صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / طب / پزشکی عامه /

فهرست مطالب

پزشکی عامه


آخرین بروز رسانی : یکشنبه 15 دی 1398 تاریخچه مقاله

سبب بیماری

پزشکی عامه نیز به‌هم خوردن وضعیت مزاج انسان را سبب بیماریها می‌داند. در این پزشکی، غذاها به دو دستۀ سرد و گرم تقسیم می‌شوند که می‌توان دو دستۀ فرعی مرطوب و خشک را نیز مکمل آن دانست. این تقسیم‌بندیها بیش از هر چیز یکی از اصول طبقه‌بندی خوراکیها و بیماریها ست، و ضابطۀ تفکیک و تمایز خوراکیها به گرم و سرد بر حسب خواص نیروزایی آنها ست.
همۀ خوراکیها به استثنای نمک، انواعی از قارچها و برخی از آبها که نه گرم‌اند، و نه سرد، در یکی از این دو دسته قرار می‌گیرند (برومبرژه، 125-126)، با این حال، از فردی به فرد دیگر، به‌خصوص از ناحیه‌ای به ناحیۀ دیگر شمار تغییرها و نوسانها در طبقه‌بندی خوراکیها زیاد، و در مواردی حیرت‌آور است؛ برای نمونه، وضعیت گوشت گوسفند، میش، بز و خروس کاملاً معلوم نیست. از سوی دیگر، بعضی از این دسته‌بندیها جنبۀ قطعی دارند؛ برای نمونه، به نظر فارسها، گوشت گاو، شیر و دانۀ لوبیا سرد است، درحالی‌که گیلانیها همین خوراکیها را گرم می‌دانند (همو، 129). یزدیها گوشت مرغ را تا وقتی به مرحلۀ تخم‌گذاری نرسیده است، سرد می‌دانند و معتقدند با آغاز تخم‌گذاری، گوشت آن گرم می‌شود. گوشت خروس نیز در دورۀ پیش از بلوغ، از زمان بلوغ سردتر است (جانب‌اللٰهی، چهل ... ، 4 / 373).
در بعضی از دوره‌های حساس زندگی، فرد باید دقت بیشتری در مصرف خوراکیها داشته باشد؛ مثلاً مادران برای خوراک پسرانی که پا به دورۀ بلوغ می‌گذارند و سخت تحریک‌پذیرند، غذاهای سرد و بدون سیر، پیاز، فلفل و دیگر مواد گرم درست می‌کنند؛ در صورتی که به تازه‌داماد خرما و گردو می‌دهند که ازجمله خوراکیهای گرم و آتشی به شمار می‌آیند و به عروس تا پیش از زفاف، چنین موادی نمی‌دهند؛ زیرا نقش او منفعل است (همان، 4 / 133).
باور به نقش فصول در طبع محصولات کشاورزی نیز بین مردم رواج دارد؛ مثلاً در پزشکی عامۀ میبد، همۀ کشته‌هایی که محصولشان در تیر و مرداد می‌رسد؛ یعنی انواع میوه‌هایی که آخر تابستان به دست می‌آید، همچون انار، انگور و پسته گرم است و میوه‌هایی که نیاز به آفتاب ندارند و در تابستان یا اوایل سال کاشته می‌شوند، مثل انواع هندوانه، خیار، شلغم، هویج و چغندر سرد مزاج، و بادآورند و باید برای دفع باد آنها نبات خورد. همچنین باور دارند که حرارت آتش نیز در طبع پاره‌ای خوراکیها مؤثر و گرم است؛ نبات همان چغندری است که طبع آن را سرد می‌دانند و با جوشاندن گرم شده است و آنهایی را که نه می‌جوشانند و نه آفتاب می‌خورد، مثل عسل، معتدل است (همان، 4 / 374).
در پزشکی عامۀ هر منطقه سبب بروز مرض را کم‌وبیش به خوراک، آب‌وهوا، شادی و غم نسبت می‌دهند؛ برخی مربوط به زمان حاملگی می‌شود، بعضی به شیوه و زمان زایمان، دسته‌ای به دورۀ نقاهت زائو و پاره‌ای با زمان رشد کودک ارتباط دارد و البته بسیاری نیز به عوارض کار، و یا شیوۀ خوراک و بهداشت و دیگر مسائل مربوط می‌شود. مثلاً مردم خراسان باور داشتند که هرکس زیاد گشنیز بخورد، حافظه‌اش نقصان می‌پذیرد و دلیل شب‌ادراری نیز سست شدن کمر کودک است (شکورزاده، 261-263). به نظر آنها، سرخک مایع منی است که پیش از تولد، در چشم بچه رفته است و باید روزی از بدن او بیرون بیاید؛ بنابراین، همۀ کودکان باید سرخک بگیرند (همو، 267). آبله نیز خون حیض است که بچه در شکم مادر خورده است و باید روزی از بدن او بیرون بیاید (همو، 232). تهرانیها نیز بر این باور بودند که این خون باید از بدن خارج شود و بهترین محل خروج آن میان دو کتف است که این عمل با حجامت صورت می‌گیرد (شهری، 2 / 690، حاشیه).
به باور مردم خراسان و قزوین، هرکس در روز عید غدیر، خیاطی یا ترازوداری کند، انگشتش عقربک می‌شود (شکورزاده، 263؛ گلریز، 369). مردم شیراز بر این باور بودند که اگر زن حامله در موقع خسوف و کسوف جایی از بدنش را بخاراند، همان قسمت از بدن نوزاد، سیاه یا سرخ می‌شود؛ درنتیجه، برای پیشگیری زن باید در فاصلۀ این اتفاق دستهایش را روی سرش بگذارد؛ همچنین، این باور وجود داشت که اگر زن در موقع حاملگی، یخ و برف زیاد بخورد، بچه‌اش غشی می‌شود و اگر انجیر بخورد، نوزادش سقط می‌شود، یا نوزاد انجیرک درمی‌آورد (فقیری، 15-16).
در بیشتر خرده‌فرهنگهای ایران، چشم نیروی خارق‌العاده‌ای دارد و افرادی این توانایی را دارند که با چشم‌زدن انسانی، او را تا سرحد مرگ برسانند و اگر این نیرو به کودکی برخورد کند، به احتمال قوی، او را خواهد کشت. به باور مردم، گاهی انسان با دیدن چیزی مریض می‌شود یا بر شدت مرض دیگری می‌افزاید؛ مثلاً در باور مردم بافق اگر کسی به میوۀ نارس سنجد نگاه کند، به چشم‌درد مبتلا می‌شود و اگر کسی که غسل جنابت بر او واجب است، به بیماری که سرخک دارد، نگاه کند، دانه‌های سرخک در زیر پوست می‌ماند و بیمار را می‌کشد؛ یا اگر زن بارداری به میت غسل نداده‌ای نگاه کند، چشم بچه‌اش شور می‌شود (جانب‌اللٰهی، «طب ... »، 124، چهل، 4 / 426). در شیراز، برای پیشگیری از این واقعه، زن باید در دست مرده‌ای نمک می‌گذاشت و سپس، با همان نمک چشم بچه‌اش را می‌شست (فقیری، 16).
در باور مردم، گاهی افراد در اثر انجام کارهایی که مطلقاً ارتباطی با اصل موضوع نداشت، دچار مرض می‌شدند؛ مثلاً مردم میبد سبب بروز زگیل را آب ریختن روی گربه (همان، 4 / 507؛ پاینده، 243)، کشیدن جارو به دست کسی یا پرتاب کردن آب دهان به سوی او می‌دانستند و باور داشتند که اگر کسی چنین کاری بکند، خود نیز دچار زگیل می‌شود (رضوانیان، 28). خراسانیها معتقد بودند که اگر مادری هنگام شیردادن به طفل خود جوش بکند (بترسد)، بچه‌اش به اگزما دچار می‌شود (شکورزاده، 233).
مردم فاضل‌آباد گرگان عقیده داشتند که اگر صبح زود نور خورشید به یک طرف سرشان بتابد، درد نیم‌سر می‌گیرند (مقدم، 28). آنها سبب اغلب بیماریهایی را که زمینۀ ذهنی و روانی داشتند، گزند و آسیب از سوی دیو و جن و ارواح خبیث و بـاد ـ جن می‌پنداشتند؛ مثلاً علت کابوس و ناآرامیهای شب‌هنگام را مادینه‌دیـوی بـه نـام ام‌صبیـان می‌دانستنـد (نک‍ : دبا، ام صبیـان؛ بختک). در باور برخی از ساحل‌نشینان جنوب ایران، گروهی از بادها عامل بیماریهای روانی بود و نوع باد بیماری‌زای هر بیمار با نشانه‌ای خاص در بیماری باد تشخیص داده می‌شد؛ برای نمونه، باد مَتوری را با حملۀ قلبی، دینگ‌مارو را با سردرد و چشم‌درد و بومَریوم را با کمردرد و خون‌ریزی رحم و جز آن می‌شناختند (ساعدی، اهل ... ، 59-61، 64-65، 68- 69).
در پزشکی عامه، یکی از آسیب‌رسان‌ترین علتهای بروز بیماری کشنده، چشم بد یا شور است. دارندۀ چشم شور هم با زبان و هم با نگاه می‌تواند به دیگران آسیب برساند و کسانی که از این طریق آسیب می‌بینند، زنان آبستن، بچه‌های کوچک و بیشتر هرچیز زیبا یا انسان خوشبختی است که در واقع، مورد حسد قرار می‌گیرد؛ حتى دامها نیز در امان نیستند. نتیجۀ چشم خوردنْ مریضی، ضعف، مرگ و ویرانی آن چیز یا کسی است که چشم بد به آن رسیده است (EI2, I / 786).

پیشگیری

یکی از راهکارهای مهم پزشکی عامه پیشگیری از مرض است. دستورالعملهای مبتنی بر عقاید و باورها گاه نقش بسیار مؤثری در سلامت نفس و روح بیمار داشته است؛ مثلاً در طب کودک مردم خراسان، چپ‌شدن چشم بچه را ناشی از فریادی می‌دانستند که کسی بالای سر بچه می‌کشید (محجوب، 440). در میبد، نشستن یا ایستادن بالای سر بچه به طوری که نگاه او را به خود جلب کنند، سبب این بیماری می‌دانند (تحقیقات ... ). خطر بزرگی که معمولاً بچه‌ها را تهدید می‌کرد، چشم‌زخم بود. برای پیشگیری از چشم‌زخم باید به هر وسیلۀ ممکن، نظر شورچشم را به چیز دیگری منحرف، یا از جلب‌توجه او پیشگیری می‌شد؛ بنابراین، انواع مهره‌ها و صدفها را به انسان، حیوان یا شیء موردنظر می‌آویختند (برای اطلاع از خواص دارویی مهره‌ها و اینکه هریک از مهره‌ها به رنگی متصف شده است که داشتن آن موجب به دست آوردن چه لطف و موهبت و خیر یا دفع شر می‌شود، نک‍ : دریانورد، 245-246؛ صفی‌نژاد، 429؛ لهسایی‌زاده، 109).
در پزشکی عامه، به‌خصوص سبب بسیاری از امراض را ناشی از مصرف هم‌زمان بعضی خوراکیها می‌دانستند؛ مثلاً مردم گیلان با هم خوردن پنیر و آب نارنج را عامل کرم کدو، با هم خوردن گوشت مرغ و پنیر، پنیر و گردو یا عسل و گوشت مرغ، شیر و گردو، و شیر و به و پنیر را عامل کک‌مک و لکه‌های پوستی، و با هم خوردن عسل و خربزه یا پرتقال و ماست با پیاز و هندوانه را نیز عامل درد شکم می‌پنداشتند و باور داشتند که خوردن پنیر فراموشی می‌آورد (پاینده، 265).

گسترۀ درمان در پزشکی عامه

چگونگی درمان در پزشکی عامه را از لحاظ جنس و سن بیماران می‌توان در حیطه‌ای سه‌گانه ملاحظه کرد: یکی طب مردمی عمومی دربرگیرندۀ همۀ بیماریها و دردهای شناخته‌شدۀ مشترک میان مردان و زنان؛ دیگر طب مردمی زنان شامل نازایی، آبستنی، بچه‌افکنی، آل‌زدگی، زایمان و دردهای زایمان، کمر، پستان، ویار و جز آنها؛ و سوم طب مردمی کودکان دربردارندۀ بیماریهایی همچون گوش‌درد، بی‌وقتی شدن، گریه و نحسی‌کردن، ختنه‌کردن، مخملک، سرخک، آبله‌مرغان، از شیر گرفتن و جز آنها (بلوکباشی، 661).
شیوه‌های درمانی در پزشکی عامه دو تقسیم‌بندی عمومی گیاهی و غیرگیاهی دارد که در شیوۀ غیرگیاهی گونه‌گونی بیشتری وجود دارد، مثل درمان با منشأ انسانی (ادرار، فضولات، خون)، درمان با منشأ حیوانی (پوست درمانی، درمان با امعاء و احشاء، مو، پشم و سم، شاخ و استخوان، مواد لبنی و گوشت، ادرار و فضولات حیوان)، درمان با امعاء و احشاء و متعلقات آبزیان، ماکیان، پرندگان، خزندگان، دوزیستان و پستان‌داران، نیز حشره‌درمانی، حجامت، زالوانداختن، رگ‌درمانی، تیغ‌درمانی، داغ‌درمانی، و درمان با مایه‌کوبی (نک‍ : جانب‌اللٰهی، پزشکی، 183 بب‍‌ ). خال‌کوبی نیز جنبۀ روان‌درمانی داشت و هم زنان برای مهرجویی شوهر از آن بهره می‌بردند و هم برای راندن موجودات خیالی و هول‌زدگی و درمان امراضی مثل باد فتق کودکان، گلودرد، درد مفاصل و جز آنها رایج بود (نک‍ : همان، 223-224).
درمانهای دیگر عبارت بودند از: بادکش، پرهیز، خوراک درمانی، شیرینی‌درمانی، دود و دوده‌درمانی (با سوزاندن مواد گیاهی و غیرگیاهی)، بخوردرمانی، خون‌درمانی و درمان با مواد معدنی و مشابه آن (سنگ، شیشه، فلز، سفال، ریگ، خاک، خاکستر و لجن). در سنگ‌درمانی حتى سنگها با نام مرض خاص نام‌گذاری می‌شدند؛ در مشکین‌شهر سنگی بود به اسم سانجی‌داشی (سنگ دل‌درد) که مردم گرفتار برای تسکین درد، شکم را به آن سنگ می‌مالیدند و سنگ دیگری هم به نام سنگ سرفه، سرفه را درمان می‌کرد (ساعدی، خیاو ... ، 135).
درمان با روشهای فیزیکی عبارت است از: اسونه، که درمانگر برای درمان نازایی، پاهای بیمار را به گونۀ خاصی حرکت می‌دهد؛ تنگ زائو گرفتن، که از انواع حمام‌درمانیهای زائو ست؛ قولنج‌شکنی و جز آنها (نک‍ : جانب‌اللٰهی، همان، 249، چهل، 4 / 413-414)؛ رنگ‌درمانی، انتقال‌درمانی، گذردرمانی (ازجمله عبور دادن زن دیرزا و بیمار از زیر پل، نخل و علامتهای مذهبی، از زیر ریشۀ درخت و از سوراخ دیوار)؛ شوک‌درمانی، هم‌نام درمانی (درمان با گیاه یا عضو هم‌نام حیوان با مرض، ازجمله درمان میخچه با میخک سوخته یا میخ داغ، درد گردن با گردن گوسفند، خروسک با خون خروس و مانند آن) (نک‍ : جانب‌اللٰهی، پزشکی، 251 بب‍‌ )؛ موسیقی‌درمانی (ازجمله درمان سرخک و تب نوبه با زدن نی، بادزدایی و بیرون راندن جن و زار از تن بیمار) (نک‍ : ساعدی، اهل، 70 بب‍‌ )؛ پری‌خوانی یا پرخانی (معطوفی، 3 / 2078)؛ باوردرمانی (ازجمله درمان نوبۀ سه یک با مراجعه به خانۀ مرد سه‌زنه‌ای که یک زنش مرده باشد، یکی را طلاق داده باشد و یکی هم در خانه داشته باشد و پرسیدن راه درمان از او و مانند آن) (نک‍ : جانب‌اللٰهی، همان، 284)؛ دزدی‌درمانی (ازجمله دزدیدن خروس آدم خسیس برای درمان تب لازم)؛ گناه‌درمانی (ازجمله اذان بی‌وقت گفتن و گرو برداشتن درِ مسجد و نظایر آن) (همان، 290)؛ جادودرمانی (همان، 291)؛ و آب‌درمانی که در مواردی ویژه برای درمان امراض پوستی و استخوان‌درد در طب عامه کاربرد داشت.

آب‌درمانی

مردم باران نیسان (بارانی که در ماه هفتم سریانی که مطابق با 30 روز از فروردین و اردیبهشت است، می‌بارد) را شفابخش می‌دانند (نک‍ : مظاهری، 417؛ معین، ذیل نیسان)؛ همچنین آب چشمه‌های مقدس مثل چشمۀ زمزم را که زوار از مکه می‌آورند، برای درمان به خانه‌هایشان می‌برند (اسمیت، 168, 176). برخی از چشمه‌ها نیز که به نام امامان و دیگر مقدسان شهرت یافته‌اند، مثل چشمه‌علی در شمال شرقی تهران یا حوض امام رضا (ع) در روستای آستانۀ مشهد (برای اطلاع بیشتر، نک‍ : دبا، آبگرم؛ ساعدی، خیاو، 20 بب‍‌ ) و چشمه‌های آبگرم همیشه مورد توجه مردم ایران بوده است. در مشکین‌شهر، برخی چشمه‌ها به نام نوعی خاص از بیماری که درمان می‌کند، نام‌گذاری شده است؛ مثل قوتورسویی (آب جرب) در دامنۀ کوههای سبلان (همان، 22-24)؛ آب کچلی و آب مفاصل در محلات، و آب قولنج در کوهستان شمال غربی سمنان برای درمان این بیماریها (نک‍ : دبا، همانجا).

دعادرمانی

در وندیداد، به درمان بیماریها و نفوذ دعا و کلام مقدس اشاره شده است. اصولاً کلام مانتر برای درمانهای روانی در طب ایران باستان بسیار رایج بود، و طبیبی را که به چنین درمانی اشتغال داشته، منترپزشک می‌نامیدند. یکی از روشهای رایج در میان زردشتیان آن بود که پس از شست‌وشوی بیمار، مواد و گیاهان خوشبو را در آتش می‌ریختند و منترخوان با طریقۀ مخصوص، دعا را برای بیمار می‌خواند و بدین شکل در روان بیمار اثر می‌گذاشت (نجم‌آبادی، 1 / 252-255).
در ایران پس از اسلام نیز، مانند جامعۀ ایران باستان بیماریها و دردها را بلای آسمانی و ناشی از فراوانی گناه یا کثرت معصیت می‌پنداشتند و کم‌وبیش برخی از بیماریها همچون بیماریهای روانی را با کلام مقدس، دعا و اوراد درمان می‌کردند (بلوکباشی، 664). نذردرمانی، مکان‌درمانی (ازجمله بیتوته به قصد شفایابی یا درمان در اماکن متبرکه، کنار سنگ مقدس یا جاروکردن مسجد) و استفاده از تعویذها نیز ازجمله راهکارهای درمانی بوده است. سده‌های زیادی استفاده از تعویذ عمومیت داشت. به باور مردم اگر سوره‌ها و آیاتی از قرآن که با «قُلْ اَعوذُ» آغاز می‌شود (معوذتین)، از بر بخوانند و به خود فوت کنند، آیات قرآنی آنان را از هر بلا، بیماری و چشم بد حفاظت می‌کند (نک‍ : ایرانیکا، VII / 456-457).

درمانگران پزشکی عامه

درمانگران معمولاً از قشرها، گروهها و حتى صاحبان بعضی از مشاغل بودند؛ دعانویسان برای ناراحتیهای روحی و روانی، نازایی و چشم‌زخم دعا می‌نوشتند. پیرزنان و پیرمردان با تجربه نیز با شناختی که از خواص گیاهان و دیگر داروهای غیرگیاهی داشتند، به درمان بیماریهای جسمی می‌پرداختند. آنها این تجربه و شناخت را از پدران و مادران خود آموخته بودند. این درمانگران در بیشتر موارد طبابت را شغل نمی‌دانستند و بابت کار خود دستمزدی نمی‌گرفتند.
از دیگر کسانی که با تخصصهای ویژه در طبابت نقش داشتند، مردان و زنان باتجربه‌ای به نام قلم‌بند (شکسته‌بند) بودند که با کسب تجربه یا آموزش‌دیدن نزد پدران خود، به این مهارت دست یافته بودند. از بین آنها، قصابان ماهرترین شکسته‌بندها بودند که به سبب آشنایی به آناتومی حیوانی و تشابهات موجود با انسان اقدام به این عمل می‌کردند. ماما یا ماماچه در زایمان به زنان کمک می‌کرد و بچه را می‌گرفت. دلاک یا سلمانی که هم در امر بهداشت نقش داشت و سرپیران و ریش جوانان را می‌تراشید و در حمام کیسه به بدن مشتریان می‌کشید، به امر طبابت نیز می‌پرداخت و دندانهای پوسیده را با گازاَنبر از دهان بیرون می‌آورد؛ کودکان و نوزادان را ختنه می‌کرد و خون اشخاص را با نشتر و شاخ حجامت می‌گرفت و با نسخه‌هایی که داشت، طبابت می‌کرد (دیولافوا، 94).
غربتیها (کولیها) نیز در امور پزشکی مداخله می‌کردند. حجامت و زالو انداختن توسط زنان کولی انجام می‌شد که هنوز هم کم‌وبیش رواج دارد. رمال، جام‌زن، جن‌گیر، آیینه‌بین، تول‌گیر، گالی‌گیر (که در بیرون آوردن استخوان از گلو مهارت داشت)، «ادوم دار» و صاحب اجاق که مدعی ارتباط با نیروهای غیبی بودند نیز طبابت می‌کردند (نک‍ : صفری، 3 / 495؛ جانب‌اللٰهی، پزشکی، 48، 217، 307، 329؛ صفی‌نژاد، 410- 415).
در بعضی از جاها، بعضی از مردان و زنان از نیروی جادویی برخوردار بودند. پرخانهای ترکمن و بابازار و مامازارهای جنوب ایران نمونه‌هایی از این درمانگران‌اند (نک‍ : ملک‌راه، 125؛ ریاحی، 23 بب‍ ؛ ساعدی، اهل، 41؛ معطوفی، 3 / 2079).
عطاران نیز کار طبابت و داروسازی را یک‌جا برعهده داشتند؛ مردم به عطاریها مراجعه می‌کردند و درد و بیماری خود را شرح می‌دادند و عطاران دواهایی از طبلۀ خود برای آنها جور می‌کردند و نسخۀ آن را می‌پیچیدند و با دستورالعمل به آنها می‌دادند (نک‍ : بلوکباشی، 666؛ ساعدی، خیاو، 133- 135). دختران و همسران این گروه هم با استفاده از تجربۀ پدر و شوهر خود در امر طبابت مداخله می‌کردند (جانب‌اللٰهی، چهل، 4 / 369).
در بین زنان درمانگر، برخی با شیوه‌های ابداعی خود به عمل جراحی هم می‌پرداختند و برخی کحالان حتى آب مروارید می‌گرفتند. آنها از جراحیهای مختلف سررشته داشتند و آنها را انجام می‌دادند؛ ازجمله داخل پیچیدگی پلک چشم، کجی مژگان، سبل، تراخم، ناخنک، و حتى آب مروارید را عمل می‌کردند و به بعضی روشهای خاص نیز دست یافته بودند. برخی از کحالان زن نیز به سبب مهارت در کار خود، شهرتی به دست آورده بودند (نک‍ : پولاک، II / 198-207؛ مستوفی، 1 / 529).
درمانگران پزشکی عامه در موارد لازم، اقدام به عمل جراحی نیز می‌کردند. آنها محل یا موضع بیماری را به کلی از بدن می‌بریدند و دور می‌انداختند و به عملیاتی مثل بریدن دانه‌های سفیدی که بر محلهایی از بدن ظاهر می‌شد و اعراب خوزستان به آن فالول (مفرد فالوله) می‌گفتند، و بریدن و قطع بواسیر نیز اقدام می‌کردند. برای این منظور با موی اسب یا نخهای نایلونی نازک مخصوصْ موضع فالول و بواسیر را می‌بستند، بدین ترتیب، زائده‌های جوشی رفته‌رفته خشک، و از محل بسته شدن نخ جدا می‌شدند (پورکاظم، 222-223؛ برای اطلاع بیشتر از جراحیها، نک‍ : کیانی، 48-51).

آموزش

در پزشکی عامه، برای آموزش از راهکارهای مختلف استفاده می‌شد؛ مثلاً برای مهارت در شکسته‌بندی، افزون بر آموزش دیدن نزد پدر یا اقوام، با جاانداختن دست و پای گوسفند و بررسی اسکلت مرده در دخمۀ زردشتیان یا در قبرستان به فراگیری آن می‌پرداختند و بر این باور بودند که باید شخص محترمی در خواب به آنها آموزش بدهد (جانب‌اللٰهی فیروزآبادی، 421، 427، 430، 433، 436، 451). برخی هم برای تمرین شکسته‌بندی، کوزه‌ای را می‌شکستند و قطعات شکسته‌شده را در کیسه‌ای می‌ریختند. سپس، دست می‌بردند و در کیسه بدون استفاده از چشم آنها را با هم جفت می‌کردند.

مآخذ

اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1391 ش؛ برومبرژه، کریستیان، «جایگاه خوراکیها در هویت فرهنگ خودی و غیرخودی در گیلان»، ترجمۀ علاءالدین گوشه‌گیر، فرهنگ و انسان، تهران، 1384 ش، س 1، شم‍ 1؛ بلوکباشی، علی، «پزشکی: پزشکی عامه»، دبا، ج 13؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پورداود، ابراهیم، ادبیات مزدیسنا، بمبئی، 1928 م؛ پورکاظم، کاظم، جامعه‌شناسی قبایل عرب خوزستان، تهران، 1375 ش؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، پزشکی سنتی و عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1390 ش؛ همو، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد، تهران، 1390 ش؛ همو، «طب سنتی بافق»، فرهنگ یزد، یزد، 1384 ش، س 6، شم‍ 24- 25؛ جانب‌اللٰهی فیروزآبادی، محمدرضا، «شکسته‌بندی سنتی در استان یزد»، پیام بهارستان، تهران، 1390 ش، س 3، ضمیمۀ شم‍ 13 (ویژۀ طب سنتی 2)؛ خدادادیان، اردشیر، «پزشکی و روشهای بهداشتی و درمانی در ایران باستان»، هنر و مردم، تهران، 1356 ش، س 15، شم‍ 177- 178؛ دبا؛ دریانورد، غلامحسین، سیمای بندر گناوه، تهران، 1377 ش؛ دوستخواه، جلیل، حاشیه بر ج 2 اوستا (هم‍‌ )؛ رضوانیان، اسماعیل، «گندیما یا زگیل»، فردوسی، تهران، 1347 ش، شم‍ 884؛ ریاحی، علی، زار و باد و بلوچ، تهران، 1356 ش؛ ساعدی، غلامحسین، اهل هوا، تهران، 1345 ش؛ همو، خیاو یا مشکین‌شهر، تهران، 1344 ش؛ سید سجادی، منصور، شهر سوخته، تهران، 1390 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، 1362 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1345 ش؛ عندلیب سمنانی، خسرو، پیشینۀ طب سنتی در سمنان، سمنان، 1388 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ فزونی استرابادی، محمود، بحیرة، چ سنگی، به کوشش عبدالکریم فمی تفرشی، تهران، 1328 ق؛ فضایی، یوسف، «جادوی عملی و مسری ابتدایی، منشأ پیدایش علم پزشکی»، چیستا، تهران، 1369 ش، س 8، شم‍ 3؛ فقیری، ابوالقاسم، گوشه‌هایی از فرهنگ مردم فارس، شیراز، 1357 ش؛ کیانی، منوچهر، طب سنتی در ایل قشقایی، شیراز، 1388 ش؛ گلریز، محمدعلی، مینودر یا باب الجنة قزوین، تهران، 1337 ش؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دَوان، شیراز، 1380 ش؛ محجوب، ایران ظفر، «عقاید خرافی خراسان»، سخن، تهران، 1346 ش، شم‍ 4؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1371 ش؛ مظاهری، علی‌اکبر، خانوادۀ ایرانی در روزگار پیش از اسلام، تـرجمۀ عبدالله تـوکل، تهران، 1373 ش؛ معطوفی، اسدالله، تـاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1382 ش؛ مقدم، حسین، «درد نیم‌سر»، فردوسی، تهران، 1347 ش، شم‍ 884؛ ملک‌راه، علیرضا، آیینهای شفا، تهران، 1385 ش؛ نجم‌آبادی، محمود، تاریخ طب ایران، تهران، 1341 ش؛ نفیسی، ابوتراب، پژوهش در مبانی عقاید سنتی پزشکی مردم ایران، اصفهان، 1364 ش؛ وندیداد، ترجمۀ محمدعلی حسنی، حیدرآباد دکن، 1327 ش / 1948 م؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، به کوشش بهرام فره‌وشی، تهران، 1356 ش؛ نیز:

Christensen, A., L'Iran sous les Sassanides, Copenhagen, 1936; Dieulafoy, J., La Perse, la Chaldée et la Susiane, Tehran, 1989; EI2; Herodotus, The History, tr. A. D. Godley, London, 1946; Iranica ; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Smith, W. R., Lectures on the Religion of the Semites, London, 1927.

محمدسعید جانب‌اللٰهی

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: