صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / زندگی اقتصادی / ابزار کار / اسباب خانه /

فهرست مطالب

اسباب خانه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 18 آذر 1398 تاریخچه مقاله

اَسْبابِ خانه، مجموعه‌ای از وسایل و ظروف و ابزار و اشیائی که برای برآوردن نیازهای روزانۀ اعضای خانواده در خانه فراهم آمده است. این‌گونه وسایل بنابر موقعیت جغرافیایی و اقلیمی، نوع جامعه، نظام معیشتی و پایگاه و منزلت طبقاتی صاحبانشان، از نظر نوع، جنس، شکل و چند و چونی تفاوتهای بسیاری دارند. 
اسباب خانه را می‌توان به دو دستۀ متمایز تقسیم کرد: یک دسته اشیاء و وسایلی که جنبۀ کاربردی عام و مشترک دارند و در زندگی روزمرۀ مردم در همۀ سطوح اجتماعی به‌کار می‌روند؛ دستۀ دیگر اشیائی که بیشتر جنبۀ آذینی و تجملی دارند و میزان نفاست و زیبایی آنها نشانگر پایگاه و منزلت گروهها و طبقاتی است که آنها را به کار می‌برند. 
در آغاز ظهور اسلام، اسباب خانۀ مردم ساده بود. پیامبر اسلام(ص) پیوسته مسلمانان را از به‌کارگیری اشیاء نفیس و ظرفهای طلا و نقره و پوشیدن جامه‌های حریر و دیبا پرهیز می‌دادند (نک‍ : ابوالحجاج، 2 / 187؛ بخاری، 7 / 45). اسباب زندگی پیامبر(ص) نیز شامل چند تکه چیز ساده مانند دو قدح، به نامهای «ریان» و «عیر»، و یک بستر چرمی و یک چوب‌دستی به نام «ممشوق» بود (یعقوبی، 2 / 71-72). 
اسباب خانۀ خلفای راشدین نیز ساده بود. ابوبکر به هنگام مرگ، مهاجران را به ساده زیستن سفارش می‌کرد و می‌گفت: شما را به خدا هیچ‌گاه بالشهای دیبا و پرده‌های حریر در خانه‌هایتان به‌کار نگیرید (زیدان، 12 / 692). هرگاه غنایم نفیس گوهرنشانی به دست مسلمانان می‌افتاد، عمر می‌گریست و خوف داشت که امت مسلمان به این‌گونه اسباب و اشیاء زیبا و گرانبها دل ببندند و از شکوه زندگی سادۀ پیشین فرو افتند و به خواری زندگی دچارگردند (همانجا). 
در وصف اسباب خانۀ حضرت علی(ع) به هنگام ازدواج با حضرت فاطمه(ع) نوشته‌اند که بر کف اتاق شن ریخته، و روی آن پوست قوچی گسترده بود و آن حضرت به هنگام خواب پوست را از روی پشمین آن می‌گسترد؛ مخدّه یا بالشی چرمی آکنده با لیف خرما هم داشت (حمیری، 53؛ ابن شهرآشوب، 3 / 353؛ ابن‌سعد، 8 / 23). آن حضرت به هنگام آوردن دختر پیغمبر(ص) به خانه‌اش برای آویختن لباس، چوبی میان دو دیوار اتاق نصب کرد (ابن شهرآشوب، همانجا) و حوله‌ای از آن آویخت و مشک آب و پرویزنی هم برای بیختن آرد فراهم کرد (ابوعلم، 156). 
ساده‌زیستی در جامعه‌های اسلامی دیری نپایید و تجمل‌گرایی در میان خانوادۀ خلفا و گروهی از سران و بزرگان قبیله‌های عرب، در دورۀ امویان و به خصوص عباسیان، رواج یافت و تحت تأثیر زندگی پرتجمل طبقات مرفه ایرانی، آنان نیز خانه‌های خود را با اسباب و اشیاء زینتی و نفیس آراستند. بنابر نوشته‌های تاریخی، نخستین کسی که در اسلام به جای نشستن بر زمین، بر کرسی یا تخت نشست، معاویه بود. پس از او، خلفای دیگر نیز از او پیروی کردند و کرسی‌نشین شدند (ابن‌خلدون، 1 / 466). نوشته‌اند که هارون‌الرشید در چادر سیاه بزرگی دوخته شده از پوست خز بار عام می‌داد و خود در چادری دیگر از خز سیاه که در وسط چادر بزرگ برافراشته، و 11 طاقه فرش خز مشکی در آن گسترده بودند، می‌نشست و به پشتیهایی با روکش خز سیاه تکیه می‌داد (جهشیاری، 348). 
خلفای اموی با اینکه به زندگی بدوی خوی گرفته بودند، اما در خانه‌های خود پرده‌های حریر مصری می‌آویختند و پشتیهای دیبای گوهر نشان در اتاقها می‌گذاشتند. روی پرده‌های زربفت مصری شعارهای دینی مسیحی بافته شده بود، اما هنگامی که عبدالملک مروان به حکومت رسید، دستور داد که از آن پس بر روی پرده‌ها به جای شعارهای مسیحی، نگاره‌های عربی، نقشهای قرآنی و کلمات عربی ببافند (زیدان، 12 / 693). 
خلفای عباسی بیش از پیش به تجمل روی آوردند. می‌گویند: سفاح و منصور، به پیروی از گذشتگان، خانه‌های خود را با دیبا و نفیس‌ترین اشیاء ساخته‌شده از طلا و نقره آراستند و از هر سرزمین و شهری زیباترین و گرانبهاترین کالا را برای زینت خانه‌هایشان وارد کردند. آنان پرده‌های نفیس و پرنقش و نگار را از فسا، سجاده‌ها و قالیچه‌ها را از شوشتر و بخارا، حصیر را از آبادان، تشک و مخده را از دشت و دشتستان، قالیهای زربفت را از ارمنستان، سینیهای چوبی را از مازندران، و ظرفهای شیشه‌ای و سفـالین را از بصره می‌آوردنـد (همـو، 12 / 693-694؛ نیـز نک‍ : ثعالبی، 170-171). 
بدین‌گونه زندگی سادۀ مسلمانان دیگرگون شد و فضای خانه‌هایشان با اشیاء نفیس آراسته گردید. ازاین‌پس، در هر خانه به‌جز اسباب ساده‌ای که برای رفع حاجت زندگی فراهم می‌شد، اسباب و اشیاء تزیینی و نفیس هم افزوده شد. این اشیاء تجملی در کارگاههای صنعتی شهرهای مشهور آن زمان ساخته می‌شدند، و گاه آثاری اصیل از کار هنرمندان بودند و نقشی مهم در جلوه‌گر ساختن شأن و پایگاه طبقۀ اجتماعی خانواده‌ها در جامعه داشتند («دائرةالمعارف ... »، VII / 611). 
اسباب خانه برحسب نقشی که در برآوردن نیازهای فردی و جمعی و آسایش اعضای خانواده در زندگی روزانه دارند، بر چند مجموعۀ بزرگ و متنوع مانند اسباب آشپزخانه، سفره و اسباب سفره و پای سفره، اسباب اتاق نشیمن، اسباب خواب، اسباب روشنایی، اسباب گرمازا و سرمازا، اسباب شست‌وشو و رفت‌وروب، اسباب قهوه و چای و اسباب دود و دم یا تدخین تقسیم می‌شوند. هر دسته از این اسباب و اشیاء با جنس و موادی خاص، متناسب با کاربری‌شان، ساخته شده‌اند: اسباب و وسایل سنگی، چوبی، گلی یا سفالی، فلزی (ساخته شده از مس، برنج، فولاد، روی، نقره و طلا)، شیشه‌ای، چینی، پوستی و چرمی، و چیزهای بافته‌شده از الیاف پنبه و کتان و ابریشم و الیاف خرما و نی خیزران و جز آنها. 

اسباب آشپزخانه

اسباب آشپزخانه مجموعه‌ای از وسایل و اشیائی است که در پخت‌وپز و آماده کردن و نگهداری و پخش غذا در خانه‌ها به کار می‌روند. به روایتی اسطوره‌ای در رسالۀ فتوت‌نامۀ آشپزان، نخستین‌بار جبرئیل فرمان یافت که اسباب آشپزخانه‌ای از درگاه پروردگار برای ابراهیم خلیل(ع) ببرد تا آنها را در پختن خوراک برای کارگران کعبه به کار گیرد. این اسباب به گفتۀ استادان آشپز اینها بود: یک سفرۀ پوستی از پوست گوسفند سفیدی که جبرئیل برای آدم و حوا قربانی کرده بود، یک تختۀ نان‌بندی از چوب درخت طوبیٰ، نان تراشی از چوب تبرخون (عناب)، و یک دیگ با سرپوش (افشاری، 1030). 
اسباب پخت و پز که از کهن‌ترین دوره‌ها در خانواده‌های مسلمانان به‌کار می‌رفته، اینها ست: 1. ابزار و وسایل خُرد و نرم کردن دانه‌ها مانند هاونهای کوچک و بزرگ و دستاسها؛ 2. ابزار بیختن آرد و دانه‌های حبوب و غله، مانند الک و غربال؛ 3. ابزار و وسایل پختن نان، مانند ساج یا طبق نان‌بندی، تختۀ چوبی ورزِ خمیر، چوبه یا شوبق برای بازکردن چانۀ خمیر، لاوک یا تشت خمیرزنی، سیخ و انبرک نان‌پزی، کاردک خمیر، و سبد و سفرۀ خمیر؛ 4. ابزار و وسایل خوراک‌پزی مانند دیگچه، دیگ و پاتیل یا قِدر، تابه یا مِقلا، کماجدان، کفگیر، کفچه یا قاشق، کاسه و سُکْره، و سیخ کباب‌پزی یا سَفّود؛ 5. ابزار بریدن و تکه کردن گوشت و سبزی، و ابزار شکستن و خرد کردن استخوان، چوب و هیزم، و ابزار پوست کندن میوه‌ها مانند کارد، کاردچه، گزلیک، چاقو، رنده، ساطور و تبر؛ 6. ابزار تیز کردن مانند سنگِ فسان یا سنگ ساب، چاقوتیزکن و آژینه؛ 7. ظرفهای ذخیره و نگهداری مواد خوراکی، از جامدات و نباتات گرفته تا مایعات، مانند خم، خمره و خمچه، مَشک و خیک، کندو و تاپو، جوال و کیسه، سبو و کوزه، و جعبه‌ها و قوطیهای مخصوص نگهداری ادویه و سبزیهای خشک. 
این اسباب و ابزارها را از جنسهای گوناگون مثل سنگ، سفال، چوب و فلز، به‌خصوص مس، برنج، آهن و فولاد می‌ساختند. شهرهایی از سرزمینهای اسلامی و ایران به ساختن و صادر کردن برخی از این اسباب و ابزارها معروف بوده‌اند؛ به‌عنوان مثال شهر آمل به ساختن اسباب چوبین آشپزخانه، مانند کفچه و کاسه و طبق و امثال آن، از چوب شمشاد، در جهان اسلام بنام بود (حدود ... ، 145-146). همچنین شهرهای طوس، مرو، سغد و سمرقند در ساختن دیگهای بزرگ سنگی (همان، 90؛ لسترنج، 471؛ مقدسی، 2 / 324؛ احسن، 136)، و شهر گرگان و شهرهای کنارۀ دریای خزر به ساختن ظرفهای چوبی آشپزخانه از خلنگ (= شمشاد) معروف بوده‌اند (متز، 386). برای تیز کردن کارد و چاقو و ابزارهای برندۀ دیگر، سنگ فسان از طوس (حدود، همانجا) و از کوه رضویٰ نزدیک مدینه به همه‌جا می‌بردند. سنگ‌ساب کوه رضویٰ در جهان اسلام و ایران به «سنگ فسان مَکّی» معروف بوده است (نک‍ : همان، 33). 
متز اسباب آشپزخانۀ فاطمیان را به استناد گزارشی از ناصرخسرو بیشتر از جنس مس دانسته است (همانجا). ناصرخسرو می‌گوید: در مصر سبوهای بزرگی از برنج می‌ساختند که هریک 30 من آب می‌گرفت (ص 94). همو در سفرنامه‌اش از ساختن ظرفهای سفالین مثل کاسه، قدح و طبق در مصر خبر می‌دهد و می‌نویسد: این ظرفها «چنان لطیف و شفاف»اند «که دست چون بر بیرون نهند، از اندرون بتوان دید». سپس می‌گوید: این ظرفهای سفالی را چنان رنگ‌آمیزی می‌کنند که به هر سو آنها را بگردانی، چون بوقلمون رنگ دیگر نمایند (ص 93). سمرقند نیز در ساختن دیگهای بزرگ مسین و قمقمه‌های خوب شهرت داشت (مقدسی، 2 / 325). 
اسباب پخت و پز، ذخیره کردن و نگهداری مواد غذایی عشایر و قبایل کوچنده به سبب نقل و انتقال مستمر از مکانی به مکانی 
دیگر بیشتر مسی، چوبی، پوستی و گلیم‌باف بوده است. ظرفهای مسی «جُم» یا پیاله، دیگ یا دیس، «کیل» یا لگن، «کماج» و قاشقهای چوبی مانند «کمچۀ چوبی»، چند دیگ بزرگ برای جوشاندن شیر و تهیۀ ماست، چند مشک و «مشکول» (مشک موچک) برای دوغ‌زنی و کره‌گیری و ذخیرۀ کرۀ آب‌کرده و آب خوراکی، «هور» یا خورجین برای ذخیرۀ گندم و آرد، «هورژین» برای گذاشتن اسباب و ظرفها و ملزومات دیگر و «همبون» (انبان) برای نگهداری مواد دیگر خوراکی، ازجمله اسباب آشپزخانۀ عشایر بختیاری ایران را تشکیل می‌دادند (نک‍ : دیگار، 215، 223). 
در ابتدا، اجاق آشپزخانه‌ها را از خشت خام و گل، و یا گل و آجر می‌ساختند و دودکشی هم در بالای آن ــ که به پشت‌بام راه داشت ــ می‌گذاشتند. پس از رواج منقلهای فلزی و چراغهای نفتی خوراک‌پزی و به دنبال آن انواع اجاق فرنگی و اجاقهای مبلی نفت‌سوز و گازی و برقی و چراغهای گوناگون خوراک‌پزی، اجاقهای خشتی و آجری به تدریج برافتاد. آن‌گاه رفته رفته دولابچه و قفسه و کابینت در و شیشه‌دار چوبی و فلزی ساده و تزیینی نیز جای طاقچه و رف سنتی را در آشپزخانه‌ها گرفت. 

سفره و اسباب سفره

سفره

سفره یا خوان چیزی است که روی آن ظروف غذا و خوردنیها و نوشیدنیها را می‌گذارند. سفره‌ها معمولاً از چرم یا پارچه یا مشمع بوده است. سفرۀ عامۀ مردم عموماً یک تخته پارچۀ کتانی یا یک قطعه چرم بود. شهرنشینان، به‌خصوص قشر مرفه و اعیان، سفره‌های پارچه‌ای دست‌بافت نقش‌دار و گلدوزی‌شده، یا پارچه‌های حریر و قلمکار به‌کار می‌بردند. بسیاری از مردم هم از مجمعه برای خوردن غذا استفاده می‌کردند. مجمعه دوگونه بود: یکی گرد و بزرگ به نام «خوان»، و دیگری گرد و کوچک به نام «خوانچه». خوان و خوانچه را از چوب، مس و گاهی از نقره می‌ساختند. نوعی خوان پایه‌دار هم بود که آن را «قوائمی» می‌خواندند و بیشتر در خانۀ بزرگان به کار می‌رفت (فقیهی، 686). 
در آغاز ظهور اسلام و در دورۀ حیات پیامبر اکرم(ص) و خلفای راشدین، مردم به هنگام خوردن غذا تخته‌فرشی روی زمین می‌گستردند و ظروف غذا و خوراکیها را روی آن می‌چیدند و در اطراف آن می‌نشستند (حسن، 1 / 497). مردم مدینه سفرۀ پارچه‌ای به‌کار می‌بردند. سفره را روی قطعه‌ای چرم که دورادور آن را قالیچه انداخته بودند، می‌گستردند (علی، 73-74). در ایران از سفره‌های چرمی، کتانی و کرباسی، به‌خصوص سفره‌های کتانی و کرباسی قلمکار بافت یزد و اصفهان استفاده می‌کردند. در میهمانیهای عمومی، سفره‌های بزرگ کرباسی گازرشو (گازر شست) می‌گستردند (محمد بن منور، 1 / 69). در دورۀ قاجار نخست سفره‌ای چرمین روی قالی می‌گستردند، سپس روی آن یک سفره از پارچۀ کتان گل‌دار می‌کشیدند، آن‌گاه اسباب سفره و ظرفهای خوراکیها را روی آن می‌چیدند (پولاک، 95). خانواده‌های شهری، غنی یا فقیر، معمولاً یک قطعه مشمع رنگی یا پارچۀ کتانی و دست‌بافت روی فرش پهن می‌کردند و دور آن می‌نشستند و غذا می‌خوردند (رایس، 131). گیلانیها و دیلمیان نوعی سفرۀ محلی که از «گالی» (نوعی گیاه مردابی) بافته شده بود و «گالی سفره» نامیده می‌شد، استفاده می‌کردند (پاینده، 107، حاشیه). 
در دورۀ امویان، در خانۀ برخی از بزرگان و اعیان عرب استفاده از نیمکت چوبی یا میز چوبی برای چیدن اسباب سفره، و کرسی یا صندلی برای نشستن به دور میز و خوردن غذا معمول ـ شد (حسن، همانجا؛ علی، 211)؛ سپس در مصر و سوریه، مردم از میز و کرسی نیز کـه پیش از این در خانه‌های ممالیک مصر (حک‍ 650-922 ق / 1252-1516 م) معمول بود، برای پذیرایی از مهمانان استفاده می‌کردند (کونل، 122). 
در قرون وسطیٰ در تالار غذاخوری خانه‌های بزرگان عرب، نیمکتها و صفه‌هایی قرار داشت که روی آنها را با تشک و بالشهای نرم پوشانده بودند. در جلو آنها میزهای کوتاهی می‌گذاشتند و روی آن اسباب سفره و بشقابهای مسی و نقره‌ای می‌چیدند. در مواقع عادی، اعضای خانواده به هنگام خوردن غذا، روی بالش یا پوست بز یا گوسفند می‌نشستند و روی میز کوتاهی که در جلو آنان بود، غذا می‌خوردند (مظاهری، 77-78). 
رفته‌رفته در فضای خانۀ شهرنشینان، به ویژه خانه‌های حکومتگران، رجال و بزرگان و خانه‌های ملاکین و خانهای عشایر و روستایی ایران، اتاقی مخصوص برای «سفره‌خانه» یا «ناهارخوری» اختصاص یافت. پس از گسترده شدن ارتباطات اقتصادی و فرهنگی میان سرزمینهای اسلامی و ایران با سرزمینهای اروپایی، انواع میزها و صندلیهای ناهارخوری نیز به اتاقهای ناهارخوری و سفره‌خانه‌ها راه یافت. 

اسباب سفره

اسباب سفره مجموعۀ ظرفها و وسایلی است که به هنگام خوردن غذا روی سفره می‌چینند و در پای سفره فراهم می‌آورند. جنس اسباب سفره، ساده یا نقش‌دار بودن، و اندک و بیش بودن آن، به نوع جامعه، دورانی که مردم در آن زندگی می‌کرده‌اند و موقعیت اجتماعی و اقتصادی خانواده بستگی داشته است. 
انواع کاسه و بشقاب به اندازه‌های کوچک و بزرگ، قاب، قدح و لنگری، انواع دوری لب‌تخت پهن و توگود، کوزه و تنگ، جام و پیاله و افشره‌خوری، قاشق، چنگال، کفگیر و ملاقه، نمکدان، فلفلدان و سماقدان ازجمله اسباب سفره بوده است. خانواده‌های طبقۀ متوسط و مرفه جامعه معمولاً از ظروف چینی یا ظروف مسین کنده‌کاری شده و کعب‌دار، و خانواده‌های کم‌درآمد از ظروف گلین و سفالی لعابدار و مسی ساده استفاده می‌کرده‌اند. 
پلو را در قاب و لنگری چینی یا مسی، خورش را در بشقابهای توگود و به اصطلاح خورش‌خوری، آش و آبگوشت و حلیم را در کاسه و قدحهای بزرگ چینی یا سفالی یا مسی، دوغ و شربت را در تنگ بلور و قدح چینی، ماست و ترشی و مربا را در پیاله‌های ماست‌خوری، ترشی‌خوری و مرباخوری، پنیر و سبزی را در دوریهای لب تخت چینی یا لعابی، و نمک، فلفل و سماق را در نمکدان، فلفلدان و سماقدان می‌ریختند. 
مسلمانان در دورۀ عباسیان، غذا را در سینیهای مسین گرد، روی میز کوتاهی در اتاق می‌نهادند. سینی خانۀ توانگران از نقره، و میزشان از چوب خیزران ــ که بر آن صدف و لاک سنگ‌پشت نشانده بودند ــ ساخته شده بود (حتی، 335). 
استفاده از قاشق و چنگال رسم نبود و مردم غذایشان را بیشتر با دست می‌خوردند. دلا واله در وصف چگونگی سفرۀ غذا در ضیافتهای شاهانه، به گذاشتن چند قاشق در سفره برای میهمانان خارجی اشاره می‌کند و می‌نویسد: سفرۀ قلمکار بزرگی در اتاق پهن کردند. 8 قاب پر از پلو که هریک چاشنی مخصوصی داشت، روی سفره چیدند. نان نازک بسیاری روی سفره گذاشتند. ظروف غذا را هم دورادور سفره چیدند. دو غلام‌بچه به روی سفره رفتند و برای میهمانان نشسته در پیرامون سفره، غذا کشیدند. چند قاشق چوبی هم سر سفره بود که تنها ما فرنگیها از آن استفاده کردیم (ص 26). 
روستاییان خوراک را در سینی یا مجمعه می‌ریختند. هریک از افراد نشسته در پای سفره یک قرص نان ضخیم و بزرگ پیش خود می‌گذاشت و روی آن از سینی خوراک می‌ریخت و با دست می‌خورد (رایس، 131). گیلانیها پلو را در سینی یا «بلوط» (= قاب) می‌ریختند. هرکس که در پای سفره نشسته بود، مقداری پلو با دست در کاسۀ خود می‌کشید و با قاشق چوبی یا ملاقه، خورش روی آن می‌ریخت و با دست می‌خورد (پاینده، 110). 
در دورۀ امویان برخی از خانواده‌های بزرگان به هنگام خوردن غذا از قاشقهای چوبی یا قاشقهای چینی استفاده می‌کردند (حسن، 1 / 497). از قاشقهای بزرگ ملاقه‌مانند نیز در برداشتن مایعات و ریختن آن در جامها و پیاله‌های خود استفاده می‌کردند. شربت را هم با قاشقهای دسته‌دار بلند چوبی یا چینی می‌نوشیدند (علی، 211). علی در وصف میز غذای اشراف دورۀ اموی و عباسی می‌نویسد: روی میز غذا پهلوی هر بشقاب، قاشقهای چینی یا آبنوس و چنگالهای دو شاخه به نام «جنجال» می‌گذاشتند (ص 422). 
برخی از خانواده‌های رجال و اعیان ایرانی نیز از قاشق برای خوردن غذا استفاده می‌کردند. برخی با قاشقهای متعدد غذایشان را می‌خوردند. در وصف آداب غذاخوردن مهلبی، وزیر معزالدولۀ دیلمی، نوشته‌اند که پیوسته دو غلام در دو سوی او بر سر سفره می‌ایستادند. غلام جانب راست او حدود 30 قاشق شیشه‌ای دست‌نخورده در دست می‌گرفت و آنها را یک‌به‌یک به وزیر می‌داد. وزیر پس از هر قاشق غذایی که می‌خورد، آن قاشق را به غلام دست چپ خود می‌داد و دوباره قاشقی دیگر می‌گرفت و استفاده می‌کرد (نک‍ : فقیهی، 692). ابن‌بطوطه در وصف خانۀ مجلل امیر خوارزم به سفره‌ای که در تالار خانه برای او گستردند، اشاره می‌کند و می‌نویسد: در این سفره کفچه‌هایی زرین کنار ظرفهای طلایی و نقره‌ای پر از ناردانه، و کفچه‌هایی چوبین در کنار ظرفهای شیشه‌ای عراقی پر از انگور و خربزه نهاده بودند (1 / 368). 
بستن پیش‌بند به هنگام آشپزی و در سر خوان به هنگام خوردن غذا، پیشینۀ دراز دارد و در جامعه‌های اسلامی و ایران از قدیم رسم بوده است. پیش‌بندهای سر سفره معمولاً از کتان و کرباس دوخته می‌شد. در عهد اموی عربها به هنگام خوردن غذا پیش‌بند روی سینۀ خود می‌آویختند (حسن، همانجا). علی نیز از حوله‌هایی که عربها در سر سفره به دور گردن خود می‌آویختند یا بر خفتان خود می‌بستند، یاد می‌کند (ص 211). 
در قدیم میان برخی از خانواده‌ها رسم بود که در پای سفرۀ غذا ظرفی هم برای انداختن استخوان، هسته، آشغال و آب دهان بگذارند؛ الئاریوس از این ظرف با نام «توفتان» (= تفدان) نام می‌برد و می‌نویسد: ایرانیان بیشتر در میهمانیهایشان از تفدان استفاده می‌کنند و در میان هر دو نفر نشسته در پای سفره یک تفدان می‌گذارند (ص 270). 
شست‌وشوی دست و دهان با آب، پیش و پس از خوردن غذا، در سر سفره از دیرباز میان ایرانیان و عربها رسم بوده است. پورداود در آداب سر خوان ایرانیان به نقل از روایات داراب هرمزدیار می‌نویسد: رسم ایرانیان این بود که پیش و پس از غذا، هریک با آبی جداگانه دستهای خود را بشویند («خاموش ... »، 276). اسباب شست‌وشو آفتابه و لگن بود که معمولاً آنها را از سفال، مس و یا برنج می‌ساختند. برخی خانواده‌ها آفتابه و لگنهای ورشو یا نقره‌ای کنده‌کاری‌شده و پرنقش و نگار به کار می‌بردند (کونل، 123؛ نیز نک‍ : رایس، 131-132). 
ایرانیان در میهمانیهای پرشکوه، گرد گیاه خوشبوی «اُشنان» در کف دست میهمانان می‌ریختند و آفتابه و لگن می‌آوردند تا دستهایشان را با آب و اشنان بشویند و با دستمال دبیقی خشک کنند (فقیهی، 692). از رسمهای دیگر در میهمانیهای بزرگان، افشاندن عطر و گلاب بر دست و روی میهمانان پس از خوردن غذا و شستن دستها بوده است. عنصرالمعالی فرزند را به پاسداری از این رسم سفارش می‌کند و می‌گوید: «چون میهمانان نان‌خورده
باشند، بعد از دست شستن، گلاب و عطر فرمای» (ص 72). در خانه‌های اغنیای کاشان، پیش از شام خادمی با آفتابه و لگن به سر سفره می‌آمد. میهمانان دست راست خود را که با آن می‌خواستند غذا بخورند، با آب سرد آفتابه در لگن می‌شستند. پس از برچیدن سفره و اسباب سفره، خادمانی با آفتابه و لگن به اتاق می‌آمدند و این بار آب گرم روی دست میهمانان می‌ریختند، تا چربی دستشان را بشویند؛ بعد هم گلاب به ایشان می‌دادند، تا با آن دست و صورت خود را معطر کنند (ضرابی، 245-246). 
 

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: