صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / شخصیتها / سیاسی / بزرگمهر /

فهرست مطالب

بزرگمهر


آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

بُزُرْگْمِهْر، پسر بُختَگ‌، وزیر و حكیم روزگار خسرو اول انوشیروان‌ ساسانی‌ (سل‍ 531- 579 م‌) در بعضی‌ از متون‌ ادبی‌ و تاریخی‌. بزرگمهر عنوانی‌ است‌ كه‌ در متون‌ پهلوی‌ به‌ صورت‌ وُچورْگْمِتْر (صفا، حماسه‌سرایی‌ ... ، 49) و وُزُرگمهرِ بُخْتَگان‌، و در متون‌ فارسی‌ و عربی‌ دورۀ اسلامی‌ به‌ صورتهای‌ گوناگون‌ همچون‌ بزرگمهر (جلال‌الدین‌ میرزا، 331)، بزرجمهر (دینوری‌، 72؛ بیهقی‌، ابوالفضل‌، 425)، بوذرجمهر (ابوعلی‌ مسكویه‌، 53؛ میرخواند، 1 / 785) و ابوذرجمهر (خواجو، 91) آمده‌ است‌. از بررسی‌ فرهنگ‌ شاهنامه چنین‌ بر می‌آید كه‌ این‌ نام‌ در شاهنامۀ فردوسی‌ ــ به‌ سبب‌ سازگاری‌ با بحر متقارب‌ ــ همواره‌ به‌ صورت‌ بوزرجمهر به‌ كار رفته‌ است‌ (ولف‌، 157). تلفظ امروزی‌ این‌ نام‌ بزرگمهر، و در لغت‌ به‌ معنی‌ آفتاب‌ بزرگ‌، یا صاحب‌ محبت‌ بزرگ‌ است‌ (هدایت‌، رضاقلی‌، 170) و از نظر ریشه‌‌شناسی‌، مصحّف‌ بُرْزمِهر یا داد بُرْزمهر است‌ كه‌ به‌ صورت‌ زرمهر هم‌ نوشته‌ شده‌، و شاید شكل‌ صحیح‌ آن‌ دات‌ بُرْژمِتْر (بهار، 1 / 52)، و كهن‌ترین‌ صورت‌ ضبط آن‌ در كتیبه‌ها «بورزومهر» باشد (حبیبی‌، 87). 
بزرگمهر، رئیس‌ رایزنان‌ خاص‌ دربار كشور، پاسبان‌ شخصی‌ پادشاه‌ و رئیس‌ دربار بوده‌ است‌ (بهار، همانجا؛ «یادگار ... »، 303-304). بناكتی‌ بزرگمهر را پسر سوخرا دانسته‌ است‌ (ص‌ 61). به‌ گفتۀ كریستن‌سن‌ پسر سوخرا، زرمهر نام‌ داشته‌ (سلطنت‌ ... ، 42)، و به‌ باور همایی‌ بختگ‌ لقب‌ سوخرا، پدر بزرگمهر بوده‌ است‌ (ص‌ 222). بر اساس‌ شواهد تاریخی‌ سوخرا یكی‌ از درباریان‌ قباد (سل‍ 488-496؟ و 498 یا 499-531 م‌)، پدر انوشیروان‌ بود كه‌ به‌ فرمان‌ قباد كشته‌ شد (كریستن‌سن‌، همان‌، 42-43، 55). بناكتی‌ سابقۀ وزارت‌ بزرگمهر را به‌ عهد جاماسب‌ (سل‍ 496- 498 یا 499 م) برادر قباد رسانده‌ است‌. به‌ باور او، قباد پس‌ از پیروزی بر جاماسب‌، به‌ جبران‌ كشتن‌ سوخرا، بزرگمهر را به‌ وزارت‌ رساند و بزرگمهر بعدها در زمان‌ انوشیروان‌ همچنان‌ در مقام‌ وزارت‌ باقی‌ ماند (ص‌ 62-63). گفته‌های‌ بناكتی‌ بیشتر شبیه‌ روایتهای‌ اغراق‌‌آمیز داستانهای‌ امیر حمزه‌ (نك‍ : وهمن‌، 468- 469) و رموز حمزه‌ (نك‍ : محجوب‌، 33- 38) است‌. 
گروهی‌ دیگر بزرگمهر را وزیر خسروپرویز (سل‍ 590- 628 م) دانسته‌انـد (مسعـودی‌، 1 / 305؛ نك‍ : مشكور، 2 / 1037؛ سایكس‌، 1 / 635). در سیاست‌نامه‌ روایتی‌ مبنی‌ بر زنده‌ بودن‌ بزرگمهر پس‌ از زوال‌ ساسانیان‌ (651 م) آمده‌ (نظام‌الملك‌، 246)، و در حكایتی‌ از نصیحة الملوك‌، بزرگمهر به‌ منظور آگاهی‌ یافتن‌ از شخصیت‌ و سیرت‌ عمر، رسولی‌ به‌ مدینه‌ فرستاده‌ است‌ (غزالی‌، 354). همۀ این‌ موارد، مبین‌ میزان‌ توجه‌ و علاقۀ نویسندگان‌ دورۀ اسلامی‌، به‌ شخصیت‌ بزرگمهر است‌؛ اما بسامد آشفتگیهایی‌ از این‌ دست‌، در گزارش‌ احوال‌ بزرگمهر موجب‌ شده‌ است‌ كه‌ غربیانِ معاصر، بزرگمهر را شخصیتی‌ افسانه‌ای‌ بپندارند، در حالی‌ كه‌ در تاریخ‌ و نیز در ادبیات فارسی‌ پس‌ از اسلام‌، وجود بزرگمهر در كنار انوشیروان‌ انكارناپذیر است‌. 
بر اساس‌ منابع‌ فارسی‌ و عربی‌ دورۀ اسلامی‌، نخستین‌ آگاهی‌ از حال‌ بزرگمهر آن‌ است‌ كه‌ وی‌ در نوجوانی‌، دانش‌‌آموز مكتب‌خانه‌ای‌ در مرو بود (فردوسی‌، چ‌ علی‌اف‌، 8 / 111-112؛ مجمل‌ ... ، 75؛ ثعالبی‌، غرر ... ، 620-622؛ خواندمیر، 16؛ میرخواند، 1 / 786؛ حمداللٰه‌، 157؛ قس‌: قزوینی‌، 235). در آن‌ زمان‌ انوشیروان‌ خوابی‌ دید كه‌ خواب‌گزاران‌ از گزارش‌ آن‌ درماندند. پس‌ رسولانی‌ به سراسر كشور فرستاد تا گزارندۀ خواب‌ را بیابند. معتمدی‌ به‌ نام‌ آزاد سرو (فردوسی‌، همان چ، 8 / 111) در مرو گزارش‌ خواب‌ را از استاد مكتب‌‌خانه‌ای‌ كه‌ بزرگمهر در آنجا تحصیل‌ می‌كرد، جویا شد. آن‌ استاد تعبیر خواب‌ را نمی‌دانست‌، ولی‌ بزرگمهرِ نوجوان‌ آمادگی‌ خود را برای‌ گزاردن‌ خواب‌ در حضور شاه‌ اعلام‌ كرد و به‌ دربار انوشیروان‌ راه‌ یافت‌ (ثعالبی‌، همان‌، 620-621؛ مجمل‌، همانجا؛ قس‌: عوفی‌، 319، 368). او گرامی‌ترین‌ وزیر انوشیروان‌ شد (دینوری‌، 72) و در مقابل‌ تخت‌ انوشیروان‌ برای‌ او كرسی‌ زر نهادند (ابن‌بلخی‌، 97) و در ردیف‌ شاهان‌ روم‌ و چین‌ و خزر (یا قبچاق‌) می‌نشست‌ (همانجا؛ تاریخ‌ ... ، 18). 
درخشان‌ترین اقدام‌ بزرگمهر در دوران وزارت‌، گشودن‌ راز بازی‌ شطرنج‌ بود. در این‌ روایت‌ كه‌ با اندك‌ تفاوتی‌ در آثار نویسندگان‌ گوناگون‌ ازجمله‌ فردوسی‌ (همان چ، 8 / 206 بب‍‌ )، ثعالبی‌ ( شاهنامه ... ، 355-356) و مؤلف‌ مجمل‌ التواریخ‌ (ص‌ 75) و راوندی‌ (ص‌ 407- 408) آمده‌، پادشاه‌ هند بساط شطرنج‌ را به‌ دربار انوشیروان‌ فرستاد تا چنانچه ایرانیان‌ راز آن‌ را گشودند، هندیان همچنان خراج‌گزار ایرانیان‌ باشند، در غیراین‌ صورت‌، شاه ایران‌ خراج‌ را از هندیان برگیرد. بزرگمهر راز شطرنج‌ را گشود و در برابر آن‌ بازی‌ نرد را ابداع‌ كرد و آن‌ را برای‌ شاه‌ هند فرستاد، ولی‌ دانایان‌ هند از گشودن‌ راز بازی‌ نرد فروماندند (نیز نك‍ : ثعالبی‌، غرر، 622-625؛ عوفی‌، 368- 369). 
به‌ روایتی‌ بزرگمهر بابی‌ تازه‌ به‌ شطرنج‌ هندیان‌ افزود كه‌ آراستن‌ صفحه و نحوۀ حركت‌ مهره‌های آن‌ را راوندی‌ نشان داده است (ص‌ 410). به‌ گزارش‌ وی‌ انوشیروان‌ شطرنجِ برساختۀ بزرگمهر را برای‌ قیصر روم‌ فرستاد و حكمای‌ روم‌ نیز دو باب‌ دیگر بر آن‌ افزودند (ص‌ 407- 408). 
سومین‌ اقدام‌ مهم‌ در زندگی‌ بزرگمهر، مربوط به‌ روزگاری‌ است‌ كه‌ وی‌ به‌ خشم‌ انوشیروان‌ گرفتار و زندانی‌ بود. در این‌ زمان‌، قیصر روم‌ با پیشنهادی‌ شبیه‌ پیشنهاد شاه‌ هند (فردوسی‌، همان چ، 8 / 206- 208) صندوقچه‌ای‌ سربه‌‌مُهر به‌ دربار ایران‌ فرستاد تا ایرانیان‌ محتوای‌ آن‌ را حدس‌ بزنند و اگر نتوانستند، شاه‌ ایران‌ خراج‌ را از رومیان‌ برگیرد. انوشیروان‌ پس‌ از ناامیدی‌ از درباریان‌ و دانشمندان‌، به‌ بزرگمهر متوسل‌ شد و خود از او دلجویی‌ كرد (همان‌، 8 / 260-266). بزرگمهر كه‌ در زندان‌ نابینا شده‌ بود، پاسخ‌ را یافت‌ و از حبس‌ رها شد و در سال‌خوردگی‌ عزت‌ پیشین‌ را به‌ دست‌ آورد (ثعالبی‌، همان‌، 634-635؛ عطار، 205-206). 
نظریات‌ نویسندگان‌ ایرانی‌ و عربی‌‌زبان دورۀ اسلامی‌ در مورد فرجام‌ كار بزرگمهر، مختلف‌ است‌. برخی‌ نویسندگان‌ ازجمله‌ دینوری‌ (همانجا) و مؤلف‌ مجمل التواریخ‌ (ص 76) و ابن‌اسفندیار (ص‌ 135-136) دربارۀ مرگ‌ بزرگمهر، سكوت‌ كرده‌اند. 
 گروهی‌ دیگر به‌ ادبار بزرگمهر در سالهای‌ پایان‌ زندگی‌ اشاره‌ می‌كنند و با طرح‌ روایتهای‌ گوناگون‌، سبب‌ آن‌ را بدگمانی‌ انوشیروان‌ نسبت‌ به‌ وی‌ می‌دانند. به‌ گفتۀ فردوسی‌ (چ‌ علی‌اف‌، 8 / 255-257) روزی‌ بزرگمهر و انوشیروان‌ به‌ شكار رفتند و از همراهان‌ دور ماندند. در این‌ زمان‌، انوشیروان‌ خوابید و پرنده‌ای‌ گوهر بازوبند او را بلعید. انوشیروان‌ برخاست‌ و بدگمان‌ شد كه‌ بزرگمهر، بر اساس‌ تجویز پزشكان‌ كهن‌، برای‌ پالودن‌ طبع‌ شاه‌، جواهرات‌ را در خواب‌ به‌ خورد او داده‌ است‌ و بزرگمهر را از خود راند. در روایت‌ مجمل‌ التواریخ‌ انوشیروان‌ پس‌ از بازگشت‌ از روم‌، همواره‌ از بزرگمهر رنجیده‌‌خاطر بود (همانجا) و در گزارش‌ ابن‌‌بلخی‌ چند بار در دورۀ وزارت‌، غرور و سركشی‌ در بزرگمهر پدیدار شد و كسانی‌ احوال‌ او را به‌ انوشیروان‌ بازگفتند؛ چون‌ انوشیروان‌ وزیر را شریك‌ پادشاهی‌ خود می‌دانست‌، از او در هراس‌ افتاد و به‌ زندانش‌ افكند؛ اما از آنجا كه‌ بر خردمندی‌ بزرگمهر واقف‌ بود، هر بار او را از زندان‌ آزاد می‌كرد و حرمت‌ می‌داشت‌ (ص‌ 92؛ قس‌: هدایت‌، مهدی‌‌قلی‌، 230-232). به‌ گزارش‌ فردوسی‌، در زمان‌ اسارت‌ بزرگمهر، پرسش‌ و پاسخهایی‌ میان‌ او و انوشیروان‌ رد و بدل‌ می‌شد و حاضرجوابیهای‌ هوشمندانه‌، تند و تحقیرآمیز بزرگمهر در این‌ میان‌، اسباب‌ تشدید رنجش‌ خاطر شاه‌ را فراهم‌ می‌آورد (همان چ، 8 / 257). 
گروه‌ سوم‌ از نویسندگان‌، به‌ اعدام‌ بزرگمهر اشاره‌ كرده‌، و با روایتهای‌ گوناگون‌، سبب‌ آن‌ را تغییر مذهب‌ بزرگمهر دانسته‌اند. در روایت‌ طرطوشی‌ (ص‌ 325) و ابوالفضل‌ بیهقی‌ (ص‌ 425- 428؛ نیز نك‍ : سایكس‌، 1 / 635)، بزرگمهر را به‌ اتهام‌ گرویدن‌ به‌ آیین‌ مسیح‌، مثله‌ كرده‌، یا گردن‌ زده‌اند. در روایتی‌ دیگر نیز بزرگمهر به‌ اتهام‌ گرایش‌ به‌ مانویت‌ اعدام‌ شده‌ است‌ (نك‍ : مسعودی‌، 1 / 305؛ مشكور، 2 / 1037). شبهۀ تغییر مذهب‌ و اعدام‌ بزرگمهر از دو منشأ به‌ متون‌ تاریخی‌ و ادبی‌ راه یافته‌ است‌. نخست‌گزارش‌ مسعودی است‌ كه ماجرای‌ اعدام بزرگمهر را در روزگار خسروپرویز و پس‌ از نبرد وی‌ با بهرام‌ چوبین‌ آورده‌ (همانجا)، و پیدا ست‌ كه‌ این‌ گزارش‌ از جهت‌ تاریخی‌ تأیید نمی‌شود. دیگری‌ گزارش‌ زین‌العابدین‌ شیروانی‌ است‌ كه‌ در كتابی‌ از برزوی‌ اصفهانی‌، از شاگردان‌ بزرگمهر، چنان‌ خوانده‌ كه‌ بزرگمهر بر دین‌ فریدون‌ و بر اساس‌ تعالیم‌ كیخسرو پسر سیاوش‌ زندگی‌ می‌كرده‌، و منكر آیین‌ زردشت‌ (آیین‌ رسمی‌ روزگار ساسانیان‌) بوده‌ است‌ (ص‌ 808؛ قس‌: بیهقی‌، ابوالفضل‌، 425). 
صرف‌‌نظر از تشتت‌ آراء در منابع‌ دورۀ اسلامی‌، فقدان‌ نام‌ بزرگمهر در آثار تاریخی‌ پیش‌ از اسلام‌، شرق‌‌شناسان‌ را بر آن‌ داشته‌ است‌ كه‌ وی‌ را شخصیتی‌ افسانه‌ای‌ بشمارند (نولدكه‌، 407؛ كریستن‌سن‌، «داستان‌ ... »، شم‍ 6، ص‌ 457). به‌ اشارۀ بارتولد در مصر باستان كتابی‌ دربارۀ وزیری‌ آرمانی‌ نوشته‌ شده‌ بود و ابوجعفر زرتشت‌ اوصاف‌ آن‌ وزیر را شایستۀ مهرنرسه‌، وزیر بهرام‌ گور ساسانی‌ (سل‍ 420- 438 م) دانست‌؛ سپس‌ به‌تدریج‌ میهن‌پرستی خراسانیان موجب‌ شد كه‌ بزرگمهر افسانه‌ای‌، جای‌ مهرنرسۀ تاریخی‌ را بگیرد و این‌ امر تا جایی‌ پیش‌ رفت‌ كه‌ آثاری‌ در پند و اندرز به‌ نام‌ بزرگمهر تدوین‌ شد (نك‍ : برتلس‌، 292). در تحقیق‌ بارتولد، اینكه‌ چگونه‌ ابوجعفر زرتشت‌ به‌ منبع‌ مصری‌ دست‌ یافته‌، و اینكه‌ چرا بزرگمهرِ افسانه‌ای‌ وزیر بهرام‌ گور معرفی‌ نشده‌ است‌، روشن‌ نیست‌. 
كریستن‌‌سن‌ در تكمیل‌ نظریۀ بارتولد چنین‌ گزارش‌ كرده‌ است‌ كه‌ بر اساس‌ متنی‌ نوشته‌ بر پاپیروس‌ از سدۀ 5 ق‌م‌ به‌ خط آرامی‌، شخصی به‌ نام‌ «اهیكر» (یا احیقر) وزیر پادشاه‌ آشوری‌ بوده‌، و موفق‌ به‌ حل‌ معماهایی‌ شده‌ كه‌ بسیار شبیه‌ رویدادهای‌ زندگی‌ بزرگمهر است‌ (همان‌، شم‍ 7، ص‌ 693، ایران‌ ... ، 76-77). كریستن‌سن‌ برای‌ بیان‌ چگونگی‌ پیوند خوردن‌ داستان‌ «اهیكر» به‌ عصر انوشیروان‌، بزرگمهر را همان‌ برزویۀ طبیب‌، آورنده كتاب‌ كلیله‌ و دمنه‌ به‌ ایران‌ و طبیب‌ دربار انوشیروان‌ دانسته‌ است‌ («داستان‌»، شم‍ 9، ص‌ 696). در استدلال‌ وی‌، نخستین‌ دلیل‌ یكی‌ بودن‌ این‌ دو شخصیت آن‌ است‌ كه‌ برزویه‌، تلفظ محبت‌آمیز برزمهر، و برزمهر شكل اصلی‌ و صحیح‌ بزرگمهر است‌ (همانجا). در پژوهش‌ كریستن‌‌سن، تعیین‌ نشده‌ است‌ كه‌ اگر این‌ هردو یك‌ شخصیت‌، و طبیب‌ دربار بوده‌اند، چه‌ كسی‌ وزارت‌ انوشیروان‌ را داشته‌ است‌. 
دلیل‌ دوم‌ كریستن‌‌سن آن‌ است‌ كه‌ پادشاه‌ هند كه‌ شطرنج‌ را به‌ ایران‌ فرستاد، «دیوسرم‌» نام‌ داشته‌، و كتاب‌ كلیله‌ و دمنه‌ نیز برای‌ دیوسرم‌ یا داب‌ سلم‌ یا دابشلیم‌ روایت‌ شده‌ است‌ (همانجا)؛ در حالی‌ كه‌ این‌ استدلال‌ تنها بیانگر آن‌ است‌ كه‌ بازی‌ شطرنج‌ و كتاب‌ كلیله‌ و دمنه‌ در اختیار یك‌ پادشاه‌ هندی‌ بوده‌ است‌. 
سومین‌ دلیل‌ كریستن‌‌سن‌ آن‌ است‌ كه‌ برزویه‌ و بزرگمهر هردو از مردم‌ مرو بوده‌اند (همان‌، شم‍ 10، ص‌ 785-786)؛ حال‌ آنكه‌ بزرگان‌ دیگری‌ نیز چون‌ باربد از مردم‌ مرو و منسوب‌ به‌ دربار ساسانیان‌ بوده‌اند (نك‍ : اصطخری‌، 208) و دلیلی‌ برای‌ آمیختن‌ شخصیت‌ آنان‌ و دیگر شهروندان‌ مرو وجود ندارد. كریستن‌سن‌ گفتار مؤلف‌ فارس‌ نامه‌ (ابن‌بلخی‌، 97) مبنی‌ بر وجود كرسی‌ زر در كنار تخت‌ انوشیروان‌ برای‌ بزرگمهر را مورد انتقاد قرار داده‌، و آن‌ كرسی‌ را محل‌ نشستن‌ «بزرگ‌ فرمدار»، دانسته‌ كه‌ در اصل‌ «بزرگ‌ دبیر» یا «وزیر» انوشیروان‌ بوده‌ ( ایران‌، 547- 548)، ولی‌ در تحقیق‌ او هویت‌ این‌ وزیر روشن‌ نشده‌ است‌. سخن‌ آخر آنكه‌ در هیچ‌ منبعی‌، از پدر برزویه‌، با نام‌ بختگ‌ یا سوخرا، یاد نشده‌ است‌ و بر اساس‌ باب‌ برزویۀ طبیب‌ در آغاز كلیله‌ و دمنه‌ پدر برزویه‌ از لشكریان‌ بوده‌ (چ‌ قریب‌، 41؛ داستانها ... ، 57)، ولی‌ نامی‌ از او نرفته‌ است‌. 
بر اساس‌ منابع‌ ایرانی‌ و عربی‌ دورۀ اسلامی‌، بزرگمهر نه‌‌فقط به‌ عنوان‌ وزیر دانای‌ انوشیروان‌، بلكه‌ به‌ عنوان‌ یك‌ دانشمند، قهرمان‌ ملی‌، دانای‌ رازهای‌ مكتوم‌ و عامل‌ سرشكستگی‌ دولتهای‌ هند و روم‌ در برابر ایران‌ (صفا، حماسه‌‌سرایی‌، 252) و آگاه‌ از علوم‌ پزشكی‌ و ستاره‌شناسی‌ (فردوسی‌، چ‌ ژول‌ مل‌، 6 / 1830-1831) معرفی‌ شده‌ است‌. 
پندنامۀ بزرگمهر به‌ انوشیروان‌ و داستانهای‌ بازی‌ نرد و شطرنج‌، در جای‌ خود از مهم‌ترین‌ داستانهای‌ دورۀ تاریخی‌ شاهنامه‌ به‌ شمار می‌آید (صفا، همان‌، 211). اندرزگویی‌، وجه‌ بارز شخصیت‌ بزرگمهر است‌. حاصل‌ اندیشه‌ و جهان‌بینی‌ بزرگمهر در 7 بزم‌ در شاهنامه‌ به‌ انوشیروان‌ عرضه‌ شده‌ است‌ (فردوسی، همان چ، 6 / 1887 بب‍‌ ). بزرگمهر همچنین‌ چكیدۀ حكمت‌ خود را در 12 اصل‌ در اختیار انوشیروان‌ قرار داده‌ كه‌ رعایت‌ آنها موجب تأمین‌ امنیت‌ شاه‌ و مردم‌ است‌ (مسعودی‌، 1 / 295-296؛ میرخواند، 1 / 787- 788؛ خواندمیر، 17- 18). 
اشتغال بزرگمهر به‌ ارشاد انوشیروان‌، چنان‌ مورد توجه‌ نویسندگان‌ دورۀ اسلامی‌ واقع‌ شده‌ است‌ كه‌ در آثار نویسندگان‌ ایرانی‌ و عربی‌زبان‌ این‌ دوره‌ هر جا از پند و اندرز سخن‌ می‌رود، از بزرگمهر نیز نامی‌ به‌ میان‌ می‌آید. در آثار نویسندگان‌ عربی‌زبان‌ همچون‌ جاحظ، ابن‌‌قتیبه‌، ابن‌‌عبدربه‌، ابراهیم‌ بیهقی‌ و تنوخی‌، پندهای‌ مشابهی‌ تكرار شده‌ است‌ (جاحظ، 1 / 20، 188- 189؛ ابن‌ قتیبه‌، 1 / 17، 37، جم‍ ، 2 / 6، 90، جم‍ ؛ ابن‌‌عبدربه‌، 1 / 190، 2 / 164، 208، 3 / 13بب‍ ، 8 / 19؛ بیهقی‌، ابراهیم‌، 187؛ تنوخی‌، 1 / 159-160)؛ ولی‌ در آثار ایرانیان‌ والاترین‌ تعالیم‌ اخلاقی‌، با روایتهای‌ گوناگون‌ به‌ بزرگمهر نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌ (نك‍ : مرزبان‌ بن رستم، 1 / 172-174، 223-226؛ عنصرالمعالی‌، 38- 39، 46، 121؛ نظام‌الملك‌، 179-180، 246؛ عوفی‌، 175- 176، 235). سعدی‌ در نگارش‌ گلستان‌ (برای‌ نمونه‌: ص‌ 56، 81، 83؛ نیز نك‍ : دباشی‌، 85-95) و جامی‌ در نگارش‌ بهارستان‌ (برای نمونه‌: ص‌ 41) داستانهای‌ حكمت‌آمیزی‌ به‌ بزرگمهر نسبت‌ داده‌اند كه‌ مأخذ آنها دانسته‌ نیست‌. در این‌ حكایتها انوشیروان‌ به‌ اسطوره‌ای‌ از عدالت‌ تبدیل‌ شده‌ است‌ كه‌ عدالت‌ او از گذر خرد بزرگمهر اعمال‌ می‌شود (دباشی‌، 85) و چنین‌ می‌نماید كه‌ روابط بزرگمهر و انوشیروان‌ در دربارهای‌ ناامن‌ دورۀ اسلامی‌، دستاویزی‌ برای‌ طرح‌ لزوم‌ رعایت‌ عدل‌ و خرد، در شیوۀ زمامداری‌ شده‌ است‌ (همو، 87). 
بخشی‌ از شهرت‌ بزرگمهر در دورۀ اسلامی‌ از آنجا ست‌ كه‌ عباسیان‌ همواره‌ به‌ شیوۀ ساسانیان‌ در رعایت‌ توازن‌ بین‌ عناصر و اقوام‌ تحت‌ حكومتشان توجه‌ داشتند و از شیوۀ سلطنت انوشیروان و وزارت بزرگمهر پیروی‌ می‌كردند (زرین‌‌كوب‌، 417). در منابع‌ عربی‌زبان‌ متقدم‌ (مثلاً نك‍ : خطیب‌، 10 / 207؛ ابن‌ طقطقى، 185؛ ابن‌‌كثیر، 10 / 69)، حتى ابومسلم خراسانی‌ (مق‍ 137ق‌ / 754 م)، داعی‌ عبـاسیان‌ فرزند بزرگمهـر معرفی‌ شده‌ است‌ (نك‍ : نفیسی‌، 1 / 144؛ صفا، تاریخ‌ ... ، 1 / 14)؛ هرچند كه‌ اختلاف‌ نظر در احوال‌ ابومسلم‌ كمتر از بزرگمهر نیست‌ (زرین‌‌كوب‌، 401). 
وجه‌ دیگر شخصیت بزرگمهر، تبحر در پیشگویی‌ و آگاهی‌ از رازهای‌ سربه‌‌مهر است‌. بنا بر گزارش‌ ابن‌‌خلدون‌ ( مقدمه‌، 2 / 832، العبر، 1 / 606) پیشگویی‌ انقراض‌ دولت‌ ساسانی‌ و پیشگویی‌ ولادت‌ پیامبر اسلام‌ (ص‌) را به‌ بزرگمهر نسبت‌ داده‌اند (هدایت‌، مهدی‌‌قلی‌، 233). در تمامی‌ این‌ حكایتها دانش‌ بزرگمهر از دو راه‌ عرضه‌ شده‌ است‌: یا از راه‌ تعبیر خواب‌ (همانجا؛ فردوسی‌، چ‌ علی‌اف‌، 8 / 110 بب‍‌ )، یا با نوعی‌ دریافت‌ شهودی‌ ( نوروزنامه‌، 23-24؛ ملطیـوی‌، 343- 345). از این‌ رو، سهروردی‌ (مق‍ 587 ق / 1191 م) در تشریح‌ قواعد و ضوابط فلسفۀ اشراق‌ در باب‌ نور و ظلمت‌، اساس‌ حكمت‌ اشراق‌ را شیوۀ دانایان‌ سرزمین‌ پارس‌ و ازجمله‌ بزرگمهر دانسته‌ است‌ (ص‌ 19؛ شهرزوری‌، نزهة ... ، 1 / 43-44، شرح‌ ... ، 11، 23؛ دانش‌‌پژوه‌، 3؛ شایگان‌، 207). 
در متون‌ ادبی‌ فارسی‌، همواره‌ وزیران‌ با تدبیر به‌ بزرگمهر تشبیه‌، و با اوصـاف‌ او سنجیده‌ شده‌اند (نك‍ : جاجرمی‌، 2 / 609؛ سوزنی‌، 330؛ معصوم‌ علیشاه‌، 3 / 750). آثاری نیز به بزرگمهر منسوب کرده‌اند که ازجمله به این موارد می‌توان اشاره کرد: پندنامه (نک‍ : صفا، حماسه‌سرایی، 49؛ پورداود، 48)؛ ظفرنامه (حاجی‌خلیفه، 2 / 1120)؛ و «باب برزویۀ طبیب» در آغاز کلیله و دمنه (نک‍ : ابن مقفع، چ قریب، 33-36، چ حسن‌زاده، 52-54). 

مآخذ

 ابن‌ اسفندیار، محمد، تاریخ‌ طبرستان‌، به‌ كوشش‌ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، تهران‌، 1366 ش‌؛ ابن‌‌بلخی‌، فارس‌ نامه‌، به‌ كوشش لسترنج‌ و نیكلسن‌، تهران‌، 1363 ش؛ ابن‌ خلدون‌، العبر؛ همو، مقدمه، به‌ كوشش علی‌ عبدالواحد وافی‌، قاهره‌، دارنهضة مصر للطبع و النشر؛ ابن‌‌طقطقى، محمد، تاریخ‌ فخری‌، ترجمۀ محمد وحید گلپایگانی‌، تهران‌، 1350 ش؛ ابن‌عبدربه‌، احمد، العقد الفرید، به‌ كوشش‌ مفید محمد قمیحه‌، بیروت‌، دارالكتب‌ العلمیه‌؛ ابن‌قتیبه‌، عبدالله‌، عیون‌الاخبار، بیروت‌، 1343 ق / 1925 م؛ ابن‌كثیر، البدایة و النهایة، به‌ كوشش‌ احمد ابوملحم‌ و دیگران‌، بیروت‌، 1407 ق / 1987 م؛ ابن‌مقفع‌، عبدالله‌، مقدمه بر كلیله‌ و دمنه‌، ترجمۀ نصرالله‌ منشی‌، به‌ كوشش‌ حسن‌ حسن‌‌زادۀ آملی‌، تهران‌، 1341 ش‌؛ همو، همان‌، به‌ كوشش‌ عبدالعظیم‌ قریب‌، تهران‌، 1351 ش‌؛ ابوعلی‌مسكویه‌، احمد، جاویدان‌خرد ( الحکمة الخالدة)، ترجمۀ تقی‌الدین‌ محمد شوشتری‌، به‌ كوشش‌ بهروز ثروتیان‌، تهران‌، 1355 ش؛ اصطخری‌، ابراهیم‌، مسالك‌ و ممالك‌، ترجمۀ كهن‌ فارسی‌، به‌ كوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، 1340 ش؛ برتلس‌، ی‌. ا.، تاریخ‌ ادبیات‌ فارسی‌، از دوران‌ باستان‌ تا عصر فردوسی‌، ترجمۀ سیروس‌ ایزدی‌، تهران‌، 1374 ش؛ بناكتی‌، داوود، تاریخ‌، به‌ كوشش‌ جعفر شعار، تهران‌، 1348 ش؛ بهار، محمدتقی‌، سبك‌شناسی‌، تهران‌، 1349 ش؛ بیهقی‌، ابراهیم‌، المحاسن‌ و المساوی‌، بیروت‌، 1970 م؛ بیهقی‌، ابوالفضل‌، تاریخ‌، به‌ كوشش‌ علی‌ اكبر فیاض‌، مشهد، 1356 ش؛ پورداود، ابراهیم‌، تفسیر بر خرده‌ اوستا، بمبئی‌، انجمن‌ زرتشتیان‌ ایرانی‌؛ تاریخ‌ پادشاهان‌ عجم‌، چ‌ سنگی‌، 1262 ق؛ تنوخی‌، محسن‌، الفرج‌ بعدالشدۃ، به‌ كوشش‌ عبود شالجی‌، بیروت‌، 1398 ق؛ ثعالبی‌ مرغنی‌، حسین‌، شاهنامۀ كهن‌ (غرر السیر)، ترجمۀ محمد روحانی‌، مشهد، 1372 ش؛ همو، غرراخبار ملوك الفرس‌ و سیرهم‌، به‌ كوشش‌ زُتنبرگ‌، پاریس‌، 1900 م؛ جاجرمی‌، محمد، مونس‌ الاحرار، به‌ كوشش‌ صالح‌ طبیبی‌، تهران‌، 1350 ش؛ جاحظ، عمرو، البیان‌ و التبیین‌، به كوشش‌ حسن‌ سندوبی‌، قاهره‌، 1351 ق / 1932 م؛ جـامی‌، عبدالرحمـان‌، بهارستـان، بـه‌ كـوشش‌ اسمـاعیل‌ حاكمی‌، تهـران‌، 1367 ش؛ جلال‌الدین‌ میرزا، نامۀ خسروان‌، تهران‌، 1370 ش؛ حاجی‌ خلیفه‌، كشف‌؛ حبیبی‌، عبدالحی‌، تعلیقات‌ بر زین‌ الاخبار گردیزی‌، تهران‌، 1363 ش؛ حمدالله‌ مستوفی‌، نزهة القلوب‌، به‌ كوشش‌ لسترنج‌، لیدن‌، 1331 ق / 1913 م؛ خطیب‌ بغدادی‌، احمد، تاریخ‌ بغداد، بیروت‌، 1349 ق / 1931 م؛ خواجوی‌ كرمانی‌، محمود، خمسه‌، به‌ كوشش‌ سعید نیاز كرمانی‌، كرمان‌، 1370 ش؛ خواندمیر، غیاث‌الدین‌، دستور الوزراء، به‌ كوشش‌ سعید نفیسی‌، تهران‌، 1335 ش؛ داستانهای‌ بیدپای‌ ( كلیله‌ و دمنه‌)، ترجمۀ محمد بن‌ عبدالله‌ بخاری‌، به‌ كوشش‌ پرویز خانلری‌ و محمد روشن‌، تهران‌، 1369 ش؛ دانش‌ پژوه‌، محمدتقی‌، مقدمه‌ بر فلسفۀ اشراق‌ اسماعیل‌ریزی‌، تهران‌، 1369 ش؛ دباشی‌، حمید، «انوشیروان و بوزرجمهر در گلستان‌ سعدی‌»، ایران‌ شناسی‌، تهران‌، 1370 ش، س ‌3، شم‍ 1؛ دینوری‌، احمد، الاخبار الطوال‌، به‌ كوشش‌ عبدالمنعم‌ عامر و جمال‌الدین‌ شیال‌، قاهره‌،1960 م؛ راوندی‌، محمد، راحة الصدور، به كوشش محمد اقبال‌ لاهوری، تهران‌، 1333 ش؛ زرین‌كوب‌، عبدالحسین‌، تاریخ‌ ایران‌ بعد از اسلام‌، تهران‌، 1363 ش؛ زین‌العابدین‌ شیروانی‌، ریاض‌ السیاحة، به‌ كوشش‌ اصغر حامد (ربانی‌)، تهران‌، 1339 ش؛ سایكس‌، پرسی‌، تاریخ‌ ایران‌، ترجمۀ محمدتقی‌ فخر داعی گیلانی‌، تهران‌، 1335 ش؛ سعدی‌، گلستان‌، به‌ كوشش غلامحسین‌ یوسفی‌، تهران‌، 1368 ش؛ سوزنی‌ سمرقندی‌، محمد، دیوان‌، به‌ كوشش ناصرالدین شاه‌‌حسینی‌، تهران‌، 1338 ش؛ سهروردی‌، یحیى، حكمةالاشراق‌، ترجمۀ جعفر سجادی‌، تهران‌، 1361 ش؛ شایگان‌، داریوش‌، هانری‌ كربن‌، آفاق‌ تفكر معنوی‌ در اسلام‌ ایرانی‌، ترجمۀ باقر پرهام‌، تهران‌، 1371 ش؛ شهرزوری‌، محمد، شرح‌ حكمة الاشراق‌، به‌ كوشش‌ حسین‌ ضیایی‌ تربتی‌، تهران‌، 1372 ش؛ همو، نزهة الارواح و روضة الافراح‌، به‌ كوشش خورشید احمد، حیدرآباد دكن‌، 1396 ق / 1976 م؛ صفا، ذبیح‌‌الله‌، تاریخ‌ ادبیات‌ در ایران‌، تهران، 1338 ش؛ همو، حماسه‌‌سرایی‌ در ایران‌، تهران‌، 1363 ش؛ طرطوشی‌، محمد، سراج‌ الملوك‌، اسكندریه‌، 1289 ق؛ عطار نیشابوری‌، فریدالدین‌، الٰهی‌نامه، به كوشش‌ هلموت ریتر، استانبول‌، 1940 م؛ عنصرالمعالی‌ كیكاووس‌، قابوس‌نامه‌، به كوشش‌ غلامحسین‌ یوسفی‌، تهران‌، 1364 ش؛ عوفی‌، محمد، جوامع‌ الحكایات‌، به‌ كوشش محمد رمضانی‌، تهران‌، 1335 ش؛ غزالی‌، محمد، نصیحة الملوك‌، به‌ كوشش‌ جلال‌الدین‌ همایی‌، تهران‌، 1351 ش؛ فردوسی‌، شاهنامه‌، به‌ كوشش‌ رستم‌ علی‌اف‌ و دیگران، مسكو، 1970 م؛ همو، همان‌، به‌ كوشش ژول‌ مُل‌، تهران‌، 1374 ش؛ قزوینی‌، زكریا، آثار البلاد، بیروت‌، 1380 ق / 1960 م؛ كریستن‌ سن‌، آرتور، ایران‌ در زمان‌ ساسانیان‌، ترجمۀ رشید یاسمی‌، تهران‌، 1332 ش؛ همو، «داستان‌ بزرجمهر حكیم‌»، ترجمۀ عبدالحسین‌ میكده‌، مهر، تهران‌، 1312-1313 ش، س‌ 1، شم‍ 6-12؛ همو، سلطنت‌ قباد و ظهور مزدك‌، ترجمۀ احمد بیرشك‌، تهران‌، 1374 ش؛ كلیله‌ و دمنه‌، به‌ كوشش‌ عبدالعظیم‌ قریب‌ (نك‍ : هم‍ ، ابن‌مقفع‌)؛ مجمل‌ التواریخ‌ و القصص‌، به‌ كوشش‌ محمدتقی‌ بهار، تهران‌، 1318 ش؛ محجوب‌، محمد جعفر، «بزرگمهر دانای ایرانی‌ در افسانه‌های‌ فارسی‌»، ایران‌ آباد، تهران‌، 1339 ش، شم‍ 7؛ مرزبان‌ بن‌ رستم‌، مرزبان‌ نامه‌، تحریر سعدالدین‌ وراوینی‌، به‌ كوشش محمد روشن‌، تهران‌، 1367 ش؛ مسعودی‌، علی‌، مروج‌ الذهب‌، به‌ كوشش‌ یوسف‌ اسعد داغر، بیروت‌، 1385 ق؛ مشكور، محمدجواد، تاریخ‌ سیاسی ساسانیان‌، تهران‌، 1366 ش؛ معصوم‌ علیشاه‌، محمد معصوم‌، طرائق‌ الحقائق‌، به‌ كوشش‌ محمدجعفر محجوب‌، تهران‌، سنایی‌؛ ملطیوی‌، محمد، برید السعاده‌، به‌ كوشش‌ محمد شیروانی‌، تهران‌، 1351 ش‌؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران‌، 1338 ش؛ نظام‌‌الملك‌، حسن‌، سیاست‌نامه‌، به‌ كوشش‌ هیوبرت‌ دارك‌، تهران‌، 1347 ش‌؛ نفیسی‌، سعید، محیط زندگی و احوال‌ و اشعار رودكی‌، تهران‌، 1336 ش‌؛ نوروزنامه، منسوب به عمر خیام، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، کتابخانۀکاوه؛ نولدكه‌، تئودُر، تاریخ‌ ایرانیان‌ و عربها در زمان‌ ساسانیان‌، ترجمۀ عباس‌ زریاب‌، تهران‌، 1358 ش؛ ولف‌، فریتس‌، فرهنگ شاهنامۀ فردوسی‌، تهران‌، 1377 ش؛ وهمن‌، فریدون‌، «ماجرای‌ حمزه‌نامه‌»، نامۀ مینوی‌، به‌ كوشش‌ محمد روشن‌، تهران‌، 1350 ش؛ هدایت‌، رضا قلی‌، فرهنگ‌ انجمن آرای‌ ناصری‌، به‌ كوشش‌ اسماعیل‌ كتابچی‌، تهران‌، 1338 ش‌؛ هدایت‌، مهدی قلی‌، بخش‌ نخستین‌ گزارش‌ ایران‌ پیش‌ از اسلام‌، تهران‌، 1317 ق‌؛ همایی‌، جلال‌الدین‌، تاریخ‌ ادبیات‌ ایران‌، تهران‌، 1366 ش؛ «یادگار بزرگمهر»، به‌ كوشش‌ یحیى ماهیار نوابی‌، نشریۀ دانشكدۀ ادبیات‌ تبریز، تبریز، 1338 ش، س‌ 11، شم‍ 3.

مریم‌ مجیدی (تل‍ : دبا)

بزرگمهر در ادبیات شفاهی

 نام بزرگمهر در ادبیات شفاهی، مانند ادبیات کتبی، بیشتر همراه و همگام با انوشیروان است؛ اما نقش و کارکرد وی در مجموعۀ قدرت سیاسی، تفاوتهای آشکاری نسبت به این نقش در ادبیات مکتوب دارد. این نقش، به‌ویژه در ارتباط با انوشیروان و تشویق وی در خودداری از ظلم و گرایش به عدالت نمایان‌تر است. برای روشن‌شدن این تفاوت، اشاره به برخی از حکایات و افسانه‌های مربوط به وی ضروری به‌ نظر می‌رسد. بخش اندکی از روایتهای شفاهی کم‌وبیش‌ مانند روایتهای مکتوب‌اند، مانند تشویق بزرگمهر انوشیروان را در سحر‌خیزی که مَثَل سائر «سحرخیز باش تا کامروا باشی» از آن گرفته شده است (قس: مرزبان‌بن‌رستم، 172-173؛ انجوی، 348)، اما در بیشتر موارد، روایتهای شفاهی با روایتهای رسمی و کتبی تفاوت دارند:

تعبیر خواب انوشیروان

 این افسانه که موضوع آن چگونگی ورود بزرگمهر به دربار انوشیروان است، در شاهنامه (فردوسی، 7 / 167-177) و غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم (ثعالبی، 401-402) به شرح، و کم‌وبیش مانند هم نقل شده، ضمن آنکه در مجمل التواریخ والقصص (ص 75) و روضة‌الصفا (میرخواند، 785- 786) نیز به اختصار آمده است.
این افسانه در روایتهای شفاهی با شاخ‌وبرگ بیشتری نقل شده که بخشی از آن مربوط به پدر بزرگمهر، و بخشی نیز مربوط به دوران کودکی او ست. براساس این روایتها وزیر انوشیروان ــ در برخی روایتها وزیر قباد ــ با حمالی که از نوادگان جاماسب حکیم است، دوستی و مراوده دارد. آنها روزی با هم به صحرا می‌روند. حمال برحسب اتفاق، گنجی می‌یابد، اما وزیر او را می‌کشد و همۀ گنج را صاحب می‌شود. اندکی پس‌از مرگ حمال، همسرش پسری به دنیا می‌آورد و نامش را بزرگمهر می‌گذارد. او در کودکی همۀ علوم را فرامی‌گیرد؛ پس‌از آن، کتابی را که از جدش، جاماسب، به وی به ارث رسیده، مطالعه می‌کند و از همین طریق از وقایع 000‘ 1 سال قبل و 000‘ 1 سال بعد آگاهی می‌یابد و ازجمله به راز قتل پدرش پی‌می‌برد. پادشاه خوابی می‌بیند و مأموران پادشاه روزی در مکتب‌خانه موضوع خواب شاه را با ملا در میان می‌گذارند. بقیۀ داستان با اختلافاتی که بیشتر ناظر بر تخفیف شخصیت وزیر، قاتل پدر بزرگمهر است، مانند روایتهای مکتوب است (میهن‌دوست، 134- 146؛ رحمانیان، 297-302). این افسانه در برخی از روایتهای قصۀ حمزه یا رموز حمزه نیز با اختلافاتی به همین صورت آمده است. ابتدای این روایت شباهتهای فراوانی به داستان اصلی سلیم جواهری دارد (محجوب، 221- 235؛ قس: دو روایت ... ، 64 -72). 

حکایت جست‌وجوی ده ویرانه

 این حکایت که در روایتهای کتبی برای تأیید دادگری انوشیروان نقل شده است ( هزار و یک‌شب، 3 / 153)، در روایتهای شفاهی به‌ گونه‌ای بسیار متفاوت آمده که از یک‌سو، دو دورۀ زندگی انوشیروان، یعنی دورۀ بی‌عدالتی و دورۀ دادگری او را توضیح می‌دهد و از سوی دیگر، نقش بختک بختیار، وزیر دست چپ را در دورۀ اول و تأثیر بزرگمهر را در دورۀ دوم نشان می‌دهد (ذکاوتی، 99-100، 135- 136).
در شمـاری از روایتهـا بـزرگمهـر ــ یا آن‌گـونـه که در این روایتها آمده: بوزرجمهر ــ نماد وزیری خردمند و دوراندیش، مشاور امین پادشاه، و خیرخواه ملت است که با نصایح و سخنان حکمت‌آمیز خود، شاه را از ظلم بر رعایا برحذر، و به سمت عدالت هدایت می‌کند. این نقش در بسیاری از موارد در مقابل نقش وزیر دست چپ قرار می‌گیرد که می‌خواهد پادشاه را به تصمیمات نابخردانه‌ای که منجر به قتل و ظلم می‌شود، وادار کند. نمونۀ بارز این نقشهای متضاد یعنی وزیر دست راست در مقابل وزیر دست چپ را در روایتهای متفاوت قصۀ امیرالمؤمنین حمزه شاهد هستیم. ریشۀ این تیپ‌سازی که سابقه‌ای طولانی در داستانهای سنتی و افسانه‌های ما دارد، به ثنویت فلسفی و اخلاقی در اندیشۀ کهن ایرانی مربوط می‌شود (همو، 150).
در برخی از روایتهای شفاهی، بزرگمهر نماد نیروهای خیر، و بختک بختیار نماد نیروهای شر هستند. در یکی از روایتهای قصۀ حمزه، بزرگمهر به دروغ وانمود می‌کند که زبان پرندگان را می‌داند؛ آن‌گاه شرح گفت‌وگوی دو جغد را که بر ویرانه‌ای نشسته‌اند، برای شاه تعریف می‌کند. شاه با شنیدن این گفت‌وگو که بیانگر ظلم و بی‌عدالتی فراوان در جامعه است، به‌شدت خشمگین می‌شود و دستور می‌دهد که بختک وزیر را سیاست کنند و به «ارواح پادشاهان کیان» قسم می‌خورد که اگر بار دیگر او را به شراب و کباب ترغیب کند، زبانش را از حلقش بیرون می‌آورد (همو، 104). در روایتی دیگر، یکی از مرغان می‌گوید تا انوشیروانْ شاه باشد و بختکْ وزیر، صدهزار ویرانه به تو می‌دهم (انجوی، 350). در روایتی هم انوشیروان با شنیدن گفت‌وگوی مرغان از بزرگمهر، چارۀ کار را درخواست می‌کند؛ وی نیز او را به عدالت و رعیت‌نوازی که اساس سلطنت است، ترغیب می‌کند (همو، 352). ازاین‌رو، می‌توان گفت که مهم‌ترین تفاوت شخصیت بزرگمهر در روایتهای شفاهی با روایتهای کتبی و رسمی، نقش وی در هدایت انوشیروان به سوی دادگری است.

مآخذ

انجوی ‌شیرازی، ابوالقاسم، مردم و شاهنامه، تهران، 1354 ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، ترجمۀ محمد فضایلی، تهران، 1368 ش؛ دو روایت از سلیم جواهری، به کوشش محمد جعفری (قنواتی)، تهران، 1387 ش؛ ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، قصه‌های عامیانۀ ایرانی، تهران، 1387 ش؛ رحمانیان، داریوش، افسانه‌های لری، تهران، 1379 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق و ابوالفضل خطیبی، تهران، 1386 ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیـانۀ ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران، 1387 ش؛ مرزبان‌‌بن‌رستم، مرزبان‌نامه، ترجمۀ سعدالدین وراوینی، به کوشش محمد قزوینی، تهران، 1317 ش؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1338 ش؛ میهن‌دوست، محسن، اوسنه‌های خواب، تهران، 1382 ش؛ هزار و یک‌شب، ترجمۀ عبداللطیف طسوجی، به کوشش محمد رمضانی، تهران، 1316 ش.

محمد جعفری (قنواتی)

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: