صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / پوشاک و زیورآلات / چاقچور /

فهرست مطالب

چاقچور


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 9 دی 1398 تاریخچه مقاله

چاقْچور، لباسی است مخصوص زنان که از پنجۀ پا تا کمر یا تا وسط ساق را می‌پوشاند و در مفصل پا و ساق چین دارد (پف کرده است).
 چاقچور و واژه‌های مشابه آن چون چاقشور، چقشور، چخجیر و چاهچور همگی کلماتی ترکی‌اند (دورفر، III / 29-31؛ داعی‌الاسلام؛ نفیسی، ذیل چاقشر). به این نوع پوشاک دولاغ هم می‌گویند ( لغت‌نامه ... ؛ نفیسی، همانجا؛ مستوفی، 1 / 98-99، حاشیۀ 1).

در گذشته زنان برای خروج از خانه، از این تن‌پوش استفاده می‌کردند (برای نمونه، نک‍ : دایرة‌المعارف ... ؛ داعی‌الاسلام؛ ذکاء، 31؛ نجمی، 248). داعی‌الاسلام نوشته است گویا در قدیم مردها نیز گونه‌ای چاقچور برای محافظت از پا می‌پوشیدند که بعدها متروک شد.
در دورۀ شاه عباس دوم (سل‍ 1052-1077 ق / 1642- 1666 م)، چاقچور را از پارچه‌های عریض انگلیسی می‌دوختند و استفاده می‌کردند ( ایرانیکا، V / 791). در دورۀ آقامحمدخان (سل‍ 1210-1211 ق / 1795- 1796 م)، چاقچورهایی رسمیت پیدا کرد که از ماهوت گلی می‌دوختند و با کفشهای ساغری می‌پوشیدند (مستوفی، 1 / 98). پس از مسافرتهای ناصرالدین شاه (سل‍ 1264-1313 ق / 1848- 1895 م) به فرنگ و با ظهور نوگرایی در ایران، چاقچورهای پیشین به جوراب ماهوتی و حتى به نیم‌چاقچورهایی تا زیر زانو تبدیل شد (همانجا؛ فریدالملک، 456)؛ ولی با وجود این تغییرات کاربرد چاقچور، روبنده و چادر به هنگام خروج از خانه همچنان مرسوم بود (شیل، 122؛ فلاندن، 73؛ آلمانی، 292). چاقچور در میان زنان عهد قاجار مقبولیت عام یافت؛ حتى زنان یهودی نیز به پوشیدن آن اهمیت خاصی می‌دادند (سهیم، 184)، زیرا باور داشتند که پوشیدن چاقچورهای گشاد و پرچین مانع جلوه‌گرشدن زیبایی اندام آنان می‌شود (شهری، 4 / 330، 336؛ پناهی، 94). 
تا پیش از مشروطه، زنان ایرانی همچنان خود را از نامحرم می‌پوشاندند و در پوشیدگی تن‌پوشهای خارج از خانه، دقت و سخت‌گیری بسیار می‌کردند؛ اما از 1290 ش به بعد، با ایجاد مدارس دخترانه در تهران و حضور اقلیتهای مذهبی در میان آنها، به‌تدریج کاربرد چاقچور و روبنده کمتر شد (آرین‌پور، 5). در عهد پهلوی اول با برگزاری جشن دانش‌سرای مقدماتی در تهران و حضور بی‌حجاب ملکه، شاهدختها و جمعی از زنان رجال در آن جشن، نخستین گام در از بین بردن چادرچاقچور برداشته شد (الول‌ساتن، 377- 379). 

ساختار چاقچور

چاقچور شلوار کفه‌دار، گشاد و پف‌کرده‌ای بود که غالباً روی شلیته و تنبان پوشیده می‌شد. برخی سفرنامه‌نویسان از آن با عنوان چکمۀ پارچه‌ای نام برده‌اند (دروویل، 58؛ شیل، نیز پناهی، همانجاها). این شلوار در قسمت بالا به‌وسیلۀ لیفه و بندی در زیر شکم بسته می‌شد. چاقچور را به دو صورت می‌دوختند: گاهی در میان دو پاچۀ آن، سطح وسیعی را به‌شکل مثلث می‌گذاشتند که شلوارِ بسیار گشاد و پف‌کرده‌ای می‌شد؛ گاهی نیز پاچه‌های چاقچور را جدا از هم می‌دوختند که با دو بند در بالای زانوها بسته می‌شد (ذکاء، 31؛ دایرة‌المعارف). به‌ندرت چاقچورها از پارچه‌های ابریشمی، خارا، قناویز و مخمل دوخته می‌شد؛ بیشتر، جنس و رنگ این شلوار را از چلوارهای سبز، بنفش و آبی‌تند، انتخاب می‌کردند، ولی زینتی‌ترین و مجلل‌ترین آن چاقچورهای سیاه بود (ذکاء، 31-32؛ سرنا، 74).

چاقچور در باورهای عامه

مستوفی نوشته‌است رواج چاقچور به رفتار غیرارادی شخص‌ ترسویی دلالت دارد که با دیدن ناصرالدین شاه ‌قادر به نگه‌داشتن دفعیات خود نبوده است. از آن به بعد، پوشیدن چاقچور برای حفظ احترام حضور شاه و پنهان‌کردن ترس اجبار شد تا خطا مشهود نگردد (1 / 98- 99، حاشیۀ 1). زنان پیروِ مُد در عهد ناصری، چاقچور نپوشیدن و نقاب‌زدن به جای روبنده را از نشانه‎های تجدد می‎دانستند که گاهی باعث می‌شد برخی از کودکان با خواندن اشعاری، آنها را در کوچه و بازار مسخره کنند (اعتمادالسلطنه، 264). بعدها زنانِ بسیارپوشیده را چادرچاقچوری می‎گفتند و گاهی نیز برای تحقیر مردان و یا مزاح، به آنان می‎گفتند: چادرچاقچور کن، یعنی آماده شو تا بیرون برویم (جمال‌زاده، 78؛ نجفی، 1 / 404). شاعرانی نظیر طاهر وحید و روحی انارجانی در وصف جنس و یا رنگ چاقچور‎‎ها، تک‌بیتهایی سروده‎اند که به جایگاه این پوشش در میان تن‌پوشهای دیگر اشاره می‎کند (نک‍ : آنندراج؛ گویش ... ، 18). 

چاقچور در پوششهای محلی

چاقچور در برخی نقاط، یکی از تن‎پوشهای رسمی است. این پوشش در روستای ابیانه با نام «شاخ‌شور» معروف است. زنان ابیانه‎ای چاقچور را از چیتهای رنگی تهیه‌می‎کنند و بر این اعتقادند که این لباس از گذشته در ابیانه رواج داشته است (نظری، 332). از لباسهای قدیمی زنان در فسا چاقچورهای چین‎دار و پایین‌کش‌داری بوده است که با شلیته و پیراهن می‎پوشیدند (رضایی، غلامرضا، 392). در بیرجند، چاقچور با نام محلی دِلاق یا دولاغ معروف است. زنان این پوشش را بیشتر از پارچه‎های دبیت سیاه و گاهی از پارچه‎های قیمتی سیاه، سبز و قناویز تهیه، و با سرکردن چادر، پوشش خود را کامل می‎کنند (رضایی، جمال، 429). چاقچورهای زنان جهرمی نیز به دُلاغ معروف است (طوفان، 114). زنان اقوام شاهسون و قره‎داغ ساکن در شهر موظف بودند برای خروج از خانه چاقچورهایی را بپوشند که نوعی ساق‌پیچهای ابریشمی پهن به نظر می‎‎آمد ( ایرانیکا، V / 838). در منطقۀ کوچان گیلان، چاقچورهای زنانه‎ای معروف به نیم‎ساق، به‌صورت دو لنگۀ جدا از هم دوخته، و با دو بند در بالای زانوها بسته می‎شود. این ساقها در صورت بلندی با گل‌دوزی آراسته می‎شوند (فقیه، 1 / 564). 

مآخذ

آرین‎پور، یحیى، از نیما تا روزگار ما، تهران، 1374 ش؛ آلمانی، هانری رنه د.، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ علی‌محمد فره‌وشی، تهران، 1335 ش؛ آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، خلسه (خواب‌نامه)، به‎ کوشش محمود کتیرایی، تهران، 1357 ش؛ الول‎ساتن، ل. پ.، رضا شاه کبیر یا ایران نو، ترجمۀ عبدالعظیم صبوری، تهران، 1335 ش؛ پناهی، فرشته، زن ایرانی در سفرنامه‎ها، تهران، 1381 ش؛ جمال‌زاده، محمدعلی، فرهنگ لغات عامیانه، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1341 ش؛ داعی‎الاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران، 1362 ش؛ دایرة‎المعارف فارسی؛ دروویل، گاسپار، سفرنامه، ترجمۀ جواد محیی، تهران، 1337 ش؛ ذکاء، یحیى، لباس زنان ایران، تهران، 1336 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به‎کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، 1387 ش؛ سرنا، کارلا، آدمها و آیینها در ایران، ترجمۀ علی‎اصغر سعیدی، تهران، 1362 ش؛ سهیم، هایده، «لباس و آرایش»، فرزندان استر، به کوشش هومن سرشار، تهران، 1384 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1371 ش؛ طوفان، جلال، تاریخ اجتماعی جهرم در قرون گذشته، شیراز، 1381 ش؛ فریدالملک همدانی، محمدعلی‌، خاطرات، به‎ کوشش مسعود فرید، تهران، 1354 ش؛ فقیه محمدی جلالی، محمدمهدی، سیمای کوچان، قم، 1383 ش؛ فلاندن، اوژن، سفرنامه، ترجمۀ حسین نورصادقی، تهران، 1356 ش؛ گویش آذری (رسالۀ روحی انارجانی)، ترجمۀ رحیم رضازاده ملک، تهران، 1352 ش؛ لغت‎نامۀ دهخدا؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانـی من، تهران، 1360 ش؛ نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیـانه، تهران، 1378 ش؛ نجمی، ناصر، دارالخلافۀ تهران، تهران، 1356 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‎شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ نیز:

Doerfer, G., Türkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, 1967; Iranica ; Sheil, M., Glimpses of Life and Manners in Persia, London, 1856.

فاطمه میرشجاعی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: