صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / جانورشناسی / بز، /

فهرست مطالب

بز،


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 8 بهمن 1398 تاریخچه مقاله

بُـز، پستاندار نشخوارکنندۀ شاخ‌دار اهلی. بز ازجمله نخستین حیواناتی است که انسان توانست آن را اهلی کند. نوشته‌اند که بز بین 500‘ 7 تا 000‘ 7 قبل از میلاد اهلی شد (دیگار، 24) و محتملاً اولین بار در ایران اهلی شده است (اعلم، 165). به باور برخی از نظریه‌پردازان، پس از اهلی کردن گاو انگیزه‌ای مذهبی ایجاب می‌کرد که باید حیواناتی را در اختیار داشت که بتوان برای قربانی به خدایان تقدیم کرد، لذا بز و گوسفند در صحرای وسیعی که بین‌النهرین را احاطه کرده بود، پرورش داده شدند. اهلی کردن این دو حیوان و نخستین حیواناتی که می‌شد بر پشت آنها پالان نهاد، سبب به وجود آمدن نوع زندگی شبانان کوچ‌نشین استپها شد (فیلبرگ، سیاه چادر، 21). 
براساس بندهش، اهوره‌مزدا از جانوران سودمند، پس از آفریدن گاو، بز و میش را آفرید (ص 78). بز در جوامع ابتداییِ شبانیِ قدیم نقش اجتماعی ـ اقتصادی مهمی داشته است (اعلم، همانجا)، چنان‌که منظومۀ پهلوی درخت آسوریگ که مناظرۀ درخت خرما و بز و شاید هم نمادی از تقابل معیشت کشاورزی و معیشت دامداری است، گویای برتری این حیوان در نزد ایرانیان مزداپرست کهن بوده است. در درخت آسوریگ بز چنان خود را معرفی می‌کند که برای هر طبقه و قشری از جامعه، از مؤمن و مذهبی، صنعتگر، رزمنده و جنگاور، خسروان و هم‌ردیف خسروان و شهبانوان و کنیزان، سیاحان بیابانها و دشتها، سفره‌آرایان، ریسندگان و بافندگان، سازندگان جنگ‌افزار، آرایشگران، بازرگانان، مطربان و نوازندگان و سازندگان لوازم طرب و جز آنها فایده دارد. برای مثال بز می‌گوید: «دین ویژۀ مزدیسنان را که هرمزد مهربان آموخت فقط به وسیلۀ من که بُزَم، ستایش می‌شود، زیرا در پرستش یزدان از شیر من بهره می‌گیرند؛ نیروی ایزدی همۀ چهارپایان و نیز ایزد نیرومند از من است ... از پوستم مشکی برای آبدان برای دشت و بیابان می‌سازند که آب سرد روزهای گرم و نیمروز از من است. از چرم من سفرۀ چرمین سازند و غذای بامداد بر آن آرایند. سفرۀ مهمانی بزرگ نیز از چرم من سازند» (ص 61 بب‍‌‌ )؛ همچنین می‌گوید: «از گوشت من غذایی چرب می‌پزند و از شیر من پنیر و آغوز و ماست می‌سازند. دوغم را کشک کنند. مزداپرستان بر پوست من وضو می‌کنند. آلات موسیقی از پوست من است. پربها هستم و هر کسی قادر به خریدن من نیست» (ص 69-77). 
نام بز / بزغاله (جدی، کاپریکورن) از 000‘ 3 سال قبل از میلاد احتمالاً توسط ساکنان درۀ فرات به صورتهای فلکی نیز راه یافته و در 48 صورت مجسطی بطلمیوس آمده است که همین امر دلیل دیگری بر اهمیت بز در جوامع قدیم است (نک‍ : لاروس ... ، X / 1019-1020). 
در جوامع روستایی و عشایری بز و محصولات تهیه شده از مو، گوشت، پوست و شیر آن در توسعۀ معیشت مردم نقش بسزایی ایفا کرده است. ساده‌ترین نمونۀ آن زه ساخته شده از رودۀ بز است که موارد استفادۀ متعددی داشته و دارد، ازجمله تهیۀ کمند، بستن به کمان، بافتن غربال و سرند و استفاده در سازهای زهی. همین زه در باورهای مردم نیز راه باز کرده است به خصوص در باورهای دخترها و بیوه‌های خانه‌مانده که با آن بخت‌گشایی می‌کردند؛ به این ترتیب که از وسط زه و کمان حلاج می‌گذشتند و آب از کمان حلاج می‌گذراندند و بر سر می‌ریختند. همچنین زه حلاج را در بی‌خبری وی پاره می‌کردند. زنهایی که شوهر دله داشتند، شوهر خود را، آنهایی که داماد یا تازه داماد داشتند، داماد خود را، و آنهایی که پسر داشتند، پسران خود را با آن می‌بستند تا شوهر و داماد دلگی نکنند، و پسرها هرزگی نکنند، مبادا زن و دختری بندشان شود و تازه دامادها پیش از عروسی قادر به تصرف دخترشان نباشند و رو سیاهی بالا نیاید. ترتیب کار چنین بود که زه کارکرده و از کمان حلاج باز شده را در شیر می‌خواباندند و پس از نرم شدن آیاتی از سورۀ نسا بر آن می‌خواندند و در ضمن نیتی به این شرح: «بستم مردی و شهوت و آلت فلانی را بر روی عورتین هر زن و دختر و پسر و پیر و جوان و ترک و تاجیک و عرب و عجم، اولاد بنی آدم و بنات حوا از حال الى یوم قیامت»، و با این نیت به زه گره می‌زدند و در شکمبۀ گوسفند می‌گذاشتند و در قبرستانی کهنه دفن می‌کردند؛ با این باور که دیگر بند مرد به روی هیچ آدمیزاد باز نمی‌شود و اگر هم وسیله فراهم شود، قادر به انجام آن نخواهد بود (شهری، 2 / 61-62). 
پوست بز در دباغی نیز به کار می‌رود و از آن میشن و تیماج درست می‌کنند که رنگ جگری آن به کار روکش صندوق لباس و رویۀ کفش بچگانه، و سادۀ بی‌رنگش به کار توکاریها و نازک‌کاریها و کفی و آستری کفش و امثال آن می‌خورد (همو، 2 / 41، 43). 
بعضی از کاسب‌کارها در مقایسه با میش، نکات منفی برای بز قائل می‌شدند و از آن سوء‌استفاده می‌کردند، مثلاً قصابها بز بودن گوشت را بهانه قرار داده یا کله‌پز و سیرابی‌پز نیز به بهانۀ اینکه کله‌پاچه و سیرابیِ بز بودار است و مشتریان را فراری می‌دهد، از پرداخت تمام پول یا به موقع پرداختن آن طفره می‌رفتند (همو، 2 / 363-365). 
شهرنشینها ارتباط مستقیمی با بز ندارند و در فرهنگ مردمی آنها نیز این حیوان نقشی ندارد، مگر در قالب مثلها و قصه‌ها و پزشکی مردمی که احتمالاً آنها هم بنیاد ایلی دارند و به جامعۀ شهری راه باز کرده‌اند. در مورد خوراک و کارهای دباغی پوست بز نیز شهریها از این حیوان متأثر هستند که نمونه‌هایی از آن در سطرهای پیشین گفته شد. 
روستاییان کشاورز که دامداری اشتغال ثانوی و جنبی آنها ست، بیشتر به دامداری گوسفند و گاو اشتغال می‌ورزند و کمتر با بز پر جنب و جوش، پر تحرک و دردسرساز سر وکار دارند و این حیوان نقش چندانی در فرهنگشان ندارد. در مقابل، ایلیاتیها و کوچ‌نشینان که دامهایشان در مراتع طبیعی و با نظارت چوپانان می‌چرند، بیشتر مایل به داشتن بز هستند. این حیوان در نظام فنی ـ اقتصادی دامداران کوچنده نقش مهمی ایفا می‌کند؛ سیـاه چـادر، یعنـی مسکن کلیـۀ عشـایر ایران ــ غیر از ترکمنها وشاهسونها ــ از موی بز و به دست زنان عشایر بافته می‌شود. موی بز ماده را هرگز نمی‌چینند، زیرا طبیعت بز اصلاً سرد است و در اثر سرما زود از بین می‌رود. موی بز نری را که قرار است سلاخی شود، می‌چینند. موی بز بید نمی‌زند، استحکام آن زیاد است، به‌سبب خواص این نوع مو اولین قطرات باران باعث انبساط رشته و ریسمانهای تابیده و به هم فشرده شدنشان می‌شود و باران به درون چادر نفوذ نمی‌کند، همچنین در اثر گرما موی بز منقبض می‌شود و منافذ بافت آن بزرگ‌تر می‌شوند و در اثر آن تهویۀ چادر بیشتر و هوای درون آن خنک‌تر می‌گردد. عشایر از موی بز ریسمانهایی می‌بافند که در امر باربندی، حمل و نقل و سایر امور زندگی از آن استفاده می‌کنند. 
هر رأس بز ماده 7 ماه متوالی هر روز به طور متوسط یک کیلوگرم شیر می‌دهد و این شیر به صورت مختلف به مصرف تغذیۀ افراد ایل می‌رسد (شیر میش را یا تبدیل به مواد دیگر برای فروش می‌کنند یا به بره‌های نر می‌خورانند که باید برای فروش به بازار عرضه شود). مواد پروتئینی لازم افراد ایل کلاً از گوشت بز تأمین می‌شود. پوست بز به‌سبب استحکام آن، نسبت به پوست گوسفند، مصارف گوناگون دارد که مهم‌ترین آن ساختن مشکهای مختلف برای حمل و نگاهداری آب، کره‌گیری، نگاهداری دوغ و روغن و جز آن است (دیگار، 178- 179؛ کریمی و دیگار، 221-222؛ کریمی، 37، 149). 
در ایل پاپی، از ایلهای لر لرستان، از پوست بیرونی بیضۀ بز کیسه‌ای چرمین برای نگهداری ادویه‌جات می‌ساختند (فیلبرگ، ایل ... ، 180-181). در چلگرد، از آبادیهای کوهستانی در سردسیر ایل بختیاری، که زمستانهای پربرفی دارد، از شاخ بز کوهی برای ساختن کفش برفی استفاده می‌کنند. برای ساختن یک جفت کفش برفی باید دو رأس بز کوهی نر را که دارای شاخهای منظمی باشند، شکار کنند. از هر جفت شاخ یک رأس بز کوهی یک لنگه کفش برفی ساخته می‌شود (کریمی، 140-141). بختیاریها از نوک شاخ بز کوهی انگشتر درست می‌کنند و عقیده دارند که اگر زنها موقع دوشیدن شیر، به خصوص شیر گاو، این انگشتر به انگشتشان باشد، برکت شیر زیاد می‌شود (همو، 141). آنها روی گهوارۀ کودک خود نوار پهن و نقشینی می‌کشند و بر آن انواع چشم‌زخمها و سنگها را می‌آویزند که از آن جمله ریش بزکوهی است برای سنگین کردن خواب کودک. به اعتقاد این مردم در معدۀ بز کوهی پادزهری رسوب می‌کند که اگر در شیر بیندازند شیر می‌بُرد و به شکل ماست در می‌آید. آنها باور دارند که هر کس این پادزهر را در جیب یا در کیسه‌ای در گردن و یا در آویز گهواره داشته باشد، از نیش مار و عقرب در امان است (همو، 220). 
موی بز در ساخت وسایلی که باید عمر درازی داشته باشند و فشار زیادی را تحمل کنند، نقش مهمی دارد؛ مثل سیاه چادر و انواع طنابها و ریسمانهایی که باید کشش و فشار قابل توجهی را تحمل کنند و از آسیبهای احتمالی مثل بیدزدگی نیز در امان باشند. در ایل پاپی، مردها در اوایل اردیبهشت موی بز را می‌چینند. زنها آن را با چوبی ترکه‌ای می‌زنند تا ضمن باز شدن از هم، فضولات آن نیز برطرف گردد، و سپس آن را با دوک می‌تابانند و تبدیل به رشته‌های ریسمان می‌کنند و از آن سیاه‌چادر می‌بافند (فیلبرگ، همان، 186). اطراف سیاه چادر ایل پاپی و سایر ایلات لر و کرد غرب ایران را با دیواره‌های کوتاهی بافته شده از نی و ترکه‌های چوب می‌پوشانند. در ایل پاپی، ریسمانهایی که برای بافتن این دیواره‌ها که خودشان به آن چیت می‌گویند، به کار می‌رود، از دو رشتۀ به هم تابیده تشکیل شده که یکی از آنها از موی سیاه بز و دیگری پشم سفید چرکین گوسفند است (همان، 188). دامداران سنگسر از بز اخته افزون بر پیشرو بودن گله، برای بارکشی نیز استفاده می‌کنند که خودشان این نوع بز را پاج می‌نامند (آذرلی، 68). 
بنابراین، بز در فرهنگ جامعۀ عشایری به طور کلی نقش‌آفرین است و آنچه به بز مربوط می‌شود، از همین جامعۀ کوچ‌نشین نشئت می‌گیرد. 
در بیشتر جاهای ایران از جمجمه و شاخهای بز کوهی برای تزیین سردر خانه‌ها استفاده می‌شود که پشتوانه‌ای باورمدارانه نیز دارد. از فضولات بز برای کوددهی به زمین زراعی و همچنین برای سوخت استفاده می‌شود. در صنایع دستی روستاهای کرمانشاه از موی بز برای بافتن حاشیۀ بعضی از فرشها به سبب جلوگیری از بیدزدگی، نم‌زدگی و پوسیدگی استفاده می‌کردند. 
نقش بز کوهی از دورۀ باستان روی سفالینه‌ها وجود داشته و هنوز هم بر صنایع دستی بیشتر جاهای ایران سایه انداخته است. مثلاً نمدمالان کرند، اسلام آباد غرب، هرسین و گیلان غرب در استان کرمانشاه بر روی نمدهای خود نقش بز کوهی / کَل می‌اندازند (جزمی، 70، 75-76، 78-80). موج‌بافان (بافندگان رختخواب پیچ) جوانرود در استان کرمانشاه نیز بر روی سجاده‌هایی که می‌بافند، نقش بز کوهی / کل می‌اندازند (همو، 111-112). کلاه‌مالهای شهرکرد از کرک سفید بز برای ساختن کلاه نمدی سفید که مختص خوانین بختیاری بوده است، استفاده می‌کنند (کریمی، 45-46). 
جامعۀ کوچ‌نشین شبانی ایل بختیاری که معیشت آنان مبتنی بر دام و دامداری است و تمام روابط اقتصادی‌شان بر همان محور می‌چرخد، از گذشته‌های کهن که این نوع اقتصاد بر آنها تحمیل شده است، به منظور تسهیل در ایجاد ارتباط و تفهیم و تفاهم، برای مقاطع مختلف زندگی دامهایشان و حتى بر حسب ظاهرشان، نامی تعیین کرده‌اند که خود نشانۀ قدمت این نوع معیشت است. در جوامع یک‌جانشین کشاورز این تنوع نام‌گذاری دام کمتر دیده می‌شود، اما در عوض آنها برای هر یک از عناصر گندم از ریشه تا دانه نام خاصی دارند. این نام‌گذاری برای بز چنین است: از تولد تا یک سال: «بیگ»؛ یک سال تا دو سال: «تیشتر»؛ دو سال تا 3 سال: «تیره بز»؛ بز نر برای تخم‌کشی: «بعده»؛ بز به رنگ سفید: «الوس»؛ بز سیاهِ گوش کوچک: «کره شَه»؛ بز سیاهِ گوش بزرگ: «بل شه» (همو، 193-194). این نوع نام‌گذاری در تمام جوامع کوچندۀ ایران متداول است. 
در ایل بختیاری قیمت بز نصف قیمت بره است. از شیر بز استفادۀ بیشتری می‌برند و از همان اول آن را می‌دوشند. بزغاله می‌تواند غذای خود را تأمین کند. هر رأس بز حدود نیم کیلو مو می‌دهد. بنابراین، 100 رأس بز حدود 50 کیلو مو می‌دهد که هم برای بافت سیاه‌چادر مصرف داخلی دارد و هم قابل فروش به بیرون از ایل است. منتها چون طبیعت بز سرد، و در مقابل سرما آسیب‌پذیر است، موی بز را فقط در صورت احتیاج می‌بُرند (همو، 167). بز را در بهار و تابستان هفته‌ای دوبار، در پاییز ماهی دوبار و در 3 ماه زمستان و ماه اول بهار اصلاً نمک نمی‌دهند، یعنی بز وقتی نمک زیاد می‌خورد که علف زیاد خورده باشد (همو 195). برای اینکه بزغاله شیر مادرش را نخورد، بزغاله را «کاوُر» می‌کنند که همان لگام / لگوم باشد. «کاور» تکه چوبی است که بین فکین بزغاله در محل خالی دندانهای نیش می‌گذارند و دو طرف آن را با دو بند به دو شاخ او می‌بندند. بزغاله با این لگامها می‌تواند آب و علف بخورد ولی نمی‌تواند شیر از پستان مادر بمکد (همو، 161، 197). 
طبیعت غریزۀ گوسفند و بز تبعیت از یک رهبر است و چوپانان نیز برای هدایت و کنترل گله به بهترین وجهی از این خاصیت طبیعی استفاده می‌کنند. چوپانان ایل بختیاری بزهای درشت نر را اخته می‌کنند، آنها را با حرکات، صداها، سوتها، کلاه و چوب‌دستی پرت کردن و سایر حرکات خاص که هر کدام به منزلۀ فرمان خاص است، عادت می‌دهند و بز را برای اطاعت از این حرکات تربیت می‌کنند. به گردن بز پیشاهنگ زنگ بزرگ آهنینی می‌آویزند. صدای پرطنین آن همیشه گله را به سوی خود می‌کشد. به گردن بزغاله‌های کوچک زنگولۀ کوچک برنجی به نام «تیریک» می‌آویزند که با صدای آن چوپان محل شیطنتهای بزغاله را تشخیص می‌دهد (همو، 22-23). چوپان از هر 10 رأس بز یک رأس بزغاله انتخاب می‌کند و به عنوان دستمزد برمی‌دارد (همو، 29).
در ایل بختیاری برای اخته کردن بز، پوست بیضه را می‌شکافتند و بیضه‌ها را بیرون می‌کشیدند و بعد پوست را با موی دم اسب یا با نخ می‌بستند تا خشک شود. ولی از حدود 1341 ش به بعد رگ را در داخل پوست با گاز قطع می‌کنند تا بیضه در پوست مضمحل شود (همو، 54). 
از پوست بز که کلفت‌تر است برای مشک آب و سایر همبانها استفاده می‌شود. لذا باید بدون دریدن شکم دام، پوست آن را سالم در بیاورند (همو، 28؛ فیلبرگ، ایل، 197). پوستِ روی دهل توشمالها از پوست بز است که طاقت ضربه‌های سنگین چوب دهل را دارد (کریمی، 39). 
در ایل بختیاری بز نر را بیش از 3 سال در امر جفت‌گیری و تولید مثل به کار نمی‌برند، زیرا پس از آن هیکلش بزرگ می‌شود و به بزهای ماده آسیب می‌رساند. برای جفت‌گیری و تولید مثل برای هر 100 رأس بز ماده یک رأس بز نر در درون گله رها می‌کنند. بز ماده می‌تواند تا 10 بار زایمان کند و پس از هر زایمان 7 ماه شیر می‌دهد (همو، 61). از 10 کیلو شیر بز کمتر از 4 کیلو پنیر به دست می‌آید که برابر با شیر گاو است (همو، 166). بزی که ایل پاپی پرورش می‌دهد، موی انبوه بلند، گوشهای بلند افتاده و شاخهای تقریباً حلزونی شکلِ به عقب برگشته دارد (فیلبرگ، همان، 114). 
در ذهن یک ایل‌نشین شکار مترادف بز کوهی یا پازن است. اگر از یک ایلیاتی ایل پاپی بخواهند که شکاری را نقاشی کند، بلافاصله نقش یک بز کوهی با شاخهای بلند به عقب برگشته را ترسیم می‌کند. بر روی سنگهای تخت کوهستانها نیز طرح همین بز کوهی دیده می‌شود (نک‍ : همان، 127). فیلبرگ به طور گذرا و مبهم اشاره می‌کند که شاید این امر منشأ اعتقادی و جادویی برای تحصیل شکار داشته باشد (همانجا). شاید نقشی از شکار یا همان کل یا بز کوهی که بر روی مچ یک زن از اهالی ده جامه شوران ماهدشت استان کرمانشاه خال‌کوبی شده بود، مبتنی بر چنین باوری باشد (جزمی، 196). همین نقش بز کوهی، همراه با کلاه شکارچی و تفنگ آن، بر روی سیاه چادری متعلق به عشایر گیلان غرب استان کرمانشاه دیده شده است (همو، 206). 
 شاخ بز کوهی / پازن چنان تأثیری در فرهنگ مردم گذاشته است که طایفۀ موری از ایل بختیاری خیش دو بازوی گرمسیری را دار پازنی می‌نامند (کریمی، 181). 
بز در درمان، باورها، آیینها، مثلها و قصه‌های مردمی راه باز کرده است. مشهورترین این قصه‌ها، بزک زنگوله‌پا یا شنگول و منگول است که در سرتاسر قلمرو زبان فارسی و به تمام گویشها برای کودکان نقل می‌شود (نک‍ : ه‍ د، بزک زنگوله‌پا). 
به اعتقاد مردم، جن از میان حیوانات بزغاله را خیلی دوست دارد، آن را می‌رقصاند و با آن بازی می‌کند و گفته‌اند که بسیار دیده شده است که جن به صورت بزغاله‌ای در صحرا ظاهر می‌شود و شب بع بع می‌کند؛ بنا به باور مردم چنانچه کسی این بزغاله را در دست بگیرد، تبدیل به گربه و بعد سگ و بعد الاغ می‌شود و سپس به شکل پیرمردی در می‌آید (شاملو، حرف «ج»، 267). 
از میان مثلهای رایج در مورد بز می‌توان به این موارد اشاره کرد: از بز بِرند و به پای بز بندند: موی بز را چون از بدن بز بچینند، یکی از مصارفش تابیدن طناب است. طنابی که با آن پای بز را می‌بندند و حیوان را اسیر می‌کنند یا طنابی که با آن بز را پس از ذبح و پوست کندن و شقه کردن از درختی می‌آویزند، از موی بز تابیده می‌شود؛ اگر دو بز داشته‌ باشم جلو او نمی‌اندازم که به چرا ببرد (کهگیلویه‌ای): بی‌لیاقت و بی‌کفایت است، غیر قابل اعتماد و دزد است؛ اگر دو تا بز داشته باشد، یکیش را یدک می‌کشد: خودنما ست؛ بزش را به گرگ نمی‌دهد: قادر به دفاع از حق خود است؛ بز اگر شیر دهد میش من است: بیگانه اگر وفا کند خویش من است؛ بز هرچه به برگ بنه می‌کند، برگ بنه به پوست بز می‌کند (کرمانی): بز برگ بنه را می‌خورد و برگ بنه در دباغی پوست بز به کار می‌رود؛ بز اگر کارش پاک است، با چاشت چوپانش چه کار است (قشقایی): خلاف‌کار از حرکاتش پیدا ست؛ بز به پای خودش، بزغاله به پای خودش: هر کسی را به پای خودش می‌آویزند؛ بز به میش می‌گوید دیدم دیدم یا حکایت بز و میش: عیوب و لغزشهای بی‌شمار خود را ندیدن و لغزش اتفاقی کسی را با هو و جنجال عیان ساختن (میشی و بزی به جوی آبی رسیدند. میش که جلوتر بود، از جوی پرید و دنبه‌اش بالا رفت. بز که همیشه دُمش بالا و زیر دُمش پیدا ست، فریاد کشید: دیدم دیدم و رسوایی راه انداخت. میش گفت: عمری است که ما آنِ تو را می‌بینیم و دم نمی‌زنیم و تو برای یک بار دیدن این رسوایی بر پا کرده‌ای)؛ بز بیاری، بز آوردن: اصطلاح قمار بازان در بازی سه قاپ، که نشانۀ باختن است، بد آوردن، راست نیامدن کار (خضرایی، 185-190؛ نیز نک‍ : ه‍ د، قاب‌بازی)؛ بزک نمیر بهار میاد، کنبیزه با خیار میاد: وعده‌های بعید و دروغین (برای اطلاعات بیشتر، نک‍ : شاملو، حرف «ب»، دفتر دوم، 1163 بب‍ ‌). 
خواص درمانی بز به کتب حکیمان قدیم نیز راه باز کرده است؛ برای مثال گفته شده اگر شاخ و سم بز را با ترب و عسل و کرچک بجوشانند و تقطیر کنند، کانیها و همۀ چیزهای سفت را نرم می‌کند (حکیم مؤمن، 396). اگر ساییدۀ شاخ بز سفید را در قطعه‌ای از جامه بپیچند و زیر سرِ شخص خفته بگذارند، مادام که در زیر سر او ست، آن شخص بیدار نمی‌شود (قزوینی، 385). اگر ریش بز نر را بر تن کسی که گرفتار تب ربع یا صداع است ببندند، تب و صداع او از بین ‌می‌رود (همانجا). بستن پوست سر بزغالۀ مذبوح تا وقتی که بدنش گرم است، بر سر صاحب سرسام و اختلاط ذهن سودمند است (حکیم مؤمن، همانجا). گذاشتن پوست بزی که به دست گرگ کشته شده بر موضع قولنج مفید است (انطاکی، 1 / 390). خاکستر سم سوختۀ بز با نمک کانی برای رفع زردی و سبزی روی دندانها مفید است. بخور سم سوزان بز در خانه‌ها مارها را می‌گریزاند. خوردن خاکستر سم بز نر با عسل و آب مانع از بول در بستر می‌شود (ابن‌بیطار، 3 / 421-423). 

مآخذ

 آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ ابن‌بیطار، عبدالله، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ اعلم، هوشنگ، جستارهایی در تاریخ علوم دورۀ اسلامی، تهران، 1381 ش؛ انطاکی، داوود، تذکرة اولی الالباب، بیروت، دارالفکر؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ جزمی، محمد و دیگران، هنرهای بومی در صنایع دستی باختران، تهران، 1363 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفه، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خضرایی، امین، فرهنگ‌نامۀ امثال و حکم ایرانی، شیراز، 1382 ش؛ درخت آسوریگ، ترجمۀ یحیى ماهیار نوابی، تهران، 1346 ش؛ دیگار، ژ. پ.، مردم‌شناسی انسان و حیوانات اهلی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1385 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1377-1390 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1369 ش؛ همو، سیاه‌چادر، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1372 ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش فردیناند وستنفلد، گوتینگن، 1848 م؛ کریمی، اصغر، سفر به دیار بختیاری، تهران، 1368 ش؛ همو و ژان پیر دیگار، «ایل‌نشینی در ایران، نمونه: ایل بختیاری»، نامۀ نور، تهران، 1359 ش، شم‍ 8- 9؛ نیز: 

Grand Larousse

اصغر کریمی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: