صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / جانورشناسی / اژدها /

فهرست مطالب

اژدها


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 17 آذر 1398 تاریخچه مقاله

سام و گرشاسپ: در حماسۀ ایرانی، اژدهاکشی گرشاسپ دنبالۀ مطالب اوستا ست و گاه آشکارا به آن نزدیک است (بیهقی، 666). در گرشاسب‌نامه، ضحاک از گرشاسپ می‌خواهد اژدهایی را که پس از طوفان از دریا برآمده، و در کوه شکاوند کنام گرفته است، بکشد. گرشاسپ اندکی تریاک خورد و در جنگ با اژدها تیری به گلوی او زد که از کمان ویژه‌ای پرتاب کرده بود. آن‌گاه نیزه‌ای به دهان او کوفت و اژدها را با گرزی کشت که شکل سر اژدها داشت. آن‌گاه گرشاسپ پوست افکند و زمانی بی‌هوش شد. این قطعه با قطعۀ سام در شاهنامه (فردوسی، 1 / 202-204) و نیز داستان برزو شباهت دارد. گرشاسپ چون به هوش آمد، از فرشته‌ای سپاسگزاری کرد. پیکر اژدها را بر روی 20 ارابه به ‌شهر بردند و جشنی برپا کردند. گرشاسپ جهان‌پهلوان پرچمی ساخت که نقش اژدها بر آن بود. بر چوب پرچم شیری زرین قرار داشت و ماه نو بر فراز آن. این پرچم در خانوادۀ گرشاسپ، چون نشان خانوادگی بر جای ماند (اسدی، 59-61، 165؛ قس: فردوسی، 2 / 214، پرچم رستم با نقش اژدها).
در شاهنامه سام اژدهایی را که از کشف‌رود برآمده است، می‌کشد (همو، 1 / 202). ابن‌اسفندیار این ماجرا را به رستم نسبت می‌دهد (ص 81). در این روایت، سام در مازندران اژدهایی را در جایی نزدیک دریا به نام کاوه کلاوه می‌کشد. اژدهای 50 گزی با یک ضربۀ گرز ویژه کشته می‌شود.
رستم در چند داستان اژدهاکشی می‌کند که معروف‌ترین آنها داستان رستم و ببربیان است که در خان سوم از 7 خان او روی می‌دهد. این داستان شاهنامه در هند اتفاق می‌افتد. در نسخه‌های شاهنامه (مخصوصاً نسخۀ موزۀ بریتانیا) روایات یکسانی در این‌باره نیست. گذشته از این، در یک روایت مندایی (صبّی) داستان در چین اتفاق می‌افتد (دترمان، 107-108). در شاهنامه، رستم پوستهای گاو را پر از آهک و سنگ می‌کند و به کنار دریا و جایی می‌برد که اژدها هفته‌ای یک‌بار از آن برمی‌آید. اژدها آنها را می‌خورد و شکمش می‌ترکد، رستم پوست اژدها را می‌کند و از آن ببربیان را می‌سازد. در روایت دیگری رستم تیغهای زهرآلود به‌کار می‌برد و با آنها اژدها را می‌کشد. رستم دو روز و دوشب بی‌هوش می‌افتد، اما رخش او را پاسبانی می‌کند. چون به هوش می‌آید، در چشمه‌ای خود را می‌شوید (نک‍ : دنبالۀ مقاله، داستانهای برزو و آذربرزین). در روایت مندایی رستم در بسته‌ای پنهان می‌شود که اژدها آن را می‌بلعد؛ رستم او را از درون می‌درد و می‌کشد و دختر پادشاه چین را پاداش می‌گیرد (نک‍ : دنبالۀ مقاله، فرامرز).
رستم در 7 خان به شکل دیگری با اژدها روبه‌رو می‌شود. اژدها بر سر راه هند (مازندران) در زیرزمین زندگی می‌کند و رستم ناخواسته به سرزمین او قدم می‌گذارد. اژدها هنگامی که رستم خفته است، به او حمله می‌کند، اما رخش رستم را بیدار، و در پیروزی بر اژدها کمک می‌کند (فردوسی، 2 / 94-95).
فرامرز: پسر رستم، فرامرز نیز به کمک بیژن اژدهایی را می‌کشد که «مارجوشا» نام دارد و در کوه خارا در هند زندگی می‌کند. آنان در دو صندوق پنهان شدند، تریاک خوردند و مشک و عبیر به خود زدند، تا از زهر و بوی اژدها در امان باشند. اژدها آن دو را بلعید و آنان از درون اژدها را کشتند. فرامرز چند اژدهای دیگر هم کشته که داستان آنها در فرامرزنامه (ص 92 بب‍ ‌) آمده است.
برزو: پسر سهراب در جست و جوی دختر پادشاه یمن، ناچار شد اژدهایی را در کوه زهاب بکشد. او تریاک و شیرخورد و به کام اژدها رفت و گلوله‌ای آهنین به دهان او انداخت که اژدها را بی‌هوش کرد. تیرهایی به چشمان او زد، او را کور کرد و با گرز بر سر او کوفت و او را کشت. آن‌گاه زین‌افزار برزو ترک برداشت و او افتاد و بی‌هوش شد. چون به هوش آمد، خود را در چشمه‌ای شست. مردم این روز را چون سال نو جشن گرفتند ( ایرانیکا، III / 201).
آذربرزین: پسر فرامرز دریافت ابر سیاهی که هر بهار از کوه می‌آید تا با دختر پادشاه (بیوراسب) بیامیزد، اژدهایی است. آذربرزین او را با تیر کشت و تن در چشمه‌ای شست (همانجا).
شهریار: نوادۀ رستم نیز به‌همین شکل اژدهایی را می‌کشد (شهریارنامه، 96 بب‍‌‌ ).
گشتاسب: در شاهنامه گشتاسب هنگامی که در سرزمین روم به‌صورت ناشناس زندگی می‌کرد، گرگی را کشت که دارای ویژگیهای اژدها بود؛ سپس اژدهای دیگری را به خواهش سیران و دهرن که هر دو آرزوی ازدواج با دختر قیصر روم را داشتند، کشت (فردوسی، 6 / 26-32).
اسفندیار: در خان سوم 7 خان خود، در سفری که برای رها کردن خواهرانش از زندان ارجاسپ می‌کرد، از همان طریق صندوق اژدهایی را کشت، بی‌هوش گشت و چون به هوش آمد تن در چشمه شست (همو، 6 / 173-176).
بهمن: پسر اسفندیار را اژدهایی که ابر سیاه خوانده شده است، در شکارگاه فرو خورد. این داستان را اشاره به شکست ایرانیان در برابر اسکندر شمرده‌اند (نک‍ : همانجا).
اسکندر: در شاهنامه اسکندر اژدهایی را که بر روی کوهی است، با 5 پوست گاو انباشته از زهر و نفت می‌کشد (همو، 7 / 71-73). در روایت سریانی داستان اسکندر وسیلۀ کشتن آهک، قیر، سرب و گوگرد است. روایت سریانی با اژدهاکشی دانیال با گلوله‌هایی از قیر، خمیر و مو و نیز با روایت اژدهاکشی شاپور دوم (نک‍ : دنبالۀ مقاله) شباهت دارد. این شباهت را تئودُر نولدکه دریافته است (نک‍ : ص 98؛ نیز سرکاراتی، 237- 249؛ رستگار، 124-126). 
شاهان ساسانی: از شاهان ساسانی، اردشیر بابکان، شاپور دوم، بهرام گور و نیز بهرام چوبینه، مدعی تاج و تخت در زمان خسروپرویز، اژدهاکشی کرده‌اند. در کارنامۀ اردشیر بابکان (بخش 7) و شاهنامه (فردوسی، 7 / 150-153). اردشیر کرمی را می‌کشد که نگهبانِ مالک خود، هفتواد در دژ کجارن و در کنار دریای پارس است. اردشیر روی و سرب مذاب در دهان اژدها می‌ریزد.
شاپور دوم ساسانی ماری را با پوستهای شتر انباشته از کاه و زغال می‌کشد. بهرام پنجم در سفر هند، اژدهایی را در دریابار کشت و اجازه یافت که با یکی از 3 دختر شاه زناشویی کند (همو، 7 / 424- 429). بهرام چوبینه اژدهایی را در ترکستان کشت که دخترخاقان را بلعیده بود و اگر به درون چشمۀ معینی می‌رفت و موی خود را تر می‌کرد، آسیب‌ناپذیر می‌شد (همو، 9 / 149). اژدهاکشی شاپور دوم به اژدهاکشی دانیال و اسکندر شباهت دارد.
از قهرمانان دورۀ اسلامی حضرت علی(ع) را می‌توان نام برد که در میان شیعیان به قهرمانان ملی پیوسته است. در داستانهای عامیانه‌ای مثل رستم‌نامه‌ها، رستم به دست ایشان مسلمان هم می‌شود؛ بنابراین، شگفت نیست که به ایشان هم اژدهاکشی نسبت داده شود (این‌گونه مطالب در آثار عامیانۀ دینی مثل حملۀ حیدری (ه‍ م) و امثال آن دیده می‌شود).
برعکس ادبیات رسمی، چه باستانی، چه میانه و حتى نو، در ادب عامۀ فارسی اژدها با آبها و نیز با مه‌گرفت و خورگرفت ارتباط نزدیک دارد و گمان می‌رود این نزدیکی به پرستش آب، خورشید و ماه مربوط باشد. اگر نشانه‌هایی از این‌گونه مطالب در ادب رسمی مثل آثار نظامی و ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی باشد، به احتمال قوی تأثیر ادب عامه و نه رسمی است، زیرا در آن سابقه‌ای برای چنین چیزها نمی‌یابیم.
در ادبیات عامۀ ایرانی اژدهایی ماه را در طول شبها می‌بلعد و چیزی از آن باقی نمی‌گذارد تا آنکه خدای ماه اژدها را می‌کشد و ماه را اندک‌اندک آزاد می‌کند. در روایت دیگر خورشید جای خدای ماه را گرفته، و او ست که اژدها را می‌کشد و ماه را آزاد می‌کند. ایـن کار سالی 12 بـار اتفاق می‌افتد (رستـگار، 150 بب‍ ‌، نیز 245 بب‍ ‌). 
در روایت جدیدتری جای ماه را دختری، و جای خورشید را قهرمانی می‌گیرد که اژدها را می‌کشد و دختر را از شکم او بیرون می‌آورد (همو، 15). بلعیدن ماه و خورشید به‌وسیلۀ اژدها، گزارۀ عامیانۀ مه‌گرفت و خورگرفت است که در میان عامۀ ایرانیان رواج داشته است؛ به‌همین سبب مردم در هنگام مه‌گرفت یا خورگرفت به بامها می‌رفتند و تشت می‌کوفتند تا اژدها را بترسانند و فراری دهند.
در افسانه‌های ایرانی سرزمین اژدها خشک و خالی از هر موجود زنده‌ای است. همسایگی اژدها با چشمه یا دریا و در روایات دیگری وجود زنی در کنار اژدها را می‌توان بازمانده‌ای ضعیف از رابطۀ اژدها و آبها گرفت، اما رابطه با دیو خشکی (اپوش، اوستایی: اَپوشه) بیشتر حس می‌شود تا اژی. در کشتن این اژدها ــ جز دربارۀ آزادی زن ــ هیچ نوعی از آزادی و روان شدن آبها یا باریدن ابرها هم دیده نمی‌شود.
پس از کشتن اژدها جشنی برپا می‌شود که یادآور جشن فریدون پس از دربند کردن اژدهاگ است. آن را با مهرگان و نیز کشتن اژدهایی توسط مهر مرتبط می‌دانند ( ایرانیکا، III / 201). یادآور می‌شود که در گرفتاری ضحاک هم دو زن (خواهران جمشید) رها می‌شوند و از این‌رو، آزادی زن در افسانه، الزاماً ارتباطی با آب (عامل زایندگی) ندارد. شاید به‌همین سبب آن زن پس از رهایی ناپدید می‌شود و قهرمان با زنی دیگر ازدواج می‌کند که تنها پاداش پهلوانی او و نه کارکرد ایزدی او ست. درواقع اگر ارتباطی میان این‌گونه اژدها و آب / زن باشد، در قصه‌های ایرانی و ادبیات فارسی به‌کلی رنگ باخته، و به‌نقش دراماتیک قصه افزوده شده است. روشهای کشتن اژدها نیز گویای تحول است. به‌عنوان مثال، رفتن در شکم اژدها یا خوراندن پوستهای آکنده از چیزهای کشنده کهن‌تر است، ولی ریختن فلز گداخته در دهان او ارتباط نزدیک با آیین زردشتی دارد که در آن نوعی از پادافره، ریختن فلز گداخته در دهان گناهکار بوده است (سرکاراتی، 237-242؛ رستگار، 152-160).
نفوذناپذیری پوست اژدها ــ چنان‌که در اوستا مدتها طول می‌کشد تـا آتش بـر پشت اژدهـای شاخ‌دار کارگر افتد ــ و هریک از دیگر ویژگیهای او، باعث خیال‌پردازیهای فراوان در انطباق اسطورۀ ایرانی با اساطیر اقوام دیگر شده است. نیز باید به انبوه داستانهایی توجه کرد که در آنها مار یا اژدها نگهبان گنج است و با از میان رفتن آن گنج به‌دست می‌آید (چنان‌که با کشتن اژدها یا دیو، آبها آزاد می‌شد). در فولکلور ایرانی دو مفهوم گنج و مار ملازم هم شده است و این گنج معمولاً در خرابه است، جای زندگی اژدها آباد نیست و انگارۀ اژدها دور از آبادانی است (همو، 150 بب‍ ؛ سرکاراتی، همانجا).
در ادبیات و قصه‌های فولکلوریک ایران اژدها معمولاً در بافتی جادویی ظاهر می‌شود. او جثه‌ای بسیار بزرگ، نفسی آتشین، دهانی چون کوره که آتش از آن زبانه می‌کشد، شاخ، یال، دندانهای بزرگ، بدنی پوشیده از فلس و 4 دست و پای دارد و در کنار یا نزدیکی آب زندگی می‌کند. نیروی جادویی و گاه زبان جادویی دارد. در غار، زیرزمین و امثال آن زندگی می‌کند و آب را از مردم باز می‌دارد و نگهبان گنجی است. اغلب آب و گنج دو گونه از یک چیزند. مردم برای دسترسی به آب، شاهزاده، شاه‌دخت یا کسی دیگر را به اژدها می‌دهند تا به آب دسترسی پیدا کنند. این دسترسی شکل چهرمانی دارد که اژدهاکشی است. قهرمان، شاه یا نجات‌بخش، اژدها را به حیله‌ای یا در رویارویی با گرز و شمشیر می‌کشد و شاهزاده یا دختر را که در بدترین وضعیت است، نجات می‌دهد. گاه جنگ با اژدها برای رسیدن به شاه‌دخت و دنبالۀ ماجرایی عاشقانه است، اما نفس اژدهاکشی چنان بزرگ می‌نماید که وجوه دیگر قصه را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. شکلهای نمادین، تمثیلی و کنایی در این اژدهاکشیها بسیار است و حتى شکل تقدیسی که برای مثال در اژدهاکشی امام اول شیعیان دیده می‌شود (رستگار، همانجا، نیز 225 بب‍‌‌ ‌).
در برخی از قصه‌های ایرانی اژدها نرم‌خو و کمک‌کننده است و غیرمستقیم راه نجات را به مردم نشان می‌دهد یا لوازم پیروزی را فراهم می‌آورد. این کار ممکن است به‌صورت اشتباه و یا غفلت صورت گیرد (انجوی، مردم ... ، 362). گونه‌های دیگر اژدها، مار، شیر، ماهی و گاهی غول است (همو، قصه‌ها ... ، 99، 180، مردم، 63- 66، گل به ... ، 7-23). معمولاً رهایی با ریختن خون اژدها که گاه قهرمان را هم به زهر می‌آلاید، صورت می‌گیرد (همان، 147). ورود قهرمانان به شکم اژدها و بیرون آمدن از آن و نیز دیگر قسمتهای این داستانها باعث تأویل و تفسیرهای فراوان نزد روان‌شناسان، به‌ویژه پیروان فروید شده است. پریان، دیوها و دیگر جادوان نیز در ادب عامیانۀ ایران شکل اژدهـا یافته‌اند (طـرسوسی، 1 / 191؛ اسکنـدرنـامه ... ، 5 / 184 بب‍ ‌؛ خواجوی کرمانی، 2 / 189 بب‍ ‌). آثاری از اژدهای شاخ‌دار اوستایی به‌صورت اژدهای هفت‌سر باقی مانده است.
‌در ادبیات عرفانی اژدها دارای دو خصلت جداگانه است، گاه دشمن است، چنان‌که انسان را از بهشت محروم، و در این کار به شیطان کمک می‌کند (طبری، 1 / 86 بب‍ ‌)، از درون انسان سر بر می‌آورد (اژدهای نفس) و آدمی را گمـراه می‌کند (مثلاً نک‍ : مولوی، دفتر سوم، 56-60). باعث عذاب انسان است (ابوالقاسم، 83؛ غزالی، 1 / 95) و یا تمثیل‌وار همان گور است (سنایی، 408-409) و گاه دوست است، مانند عصای موسى که ماران را می‌خورد و جادوان را شکست می‌دهد؛ اما این وجه اژدها ضعیف و استثنایی است، مثل اژدهایی که از یاران ابوسعید ابوالخیر بوده است (محمدبن منور، 199-200).

مآخذ

ابن‌اسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به‌کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1320ش؛ ابن‌ندیم، الفهرست؛ ابوالقاسم حکیم سمرقندی، اسحاق، السواد الاعظم، ترجمۀ کهن فارسی، به‌کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1348ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسب‌نامه، به‌کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354ش؛ اسکندرنامۀ هفت جلدی، منسوب به منوچهرخان حکیم، تهران، علمی؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، قصه‌های ایرانی، تهران، 1352ش؛ همو، گل به صنوبر چه کرد، تهران، 1357ش؛ همو، مردم و شاهنامه، تهران، 1354ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1370ش؛ برهان قاطع؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369ش؛ بهار، مهرداد، اساطیر ایران، تهران، 1352ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به‌کوشش قاسم غنی و علی‌اکبر فیاض، تهران، 1324ش؛ پورداود، ابراهیم، «یادداشتها»، یشتها (ه‍ م)؛ پیگوت، ژولیت، شناخت اساطیر ژاپن، ترجمۀ محمدحسین باجلان فرخی، تهران، 1373ش؛ پین‌سنت، جان، اساطیر یونان، ترجمۀ محمدحسین باجلان فرخی، تهران، 1380ش؛ حصوری، علی، سرنوشت یک شمن، تهران، 1388ش؛ خواجوی کرمانی، محمود، سام‌نامه، به‌کوشش اردشیر بنشاهی، بمبئی، 1319ش؛ رستگار فسایی، منصور، اژدها در اساطیر ایران، شیراز، 1365ش؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1367ش؛ سرکاراتی، بهمن، «پهلوان اژدرکش در اساطیر و حماسۀ ایران»، سایه‌های شکار شده، تهران، 1378ش؛ سرلو، خوان ادوارد، فرهنگ نمادها، ترجمۀ مهرانگیز اوحدی، تهران، 1389ش؛ سنایی، حدیقة‌الحقیقة، به‌کوشش مدرس رضوی، تهران، 1359ش؛ شکری، گیتی، گویش ساری (مازندرانی)، تهران، 1374ش؛ شهریارنامه، به‌کوشش غلامحسین بیگدلی، تهران، 1358ش؛ صد در نثر و صد در بندهش، به‌کوشش ارواد بامانجی، بمبئی، 1909م؛ صفا، ذبیح‌الله، حماسه‌سرایی در ایران، تهران، 1363ش؛ طبری، تاریخ، به‌کوشش دخویه، لیدن، 1964م؛ طرسوسی، محمد، داراب‌نامه، به‌کوشش ذبیح‌الله صفا، تهران، 1344ش؛ عهد جدید؛ غزالی، محمد، کیمیای سعادت، به‌کوشش حسین خدیو‌جم، تهران، 1361ش؛ فرامرزنامه، به‌کوشش رستم پوربهرام، بمبئی، 1324ق؛ فردوسی، شاهنامه، به‌کوشش برتلس، مسکو، 1966م؛ کارنامۀ اردشیر بابکان، به‌کوشش محمدجواد مشکور، تهران، 1369ش؛ کرتیس، وستا، اسطوره‌های ایرانی، ترجمۀ عباس مخبر، تهران، 1373ش؛ کریستی، آنتونی، شناخت اساطیر چین، ترجمۀ محمدحسین باجلان فرخی، تهران، 1373ش؛ گری، جان، شناخت اساطیر خاور نزدیک، ترجمۀ محمدحسین باجلان فرخی، تهران، 1378ش؛ محمدبن منور، اسرار التوحید، به‌کوشش ذبیح‌الله صفا، 1332ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به‌کوشش نیکلسن، تهران، 1334ش؛ نولدکه، تئودر، حماسۀ ملی ایران، ترجمۀ بزرگ علوی، به‌کوشش سعید نفیسی، تهران، 1351ش؛ وندیداد، ترجمۀ محمدعلی حسنی، حیدرآباددکن، 1327ش؛ یسنا، به‌کوشش ابراهیم پورداود، بمبئی، 1312ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، بمبئی، 1928م؛ نیز:

Benveniste, E., «L’Origine du Višap arménien», Revue des études arméniennes, Paris, 1927, vol. VIII; Boyce, M., A History of Zoroastrianism, Leiden, 1975, vol. I; id, A Reader in Manichaean Middle Persian and Parthian, Acta Iranica, Teheran / Liège, 1975, vol. IX; The Bondahesh, TD1, Tehran, 1970; ibid, TD2, Bombay, 1908; Christensen, A., Essai sur la dèmonologie iranienne, Copenhagen, 1941; The Complete Text of the Pahlavi Dinkard, ed. D. M. Madan, Bombay, 1911; De Menasce, J., notes on Le troisième livre du Dēnkart, Paris, 1973; id, Škandgumānīk vičār : Texte Pazand-Pahlavi, transcrit, traduit et commenté, Fribourg, 1945; Dēnkart, a Pahlavi Text, ed. M. J. Dresden, Wiesbaden, 1966; Determann, H., Reisen in Orient, Leipzig, 1965; Dhabhar, B. N., The Pahlavi Rivâyat, Bombay, 1913; id, The Persian Rivayats of Hormazyar Framarz and Others, Bombay, 1932; Duchesne Guillemin, J., La Religion de l’ Iran Ancien, Paris, 1929; Dumézil, G., Le probléme des centaures, Paris, 1929; Eilers, W., Sinn und Herkunft der planetennamen, Munich, 1926; Henning, W. B., «The Book of Giant», Bulletin of the School of Oriental and African Studies University of London, 1945, vol. II; id, «Sogdian Tales», ibid; Hübschmann, H., Armenische Etymologie, Leipzig, 1897; Iranica ; Jackson, A. V. W., Researches in Manichaeism, New York, 1932; Kephalaia, I, Manichäische Handschriften der Staatlichen Museem, ed. C. Schmidt, Stuttgart, 1940; MacKenzie, D. N., «Zoroastrian Astrology in the Bundahišn», Bulletin of the School of Oriental and Arfican Studies University of London, 1964, vol. XXVII; Molé, M., Cult, Mythe et Cosmologie dan l’Iran Ancien, Paris, 1963; Morgenstierne, G., Etymologica, Vocabulary of the Shughni Group, Wiesbaden, 1974; Nirangistan, ed. D. D. P. Sanjana, Bombay, 1894; Rapoport, U. A., Iz Istorii Religii Drevnego Khorezma, Moscow, 1971; Sundermann, W., «The Five Sons of the Manichaean God Mithra», Mysteria Mithrae, ed. U. Bianchi, Rome, 1979; Le Troisième live du Dēnkart, ed. J. De Menasce, Paris, 1873; Widengren, G., Les Religions de l’Iran, Paris, 1968; Waldschmidt, E. and W. Lentz, «Manichäische Dogmatik aus chinesischen und iranischen Texten», Sitzungsberichte der Preussischen Akademie der Wissenschaften, 1933, vol. XIII; Zaehner, R. C., Zurvan, a Zoroastrian Dilemma, Oxford / New York, 1972.

علی حصوری (دانا)


 

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: