صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / گیاه شناسی / ارزن /

فهرست مطالب

ارزن


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 16 آذر 1398 تاریخچه مقاله

اَرْزَن،  از گیاهان شناخته‌شدۀ کهن و آیینی نزد ایرانیان. اگرچه امروزه از ارزن به‌عنوان خوراک دام و طیور استفاده می‌شود، اما از گذشته‌های دور تا همین اواخر یکی از ارکان مهم تغذیۀ مردم در نقاط مختلف ایران بوده است تا حدی که ایرانیان برای آن همچون جو و گندم حرمت فراوانی قائل بوده‌اند. باروری ارزن در آب و هوای گرم و خشک و زمینهای کم‌قوت و نه‌چندان حاصلخیز و پایداری محصول آن باعث می‌شد تا به ارزن به‌عنوان یکی از غلات حیاتی با قابلیت ذخیره‌سازی نگریسته شود و به‌خصوص در قحطیها به مصرف برسد. به‌سبب همین ویژگیها بوده است که در فرهنگ ایرانی ارزن را مانند 
دیگر غلات در زمرۀ یکی از گیاهان آیینی به‌ویژه بر سر سفرۀ هفت‌سین می‌دانستند. 
ارزن گیاهی است از تیرۀ گندمیان و انواع بسیار متنوعی دارد. ارزن معمولی یا همان ارزن خوشه‌ای در اراضی شنی به خوبی می‌روید، اما رویش آن خیلی کند است و به مجرد آنکه دانه‌هایش رسید، باید درو شود. دانه‌های این نوع ارزن گرد و نسبتاً براق است (بهرامی، 151؛ گل‌گلاب، 296؛ معین). این نوع ارزن که به ارزن سفید هم معروف است، در نواحی گرگان، مینودشت، هزار جریب مازندران، یام در آذربایجان، اطراف تهران، اشتران کوه لرستان و جنوب شرقی بلوچستان پراکنده است (عماد، 2 / 13). دانه، ریشه و شاخۀ این نوع ارزن مورد استفاده قرار می‌گیرد، اما نوع دیگری از آن به نام ارزن رسمی است که فقط از دانۀ آن بهره‌برداری می‌شود و بیشتر در آذربایجان و جنوب شرقی بلوچستان پراکنده شده است (همو، 2 / 12). انواع دیگر ارزن نیز در جاسک، بین میناب و بندرعباس، بین گنو و سارزه و نیز چابهار پراکنده هستند که از گلها و برگهای آنها برای مصارف درمانی استفاده می‌شود (همو، 4 / 22-23؛ نیز نک‍ : مظفریان، 391). به‌طورکلی در ایران به ترتیب در استانهای کرمان، مازندران، بلوچستان، خراسان، آذربایجان، کردستان، اصفهان و چهارمحال 3 نوع ارزن معمولی (همان ارزن سفید)، ارزن مازندرانی (دانه‌هایش گرد نیست، بلکه از دو طرف فشرده است) و گاوَرس (همان ارزن رسمی) کشت می‌شود (صحت، 770-771؛ زرگری، 4 / 754). همواره گونه‌هایی از ذرت به‌ویژه ذرت خوشه‌ای با ارزن خلط شده است. مثلاً ارزن جوگندمی که در مازندران به عمل می‌آید و گاه از ساقه‌های آن برای تهیۀ جارو یا پوشش اتاق استفاده می‌شود، بسیار شبیه ارزن خوشه‌ای (ارزن معمولی) است (بهرامی، همانجا). 

پیشینه و واژه‌شناسی

در متون تاریخی واژه‌های ارزن و گاورس در کنار هم و معمولاً مترادف هم آورده شده‌اند. در بندهش آمده است: «هرچه به خوراک هر روزه شایسته است و چـون بر بستانید، بن بخشکد، مانند گندم و جـو و برنج و گِرگِر، مژو، بَنو، ارزن و گاورس و نخود و دیگر از این‌گونه را، دانه خوانند» (ص 87). گاورس در پهلوی به معنای ارزن و ذرت خوشه‌ای به‌کار رفته است (مکنزی، 35). بعدها این واژه به‌صورت جاوَرس معرب شده و برای هر نوع ارزن (دُخْن به عـربی) به‌کار رفته است (ابن‌میمون، 11؛ کاسانی، 199؛ نیز نک‍ : قهرمان، 1 / 100). 
لاوفر با توجه به منابع باستانی نظیر اوستا و نوشته‌های مورخان یونانی ازجمله هرودت و مورخان چینی و عدم اشارۀ آنها به آغلاتی چون ارزن و برنج، اعتقاد دارد که تا دورۀ ساسانیان این گیاهان چندان مصرف عام نداشته‌اند (ص 372, 565). کاندول ادعا کرده که نشانه‌هایی از کشت ارزن را در آثار مصر باستان یافته، اما هیچ نشانه‌ای دال بر کشت این گیاه در بین‌النهرین، هند و چین پیدا نکرده است (ص 376)، اما پراکندگی ارزن به شکل وحشی (خودرو) در مناطقی چون سیبری آلتایی، کریمه و جنوب قفقاز به‌خصوص سرزمین تالش از اعصار کهن قابل اثبات است (همو، 377). وی با توجه به اینکه نشانه‌هایی از رویش وحشی ارزن در یونان و ایران و سوریه پیدا نکرده است، خاستگاه آن را به شکل خودرو در سرزمینهای مصری ـ عربی می‌داند (ص 378). از سوی دیگر ژوره بر پایۀ تحقیقاتش دربارۀ متون یونانی به‌ویژه آثار هرودت و استرابن، اعتقاد راسخ دارد که سرزمینهای ایران‌زمین از نواحی بلخ گرفته تا بلوچستان و درۀ هلمند از یک‌سو، و جنوب دریای خزر تا بابِل و شوش از سوی دیگر از خاستگاههای کشت انواع غلات حتى ارزن و برنج بوده است (ص 65). هنوز کاملاً مشخص نشده است منظور طبیعی‌دانان کهن یونان نظیر دیوسکوریدس از کنخروس کدام نوع ارزن (یا گاورس) بوده و چه‌بسا اشاره به برخی انواع ذرت خوشه‌ای داشته‌اند (II / 236). 
در متون ادوار اسلامی، اعم از طبی و فلاحتی، چه فارسی و چه عربی، به ارزن به همین نام یا اسامی دیگری چون گاورس و جاورس و دُخن اشارات فراوانی شده است (نک‍ : دنبالۀ مقاله). به عنوان مثال در کتاب الفلاحة النبطیه (سدۀ 4ق / 10م) در بخشی مجزا به دو گیاه جاورس و دخن پرداخته شده است (ابن‌وحشیه، 1 / 490-492). از متون فارسی کشاورزی نیز می‌توان به آثاری چون فرخ‌نامه (سدۀ 6 ق / 12م) و آثار و احیاء (سدۀ 7ق / 13م) اشاره کرد. در متن نخست دربارۀ گاورس چنین آمده: «سرد و خشک است، لیکن چون با شیر بپزند، شکم ببندد و گرمی و خشکی را سود دارد و رنگ روی نیک کند» (جمالی، 170). در متن دوم، رشیدالدین فضل‌الله همدانی دربارۀ گاورس نوشته است: « ... و خاصیت و برکت گاورس یکی آن است [که] آن را تخم اندک باید و ارتفاع بسیار دهد، و یکی آنکه چون اندک بپزند [دو] دیگ بزرگ شود. دیگر آنکه سالهای بسیار نگاه توان داشت و قیمت آن اندک بود و در سالهای قحط به فریاد در رسد و قیمتی تمام داشته باشد و جان مردم بدان نگاه داشته شود» (ص 144). در کتاب ارشادالزراعه (سدۀ 10ق / 16م) برای نگاهداری طولانی‌مدت ارزن چنین آمده است: «اگر ارزن را با خوشه یا آمیخته با گِل یا به صورت خشت دیوار نگهداری کنند، حتى پس از گذشت یکصد سال، فاسد نخواهد شد» (نک‍ : فاضل، 66). 

خواص طبی

متون طبی از کهن‌ترین منابعی هستند که در آنها دربارۀ انواع ارزن و خصوصیات آن سخن به میان آمده است. ابن‌ربن جاورس را سرد و مُدِر توصیف کرده است (ص 375). اسحاق بن سلیمان طبیعت جاورس را سرد در درجۀ اول خوانده است (ص 226). اخوینی بخاری در تقسیم‌بندی 6گانۀ خود از اغذیۀ دارویی، گاورس و ارزن را از داروهای خشک برشمرده است (ص 156؛ برای نظر اطبای یونانی دربارۀ ارزن، نک‍ : رازی، الحاوی، 20 / 453- 455). رازی در یکی از توصیه‌های خود دربارۀ بیماران آبله‌ای که تاولهای شدید و بزرگی دارند، گفته که بهتر است این بیماران را به منظور ممانعت از خراشیدگی بدن و تاولهایشان در بستری از گل سرخ کوبیده یا آرد برنج یا آرد ارزن خوابانید ( الجدری ... ، 74). ابومنصور موفق هروی که جاورس را سرد و خشک در درجۀ اول می‌داند و فواید متعددی برای آن قائل است، بهترین روش مصرف آن را پختن همراه با شیر در ترکیب با روغن بادام بیان می‌کند (ص 89). ابن‌سینا مزاج گاورس را در آخر درجۀ دوم سرد و خشک می‌خواند و آن را به 3 نوع تقسیم می‌کند. او می‌گوید گاورس در همۀ حالات از ارزن بهتر، و ارزن از گاورس قابض‌تر است. وی قوت گاورس را نزدیک به قوت برنج می‌داند (2 / 114). جرجانی در تعریف ارزن و گاورس آنها را دیرهضم، خشک‌کنندۀ طبع، مدر و مفید برای پوست وصف می‌کند (3 / 48). همو در جایی دیگر ضمن وصف انواع شراب و خواص آنها معتقد است که شرابهایی که از کُرَنج (برنج)، ارزن و گاورس تهیه می‌شوند، خاصیت چندانی ندارند و به آنها هرگز نمی‌توان شراب گفت (3 / 104). اطبای بعدی، تقریباً مطالب مشابهی دربارۀ ارزن و خواص طبی آن ذکر کرده‌اند (بـرای نمـونه، نک‍ : غسانی، 151؛ حاجی زین عطار، 178؛ عقیلی، 418؛ حکیم‌مؤمن، 380-381). 
امروزه در طبابتهای عامیانه، مصارف متنوعی برای دانۀ ارزن قائل هستند. مثلاً ضماد آن برای دردهای روماتیسمی به‌کارمی‌رود. همچنین دارویی است برای کاهش درد زایمان. در دستورالعملی آمده که اگر دانه‌های ارزن را بسایند و با نمک مخلوط کنند و در کیسه‌ای بریزند، برای درمان بیرون آمدن مقعد و پیچش روده‌ها مفید است. ارزن دانه کوچک در معالجۀ وبا، اسهال و خون‌دماغ مصرف می‌شود. مخلوط آرد ارزن با عدس برای درمان جوشها و کورکهای کودکان به کارمی‌رود. جوشاندۀ تخم ارزن و له‌شدۀ ارزن نوعی تب‌بر به حساب می‌آید. دانۀ پوست‌گرفتۀ ارزن که در شیر تازه پخته شده، برای نرم کردن سینه و تولید اسپرم مفید است. خوردن نان ارزن بندآورندۀ اسهال و مدر است (عماد، 2 / 12-13). در خراسان یکی از راههای درمان سردرد این است که ارزن را در یک پاتیل یا ظرف مسی داغ می‌کنند و بعد آن را در کیسه‌ای می‌ریزند و روی سر می‌گذارند (شکورزاده، 250). نوع دیگری از ارزن با نام ارزن پادزهری به عنوان گندزدا و ضدعفونی‌کننده مصرف می‌شود. یعنی دود حاصل از سوختن گیاه را برای پاک‌سازی و تمیز کردن زخمهایی چون زخم آبله به‌کار می‌برند (عماد، 4 / 22). 

مصارف آیینی و معیشتی

ارزن یا گاورس از گیاهان بومی ایران و کاملاً شناخته‌شده نزد مردمان مناطق مختلف این سرزمین است. از نامهای ارزن در گویشهای محلی، می‌توان به این نکته پی برد. مثلاً اراکیها آن را گُوِرس (محتاط، 2 / 129) و مردم ساوه «دارو» می‌نامند (سالاری، 163). الم نیز نامی بوده که شیرازیها به آن داده بودند (عقیلی، همانجا). چنان‌که گفته شد، این گیاه و دانۀ آن، همواره در قحطیها و خشک‌سالیها قوت غالب فقرا و تنگ‌دستان محسوب می‌شده است. نان ارزن نزد طبقات محروم و بینوا در مناطقی چون کرمان و کردستان فراوان مصرف می‌شده است (شاردن، 4 / 306-307؛ راوندی، 3 / 214). به نوشتۀ پتروشفسکی: «در دوران متأخر قرون وسطى نان ارزن و جو، به صورت خالص و یا مخلوط با مواد دیگری که جای یکی از آنها را گیرد، خوراک بینوایان بوده» است (ص 343). عبدالله ناصری نیز ضمن وصف انواع نانهای بلوچی، اشاره می‌کند که فقرا و تهیدستان بلوچ از گاورس و ارزن نان تهیه می‌کنند (ص 191). 
در بیرجند به نانی که از آرد گاورس پخته می‌شود، گاورسی می‌گویند که بیشتر روستاییان از آن استفاده می‌کنند (رضایی، 367- 368). البته در آن منطقه با گاورس خوراکهای دیگری چون کاچی، پلو و آش هم تهیه می‌کنند. مثلاً برای تهیۀ پلو گاورس، مقداری ارزن پوست گرفته را در آب می‌ریزند و آبکش می‌کنند و از آن مانند برنج یک نوع پلو درست می‌کنند. از آنجا که مغز ارزن بسیار خشک است و پلوی آن چربی زیادی می‌طلبد، آن را با نوعی قورمه از گوشتهای بسیار چرب گوسفند مثل قلوه‌گاه می‌خورند. روستاییان بیرجند برای تهیۀ آش ارزن یا گاورس آن را می‌کوبند یا با آسیای دستی آسیا می‌کنند تا پوست آن از مغزش جدا شود. آن‌گاه مغز ارزن را با آب و روغن و پیاز می‌جوشانند و می‌پزند و گاهی هم به آن گوشت یا سایر دانه‌ها را می‌افزایند (همو، 382، 390، 393). 
آش ارزن در اورازان خوراک اصلی اهالی محسوب می‌شود و گاه آن را با شیر می‌خورند (آل احمد، 10). در کُجور به سبب کوهستانی بودن منطقه به جای برنج، ارزن کاشته می‌شد و با آن پلویی به نام گورس پلو می‌پختند و چون خوراک تهی‌دستان بود، به کنایه به آنها گورس‌خوار می‌گفتند (سلطانی، 271). 
ریز بودن دانۀ ارزن، بی‌مقدار بودن آن در نگاه جامعه، تغذیۀ حیوانات با آن و قوت فقرا بودن آن باعث شده است تا این گیاه در شعر و ادب فارسی، نماد ارزشهای ناچیز و بی‌مقدار و کم‌بها باشد. مثلاً مولوی می‌گوید: چو ارزن خرد گشتستم ز بهر مرغ مژده‌آور / الا ای مرغ مژده‌آور بدین ارزن نمی‌آیی (ص 270). بسیاری از شعرای دیگر نیز مضامینی مشابه درخصوص ارزن سـروده‌اند (برای نمونه، نک‍ : خـاقانی، 102؛ نظامی، 118؛ نیز نک‍ : سنایی 98، 180، 356). البته مضامین متفاوتی چون ارزن انجم (کنایه از ستارگان) نیز برای این گیاه به‌کار رفته است (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : گرامی، 450-451). 
اهمیت ارزن در نظام فکری ایرانیان را طی بررسی قصه‌های عامیانه نیز می‌توان بازشناخت (برای نمونه، نک‍ : انجوی، 1 / 282-286). ضرب‌المثلهای بسیاری در زبان فارسی وجود دارد که ارزن واژۀ مهم و اصلی در ساختار آنها ست و این امثال در سراسر پهنۀ ایران‌زمین از تاجیکستان و افغانستان گرفته تا نواحی مختلف ایران متداول است (بـرای آگاهی بیشتـر، نک‍ : ذوالفقاری، 1 / 265). مَثَل «اگر یک‌من ارزن به سرش بریزی یک دانه‌اش به زمین نیاید» یا مَثَل «کسی که از مرغ بترسد، ارزن نمی‌کارد» یا «مرغ گُشنه ارزن خواب می‌بیند» از مشهورترین این ضرب‌المثلها نزد تودۀ مردم هستند (نک‍ : داعی‌الاسلام، 1 / 216؛ شاملو، 223-225). 
باورهایی نیز در رابطه با ارزن در مناطق گوناگون ایران وجود دارد. مثلاً اینکه ارزن از اشک چشم گاو به وجود آمد، چرا که حضرت آدم با مشت به پوزه‌اش زده بود. یا به باور برخی برای اینکه زن، اولاد فراوان بیاورد، باید هنگام عقد زیرِ فرشی که سفرۀ عقد را روی آن پهن کرده‌اند یک مشت ارزن بپاشند و بهتر آن است که ارزن را زنی پر اولاد یا سیدی که دستش سبک است، بپاشد (شاملو، 223). در گذشته به جای عبارت کنایی «جای سوزن انداختن نبود» عبارت «جای ارزن نبود» گفته می‌شد. تعبیر دیدن ارزن در خواب، رسیدن روزیِ ناگهانی یا به دست آوردن مال بسیار با رنج و مشقت و خصومت می‌باشد (همانجا؛ فخرالدین، 156). در روستاهای خراسان برای آنکه مرغ زیاد تخم کند، اولین تخمش را به دکان علافی می‌برند و در مقابل بهای آن از علاف، ارزن می‌گیرند و باور دارند به این طریق مرغ از آن پس مثل ارزن هر روز تخم خواهدکرد (شکورزاده، 637). 
اما بی‌تردید بارزترین نقش آیینی ارزن در فرهنگ ایرانیان، حضور آن بر سر سفرۀ هفت‌سین در ایام نوروز به عنوان یک رسم کهن و باستانی است. یکی از مهم‌ترین روایاتی که در این باب در کتاب المحاسن و الاضداد ذکر شده، چنین است: 25 روز پیش از نوروز در صحن دارالملک 12 ستون از خشت خام بر پا می‌شد، بر هر ستون یکی از دانه‌های گندم، جو، برنج، باقلا، عدس، ارزن، ذرت، لوبیا، نخود، کنجد و ماش می‌کاشتند و آنها را نمی‌چیدند مگر به غنا و ترنم و لهو. در ششمین روز نوروز این حبوبات را می‌کندند و به عنوان میمنت در مجلس می‌پراکندند و تا روز مهر از ماه فروردین (شانزدهم فروردین) آن را جمع نمی‌کردند. این دانه‌ها را برای تفأل می‌کاشتند و گمان می‌کردند که هر یک از آنها که نیکوتر و بارورتر برآید، محصولش در آن سال فراوان خواهد بود، و شاهنشاه به نظر کردن در جو به‌ویژه تبرک می‌جست (ص 278). 
جنبه‌های تمثیلی شگون و خیر و برکت در سال نو با معرفی دانه‌های مغذی و حیاتی بر روی سفرۀ نمادین نوروز و آیینهای همراه آن، نمود می‌یابد. نیز در همان روایت آمده است: بامداد روز نوروز مردی خوش‌نام و خوش‌شگون به حضور شاه بار می‌یافت و میزی سیمین روبه‌روی او می‌نهاد. درکنار میز کلوچه‌هایی گذاشته شده و نیز از دانه‌های گوناگون مانند گندم، جو، ارزن، نخود، عدس، برنج، کنجد و لوبیای پخته‌شده قرارگرفته بود که 7 دانه از هر یک از انواع این دانه‌ها را در کنار خوان می‌گذاشتند. در وسط آن 7 شاخه از درختهایی مانند بید، زیتون، به و انار می‌نهادند که از روی نام آنها پیشگویی می‌کردند و شکل آنها را به فال نیک می‌گرفتند؛ از هریک از این‌گونه درختان به اندازۀ یک یا دو و یا 3 بند قطع می‌کردند و هر شاخه‌ای را به نام یکی از ایالات، روی خوان می‌گذاشتند و بر جاهای مختلف می‌نوشتند: ابزود، ابزاید، ابزون، بروار، فراخی، یعنی: افزود، افزوده خواهد شد، افزونی، ثروت، خوشبختی، فراوانی، و نیز 7 جام سفید و 7 درهم سفید ضرب همان سال و یک دینار نو و یک بسته اسپند می‌گذاشتند و آن مرد تمام اینها را بر می‌داشت و برای شاه، زندگی ابدی و سلطنت طولانی و خوشبختی و خوشنامی آرزو می‌کرد (همان، 277). 
این گیاهان همیشه سبز که شاخه‌ها و دانه‌های آنها همواره به‌عنوان نماد برکت و باروری و سبزینگی زندگی شمرده می‌شد، در طلیعۀ بهار که فصل زایندگی است، در کنار یکدیگر بر سفرۀ هفت‌سین نوروز نهاده می‌شوند تا با اجرای مراسم ویژۀ این ایام، بازگوکنندۀ پیامهای اساطیری نزد فرهنگی خاص باشند. در کتاب ارشادالزراعه آمده است که اگر نوروز به روز چهارشنبه بیفتد محصول ارزن، ماش و باقلا در آن سال پربار خواهد بود (فاضل، 70). 

مآخذ

آل احمد، جلال، اورازان، تهران، 1333ش؛ ابن ربن، علی، فردوس الحکمة، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، 1928م؛ ابن سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1370ش؛ ابن میمون، موسى، شرح اسماء العقار، به کوشش ماکس مایرهف، بغداد / ترکیه، 1940م؛ ابن وحشیه، احمد، الفلاحة النبطیة، به کوشش توفیق فهد، دمشق، 1993م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344ش؛ اسحاق بن سلیمان، الاغذیة و الادویة، به کوشش محمد صباح، بیروت، 1412ق / 1992م؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، قصه‌های ایرانی، تهران، 1376ش؛ بنـدهش، تـرجمۀ مهرداد بهـار، تهـران، 1369ش؛ بهرامی، تقـی، فرهنگ روستایی، تهران، 1316-1317ش؛ پتروشفسکی، ا. پ.، کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1357ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1382ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346ش؛ حاجی زین‌عطار، علی، اختیارات بدیعی، کانپور، 1296ق / 1876م؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش احمد روضاتی، تهران، 1402ق؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش حسین نخعی، تهران، 1336ش؛ داعی‌الاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران، 1362ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388ش؛ رازی، محمدبن زکریا، الجدری و الحصبة، به کوشش محمود نجم‌آبادی، تهران، 1344ش؛ همو، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1387ق / 1967م؛ راوندی، مرتضى، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، 1356ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، آثار و احیاء، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1368ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381ش؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی، تهران، 1369ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379ش؛ سلطانی لرگانی، محمود، کجور، تهران، 1383ش؛ سنایی، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، 1336ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1350ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1361ش، حرف الف؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363ش؛ صحت نیاکی، نصرت‌الله، گیاهان کشاورزی ایران، اهواز، 1351ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، قرابادین کبیر (مخزن الادویه)، کلکته، 1844م؛ عماد، مهدی، شناسایی گیاهان دارویی و صنعتی جنگلی و مرتعی و موارد مصرف آنها، تهران، 1378- 1379ش؛ غسانی ترکمانی، یوسف، المعتمد فی الادویة المفردة، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1402ق / 1982م؛ فاضل هروی، ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1346ش؛ فخرالدین رازی، التحبیر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1385ش؛ قهرمان، احمد و احمدرضا اخوت، تطبیق نامهای کهن گیاهان دارویی با نامهای علمی، تهران، 1383ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358ش؛ گرامی، بهرام، گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی، تهران، 1386ش؛ گل‌گلاب، حسین، گیاه‌شناسی، تهران، 1326ش؛ المحاسن و الاضداد، منسوب به جاحظ، بیروت، مکتبة العرفان؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1382ش؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران، 1339ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، تهران، 1358ش؛ نظامی گنجوی، هفت پیکر، به کوشش طاهر احمد اوغلی محرم اف، مسکو، 1987م؛ نیز: 

Candolle, A. de., Origin of Cultivated Plants, New York, 1885; Dioscorides, C., Materia Medica, Johannesburg, 2000; Jorét, Ch., Les Plantes dans l’antiquité et au moyen âge, Paris, 1904; Laufer, B., Sino-Iranica, Chicago, 1919; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Mozaffarian, V., A Dictionary of Iranian Plant Names, Tehran, 2007. 
پیمان متین

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: