صفحه اصلی / مقالات / اعمش /

فهرست مطالب

اعمش


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 1 آبان 1398 تاریخچه مقاله

اَعْمَش، ابومحمد سلیمان بن مهران اسدی (60- 148 ق / 680-765 م)، از تابعان ایرانی تبارِ كوفه.
خاستگاه خاندان اعمش دباوند (دنباوند، دماوند)، از نواحی طبرستان بود؛ برخی گزارشها دباوند را زادگاه اعمش دانسته، و برخی، از آمدن پدر اعمش به عراق و تولد اعمش در كوفه سخن گفته‌اند. پدر او مهران از اسیران جنگهای شمال ایران بوده، و پس از آمدن به عراق، از سوی یكی از افراد قبیلۀ اسد، از طایفۀ بنی كاهل آزاد گشته، و اعمش به سبب همین ولاء، به نسبت اسدی و كاهلی خوانده شده است (نك‍ : عجلی، 204؛ نیز ابن ابی حاتم، 2(1) / 146؛ طبری، 2509؛ ابن حبان، مشاهیر ... ، 111). دباوند، خاستگاه خاندان اعمش در جغرافیای تاریخی، منطقه‌ای واقع در میان طبرستان و ری، با وسعتی بیش از شهرستان كنونی دماوند بوده كه در عصر آغازین اسلام از نظر سیاسی ملحق به اقلیم طبرستان بوده است (برای اشاره‌هایی در این باره، مثلاً نك‍ : ابن اسفندیار، 1 / 75، 231؛ برای جنگهای طولانی فتوح منطقه از 30 ق به بعد، نك‍ : بلاذری، فتوح ... ، 330-335). برخی تولد او را در 59 ق، و وفاتش را در 147 یا 149 ق نیز نوشته‌اند (نك‍ : خطیب، تاریخ ... ، 9 / 12).
اعمش از آغاز جوانی به تحصیل علم پرداخت و دانش‌آموزی را با فراگیری قرآن و حدیث از نسل نخست تابعان كوفه آغاز كرد. در میان نخستین استادان كوفیِ وی، نام كسانی چون ابووائل شقیق بن سلمه، زر بن حبیش، زید بن وهب، كمیل بن زیاد و عبدالرحمان بن ابی لیلى دیده می‌شود كه همگی در 83 ق / 702 م یا اندكی پس از آن وفات یافته‌اند. اعمش از دو تن از اصحابِ مقیم عراق، انس بن مالك (د 91 ق) و عبدالله بن ابی اوفى (د 86 یا 87 ق) نیز نقل حدیث كرده كه مستقیم بودن استماع او از این دو، به سختی مورد نقد برخی رجال‌شناسان قرار گرفته است (مثلاً نك‍ : یحیی بن معین، 2 / 234-235؛ ابن ابی حاتم، همانجا)، با وجود اینكه حدیث شنیدن او از این دو صحابی با اشكال تاریخی مواجه نیست (برای احادیث او از این دو، نك‍ : ابونعیم، 5 / 55-56؛ ذهبی، سیر ... ، 6 / 239-242).
یكی از نخستین استادان اعمش در قرائت، یحیی بن وثاب، قاری نامدار كوفه است كه او نیز مولای طایفۀ بنی كاهل بوده است (نك‍ : ابن سعد، 6 / 209، 239). این پیوند به طبع در رابطۀ نزدیك اعمش با ابن وثاب بی تأثیر نبوده است. ابن وثاب (د 103 ق / 721 م) به عنوان یكی از تابعان متعلق به نسل نخست كه عمری دراز یافته بود، مرجعی ارزشمند برای اعمش به شمار می‌آمد تا بتواند خود را در علو سند قرائی، با برخی استادانش در طبقه‌ای یكسان قرار دهد.
اعمش در مرحلۀ تكمیل تحصیلات خود، به فراگیری قرائت و حدیث نزد رجالی از تابعان نسل دوم و حتى سوم روی آورد كه بیشتر آنان اهل كوفه بودند، اما در فهرست مشایخ او، نام كسانی از تابعان نسل دوم دیگر بومها نیز دیده می‌شود و از تحلیل سیاهۀ استادان او چنین برمی‌آید كه در دهۀ سوم و چهارم از حیات خود، سفرهایی به بصره و مكه داشته است (نیز برای سفر او به واسط و بغداد، نك‍ : ابن حبان، الثقات، 4 / 302؛ خطیب، همان، 9 / 3-4؛ ذهبی، همان، 6 / 230).
از جملۀ استادان او در این برهه می‌توان كسانی چون ابراهیم نخعی ــ برجسته‌ترین میراث بر اصحاب ابن‌مسعود در كوفه ــ و مجاهد ــ از شاگردان ابن عباس در مكه ــ را نام برد كه اعمش در زمینۀ قرائت و حدیث از آنان بهره گرفته است. همچنین در میان مشایخ كوفی اعمش در حدیث، نام تابعانی چون عامر شعبی، سعید بن جبیر، سالم بن ابی جعد، حبیب بن ابی ثابت، حكم بن عتیبه و ابواسحاق سبیعی دیده می‌شود؛ افزون بر آن، نام برخی تابعان بصری چون ابان بن ابی عیاش و طلق بن حبیب نیز در فهرست مشایخ او به چشم می‌آید، اما بیش از آن، برخورد با تابعان برجستۀ مكی چون عطاء بن ابی رباح، عكرمه مولای ابن عباس و ابوزبیر مكی در كنار مجاهد درخور توجه است (برای فهرست مشایخ حدیث وی، نك‍ : مزی، 12 / 77-80؛ برای مشایخ قرائت وی، نك‍ : ابن جزری، غایة ... ، 1 / 315؛ برای نقد استماع او از برخی مشایخ، نك‍ : ابن حجر، 4 / 224-225).
اعمش در زندگی شخصی به شیوۀ نساك و عباد می‌زیست و به مظاهر دنیا كمتر توجه داشت؛ از همین روی، معاصرانش گفته‌اند ثروتمندان و فرمانروایان را نزد كسی حقیرتر از او نیافته‌اند (نك‍ : ابن‌عبدربه، 3 / 209-210؛ خطیب، همان، 9 / 7- 9؛ ابونعیم، 5 / 47-50). نگرش خاص اعمش به دنیا، نوعی بدخلقی و ناهنجاری نیز در وی پدید آورده، یا آن را تقویت كرده بود كه پرسش و گاه نكوهش هم‌عصران وی را برمی‌انگیخت (نك‍ : همانجاها؛ نیز عجلی، 205؛ ابن قتیبه، عیون ... ، 2 / 152). ابونعیم اصفهانی نام اعمش را در شمار اولیای اهل زهد و تصوف آورده، و فصلی را به احوال او اختصاص داده است (5 / 46-60).


قرائت اعمش

از نظر منابع، قرائت اعمش بیش از همه متأثر از یحیى بن وثاب بوده، و یحیى خود قرائت را از جماعتی از یاران ابن مسعود و شاگردان آنان، به خصوص از طریق عبید بن نضیله فراگرفته بود (نك‍ : ابن‌سعد، 6 / 239؛ ابن‌مجاهد، 74؛ ابوعمرودانی، 9؛ الاختصاص، 5). روش اعمش در قرائت، بازیافت خوانده‌های ابن مسعود بود و این نكته‌ای است كه از بررسی اسانید روایت او آشكار می‌گردد (نك‍ : همانجاها؛ نیز ابن جزری، النشر، 1 / 165). برخی از معاصران اعمش در مقایسه میان دو قاری بزرگ كوفه: اعمش و عاصم، قرائت یكی را بازتاب قرائت ابن‌مسعود، و قرائت دیگری را بازتاب قرائت زید بن ثابت شمرده‌اند (نك‍ : خطیب، تاریخ، 9 / 7؛ نیز ابن مجاهد، 67، 74) و ابن‌سعد به صراحت قرائت اعمش را قرائت ابن مسعود انگاشته است (6 / 238- 239). بلاشر نیز بدین نكته توجه نموده، و كار اعمش در قرائت را اقدامی در جهت بازسازی نظام قرائی (حرفِ) ابن‌مسعود دانسته است (نك‍ : ص 115، نیز قس: 127-128).
با وجود اختلافاتی كه در روایت یاران ابن مسعود از قرائت استادشان وجود داشته است، قرائت اعمش را باید گزینشی از میان قرائات منتسب به ابن مسعود تلقی كرد، و همین ویژگی است كه آن را از صورت یك روایت صِرف خارج كرده، انتساب این قرائت به اعمش را موجه ساخته است؛ همچنین توفیق بیشتر اعمش در این گزینش است كه شرایط را برای درخشش اعمش در محیط قرائی كوفه و كنار رفتن رقیبان فراهم آورده است. برپایۀ گزارشها، پس از درگذشت یحیی بن وثاب در 103 ق، شاگردان حلقۀ قرائت ابن وثاب بر اعمش گرد آمدند (نك‍ : ابونعیم، 5 / 46)، اما رویكرد عمومی كوفیان به قرائت وی زمانی بود كه طلحۀ بن مُصَرَّف ــ قاری سالمند كوفه كه او نیز مروج قرائت ابن مسعود بود ــ با سلامت نفس به مجلس درس اعمش نشست و بر اهمیت قرائت او افزود (نك‍ : ابن سعد، 6 / 215). ختم قرآن ابوعبیدة بن مَعْن هذلی ــ یكی از عالمان خاندان ابن مسعود ــ و نیز قرائت منصور بن معتمر ــ از تابعان معتبر كوفه ــ كه هر دو از همسالان اعمش بودند، نزد وی (عجلی، نیز ابن جزری، غایة، همانجاها)، نیز بر این اهمیت مهر تأییدی نهاده بود. در شمار دیگر شاگردان اعمش در قرائت می‌توان شخصیتهایی نامدار چون حمزۀ زیات از قاریان هفتگانه، محمد بن ابی لیلى و ابان بن تغلب از عالمان كوفه،و كسانی چون جریر بن عبدالحمید و حسین بن واقد از عالمان ری و خراسان را نام برد (نك‍ : همانجا؛ نیز ابونعیم، 5 / 47).
اعمش تا اواخر عمر بر آموزش قرائت مداومت ورزید؛ رسم سالیانۀ او در آن ایام چنین بود كه در ماه شعبان محفلی عمومی برای قرائت قرآن دایر می‌كرد و خود روزانه بخشی از قرآن را به قرائت ابن‌مسعود (با گزینش خویش) می‌خواند و مردم فرصتی برای مقابله و اصلاح مصاحف خود می‌یافتند. مصحف ابوحیان تیمی كه به عنوان «اصح مصاحف» در این محافل اعمش مبنای مقابله و اصلاح مصاحف دیگران بوده (نك‍ : ابن سعد، 6 / 238)، به طبع مصحفی فراهم آمده از آموزش قرائی اعمش بوده است. البته ابن ابی داوود در كتاب المصاحف از مصحفی با عنوان «مصحف اعمش» سخن آورده (ص 91-92) كه منظور او در حقیقت چیزی جز قرائت اعمش نبوده است.
در جست‌وجو از نشان قرائت اعمش پس از درگذشت او، از آنجا كه بخش مهمی از قرائت حمزه و به تبع، كسایی، متأثر از قرائت او بوده است (نك‍ : ابوعمرو دانی، 9-10)، باید سهم اعمش در شكل‌گیری این دو قرائت كوفی را بازشناخت. افزون بر آن، قرائت اعمش به صورت مستقل نیز توسط برخی از شاگردان او به آیندگان، منتقل شده است. ابن ندیم از قرائت اعمش به عنوان یكی از قرائات اصلی كوفه یاد كرده است (ص) و برخی از متقدمان آن را سزاوار می‌دانسته‌اند كه در صورت عدم اصرار بر انتخاب ابن مجاهد، به عنوان یكی از قرائات هفتگانه گزیده شود (نك‍ : ابوشامه، 162). در سده‌های میانۀ اسلامی، نیز گروهی همچون ابن عربی و قاضی عیاض از فقیهان مالكی، و ابن تیمیه عالم حنبلی بر اعتبار این قرائت پای فشرده‌اند (نك‍ : ابن جزری، النشر، 1 / 37-40).
در اشاره به منابع دستیابی بر قرائت اعمش باید گفت كه نمونه‌هایی از این قرائت در سده‌های متقدم در نوشته‌های علوم قرآنی، همچون معانی القرآن اخفش (فهرست، 782)، اعراب القرآن ابوجعفر نحاس (فهرست، 404-405)، و در آثاری با زمینه‌های دیگر به طور پراكنده (مثلاً بخاری، صحیح، 2 / 99؛ ابوعبید بكری، 3 / 1406؛ ابن ندیم، 29) منعكس گردیده است. در سدۀ 4 ق / 10 م ابن خالویه به‌عنوان قرائتی شاذ، قرائت اعمش را به طور گسترده بررسی كرده است (نك‍ : فهرست، 188) و در سدۀ بعد ابوعلی مالكی در كتاب الروضه این قرائت را در كنار قرائات دهگانه (نك‍ : ابن جزری، همان، 1 / 74-75)، و هذلی در الكامل، در كنار قرائات پرشمار دیگر (نك‍ : همو، غایة، 1 / 315) به ثبت آورده‌اند. در سدۀ 6 ق سبط خیاط در المبهج قرائت او را به‌عنوان یكی از 12 قرائت اصلی مورد بررسی قرار داد (نك‍ : همو، النشر، 1 / 83؛ برای نسخۀ خطی، نك‍ : پرتسل، 41-43). با طرح قرائات چهاردهگانه توسط ابن‌قباقبی در سدۀ 9 ق، قرائت اعمش در شمار این قرائات قرار گرفت (نك‍ : قسطلانی، 1 / 91؛ نیز برگشترسر، 169, 177, 189, 227) و در كتب مربوط به قرائات چهاردهگانه، مانند لطائف الاشارات قسطلانی و اتحاف فضلاء البشر بنّا جای گشود. در این آثار قرائت اعمش از طریق دو راوی ــ حسن بن سعید مُطَّوّعی و ابوالفرج شَنَبوذی ــ مورد بررسی قرار گرفت (نك‍ : قسطلانی، 1 / 169؛ بنا، 1 / 76).
در نگرشی بر موارد اختلاف قرائت اعمش با قرائات مشهور، بخش مهمی از این اختلاف را باید به ویژگیهای گویش كوفه بازگردانید؛ از جملۀ این موارد می‌توان گرایش به تلفظ حرف مضارعه به كسر (ابن خالویه، 3، 6، جم‍ ؛ بنا، 1 / 364)، و برخی تلفظهای خاص، مانند «اثنتا عَشِرة» بكسر شین (ابن‌خالویه، 5-6)، «یهبُطُ» به ضم با (همو، 7) و «الجُمْعة» به سكون میم (همو، 156) را یاد كرد (برای همراهیهای گویشی دیگر كوفیان با وی، مثلاً نك‍ : بنا، 1 / 388، 391؛ نیز نك‍ : برگشترسر، 18, 180). در قرائت منقول از اعمش مواردی از مخالفت با رسم مصحف امام دیده می‌شود كه برخی از آنها در حد جابه‌جایی یا اسقاط حرفی واحد، و مستلزم تركیب نحوی متفاوت است. از این نمونه‌ها می‌توان اسقاط نون در «و لا آمّی البیت الحرام» (مائده / 5 / 2) و تركیب البیت الحرام به عنوان مضاف‌الیه، اسقاط الف در «فالله خیرُ حافظٍ» (یوسف / 12 / 64) و تركیب واژه‌های خیر و حافظ به عنوان مضاف و مضاف‌الیه را برشمرد (ابن‌خالویه، 30، 64). غیر منصرف شمردن مصر در «اهبطوا مصرَ» (بقره / 2 / 61) و كاربرد شكل غریب شیاطون در آیۀ «وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطینُ» (شعراء / 26 / 210) نیز نمونه‌هایی قابل تأمل هم از نظر مخالفت با رسم مصحف و هم از نظر نحوی است (ابن‌خالویه، 6، 108). در مواردی از این قرائت نیز جابه‌جایی كلمه‌ای دیده می‌شود كه از آن میان قرائت «یثبكم» به جای «یؤتِكُمْ» (انفال / 8 / 70) و «بِعَمَد» به جای «فی عَمَدٍ» (همزه / 104 / 9) شایان ذكر است (ابن خالویه،50، 179).
اعمش و حدیث: در برآورد احادیث شنیدۀ اعمش، گاه شمار آن تا 4 هزار برآمده است (نك‍ : ابن‌سعد، 6 / 239)، در حالی كه متخصصانی چون ابن‌مدینی، شمار احادیث او را 300‘1 حدیث دانسته‌اند (نك‍ : مزی، 12 / 83). در مورد روش اعمش در ضبط احادیث، برخی روایات مؤید آن است كه وی احادیث شنیدۀ خود را در كتابی ثبت نمی‌كرد (نك‍ : عجلی، 204) و این روایات با روش معهود از اصحاب ابن مسعود در پرهیز از كتابت تأیید می‌گردد (نك‍ : دارمی، 1 / 119 به بعد؛ قس: ذهبی، سیر، 6 / 230). از نظر ویژگی بومی، حدیث اعمش تا حد بسیاری رنگ كوفی داشت و قاسم بن عبدالرحمان از تابعان كوفه، اعمش را داناترین فرد به احادیث ابن مسعود شمرده است (نك‍ : بخاری، التاریخ ... ، 2(2) / 38)، با اینهمه، حجم قابل ملاحظه‌ای از روایات غیر كوفی اعمش، به خصوص شنیده‌های پرشمار او از ابوصالح شاگرد ابن عباس را نادیده نباید گرفت (نك‍ : ذهبی، همانجا).
اعمش در محیط علمی كوفه، از شیوخ مهم حدیث در عصر خود محسوب می‌شده است و افزون‌بر محدثان كوفی چون سفیان ثوری و وكیع بن جراح، بزرگانی چون شعبه از بصره، اوزاعی از شام، ابن اسحاق از مدینه و معمر از یمن از او حدیث شنیده‌اند. به این فهرست فقیهانی صاحب رأی چون ابوحنیفه و قاضی ابویوسف را نیز باید افزود (برای فهرست راویان او، نك‍ : مزی، 12 / 80-83؛ نیز ابن سعد، 7(2) / 74؛ خطیب، تاریخ، 9 / 3).
در باب اسناد حدیث، اعمش ازجمله نخستین كسانی در عراق است كه به ضبط اسانید حدیث اهتمام ورزیده، و به تعبیر خود، اسناد را نسبت به حدیث «سرمایه» (رأس المال) می‌دانسته است (نك‍ : ابونعیم، 5 / 52). وی به گفتۀ خود از زمان تحصیل نزد ابراهیم نخعی به ضبط اسانید توجه داشته، و ازاین‌روی، در میان شاگردان ابراهیم تنها كسی بوده كه در هر حدیثی از ابراهیم طلب اسناد می‌كرده است (نك‍ : ابن ابی حاتم، 2(1) / 147). به تعبیری اعمش آغازگر حركتی در جهت تكیه بر اسناد در محیط حدیثی عراق است كه ادامۀ آن را می‌توان در برخی شاگردان مكتب او چون ابوبكر بن عیاش مشاهده كرد (نك‍ : ه‍ د، اسناد). دیدگاه انتقادی و تردیدآمیز اعمش نسبت به بخشی از احادیث متداول، در شخصیت حدیثی او به ویژه در آن روزگار شایان تأمل است؛ این نگرش از اوان تحصیل در او پدیدار گشته، و نمودی از آن در برخورد او با استادش ایاس بن معاویه در واسط ثبت شده است (نك‍ : ذهبی، همانجا).
در حیات علمی اعمش، محدث بودن او با مخالفتهایش با اصحاب حدیث متعارض به نظر می‌آید؛ چه، وی به تندی محدثان كوفه در عصر خود را مورد انتقاد قرار می‌داده (ابن قتیبه، المعارف، 490؛ خطیب، همان، 9 / 11)، و در صورت دیدن یكی از «اصحاب حدیث» در محفل خود، از بازگو كردن حدیث پرهیز می‌كرده است (نك‍ : همو، شرف ... ، 131 به بعد؛ ذهبی، همان، 6 / 233-234). این تعبیر كه اعمش حدیث گفتن برای برخی را ریختن مروارید به پای خوكان می‌پنداشته، در منابع شهرت یافته است (مثلاً نك‍ : عجلی، همانجا؛ خطیب، تقیید ... ، 147؛ ابونعیم، همانجا). در رفع این تعارض باید گفت كه اعمش روش معمول میان اصحاب حدیث زمان خود در نقل انبوه احادیث و كم توجهی نسبت به تشخیص سره از ناسره را ناپسند می‌داشته، و این روش اصحاب حدیث را انحرافی اصولی از روش سلف می‌دانسته است؛ وی در پاسخی خطاب به عطاء بن ابی رباح بیان داشته است كه اساس نقل حدیث ریشه در عهد پیامبر (ص) دارد، «اما از آن هنگام كه شما بر هر رام و نارامی فراز آمدید، ما حدیث را به كناری نهادیم» (نك‍ : عجلی، 206؛ قس: دارمی، 1 / 114: تعبیری مشابه از ابن عباس).
از نظر جایگاه رجالی، همچون بسیاری كسان دیگر، با اعمش نیز به صورت مكتبی و حتى بومی برخورد شده است. وی در میان كوفیان از چنان اعتباری برخوردار بود كه او را «مُصْحَف» لقب داده بودند، تعبیری كه از زبان شعبه، عالم بصری گراینده به كوفه نیز نقل شده است (برای موارد مختلف، نك‍ : خطیب، تاریخ، همانجا). حتى در مدینه، ابن شهاب زهری محدث سختگیر حجاز، اعمش را به عنوان تنها استثنای عراقیان در ثبت حدیث پذیرفته است (نك‍ : ابن سعد، 6 / 239)، در حالی كه برخی بصریان متقدم چون یحیی بن سعید بر پاره‌ای از مرویات او خرده گرفته‌اند (نك‍ : ترمذی، 5 / 754؛ نیز ذهبی، میزان ... ، 2 / 224). در میان رجال‌شناسان اصحاب حدیث در سدۀ 3 ق / 9 م، احمد بن حنبل از اضطراب بسیار در حدیث او سخن گفته (همو، سیر، 6 / 236)، و از همان زمان مسألۀ تدلیس او در روایت از برخی صحابه و تابعین مطرح شده است (نك‍ : ابن حجر، 4 / 224-226)؛ اما برخی دیگر از رجالیان عراقی و ایرانی چون یحیی بن معین، نسایی، ابوحاتم رازی و عجلی بر ثقه بودن او تصریح كرده (نك‍ : عجلی، 204؛ ابن ابی حاتم، 2(1) / 146؛ مزی، 12 / 89)، و مسلم صحت حفظ او را «مستفیض» دانسته است (نك‍ : 1 / 6).
اعمش خود به كتابت حدیث نمی‌پرداخت و تنها برخی از شاگردانش چون جریر، احادیث او را در جزوه‌هایی مكتوب ساخته بودند (مثلاً نك‍ : خطیب، همان، 9 / 10). احادیث اعمش در مجامیع گوناگون حدیثی، از جمله در صحاح سته دست یافتنی است.


فقه اعمش

اعمش در عهد خود به عنوان یكی از فقیهان بنام در بلاد اسلامی شناخته می‌شده (نك‍ : یعقوبی، 2 / 391)، و ابن ابی لیلى فقیه كوفه، او را به عنوان «بزرگِ فقیهان» به والی عیسی بن موسى معرفی نموده است (نك‍ : خطیب، همان، 9 / 7- 8؛ قس: عجلی، 206-207)؛ با این حال، روش فقهی اعمش و آراء او در آثار فقه تطبیقی مورد توجه قرار نگرفته است. اعمش در فقه نیز ــ همچون ویژگی شناخته‌اش در قرائت ــ سخت به تعالیم بوم كوفه پایبند بوده است؛ به تعبیر عجلی وی خود بر مذهب ابن مسعود، و كوفیان بر مذهب او بوده‌اند (ص 206). او

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: