صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / اشاعره /

فهرست مطالب

اشاعره


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 12 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

 اشاعره‌ \ašāʾere\، نامی که به پیروان مکتب کلامی ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری (ه‍ م) گفته می‌شود. اشاعره در معنای عام، به سنت‌گرایان یا اهل سنت و جماعت گفته می‌شود؛ یعنی آنان که در برابر خردگرایان معتزلی، بر نقل (= قرآن و سنت) تأکید می‌ورزند و نقل را بر عقل ترجیح می‌دهند. 
دو سدۀ 2 و 3 ق‌ / 8 و 9 م‌ در تاريخ‌ انديشۀ كلامی‌، دوره‌ای حساس‌ بوده‌، و بخش‌ مهمی‌ از تدوين‌ و شكل‌گيری موضوعات‌ اين‌ علم‌ در اين‌ دوره‌ صورت‌ گرفته‌ است‌. پردازندگان‌ به‌ عقايد اسلامی‌ را در محافل‌ اهل‌ سنت‌ (به‌ مفهومی‌ اعم‌) در سده‌های 2 و 3 ق از ديدگاه‌ چگونگی‌ برخورد با مباحث‌ كلامی‌، می‌توان‌ در دو گروه‌ دسته‌بندی كرد: گروهی‌ چون‌ معتزله‌ و مكاتب نزديك‌ به‌ آن‌، مروّجان‌ «علم‌ كلام‌» بودند و با برخوردی عقل‌گرايانه‌، مجموعه‌ای نظام‌دار و تحليلی‌ از عقايد دينی‌ و جهان‌‌شناسی‌ را ارائه‌ می‌كردند و گروهی‌ ديگر با تكيه‌ای تمام‌ بر سنت‌، در برخوردی انفعالی‌ با تعاليم‌ كلامی‌، به‌ موضع‌گيری، و گاه‌ بحث‌ در باب‌ مسائل‌ كلامی‌ پای نهاده‌، و گاه‌ خود نيز به‌ گونه‌ای كلام‌ معارض‌ يا بينابين‌ رسيده‌اند. 
آشكار است‌ كه‌ در اين‌ ميان،‌ مباحث‌ كلامی‌ ـ فلسفی‌، يا به‌ اصطلاح‌، «مباحث دقيق‌» تنها برای گروه‌ نخستين‌ جذابيت‌ داشته‌ است‌ و گروه‌ دوم عموماً از درگيرشدن‌ در اين‌ مباحث‌ كه‌ از نصوص‌ شرعی‌ بيگانه‌ بوده‌، ابا داشته‌اند. گروه‌ اخير كه‌ عموماً گرايشی‌ كلام‌‌گريز و حتى گاه‌ كلام‌‌ستيز از خود بروز می‌داد، در تشكل‌ «اصحاب‌ حديث‌» تجلی می‌يافت‌ و دست‌كم‌ از آغاز سدۀ 3 ق‌، عنوان «اهل‌ السنة» را همچون‌ عنوانی‌ تشريفی‌ و مشترك‌ بر خـود داشت‌ (مثـلاً نك‍ : ابن‌سعد، 6 / 269 ، 283؛ ابن‌‌قتيبه‌، 82؛ ابن‌‌نديم‌، 111).

انديشۀ اصحاب‌ حديث‌ و مذهب‌ اشاعره

الف‌‌ـ جريان‌ متكلمان‌ اهل‌ سنت‌

 البته‌ آنچه‌ در منابع‌ متقدم‌ اسلامی‌ به‌ عنوان‌ اصحاب‌ حديث‌ شناخته‌ می‌شود، دست‌‌كم‌ در برخورد با مسائل‌ اعتقادی، نمی‌تواند مكتبی‌ واحد و منسجم‌ تلقی‌ گردد؛ چه‌، اين‌ گرايش‌ در طول‌ يك‌ سده‌ ايفای نقش‌ فعال‌ و تعيين‌‌كننده‌ در محافل‌ فكری، طيفهای مختلفی‌ را به‌ خود ديده‌ است‌. در نگرشی‌ كلی‌ بر روند جهت‌گيريهای اين‌ گروه‌، به‌ويژه‌ بايد تعاليم‌ مكاتب‌ حديث‌‌گرای پايه‌‌گذارده‌ در سدۀ 2 ق‌، به‌ پيشوايی‌ مالك‌، سفيان‌ ثوری و شافعی‌ را از تعاليم‌ اصحاب‌ حديث عراق‌ در سدۀ 3 ق‌، به‌ رهبری احمد بن‌ حنبل‌ تميز داد. در مقام اجمال‌، بايد گفت‌ آنچه‌ تعاليم‌ احمد بن‌ حنبل‌ را از حديث‌‌گرايان‌ پيشين‌ متمايز می‌ساخت‌، بيشتر اختلاف‌ در شيوۀ برخورد با نصوص‌ اعتقادی بود؛ چه‌، پرهيز سخت‌ از هرگونه‌ تأويل‌ نسبت‌ به‌ نصوص‌ قرآنی‌ و احاديث‌، و تأكيد بر پذيرش‌ ظاهر نصوص‌ بدون‌ «چگونه‌» و «چرا»، نظام‌ اعتقادی اين‌ گروه‌ از اصحاب‌ حديث‌ را به‌ صورت‌ مجموعه‌ای توجيه‌‌ناشده‌ از قالبهای مأثور درآورده‌ بود (برای توضيح‌، نك‍ : دبا، اصحاب‌ حديث‌).
بی‌ترديد، گريز از پاسخ‌ به‌ اشكالات‌ و ايرادات‌ روزافزون‌ متكلمان‌ و دعوت‌ همراهان‌ به‌ تعبد در باورهای دينی‌، نمی‌توانست‌ برای همگان‌ و هر محيطی‌ راه‌‌حلی‌ مناسب‌ باشد و هم‌ ازاين‌‌رو، در درون‌ محافل‌ اصحاب‌ حديث‌، ديدگاههايی‌ كلامی‌ پديد آمد كه‌ بتواند با گفتار معتزليان‌ و ديگر متكلمان‌ مخالف‌ به‌ مقابله‌ برخيزد و بر حقانيت‌ مذهب‌ اصحاب‌ حديث‌ احتجاج‌ كند. اگر گرايش‌ به‌ برخی‌ مباحث‌ كلامی‌ را در ميان‌ عالمان‌ اصحاب‌ حديث‌ در سدۀ 2 ق‌، نظير ابن‌عليه‌ در عراق‌ و ابن‌هرمز در حجاز، نتوان‌ جز آغازی بر اين‌ جريان‌ به‌ شمار آورد، بايد اذعان‌ داشت‌ كه‌ در طول‌ سدۀ 3 ق‌، اين‌ جريان‌ از سوی چند تن‌ از رجال‌ برجستۀ اصحاب‌ حديث‌ ادامه‌ يافته‌، و نقطۀ آغاز يادشده‌ را به‌ پيدايی‌ كلام‌ اشعری پيوند داده است‌ (برای توضيح‌ دربارۀ جريان‌ كلامی‌ و محافل‌ اصحاب‌ حديث‌، نك‍ : مقدسی‌، 60-64، جم‍ ‌). 
در بررسی اين‌ شخصيتها كه‌ از سويی،‌ برخاسته‌ از محافل‌ اصحاب حديث بوده‌اند و از دگر سو، همواره‌ از سوی صاحب‌حديثان‌ تندرو به‌ عنوان‌ بدعت‌گذار‌ شناخته‌ شده‌اند، نخست‌ بايد به‌ حسين‌ كرابيسی‌ (د 248 ق‌ / 862 م‌) اشاره‌ كرد (برای پيوند او با اصحاب‌ حديث‌، نك‍ : سيد مرتضى‌، 29). كرابيسی‌ با برخوردی متكلمانه‌، در باب‌ خلق‌ قرآن‌ با احمد بن‌ حنبل‌، بزرگ‌ محدثان‌ بغداد، به‌ مقابله‌ برخاست‌ و لفظ قاری به‌ قرائت‌ قرآن‌ را مخلوق‌ انگاشت‌ (نك‍ : اشعری، 602؛ نيز ذهبی‌، ميزان‌ ... ، 1 / 544).
در ادامۀ سخن‌ از اين‌ متكلمان‌، بايد به‌ 3 رأس‌ مثلثی‌ اشاره‌ كرد كه‌ ابن‌عساكر در سخن‌ از زمينه‌های كلام‌ اشعری، آنان‌ را بازگشايندۀ اين‌ راه‌ شمرده‌ است‌. وی ضمن‌ نام‌بردن‌ از عبدالعزيز مكی‌، حارث‌ محاسبی و ابن‌كلاب ايشان‌ را نخستين «متكلمان‌ اهل‌ سنت‌» خوانده‌ است (نك‍ : ابن‌عساكر، 116، نيز 119). عبدالعزيز ابن‌ يحيى‌ كنانی‌ مكی‌، از عالمان‌ اوايل‌ سدۀ 3 ق‌، در باب‌ خلق‌ قرآن‌ با بشر مريسی‌ مناظراتی‌ گسترده‌ داشته‌ است‌ كه‌ حاصل‌ آن‌ را در كتابی‌ با عنوان‌ الحيدة گرد آورده‌ است‌ (نك‍ : ابن‌‌نديم‌، 236؛ ذهبی‌، همان‌، 2 / 639). حارث‌ بن‌ اسد محاسبی‌، زاهد نامدار بصری (د 243 ق‌ / 857 م‌) است‌ كه‌ با وجود برخاستن‌ از حلقه‌های حديث‌گرا، در عقايد به‌ شيوه‌های اهل‌ كلام‌ گرويده‌، و برخی‌ باورهای او هدف‌ رد و اعتراضهای احمد بن‌ حنبل‌ بوده‌ است‌ (نك‍ : همان‌، 1 / 430-431). 
ابن‌كلاب‌، از برجستگان‌ اصحاب‌ حديث‌ در بصره‌، بيش‌ از دو تن‌ ديگر شايستۀ عنوان‌ متكلم‌ است‌؛ متكلمی‌ كه‌ در نظريه‌ای نسبتاً پيچيده‌ دربارۀ كلام‌ خدا، آن‌ را حقيقتی‌ قديم‌ دانسته‌ كه‌ «معنايی‌ واحد با خداوند» است‌. به‌ باور او، قرآن‌ تعبيری عربی‌ از كلام‌ خدا ست‌ و كلام‌ خدا حقيقتی‌ جز حروف‌ و اصوات‌، و بی‌اختلاف‌ و انقسام‌‌ناپذير است‌ و صوت‌ مسموع‌ از كلام‌الله‌ تنها عبارتی‌ از كلام‌الله‌ (و نه‌ عين آن‌) است‌ (نك‍ : اشعری، 584- 585؛ قـاضی‌ عبدالجبار، 7 / 95 بب‍ ؛ بـرای تحليل‌، نك‍ : فان‌ اس‌، 103 ff.‍؛ برای مطالعه‌ای دربارۀ اين‌ طبقه‌ از متكلمان‌، نك‍ : موسى‌، 15-82).
جريان‌ «متكلمان‌ اهل‌ سنت‌» به‌ معنی‌ خاص‌ خود، يعنی‌ جريانی‌ كه‌ دفاع‌ از مواضع‌ اصحاب‌ حديث را‌ در برابر كلام‌ معتزلی‌ و ديگر فرقه‌های مخالف‌ كلامی‌ بر عهده‌ داشت‌، در طول‌ سدۀ 3 ق‌، بر ايجاد نظامی‌ فراگير و ارائۀ دستگاهی‌ منسجم‌ در عقايد دينی‌ و جهان‌شناسی‌ كه‌ قابل‌ عرضه‌ در برابر دستگاههای موجود كلامی‌ بوده‌ باشد، دست‌ نيافت‌. جامعۀ اهل‌ سنت‌ (به‌ مفهوم‌ مضيق‌ آن‌)، آن‌ هنگام‌ توان‌ برابری با محافل‌ كلامی‌ مخالف‌ را در خود يافت‌ كه‌ ابوالحسن‌ اشعری دستگاه‌ كلامی‌ خود را پديد آورد و حلقه‌ای توانمند در آموزش‌ كلامی‌ ايجاد كرد كه‌ قادر بود در مدت‌ زمانی‌ نسبتاً كوتاه‌، نظام‌ كلامی‌ جديد اهل‌ سنت‌ را در محيطهای مستعد از مشرق‌ تا مغرب‌ جهان‌ اسلام‌ بشناساند، نظامی‌ كه‌ به‌ زودی با عنوان‌ مذهب‌ كلامی‌ اشعری شناخته‌ شد و پيروان‌ آن‌ با عنوان‌ «اشاعره‌» شهرت‌ يافتند.
با وجود آنكه‌ سخت‌ترين‌ دشمنان‌ اشاعره‌ در طول‌ تاريخ‌، اصحاب حديث‌ بوده‌اند، اما چه خود اشعری و چه‌ پيروان‌ او، همواره‌ بر اين‌ نكته كه‌ خود اصحاب‌ حديث‌ و اهل‌ سنت‌ و جماعت‌اند، تأكيد ورزيده‌اند (مثلاً نك‍ : اشعری، 290-297؛ ابن‌عساكر، 113 بب‍ ، نيز 127). در نگرشی‌ كلی،‌ بايد گفت‌ كه‌ معتدلان‌ اصحاب‌ حديث‌ از مالكيه‌ و شافعيه‌ به‌سرعت‌ به‌ پيروی مذهب‌ اشعری گرويدند و تندروان‌ اصحاب‌ حديث‌ يا حنابله،‌ با منطقی‌ كاملاً متفاوت‌، در كنار معتزليان‌ و غالب‌ حنفيان‌ در صف مخالفان‌ اشاعره‌ جای گرفتند (نك‍ : مقدسی‌، 64-70).

ب ـ نخستين‌ استقبالها از انديشۀ اشعری

در بررسی‌ نخستين‌ تلاشها در گسترش‌ و تبليغ‌ انديشۀ كلامی‌ اشعری، پيش‌ از همه،‌ نشانهای اين‌ جريان‌ را بايد در مكاتبات‌ اشعری با پرسشگران سرزمينهای گوناگون‌ جست‌‌و‌جو كرد؛ اگرچه‌ پيشاپيش‌ بايد در نظر داشت‌ كه‌ چنين‌ مكاتباتی‌ همواره‌ به‌ مفهوم‌ حصول‌ توفيق‌ در تبليغ‌ و گسترش مذهب‌ نمی‌تواند بود. در فهرست‌ آثار اشعری ــ اعم‌ از يافت‌‌شده‌ و نايافته‌ ــ عنوان‌ نامه‌ها و جوابيه‌هايی‌ از ابوالحسن‌ اشعری به‌ اهالی‌ بومهای گوناگون‌ ديده‌ می‌شود كه‌ از آن‌ ميان‌، مكاتبات‌ وسيع‌ او با مردم‌ شهرهای مختلف‌ ايران‌ جلب‌ توجه‌ می‌كند. وجود عنوان‌ نامه‌هايی‌ چون‌ كتاب‌ الطبريين‌، جواب‌ الخراسانية، كتاب‌ الارجانيين‌، جواب‌ السيرافيين‌، جواب‌ لجرجانيين‌، جوابات‌ الرامهرمزيين‌ و جوابات‌ اهل‌ فارس‌ در فهرست‌ آثار اشعری، نشان‌ از توجه‌ ويژۀ وی به‌ ايرانيان‌ به‌ عنوان‌ مخاطبان‌ تعاليم‌ خود دارد (نك‍ : ابن‌عساكر، 132-134). به‌ عناوين‌ يادشده‌، بايد مكاتبات‌ محدود اشعری با همسايگان‌ خود در عراق‌، مانند جواب‌ الواسطيين‌، و نوشته‌های او به‌ بلاد عربی‌، چون‌ جواب‌ العمانيين‌، جواب‌ الدمشقيين‌، جواب‌ المصريين‌ و جواب‌ مسائل‌ كتب‌ بها الى‌ اهل‌ الثغر را نیز افزود (نك‍ : همانجا، نيز 136). 
از آنجا كه‌ اشعری شاگردانی‌ از بلاد گوناگون‌ اسلامی‌ را به‌ گرد خود آورده‌ بود، بازگشت‌ اين‌ شاگردان‌ كه‌ هر يك‌ مبلّغی محلی‌ برای تعاليم‌ اشعری بودند، می‌تواند گامی‌ مؤثر در جهت‌ گسترش‌ مذهب‌ وی تلقی‌ شود. در فهرست‌ مفصلی‌ كه‌ ابن‌عساكر از شاگردان‌ اشعری به‌ دست‌ داده است‌، بر خلاف‌ انتظار، شمار شاگردان‌ عراقی‌ يادشده‌، بسيار محدود است‌ و جز نام‌ ابوعبدالله‌ ابن‌ مجاهد بصری، ابوالحسن‌ باهلی‌ بصری و ابن‌سمعون‌ مذكر بغدادی (ص‌ 177-207) به‌ ثبت‌ نرسيده‌ است‌؛ اما در آن‌ بخش‌ از فهرست‌ كه‌ به‌ ايران‌ مربوط می‌شود، نام‌ شماری از عالمان‌ خراسانی‌، چون‌ ابوسهل‌ صعلوكی‌، ابوزيد مروزی و زاهر بن‌ احمد سرخسی‌ از خراسان‌، و قفال‌ چاچی‌ و ابوبكر اودنی‌ از بخشهای شافعی‌‌نشين‌ ماوراءالنهر در چاچ‌ و بخارا به‌ چشم‌ می‌آيد. در ديگر نواحی‌ ايران‌ نيز، نام‌ رجالی‌ از گرگان‌ و طبرستان‌ و اصفهان‌ و فارس‌ ديده‌ می‌شود (نك‍ : همانجا).
در نگاهی‌ انتقادی به‌ اين‌ فهرست‌، بايد يادآور شد كه‌ نامهای يادشده‌ در كتاب‌ ابن‌عساكر با شرح‌ حال‌ و توضيحی‌ كه‌ ذيل‌ هريك‌ آمده‌ است‌، در نشان‌‌دادن‌ اينكه‌ هريك‌ از عالمان‌ يادشده‌ تا چه‌ حد در تبليغ‌ و ترويج‌ مذهب‌ اشعری مؤثر بوده‌اند، كاربرد تاريخی ندارد و بيشتر به‌ فهرستی‌ نمادين‌ می‌ماند كه‌ مؤلف‌ در تنظيم آن‌ دقت‌ چندانی‌ به‌ خرج‌ نداده‌ است‌ كه‌ شخصيتهای گزيده‌شده‌، حتى خود الزاماً بر مذهب‌ اشعری بوده‌ باشند.
به‌ دور از بزرگ‌نماييهای موجود در كتاب‌ ابن‌عساكر، از بخشهای درونی‌ ايران‌ كه‌ می‌توان‌ نقش‌ شاگردان‌ اشعری را در ترويج‌ مذهب‌ در آن‌ جدی شمرد، منطقۀ فارس‌ است‌. بر پايۀ گزارش‌ ابن‌فورك‌ كه‌ در سدۀ 4 ق‌ / 10 م‌ به‌ عنوان‌ شاهد عينی‌ در شيراز بوده‌ است‌، شخصی‌ به‌ نام‌ ابوعبدالله‌ حمويۀ سيرافی‌ كه‌ مدتی‌ دراز صحبت‌ اشعری را درك‌ كرده‌ بود، در بازگشت‌ خود بـه‌ موطن‌، شاگردانی‌ مبـرز را در كلام‌ اشعری تربيت‌ كـرد (نك‍ : همو، 128). جايگاه‌ مهم‌ حمويه‌ در گزارش‌ مجمل‌ ابن‌‌نديم‌ نيز تأييد گشته‌، و در كنار او از فردی به‌ نام‌ «دميانی‌» (طبق‌ برخی‌ نسخ‌ از اهل سيراف‌) نيز به‌ عنوان‌ حامل‌ علم‌ اشعری ياد شده‌ است‌ (نك‍ : ص‌ 231؛ نيز ياقوت‌، 2 / 606: دميانه‌ از بلاد اندلس‌). 
همچنين‌ بايد از اصفهان‌ ياد كرد كه‌ بر پايۀ گزارش‌ ابونعيم‌، يكی‌ از شاگردان ‌اشعری به ‌نام‌ ابوعبدالله‌ محمد بن‌ قاسم‌ شافعی ‌در 353 ق‌ / 964 م‌ به‌ موطن‌ بازگشت‌ و در آنجا، به عنوان‌ «متكلمی‌ بر مذهب اهل‌ سنت‌» و البته‌ با انتحال‌ مذهب‌ اشعری، ايفای نقش‌ كرد (نك‍ : ابونعيم‌، 2 / 300؛ ابن‌عساكر، 197). در گرگان‌ نيز، ابوعبدالرحمان‌ شروطی‌، از شاگردان‌ اشعری، به‌ عنوان‌ «متكلم‌ اهل‌ سنت‌» شناخته‌ شده‌، و به‌ طبع‌ نخستين‌ مروج‌ مذهب‌ در آن‌ ديار بود (نك‍ : سهمی‌، 424؛ ابن‌عساكر، 206). در مغرب‌ عراق‌، بايد از ابوالحسن‌ عبدالعزيز بن‌ محمد طبری ياد كرد كه‌ گويا در اصل‌ طبرستانی‌ بود و آثاری در زمينۀ كلام‌ داشت‌. او كه‌ از شاگردان‌ خاص‌ اشعری به‌ شمار می‌رفت‌، در برهه‌ای از زمان‌، به‌ شام‌ رفت‌ و مذهب‌ استاد خود را در آن‌ ديار نشر كرد (نك‍ : همو، 195). 
سهم‌ هر يك‌ از شاگردان‌ اشعری در ترويج‌ مذهب‌ او هر چه‌ باشد، بی‌ترديد، اساسی‌ترين‌ نقش‌ را در انتقال‌ كلام‌ اشعری به‌ نسل‌ دوم‌، دو تن‌ از شاگردان‌ بصری او بر عهده‌ داشته‌اند. در اين‌ ميان‌، ابوالحسن باهلی‌ (د پيش‌ از 370 ق‌ / 980 م‌) مؤثرترين‌ شخصيت‌ بوده‌، و اين‌ ميراث‌ كلامی‌ را به‌ 3 شخصيت‌ برجستۀ نسل‌ بعد، يعنی‌ باقلانی‌، ابن‌فورك‌ و ابواسحاق‌ اسفراينی‌، منتقل‌ كرده‌ است‌. پس‌ از او، بايد از ابوعبدالله‌ بن‌ مجاهد بصری (د 370 ق‌) ياد كرد كه‌ باقلانی‌ بخشی‌ از آموخته‌های خود را از كلام‌ اشعری وام‌دار محفل‌ درس‌ او بوده‌ است‌ (نك‍ : فارسی‌، 152؛ ابن‌‌عساكر، 177- 178؛ نيز بغدادی، 221).
يافت‌شدن‌ نام‌ شماری از عالمان‌ بغداد، خراسان‌، گرگان‌ و قومس‌، و اصفهان‌ را در شمار نسل‌ دوم‌ اشعريان‌ (طبقۀ شاگردان‌ اصحاب‌ اشعری)، اجمالاً می‌توان شاهدی بر رواج‌ نسبی‌ اين‌ مذهب‌ در منـاطق‌ يـادشده‌ در ايـن‌ دوره‌ دانست‌ (نك‍ : ابن‌عساكر، 207- 208). گفتنی‌ است‌ كه‌ مقدسی‌ با وجود دقت‌ قابل‌ ملاحظۀ خود در احسن‌ التقاسيم‌ در جهت‌ نشان‌دادن‌ اوضاع‌ مذهبی‌ در يكايك سرزمينهای اسلامی‌، تنها به‌ اشاره،‌ از حضور اقليت‌ اشاعره‌ در بغداد (ص‌ 112) در نيمۀ دوم‌ سدۀ 4 ق‌ خبر داده‌، و در اقليمهای ديگر، يادكرد توزيع‌ جمعيتی‌ اشعريان‌ را فروگذارده‌ است‌، اما شيخ‌ مفيد، متكلم‌ امامی‌ بغداد، در اطلاعی‌ دقيق‌تر از اواخر سدۀ 4 ق‌ يا حداكثر سالهای آغازين‌ سدۀ 5 ق‌، از جمعيت‌ پيروان‌ اشعری در بغداد و بصره‌ در عراق‌، و از رواج‌ اين‌ مذهب‌ در ميان‌ شافعيان‌ ايران‌ در فارس‌ و قومس‌ و خراسان‌ خبر داده‌ است‌ (نك‍ : الجمل‌، 24). 

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: