صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / آسیای مرکزی /

فهرست مطالب

آسیای مرکزی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 9 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اویغورها در شرق کوههای پامیر و غرب بیابان تاکلاماکان، کنار مرزهای افغانستان، هندوستان، تبت و صحرای گبی می‌زیستند. مرکز آنان شهر کهن کاشغر بود و اکنون سرزمینشان استان سین‌کیانگ نامیده می‌شود که مرکز آن شهر اورومچی است. مردم اویغور در سدۀ 7 م از سوی فرمانروایان سلسلۀ تان‌ (تانگ) به‌ تابعیت امپراتوری چین درآمدند. هم‌اکنون نیز سین‌کیانگ یکی از استانهای چین است (رضا، 28؛ نیز نک‍ : ه‍ د، اویغور). 
مردم تبت به گروه شرقی آسیای مرکزی تعلق دارند. فلات تبت بیشتر در جمهوری خلق چین قرار دارد و رشته‌کوههای قراقروم، کونلون، هیمالیا و کوههای چین و تبت آن را در بر گرفته‌اند (BSE 3, XXV / 542, 543). در سدۀ 5 م، این گروه با گروههای چینی، سکایی و غیره درآمیختند و سرانجام در اواخر همین سده در درۀ براهماپوترا مستقر شدند (گومیلف، همان، 16). بعدها ترکان و سپس چینیها بر تبت تسلط یافتند (برای آگاهی بیشتر،‌ نک‍ : ه‍ د، تبت). 
هونها یکی از عمده‌ترین گروههای قومی آسیای مرکزی بودند. اینان در شمال چین و مغولستان مستقر شدند و غالباً اراضی شمال چین را مورد تهدید قرار می‌دادند (آرتامونف، 41, 42). 
جابه‌جایی اقوام کوچندۀ آسیای مرکزی بی‌گمان با شرایط اقلیمی و موقعیت جغرافیایی در ارتباط بوده است. در جریان خشک‌سالیها، سطح مراتع و استپهای قابل سکونت همواره کوچک و کوچک‌تر می‌شد. استپها بایر و چشمه‌ها خشک می‌شدند. از رودها نیز بسترهای خشک بر جا می‌ماند که بادهای شدید آنها را به شنزار بدل می‌کرد (گومیلف، «کشف ... »، 54, 55). در سده‌های 1 تا 4 م، که هونها در دامنۀ کوههای این‌شان می‌زیستند، سراسر منطقه پوشیده از جنگل و چراگاه، و مملو از انواع جانوران بود (بیچورین، I / 94). پس از بروز خشک‌سالی شدید، این سرزمینها به سنگلاخ، مناطق بیابانی و شنزار بدل شدند، چنان‌که یکی از جغرافی‌دانان سدۀ نخست میلادی نوشته است: هرگاه هونها از این سرزمینهای بی‌پوشش گیاهی می‌گذشتند، که زمانی زیستگاه آنان بود، از شدت افسردگی می‌گریستند (گومیلف، همان، 57). این اوضاع و احوال سبب جابه‌جایی ساکنان برخی از نواحی آسیای مرکزی شد. هونها که قادر به اقامت در زیستگاه خود نبودند، به 5 شاخه تقسیم شدند: گروه جنوبی به کرانه‌های رود زرد (هوانگ‌هو) روی آوردند و تابعیت چین را گردن نهادند؛ گروهی در 93 م به آلتای و جونگار رفتند؛ شاخه‌ای به غرب روی آوردند، چنان‌که کوچ آنان 3 سال به درازا کشید؛ شاخه‌ای کوشیدند تا در سین‌کیانگ و غرب بارکول مستقر شوند؛ شاخه‌ای نیز از جونگار به هفت‌رود رفتند و در دامنۀ کوههای اورال سکنا گزیدند و به منطقۀ سکاها نزدیک شدند (همان، 60, 61؛ آرتامونف، همانجا). 
در سدۀ 3 م هونها سَرمَتهای ساکن کرانه‌ها و دهانۀ رود وُلگا را از جایگاهشان بیرون راندند و سپس راه اروپا را در پیش گرفتند. در سدۀ 4 م بار دیگر در دشتهای آسیای مرکزی دورۀ ترسالی آغاز شد که بر ظهور و آرایش نیروهای سیاسی جوامع آسیای مرکزی خالی از تأثیر نبود. این زمان هونها نیروی پیشین را از دست داده بودند و در نتیجه، مقام خود را به نیروی جدید خاقانات تو ـ کیو (تُرک) واگذاردند. گروه اخیر طی سالهای 550 تا 580 م همۀ دشتهای آسیای مرکزی را، از دیوار چین تا رود دُن در قفقاز، به تصرف درآوردند و شهرهای سغد تا کرانۀ آمودریا را ضمیمۀ امپراتوری خود کردند. آنان نه‌تنها در برابر چین، بلکه مقابل دولتهای نیرومند ایران و روم شرقی قرار گرفتند، چنان‌که از همین دوران، موازنۀ نیروها در خاورمیانه (ایران، بیزانس و شبه‌جزیرۀ عربستان و غرب افغانستان) تغییر یافت (گومیلف، همان، 64, 65). 
در روزگار شاهنشاهی شاپور یکم (240-270 م) و شاپور دوم ساسانی (309- 379 م)، کوشانیان که از تیرۀ سکاها بودند و چینیان آنان را یوئه‌چی می‌نامیدند، با دولت ساسانی درگیر شدند و سرانجام به شکست تن در دادند. در نیمۀ نخست سدۀ 4 م هونها، کوشان را تصرف کردند (کریستن‌سن، 205-206). کوشان در سده‌های 4 و 5 م دستخوش درگیریهای داخلی شد. سرانجام در این سرزمین قدرت نصیب هپتالیان شد که بی‌گمان در سرنوشت آسیای مرکزی مؤثر افتاد (غفوراف، I / 155). 
دربارۀ سغد نیز آگاهیهای برجامانده از پیش از سدۀ 7 م بسیار اندک است، ولی می‌دانیم سغد در فاصلۀ سالهای 575-603 م تحت نفوذ و سیطرۀ خاقانات غربی بود (همو، I / 248-249). از گذشتۀ این سرزمین آگاهیهای بسیار اندکی بر جا مانده است که از وجود هپتالیان در سغد طی سدۀ 3 م گواهی می‌دهد (گردیزی، 23). نام سغد در یکی از سرودهای اوستا آمده که ویژۀ مهر است. در مهریشت، کـردۀ 4، ضمن اشاره بـه سغد ــ با عنوان‌ گَو ــ و خوارزم، از رودهای پهنِ قابل کشتی‌رانی با امواج خروشان که به‌سوی مرو، هرات، سغد (گو) و خوارزم شتابد، یاد شده است (نک‍ : یشتها، 1 / 429، 431). در کتیبۀ داریوش بزرگ، نام سغد به‌صورت سوگوده، و نام خوارزم به‌صورت اووارَزمی آمده است (کنت، 117).
جریان حملۀ سپاهیان اسکندر مقدونی به سغد را مورخان باستان آورده، و آن سرزمین را سغدیانا نامیده‌اند. آنان سغد را سرزمینی میان دو رود آمودریا و سیردریا دانسته‌اند، ولی در واقع، سغد سرزمینی بود میان دو رود زرافشان و کشکه‌دریا (ماسون، «فرهنگ ... »، 171). کشفیات باستان‌شناختی در شهر کهنِ افراسیاب، نزدیک سمرقند، روشن ساخت که سغد از دیدگاه جغرافیایی شامل 3 استان بود: سغد جنوبی یا سغد کشکه‌دریا در مسیر رود مذکور، سغد بخارا در مسیر سفلای رود زرافشان، و سغد سمرقند (همان، 179). 
در مسیر رودهای اورخون و یِنیسِی کتیبه‌هایی از ترکان (توـ‌کیوها) به دست آمده که از آن جمله است کتیبۀ قرابالقاسون به 3 زبان ترکی، چینی و سغدی که در 1889 م کشف شد. در این کتیبه برای نخستین بار رابطۀ مردم مستملکات خاقاناتِ ترک آسیای مرکزی با چین مشخص شده است (اسمیرنوا، 6).
خوارزم یکی دیگر از سرزمینهای ایرانی در آسیای مرکزی بـود. برخی از پژوهشگرانْ خوارزم را «ایـران ویج» ــ خاستگاه ایرانیان ــ می‌نامند. دارمِستِتِر آذربایجان را خاستگاه ایرانیان نامیده است (نک‍ ‌: فره‌وشی، 7، 8)، ولی مارکوارت (ص 155-157) خلاف این نظر را ابراز داشتـه، و خوارزم را خاستگاه ایرانیان دانسته است. وی می‌نویسد: خوارزم که در اوستا و کتابهای دینی پهلوی، اَئیریانم وَئِجو نامیده شده، از شرق آمودریا تا دریاچۀ آرال (دریای خوارزم) امتداد داشته است (همانجا). بیشتر پژوهشگران نظر مارکوارت را تأیید می‌کنند (بارتولد، III / 544). نخستین بـار در اوستـا (نک‍ : یشتها، 1 / 431) و سپس در کتیبۀ داریوش بزرگ در بیستون (کنت، همانجا) از خوارزم یاد شده است. هِکاتایوسِ میلِتی از سرزمین خوارزم با تختگاهی به همین نام در شرق اراضی پارت خبر داده است (بارتولد، همانجا). 
به نوشتۀ هرودت، خوارزمیان و پارتیان دارای سپاهی مشترک در ارتش خشیارشا بودند که یک فرمانده در رأس آن قرار داشت (کتاب VII، بند 66). خوارزمیان به‌همراه سغدیان و پارتها و اَریه‌ها تابع یک شهربان (ساتراپ) بودند، ولی در زمان اردشیر دوم هخامنشی (404-357 ق‌م)، خوارزم به‌صورت یک استان (ساتراپیِ) جدا اداره می‌شد (BSE 3, XXVIII / 366-367). استرابن ماساژتها و سکاها را از مردم خوارزم دانسته است (V / 269). هرودت می‌نویسد: در آسیا دشتی است که از همه سو در محاصرۀ کوهها ست. در این کوهها 5 گذرگاه وجود دارد. این دشت در گذشته به خوارزمیان تعلق داشت و با سرزمین اقوام هیرکانی، پارتها، زَرَنگیان و تامانایها هم‌مرز است. در این دشت رود بزرگی به نام آکِس (اُکسوس یا آمودریا) جاری است (کتاب III، بند 117).
خوارزم تا سدۀ 8 م / 2 ق یکی از مراکز عمدۀ آیین زردشت بود. در کاوشهای باستان‌شناسان چندین آتشکده در خوارزم شناخته شده است (BSE 3، همانجا). در 555 م هجوم تـو ـ کیوها (ترکان) به خوارزم آغاز شد و مهاجمان طی یک‌ سال و نیم، قزاقستان مرکزی، هفت‌رود و خوارزم را مسخر کردند (گومیلف، «ترکان»، 35). تو ـ کیوهای قبیلۀ آشینا (ترکان) در سدۀ 6 م با تصرف بخشهای گسترده‌ای از اراضی شرق و غرب آسیای مرکزی، ازجمله سغد، خوارزم، کوشان و غرب بیابان گبی، سرزمینهای گسترده‌ای را در اختیار گرفتند. در شرق بیابان گبی و سیبری شرقی نیز گروههایی از مردم آن نواحی تابعیت ترکان را گردن نهادند. در این سده، دو خاقانات ترک در شرق و نواحی میانی و سپس غربی آسیای مرکزی پدید آمدند که به خاقانات شرقی و غربی شهرت یافتند (همان، 148). در 582-584 م رابطۀ این دو خاقانات قطع شد. امپراتوری چین در پدیدآمدن اختلاف میان دو خاقانات دست داشت (گروسه، 133). خاقانات غربی، که در نیمۀ نخست سدۀ 6 م پدید آمده بود، پس از حدود 100 سال، در 659 م / 39 ق عملاً قدرت پیشین خود را از دست داد و رو به نابودی رفت. در 660 م / 40 ق ترکان غربی، پس از تحمل شکستی سخت در برابر سپاه چین، تابعیت چین را گردن نهادند (بیچورین، I / 249). از 664 م / 44 ق دشتهای دامنۀ شمالی کوههای تیان‌شان به تصرف سپاهیان چین درآمد (گومیلف، همان، 246).
عربهای فاتح خراسان در 44 ق / 664 م کابل را مسخر کردند و سپس راهی پنجاب شدند و بر بخش گسترده‌ای از هندوستان دست یافتند (گومیلف، همانجا؛ رضا، 203). در پایان سدۀ 7 م / 1 ق، امپراتور چین از دودمان تانگ با بهره‌‌گیری از فرصت، ابتکار عمل را از خاقانات شرقی گرفت. سرانجام، این خاقانات نیز منقرض شد (همو، 156، 162؛ گومیلف، همان، 244-246). از این پس، قبایل تابع ترکان اتحاد پیشین را از دست دادند و در سراسر آسیای مرکزی پراکنده شدند. اینان نیز بر سر چراگاهها و محل استقرار با یکدیگر نزاع می‌کردند. گاه گروههایی از آنان، چون اویغوران، غُزان و دیگران، نیرو می‌گرفتند و به تشکیل دولتهای بزرگ‌تری چون قَراخَتاییان، دولت اویغور و غیره می‌پرداختند (نک‍ : ه‍ د، ترک). گروههایی نیز در آسیای مرکزی و برخی هم در غرب آسیا و شمال قفقاز و حوالی رود ولگا، چون خزران، بلغارها و دیگران، دولتهایی تشکیل دادند. گردیزی از این اقوام یاد کرده است (ص 255 بب‍ ). 
نخستین لشکرکشی عربها به آسیای مرکزی و کرانه‌های شمالی آمودریا را عبیدالله بن زیاد، عامل معاویة بن ابی‌سفیان، در 54 ق / 674 م رهبری کرد. وی با سپاهش از بلندیهای پیرامونی بخارا گذشت و رامیثن و نیمی از بیکند را گشود (طبری، 5 / 297). در 56 ق / 676 م سعید بن عثمان به سمرقند رفت. مردم سغد به مقابله شتافتند، ولی کاری از پیش نبردند (همو، 5 / 306). برخورد عربها با ترکان در سالهای امارت قتیبة بن مسلم بر ماوراءالنهر (86- 96 ق / 705- 715 م) آغاز شد (بارتولد، V / 45). در کتیبۀ یادبود «تون یوکوک» از تعقیب دشمنان تا «تمیر قاپیک» (دمیر قابی = دروازۀ آهنین) و عقب‌راندن لشکریان عرب سخن رفته است (همو، V / 46). در این کتیبه نام عرب به صورت «تازیک» آمده است. ایرانیان عربها را چنین می‌نامیدند (همانجا). پس از قتل قتیبه در 96 ق، فرمانروای سغد ــ که از 93 ق به کوچا تبعید شده بود ــ به یاری چینیان به سرزمین خود بازگشت و عامل عرب بنی‌‌امیه را از فرغانه بیرون راند (گروسه، 166-167). مبارزه با عربها بیش از 100 سال ادامه یافت. سرانجام در 261 ق / 875 م دولت سامانی جایگزین عربها شد (همو، 171-172, 195). 
نخستین موفقیت اسلام در میان اقوام ترک آسیای مرکزی مربوط به عصر سامانی است (بارتولد، V / 59). در اواخر سدۀ 4 ق / 10 م، با سقوط دولت سامانی، قراخانیان نخستین دولت مسلمان ترک را در آسیای مرکزی بنیاد نهادند (همو، V / 70). اینان که از 315 ق / 927 م در کاشغر و بلاساغون مستقر بودند، در 390 ق / 1000 م بخارا را فتح، و ضمیمۀ متصرفات خود کردند (گروسه، 200). در 389 ق / 999 م محمود غزنوی از فرمان دولت سامانی سر باز زد و بخشی از غُزان را به خراسان آورد. از این تاریخ، غزان به ایران راه یافتند (بارتولد، II(1) / 565-570). گمان می‌رود این گروه از غزان، که شمار آنان را 50 هزار تن دانسته‌اند، نخستین گروهی بوده‌اند که به آذربایجان و از آنجا به اَران و ارمنستان رفتند (کسروی، 328). ابن‌اثیر می‌نویسد که غزان در زمان خلافت مهدی عباسی (158- 169 ق / 775-785 م) از تُغُرغُزها جدا، و مسلمان شدند (11 / 178)؛ ولی بارتولد (V / 524) بر آن بوده است که اسلام در سدۀ 4 ق / 10 م از سوی غزان پذیرفته شد. سلجوقیان، که گروه بزرگی از غزان بودند، توانستند سرزمین گسترده‌ای را، از ترکستان چین تا حدود مصر و امپراتوری روم شرقی، تابع خود کنند (همو، V / 525). غزان سلجوقی خوارزم را نیز متصرف شدند (گروسه، 205). 
گورخان، امیر ختایی (524-536 ق / 1130-1142 م)، امپراتوری جدیدی در ترکستان شرقی پدید آورد که دودمان قراختایی نامیده شده است. وی بخارا، سمرقند و خوارزم را به تصرف آورد و آتسز علاءالدین، شاه خوارزم، را به اطاعت واداشت (بازورث، 169-170). ایل‌ارسلان جانشین آتسز شد و همچنان از گورخان قراختایی اطاعت کرد. با مرگ ایل‌ارسلان، دو فرزندش، سلطانشاه و علاءالدین تکش، به رقابت پرداختند و سرانجام، علاءالدین تکش پیروز شد. این زمان قراختاییان از صحنه خارج شده بودند. پس از ابوالمظفر، ایل‌ارسلان و پس از او، در 596 ق / 1200 م، سلطان محمد خوارزمشاه، که او نیز عنوان علاءالدین داشت، فرمانروای خوارزم و بخش گسترده‌ای از ایران شد (همو، 168؛ جوینی، 2 / 33- 39؛ ابن‌اثیر، 11 / 377-385). 
در 615 ق / 1218 م، لشکرکشی چنگیزخان به خوارزم، اراضی غرب آسیای مرکزی و ایران آغاز شد که حاکمیت مغولان را در پی داشت. مغولان پس از فتح آسیای مرکزی، به غرب روی آوردند و اردوی زرین (ه‍ م) را تشکیل دادند. آنها دولتی پدید آوردند که از چین تا کرانه‌های دانوب و شمال دریای سیاه امتداد داشت. پس از مرگ غازان خان (747 ق / 1346 م)، حکومت در آسیای مرکزی به دست ترکان دست‌نشاندۀ مغولان افتاد (بارتولد، V / 165). در ترکستان شرقی، خاندان تُغلُق تیمور زمام امور را در دست گرفت (دوغلات، 23-24). 
دولت تیمور گورکانی (771-807 ق / 1369-1404 م) با در هم شکستن بقایای دولت آل‌مظفر و جلایریان بر سر کار آمد (بازورث، 243-246). تیمور کشتار و ویرانگریهای لشکریان مغول و تاتار را از سر گرفت. در نتیجۀ ایلغار مغولان و حاکمیت تیمور، حدود 150 سال کشتزارهای آسیای مرکزی و ایران تهی ماند (گروسه، 108). پس از برافتادن تیموریان، به‌جز حکومت خانهای ازبک، قزاق، قرقیز (قرغیز)، قلموق و چند خانات بزرگ و کوچک دیگر، خاناتی چون بخارا، سمرقند، خوقند و خیوه در آسیای مرکزی پدید آمدند که حکومت ترکان آلتایی و ینیسِیی را نیز شامل می‌شدند (نک‍ : بارتولد، V / 187-197). 
در دوران حاکمیت شوروی، خانات کوچک «آسیای میانه» از میان رفتند و در جمهوریهای نوبنیاد شوروی مستحیل شدند. در دیگر نواحی آسیای مرکزی نیز دگرگونیهایی پدید آمد. مغولستان بـه دو بخـش مغولستـان داخلی ــ تـابع چین ــ و جمهوری خلق مغولستان منقسم شد. اویغوران و مردم تبت نیز به تابعیت دولت چین درآمدند و دیگر اثری از حکومتهای محلی متعلق به عناصر ترک و غیرترک باقی نماند. 
در بخشی از آسیای مرکزی، ازجمله سغد و خوارزم، نفوذ فرهنگ ایرانی بسیار چشمگیر بود. گاه‌شماری سغدان و خوارزمیان نشانه‌ای از رابطۀ نزدیک آنان با فرهنگ و تمدن ایرانی بوده است. بیرونی می‌نویسد: ایرانیان سال شمسی را برگزیده بودند (ص 15). ماههای مردم خوارزم و سغد همانند ماههای پارسیان بود؛ تنها تفاوت در آن بود که خوارزمیان 5 روز کبیسۀ آخر سال را به فروردین می‌افزودند و ابتدای سال را از 6 فروردین آغاز می‌کردند. ایرانیان، طبق تقویم جلالی، این 5 یا 6 روز را به آخر هر ماه در 6 ماه نخست سال می‌افزودند، ولی خوارزمیان همۀ ماههای سال را 30 روز محاسبه می‌کردند و در آخر، 5 روز به آن می‌افزودند و سال نو را از ششم فروردین آغاز می‌کردند. در تاریخ نیز خوارزمیان رأی ایرانیان را به کار می‌بستند و شاهان خود را، که به خوارزمشاه معروف بودند، زادگان کیخسرو می‌نامیدند (همو، 55-57). 
قتیبة بن مسلم در پیکار با خط و زبان و فرهنگ ایرانی، ظلم و ستم را از حد گذرانید. به نوشتۀ بیرونی، او هر کس را که خط خوارزمی نوشت، از دم شمشیر گذرانید و کسانی را که از تاریخ و اخبار گذشتگان خوارزم آگاه بودند و این اخبار را میان خود مبادله و تدریس می‌کردند، معدوم کرد. در نتیجه، اخبار خوارزم چنان پوشیده ماند که دانستن آنها پس از اسلام نیز بسی دشوار می‌نماید. دیگر مهاجمان بیگانه، چون چنگیز و تیمور نیز در مبارزه با فرهنگ سغد و خوارزم، و به دیگر سخن، فرهنگ ایرانی در آسیای مرکزی، ستمگریهای بسیار کردند؛ چه‌بسا که مغولان خط و کتابت نداشته‌اند، زیرا چنگیز فرمان داد کودکان مغول از اویغوران خط و نوشتن بیاموزند (ص 57). احکام یاساهای چنگیزی نیز به خط اویغوری نوشته می‌شد (جوینی، 1 / 17). اما خوارزم زیر نفوذ فرهنگ ایرانی قرار داشت و در عهد خوارزمشاهیان، فارسی زبان رسمی دولت بود (بارتولد، V / 116). حتى در حوزۀ آموزش الٰهیات نیز، زبان فارسی زبان عربی را از میدان به در کرده بود (همو، V / 112). پس از سقوط دولت سامانی، کوچ گستردۀ ترکان به بخش میانی و غربی آسیای مرکزی آغاز شد. اگرچه فرهنگ ترکی بر فرهنگ بومی ایرانی پیروز نشد، زبان ترکی رفته‌رفته زبانهای ایرانی منطقه را از میدان به در کرد (همو، III / 117, 118). 

مآخذ

ابن‌اثیر، الکامل؛ احمدیان شالچی، نسرین، دیار آشنا (ویژگیهای جغرافیایی کشورهای آسیای مرکزی)، مشهد، 1378 ش؛ بازورث، ک. ا.، سلسله‌های اسلامی، ترجمۀ فریدون بدره‌ای، تهران، 1371 ش؛ بیرونی، الآثار الباقیة، به‌کوشش پرویز اذکایی، تهران، 1380 ش؛ جوینی، تاریخ جهانگشای؛ دوغلات، محمد حیدر، تاریخ رشیدی، به‌کوشش عباسقلی غفاری فرد، تهران، 1383 ش؛ رضا، عنایت‌الله، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، تهران، 1365 ش؛ طبری، تاریخ؛ فره‌وشی، بهرام، ایرانویج، تهران، 1370 ش؛ کسروی، احمد، کاروند، به‌کوشش یحیى ذکاء، تهران، 1352 ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین‌الاخبار، به‌کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347 ش؛ گروسه، رنه، چهرۀ آسیا، ترجمۀ غلامعلی سیار، تهران، 1375 ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، بمبئی، 1307 ش؛ نیز:

Abetekov, A. and H. Yusupov, «Ancient Iranian Nomads in Western Central Asia», History of Civilizations of Central Asia, ed. J. Harmatta, Paris, 1994, vol. II; Artamonov, M. I., Istoriya Khazar, Leningrad, 1962; Barthold, W. W., Sochineniya, Moscow, 1963-1977; Bernard, P., «The Seleucids in Central Asia», History of ... (vide: Abetekov); Bichurin, N. Ya., Sobranie Svedeniĭ o narodakh … , Almaty, 1998; Bol'shaya Sovetskaya Entsiklopediya, ed. B. A. Vvedenskiĭ, Moscow, 1942-1958; Brockhaus, Entsiklopedicheskiĭ slovar ’, St. Petersburg, 1902; BSE3; Central Asia Information, www. centralasiatravel. com / central_asia_map. html (acc. Aug. 12, 2008); Christensen, A., L’Iran sous les Sassanides, Copenhagen, 1936; Dandamaev, M. A., Iran pri pervykh Akhemenidakh, Moscow, 1963; id, «Media and Achaemenid Iran», History of ... (vide: Abetekov); id, Politicheskaya istoriya Akhemenidskoĭ derzhavy, Moscow, 1985; Dani, A. H., «Alexander’s Campaign in Central Asia», History of … (vide: Abetekov); Enoki, K. et al., «The Yüeh-Chih and their Migrations», ibid; Gafurov, B. G., Tadzhiki, Dushanbe, 1989; Grousset, R., L'Empire des Steppes, Paris, 1948; Gumilev, L. N., Drevnie Tyurki, Moscow, 1967; id, Otkrytie Khazarii, Moscow, 1966; Harmatta, J., introd. History of … (vide: Abetekov); Herodotus, The History, tr. A. D. Godley, ed. T. E. Page et al., London / Cambridge, 1946-1947; Ishjamts, N., «Nomads in Eastern Central Asia», History of … (Vide: Abetekov); Kent, R. G., Old Persian, Connecticut, 1953; Koshelenko, G. A. and V. N. Pilipko, «Parthia», History of … (vide: Abetekov); Kratkaya geograficheskaya entsiklopediya, Moscow, 1964; Lunin, B. V., Iz istorii russkogo vostokovedeniya i arkheologii v Turkestane, Tashkent, 1958; Markwart, J., Ērānšahr , Berlin, 1901; Masson, V. M., «The Environment», History of Civilizations of Central Asia, eds. id and A. H. Dani, Paris, 1992, vol. I; id, Kulturogenez drevneĮ tsentralnoĭ Azii, St. Petersburg, 2006; Miroshnikov, L. I., «Appendix: A Note in the Meaning of the Term ‘Central Asia’ as Used in this Book», History of ... (vide: Masson); Puri, B. N., «The Sakas and Indo-Parthians», History of … (vide: Abetekov); Smirnova, O. I., Ocherki iz istorii Sogda, Moscow, 1970; Strabo, The Geography, tr. H. L. Jones, London / Cambridge, 1949; Yong, M. and S. Yutang, «The Western Regions Under the Hsiung-Nu and the Han», History of … (vide: Abetekov).

عنایت‌الله رضا

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: