صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / منابع فرهنگ مردم ایران / منابع تاریخی / منابع ادبی / بدایع الوقایع /

فهرست مطالب

بدایع الوقایع


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 6 دی 1398 تاریخچه مقاله

بَدایِعُ الْوَقایِع، کتابی از زین‌الدین محمود هروی، ملقب به واصفی (890 ق ـ ح 960 ق / 1485-1553 م)، که نویسنده در قالبی روایی وقایع مختلف اجتماعی، سیاسی، مذهبی و ادبی عصر خویش را شرح داده و به معرفی شخصیتهای متنفذ در این وقایع پرداخته است. 
بدایع الوقایع اگرچه از زوایای متفاوت واجد اهمیت است، اما ارزش اصلی آن در محتوای اجتماعی است، به‌سبب آنکه مؤلف ازلحاظ اجتماعی وابسته به طبقۀ متوسط شهری بوده و وقایع آن عصر را از دیدگاه یک فرد عادی و عامی شرح داده است؛ ازاین‌رو، کتاب مشحون از جزئیات واقعی و زنده‌ای است که در آثار نویسندگان مشهور آن دوره مانند بابر و خواندمیر، به هیچ وجه نشانی از آنها به چشم نمی‌خورد (بالدیرف، «زین‌الدین ... »، 59-61، «بدایع ... »، 35-37). کتاب ازلحاظ تقسیمات ادبی نیز اهمیت دارد، زیرا مصداق دقیقی از نوع یا گونۀ ادبیِ «یادداشت» (مسلمانیان، 347) یا خاطره‌نویسی است که سابقۀ چندانی در ادبیات فارسی ندارد. همچنین از آن نظر که واصفی احوال تعداد زیادی از شاعران روزگار خود را شرح داده است، برخی از پژوهشگران، کتاب وی را در ردیف کتابهای تذکره قرار داده‌اند (نک‍ : بالدیرف، همانجا). برخی نیز بدایع الوقایع را سفرنامه محسوب کرده‌ (نک‍ : منزوی، 5 / 3887)، و پژوهشگرانی هم گفته‌اند کتابی است که به «تذکره یا سفرنامه می‌ماند» (ریپکا، 2 / 781). 
نویسندۀ کتاب، در شهر هرات و در یک خانوادۀ اهل علم متولد شد. در نوجوانی به‌سبب هوش سرشارش به محضر امیر علیشیر نوایی (844-906 ق / 1440-1500 م) راه یافت و تا 918 ق / 1512 م در هرات ماند. هم‌زمان با حملۀ سپاهیان شاه اسماعیل صفوی به هرات، از آنجا به ماوراءالنهر رفت و تا پایان عمر در خدمت حاکمان سلسلۀ شیبانی به‌ویژه سلطان گلدی‌محمد ماند. واصفی شاعر، دبیر و معماگوی زبردستی بود. وی کتاب بدایع الوقایع را در 70سالگی نوشت و به سلطان گلدی‌محمد تقدیم کرد. سال وفات وی مشخص نیست، ولی ظاهراً مدت کمی پس از تألیف بدایع الوقایع از دنیا رفته است (بالدیرف، «واصفی ... »، 11؛ نفیسی، 1 / 559-560). 
بدایع الوقایع را الکساندر بالدیرف (1903-1993 م) طی 25 سال براساس نسخه‌های فارسی و ازبکی تصحیح کرد و برای نخستین‌بار در 1961 م در مسکو به چاپ رساند. او افزون بر تصحیح آن، کتابی نیز با عنوان زین‌الدین واصفی، نویسندۀ قرن 16 م تاجیک تألیف کرد که در آن، روزگار و آثار واصفی را تحلیل و بررسی کرده است. بنیاد فرهنگ ایران در سالهای 1349 و 1350 ش، تصحیح بالدیرف از بدایع الوقایع را به همت کمال عینی، و با همکاری برخی از پژوهشگران ایرانی در دو جلد منتشر کرد. همچنین در 1388 ش، یکی از پژوهشگران هراتی به نام اسیر هروی، آنچه را مربوط به هرات و هراتیان در بدایع الوقایع آمده است، از اصل کتاب برگزید و کتابی مستقل با مقدمه‌ای مشروح به چاپ رساند. 
بدایع الوقایع دائرةالمعارفی از فرهنگ روزمرۀ مردم هرات و آسیای میانه در سدۀ 10 ق / 16 م است. در اینجا به اهم مقوله‌های فولکلوریک این کتاب اشاره می‌شود: 
در این کتاب تعداد زیادی افسانه از زبان مؤلف یا از زبان مصاحبان وی نقل شده که از برخی از آنها روایتهای شفاهی ثبت شده و یا به شکل دیگر در منابع مکتوب آمده است. برای نمونه «پادشاهی که باز وفادار خود را می‌کشد» (واصفی، 2 / 46- 48) افسانه‌ای است که روایتی از آن با عنوان «باز مانع خوردن زهر 
 می‌شود» در فهرست آرنه ـ تامپسون با کُد C 178 مشخص شده (نک‍ : انجوی، قصه‌ها ... ، 2 / 169-174؛ جعفری، 121-123) و روایتهایی از آن نیز در جوامع الحکایات (عوفی، 2 / 599-601)، هزارویک‌شب (1 / 31- 38)، و طوطی‌نامه (ثغری، 128- 129) آمده است. افسانۀ تمثیلی دیگری در کتاب هست که براساس آن، اژدهایی در مقابل یک ظرف شیر که از مرد همسایه به او می‌رسد، یک اشرفی در ظرف می‌گذارد (واصفی، 2 / 86- 88). از این افسانه با عنوان «مار از آشتی خودداری می‌کند» در فهرست آرنه ـ تامپسون با کد D 285 یاد شده است. مثلهای سائرِ «تا مرا دُم تو را پسر یاد است / دوستی من و تو بر باد است» و «نه شیر شتر و نه دیدار عرب» از همین افسانه اخذ شده است (نک‍ : انجوی، تمثیل ... ، 1 / 277-283؛ دهخدا، 4 / 1853؛ بهمنیار، 534). 
موضوع افسانه‌ای دیگر مکر زنان است که طی آن زنی شوهرش را قانع می‌کند که هرکسی بر بالای درختی برود، فکر می‌کند همسرش در پایین درخت در حال خیانت است (واصفی، 2 / 200-202). از این افسانه که مطابق با تیپ 423‘1، «درخت سحرشده»، در فهرست آرنه ـ تامپسون است، چند روایت شفاهی در ایران ثبت شده است (نک‍ : انجوی، همان، 1 / 296- 298). روایتهایی از این افسانه با اندک تفاوتی در دکامرون، قصه‌های کانتربوری و نیز الاذکیای ابن‌جوزی آمده است (نیکلسن، 4 / 1660-1661؛ زرین‌کوب، 1 / 324). افسانۀ دیگر با موضوع مکر زنان و با موتیف زن خیانت‌کار است (نک‍ : واصفی، 2 / 202-204). از این افسانه نیز که بـا عنوان «حیله در قسم» در فهرست آرنه ـ تامپسون با کد 418‘1 یاد شده است، روایتهایی شفاهی در ایران وجود دارد (نک‍ : مارتسلف، 216). افسانه‌ها و لطایفی دیگر در این کتاب دیده می‌شود (نک‍ : واصفی، 2 / 34 بب‍ ، 46، 48، 143-144، 154-155) که روایتهای متفاوتی از آنها در ادبیات کتبی و شفاهی ایران موجود است (نک‍ : نوربخش، 134-140). 
نقل تعداد زیادی مَثَل، کنایه، اصطلاحات و مفردات زبان گفتار از دیگر ویژگیهای بدایع الوقایع واصفی است که برای نمونه، می‌توان به اینها اشاره کرد: تشنه در خواب آب بیند (2 / 231)، اگر سوزن می‌انداختی به زمین نمی‌آمد (2 / 248)، شتر دیدی ندیدی (1 / 416)، ممبر (2 / 248) به جای منبر، و چسفید (1 / 439) به جای چسبید. برخی از اصطلاحات و مفردات کتاب که از زبان محاوره گرفته شده است، هنوز در زبان گفتار مردم تاجیک رایج است، مانند روی‌مال (1 / 423) به معنی دستمال، خیرباد (2 / 293) به جای اصطلاح خداحافظ به هنگام مسافرت، و سرتراش (2 / 242) به جای سلمانی یا آرایشگر. 
از جملۀ مصادیق دیگر فرهنگ مردم که در کتاب بازتاب یافته، انواع بازی سرگرم‌کننده است، مانند حیوان‌رقصانی یا حیوان‌بازی شامل بزبازی، شتربازی، میمون‌بازی (2 / 121-125) و خربازی (2 / 397-400). کشتی‌گیری پهلوانان در حضور صاحبان قدرت نیز از جملۀ همین موارد است که در کتاب با شرح فراوان آمده است. واصفی ازجمله نوشته است که برای کشتی‌گرفتن «تنبان» می‌پوشیدند و یکی از شرایط کشتی‌گیری آن بوده است که «هرکس از کشتی‌گیری کشتی طلب نماید، ابا نکند و عذر نگوید». کشتی‌گیری آن‌قدر رایج بوده که حتى شخصی کتابی در زمینۀ فن کشتی تصنیف کرده بوده است (1 / 490-507). 
به نوشتۀ واصفی از دیگر سرگرمیهای رایج در محافل صاحبان قدرت، مشاعرۀ شاعران (1 / 24-30)، چیستان‌گویی (1 / 121-137)، بازی شطرنج و نرد (1 / 117)، چوگان (2 / 187)، قصه‌خوانی و شاهنامه‌خوانی بوده‌است. واصفی ضمن معرفی قصه‌خوانی به نام حافظ غیاث‌الدین می‌نویسد که وی در محضر امیر علیشیر قصۀ امیر حمزه، قصۀ ابومسلم و قصۀ داراب را نقل کرد (1 / 479-480). 
براساس نوشتۀ واصفی، در آن دوره آهنگ‌گذاشتن بر روی اشعار شاعران که به آن «صوت‌بستن» می‌گفته‌اند (1 / 438) و ساخت تصنیف در شهر هرات بسیار رایج بوده است. برای نمونه، وی از شخصی به نام خواجه عبدالله صدر مروارید نام می‌برد که روی غزلی از امیر علیشیر «صوتی بسته بود» که به «سرمست و یقم‌چاک» مشهور بود؛ به گفتۀ واصفی «خانه و سرایی در هرات نبود که از این ترانه خالی باشد». به اشخاصی نیز که این‌گونه تصنیفها را می‌خوانده‌اند «حافظ» می‌گفته‌اند (همانجا). 
از جملۀ موارد دیگر فرهنگ مردم که در این کتاب بازتاب یافته، اینها ست: خون‌ریزی سر شکافته را با خاکستر نمد و نمد داغ «خشک‌بند» می‌کرده‌اند (2 / 240)؛ برای جوش‌خوردن استخوان شکستۀ پا، پا را به شیوۀ مخصوصی گچ می‌گرفتند. برای این کار گودالی می‌کندند، پای شکسته را در آن می‌گذاشتند و دوغابی از گچ درست می‌کردند و در گودال می‌ریختند. پس از آنکه گچ به دور پا خشک می‌شد، پا را از گودال بیرون می‌آوردند (1 / 487- 488)؛ دوختن روده‌های پاره‌شده نیز در میان پزشکان مرسوم بوده است (1 / 485-486). 
در کتاب مسائل اجتماعی فراوان دیگری مطرح شده که به فرهنگ روزمرۀ مردم مربوط می‌شود. یکی از این مسائل چگونگی تشخیص گناهکار و بی‌گناه در برخی از محاکم شهر هرات بوده است. به نوشتۀ واصفی یکی از قاضیان هنگامی که متهمی را پیش او می‌آوردند، تیری را در آتش سرخ می‌کرد و بر زمین می‌انداخت و به متهم می‌گفت تیر را از زمین بردارد. متهم اگر بی‌گناه می‌بود، تیر را برمی‌داشت و در غیر این صورت، نمی‌توانست آن را بردارد (2 / 301)؛ این کار یادآور آیین «ور»، به‌ویژه ور گرم در ایران باستان است. 
در کتاب واصفی، مسائل بااهمیت دیگری از همین دست ذکر شده که عبارت‌اند از: انواع متفاوت شکنجه و مجازات ازجمله چوب‌زدن و در شهر گرداندن (1 / 441) و پاره‌پاره‌کردن بر سر چارسوق و خاکستر بر باد دادن (2 / 376)، گسترش شاهدبازی در میان خواص (1 / 66-67، 75- 78، 2 / 265) و لواط در میان عوام (2 / 242)، تفأل با دیوان شعر جامی (1 / 264)، وجود جلسات و محافل ادبی و شعرخوانی که در بیرون شهر یا در برخی از مغازه‌ها برگزار می‌شد (1 / 48)، رواج جنگ شیعه و سنی (جم‍‌ )، اشاره به زینت‌آلات زنان مانند دستوانه یا النگو، خلخال، گوشواره (2 / 286) و عنبرچه یا گردن‌بند (2 / 290)، اشاره به برخی از باورهای عامه مانند همراه‌بودن یاقوت با شخص که باعث فزونی قدرت بدن او می‌شود (2 / 118- 119)، سُرنا و دهل‌زدن هنگام طلوع و غروب آفتاب (2 / 227)، طرح مسائل هوش در محافل دوستانه به‌عنوان نوعی سرگرمی (2 / 381-384)، و اعتقاد به اینکه کشتی‌گیران «به حسب و نسب، مطعون» هستند (1 / 508). 
نکتۀ دیگر در این اثر واصفی، اشاره به بسیاری از صاحبان پیشه‌ها و مشاغل است که در سدۀ 10 ق در هرات و ماوراءالنهر رایج بود، مانند زرگر (2 / 113)، سنگ‌تراش که سنگ قبر تهیه می‌کرده است (2 / 177)، سرتراش (2 / 242)، بریان‌پز (2 / 262)، حلواگر (2 / 264)، جراح (1 / 485-486)، و کرباس‌فروش (2 / 344). 
نکتۀ پایانی دربارۀ طنز واصفی در کتاب است. او در نقل حوادث و وقایع و نیز به هنگام نقد و بررسی شعر شاعران، طنز بسیار شیوایی به کار می‌گیرد. این طنز کم‌وبیش در سراسر کتاب دیده می‌شود (برای نمونه، نک‍ : 1 / 31-41)، به گونه‌ای که اسیر هروی طنز را یکی از ویژگیهای بدایع الوقایع به شمار آورده و مصداقهای فراوانی از آن را در کتاب نشان داده است (ص 31-37). 

مآخذ

 اسیر هروی، بدایع الوقایع زین‌الدین محمود واصفی هروی، هرات، 1388 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، تمثیل و مثل، تهران، 1357 ش؛ همو، قصه‌های ایرانی، تهران، 1353 ش؛ بالدیرف، ا.، «بدایع الوقایع یا تذکرۀ زین‌الدین واصفی»، ترجمۀ محمد صدیق طرزی، آریانا، کابل، 1324 ش، س 3، ج 3، شم‍ 10؛ همو، «زین‌الدین واصفی»، ترجمۀ کریم کشاورز، پیام نو، تهران، 1324 ش، شم‍ 4؛ همو، «واصفی، شاعر هراتی و بدایع الوقایع»، ترجمۀ غلام‌حامد، آریانا، کابل، 1324 ش، س 3، ج 3، شم‍ 8؛ بهمنیار، احمد، داستان‌نامۀ بهمنیاری، به کوشش فریدون بهمنیار، تهران، 1361 ش؛ ثغری، عماد، طوطی‌نامه (جواهر الاسمار)، به کوشش شمس‌الدین آل‌احمد، تهران، 1385 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، روایتهای شفاهی هزارویک‌شب، تهران، 1384 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ ریپکا، ی.، تاریخ ادبیات ایران، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1383 ش؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، سر نی، تهران، 1366 ش؛ عوفی، محمد، جوامع الحکایات، به کوشش امیربانو مصفا و مظاهر مصفا، تهران، 1353 ش؛ مارتسلف، اولریش، طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ مسلمانیان قبادیانی، رحیم، «بولدیرف، ایران‌شناس پاکیزه‌کار»، ایران‌شناخت، تهران، 1378 ش، شم‍ 13؛ منزوی، خطی؛ نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، 1344 ش؛ نوربخش، حسین، کریم‌شیره‌ای، دلقک مشهور ناصرالدین شاه، تهران، 1355 ش؛ نیکلسن، ر. ا.، شرح مثنوی معنوی، ترجمۀ حسن لاهوتی، تهران، 1374 ش؛ واصفی، محمود، بدایع الوقایع، به کوشش الکساندر بالدیرف، تهران، 1349-1350 ش؛ هزارویک‌شب، ترجمۀ عبداللطیف طسوجی، تهران، 1315 ش.

محمد جعفری (قنواتی)

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: