خجل شده و از کلیۀ حقوق خود صرف‌نظر کرده و از پیش صاحب گله رفته است، هرچند که با این کار مدتی بیکار می‌ماند (کریمی، «دامداری»، 51؛ اسماعیل‌پور، همانجا). 
در کرمان، جیرۀ چوپان برای تمام سال، روزانه نیم من و 30 سنگ (برابر با   من = 4 سیر) آرد جو و گندم است که 30 سنگ آن مختص سگ است و به آن خمیر سگی می‌گویند که چوپان آن را خمیر می‌کند و به سگ می‌دهد. در همین ناحیه، سهم چوپان از پشم گوسفندان یک و نیم من برای درست کردن بالاپوش نمدی است. نمد چوپان پوشاکی با آستینهای بلند است که او را در مقابل گرما و سرما، صاعقه، نیش مار و کژدم، و حملۀ گرگ محفوظ می‌دارد (باستانی، شم‍ 2، ص 115). 
براساس پژوهشی که در 1379 ش در روستاهای دلیجان صورت گرفته است، مزد اصلی چوپان در برخی روستاها در برابر هر رأس دام، اعم از بز و گوسفند، یک من گندم (6 کیلو) در ماه بوده است. افزون بر این در طول سال، دو جفت گیوه و دو تکه لباس نمدین، و در پایان سال هم یک یا دو بره که آن را «سرچوبی» یا «سررَقا» می‌گفتند، دریافت می‌کرد. در برخی دیگر از روستاهای این شهرستان، افزون بر مزد اصلی، ماهانه 3 کیلو قند، نیم کیلو چای، دو کیلو کشک، و 5 من (30 کیلو) آرد نیز به چوپان می‌دادند. در روستای دودهک از همین شهرستان، مزد چوپان در ماه 15 من (90 کیلو) آرد، یک من قند، نیم کیلو چای و سالی دو گوسفند پرواری بوده است (نوبان، 178). 

موقعیت اجتماعی و اقتصادی چوپان

در اجتماعات کوچندۀ دامدار، دامداری مهم‌ترین شیوۀ تولید، و در اجتماعات روستانشین، دومین منبع تولید (پس از کشاورزی) است؛ ازاین‌رو، در کلیۀ نظامهای معیشتی مبتنی بر اقتصاد حیوانی متشکل از دامهای کوچک، چوپان در امور فناورانه و در زندگی روزمره، به‌عنوان شاخصی مرکزی شناخته می‌شود. برخی از چوپانان پس از مدتی رمه‌دار می‌شوند و اگرچه صاحب زمین نیستند، اما وضع زندگی آنان بهتر از زارعان فقیر است. ضرب‌المثلهای روستایی نیز این امر را تأیید می‌کند و حاکی از تحرک افقی آنان است: «چوپانِ به چوپانی رفته، چوپان گرفته. دهقانِ به دهقانی رفته، دهقان نگرفته». گاهی منشأ اجتماعی چوپان به خانواده‌های خوش‌نشین می‌رسد (خسروی، 178)، ولی همیشه این‌طور نیست. مثلاً در ایل قشقایی، افرادی هستند که بیش از 30 سال چوپانی کرده و نمونه شده و بر سر زبانها افتاده‌اند، اما از نظر مادی هرگز چیزی نداشته‌اند (کیانی، 60)؛ ازاین‌رو، چوپان در روستا، از نظر پایگاه اجتماعی و نظام مالکیت بر اراضی، جزو خوش‌نشینهای ده است و مالک زمین زراعی و باغ و جز آنها نیست و در جامعۀ کوچنـده نیـز ــ مثلاً در نظام ایلـی و طایفـه‌ای ایل بختیـاری ــ صاحب مرتع نیست، بلکه گله‌چرانِ مزدور صاحب دام و مرتع است. چوپان در ایل قشقایی نیز مرتع ندارد، اما شماری مختصر دام دارد که برای چرای آنها محتاج افراد صاحب مرتع می‌شود و مجبور است چوپان گوسفندان وی باشد. او به همراه زن و فرزندان در طول سال گرفتار کار دامداری است. قشقاییها بیشتر مایل‌اند چوپانانی را استخدام کنند که زن و فرزندان بیشتری داشته باشند، چون زن و فرزند کمک خوبی برای چوپان خواهند بود. قراردادی که برای کارمزد او نوشته می‌شود، بستگی به شمار دام، کار چوپان و فعالیت او، شمار افراد خانوادۀ وی و شمار دام خود چوپان دارد (همو، 59-60). 
تنها دارایی چوپان تجربه و تبحر فنی او در کار چوپانی و شناختی است که از پدیده‌های طبیعی دنیای وحش یعنی گله دارد، گله‌ای که به طور بنیادی تغییر شکل یافته و تحت مدیریت واحد قرار گرفته است. این گله در چنین حالتی به مثابۀ مکان مرکزی مجموعه‌ای از فنون پیچیده و آگاهی و شناخت است که در آن چوپان امانت‌دار و عامل اجرای آن است. در ایل بختیاری، گله‌های بزرگ گوسفند باید در جست‌وجوی مراتع دورتری باشند که مناسب پرورش آنها ست. این مراتع معمولاً در دهها کیلومتری قرارگاه موقتی جامعۀ کوچنده واقع شده‌اند. همین گله‌ها باید بتوانند ماهها (گاهی از مرداد تا دی ماه) بدون اینکه به قرارگاه برگردند، در آنجا بمانند. دامداران بزرگ بر این عقیده‌اند که واگذاری چنین برنامۀ مهمی در مدتی چنین طولانی به شخصی که قادر به تأمین این گله از نظر آگاهیهای مناسب فنی نیست و تجربیات لازم و کافی ندارد، کار خطرناکی است (دیگار، فنون، 88)؛ ازاین‌رو، سرمایۀ چوپان امین بودن و احساس مسئولیت او در برابر اموال دیگران است. 
در ایل پاپی ــ یکی از ایلات لرستان ــ با توجه به اهمیتی که گله به‌عنوان عامل اقتصادی دارد، چوپان جای مهمی را در اجتماع اشغال می‌کند. او رعیت است و غالباً مرد سالمند ازدواج‌کرده‌ای است که با خانوادۀ خود در نزدیکی خانوادۀ خان مسکن دارد؛ گاهی نیز مرد جوانی است (فیلبرگ، ایل، 118). 

جشنها، آیینها، باورها و ادبیات مرتبط با چوپان

یکی از جشنهای مهم مرتبط با چوپانان و زندگی دامداری، کوسۀ چوپانی است که هنوز هم در غرب و مناطق مرکزی ایران و تقریباً مقارن با جشن سده برگزار می‌شود. برخی روستاییان دربارۀ چگونگی شکل‌گیری این جشن معتقدند: زمانی که «حضرت موسى (ع) که در خدمت شعیب چوپانی می‌کرد، یک بار، 50 روز مانده به آخر زمستان، سری به گوسفندانش زد و دید همه دوقلو زاییده‌اند، خوشحال شد و در خانه‌اش فقیران را ولیمه داد و همین امر بن‌مایۀ جشن زمستانی کوسه‌گلین در میان چوپانان شد» (انجوی، 2 / 92؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : ه‍ د، کوسۀ چوپانان). 
در کرمان آخرین شیر را ــ که 10 روز آخر شهریور و اول مهر دوشیده می‌شود و خیلی چرب است ــ به پختن نان شیری اختصاص می‌دهند. در تهیۀ آن به جای آب، شیر می‌ریزند و اندکی زردچوبه به آن می‌افزایند و روی ساج می‌پزند و این ایام را کماچ چوپانی یا کماچی می‌گویند (باستانی، شم‍ 2، ص 117). چوپانان پاریز نیز در روز چهلم پس از نوروز، در مراسمی «آش شیر» می‌پزند و میان مردم تقسیم می‌کنند (همو، شم‍ 2، ص 114). 
چوپان و فعالیتهای چوپانی در انواع متفاوت ادبیات شفاهی ایران، مانند مثل، افسانه و شعر بازتاب فراوانی دارد. البته در هریک از این انواع، بخشهای معینی از مسائل مرتبط با چوپان مشاهده می‌شود؛ برای نمونه، در امثال مناطق مختلف ایران، به‌ویژه اخلاق، رفتار و روحیات چوپان بازتاب یافته است که به برخی از آنها اشاره می‌شود: چوپان که گله را رها کرد، یا گرگ می‌خورد یا پراکنده می‌شود: کنایه از اینکه اگر شخصی در کار خود مراقبت لازم و ضروری را در نظر نگیرد، باید منتظر نتیجۀ نامطلوب باشد؛ چوپانِ نو تا 40 روز سرپایی می‌شاشه: زمانی به کار می‌رود که شخص تنبلی برای نشان دادن لیاقت خود در آغاز کار بیش از اندازه فعالیت کند (آزاده، 83-84)؛ چوپانی 10 قلق دارد، یکی‌اش چوب روی دوش گذاشتن است: این مثل که به صورتهای دیگری مانند چوپانی هزارویک مقام دارد غیر از «هاها» و «هوهو»، در ارتباط با اشخاصی به کار می‌رود که فقط ظواهر سادۀ کاری را می‌بینند و به مشکلات آن آگاه نیستند یا توجه نمی‌کنند؛ چوپان اگر بخواهد گوسفند نر را می‌دوشد: کنایه از اینکه انسان اگر بخواهد کارهای غیرممکن را نیز به سرانجام می‌رساند. این مثل از امثال بسیار رایج است که به اشکال متفاوتی در گویشهای ایرانی نقل می‌شود، مانند چوپان اگر بخواهد از تخم قوچ آغوز درست می‌کند، یا چوپان اگر بخواهد از شاخ بز هم پنیر درست می‌کند. از دیگر امثال رایج در ایران می‌توان به این نمونه‌ها نیز اشاره کرد: چوپان نمی‌گوید که دوغ من ترش است؛ چوپان خائن بدتر از گرگ است؛ چوپان که بر جای خود نشست، موجب خانه‌خرابی ارباب می‌شود؛ چوپان دنبال گله نمی‌رفت، اگر هم می‌رفت پای بز نر را می‌شکست؛ چوپان تا چوب را برمی‌دارد، سگ چوپان خودش را می‌شناسد (برای نمونه‌های بیشتر، نک‍ : ذوالفقاری، 1 / 790-791). 
در افسانه‌ها نیز بن‌مایه‌های فراوانی مرتبط با چوپان و فعالیتهای چوپانی وجود دارد. در روایتی از تیپ 780، چوپانی با نی‌زدن راز جنایتی را افشا می‌کند (هنری، 1-6؛ جعفری، 134- 139؛ مارتسلف، 155-156). در روایتی از تیپ 725، چوپانی وزیر پادشاه می‌شود، درباریان به ناحق اتهاماتی به او می‌بندند و همین موضوع باعث فرار چوپان می‌شود؛ اما بعدها مشکلاتی برای پادشاه پیش می‌آید که چوپان با زیرکی و کیاست خود آنها را برطرف می‌کند و به این ترتیب، نه‌فقط جایگاه خود را نزد شاه بازمی‌یابد، بلکه شاه دختر خود را نیز به او می‌دهد (همو، 148- 149). بن‌مایۀ ازدواج چوپان با دختر پادشاه در چند افسانۀ دیگر نیز تکرار شده است (نک‍ : میرکاظمی، 347-352؛ انجوی، 2 / 179-181؛ فقیری، 97-102). چوپان به ندرت نقش منفی در افسانه‌ها دارد که ازجملۀ آن می‌توان به افسانۀ چوپان دروغگو اشاره کرد (الول‌ساتن، 197). 
در اشعار شفاهی نیز چوپان و زندگی او جایگاه خاصی دارد. آنچه اشعار شفاهی را در این زمینه از افسانه‌ها و امثال متمایز می‌کند، بازتاب سختیهای کار چوپانی، علایق و نگرانیها و مواردی از این دست است. بسیاری از این اشعار از زبان چوپان سروده شده‌اند، مانند این دوبیتی که چوپان از عشق خود می‌گوید: گله را هی دهم با جای دیروز / زنم زانو به زانوی گل‌افروز / / اگر دانم گل‌افروز مال مایه / برم قصری بسازم تا دُم روز (قهرمان، 441). برخی از دوبیتیها نیز ناظر بر سختی کار چوپان و در عین حال، علاقۀ او به کار خود است، مانند «چرونم گله را با سینۀ ریش / که شیر آید همی پستون این میش / / زنم من گله را اندر بلندی / که از گرگم نباشد هیچ تشویش» (همایونی، ترانه‌ها ... ، 368). یا این شعر که چوپان به سبب بیماری نگران گلۀ خود است: سرم درد می‌کنه تا پشت کله‌م / نمی‌تونم برم دمبال گله‌م / / گله‌م اُو خورد و تو خورد و ولو شد / نمی‌دونم بز گازر (بز سفید) چطو شد (همان، 371). البته همۀ اشعار به این‌گونه نیست. در برخی از آنها چوپان ضمن بیان برخی از سختیها و مشکلات خود، در پایان می‌گوید: الٰهی هیچ زن هرگز نزایه / اگر زایید، چوپونی نزایه / / که چوپون راحت و سیری نداره / دمی خو (خواب) تا سر پیری نداره (همان، 373-374). 
در کوهستانهای کرمان مالک گله خیلی مواظب است که چوپانش راضی بماند، زیرا خوردن حق چوپان بزرگ‌ترین گناه محسوب می‌شود. حتى در افسانه‌های این محل، مرغ حق که شبها تا صبح حق‌حق می‌زند، در ابتدا اربابی بوده که جیرۀ چوپان و حق گوسفندان او را خورده است (باستانی، شم‍ 2، ص 118- 119، حاشیۀ 4). 

مآخذ

 آزاده، حسین، ضرب‌المثلهای شمال فارس، شیراز، 1388 ش؛ اسلامی ندوشن، محمدعلی، روزها، تهران، 1363 ش؛ اسماعیل‌پور، جمشید، عشایر آذربایجان و ایلات مغان، تبریز، 1377 ش؛ الول ساتن، ل. پ.، توپوز قلی میرزا، به کوشش احمد وکیلیان و دیگران، تهران، 1386 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352-1354 ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، «تقویم شبانی»، گوهر، تهران، 1357 ش، س 6، شم‍ 1-2؛ بوستان، بهمن و محمدرضا درویشی، هفت اورنگ، تهران، 1370 ش؛ پاپلی یزدی، محمدحسین، «چوپان»، تحقیقات جغرافیایی، مشهد، 1370 ش، شم‍ 23؛ همو، کوچ‌نشینی در شمال خراسان، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، 1371 ش؛ پورکریم، هوشنگ، «دهکدۀ پاقلعه»، هنر و مردم، تهران، 1346 ش، شم‍ 58؛ همو، «دهکدۀ سیاه‌مرزکوه»، هنر و مردم، تهران، 1348 ش، شم‍ 80؛ ترجمۀ تفسیر طبری، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1356 ش؛ جعفری، محمد، قصه‌ها و افسانه‌هایی از گوشه و کنار ایران، تهران، 1386 ش؛ خسروی، خسرو، پژوهشی در جامعۀ روستایی ایران، تهران، 1355 ش؛ دیگار، ژان پی‌یر، فنون کوچ‌نشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، 1366 ش؛ همو، مردم‌شناسی انسان و حیوانات اهلی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1385 ش؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی، تهران، 1366 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ عمادزاده، حسین، قصص الانبیاء از آدم تا خاتم، تهران، 1360 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی‌مطلق، تهران، 1386 ش؛ فرهادی، مرتضى، «نگاهی به انواع گله و شبان و یاریگری در چرانیدن دام چکنه (خرده‌مالکی) در ایران»، تحقیقات جغرافیایی، تهران، 1379 ش، س 15، شم‍ 58- 59؛ فقیری، ابوالقاسم، قصه‌های مردم فارس، تهران، 1349 ش؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1369 ش؛ همو، سیاه‌چادر، مسکن کوچ‌نشینان و نیمه‌کوچ‌نشینان جهان در پویۀ تاریخ، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، 1372 ش؛ قـرآن کریم؛ قهرمـان، محمد، فریـادهای تربتـی، به کـوشش حمیـدرضا خزاعی، مشهد، 1383 ش؛ کریمی، اصغر، «دامداری در ایل بختیاری»، هنر و مردم، تهران، 1352 ش، شم‍ 129-130؛ همو، سفر به دیار بختیاری، تهران، 1368 ش؛ کیانی، منوچهر، سیه‌چادرها، تهران، 1371 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لمتن، ا. ک. س.، مالک و زارع در ایران، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران، 1362 ش؛ مارتسلف، اولریش، طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ مجدخوافی، روضۀ خلد، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، 1345 ش؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339 ش؛ میرکاظمی، حسین، افسانه‌های دیار همیشه‌بهار، تهران، 1374 ش؛ نوبان، مهرالزمان و دیگران، مردم‌نگاری شهرستان دلیجان، تهران، 1382 ش؛ همایونی، صادق، افسانه‌های ایرانی، شیراز، 1372 ش؛ همو، ترانه‌های محلی فارس، شیراز، 1379 ش؛ هنری، مرتضى، اوسونگون، تهران، 1352 ش؛ نیز: 

Barth, F., Nomads of South Persia: The Basseri Tribe of the Khamseh Confederacy, Oslo, 1961; Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Strassburg, 1904; Bazin, M. et al., Gilân et Âzarbâyjân Oriental Cartes et Documents ethnographiques, Paris, 1982; Horn, P., Grundriss der neupersischen Etymologie, New York, 1974; Hübschmann, H., Persische Studien, Strassburg, 1895; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1970; Nyberg, H. S., Hilfsbuch des Pehlevi, Uppsala, 1928.
اصغر کریمی

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: