صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / گاه شماری / تابستان /

فهرست مطالب

تابستان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 26 تیر 1400 تاریخچه مقاله

رابطۀ تابستان با پزشکی و خواب‌گزاری

پزشکی

ابن‌سینا دربارۀ پیدایش آبله نسبت به فصول سال، چنین نوشته است: «بعد از بهار، در درجۀ دوم، اوایل تابستان آبله از اوقات دیگر سال بیشتر است. در درجۀ سوم، پیدایش آبله در اواخر پاییز رخ می‌نماید، به‌ویژه اواخر پاییزی که تابستانش بسیار گرم و خشک بوده و همان پاییز هم تا اواخرش گرم و خشک باشد» (4 / 194).
در مورد هوای گرم در تقویم الصحه نیز چنین آمده است: «هوای گرم تن را لاغر کند و تشنگی افزاید و اشتهای طعام ببرد و دل گرم گرداند و تب آرد و قوتها کم کند و مسامها بگشاید و تن را سست گرداند و خون از بینی بگشاید و اصحاب زکام و نزولات و فالج و تشنج را سود دارد هرگاه که از رطوبت بود؛ و هوای سرد به ضد این بود و اصلاح هوای گرم به خیش‌خانه‌ها و زیرزمینها و آب سرد و یخ باید کردن» (نک‍ : ابن‌بطلان، 168).

خواب‌گزاری

در تعبیر خواب منسوب به ابن‌سیرین آمده است: «تابستان به خواب دیدن پادشاه سخت بود؛ اگر گرمای سخت بود چنان‌که مردم را از آن زیان بود، دلیل که مردم آن دیار را از پادشاه خیر و صلاح رسد؛ و تابستان را به وقت خوش در خواب دیدن پربار، دلیل که عز و دولتش زیاده شود و کارش به مراد رسد و مردم عام پادشاه را به خواب دیدن، از پادشاه قوت و نصرت است؛ و اگر تابستان را نه به وقت خویش بیند، تأویلش به خلاف این است» (ص 105-106).

جشنهای فصل تابستان

در ایران پیش از اسلام در طول سال، 6 گاهنبار وجود داشته که 6 جشن سالانه مبتنی بر باورهای زردشتی بوده است. به اعتقاد پژوهشگران، گاهنبارها در اصل نوعی تقسیم زمانی مبتنی بر نوع معیشت و زندگی دامداری و کشاورزی، و در اصل جشنهای دهقانی بوده‌اند که پس از رواج دین زردشتی، جشن مذهبی شده‌اند. از آن میان، دو گاهنبار آن مربوط به فصل تابستان است: نخست، گاهنبار دوم، یعنی پانزدهم تیرماه، و آن هنگامی است که گیاهان درو شده‌اند، و جشن به مناسبت آفریده‌شدن آب است، اما در اصل جشن انقلاب صیفی بوده است؛ دوم، گاهنبار سوم، روز سی‌ام شهریورماه، و آن هنگامی است که خرمن به دست آمده است، و جشن به مناسبت آفریده‌شدن زمین است، اما در اصل جشن گردآوری غله بوده است (ظریفیان، 16).
در زمان ابوریحان بیرونی، در گسترۀ ایران فرهنگی، عیدهایی در تابستان برگزار می‌شد. مثلاً برای اهل خوارزم و سغد، اولِ تابستان اول ناوسارچی بود و ایشان در آن هنگام، اعیادی داشتند که پیش از اسلام، بزرگ می‌داشتند و بر این گمان بودند که خداوند عزیز ایشان را امر نموده که این اعیاد را بزرگ دارند و نیز روزهای دیگری را که از آثار پیشینیان خود بود، بر این روزها افزودند. اعیاد و ایام آنان که به دین ایشان ارتباطی نداشته، به قرار ذیل بوده است:
ناوسارچی: روز اول آن آغاز سال و روز نوی بود.
هروداد: روز اول آن اریجاسوان نام داشت و این روز شدت گرما بود و از اینجا ست که گفته‌اند در اصل اریجهاس چوزان بوده و ترجمۀ آن چنین بوده که به زودی از لباس بیرون می‌شوند، یعنی هنگام آن می‌رسد که برهنه گردند، و چون مصادف با زمان زراعت کنجد و دیگر چیزهایی بوده که با آن کاشته می‌شد، ازاین‌رو، این عید را در موقع این زراعت می‌دانند.
چیری: روز پانزدهم آن را روز آتش افروختن و شعله می‌دانسته‌اند. در زمانهای گذشته این عید اولین وقتی بود که به آتش افروختن نیازمند می‌شدند و هوا در پاییز متغیر می‌شد. ولی این عید در زمان ابوریحان بیرونی به میان تابستان رسیده بوده است (بیرونی، آثار ... ، 312-313).
روز سیزدهم ماه تیر از فصل تابستان نیز تیر، هم‌نام ماه خودش نامیده می‌شد و در آن روز جشنی به نام جشن تیرگان برپا می‌کردند. این همان روزی است که آرش برای صلح منوچهر و افراسیاب، و تعیین حدود مملکت، تیری از کوههای طبرستان پرتاب کرد که بر تخارستان نشست (همو، التفهیم، 254).
اِلاشتیها اولین روز هر ماهشان را «مارمِه» می‌نامند که معنی‌اش «مادر ماه» است. آنها معتقدند که در صبح آن روز، اولین کسی که به خانه‌شان وارد می‌شود، باید پسری باشد که ورودش برایشان خوش‌یمن است و به‌اصطلاح خودشان شِهین (شگون) دارد و شگون‌آور است. بر اساس این اعتقاد، هر خانوادۀ الاشتی، کودک یا جوانی را برای مارمه‌اش شهین قرار داده است. این شخص ممکن است شهین یک یا چند خانواده باشد و ممکن است حتى دوران سالهای پختگی نیز شهین آن خانواده‌ها باقی بماند. او صبح مارمه اولین کسی است که با برگی سبز و یک جلد قرآن کریم وارد خانواده می‌شود و «مارمه مبارک» می‌گوید و مقداری گردو، نخود، کشمش و یا چند تخم مرغ می‌گیرد و اگر شهینِ خانۀ دیگری نیز هست، به آنجا سر می‌زند (پورکریم، 70).
الاشتیها به تابستان تاوِسّونْ می‌گویند و 40 روز اولِ آن را که گرم‌ترین وقت سال است، تاوسّون چله می‌نامند (همو، 69). تقریباً همۀ مازندرانیها جشنی به نام سیزده تیرماه دارند که طبق گاه‌شماری کهن ایرانیان، تیرگان، و یادآور قهرمانی آرش کمان‌گیر است. این جشن تا به امروز حفظ شده و با تغییر گاه‌شماریها، در شب سیزدهم ماه آبان برگزار می‌شود (روح‌الامینی، 1284-1285؛‌ پورکریم، 83-84). الاشتیها ضمن شناختن سال شمسی و قمری، و برگزارکردن عیدها و سوگواریهای مربوط به آنها، گاه‌شماری دیگری هم دارند که در بیشتر دهکده‌های کوهستانی مازندران معمول است و جشنها و مراسم مخصوصی را که ریشه‌های باستانی و اساطیری دارند، با آن تطبیق می‌دهند (همو، 65). با تطبیق ماههایی که الاشتیها می‌شناسند با ماههای باستانی ایرانیان که بیرونی در آثار الباقیه آورده، 3 ماه تابستان الاشتیها «هَرِما»، «تیرِما» و «مُردال‌ما» است که به ترتیب منطبق با خرداد، تیر و مرداد است (همو، 68).
نوشته‌اند که ایرانیان در روز سوم مرداد برابر با 25 ژوئیه، جشن آب‌پاشان بر پا می‌کردند و همگی حتى بزرگان و شاه، لباس کوتاهی می‌پوشیدند و کلاه نرم کوچکی بر سر می‌گذاشتند و با بازوان برهنه کنار رودخانه جمع می‌شدند و با اشارۀ شاه، به همدیگر آب می‌پاشیدند و می‌رقصیدند و بازی و شوخی می‌کردند و در اوج شادمانی همدیگر را در رودخانه می‌انداختند (ماسه، I / 163). شاردن نقل می‌کند که ایرانیهای ارمنی در فصل تابستان، جشن واستاوار (تجلی مسیح) برپا می‌کنند و به همدیگر گلاب یا گل پرتاب می‌کنند. ایرانیان نیز در طول همین روز، جشن آب‌پاشان بر پا می‌کنند و به یکدیگر آب می‌پاشند (VII / 261). موریه نیز نقل می‌کند که در روز نهم شهریور، برابر با 31 اوت، در شهر دماوند جشن و سروری همگانی به یاد مرگ ضحاک بر پا می‌شود و همۀ مردم شهر و روستاهای اطراف سوار بر مرکبهای خود به صحرا می‌روند و با هیاهو اسب می‌تازند و شب در پشت‌بامها آتش می‌افروزند و چراغانی می‌کنند (2 / 396).
ریش‌سفیدان سروستان با نزدیک شدن اوایل تیرماه که فصل درو ست، گرد هم می‌آیند و اولین روز درو را تعیین می‌کنند. آغاز کارْ تیغ آفتاب، و پایان کارْ غروب خورشید است. در روز موعود، زارعان داس‌به‌کمر و نان و قاتقی پیچیده در دستمال و بسته‌به‌کمر، دسته‌دسته به طرف مزرعه می‌روند و همگی به‌محض رسیدن به مزرعه، صلوات می‌فرستند و هرکسی به سوی مزرعۀ خود می‌شتابد و مسابقه‌ای پرشور و هیجان‌انگیز درمی‌گیرد. آنها بر این باورند که هر زارعی اگر دروِ حاصلش را دیرتر از دیگران به پایان رساند، در آن سال یا زنش یا گاوش خواهد مرد و برای رفع این بلا باید گوسفندی را قربانی کند (همایونی، 265).

تأثیر فصل تابستان بر معماری سنتی

تابستان و گرمای آن پاره‌ای از عناصر معماری را بر خانه‌های سنتی تحمیل می‌کند. گریز از گرمای فضای بستۀ اتاق، و پناه‌بردن به پشت‌بام برای استراحت شبانه و استفاده از جریان هوای باز از یک سو، و از سوی دیگر ضرورت رعایت محرمات و پرهیز از اِشراف، باعث می‌شود که در کنارۀ پشت‌بامها و مهتابیها دیواره‌های مشبک آجری و خشتی به وجود آید که نوعی ویژگی به نمای عمومی معماری دهد. معماری جنوب ایران را بیشتر با این ویژگی می‌توان از معماری سایر نواحی ایران تشخیص داد (زرگر، 92-94).
تابستان بلوچستان گرم و خشک و طاقت فرسا ست. بلوچها با شناخت خواص باد و آب، برای خود فضای زیست موقتی به نام خارخانه برپا می‌کنند؛ اتاقکی مکعبی از شاخه‌های چوب می‌سازند و سقف و 3 ضلع آن را با خار بیابان می‌پوشاند؛ سپس، یا به صورت بسیار ابتدایی روی تمام این خارها آب می‌پاشند، یا به صورت پیشرفته‌تر در بالای دیوارۀ آنها ناودانهای سوراخ‌داری می‌گذارند و آب را با لوله‌ای به درون آنها هدایت می‌کنند و خود در درون خارخانه به استراحت می‌پردازند. باد از یک طرف هجوم می‌آورد و از میان خارهای خیس رد می‌شود و هوای درون را لطیف، خنک، متعادل و قابل تحمل می‌سازد (همو، 94-95).
در تمامی روستاها و شهرهای ناحیه‌هایی از ایران که تابستانهای گرم و مرطوب یا گرم و خشک دارند، و همچنین دارای بادهای منظم و مفیدند، به‌خصوص در مناطق حاشیۀ کویر مانند یزد، کرمان، اردکان، میبد، کاشان و امثال آنها، عنصری از معماری به نام «بادگیر» وجود دارد که باد بیرون را می‌گیرد و پس از گذراندن آن از میان تیغه‌های کاهگلی نازک متعدد که در اثر هوای سرد شبانۀ کویر سرد شده‌اند، هوای نسبتاً خنک و بی‌آزاری را به درون اتاق یا صفه هدایت می‌کند. گاهی نیز تشت پرآبی در کف خروجی بادگیر قرار می‌دهند که باد همراه با رطوبت ملایم وارد اتاق یا صفه گردد. بادگیر نوعی حجم معماری با ارتفاعهای مختلف، و در ارتباط با شرایط باد، یک‌طرفه، دوطرفه یا چهارطرفه است. بادگیر فقط مختص خانه‌ها نیست، بلکه از آن، در مکانهای اجتماع عمومی مثل مساجد و همچنین برای خنک‌کردن آب‌انبارهای عمومی و تهویۀ درون آنها استفاده می‌شود (همو، 95- 98؛ نیز نک‍ : ه‍ د، بادگیر).
در پاره‌ای از نقاط گرمسیری ایران، به سبب تابش شدید آفتاب تابستان، برخی خانه‌ها ــ که صاحبان آنها تا حدی متمول‌اند ــ از دو بخش شمالی و جنوبی تشکیل شده است و نوعی کوچ فصلی در آن صورت می‌گیرد. در فصل تابستان ساکنان خانه به اتاقهای ضلع جنوبی که پشت به آفتاب‌اند، کوچ می‌کنند و در زمستانها به منظور استفاده از گرمای خورشید به اتاقهای شمالی منتقل می‌شوند. همچنین برای پرهیز از گرمای تابستان، سعی می‌شود در سمت جنوب یا کلاً در بدنه‌های آفتابگیر، پنجره‌ای تعبیه نشود. نصب مشبکهای چوبی در جلو پنجره‌ها نیز مانع تابش شدید آفتاب تابستانی به درون اتاقها می‌شود که نمونۀ آنها در ابیانه و برزرود و کمیجان وجود دارد (همو، 74-75). ایوانِ دارای سقف نیز یکی دیگر از راههای جلوگیری از تابش شدید آفتاب تابستانی به بدنۀ اتاقها، درها و پنجره‌ها ست (همو، 76). استفاده از کاهگل، ایجاد سقف دوپوش، دیوارهای ضخیم، زیرزمین، حوض‌خانه، باغچه و گودال باغچه و حتى ایجاد ساباط در معابر، ازجمله عناصری است که تابستان و گریز از گرمای آن، بر معماری سنتی ایران تحمیل کرده است (همو، 78-81).
تهرانیهای قدیم از اول تیر تا پانزدهم مرداد را چلۀ تابستان می‌گفتند که گرما به حد نهایت خود می‌رسید (شهری، طهران ... ، 4 / 480). اهالی تهران قدیم روزهای تابستان را در این‌گونه جاها می‌گذراندند: زیرمینهایی به نام سردابه در عمق 8 تا 10 متری زمین که در بعضی از آنها رشته‌قناتی نیز عبور می‌کرد؛ اتاقی به نام زاویه، در کنج بنا با سقفی بلند و یکی دو پنجرۀ هواگیر و دور از نور و تابش خورشید؛ هشتیِ ورودی خانه‌ها؛ دالانها و مسیر باد بادگیرها؛ و پاشیرهای آب‌انبارهای خانه‌ها که برودت آنها میوه و تره‌بار را نیز نگهداری می‌کرد. شبها نیز در پشت‌بامهای خنک کاهگلی هواگیر می‌خوابیدند و همیشه در خانه، کوچه و خیابان بادبزنی حصیری در دست داشتند (همان، 4 / 466-467، نیز حاشیه‌های 1-5).
با آنکه بام خانه‌ها مستوی و تخت، و دمای هوا در سراسر آن یکسان بود، گاهی به طور ذهنی از دید بعضیها دارای دو هوای متفاوت می‌شد که ضرب‌المثل آمیخته با طنز «قربان برم خدا را / یک بام و دو هوا را / / این سر بام گرما را / آن سر بام سرما را» ‌که تقریباً در همه جای ایران متداول است، خلاف آن را می‌گوید. ریشۀ این ضرب‌المثل که برخاسته از رابطۀ عروس و مادرشوهر است، چنین نقل شده است: زنی در یکی از شبهای گرم تابستان به بام خانه رفت. دختر و داماد خود را در بستر و جدا از هم دید؛ گفت: «هوا سرد است، کمی نزدیک‌تر به هم بخوابید». در آن طرف بام پسر و عروسش را دید که قدری نزدیک به هم خوابیده‌اند؛ گفت: «هوا گرم است، این‌قدر به هم نچسبید». عروس که چنین دید، این مثل را خواند (محتاط، 2 / 273).
واله نیز به تأثیر فصل تابستان در معماری خانه‌ها اشاره کرده، و نوشته است: در شهر اشرف ]بهشهر کنونی[، در وسط درختان باغچۀ بزرگ خانه‌ای که در آن سکونت کردم، اتاقک کوچکی ساخته شده که اطراف آن باز و ارتفاع کف آن از سطح زمین به اندازۀ قد یک آدم معمولی است و پلکانی این اتاق را که فقط قسمت بالای آن پوشیده شده، به زمین متصل می‌سازد. این محل که آن را به علت ارتفاعش از سطح زمین بالاخانه می‌نامند، در تابستان برای پذیرایی مورد استفاده قرار می‌گیرد و حتى ممکن است در آن بخوابند و باز بودن اطراف آن نباید موجب تعجب شود؛ زیرا خوابیدن داخل اتاق بسته در تابستان موجب بیماری می‌شود (ص 214).
چون بیشتر ایرانیها در زمان قدیم شبهای تابستان را در حیاط یا در پشت بام یا در مهتابی می‌خوابیدند، هانری ماسه دربارۀ معتقدات و آداب ایرانی متوجه این امر شده است که «نخستین شب تابستان که در حیاط می‌خوابند، باید شب یک روز زوج باشد و گرنه نحوست خواهد داشت» (II / 272).
تمامی عشایر کوچندۀ ایران، غیر از ترکمنها و شاهسونها که زیر آلاچیقهایی با پوشش نمدی به سر می‌برند، در زیر چادرِ بافته‌شده از موی بز زندگی می‌کنند. افراد ایل قشقایی چادر خود را در فصل تابستان به صورت مکعب‌مستطیل برپا می‌دارند و یکی از طولهای آن به منزلۀ در چادر است و 3 طرف دیگرش بسته است. کلاه دوگوشی قشقاییها نیز که کارکرد دوگانه در دو فصل مختلف دارد، می‌تواند گوش را در زمستان از سرما، و چشم را در تابستان از آفتاب محفوظ دارد (بهمن‌بیگی، 69-70). بختیاریهای کوچ‌نشین به‌طورکلی در فصل تابستان در سردسیر، و در فصلهای دیگر اگر بارندگی شدید نباشد، در زیر چادر زندگی می‌کنند. حتى بختیاریهای یک‌جانشین نیز در سردسیر، در فصل تابستان خانه‌های خود را در روستا ترک می‌کنند و در بلندیهای مسلط به روستا چادر بر پا می‌کنند (دیگار، 202).
بختیاریهای در گرمسیر، که زمستان را در آنجا می‌گذرانند، دو نوع مسکن دارند: یکی کپر، که مسکن زمستانی است و به نحو مطلوبی مانع نفوذ سرما و بارندگی می‌شود؛ و دیگری لوکه، بادگیرتر و فضادارتر است و نمونه‌ای از مسکن تابستانی است که به‌ویژه به حفاظت از تابش نور خورشید اختصاص دارد. این لوکه‌ها وقتی کوچ‌نشینان در منطقۀ گرمسیر نیستند، مورد استفادۀ بختیاریهایی قرار می‌گیرند که باید برای برداشت محصول بهاره در گرمسیر باقی بمانند و به‌خصوص عربهای معروف به عرب کمری که با بختیاریها ادغام شده، و به تربیت گاومیش مشغول‌اند، از آنها استفاده می‌کنند و هرگز گرمسیر را ترک نمی‌کنند (همو، 203-204).
سقف لوکه‌ها تخت است. تمامی طوایفی که در اطرافشان نیزار دارند، لوکه می‌سازند، غیر از بامدیها که در سرزمینشان نی ندارند (کریمی، 266). در ایل پاپی نیز نوع مشخص خانۀ تابستانی کلبه‌ای به شکل مکعب، به ارتفاع تقریبی دو متر است که از شاخ و برگ درختان ساخته شده، ‌و دور آن را با نیهای به‌هم‌بافته توسط ریسمانهای پشمی به ارتفاع تقریبی 20 / 1 متر، به نام چیت می‌پوشانند و آن را کولا می‌نامند (فیلبرگ، 98-101).
در ناحیۀ گیلان، فصل تابستان معمولاً با جابه‌جایی از طبقۀ همکف به طبقۀ بالا و از درون خانه به بیرون همراه است. در فصل تابستان در دلتای سفیدرود، یا در تلار که از ایوان خنک‌تر است و پشۀ کمتری دارد، زندگی می‌کنند. در منطقۀ تالش تابستان را یا در زیر یک سکوی مستقل، و یا مانند شرق استان، در زیر انبار برنج که آن را کوندوج می‌نامند، می‌گذرانند. در این فصل معمولاً غذا را زیر سایۀ درخت تهیه می‌کنند. در دیلمان تابستان را در تلار به سر می‌برند که آشپزخانۀ تابستانی نیز در آن قرار دارد. در دامنۀ خشک گیلان از پشت‌بام در فصل تابستان برای خوابیدن استفاده می‌کنند. در غرب منطقۀ گیلان، یعنی درۀ شاهرود (خلخال) در فصل تابستان یا از اتاقی که در طبقۀ فوقانی است، استفاده می‌شود و یا در باغهای اطراف دهات زندگی می‌کنند (بازن، 93-94).

باورها و آداب مردم ایران دربارۀ تابستان

مردم لرستان و ایلام باور دارند که شب چله اگر هندوانه بخورند، تابستان تشنه نمی‌شوند (اسدیان، 303). شاهرودیها برای جلوگیری از نفوذ گرمای تابستان به تنشان، در اولین شب زمستان که طولانی‌ترینِ شبها ست، خربزه یا هندوانه می‌خورند (شریعت‌زاده، 469). گفته می‌شود: هندوانه‌ای که زمستان می‌خورند، خاصیتش تـابستان معلـوم می‌شود (دهگـان، 589-590؛ نیـز نک‍ : ه‍ د، یلدا). اردکانیها بر این باورند که آفتاب تیر و مرداد برای کهنه و لباس بچه ضرر دارد (طباطبایی، 446) و همچنین باور دارند که اگر روز اول اسفند جارو به زمین زنند یا جارو کنند، در طول تابستان مورچه فراوان می‌شود (همو، 452). سیرجانیها برای تابستان دو چله قائل‌اند: یکی چلۀ بزرگ (از اول تیر تا دهم مرداد)، و دیگری چلۀ کوچک (از یازدهم مرداد تا آخر آن) (بختیاری، 316). سروستانیها نیز برای تابستان دو چله دارند: چلۀ بزرگ، 40 روز اول تابستان، و چلۀ کوچک، 40 روز آخر تابستان (همایونی، 302). در سیـرجان بـاد گرمسیر ــ کـه از جنـوب شرقی سیـرجان و از اقیانوس هند می‌وزد ــ نشانۀ آمدن باران است و بیشتر در اواخر بهار و در فصل تابستان می‌وزد و باعث ریزش باران می‌شود که به آن باران خُمینه می‌گویند (بختیاری، 322). اهالی سیرجان معمولاً ختنه را در تابستان، و بیشتر هنگامی که خربزه به بازار آورده‌اند، انجام می‌دهند. می‌گویند در فصول خنک و سردْ زخم دیر بهبودی می‌یابد و به قول خودشان «سیم می‌کشد» (همو، 288).
مردم میناب به هنگام وزش باد لوار (آتش‌باد) در فصل تابستان، لنگه‌کفشی را در شنهای جوی آب مخفی می‌کنند تا هوای خشک از بین برود و هوای مرطوب جای آن را بگیرد (سعیدی، 288). مردم کومله در شرق گیلان بر این باورند که اگر مار در فصل تابستان زیاد باشد، آن سال بارانی، و محصول کشاورزی فراوان خواهد شد. به باور آنان اگر در خشک‌سالی تابستان، به سر سبدی آب بریزند، باران می‌آید (شهاب، 160، 161). در مثلی گفته می‌شود: «یک درخت سبز بشود، تابستان میوه‌اش را بخوریم، زمستان هیزمش را بسوزانیم»، یا «یک درخت سنجد سبز بشود، تابستان سایه‌اش بشینیم، زمستان سنجدش بچینیم» (دهگان، 590). اهالی هزاره می‌گویند: تابستان به نان معطل مشو [راه بیفت که نان در همه‌جا فراوان است]، زمستان بدون نان مرو [که در هیچ‌جا نان پیدا نمی‌شود].
در بسیاری از جاهای ایران، از جمله خراسان و ایلام و تهران گفته می‌شود: «تابستان پدر یتیمان است»؛ و به قول کرمانیها: «تابستان است و بازو بالین است»؛ افغانها می‌گویند: «تابستان کجا بودی که زمستان سایه می‌کنی؟» (ذوالفقاری، 1 / 668). ضرب‌المثل «آهنگر تابستان و سقای زمستان» (همو، 1 / 254) نیز دربارۀ چیزهای نامتجانس گفته می‌شود. به باور مردم ابرقو در شهرستان یزد، حضرت داوود (ع) در یک روز گرم تابستانی، گذرش به ابرقو افتاد؛ از مردم آنجا آب و نان و سایبانی خواست و مردم دریغ کردند. سپس در بیرون شهر در زیر آفتاب داغ به خواب رفت؛ بیدار که شد، سایه‌ای بر صورت خود احساس کرد. دید ماری ستون شده و پرندۀ لاشخوری (دال) بر روی آن نشسته و بالها را گشوده و سایه‌بان کرده است. حضرت دعا کرد: صدساله شوی دال / تا نکشنت نمیری مار / / بر دشت ابرقو / جفت گاو نکند کار. چنین است که دال 300 سال عمر می‌کند و مار نمی‌میرد، مگر آنکه آن را بکشند، و با اینکه در ابرقو گاو فراوان است، ‌مردم از گاو در کار کشاورزی استفاده نمی‌کنند. ممنوعیت استفاده از گاو در کشاورزی در ابرقو را به حضرت ابراهیم (ع) نیز نسبت می‌دهند (نجفی، 81-83). این تمثیل به پیامبر اسلام (ص) نیز منسوب است (خلعتبری، 57- 58).
مطلوب‌ترین غذای ظهر تابستان آب‌دوغ‌خیار بود که رفع عطش و دفع گرما می‌کرد و دوغ آن بهانه به تن‌پروران می‌داد که چرت بعد از نهار خود را توجیه کنند. به‌عنوان نمونه، در روستای طالب‌آباد، یکی از غذاهای مطلوب تابستانی در ظهر تابستان آب‌دوغ بود که به فراوانی خورده می‌شد. دوغ، نان خشک کوبیده، نعناع خشک، پیاز و سبزی خردکرده، خیار پوست‌کندۀ خردشده، کشمش و مغزگردو ترکیبات عالی‌ترین و پربارترین، و دوغ با نانِ ریزکرده همراه با پیاز و سبزی ساده‌ترین آب‌دوغ بود (صفی‌نژاد، 460-461).
در کتبی که در اختیار است، اشاره‌ای به نوع پوشاک مردم ایران در فصل تابستان نشده است و چند موردی هم که وجود دارد، مربوط به شال کمر برای مردان است. در بیرجند شال کمر که بافتۀ باریک و بلندی است و روی پیراهن، قبا، سرداری، لباده و جز آنها به دور کمر می‌پیچند تا کمر و کلیه‌ها را حفظ کند، جزو پوشاک مردانه است. در تابستانها از شالهای پارچه‌ای، و در زمستانها از شالهای دستباف پشمی استفاده می‌کنند. سادات از رنگ سیاه یا سبز، و دیگران از رنگ سفید و جز آنها استفاده می‌کنند (رضایی، جمال، 421-422). اهالی طالقان نیز در زمستان و تابستان، یک شال بلند پهن پشمی به کمر می‌بستند و در تابستان جوراب نمی‌پوشیدند (حدادی، 103، 104).
مردان سیستانی از دوران کودکی در زمستان و تابستان کلاهی از پشم یا کرک بر سر می‌گذاشتند و هرگز سربرهنه ظاهر نمی‌شدند (عمرانی‌نسب، 124).

مآخذ

آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابن‌بطلان، مختار، تقویم الصحة، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1364 ش؛ ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1367 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ بازن، مارسل و کریستیان برومبرژه، گیلان و آذربایجان شرقی، ترجمۀ مظفر فرشچیان، تهران، 1365 ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ بندهش هندی، ترجمۀ رقیه بهزادی، تهران، 1368 ش؛ بهمن‌بیگی، محمد، عرف و عادت در عشایر فارس، شیراز، 1324 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1389 ش؛ همو، التفهیم، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1362 ش؛ پورکریم، هوشنگ، الاشت، تهران، بی‌تا؛ تعبیر خواب، منسوب به ابن‌سیرین، تهران، جاویدان؛ حدادی، مهناز، «لباسهای زنان و مردان طالقان»، فرهنگ مردم، تهران، 1383 ش، س 3، شم‍ 10؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، «جایگاه پیامبر (ص) در ادب عامه»، نجوای فرهنگ، تهران، 1385 ش، س 1، شم‍ 2؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛ دایرةالمعارف فارسی؛ دهگان، بهمن، فرهنگ جامع ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1383 ش؛ دیگار، ژان پیِر، فنون کوچ‌نشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، 1366 ش؛ ذبیحی، علی، «پِتَک و شیشَک در گاه‌شماریهای مردمان مازندران»، فرهنگ مردم، تهران، 1385 ش، س 5، شم‍ 17؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، تهران، 1381 ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، 1387 ش؛ روح‌الامینی، محمود، ‌«جشن تیرگان، ‌تیرما سیزه شو، تیروجشن»،‌ چیستا، تهران، 1369 ش، س 7، شم‍ 7؛ زرگر، اکبر، درآمدی بر شناخت معماری روستایی ایران، تهران، 1378 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ همو، قند و نمک، تهران، 1382 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1345 ش؛ طاهباز، سیروس، یوش، تهران، 1375 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ ظریفیان، محمود، «جستاری در گاه‌شماری گرمسیری»، فرهنگ مردم، تهران، 1388 ش، س 8، شم‍ 29-30؛ عمرانی‌نسب، اشرف‌السادات، «پوشاک مردمان سیستان و بلوچستان»، فرهنگ مردم، تهران، 1386 ش، شم‍ 11؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی‌مطلق، تهران، 1386 ش؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1369 ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، تهران، بی‌تا؛ کریمی، اصغر، سفر به دیار بختیاری، تهران، 1368 ش؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ مصفا، ابوالفضل، فـرهنگ اصطلاحات نجـومی، تبریـز، 1367 ش؛ موریـه، جیمز، سفرنـامه، تـرجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1386 ش؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، 1354 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیم‌نگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ واله، پیترو دلا، سفرنامه، ترجمۀ شعاع‌الدین شفا، تهران، 1348 ش؛ همایونی، صادق، سروستان، مشهد، 1371 ش؛ نیز:

Chardin, J., Voyages, Paris, 1811; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938.

اصغر کریمی

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: