صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / منابع فرهنگ مردم ایران / منابع تاریخی / منابع ادبی / باقر و گلندام /

فهرست مطالب

باقر و گلندام


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 6 دی 1398 تاریخچه مقاله

باقِر و گُلَنْدام، از جمله داستانهای عامیانه و محلی که در مناطق مرکزی و جنوبی ایران رواج دارد. 
داستان این زوج براساس زندگی یکی از ترانه‌سرایان محلی فارس به نام باقر، رواج یافته است. باقر خود را چنین معرفی می‌کند: منم باقر ولی اسمم نظامی / به دلبر داده‌ام خط غلامی / / همه دارند غلام زرخریدی / منم باقر غلام رایگانی (همایونی، 150). باقر در دهستان فداغ ــ از بخشهای لارستان فارس ــ به دنیا آمد: دلم مهجور و خانه بی‌چراغه / شبیه شعر باقر سینه داغه / / الٰهی درد خود را با که گویم / خودم در بندر و دل در فداغه («دوبیتیها ... »، بش‍ (. او چاپاری تیزتک، و اسب‌سواری ماهر و کارآزموده بود که در فقر و تنگ‌دستی می‌زیست. و همین قدر می‌دانیم که در دهستان فداغ درگذشته و مقبره‌اش نزدیک همین شهر در کنار قریۀ میمون (کوه میمی) واقع شده است (نک‍ : همایونی، 150-151). در ترانه‌های باقر از ضرب‌المثلها و اشاره به اساطیر و داستانهای کهن بسیار استفاده شده است. 
بنا به روایتی مشهور باقر و گلندام، پسرعمو و دخترعمو، و دلباختۀ هم بودند. چون وقت سربازی باقر فرا می‌رسد، آنها از یکدیگر جدا می‌شوند. مردی مال‌دار به نام میرزا که دیوانه‌وار عاشق گلندام است، در غیاب باقر با هدایایی گران‌بها پدر گلندام را می‌فریبد و از دخترش خواستگاری می‌کند. گلندام که با باقر پیمان وفاداری بسته، به شدت مخالف است. چون میرزا نمی‌تواند به مقصود خود برسد، با همدستی نامه‌بر نامه‌های باقر را باز کرده، می‌خواند و به آن پاسخی سرد و نادرست می‌دهد. گلندام و خانواده‌اش که از باقر نامه‌ای دریافت نمی‌کنند، ناامید می‌شوند. میرزا با تطمیع مأموران دولت، خبر کشته شدن باقر را در جنگ شایع می‌کند و دوباره به خواستگاری می‌رود. گلندام با فشار خانواده مجبور به پذیرش این ازدواج می‌شود. از سویی دیگر باقر در جبهه‌های نبرد با دشمنان، از خود شجاعتهایی نشان می‌دهد و تحسین فرماندهانش را برمی‌انگیزد. آنها از وی می‌خواهند در ارتش بماند و صاحب‌منصب شود، اما باقر باید به دیدار معشوق برود. فرمانده برای تشویق دستور می‌دهد دختران شیراز از دروازۀ شهر بیرون آیند تا او یکی را به همسری خود برگزیند؛ اما باقر هیچ یک را نمی‌پسندد. 
فرمانده که بی‌قراری باقر را می‌بیند، او را راهی دیارش می‌کند. باقر قول می‌دهد پس از ازدواج با گلندام به خدمت در نظام بازگردد. او به دهستان که می‌رسد، همه‌جا را چراغان می‌بیند. علت را می‌پرسد و مردم می‌گویند عروسی گلندام با میرزا ست. گلندام در حمام است. باقر به حمام می‌رود و با خواندن چند دوبیتی حضور خود را اعلام می‌کند. برای گلندام شکی باقی نمی‌ماند که صاحب صدا خود باقر است. گلندام بلافاصله از حمام بیرون می‌آید و باقر را در آغوش می‌گیرد. 
گلندام به جای مجلس عروسی و رفتن به حجله، به خانۀ خود باز می‌گردد. باقر نیز به دنبال او می‌رود و از آنجا که از عمو گله‌مند است، با خشم خانۀ عمو را ترک می‌کند تا به رباط کهنه‌ای می‌رسد. گلندام به دنبال باقر به رباط می‌رود و با باقر از هر در سخن می‌گوید. باقر که گلندام را در عشق به خود وفادار و مشتاق می‌بیند، از رفتار تندش اظهار پشیمانی می‌کند. خبر بازگشت باقر و دیدار دو یار، به سرعت در شهر می‌پیچد. میرزا از ترس، به دست و پای باقر می‌افتد. باقر او را می‌بخشد، اما میرزا در فکر نیرنگی دیگر است. 
در پایان میرزا در شکارگاه، باقر را با گلوله‌ای نقش بر زمین می‌کند. اسب خونین و بی‌سرنشین باقر باز می‌گردد و خود را به گلندام رسانده، او را بر بالای سر باقر می‌برد؛ گلندام خود را با خنجر می‌کشد. دو جنازه را در همان‌جا دفن می‌کنند و قبرشان زیارتگاه عشاق می‌شود (نک‍ : «باقر ... »، 47-63). 

مآخذ

 «باقر و گلندام»، داستان و اشعار کامل حسینا و دل‌آرا، باقر و گلندام، فایز دشتستانی و پریزاد، به کوشش رضا عسکری گزلاچه‌ای، تهران، 1349 ش؛ «دوبیتیهای صحرایی از مردی بیابانی»، در این شب (مل‍ )؛ همایونی، صادق، «باقر»، کاوه، مونیخ، 1350 ش، شم‍ 35؛ نیز نک‍ : 

Darinshab, http: / / darinshab.blogfa.com / 88022.aspx. 

حسن ذوالفقاری

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: