صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / جانورشناسی / اسب /

فهرست مطالب

اسب


آخرین بروز رسانی : یکشنبه 17 آذر 1398 تاریخچه مقاله

3. اسب در ایران دورۀ اسلامی

تا آغاز قرن حاضر، نویسندگان ایرانی و عرب برای اسبهای جهان منبعی جز اسبان سلیمان(ع) نمی‌شناخته‌اند و البته اسبان عربی را هم زادۀ اسبان او می‌پنداشتند (نیشابوری، 23 / 99). از همان‌جا تبارنامه‌هایی بسیار مفصل، گاه گنگ و بی‌سروسامان به همراه صدها نام اسب فراهم آمده که تقریباً از 100‘1 سال پیش تاکنون پیوسته تکرار شده، و موضوع اشعار و داستانهای متعدد گردیده است. 

نگهداری اسب

دربارۀ نگهداری یا خدمت اسب و نیز تربیت کره‌اسب یا اسب ناآرام نیم‌وحشی، در همۀ فرس‌نامه‌های عربی و فارسی به استناد برخی از احادیث و سخنان بزرگان به تفصیل بحث شده است (ابن جزی، 40؛ تاج‌الدین، 146، 169، 181، جم‍ ؛ ملک مجاهد، 185، 194، 202؛ ابن‌هذیل، 35). 
سخن پیوسته از قرآن کریم و احادیث نبوی آغاز می‌شود. دربارۀ «اَلَّذینَ یُنْفِقونَ اَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرّاً وَ عَلانیَةً ... » (بقره / 2 / 274) غالباً به قول ابن‌عباس استناد می‌کنند که گفته است آیه در باب خوراک چارپایان نازل شده است. پس از قرآن کریم احادیثی دربارۀ خوش‌رفتاری با اسب، و آن‌گاه سخنان بزرگان نقل می‌شود. ابن‌هذیل اندرزهای لقمان را در این‌باره چنین نقل کرده است: نباید دور از اسب خفت؛ هر جای خوشی اسب را چرا باید داد؛ آب و خوراک در موقع معین باید داد؛ شخصاً باید به اسب رسیدگی کرد؛ مراقب سلامت دندانهای او باید بود؛ در هنگام خستگی به او آب ندهند؛ به اسبی که دیرزمانی استراحت کرده است، بیش از اندازه خوراک ندهند؛ علف خشک و تر یکجا به او ندهند (ص 43). 
فرس‌نامه‌های فارسی ــ از کتاب محمد بن محمد گرفته تا فرس‌نامه‌های عصر صفوی و قاجار ــ در زمینۀ نگهداری اسب، اگرچه آشکارا از آثار عربی تأثیر پذیرفته‌اند، باز گسترش بی‌مانندی یافته، و شیوۀ خدمت به اسب را جزء به جزء شرح داده‌اند و در هر باب توصیه‌هایی که گاه با شیوه‌های فنی امروز هیچ تفاوت ندارد، عرضه کرده‌اند (نک‍ : ه‍ د، فرس‌نامه). 
نخستین گام در تربیت اسب، آموزش رفتار صحیح است. اسب باید به اشارت و میل سوار خود، قدم، یورتمه و چهارنعل برود و مطیعانه بایستد. سنت اسب‌داری در میان عربها نخست با انبوه احادیث و روایات و داستانها و لغت‌شناسی و جز آن آغاز شد؛ سپس در قرنهای نخست اسلامی، جنبه‌های عملی و هنری سوارکاری ایرانیان از یک‌سو، و سنتهای پزشکی یونانیان (بیطره) از سوی دیگر، دانش عربها را بارور ساخت. از حدود قرن 8 ق / 14 م به بعد، برخی از آن آثار عربی به فارسی ترجمه شد و برخی دیگر نیز به همان شیوه تألیف یافت. 

اسب در ادب فارسی

در نثر فارسی، آنچه دربارۀ اسب گفته شده، بیشتر توصیفاتی است که نویسندگان کتابهای اختصاصی یعنی فرس‌نامه‌ها و کتابهای آداب حرب آورده‌اند که برخی گفتار گذشتگان ایرانی است و برخی دیگر ترجمۀ روایات اسلامی و عربی. بنابراین، وصف هنری اسب را خصوصاً باید در شعر فارسی جست‌وجو کرد، نه در نثر. 
کتابی که امید یافتن وصف اسب در آن بیشتر از کتابهای دیگر است، البته شاهنامۀ فردوسی است. اما اسبان شاهنامه تقریباً همیشه در قالب بازیگرانی دارای خرد و عاطفۀ انسانی، در صحنه‌های نمایش ظاهر می‌گردند. در میان اسبان معروف چون شبدیز، شبرنگ، ورد و جز آن از همه دلاورتر و پرعاطفه‌تر، بی‌گمان رخش است که چون دوستی دلسوز جان خداوند خویش را از مرگ می‌رهاند؛ اما سرانجام تقدیر چنین می‌خواهد که بی‌احتیاطی رستم بر هوشمندی رخش غالب آید و هر دو را به کام مرگ کشد؛ آن‌گاه اسب دلاور را چون آدمیان در کنار صاحبش به خاک می‌سپارند. 
انتظار می‌رود که فردوسی آن زمان که رخش را در دسترس رستم جوان می‌نهد، از همۀ توان شاعرانۀ خود برای وصف او بهره گیرد؛ اما چنین نیست و بیش از 6+1 بیت در وصف رخش و 2-3 بیت در وصف مادرش چیزی نیامده است. مادر رخش اسبی خنگ، سینه‌فراخ، کوتاه‌لنگ، خنجری‌گوش و میان‌نزار (= کمرباریک) است. کرۀ او «بورابرش» (= گلرنگ)، سیاه‌چشم، گاودم، سیه‌خایه و پولادسم است و نقشهای گلگون سراسر پوست زرد او را پوشانیده است؛ سخت تیزبین است؛ قدرت پیل و اندام شتر و زهرۀ شیر دارد و در جنگ چون آهوی تازنده است ... (1 / 255-256). 
اسبان دیگر شاعران کهن ایرانی چون عنصری و مسعود سعد و نظامی (خاصه در صحنۀ چوگان‌بازی شیرین و خسرو) نیز بیش از اینها وصف نشده‌اند و ظاهراً، همۀ این مضامین را با تفصیل بیشتر در دیوان منوچهری می‌توان یافت (نک‍ : ص 39، 41، 48، 93، 102). 

اسب در ایران معاصر

 تا اواخر قرن 13 ق هنوز صنعت ماشین آن‌قدر گسترش نیافته بود که اسب را از زندگی مردم ایران و دستگاههای دولتی بیرون راند؛ حتى در آغاز سدۀ بعد نیز، ارتش ایران برای توپ‌خانه، اسبهای سنگینِ نژاد مجاری وارد می‌کرد. 
در 1309ش، ایلخی بزرگی که از زمان قاجاریه مانده بود، با 709 اسب، جزو «ارکان حرب» گردید. در 1312ش، ایلخیهای دولتی مازندران هم در ورامین به ایلخی نخست پیوست. سال بعد چندین اسب از اروپا وارد شد و آن‌گاه ایلخی ورامین، «حوزۀ اصلاح‌نژاد و پرورش اسب» نامیده شد و دو ایلخی دیگر در مراغه و بجنورد را نیز زیر نظر گرفت. در همین سال باشگاه سوارکاران در جلالیه تشکیل شد و اندک اندک مسابقات اسب‌دوانی و بازی چوگان و دیگر امور اسب به آن پیوست (خویلو، 20-21). 
اما در این سالها، ماشین به‌سرعت جایگزین اسب می‌گردید و اسب که دیگر از «نیازمندیهای» جامعه و دولت رخت بیرون کشیده بود، ابزار تعیّن و تشخّص، یا وسیلۀ سوارکاری و بازیهای مختلف شد و ناچار در معرض خطر قرار گرفت. در 1349ش انجمن سلطنتی اسب تشکیل شد و از آن پس، نژادهای اصیل ایران مورد حمایت قرار گرفتند و مراکز پرورش اسب و باشگاههای سوارکاری متعددی در تهران و شهرهای بزرگ تأسیس شد. 
در 1352ش، خویلو فهرستی از شمار اسبهای هر استان عرضه کرده که مجموعاً، شامل 000‘ 537 هزار رأس است. در این فهرست، استان گیلان با 000‘101 و مازندران با 000‘95 در درجۀ اول و دوم قرار دارند؛ خوزستان که عمدتاً اسب اصیل عربی پرورش می‌دهد، 000‘ 33 اسب داشته است (ص 23). 
نژادهای اسب در ایران: از نژادهای اسبان در قرنهای نخستین، تنها چند نام باقی مانده است: 
1. اسبان تازی: این اسبـان چون پیـوسته در شنـزار به سر ـ می‌برده‌اند، دست و پای باریک و خردگاههای دراز دارند و ناچار از این جهت اندکی ناتوان‌اند (محمد، گ 43 الف ـ ب)، اما اگر آنها را در حاشیۀ کوهها برند و پرورش دهند، لاجرم دست و پای قوی کنند و شایستگی سواری در جنگ و چوگان یابند (همو، گ 44 الف). 
2. اسبان کردی: کردان اسبهای مختلفی دارند، اما همۀ آنها هم‌نژاد اسبان تازی، و از بسیاری جهات به آنها شبیه‌اند. مهم‌ترین ویژگی آنها استواری، درشتی، کوتاهی دست و پای، قدرت خردگاه و سختی بندگاهها ست؛ این احوال را طبیعت کوهستانی و سنگلاخی کردستان پدید آورده است (همو، گ 43 ب). 
3. اسبان داغی ترکستان (احتمالاً شمال خراسان و حوضۀ سیحون): اسبان این نژاد بیشتر وحشی‌اند و به‌صورت گله در کوه و دشت و بیشه‌زار زندگی می‌کنند و هر نریانْ چند مادیان را تحت حمایت می‌گیرد. این اسبان چون اسیر و رام شوند، بسیار نیرومند و بردبار و پرطاقت‌اند (همو، گ 46 الف). 
مشهورترین نژادهای کنونی اسب موجود در ایران، به جز اسبهای بیگانۀ وارداتی، اینها ست: 
نژاد عربی: اسب عربی خواه از شمال ایران، ارمنستان و قفقاز، و خواه از شمال افریقا به سرزمینهای گرم عربستان و خوزستان آمده باشد، در هر حال، تحت تأثیر اوضاع و احوال اقلیمی به شکلی درآمده که پیوسته در سراسر جهان، پسندیده‌ترین اسب بوده است (دربارۀ مشخصات جهانی اسب عربی، نک‍ : ابراهیم‌پور، 35). برخی از نویسندگان ایرانی برآن‌اند که اسبهای خوزستان اصولاً زادۀ اسبهای هندواروپایی و اسبهای بومی هستند؛ به همین سبب به آنها نام عربی ـ ایرانی می‌دهند (خویلو، 42-44). 
این نکته که ایران اسب معروف به عربی را به‌صورت اسب بومی از آغاز در خاک خود پرورش داده، از نظر دست‌اندرکاران حائز اهمیت بسیار است. به همین سبب در 1351ش انجمن سلطنتی اسب بر آن شد که به نژاد اسبهای خوزستان سر و سامان دهد. کوششهایی در این باره صورت گرفت و سرانجام با اقدامات مجدانۀ انجمن ملی اسب در 1374ش، دسته‌ای از اسبهای خوزستانی با داغ 03 مورد قبول انجمن جهانی اسب عرب (واهو) قرار گرفت و بدین‌سان ایران به آن سازمان جهانی پیوست (قره‌گوزلو، 16-17؛ تبارنامه ... ، مقدمه). 
نژاد کردی: این نژاد از کهن‌ترین نژادهای آریایی است. استخوانهای اسبچه‌های خزر در کردستان نشان می‌دهد که این دو تیره با هم‌رابطه‌ای کهن داشته‌اند. فیروز اسب کرد را با نقشهای هخامنشی و ساسانی قیاس کرده، اسبهای نسایی را نیای آن می‌پندارند (ص 14-15). 
نژاد ترکمنی: قبایل ترکمن هنگامی‌که همراه سلجوقیان به شمال‌شرقی ایران آمدند، اسبهای ظریف، اما بلنداندام و تیزپای خود را نیز آوردند. این اقوام که تا چندی پیش در دشت مسطح و گستردۀ ترکمن‌صحرا عمدتاً چادرنشین و گله‌دار بودند، ناچار به اسب عنایت خاص داشتند. کهن‌ترین نژاد شناخته شدۀ ترکمنی، تکه نام دارد که خود به چندین تیره تقسیم شده است. امروز معروف‌ترین این تیره‌ها عبارت‌اند از: آخال‌تکه و یموت. همین نژاد آخال‌تکه با اسبهای فارس و خوزستان (شاید به همت نادرشاه) درآمیخته، و نژاد کوچک‌تر، اما بسیار شایستۀ چناران را پدید آورده است. کثرت و سرعت اسب ترکمنی و وجود مسابقات و سنتهای گستردۀ محلی، موجب شد که نظر اهل فن به ترکمنستان معطوف گردد و مرکز پرورش اسب گنبد پی‌ریزی شود. این مرکز برای حفظ نژاد ترکمن و نظام بخشیدن به مسابقات، کوشش بسیار کرد و کتابی در دو جلد به نام تبارنامۀ اسب ترکمن، و نیز کتابی به نام اسب و ترکمن منتشر کرد که شامل اطلاعات وسیعی دربارۀ نژادها و سوارکاران و اسب‌داران، و حتى افسانه‌ها و خرافات و سنتها و ادبیات ترکمنی است. 
مسابقات بهاره و پاییزۀ ترکمن‌صحرا اینک شکل‌گرفته، و مورد توجه اسب‌دوستان ایرانی است (نک‍ : لسان، 24 بب‍ ؛ خویلو، 129بب‍ ). 
افزون بر این نژادهای معروف، بی‌گمان تیره‌های دیگری نیز در گوشه‌وکنار ایران می‌توان یافت. در حوالی رود ارس، اسبهای کرنگ طلایی ـ زرد لیمویی احتمالاً از آمیزش اسبهای ایرانی با اسبهای قراباغی و کرکی و یا مغول پدید آمده‌اند (نک‍ : لسان، 27). در شرق ایران، یعنی در مرزهای ایران و افغانستان، اسبهای کوچک و پرتحملی موجود بوده که به کته‌کن شهرت داشته‌اند (همو، 28)؛ در مازندران و گیلان، انبـوهی اسب ــ غالباً کم‌بها ــ موجود است که بیشتر به کار بارکشی می‌آیند؛ باز در همان‌جا اسبهای کوچک قامتی یافت می‌شود که سابقه‌ای چند هزار ساله دارند و اکنون به اسبچۀ خزر معروف‌اند (خویلو، 51 بب‍‌ ). 

مآخذ

ابراهیم‌پور، «اسب عرب در جهان»، اسب، تهران، 1353ش، شم‍ 4؛ ابن‌جزی، عبدالله، الخیل، به کوشش محمدعربی خطایی، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ تاج‌الدین، صاحب، کتاب البیطرة، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1405ق / 1984م؛ تبارنامۀ ملی اسب اصیل ایران، انجمن ملی اسب ایران، تهران، 1374ش؛ خویلو، مجید، بررسی پرورش اسب در ایران، پایان‌نامۀ دکتری، تهران، 1352-1353ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1344ش؛ فیروز، لوئیز، «اسب کرد»، اسب، تهران، 1353ش، شم‍ 2؛ قرآن کریم؛ قره‌گوزلو، مری لیلی، «پذیرفته‌شدن اسب اصیل ایرانی به سمت بین‌المللی»، اسب، تهران، 1355ش، شم‍ 24؛ لسان، محمود، اسب ایرانی، پایان‌نامۀ دکتری، تهران، 1318- 1319ش؛ محمدبن محمد، فرس‌نامه، نسخۀ خطی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، شم‍ 754‘5؛ ملک‌مجاهد، علی، الاقوال الکافیة و القصول الشافیة، به کوشش یحیى وهیب جبوری، بیروت، 1407ق / 1987م؛ منوچهری دامغانی، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1326ش؛ نیشابوری، حسن، «تفسیر غرائب القرآن»، در حاشیۀ تفسیر طبری؛ نیز: 

Ibn-e Hozeyl, Alī, La Parure des cavaliers, tr. L. Mercier, Paris, 1994. 
آذرتاش آذرنوش (دانا)

4. اسب در فرهنگ مردم

کاربردهای درمانی

پزشکان از دیرباز برای برخی اجزاء و بافتهای تن اسب، خواص درمانی قائل شده‌اند. به‌زعم دیوسکوریدس چنانچه زوائد و مواد موجود در زانوی اسب را بسوزانند و بکوبند، سپس به‌صورت معجون بیاشامند، بیماری صرع را درمان می‌کند (ص 198؛ نیز نک‍ : رازی، 21 / 144). ابن‌سینا بر آن است که خوردن ترکیب کوبیدۀ برآمدگی یا زائدۀ زانوی اسب با سرکه، علاج صداع یا سردرد است (1(2) / 690؛ نیز نک‍ : عقیلی، 651). به‌گفتۀ بولس اگر پوست کره‌اسب را بسوزانند و با آب ترکیب کنند، سپس آن را بر روی بثورات بمالند، سبب از بین رفتن آنها می‌شود (نک‍ : رازی، ابن سینا، همانجاها؛ نیز حکیم مؤمن، 322؛ عقیلی، همانجا). 
جالینوس و به پیروی از او دیوسکوریدس «انفحۀ» (پنیرمایه) اسب را برای زخمهای روده و معده سودمند دانسته‌اند. افزون بر‌این دیوسکوریدس پنیرمایۀ اسب را دارویی نافع اسهال مزمن دانسته است (نک‍ : رازی، ابن‌سینا، همانجاها؛ حاجی‌زین‌عطار، 46؛ حکیم مؤمن، عقیلی، همانجاها). ابومنصور موفق هروی ضمن بیان خواص پنیرمایۀ جانوران گوناگون، افزون بر‌اینکه پنیرمایۀ اسب را همچون پنیرمایۀ خرگوش درمانگر بیماری صرع دانسته است، برای آن خاصیت خنثى‌کنندگی سم برخی گیاهان سمی ‌همچون «شبکران» (گونه‌ای از شوکران) قائل شده است (ص 10-11). 
مؤلف هدایة المتعلمین در فرازی که به ذکر خواص و مضرات انواع غذاها و نوشیدنیها اختصاص داده است، خوردن گوشت اسب را سبب ترشح اخلاط مضر در کبد دانسته است (اخوینی، 157)؛ از ‌این رو اخوینی بخاری افراد مبتلا به بیماریهایی چون «بهق» (گونه‌ای از برص) (ص 591-593)، «برص» (پیسی) (ص 593-594) و «تب ربع یا چهارم» (ص 744-745 ) را از خوردن گوشت اسب منع نموده (ص 593)، چرا که در طب سنتی به‌زعم اغلب اطبا، سبب بیماریهایی همچون «بهق» و «برص»، آمیزش اخلاط اربعه ازجمله صفرا با خون بوده است (نک‍ : ابن‌ربن، 227؛ اخوینی، 591-593، نیز حاشیه). حکیم مؤمن گوشت اسب را دارای طبعی گرم و خشک و خوردن آن را برانگیزانندۀ شجاعت و بی‌باکی و قساوت قلب دانسته است (همانجـا؛ نیز نک‍ : عقیلی، همانجا). 
دربارۀ شیر اسب نیز مطالب گوناگونی بیان شده است. اخوینی بخاری در بیان خواص و مضرات انواع شیرها شیر اسب را دارای طبعی گرم، مقوی، چاق‌کننده و مفرح دانسته، به‌ویژه اگر آن را پرورده و به‌صورت خامه مصرف کنند (ص 164). ابومنصور موفق هروی آن را همچون شیر شتر سبک و زودهضم دانسته است (ص 281). بیرونی نیز خوردن شیر اسب را به‌سبب سبکی و زودهضم بودن آن برای تخلیۀ خون حیض از رحم زنان سودمند دانسته است (نک‍ : کاسانی، 622). اما به‌زعم حکیم جرجانی شیر اسب ازجمله غذاهایی است که خوردنش سبب تباهی و فساد خون می‌شود (3 / 193).
موی اسب نیز در پزشکی سنتی کاربرد فراوان داشته است؛ اطبا آن را برای کندن «آزخ» (زگیل) (اخوینی، 599) و یا برای خارج‌کردن دندان جانوران سمی از بدن فرد گزیده‌شده (همو، 633-634) به‌کار می‌بردند. از دیگر اجزاء اسب که در طب سنتی کاربرد داشته، می‌توان به «سرگین» (نک‍ : رازی، همانجا)، «خون گرم»، «دندان» و «موی دم» (حکیم مؤمن، عقیلی، همانجاها) اشاره کرد. از سوی دیگر در بسیاری از متون قدیمیِ ‌مبتنی بر عقاید و علوم و فنون و یا عجایب‌نامه‌ها، برخی خواص درمانی اجزاء تن اسب بیان شده است که گاه با اصول و مبادی طب سنتی مطابقت دارد، لیکن در اغلب موارد با باورهای خرافه‌نما و طبابتهای عامیانه در آمیخته و فاقد استحکام تجربی است. ‌این شگردهای عامیانۀ مضبوط در متون یادشده، از آن جهت که برگرفته از باورها و بینش عامیانۀ مردمِ زمانهای دیرین در مقابله با بیماریهای گوناگون است، حائز اهمیت می‌باشد. برای نمونه چون در گذشته استشمام دود سوختۀ برخی اجزاء تن اسب، یکی از راههای سقط جنین به شمار می‌رفته، در موارد مرگ جنین در رحم زنان پیش از زایمان ــ که خطری جدی برای زائو محسوب می‌شده است ــ زن را در معرض دود سوختۀ سُم (تحفة ... ، 48؛ شهمردان، 71-72؛ جمالی، 34؛ همدانی، 235)، موی دُم (قزوینی، 394) و سرگین (نک‍ : شهمردان، 73؛ جمالی، همانجا؛ دنیسری، 224؛ دمیری، 2 / 220) اسب قرار می‌دادند، تا جنین مرده از رحم خارج و از مرگ زن جلوگیری شود.
در اغلب متون کهن خوردن گوشت اسب توصیه شده است. برای مثال، در تحفة الغرائب آمده است که خوردن گوشت پختۀ اسب سبب شکستن بادها و تخلیۀ مواد مضر و آسیب‌رسان از بدن می‌شود (ص 199؛ نیز نک‍ : جمالی، 33؛ قزوینی، همانجا). افزون بر‌این، جمالی خوردن گوشت اسب را سبب تقویت معده دانسته است (همانجا). قزوینی نیز بر آن است که خوردن گوشت اسب همراه با دارچین، سبب تقویت قوۀ باه می‌شود (همانجا).
خون اسب نیز کاربردهای درمانی گوناگون داشته است. برای مثال خوردن ترکیب گَرد خون خشک‌شدۀ اسب همراه با شکر سفید برای رفع تنگی نفس هنگام دویدن (تحفة، همانجا)، و یا قراردادن پا در خون گرم اسب به‌منظور از بین بردن بوی نامطبوع آن (جمالی، 35) از مصادیق بارز آن است.
سرگین اسب نیز از داروهای پرکاربرد به‌شمار می‌رفته است. مثلاً در موارد کوفتگی ‌اندام (تحفة، همانجا)، و یا جراحات (جمالی، 34 ) سرگین گرم اسب را بر محل مورد نظر می‌بستند و یا برای انعقاد خون در خون‌ریزیها، به‌ویژه خون‌ریزی بینی از گرد خشک‌شدۀ آن استفاده می‌کردند (شهمردان، 73؛ دنیسری، دمیری، همانجاها)؛ و یا ‌اینکه برای تسکین گوش‌درد، مقداری سرگین تازه را روی گوش می‌فشردند تا چند قطره از آب آن وارد گوش شود (شهمردان، جمالی، دنیسری، همانجاها). همچنین برای رفع کبودیها سرگین کره‌اسب را با ادرار انسان و مقداری شراب «سیکی» (گونه‌ای شراب که 4 دانگ آن را جوشانده باشند و دو دانگ آن مانده باشد) می‌جوشاندند تا سفت شود، سپس آن را بر محل کبودی می‌مالیدند. زنان نیز برای جلوگیری از آبستنی، مقداری سرگین کره‌اسب را با خون گاو می‌آمیختند، سپس با پنبه در فرج خود قرار می‌دادند (شهمردان، همانجا).
دندان اسب نیز برخی کاربردهای درمانی داشته است. برای مثال درگذشته برای اینکه کودکان آسان و بدون درد دندان درآورند، دندان اسب را به گردن آنها می‌آویختند، و یا ‌اینکه برای درمان «خرناسه‌کشیدن» در خواب، دندان کره‌اسب یک‌ساله را ــ قبل از آنکه دندانش بر زمین افتاده باشد ــ پیش از خواب زیر بالش می‌گذاشتند (نک‍ : همو، 72؛ قزوینی، دنیسری، همانجاها؛ جمالی، 35). همچنین در اغلب متون قدیمی‌«عرق» اسب را همچون سم یا زهری کشنده دانسته، و برای آن خواصی قائل شده‌اند. در نزهت‌نامۀ علایی آمده است که: «عرق اسب از جملۀ زهرها ست و در آن نیز بسیار منفعت است. خداوند تب بلغمی‌ را که هر روز آید یک روز سخت‌تر و یک روز نرم‌تر بدان دود ـ کنند باز ‌ایستد، و چهل روز بر پیشکنار کودکان همی‌مالند موی بر نیارد» (شهمردان، همانجا؛ نیز نک‍ : قزوینی، 394؛ دنیسری، 224؛ همدانی، 235؛ دمیری، 2 / 220).
از دیگر اجزاء تن اسب که در درمانهای عامیانه کاربرد داشته است، می‌توان اشاره کرد به: «پیه» برای سرمازدگی (تحفة، 199)، درمان دمل، سختی و زبری ریش (جمالی، 34)؛ «طحال» برای درمان بیماریهای طحال (شهمردان، 73)؛ «مغز» برای رشد مو، و یا بهبود جراحات؛ «شیر» برای جلوگیری از آبستنی (جمالی، همانجا)؛ و ساییدۀ «سم» برای دفع سنگ مثانه (شهمردان، 71-72).
مردم حوزه‌های فرهنگی ایران نیز به تبعیت از گذشتگان، از اسب یا اجزاء تن آن در طبابتهای عامیانۀ خود سود جسته‌اند. برای نمونه، مردم خراسان برای معالجۀ بیمار مبتلا به «تب نوبه» یا «تب سَعیَک» (سه‌یک)، به نیت شفای بیمار به کوچه‌ای می‌رفتند و سر سه‌راهی یا چهارراهی منتظر می‌ماندند تا اسب، قاطر یا الاغی که 3 نفر بر آن سوار بودند، از آنجا عبور کند؛ سپس خطاب به آن 3 سوار می‌گفتند: «آهای 3 پشته سوار! برای تـب سعیک چی خوبـه؟»؛ آنها هـرآنچه سواران می‌گفتند، تهیه ـ می‌کردند و به بیمـار می‌دادند (شکـورزاده،240؛ نیز نک‍ : ماسه، II / 335). همچنین خراسانیها برای درمان «سیاه‌سرفه» روشهای گوناگونی، ازجمله روش یـاد شده را بـا ‌اندکی تفـاوت به کار ـ می‌بردند. از طرفی در مراحل اولیۀ سیاه‌سرفه در کودکان، شیر اسب یا الاغ به کودک می‌دادند (شکورزاده، 260). قوچانیها برای درمان سیاه‌سرفه بر سر چهارراهی می‌رفتند و منتظر می‌ماندند تا سواری سیاه‌پوش با اسب سیاه از آنجا عبور کند؛ سپس جلو رفته، از او می‌پرسیدند: «اسب سیاه! لباس سیاه! سرفه سیاه دواش چیه؟»؛ هرچه را که سوار توصیه می‌کرد، به بیمار می‌دادند (همو، 625).
 

صفحه 1 از6

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: