صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / پدیده های طبیعی / تگرگ /

فهرست مطالب

تگرگ


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 22 دی 1398 تاریخچه مقاله

تَگَرْگ، قطره‌های یخ‌بستۀ باران که از آسمان فرو می‌ریزد و از دیرباز به‌عنوان عنصری باورساز در فرهنگ ایرانیان شناخته شده است.
تلفظ امروزی واژۀ تگرگ کاملاً با صورتهای زبانی کهن آن مطابقت دارد، چنان‌که در زبان پهلوی به‌صورت tagarg / takarg (مکنزی، 81؛ آساتوریان، 383؛ فره‌وشی، 541)، و در فارسی میانۀ مانوی هم به صورت tagarg (آساتوریان، همانجا) خوانده شده است، که به زعم زبان‌شناسان، از‌جمله هارولد بیلی این واژه از ریشۀ tak / tank (هندو‌اروپایی tenk) به‌معنی منقبض شدن یا فشرده شدن (25, 282؛ نیز نک‍ : آساتوریان، همانجا؛ حسن‌دوست، 1 / 344). بنا بر لغت فرس، واژه‌های «یخچه» و «ژاله» نیز از معادلهای فارسی قدیمی تگرگ‌اند، چنان‌که رودکی سمرقندی سروده است: «یخچه می‌بارید از ابر سیاه / چون ستاره بر زمین از آسمان»؛ و این بیت از منجیک ترمذی، شاعر مشهور سدۀ 4 ق / 10 م، نیز گواه این مطلب است: «چون ژاله به سردی اندرون موصـوف / چو[ن] غـوره به خامـی اندرون محـکم» (نک‍ : ص 17، 118؛ نیز برهان ... ).
بیرونی در التفهیم صورت «تَذَرگ» را برای آن به کار برده است (ص 407). از طرفی واژۀ تگرگ در گویشهای کهن ایرانی، از‌جمله کشه‌ای به صورت teγras ، وفسی terseh ، سیوندی teγārs ، تالشی taγörs،taxәrsa ، tāγārs و tāγәrs ، و منوجانی و رودانی به‌صورت saxkāsak و saxkāše (در فارسی: شخکاسه) خوانده شده است (آساتوریان، همانجا). واژه‌های زازای tröge و بلوچی trōngal نیز به معنای تگرگ‌اند (مرگنستیرنه، 290 / ‌XI). امروزه نیز مردم گوشه ‌و کنار ایران، تگرگ را به صورتهای گوناگونی می‌خوانند؛ برای نمونه، «برد» bard (فرامرزان)، «برده» barde (اِوَز) (آذرلی، 45، 46)، و «تترک» to,tork (کرمانی) (همو، 102).
دانشمندان و طبیعی‌دانان از دیرباز پیرامون چیستی و چگونگی فرایند تشکیل تگرگ، آراء و نظرهای گوناگونی بیان‌کرده‌اند که اغلب نشئت‌گرفته از آثار عُلوی دانشمندان یونانی به‌ویژه ارسطو ست (برای آگاهی بیشتر از این نظرها، نک‍ : دبا، 16 / 115-117). همچنین در بسیاری از عجایب‌نامه‌ها و متون مربوط به عقاید و علوم و فنون، بخشی به تبیین چیستی و چگونگی فرایند تکوین پدیده‌های جوی، از‌جمله تگرگ، اختصاص یافته که دیدگاه اغلب نویسندگان این متون نیز معطوف به نظریـات دانشمندان یونانی است (بـرای نمونه، نک‍ : شهمردان، 427- 428؛ آملی، 2 / 537- 538؛ قزوینی، 88- 89). اما در باورها و معتقدات عامیانۀ مردم، چیستی و چگونگی تکوین تگرگ رنگ افسانه‌ای دارد. مردم اغلب شهرها و روستاهای ایران، چیستی و چگونگی پدیده‌های آب‌و‌هوایی را بر اساس قصه‌های عامیانۀ تقویمی توجیه می‌کنند. مثلاً مردم اغلب نواحی ایران، 7 روز آخر اسفند‌ماه را اصطلاحاً سیاه‌بهار یا «سرما‌پیرزن» یا «مادر نوروز» می‌نامند (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : دبا، 11 / 684 -686) و برای آن، روایتی نقل می‌کنند به این ترتیب که پیرزن عاشق عمو‌نوروز است و از پیش، خود را برای آمدن نوروز آماده می‌کند، اما هنگام رسیدن نوروز خوابش می‌برد؛ وقتی بیدار می‌شود، از ناراحتی گریه می‌کند، خاک بر سرش می‌ریزد، و دست‌بند و گردن‌بندش را پاره می‌کند. ازاین‌رو، مردم وقتی باران می‌بارد، می‌گویند: پیرزن گریه می‌کند؛ وقتی گرد و خاک می‌شود، می‌گویند: پیرزن خاک بر سرش می‌ریزد؛ و وقتی تگرگ می‌بارد، می‌گویند دست‌بند و گردن‌بندش را پاره کرده است (نک‍ : کراسنوولسکا، 273؛ انجوی، 1 / 6، 2 / 145؛ اسدیان، 211- 213؛ فرهادی، 103-104؛ فقیری، 138).
بنا‌بر اساطیر ایرانی، تگرگ دارای دو وجه اهورایی و اهریمنی است. آنجا که به‌ عنوان یکی از 4 اسب گردونۀ اناهیتا ست و به فرمان او می‌بارد (نک‍ : پورداود، 167؛ آموزگار، 18) و همچنین با پیروزی ایزد تیشتر، فرشتۀ باران‌ساز، بر «اپوش»، دیو خشک‌سالی، از ابرها فرو می‌ریزد و برکت و فراوانی را در 7 پارۀ گیتی به ارمغان می‌آورد (همو، 22؛ کریستن‌سن، 18)، از عناصر نیک اهورایی و حیات‌بخش به شمار می‌رود. اما در جای دیگر، آلت‌دست پتیارگان باران، دیوان و اهریمنان برای نابودی و تخریب جهان هستی می‌شود؛ بنا‌بر بندهش: «چون دیوان به پتیارگی رسند، سردی بدان هِلَند، آن آب را بیفسارَند ... و نیز باشد که سرشک (قطرۀ باران) را افسرند و تگرگ بارد ... » (ص 95؛ نیز نک‍ : مزداپور، 584-585).
در متون دینی مزدیسنا، سهمگینی و شدت نابودکنندگی تگرگ، به‌عنوان عذاب و شکنجه برای گناهکاران به کار رفته است. در ارداویراف‌نامه آمده است: «دیدم روان زنی که گریان و نالان آمد و رفت؛ بر سرش تگرگ و ژاله همی آمد» (ص 59). بر اساس اساطیر کیانی، هنگامی‌که فریدون با دیوان مازندران روبه‌رو می‌شود، دیوان او را دست‌کم می‌گیرند و به تمسخر به او می‌گویند: «ما تو را به اینجا راه نمی‌دهیم»؛ آن‌گاه فریدون برای اثبات قدرتش و نابودی دیوان، چنان دمی بیرون می‌دهد که از بینی راست او تگرگهای بسیار سرد و سهمگین، و از بینی چپش سنگهایی هرکدام به اندازۀ خانه‌ای خارج می‌شود (مینوی خرد، 127- 128). در قرآن کریم، به تگرگ به‌عنوان عاملی الٰهی برای مجازات گناهکاران اشاره شده است (نور / 24 / 43؛ نیز نک‍ : بازرگان، 139-145).
در برخی از داستانهای ایرانی نیز، قدرت و شدت ویرانگری تگرگ به‌عنوان امداد و یاری ایزدی به کمک قهرمان داستان آمده است. مثلاً در داراب‌نامۀ ابوطاهر طرسوسی، در پی عبادت و کمک‌طلبیدن داراب برای رهایی از محاصره، سکنجه یا ژاله‌ای (تگرگ) شروع به باریدن می‌کند که هر دانۀ آن «چندِ بیضه‌ای» بود، چنان‌که سر مردم را می‌شکست و زر‌ههای آنان را دونیم می‌کرد؛ از‌این‌رو، داراب توانست از محاصره رهایی یابد (1 / 307).
باریدن تگرگهایی بزرگ و ویرانگر، همواره یکی از عجایب و شگفتیهای مربوط به این پدیدۀ جوی در اساطیر و افسانه‌ها و به‌ویژه در متون متأثر از این موضوعات همچون عجایب‌نامه‌ها بوده است. مثلاً در تحفة الغرائب، باریدن تگرگهایی به وزن نیم من یا یک من در شهری از شهرهای چین گزارش شده است (ص 162). در عجایب المخلوقات نیز به باریدن تگرگی پس از کشته‌شدن حسین بن منصور حلاج اشاره شده است که هرکدام از دانه‌های آن یک رطل و نیم (هر رطل معادل 84 مثقال است) وزن داشته است (طوسی، 303). در بُحیره از فزونی استرابادی (سدۀ 11 ق) آمده است که در زمان خلافت معتصم عباسی در بغداد، تگرگی باریده است که دانه‌هایش اندازۀ تخم شترمرغ بوده، و سبب مردن 370 تن و ویرانی اغلب خانه‌ها شده است. همچنین وی در یک روایت عجیب، به باریدن تگرگهای بسیار بزرگ در مشهد اشاره می‌کند که سبب هم‌سطح‌شدن حیاط و پشت‌بام خانه‌ها شده است (ص 472، 473).
باریدن تگرگهای بهاری سبب نابودی و تخریب محصولات کشاورزی می‌شود؛ از‌این‌رو، ایرانیان به‌ویژه کشاورزان، از دیرباز برای پیشگیری و مصون ماندن از خطرها باریدن تگرگ و یا بندآوردن آن به روشها و افسونها و اعمالی نمادین متوسل می‌شدند. مثلاً یکی از قدیم‌ترین و رایج‌ترین روشها، برهنه‌شدن زن حایض بوده است. بنا بر تحفة الغرائب، در گذشته کشاورزان هرگاه احتمال می‌دادند که کشتزار آنها در معرض باریدن تگرگ قرار خواهد گرفت، زن حایضی را برهنه به آن کشتزار می‌بردند و باور داشتند مادامی که آن زن در آنجا باشد، تگرگ نمی‌بارد (ص 38).
در بخشی دیگر از این عجایب‌نامه آمده است که اگر زن حایض برهنه به پشت بخوابد و موی خود را باز کند، ابری که از آن تگرگ می‌بارد، می‌رود و دیگر باز نمی‌گردد (ص 39)؛ یا اینکه اگر لاک‌پشت در منطقه‌ای که تگرگ و سرما سبب آسیب و تخریب می‌شود، به پشت بخوابد و پاهایش را رو به آسمان بگیرد، دیگر مضرت تگرگ و سرما بر آن منطقه اثرگذار نخواهد بود (ص 46-47). همچنین حبیش تفلیسی چیزهایی چون پوست کفتار، پلنگ و خرگوش، و یا کلید را دافع و رمانندۀ تگرگ دانسته است، چنان‌که اگر پوستها و یا تعداد زیادی کلید را بر سر چوبی دراز یا بر شاخۀ درختی بیاویزند، سبب توقف تگرگ و رماندن ابر تگرگ‌زا می‌شود (ص 384، 385).
در برخی از متون کهن به‌ویژه جواهرنامه‌ها باورهای عامیانه‌ای دربارۀ خواص برخی اشیاء و سنگها موجود است. مثلاً در تنسوخ‌نامه از سنگی یاد شده که دارای خاصیت بند‌آوری یا دفع تگرگ است. این سنگ به نام «حجرالبرد» (سنگ تگرگ) مشهور است. خواجه نصیر‌الدین طوسی بر آن است که در فصول و روزهایی که احتمال باریدن تگرگ زیاد است و بیم خرابی و نابودی محصولات کشاورزی می‌رود، اگر سنگ مزبور را بر جایگاهی بلند بیاویزند، در آن ناحیه تگرگ نخواهد بارید. وی می‌افزاید: این سنگ در متون متقدم «بزرگ‌مهره» نیز خوانده شده است (ص 159-160).
باریدن تگرگهای شدید در برخی از مناطق ایران معاصر، به حدی ویرانگر و مخرب بوده است که مردم مناطق مزبور در تقویم عامیانه یا شفاهی خود، آن سال را با نام تگرگ می‌شناسند. مثلاً عشایر کهگیلویه و بویراحمد در تقویم شفاهی خود، سالها را بر اساس وقوع رویدادی مهم در آن سال تنظیم می‌کنند، ازجمله سال تِگِرسی (تگرگ) که نشانۀ باریدن تگرگ آسیب‌رسان و مخرب در آن سال است (طاهری، 119؛ نیز نک‍ : ثواقب، 108، 426؛ طباطبایی‌فر، 171). از اینجا ست که در هواشناسی عامیانۀ مردم، به‌ویژه کشاورزان اغلب نواحی، پیش‌بینی بارش تگرگ به‌عنوان یکی از آفات کشاورزی، امری مهم و ضروری محسوب می‌شده ‌است. مثلاً مردم منطقۀ فامور فارس باور داشتند که اگر ابرهای سیاه و فشرده آسمان را بپوشاند و باران از سمت قبله شروع به باریدن کند، احتمال بارش تگرگ زیاد است (ثواقب، 351). خراسانیها در فصل بهار، دیدن هالۀ پهن و زردرنگ دور ماه را نشانۀ باریدن تگرگ یا برف می‌دانستند (شکورزاده، 339).
بدیهی است که با پیش‌بینی مواقع بارش تگرگ، زمینۀ فعالیت مردم در مقابله با این پدیدۀ جوی مستعد شده است؛ از‌این‌رو، سنت دفع و مقابله با تگرگ و پیشگیری از مضرات آن را می‌توان در میان مردم اغلب نواحی ایران پی گرفت. برای مثال، مردم الموت قزوین برای توقف باریدن تگرگ آسیب‌رسان، از پسر بزرگ خانواده می‌خواستند تا دانۀ تگرگی را بردارد و آن را با دندان دو نیم کند و سپس بر زمین اندازد (حمیدی، 322). مردم خراسان برای بندآوردن تگرگ، دانه‌ای از آن را در دهان می‌گذاشتند و درسته می‌بلعیدند، یا اینکه، دانۀ تگرگی را به نیت «کلیدکردن» و توقف بارش برف و تگرگ، در «کلیدو» (کلیددان، سوراخ یا شکافی که در روستاها در جانب راست درِ حیاط کار می‌گذاشتند و کلید را در آن قرار می‌دادند) می‌گذاشتند (شکورزاده، 349، حاشیۀ 3). در برخی از نواحی، مردم معتقد بودند که اگر فرزند اول خانواده رو به قبله بایستد و دانه‌ای تگرگ را گاز بزند، بارش تگرگ متوقف می‌شود، یا اینکه، اگر دانۀ تگرگی را به کودکی که تازه دندان درآورده است، بدهند تا بخورد، تگرگ بند می‌آید (شاملو، 441). مردم تهران قدیم برای دفع رگبار و تگرگ و طوفانهای شدید، روشهای گوناگونی را به کار می‌بردند؛ ازجمله اینکه نام 7 تن کچل را که زنده بودند، بر زبان می‌آوردند و به نام هریک، نخی را گره می‌زدند، سپس آن نخ را در حیاط خانه رو به قبله می‌آویختند. و یا اینکه، رو به آسمان می‌کردند و با انگشت خود به طور فرضی می‌نوشتند: «یا علی». همچنین درفضای باز، دستۀ قاشقی ارثی را رو به بالا نگاه می‌داشتند (نک‍ : هدایت، 50).
تعابیر و آراء خواب‌گزاران و معبران پیرامون رؤیای تگرگ، از این حیث که بازگوکنندۀ پاره‌ای از باورها و معتقدات مردم زمانهای گذشته است، حائز اهمیت شمرده می‌شود. به‌طور‌کلی، رؤیای تگرگ خوش‌یمن و مبارک دانسته نشده، بلکه بر غـم و انـدوه و درد و عذاب تعبیر شده است (نک‍ : بحر ... ، 418؛ خواب‌گزاری، 108). به‌زعم فخرالدین رازی، اگر کسی در خواب بارش شدید و غیر‌معمول تگرگ را ببیند، بر خشم و قهر پادشاه در گرفتن مالیات از رعیت دلالت دارد که همراه با زور و آزار باشد؛ اما اگر بارش آن معتدل و عادی باشد، نشانۀ عذاب و نگرانی نیست و دلیل فراخی است. همچنین اگر کسی ببیند که چند دانۀ تگرگ می‌یابد، نشانۀ آن است که به شمار آنها دانه‌های مروارید می‌یابد (ص 82).
شدت و سهمگینی بارش تگرگ و همچنین قدرت ویرانگری و گاه مرگ‌آور بودن آن، به ادبیات فارسی نیز راه یافته است. در بسیاری از داستانهای شاهنامه، در توصیف صحنه‌های کارزار، شتاب و کشندگی تیرها و گرزها به تگرگ تشبیه شده است: «همی گرز بارید همچون تگرگ / همی چاک‌چاک آمد از خود و تَرگ» (نک‍ : فردوسی، 3 / 296، 390، 6 / 128، 574). سعدی نیز در بوستان پیرو مطلب فوق سروده است: «ز باریدن تیر همچون تگرگ / به هر گوشه برخاست طوفان مرگ» (ص 247). همچنین در اشعار شاعران، گاه تگرگ با عنوان ژاله به کار رفته است (برای نمونه، نک‍ : فردوسی، 3 / 295؛ فرخی، 63، 79؛ خاقانی، 42).
آسیبهای ناشی از باریدن تگرگ، بن‌مایۀ بسیاری از مثلها شده است؛ از‌جمله اینکه: «ملخ زد کشت دهقان را که می‌ترسید از ژاله» (دهخدا، 4 / 1731)، «هر‌که از باران گریزد، گیر تگرگ می‌افتد» (آذری) (ذوالفقاری، 2 / 1894)، «اول سال که تگرگ باشد، آخر سال چه فکری است؟!» (بختیاری)، «بارید به باغ ما تگرگی / وز گلبن ما نماند برگی»، «تگرگ همیشه در مزرعۀ آدم فقیر می‌بارد» (خرّمی)، «تگرگ‌ ریزه شد و بر سر گردنه فرو بارید» (لکی)، «تگرگ سر کچل را شکست؛ گفت: اگر مردی سر دسته‌هونگ را بشکن» (تهرانی)، «دیوانه نیست، تگرگ است» (آذری)، «زیر تگرگ خیس شده‌ایم، از باران باکی نداریم» (همو، 1 / 418، 462، 704، 1067، 1150).
در برخی از ترانه‌های عامیانه نیز به تگرگ اشاره شده است. برای مثال، مردان ایل بیران‌وند در ترانه‌های درو چنین می‌خوانند «یا و داست بام، یا ودم داست (یا داسی بشوم که تو آن را به دست گرفته‌ای، یا لبۀ تیز داست بشوم) / و تگرتی بام، دی خوین بونم و چاست (یا همچون تگرگی بشوم و خودم را برق‌آسا به غذایت برسانم) ... (حنیف، 149).

مآخذ

آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آساتوریان، گارنیک، هومبابا، تهران، 1390 ش؛ آملی، محمد، نفائس الفنون، به کوشش ابراهیم میانجی، تهران، 1379 ش؛ آموزگار، ژاله، تاریخ اساطیری ایران، تهران، 1376 ش؛ ابوطاهر طرسوسی، ابومسلم‌نامه، به کوشش ذبیح الله صفا، تهران، 1356 ش؛ ارداویراوف‌نامه، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1342 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352ـ1354 ش؛ بازرگان، مهدی، باد و باران در قرآن، به کوشش محمدمهدی جعفری، تهران، 1353 ش؛ بحر الفوائد، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1345 ش؛ برهان قاطع؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1385 ش؛ بیرونی، ابوریحان، التفهیم، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1362 ش؛ پورداود، ابـراهیم، تعلیقات بـر یشتها، بمبئـی، 1928 م؛ تحفة الغـرائب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ حبیش تفلیسی، «بیان الصناعات»، فرهنگ ایران‌زمین، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1336 ش، ج 5؛ حسن‌دوست، محمد، فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، تهران، 1383 ش؛ حمیدی، علی‌اکبر و دیگران، مردم‌نگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ حنیف، محمد، شناخت ایل بیرانوند، خرم‌آباد، 1377 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1357 ش؛ خواب‌گزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ دبا؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ سعدی، بوستان، به کوشش نورالله ایران‌پرست، تهران، 1352 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1379 ش، حرف «ت»، دفتر اول؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهمردان ‌بن ابی‌الخیر، نزهت‌نامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ طاهری بویر احمدی، عطا، کوچ، کوچ، تهران، 1388 ش؛ طباطبایی‌فر، رضا، روستای قاطول در گذر زمان، تهران، 1381 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ فخرالدین رازی، التحبیر فی علم التعبیر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1354 ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، به کوشش محمد دبیر‌سیاقی، تهران، 1349 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی‌مطلق، تهران، 1386 ش؛ فرهادی، مرتضى، «فرهنگ آب و هوایی در میان ایلات و عشایر و روستاییان سیرجان و بافت و میمند شهر‌بابک»، ذخایر انقلاب، تهران، 1369 ش، شم‍ 11؛ فره‌وشی، بهرام، فرهنگ زبان پهلوی، تهران، 1358 ش؛ فزونی استرابادی، محمود، بحیره، چ سنگی، تهران، 1328 ق؛ فقیری، ابوالقاسم، ترانه‌های محلی، شیراز، 1342 ش؛ قرآن کریم؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1340 ش؛ کراسنوولسکا، آنا، چند چهرۀ کلیدی در اساطیر گاه‌شماری ایرانی، ترجمۀ ژاله متحدین، تهران، 1382 ش؛ کریستن‌سن، آرتور، آفرینش زیانکار در روایات ایرانی، ترجمۀ احمد طباطبایی، تبریز، 1355 ش؛ لغت فرس، اسدی طوسی، به‌کوشش محمد دبیر‌سیاقی، تهران، 1336 ش؛ مزداپور، کتایون، «تحلیلی بر اسطورۀ باران‌کرداری»، چیستا، تهران، 1366 ش، س4، شم‍ 8؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، 1354 ش؛ نصیر‌الدین طوسی، تنسوخ‌نامۀ ایلخانی، به کوشش محمدتقی مدرس‌رضوی، تهران، 1363 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ نیز:

Bailey, H. W., Dictionary of Khotan Saka, Cambridge etc., 1979; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Morgenstierne, G., Instituttet for sammenlignende kulturforskning Series C, Oslo, 1929.

محسن ابراهیمی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: