صفحه اصلی / مقالات / اصم /

فهرست مطالب

اصم


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 16 مهر 1398 تاریخچه مقاله

اَصَمّ، ابوبكر عبدالرحمان بن كیسان بن جریر اموی (د 200 یا 201 ق / 816 یا 817 م)، متكلم، فقیه و مفسر معتزلی. دربارۀ سرگذشت او اطلاعات محدودی در دست است. با آنكه او از چهره‌های مشهور و از سركردگان معتزله به شمار می‌رفت، ولی به سبب آراء خاصی كه در باب امامت و اَعراض داشت، معتزله او را یك معتزلی تمام عیار نمی‌دانستند و به او به چشم بیگانه نظر می‌كردند (ابن ندیم، 214؛ قاضی عبدالجبار، «فضل ... »، 267).
اصم در روزگار خود چهره‌ای شناخته شده بود و مأمون با وی مكاتبه می‌كرد، با اینهمه، روزگار را به سختی می‌گذرانید و از تقرب به دربار خلیفه ابا می‌كرد و صبر در فقر را پیشۀ خود ساخته بود (همانجاها). ابوالهذیل علاف (ه‍ م) هم با آنكه به وی تمایلی نداشت و به او لقب «خَربان» (مُكاری) داده بود، بارها با او به مناظره پرداخت (نک‍ : ملطی، 43). او همچنین با هشام بن حكم مناظره‌هایی داشت (قاضی عبدالجبار، همانجا). اصم را پرهیزگارترین مرد زمان خود خوانده‌اند (نک‍ : همانجا). به گفتۀ قاضی عبدالجبار اصم در بصره مسجدی داشت و در آنجا 80 شیخ با او نماز می‌گزاردند (همانجا). از شاگردان او ابن‌علیه (د 193 ق) را می‌توان نام برد (همانجا).
اصم دارای تألیفات فراوانی بوده كه به گفتۀ ملطی (همانجا) تا آن زمان بی‌سابقه بوده است. متأسفانه هیچ یك از آثار وی باقی نمانده است (برای فهرست آثار او، نك‍ : ابن ندیم، همانجا) و تنها خلاصه‌ای از آراء او را در عباراتی كوتاه و به نحو پراكنده در منابع مختلف می‌یابیم. در اینجا عقاید وی به طور دسته‌بندی شده و منظم توضیح داده می‌شود:

 

منزلتی میان دو منزلت

یكی از اصول پنجگانۀ معتزله (نک‍ : ه‍ د، اصول خمسه) این بود كه مرتكب گناه كبیره فاسق است. او را نه مؤمن می‌شمردند و نه كافر. اصم برخلاف سایر معتزله این اصل را قبول نداشت و بر آن بود كه ایمان مجموعه‌ای از همۀ طاعتهاست و مرتكب كبیره به سبب گناهش فاسق است، ولی چون به توحید اعتقاد دارد و طاعت می‌ورزد، مؤمن است و از دایرۀ ایمان بیرون نمی‌رود (اشعری، 269-270).
 

وعد و وعید

معتزله جملگی معتقد بودند كه مرتكب گناه كبیره اگر بدون توبه از دنیا برود، تا ابد در آتش دوزخ گرفتار خواهد شد. دربارۀ عقیدۀ اصم دربارۀ این اصل، دو روایت متعارض وجود دارد: به روایت اشعری (ص 278) او فاسق را دشمن خدا و اهل آتش می‌دانست؛ اما ابن حزم (4 / 80) می‌گوید كه او معتقد بود همۀ مؤمنان در بهشتند، هر چند كه گناهان كبیرۀ بسیاری مرتكب شده باشند.
 

امر به معروف و نهی از منكر

همگی معتزله اتفاق نظر دارند بر اینكه در صورت توانایی و امكان، امر به معروف و نهی از منكر به وسیلۀ دست، زبان و حتى شمشیر واجب است. به عبارت دیگر هرگاه بتوان اهل بغی را با اسلحه از میان برداشت و حق را اقامه كرد، چنین كاری واجب است. اما اصم نظر دیگری دارد و می‌گوید: اگر مردم شخص عادلی را به عنوان امام بپذیرند و از او اطاعت كنند، در این صورت قیام كردن برضد اهل بغی واجب است، ولی اگر چنین امری متحقق نشد، قیام واجب نیست (اشعری، 278، 451).
 

امامت و سیاست

همگی متكلمان در اینكه امامت امری لازم است، تردیدی ندارند، اما اصم در این میان نظر خاصی دارد و می‌گوید: اگر مردم مراعات حال یكدیگر را بكنند و حقوق هم را زیر پا نگذارند، نیازی به وجود امام نیست (همو، 460). اصم از متكلمانی است كه امامت مفضول بر فاضل را قبول دارد. البته دلیل اعتقاد او به جواز امامت مفضول با ادلۀ سایر كسانی كه به این امر معتقدند، تفاوت دارد. دلیل او این است كه فرض كنید مردم در زمانی خاص مردی را به امامت برمی‌گزینند كه به نظرشان در زمان بیعت با او، از دیگران فاضل‌تر است، اما امكان دارد كه بعدها كسی در میان امت ظهور كند كه از او فاضل‌تر باشد. فاضل‌تر بودن از دیگران برای هیچ كس امر ثابتی نیست، چرا كه شخص می‌تواند امروز مفضول باشد و فردا فاضل گردد و یا امروز جاهل باشد و فردا عالم گردد. از سوی دیگر این كار هم شدنی نیست كه به محض اینكه در میان امت شخصی پدید آمد كه از امام وقت فاضل‌تر بود، امام را خلع كنند و او را به جایش بگذارند، چه، در این صورت مردم پیوسته باید یكی را خلع كنند و دیگری را بنشانند. این كار افزون بر اینكه به هرج و مرج می‌كشد، مورد تأیید شریعت اسلام نیز نیست. پس امامت مفضول بدین لحاظ جایز است ( مسائل ... ، 59-61).
عقیدۀ اصم دربارۀ خلفای راشدین این است كه امامت ابوبكر، عمر و عثمان بر حق بود. او برخلاف معتزله، امامت علی (ع) را درست نمی‌دانست، چرا كه به نظر او مردم به آن راضی نبودند و اجماعی در مورد آن صورت نگرفت. او پس از علی (ع) امامت معاویه را بر حق می‌داند و دلیلش این است كه مسلمانان بر امامت وی اتفاق نظر داشتند (اشعری، 456؛ قاضی عبدالجبار، المغنی ... ، 20(2) / 60، 61).
اصم دربارۀ جنگ علی (ع) با طلحه و زبیر و معاویه بر آن است كه اگر علی (ع) انگیزه‌اش این بوده كه شرایطی را برای مردم فراهم كند تا شخصی را به امامت برگزینند، كار شایسته‌ای انجام داده است. او دربارۀ جنگیدن آنان نیز با علی (ع) همین گونه داوری می‌كند (اشعری، 453، 457- 458).بدین سان، او از داوری دربارۀ طرفین این جنگها و نسبت دادن آنان به حق یا باطل، تن زده است (سعد بن عبدالله، 13؛ مفید، 63).

 

طبیعیات

اصم اساساً وجود اَعراض را انكار می‌كرد و می‌گفت جز جسمی كه دارای طول و عرض و عمق است، امر دیگری را نمی‌توان اثبات كرد. حركت، سكون، فعل، قیام، قعود، افتراق، اجتماع، رنگ، صوت، طعم و رائحه همۀ اینها چیزی غیر از جسم نیست. صاحب‌نظران دربارۀ این عقیدۀ اصم دو تفسیر مختلف دارند: برخی معتقدند كه او وجود اعراض یاد شده را قبول دارد، ولی آنها را برای جسم ضروری می‌داند، اما برخی دیگر این گفتۀ اصم را اینگونه تفسیر می‌كنند كه او هیچ عَرضی را به هیچ وجه قبول ندارد (اشعری، 343-344). بدین قرار، او استطاعت و عجز را چیزی غیر از شخص مستطیع و شخص عاجز نمی‌دانست (همو، 242؛ ابن حزم، 3 / 34). نظر او دربارۀ كلام خدا ( قرآن) نیز بی‌ارتباط با نظریه‌اش دربارۀ اعراض نیست. از نظر او قرآن یك جسم است و محال است كه قرآن عرض باشد، چرا كه امكان ندارد خداوند یا شخص دیگری عرضی را به وجود آورد (اشعری، 588).
ناگفته نباید گذاشت كه اصم دارای دیدگاه حسی است. برای آشنایی با این دیدگاه باید از سایر آراء او از جمله رأیش در باب انسان، روح و نفس مدد جست. كوتاه‌ترین عبارتی كه دیدگاه حسی او را صراحتاً بیان می‌دارد، این است كه می‌گوید: لا اَعْرِفُ الاّ ما شاهَدْتُهُ بِحَواسّی: من به چیزی، جز آنچه با حواس خویش دریافته باشم، باور ندارم (نک‍ : ابن‌حزم، 5 / 201). بدین‌سان، «نفس» همین بدن است، نه چیزی جز آن (نک‍ : اشعری، 335) و انسان جز همین جسد دارای طول و عرض و عمق چیز دیگری نیست و حیات و روح چیزی جز جسد نیست. انسان جوهر واحدی است كه روح ندارد (نک‍ : همو، 331، 335-336؛ ابن حزم، 4 / 122).

مآخذ

ابن حزم، علی، الفصل فی الملل و الاهواء والنحل، به كوشش محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، حجاز، 1402 ق / 1982 م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ اشعری، علی، مقالات الاسلامیین، به كوشش هلموت ریتر، ویسبادن، 1400 ق / 1980 م؛ سعد بن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، به كوشش محمدجواد مشكور، تهران، 1361 ش؛ قاضی عبدالجبار، «فضل الاعتزال»، فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة، به كوشش فؤاد سید، تونس، 1393 ق / 1974 م؛ همو، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، به كوشش عبدالحلیم محمود و سلیمان دنیا، قاهره، الدار المصریة للتألیف و الترجمه؛ مسائل الامامة، منسوب به ناشئ اكبر، به كوشش فان اس، بیروت، 1971 م؛ مفید، محمد، الجمل، به كوشش علی میرشریفی، قم، 1371 ش؛ ملطی، محمد، التنبیه و الرد، به كوشش محمدزاهد كوثری، مكتب نشر الثقافة الاسلامیه، 1368 ق / 1949 م.
 

فریبا جایدرپور

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: