صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / فولکلور مراسمی / فولکلور تقویمی / براساس گاه شماری خورشیدی / تیرماه سیزده /

فهرست مطالب

تیرماه سیزده


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 30 آذر 1398 تاریخچه مقاله

تیرْماهْ سیزْدَه، جشن و مراسمی آیینی در سیزدهم تیرماه «تبری»، مصادف با آبان ماه شمسی، به منظور شکرگزاری خداوند، ستایش آب و طلب خیر و برکت. 

نامها

جشن تیرماه سیزده بیشتر در شهرهای شمالی ایران برگزار می‌شود. این جشن با نامهای متفاوتی خوانده می‌شود. مردم گیلان به آن «تیرماسینزه» (پاینده، آیینها ... ، 139)، برخی در شرق گیلان آن را «تیرمه سیزده» و «تیرما سینزده» (خلعتبری، «سیری ... »، 28) و در برخی از آبادیهای شرق دیلمستان مثل اشکور به آن «جشن تیرما» می‌گویند و آن را «جشن آب و آبریزگان» می‌دانند (پاینده، «آبریزگان ... »، 6؛ هویان، 30). این جشن در گویش مردم یوش «تیرمو سیزه» (هویان، 34) و در گویش مردم سَمای مازندران «تیرما سیزده» نامیده می‌شود (پورکریم، 24). 
چون این جشن را در غروب دوازدهم تیر برگزار می‌کنند، به آن «تیرما سیزه شو» به معنی شب سیزده تیرماه نیز می‌گویند (روح‌الامینی، 99؛ مهجوریان، 13). کوه‌نشینان لاریجان و دیلمان هم آن را به همین نام می‌خوانند (فلاح، 131). در دماوند به آن «سیزده تیرماه» می‌گفتند (علمداری، 38). در ماها، روستایی در فیروزکوه، آن را «تیرما شو» می‌نامند (کیا، 6). در مازندران به دلیل مراسم لال شو (نک‍ : دنبالۀ مقاله، لال شیش) گاهی به آن «لال شو» یـا «اَبااَبا شو» یعنـی شـب لال و «شب اَبااَبا» (صـوت لال بودن) هم می‌گویند (فلاح، 130). 
از جشن تیرما سیزده گاه با نام «نوروز طبری» یاد کرده‌اند (روح‌الامینی، 801) و عده‌ای آن را همان «تیر و جشن» در متون کهن می‌دانند (رجبی، 65؛ رضی، 380) که هنوز میان زردشتیان مراسم ویژۀ آن معمول است؛ همچنین به آن «جشن آبریزگان یا آب‌پاشان» هم می‌گویند (همانجا). 
تیرماه سیزده شو در حقیقت همان جشن تیرگان (ه‍ م) باستانی است که براساس تقویم تبری برگزار می‌شود. 
قابل ذکر است که سال باستانی تبری با سال هجری شمسی متفاوت است و فرق آن این است که سال باستانی تبری بعد از سپری شدن 125 روز از بهار آغاز می‌شود، یعنی روز اول بهار (فروردین)، دویست و چهلمین روز سال باستانی تبری است. بنابراین، شروع تیرماه که چهارمین ماه باستانی است، با آخرین روز مهرماه شمسی برابر است و روز سیزدهم تیرماه تبری، برابر با دوازدهم آبان‌ماه شمسی است (هومند، 60-62؛ نیز نک‍ : ه‍ د، گاه‌شماری). تیرماه سیزده مانند هر جشن دیگر با آداب، مراسم و باورهایی همراه است که به اهم آنها اشاره می‌شود: 

1. آیین لال شیش (شوش) یا لال شو

 منظور از «شیش» ترکه‌ای نازک، و «شو» به معنی شب است. لال‌بازی کردن و زدن مردم با ترکه مهم‌ترین مراسمی است که تقریباً در هر جایی که امروزه جشن تیرما سیزده برگزار می‌شود، اجرا می‌گردد (یوسفی، 55). در برخی مناطق این مراسم را «لال شو» گویند. در بابل و داراب به آن «لال شیش» و در تنکابن «لال شوش» می‌گویند (روح‌الامینی، 110). 
کهن‌ترین شکل برگزاری این مراسم به این ترتیب بود که مرد میان‌سال و خوش‌نامی که وارث پدرانش در این امر بود، عصر روز 12 تیرماه به حمام می‌رفت و غسل سکوت می‌کرد که این سکوت به نشانۀ خویشتن‌داری در برابر هوای نفس و امیال شیطانی بود. سپس بهترین لباس خود را می‌پوشید، خود را می‌آراست و مثل شب عید، کلاه نمدی بر سر می‌گذاشت، روزۀ سکوت می‌گرفت و تنها هنگام نماز با خالق خود سخن می‌گفت. بعد از نماز و شام زودهنگام، دو نفر از هم‌طرازان او به عنوان شیش‌دار یا کیسه‌دار او را همراهی می‌کردند و در آبادی به راه می‌افتادند. همراهان او با صدای بلند شعر می‌خواندند و خبر آمدن لال را می‌دادند. صاحب‌خانه‌ها بیرون می‌آمدند و لال را به خانه دعوت می‌کردند. کیسه‌دارها معمولاً بیرون خانه می‌ماندند. لال یک ترکه برمی‌داشت و وقتی وارد خانه می‌شد، همه را با ترکۀ خود می‌نواخت. گاهی مردم از لال می‌خواستند با آن ترکه به درختانشان هم ضربه بزند تا بارور شوند؛ سپس لال ترکه را همان‌جا می‌انداخت و همچون مهمانی محترم در خانه می‌نشست. صاحب‌خانه هم چیزهایی را که از قبل آماده کرده بود، مثل حلوای کنجد (پشت زیک)، پیسه گِنده ــ که نوعی کوفته به اندازۀ پرتقال است و با مغز گردو، آرد برنج، شکر یا عسل، یا شیرۀ خرمالوی جنگلی درست می‌شود ــ نان محلی و گردو را داخل کیسۀ کیسه‌دار می‌ریخت. گاهی افراد خانه سربه‌سر لال می‌گذاشتند تا او را به حرف بیاورند. اگر لال حرف می‌زد به او هدیه نمی‌دادند. البته این کار خیلی سخت بود و معمولاً مقاومت لال شکسته نمی‌شد. لال به این ترتیب به منزل همۀ اهالی می‌رفت و سرانجام با همراهانش به منزل یکی از اعضا یا مسجدی می‌رفتند و هدایا را بین خود تقسیم می‌کردند. بعضی وقتها که هدایا زیاد بود، آنها را به اقوام و دوستانشان هم می‌دادند (یوسفی، 56- 58؛ فلاح، 21-23). 
در روستای سما در روز جشن کودکی با فردی که چادر به‌سر می‌کند و خود را به صورت زن در می‌آورد (به او لالِ مار یعنی مادر لال می‌گویند)، ترکه‌ای به دست می‌گیرند و راه می‌افتند و ادای آدمهای لال را در می‌آورند و بر این باورند که این ترکه را به هر چیز بزنند، بارور و پربرکت می‌شود (حسن‌زاده، 9). 
در بعضی از آبادیهای شرق دیلمستان مثل اشکور برخی بچه‌ها که همه را می‌شناسند، ترکه‌ای نازک برمی‌دارند و به خانه‌های مردم می‌روند و بی اینکه حرفی بزنند، به کسانی که خوابیده‌اند، ضربه می‌زنند تا مبادا برگزاری مراسم تیرما سیزده را فراموش کنند (پاینده، «آبریزگان»، 7). 
در مازندران این آیین کمی متفاوت و مفصل‌تر اجرا می‌شود. در آنجا غروب دوازدهم به لال شو یا اَبااَبا شو معروف است. در این شب افراد به صورت گروهی دمِ درِ خانۀ مردم رفته با لال‌بازی و اباابا گفتن با ترکه‌ای که در دست دارند، به مردم ضربۀ آرامی می‌زنند و از صاحب خانه هدایایی می‌گیرند که معتقدند متبرک است. افرادی که لال‌بازی می‌کنند، نزد مردم محترم هستند (فلاح، 130). 
در روستای میان‌کوه دوهزار تنکابن در شب تیرماه سیزده، 3 الى 5 نفر صورت خود را با سیاهی زیر دیگ سیاه می‌کنند، طوری که اهالی روستا آنها را نمی‌شناسند. سپس ترکه‌هایی از شمشاد یا درخت بِه آماده می‌کنند و راه می‌افتند و اول به خانه‌هایی می‌روند که سیزدهی (نک‍ : دنبالۀ مقاله) گرفته‌اند و میوه و خوراکی تهیه کرده‌اند. دختران و پسران دم بخت نیز بی‌صبرانه منتظر چنین شبی هستند تا ترکه‌زنان بیایند و با ترکه آنها را بزنند، چون باور دارند با این کار بختشان باز می‌شود. ترکه‌زنان به هر خانه‌ای که می‌رسند، در می‌زنند و صاحب‌خانه در را باز می‌کند. آنها سرِ ترکۀ خود را از دریچۀ در وارد می‌کنند و صاحب‌خانه نیت کرده، خودش را نزدیک ترکه می‌رساند، تا ترکه به او بخورد و نیتش برآورده شود. پس از مدتی، انعام ترکه‌زن را درون بغچه‌ای می‌پیچند و از دریچه بیرون می‌دهند. ترکه‌زن انعام را که معمولاً جوراب، دستمال، عطر، گلاب و یا میوه است، می‌گیرد و با صدای بلند اَ ـ اَ ـ اَ می‌کند که نشانۀ دعا و آرزو برای برآورده شدن حاجت صاحب‌خانه است و می‌رود سراغ خانۀ بعدی. ترکه‌زنان در طول مراسم هیچ‌گاه حرف نمی‌زنند، حتى با همدیگر؛ چون معتقدند اگر حرف بزنند نحسی 13 از بین نخواهد رفت. آنها تا پاسی از شب به این مراسم می‌پردازند، سپس به خانۀ یکی از رفقا می‌روند و هدایایی را که گرفته‌اند، بین خود به طور مساوی تقسیم می‌کنند و بعد به سر و وضع خود می‌رسند. صورتهایشان را تمیز می‌کنند تا روز بعد کسی نفهمد آنها چه کسانی بودند و رازشان حفظ شود و این کار را در برآورده شدن حاجات مؤثر می‌دانند (خلعتبری، فرهنگ، 136-137). این مراسم در روستای سمای مازندران نیز به صورت تقریباً مشابه برگزار می‌شود (پورکریم، 27). 
در روستای مَهرکَتی یا مارکَتی آمل برخی با اسب یا خر به در خانۀ مردم می‌رفتند و با ترکۀ بلند به درِ خانه‌ها می‌زدند و شعر می‌خواندند و صاحب‌خانه هم خورجین اسب و خر را با وسایلی از قبیل برنج، توت خشک، پارچه و غیره پر می‌کرد (فلاح، 133). در روستای کوسی‌رز آمل خانواده‌هایی که فقیر بودند، به جای وسایل، توی دستمال یا کیسه خاک می‌ریختند و با چوب یا ترکه به بیرون می‌انداختند یا در حیاط می‌گذاشتند؛ در این روستا لالها حق ورود به خانه را نداشتند (همو، 134). در روستای نیاک به جای کیسه، جوراب به داخل خانه می‌انداختند (همو، 136). در روستای گُل‌محله یا گِل‌محله معمولاً کسانی که در خانه میوه نداشتند، در کیسه‌ها پول می‌ریختند (همو، 134). در روستای پولادکلای نور و اطرافش، لالها ترکه را به ایوان، درِ خانه‌ها و بامها می‌زدند تا صاحب‌خانه بر اساس وُسع خانواده به آنها چیزهایی مثل پرتقال، نارنگی، ازگیل، پول سکه‌ای، تیج یا هَمرو (نوعی گلابی وحشی؛ تیج خیلی ریز است و بیشتر در جنگل می‌روید، اما همرو درشت است و در باغها می‌روید و به اندازۀ گردو ست)، شیرینیهای محلی، ولیک (زالزالک محلی) و جز اینها بدهد (همو، 135). 
در شهرستان سوادکوه جشن تیرما سیزده را در شب سیزدهم برگزار می‌کنند و به آن لالِ شو (= شب لال) می‌گویند. یک گروه 3 نفری ترکۀ درخت توت را برمی‌دارند. به ترکۀ درخت توت، شیشک (توت شیش = ترکۀ توت) گفته می‌شود. آنها به درِ منزل اهالی محل می‌روند. این 3 نفر هریک وظیفۀ خاصی دارند: نفر اول که لال نام دارد، دستمالی به سر خود می‌بندد، لباس کهنه‌ای می‌پوشد و کمربندی را که از علوفه‌های خشک درست کرده، به کمر خود می‌بندد و صورت خود را سیاه می‌کند یا صورتکی به صورتش می‌زند و در آن شب هیچ حرفی نمی‌زند. نفر دوم که به او لالِ مار (= مادر لال) می‌گویند، وظیفۀ شعرخوانی را برعهده دارد و وقتی وارد حیاط خانه‌ای می‌شود، با صدای بلند شعر می‌خواند و دو سه بار تکرار می‌کند. اشعار لال مار، صاحب‌خانه را مطلع می‌کند و در این هنگام لال درِ خانه را باز می‌کند و با ترکه آرام به سرِ افراد خانه می‌زند، سپس ترکه را داخل خانه می‌اندازد و می‌رود. لال مار در حیاط خانه می‌ایستد، تا صاحب‌خانه به او پول یا خوراکی بدهد. نفر سوم کسی است که چوبهایی را که به شمار خانه‌های محله تهیه کرده است، حمل می‌کند و معمولاً بیرون حیاط می‌ایستد و در هنگام ورود به هر خانه‌ای یکی از چوبها را به لال می‌دهد (باوند، 31-32). 
در شب سیزده تیرماه تبری در دماوند هم مراسمی برگزار می‌شده که اکنون چندین سال است دیگر برگزار نمی‌شود. در این شب بچه‌ها مثل ایام نوروز به صورت گروهی به درِ خانه‌های مردم می‌رفتند و با خواندن شعرهای مرتبط با 13 تیر از صاحب‌خانه‌ها خوراکیهایی می‌گرفتند (علمداری، 39). در سنگسر این مراسم قبل از طلوع آفتاب برگزار می‌شود و کودکان و نوجوانان در کوچه مردم را با ترکه می‌زنند و لال‌بازی در می‌آورند (عناصری، «پانتومیم ... »، 799-802). 

2. خوراک

 در این شب خانواده‌ها و خویشاوندان در خانۀ بزرگ فامیل جمع می‌شوند و جشن می‌گیرند و تا دیروقت به اجرای مراسم این شب می‌پردازند و از خوراک خاص مربوط به این جشن می‌خورند. بیشتر مردم تعداد خوراکیها را به یُمن عدد 13 طبق سنن قدیم به 13 نوع می‌رسانند، اما این خوراکها در شهرهای مختلفی که این جشن را برگزار می‌کنند، با هم فرق دارد. مثلاً در آمل خوراکهایی که به زبان محلی «خارچی» (به معنی چیزهای خوب) می‌گویند، تهیه می‌کنند؛ این خوراکها شامل شیرینیهای خانگی به نام شامی‌نون و پشت زیک، و افزون بر آن انار، پرتقال، خربزه، هندوانه، ازگیل، پسته، تمه (روح‌الامینی، 109) و آجیل هابریشت یا هابیشت شامل گندم برشته، کشمش و گردو بود (فلاح، 133). 
در روستای مهرکتی یا مارکتی معمولاً 13 نوع غذایی را تهیه می‌کردند که در این فصل کم بود؛ میوه‌هایی از قبیل ازگیل، نارنگی، هندوانه، خربزه، بِه و جز آن، و غذاهایی مثل کباب مرغ، غاز، اردک، بوقلمون، ماهی، قیمه‌بادمجان و غذاهای دیگر (همانجا). در تنکابن خوراکی شب تیرما سیزده را «شب‌چَره» می‌گویند و شامل 13 گونه خوردنی مانند انگور، هندوانه، خربزه، سیب، نیشکر، ازگیل، مرکبات، کنجد، حلوا، نخودچی، گندم برشته و تخمه است (خلعتبری، فرهنگ، 139-140). در فیروزکوه در شب جشن بعد از شام، گندم و شاهدانه، گردو، سنجد، شیرینی، میوه و چای را روی کرسی می‌گذارند، دور آن جمع می‌شوند و با هم آنها را می‌خورند (روح‌الامینی، همانجا). در ساری بعد از شام، 13 جور خوراکی مثل انگور، هندوانه، خربزه، سیب، نیشکر، ازگیل، مرکبات، کنجد حلوا، نخودچی، گندم برشته، گردو حلوا، کشمش و تخمه می‌خورند (همو، 110). در سنگسر افزون بر انار، انگور، سنجد، بادام، تخمه و جز اینها، غذایی می‌پزند که از 13 مادۀ خوراکی تشکیل شده باشد، مثل گوشت، آب، سبزی، برنج، عدس، نخود، نمک، و به آن «سیزده‌چی» می‌گویند (همانجا). 
در کجور مازندران کلوچه‌ها، آجیلها و خوراکیهای دیگری را فراهم می‌کنند که همراه با پلو و خورش باید 13 جور خوراکی بشود؛ سپس دور هم جمع می‌شوند و جشن می‌گیرند (میرنیا، 56؛ پورکریم، 26). اهالی یوش مازندران در این روز با شیرینی به دیدار هم می‌روند (حسن‌زاده، 8). در روستای چاشم نزدیک سنگسر روز تیرما سیزده مردم گندم برشته می‌کنند و شب قبل از آن نیز اهل آبادی به منزل یکدیگر رفته و پلو می‌خورند یا غذایی پخته به ارمغان می‌برند (عناصری، «آب»، 97؛ اعظمی، 106). 
در سوادکوه در این شب افراد خانواده دور هم جمع می‌شوند. مادر خانه بنا به سنت مرغی را سر می‌برد و با آن فسنجان درست می‌کند که در لهجۀ محلی به آن «آغوز (= گردو) خورش» می‌گویند. از غذاهای دیگری که تناول می‌کنند، پیسه‌گنده است (خلعتبری، «سیری»، 32؛ باوند، 32). این غذا بسیار خوشمزه و باب طبع روستاییان است. از میوه‌هایی که تناول می‌کنند، می‌توان از هندوانه، خربزه، انار، نارنگی و غیره نام برد (باوند، همانجا). اهالی میان‌کوه تنکابن نیز بر این باورند که به غیر از آب و نمک، باید 13 نوع خوراکی دیگر در این شب بخورند و تا نیمه‌های شب بیدار باشند (همو، 28). با دقت در خوراکیها متوجه می‌شویم که گندم و میوه تقریباً در همۀ مناطق جزء ثابت خوراکیها ست و این نشان می‌دهد که مردم رسم خوردن آنها را از زمانهای دور حفظ کرده‌اند. 

3. شال اینگینی یا شال افکندن

این مراسم شبیه مراسم شال‌اندازی (ه‍ م) است که در شب چهارشنبه‌سوری (ه‍ م) در برخی مناطق ایـران بـرگزار می‌شود. کـودکـان و نوجوانان در برخی مناطق در حین این جشن به پشت‌بام خانه‌ها می‌روند و شال بلندی را از روزنه‌ای به درون خانه می‌اندازند. صاحب‌خانه هم پول یا خوراکیهایی به شال می‌بندد و بچه‌ها آن را بالا می‌کشند و بین خود تقسیم می‌کنند. در شیرکوه بچه‌ها به جای شال، جورابی را به نخ بلندی می‌بندند و داخل خانه می‌اندازند. صاحب‌خانه هم توی آن را پر می‌کند و بیرون می‌فرستد (حسن‌زاده، همانجا؛ هویان، 34). گاهی صاحب‌خانه با این نوجوانان شوخی می‌کند و به جای خوراکی یا پول، زغال یا چیزهای خنده‌دار یا به‌دردنخور برای آنها می‌گذارد (پاینده، «آبریزگان»، 7). مردم ماها در فیروزکوه، شال را از دریچه (روزن بام) به اتاقی می‌اندازند که مهمانان و صاحب‌خانه درون آن نشسته‌اند و صاحب‌خانه هم از همان میوه‌هایی که برای مهمانان گذاشته‌اند، درون شال می‌گذارد. اینها به این رسم «شال اینگینی» می‌گویند (روح‌الامینی، 112). دماوندیها به این مراسم «کیسه‌اندوزان» (= کیسه‌اندازان) می‌گفتند و در نیمه‌های شب افراد نیازمند و فقیر، گاهی هم افراد معمولی، کیسۀ خود را به طنابی می‌بستند و از بالای دیوار یا بام به منزل همسایه‌ها می‌انداختند. صاحب‌خانه‌ها هم هیچ‌وقت سعی نمی‌کردند صاحب کیسه را بشناسند و فقط در حد توانایی خود به آنها کمک می‌کردند (علمداری، 39). 
در برخی مناطق به نوک ترکه کیسه یا دستمالی می‌آویزند و از دریچۀ اتاق یا سوراخ بام یا در ورودی منزل داخل خانه‌ها می‌کنند و شعری با مضمون اینکه لال و مادر لال آمده، می‌خوانند و دعا می‌کنند؛ صاحب‌خانه‌ها هم خوراکیهایی مثل گردو، کشمش، انار، گندم، و یا پول سکه‌ای را درون دستمال می‌ریزند و به آنها می‌دهند یا در حیاط می‌گذارند تا لالها بردارند؛ سپس از آنها می‌خواهند که با ترکه به همه جای خانه و به درختان کم‌میوه یا بی‌ثمر ضربه بزنند، چون باور دارند ترکه زدن برکت را به خانۀ آنها خواهد آورد و درختان پربار خواهند شد (فلاح، 132-133). 

4. غسل و شست‌وشو

از رسمهایی که در این جشن رایج است، شست‌وشو و غسل در آب روان است که از رسوم کهن بوده و در جاهای مختلف به شیوه‌های متفاوت صورت می‌گیرد. مردم برخی مناطق گیلان، به کنار دریا می‌روند و بزرگ و کوچک، زن و مرد به شادی و سرور می‌پردازند و آب‌بازی می‌کنند و خوش می‌گذرانند. مردم کوهساران و دیلمستان شاید به دلیل سرد بودن آب در این منطقه آب‌بازی نمی‌کنند؛ کنار آب می‌نشینند و با ستایش از آب آیین ویژۀ این جشن را به جا می‌آورند (پاینده، همانجا). در روستای فرامرزکلا تا چندی پیش در روز 12 تیر ماه کسی که قرار بود نقش لال را بازی کند، کنار رودخانه (درکا) می‌رفت و با آب سرد این رودخانه خود را می‌شست، به طوری که از سرما زبانش بند می‌آمد و به اصطلاح لال می‌شد (روح‌الامینی، 118). 

5. تفأل

در این جشن، آیینهایی وجود دارد که مردم اعتقاد دارند با برگزاری آنها حاجاتشان برآورده می‌شود و یا می‌توان به وسیلۀ آنها آینده را پیش‌خوانی کرد، مثل گرفتن فال کوزه و رسم گوشداری که به آن «کیله درکِنتن‌گا» می‌گویند. هریک از این رسوم شیوۀ خاص اجرای خود را دارد که به هریک از آنها به طور جداگانه پرداخته می‌شود. 
5-1. فال کوزه: در این مراسم کوزه‌ای را پر از آب تمیز و پاک می‌کنند و به محل برگزاری جشن می‌برند. هر کسی که می‌خواهد فالش گرفته شود، نیت می‌کند و شیئی را مثل انگشتر، تسبیح، سنگ، سنجاق و جز آن درون کوزه می‌اندازد. یکی از حاضران شروع می‌کند به شعر خواندن و دختر یا پسر نابالغی که مسئول خارج کردن اشیا از کوزه است با هر شعری که خوانده می‌شود، شیئی را از کوزه در می‌آورد و صاحب شیء می‌فهمد که شعر خوانده‌شده برای نیت او ست و بر اساس نیتش آن را تفسیر می‌کند (نک‍ : ه‍ د، فال کوزه). شیوۀ پر کردن کوزه از آب، محل و نحوۀ برگزاری مراسم در هر منطقه‌ای متفاوت است. مثلاً در سما مردم یک کوچه یا چند خانوار دور هم جمع می‌شوند و دختر نابالغی را انتخاب می‌کنند و یک کوزه با دهانۀ فراخ به او می‌دهند. سپس هریک اشیاء خود را درون آن می‌ریزند و دختر دهانۀ کوزه را با یک پارچۀ سبزرنگ می‌بندد و کوزه را از آب 7 چشمه، و اگر میسر نبود، 3 چشمه، پر می‌کند، سپس کوزه را زیر یک درخت سرو قرار می‌دهد و روی آن یک قوطی کبریت، یک جاروی تمیز و یک آینه می‌گذارد. غروب دختر کوزه را به اتاقی که زنها در آن هستند، می‌برد و مراسم را اجرا می‌کنند (هویان، 34-35). 
مردم دیلمستان، کوه‌نشینان شرق گیلان و غرب مازندران نیز این مراسم را برگزار می‌کنند؛ آنها معمولاً اولین فرزند از یک خانواده و آخرین فرزند از خانواده‌ای دیگر را که با هم آشنا هستند، به چشمه‌سار می‌فرستند و به جای کوزه یک ظرف مسی به آنها می‌دهند. آنها پس از پر کردن ظرف آن را در خانه‌ای می‌گذارند که قرار است جشن برگزار شود. هنگام شب زنان و مردان آبادی نیت می‌کنند و اشیاء خود را درون ظرف می‌ریزند؛ بعد دختر نابالغی را انتخاب می‌کنند تا اشیا را از ظرف خارج کند. به کسی که شعر می‌خواند «طبری‌خوان» یا «رباعی‌خوان» می‌گویند و این مراسم با خوردن خوراکیها و آوازخوانی تا نزدیک صبح ادامه می‌یابد (پاینده، همان، 6). 
در تنکابن برای این مراسم از ظرف مسی که معمولاً برای دوشیدن شیر گاو است، استفاده می‌کنند و اگر به آب چشمه دسترسی نداشته باشند، از خانۀ هریک از اهالی مقداری آب می‌گیرند (خلعتبری، فرهنگ، 137). در سطل‌سر لاهیجان اولین و آخرین پسر یک خانواده لب جوی آب می‌روند و بدون اینکه حرفی بزنند، با سطل‌آب می‌آورند تا مراسم فال کوزه اجرا شود (محبی، 35). در بسیاری از مناطق شعرهایی که در این شب می‌خوانند، از امیر پازواری است؛ اما در برخی نقاط از حافظ شعر می‌خوانند؛ مثلاً در سما مردم به دیوان حافظ تفأل می‌زنند (پورکریم، 26). فال گرفتن با حافظ نیز مثل شب یلدا در برخی مناطق رواج دارد (روح‌الامینی، 111). 
5-2. کیله درکنتن‌گا یا گوشداری: در برخی مناطق نیز رسم فالگوش (ه‍ م) ایستادن اجرا می‌شود. کسی که می‌خواهد فالگوش بایستد، انبری (به لهجۀ محلی ماشه) برمی‌دارد و به پشت درِ خانه‌های دیگران می‌رود؛ انبر را بین پای خود (با لهجۀ محلی کیله می‌گویند) می‌گذارد (به لهجۀ محلی درکنتن به معنای گذاشتن است) و دستهایش را روی گوشهایش می‌گذارد تا صدایی نشنود، سپس نیت می‌کند و دستهایش را برمی‌دارد؛ اولین حرفی را که از داخل خانۀ همسایه می‌شنود، پاسخ نیت خود محسوب می‌کند. این رسم را «گوشداری» یا کیله‌درکنتن‌گا می‌نامند و تقریباً در همۀ مناطق مرسوم است (خلعتبری، همان، 138؛ پاینده، آیینها، 142). کوه‌نشینان شرق گیلان به این رسم بسیار معتقدند (همانجا). 

6. بازی و سرگرمی

جنب و جوش، شور و شوق و گرمی بازار جشنها معمولاً بر عهدۀ جوانان و نوجوانان است که با بازی و سرگرمیهای مختلف همه را به وجد می‌آورند. در این جشن نیز نوجوانان به‌خصوص پسرها کمتر در خانه می‌مانند. یکی از سرگرمیهای آنها این است که همراه لال راهی می‌شوند و به آوازخوانی می‌پردازند و به صورت ناشناس از خانه‌ها شیرینی و آجیل می‌گیرند و بین خود تقسیم می‌کنند (روح‌الامینی، 111-112). در سوادکوه در شب تیرماه سیزده گروههای لال سعی می‌کنند همدیگر را نبینند؛ چون اگر به هم برخورد کنند با هم درگیر می‌شوند و همدیگر را می‌زنند تا یکدیگر را به حرف بیاورند. هرکدام از لالها حرف بزند، باید خوراکیها و پولهایی را که جمع کرده است، به دیگری بدهد. گاهی ترکه‌های هم را می‌دزدند؛ چون گروهی که ترکۀ بیشتری داشته باشد، می‌تواند به خانه‌های بیشتری برود و هدایای بیشتری جمع کند. سرگرمی دیگر آب پاشیدن به لال است؛ فرزندان خانه منتظر می‌مانند تا لال از خانه خارج شود و روی او آب بپاشند؛ لال هم باید سعی کند، آب روی او ریخته نشود (باوند، 33). 
در این شب، تعریف کردن داستانهای قدیمی، مثل داستان تیراندازی آرش (عناصری، «پانتومیم»، 799-802) و آثاری مثل کتولی، امیری، نجما و طالبا نقل می‌گردید و شعرهای محلی خوانده می‌شد. بزرگ‌ترها با شکستن گردو و دانه کردن انار، فال می‌گرفتند و از این طریق شانس اطرافیان و بچه‌هایشان را امتحان می‌کردند. در این شب بساط حلواپزی و صرف تنقلات برپا می‌شد؛ عده‌ای تا صبح بیدار می‌ماندند و پدربزرگها و مادربزرگها داستانهای شیرین و سرگرم‌کننده از هر موضوعی برای خردسالان و سایرین نقل می‌کردند (فلاح، 135). 

7. هدیه‌دادن یا سیزدهی

یکی از سنتهای قدیمی که هنوز هم رواج دارد، هدیه دادن خانواده‌ها به دختران و پسرانی است که هنوز نامزدند و به خانۀ خود نرفته‌اند و درواقع عروس یا داماد آینده‌شان است. در آمل یک شب مانده به شب تیرما سیزده، خانوادۀ داماد یک سری وسایل آماده می‌کنند و به رسم یادبود به خانۀ نامزد پسرشان می‌برند و برخی از این هدایا به تناسب وضع مالی و موقعیت خانواده شامل طلا، پارچه، لباس، کفش، میوه، شیرینی، حلوا، کله‌قند، ماهی دودی، سبزیجات و تنقلات است. در برخی مناطق خانوادۀ عروس هم هدایایی مثل کفش و لباس برای داماد خود می‌فرستند (همو، 140). 
در روستای میان‌کوه تنکابن یک روز مانده به شب تیرماه سیزده، افرادی که پسرانشان، دختری را نامزد کرده‌اند، به فکر سیزدهی می‌افتند و سیزدهی شامل سیب، به، انار، سنجد، انگور، پرتقال، فندق، گردو، بادام، پسته، نخود، کشمش، انجیر، خرما، قند و چای، سقز، باقلای پخته و جز آن به علاوۀ یک شلوار و یک جفت گالش (نوعی کفش لاستیکی) است (خلعتبری، همان، 135). در بسیاری از مناطق سوادکوه فقط دخترانی هدیه می‌گیرند که دوران نامزدی‌شان مصادف با تیرما سیزده باشد. خانوادۀ داماد یک روز قبل از تیرما سیزده افزون بر سور و سات شب سیزده، یک قواره پارچه هم برای عروس می‌فرستند (یوسفی، 59). این سنت برای ایجاد صفا، صمیمیت و یکرنگی به دور از تجمل و ریا ست (یوسفی، فلاح، همانجاها). 

8. سایر مراسم

از مراسم دیگری که خیلی رایج نیست و فقط تعدادی از مردم در برخی مناطق انجام می‌دهند، این است که در سراسر خانه شمع روشن می‌گذارند و برخی هنگام خروج از منزل شمعی در دست می‌گیرند و راه می‌روند (هویان، 34). قدیمی‌ترها غروب روز 12 تیرماه به گورستانها و زیارتگاهها می‌روند و به یاد درگذشتگان خویش با خیرات و صدقات به مستمندان کمک می‌کنند (هومند، 65) و در شب هم به حمام رفته، لباس نو می‌پوشند و به مهمانی می‌روند یا سور می‌دهند (همانجا). در پاره‌ای جاها به «شونِشیر» یا «شونیشتَن» (شب‌نشینی) می‌روند (هویان، همانجا). در برخی مناطق آب پاشیدن به هم را خوش‌یمن می‌دانند؛ البته این مراسم بیشتر در میان ارمنیان، زردشتیان و آشوریان رایج است (خلعتبری، همان، 139). 

باورها

در قدیم برخی شب تیرما سیزده را در آسیاب می‌خوابیدند و از خدا می‌خواستند، تا به آنها پول، گاو، گوسفند و جز اینها بدهد و معتقد بودند این‌گونه آرزویشان برآورده می‌شود (فلاح، 136). مردم دیلمستان، شرق گیلان و غرب مازندران با آغاز تیرماه این جشن را در کنار باغها، چشمه‌سارها و جاهایی که مظهر قنات یا چشمه بود، برگزار می‌کردند و بر روی یکدیگر آب می‌ریختند و معتقد بودند که شگون دارد (پاینده، «آبریزگان»، 6). در سنگسر قبل از طلوع آفتاب و بعد از اینکه اهالی با ترکه‌های لالها نواخته می‌شوند، بدون اینکه حرفی بزنند، به سرچشمه‌های آب رفته و ظرف آبی برمی‌دارند و بر این باورند این آب که «لالهو» یعنی آب لالها نامیده می‌شود، مقدس است؛ ازاین‌رو، آن را آلوده نمی‌کنند و در ظرفی از جایی آویزان می‌کنند. در طول سال اگر اهل خانه خسته و رنجور یا مریض شوند، مقداری از این آب می‌نوشند و معتقدند که شفا می‌یابند (عناصری، «آب»، 96-97؛ اعظمی، 97). 
در مناطقی که مراسم لال شیش برگزار می‌شود، اعتقاد شدیدی بر شگون داشتن چوب خوردن از لال وجود دارد. مردم در روستای چالی شیرگاه بر این باورند که هرکس از لال ترکه بخورد، تا سال دیگر مریض نمی‌شود (روح‌الامینی، 110). بسیاری معتقدند اگر لال ترکه را به درخت بی‌ثمر بزند، تا سال بعد ثمر خواهد داد یا اگر به زن نازا بزند، تا سال بعد بچه‌دار خواهد شد؛ این را در مورد حیوانات نازا هم می‌گویند. همچنین باور دارند اگر به دختر شوهر نکرده بزند، شوهر خواهد کرد و همین‌طور اگر بر انبارها بزند، انبارها پر از محصول خواهد شد. برخی نیز با اعتقاد به متبرک بودن ترکه آن را تا سال بعد نگه می‌دارند (همو، 111). در سما صاحب‌خانه‌ها معتقدند که نگه‌داشتن آن ترکه تا سال بعد باعث برآورده شدن حاجتشان می‌گردد (پورکریم، 27). در فرامرزکلا بعد از رفتن لال، صاحب‌خانه ترکه را بین چوبهای سقف خانه می‌گذاشت و بر این باور بود که برکت خانه را زیاد می‌کند و باعث دفع حیوانات موذی مثل موش و سوسک می‌شود (روح‌الامینی، همانجا). در این روز چوپانان سوادکوه چوب را به رمه‌های گاو و گوسفند خود می‌زنند و معتقدند که برکت آنها زیاد می‌شود (باوند، 33). 
در روستای پولادکلای نور در مراسم لال شیش کدبانوی خانواده به بهانۀ آوردن وسایل به بام منزل می‌رفت و در حین پایین آمدن از لال می‌خواست او را با ترکه بزند و گاهی می‌خواست لال او را بیشتر و محکم‌تر بزند و آن را نشانۀ خیر و برکت می‌دانستند و معتقد بودند با این کار سال آینده خداوند به آنها روزی بیشتری خواهد داد (فلاح، 135). 
در برخی از روستاهای آمل در روز قبل از تیرماه سیزده با تبر به درختانی که میوه نمی‌دهند، حمله کرده و ظاهراً قصد قطع کردن آنها را می‌نمایند؛ در این هنگام کسی جلو می‌آید و ضمانت می‌کند که این درختان سال آینده میوه می‌دهند و مانع قطع درختان می‌شود و باور هم دارند که آن درختان سال بعد میوه می‌دهند (مهجوریان، 13-14). 
در دماوند به درخت گردویی که بار نمی‌داد یا گردویش سیاه بود با تبر ضربه‌ای می‌زدند؛ از آن آب سیاه رنگی خارج می‌شد، سال بعد بار می‌داد یا گردوهای سیاهش تبدیل به گردوهایی دارای مغز سفید می‌شد. دماوندیها به زبان محلی می‌گفتند: «اگه جوزِش دِلَه سیاب، دِلَه سفید مُبُ»، یعنی اگر گردویش دارای مغز سیاه بود، تبدیل به مغز سفید شد (علمداری، 40). 
در آمل دخترانی که شوهر نکرده‌اند، به وسیلۀ پدر، مادر یا برادران کشان کشان از خانه بیرون آورده می‌شوند و در ظاهر یک نفر وساطت می‌کند و قول می‌دهد آن دختر آن سال شوهر کند تا آنها او را از خانه بیرون نکنند و بر این باورند که آن دختر در طول سالی که پیش رو دارد، شوهر می‌کند (مهجوریان، همانجا). 
کشاورزان ناحیۀ میان‌کوه تنکابن معتقدند که کار کشاورزی باید تا شب تیرما سیزده به اتمام برسد و کار نیمه‌تمامی نماند. 
در این شب مادربزرگها باوری دارند که به نوه‌های خود آن را منتقل می‌کنند و آن این است که هر بچه‌ای شیطنت کند، دادوبیداد راه بیندازد یا گریه کند، پلنگ پیری از جنگل می‌آید و او را با خود به جنگل می‌برد و می‌خورد. در این شب کودکان معمولاً آرام‌اند (خلعتبری، «سیری»، 29). 
در برخی مناطق هم دوشیزگان را به خانۀ نزدیکان می‌فرستند، تا آن شب در خانه نباشند و معتقدند این گونه آنها سفیدبخت می‌شوند (فلاح، همانجا). 
در روستای نج از توابع بلدۀ نور کسانی که مریض داشتند، در این شب «کترازنی» (قاشق‌زنی) می‌کردند، به این صورت که به خانۀ 7 نفر که اسمشان محمد بود، می‌رفتند و کترا (قاشق چوبی بزرگی که با آن غذا می‌کشند) را داخل خانه می‌انداختند و در را محکم می‌بستند؛ صاحب‌خانه هم هرچه که در دست داشت، درون کترا می‌ریخت و به آنها می‌داد و می‌گفت: هر حاجتی داری، برآورده گردد و اعتقاد داشتند که مریضشان خوب می‌شود (همو، 136). 
در آمل غرس نهال را در شب تیرما سیزده مبارک می‌دانند و معتقدند که ریشۀ درخت در زمین محکم‌تر می‌شود و ثمر بیشتری می‌دهد (همو، 135). 
مردم سوادکوه بر این باورند که در شب سیزده در یک لحظه همۀ آبهای جهان راکد می‌شود و اگر کسی شایستگی این را داشته باشد که آن لحظه را درک کند، هر شیئی را به آب بیندازد، به طلا تبدیل خواهد شد (یوسفی، 59). 
مردم روستای مارکتی بر این باورند که شب تیرماسیزده تنها شبی است که اسب چشمهایش را می‌بندد و به اصطلاح می‌خوابد (همانجا). 
در برخی از مناطق مازندران مردم بر این باورند که حضرت علی(ع) در شب تیرما سیزده به دنیا آمده است و اگر همان لحظه‌ای که وی به دنیا آمده، آب رودخانه‌ای را بردارند، آب تبدیل به شمش طلا می‌شود. نیز مردم معتقدند که در این شب نیها در نیزار به صدا در می‌آیند و بهترین نی که 7 بند دارد و به «نی هفت‌بند» یا «لَلَه وا» معروف است، در این شب به دست می‌آید (فلاح، 133). 
در دماوند مردم اعتقاد داشتند، ساعت 12 شب سیزدهم تیر، آب در یک دقیقه از حرکت می‌ایستد و عده‌ای هم بر این باور بودند که در یک لحظه آب نهرها و جویها تبدیل به عسل و روغن می‌شود و برای اثبات این مطلب، داستانهایی برای یکدیگر نقل می‌کردند (علمداری، 39). 

شعرها

در ایران برگزاری هیچ مراسمی بدون خواندن شعر تکمیل نمی‌شود. جشن تیرما سیزده نیز از این قاعده مستثنا نیست. در مناطق مختلف شعرهای متفاوتی بر اساس باورهای مردم آن ناحیه سروده و خوانده می‌شود. این شعرها ممکن است برای هریک از مراسم به طور جداگانه در نظر گرفته شود؛ مثلاً در مازندران زمانی که لال به همراه کیسه‌داران خود به درِ خانه‌ها می‌رسند، همراهان لال با صدایی بلند این شعر را می‌خوانند: «لال بِمو (= آمد)، لال بِمو، پیسه گنده خوار (= خور) بِمو» (باوند، 31)، و در مناطقی با همان مضمون می‌خوانند: «لال اِنِه (= می‌آید)، لال اِنِه، پیسه‌گنده خوار اِنِه، سُرخان (= اسب سفید) سوار اِنِه، سال اتا وار (= سالی یک بار) اِنِه، مِه مارِ بِرار (= برادر مادرم) اِنِه، چوخا پَشَلوار (= درحالی‌که کت و شلوار پشمی به تن دارد) اِنِه، لال چَک گَلی نوه (= الٰهی پای لال نشکند)، اَمِه رِسوایی نَوُه (= موجب رسوایی ما نشود)، تندِرِستی و دِلخِشی (= [صاحب‌خانه] تندرست و دل‌خوش باشد)، فراوونی فراوونی (فراوانی باشد فراوانی)» (یوسفی، 57). در برخی روستاهای سوادکوه این شعر را هم می‌خوانند: «لال اِنِه، لال اِنِه، کِرک بَزوشال اِنِه (= مانند شغالی که مرغ را گرفته می‌آید)، پارسال بورده (= پارسال رفته)، امسال اِنِه» (باوند، 32)، یا با کمی تفاوت به این صورت: «لال بِمو، لالِ مار (= مادر) بِمو، پار بوردِه امسال بِمو (= پارسال رفت امسال اومد)، وَچَه گَهرِ مَشت بَوو (= بچه توی گهواره بزرگ شود)، سَنَخ دونَه مَشت بَوو (= صندوق پر از برنج شود)» (فلاح، 132). در دماوند می‌خواندند: «سیزده تیرما بابو (= پدربزرگ) میا (= می‌آید)، سر قلیون تنباکو میا، اسبش و با یابو میا» (علمداری، همانجا). در روستای گُل یا گِل‌محله این شعر را می‌خواندند: «تیرما سیزده شو علی دَنیا بِمو (= شب تیرما سیزده علی (ع) به دنیا آمد)، پیامبر مبارک‌با بِمو (= پیامبر (ص) برای تبریک گفتن آمد)، قرآن مجید از عرش اعلا بِمو، صلوات بَرَسین (= بفرستین) صاحب زمون بِمو، دین و برکت مازندرون بِمو» (فلاح، 134). 
دلداده‌ها در مازندران به‌خصوص سوادکوه ترانه‌های دیگری در این روز می‌خواندند که سینه به سینه تا امروز حفظ شده است. مثل «سه پنچ پونزده بهییِه تِه نِمویی (= سه پنج روز 15 روز شد تو نیومدی)، تیرما سیزده بهییه تِه نِمویی (= 13 تیرماه اومد و تو نیومدی)، مِرِ وعدِه هِدایی سرِ خرمن (= به من وعده دادی که هنگام خرمن بیایی)، خرمن کَر بَزِه بَیّه تِه نِمویی (= خرمن کوبیده شد و تو نیومدی)» (همو، 60). این نشان‌دهندۀ این است که مردم مازندران تیرما سیزده را مبدأ زمانی قرار می‌دادند (همو، 59). 
مردم گیلان برای گرفتن فال کوزه با این رباعی که منسوب به امیر پازواری است (پایندۀ لنگرودی معتقد است این شعر به سبک شعرهای امیر سروده شده، اما شعر او نیست)، آغاز می‌کنند: «تیرما بَگوتِه: می سینزَه چَرَه سنگینَه؟ (= تیرماه گفت: سیزده من چرا سنگین است؟)، هرکَه آب ویگیتَه خوشتَه مارَه اوَلینَه (= هرکس آب را برداشت، اولین فرزند مادرش است)، انگُشترَه طلا، فیروزه وَنی نَگینَه (= انگشتر طلا نگینش از فیروزه است)، بِهِشتَه قُربان، چه جای نازنینَه (= قربان بهشت، چه جای نازنینی است)» (پاینده، آیینها، 143، «آبریزگان»، 6). مردم تنکابن نیز با این شعر فال گرفتن را آغاز می‌کنند: «امیر بُگوتِه می کار چه زار بَبیَه (= امیر گفت کار من چقدر زار شده است)، می پوسُن کُلاه خوردِ شُغال بَبیَه (= کلاه پوستین من خوراک شغال شده است)» (خلعتبری، فرهنگ، 137). 
در سطل‌سر لاهیجان برای فالِ کوزه گرفتن، مراحل شعرخوانی زیادی طی می‌شود؛ مثلاً یکی از کسانی که کوزۀ آب را آورده، پشت در می‌ایستد و این شعر را می‌خواند: «آب گونه مو فرزند لعل کویَم (= آب می‌گوید من فرزند کوه لعلم)، یک سر دریا بَندُم صد سر به کویَم (= یک سرم به دریا و صد سر دیگرم به کوه وصل است)، هزاران سنگ تاش سَر گَنُم پیرِه گونُم (= به هزاران سنگ و چوب می‌خورم و صدا می‌دهم)، سخن صد سال را امشب گونُم (= سخن صد سال دیگر را امشب می‌گویم)»، دومین نفری که آب آورده، در جواب اولی می‌گوید: «تیرما گونه می سیزده چِندی سنگینه (= تیرماه می‌گوید 13 من چقدر سنگین است)، می آب آوَرَن پیر و ماری اولین آخرینه (= آب آورندگان من فرزندان اول و آخر پدر و مادرشان هستند)، انگشتر تاوَدَم نقره نگینه (= انگشتر نگین نقره‌ای خود را [داخل آن] انداختم)، بهشت یک گوشه جَنَت نازنینه (= یک گوشۀ بهشت از جنت نازنین را آرزو دارم)»؛ سپس برای گرفتن فال هرکس، اول دوبیتیهایی می‌خوانند، مثل: «محمد خداته چی نازنین جوون بَسَه تِه (= خدای محمد (ص) تو را چه جوان نازنینی ساخته)، قرآنِ کلام تی وِردِ زبان بَسَه تِه (= قرآن را ورد زبان تو ساخته)، ستاره زینتِ آسمون بَسَه تِه (= ستاره را زینت آسمون ساخته)، بهشتِ جای مؤمنون بَسَه تِه (= بهشت را جای مؤمنان ساخته)»، یا دوبیتی دیگری مثل: «مُو (= من) ملک مازندرانم با هزار بیشه، ابریشمِ خربار دارم با گلابِ شیشه (= خرمن ابریشم و شیشۀ گلاب دارم)، هرکس باگو ملک مازندران می‌شَه (هرکس بگوید ملک مازندران مال من است)، پیلا خنجر وگیرُم اونِه دلِ سَر بنیشِه (= خنجر بزرگ برمی‌دارم تا سر دل او بنشیند)». 
دوبیتی دیگری که در سطل‌سر لاهیجان در این مراسم می‌خوانند، این است: «دوست منه دوستِ دوستانه منه دوست (= دوست و دوستان من دوستم هستند)، هفت من روغن بزنم یه نرکل پوست (= 7 من روغن در پوست گوسفند می‌ریزم)، تا زنِ مآر بوخوره (= تا مادرزنم بخورد)، لاکو بووُن می دوست (= دخترش با من دوست شود)»، و این دوبیتی: «امیرگونه منَه خِه سی بهر دیگرون بی (= امیر می‌گوید مرا می‌خواستی اما بهر دیگران بودی)، کوجیر و کلاردشت گشتگان ببی بی (= کجور و کلاردشت می‌گشتی)، مدرسه به‌شه بی‌صاحب حرف و کلام ببی بی (= مدرسه رفتی و صاحب حرف و کلام شدی)، پیش حضرت محمد روی‌گردان نبی بی (= پیش حضرت محمد(ص) شرمسار نشدی)»، و «امیرگونه می کار همه توکلی یه (= امیر می‌گوید کار من همه‌اش توکل است)، توکل بر خدا کنم می مدد علی یه (= توکل بر خدا می‌کنم و مددرسانم علی (ع) است)، جو بکاشتم گندوم فلک به چی (= جو کاشتم گندمم را فلک چید)، غصۀ روزگار خوردن محض بی‌عقلیه (= غصۀ روزگار را خوردن از بی‌عقلی است)» (محبی، 35-36). 
رضا خراتی از شاعران روستای خرات محلۀ چمستان نور، شعری در خصوص به دنیا آمدن حضرت علی (ع) در این شب سروده که در همین شب بر زبان مردم جاری است: «رضا بوتَه جان مِه مُدعا بِموئه (= رضا گفت مدعی من آمد)، تیرما سیزده علی دنیا بِموئه (= علی (ع) در تیرما سیزده به دنیا آمد)، ختم پیغمبر مبارک‌با بِموئه (آخرین پیامبر (ص) برای تبریک آمد)، خلعتِ علی عرش اعلا بِموئه (= هدیه برای حضرت علی (ع) از عرش اعلا آمد)» (فلاح، 134). 
امروزه مراسم لال شو عظمت گذشته را ندارد و برخی در این آیین تغییراتی داده‌اند، به طوری که در سالهای اخیر جوانان با سیاه کردن دست و صورت خود و یا قرار دادن ماسکی مضحک بر چهره، آیین لال شو را برگزار می‌کنند (یوسفی، 55).

مآخذ

اعظمی سنگسری، چراغعلی، «جشنهای ملی سنگسر»، بررسیهای تاریخی، تهران، 1337 ش، س 3، شم‍ 5؛ باوند سوادکوهی، احمد، «جشن تیرما سیزده در روستاهای سوادکوه»، فصلنامۀ نجوای فرهنگ، 1387ش، س 3، شم‍ 8 و 9؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، «آبریزگان و آخرین جشن آب‌پاشان در گیلان و دیلمستان»، گیله‌وا، 1371 ش، س 1، شم‍ 1؛ همو، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پورکریم، هوشنگ، «مراسم عید نوروز و جشنهای باستانی در یکی از دهکده‌های مازندران»، هنر و مردم، تهران، 1347 ش، شم‍ 66؛ حسن‌زاده، علیرضا، «تیرگان آیین باران و برکت»، نافه، 1380 ش، س 2، شم‍ 13 و 14؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، «سیری در آیین تیرگان و تیرما سیزده»، فصلنامۀ نجوای فرهنگ، 1387 ش، س 3، شم‍ 8 و 9؛ همو، فرهنگ مردم تنکابن (شهسوار)، تهران، 1387 ش؛ رجبی، پرویز، جشنهای ایرانی، تهران، 1375 ش؛ رضی، هاشم، گاه‌شماری و جشنهای ایران باستان، تهران، 1358 ش؛ روح‌الامینی، محمود، آیینها و جشنهای کهن در ایران امروز، تهران، 1376 ش؛ علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، تهران، 1379 ش؛ عناصری، جابر، «آب آخشیج بن‌مایۀ آفرینش و گیاه عنصر تداوم‌بخش حیات»، چیستا، تهران، 1361 ش، س 2، شم‍ 1؛ همو، «پانتومیم آرش تیرانداز، لال شیش یا تیر آرش»، چیستا، تهران، 1360 ش، س 1، شم‍ 7؛ فلاح، نادعلی، «تیرماه سیزه شو»، فصلنامۀ فرهنگ مردم، تهران، 1386 ش، شم‍ 23؛ کیا، صادق، «تک‌نگاری ماها»، هنر و مردم، تهران، 1345 ش، دورۀ 4، شم‍ 45 و 46؛ محبی، رحیم، «شب تیرما سیزده در سطل‌سر لاهیجان»، فصلنامۀ نجوای فرهنگ، 1387 ش، س 3، شم‍ 8 و 9؛ مهجوریان نماری، علی‌اکبر، باورها و بازیهای مردم آمل، ساری، 1374 ش؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم، تهران، 1369 ش؛ هومند، نصرالله، گاه‌شماری باستانی مردمان مازندران و گیلان، تهران، 1375 ش؛ هویان، آندرانیک، «جشن تیرگان یا آبریزان و ردپای آن در دیگر نقاط جهان»، هنر و مردم، تهران، 1350 ش، شم‍ 110؛ یوسفی، فریده، فرهنگ و آداب و رسوم سوادکوه، ساری، 1380 ش.

نسیم نورافکن روحی
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: