صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / آل بویه /

فهرست مطالب

آل بویه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 30 آذر 1398 تاریخچه مقاله

آل بویه در کرمان   (324- 448ق / 936-1056م):

ایشان شاخۀ کوچکی از سلسلۀ آل بویه را تشکیل دادند که بیشتر تابع دولت آل بویه در فارس و عراق بود، و به همین سبب اکثر فرمانروایان آن، حاکمانِ این 2 شاخۀ اخیر بودند.
1. معزالدوله (نک‍ : آل بویه در فارس، همین مقاله، شم‍ 1).
2. عضدالدوله (نک‍ : آل بویه در فارس، همین مقاله، شم‍ 2).
3. شرف‎الدوله (نک‍ : آل بویه در فارس، همین مقاله، شم‍ 3).
4. بهاءالدوله (نک‍ : آل بویه در فارس، همین مقاله، شم‍ 5).
5. قوام‎الدوله ابوالفوارس بن بهاءالدوله (د 419ق /  1028م). پس از مرگ بهاءالدوله، از سوی سلطان‎الدوله، امارت کرمان یافت (403ق / 1012م). در 407ق / 1016م به تحریک دیلمیان بر برادر خود سلطان‎الدوله شورید و به فارس لشکر کشید، اما شکست خورد و چون سلطان‌الدوله در تعقیب او بود، به خراسان نزد یمین‎الدوله محمود رفت. محمود سپاهی با او روانۀ کرمان کرد و او دوباره بر آن دیار چیره شد و به فارس تاخت و در غیاب سلطان‎الدوله که به بغداد رفته بود، وارد شیراز شد. سلطان‎الدوله به سرعت بازگشت و ابوالفوارس را درهم شکست و بلافاصله سپاه به کرمان برد و آن دیار را هم تسخیر کرد. ابوالفوارس به شمس‎الدوله در همدان پیوست و از آنجا نزد مُهَذَّب‎الدوله در بَطیحه رفت. سرانجام میان وی و سلطان‎الدوله صلح شد و او به کرمان بازگشت. در 415ق / 1024م، پس از مرگ سلطان‎الدوله، ترکان فارس به اطاعت ابوالفوارس گردن نهادند و او با شتاب وارد شیراز شد، اما از ابوکالیجار پسر سلطان‎الدوله که از اهواز به مقابله آمده بود شکست یافت و به کرمان واپس نشست. چون در شیراز میان دیلمیان و ابوکالیجار اختلاف افتاد، وی آنجا را ترک کرد و ابوالفوارس به دعوت دیلمیان دوباره به شیراز رفت و سرانجام با ابوکالیجار صلح کرد، بر این قرار که او بر فارس و کرمان فرمان راند و ابوکالیجار بر خوزستان. به‌رغم این پیمان، به سبب بدکرداری ابومنصور حسن بن علی الفسوی وزیر ابوالفوارس، و بیزاری مردم از دولت حاکم، ابوکالیجار به فارس تاخت و ابوالفوارس، را وا پس راند. نیز در 418ق / 1027م به کرمان حمله برد و چون ناکام ماند، صلح خواست و قرار شد که هر سال 000’20 دینار به نزد ابوالفوارس فرستد. اما ابوالفوارس چندان در صلح نزیست، زیرا سال بعد درحالی که سپاه آراسته بود تا فارس را تسخیر کند، درگذشت (همو، 9 /  368).
6. عمادالدوله ابوکالیجار مرزبان (نک‍ : آل بویه در فارس، همین مقاله، شم‍ 7).
7. عزالملوکِ، ابومنصور فولادستون بن ابی‌کالیجار (؟)، پس از مرگ عمادالدوله ابوکالیجار، شیراز را نیز تسخیر کرد، ولی الملک الرحیم آن را باز پس گرفت و فولادستون را در قلعۀ اصطخر زندانی کرد. فولادستون در 441ق /  1049م گریخت و به کمک گروهی از دیلمیان بر شیراز چیره شد، اما چون دوباره آن را از دست داد، از طغرل سلجوقی یاری خواست و طغرل نیز سپاهی به مدد او فرستاد و فولادستون، لشکر الملک الرحیم را درهم شکست و وارد شیراز شد (445ق / 1053م) و به نام طغرل خطبه خواند. در 447ق / 1055م فولاد، یکی از سرداران دیلمی، بر شیراز استیلا یافت، ولی فولادستون او را عقب نشاند و به نام الملک الرحیم در شیراز به حکومت پرداخت تا آنکه یک سال بعد از چیرگی طغرل بر بغداد و اسارت الملک الرحیم، فضل بن حسن فَضْلویۀ شبانکاره، فولادستون را گرفت و به زندان افکند (448ق / 1056م) و سلسلۀ آل بویه به کلی برافتاد.

II. جامعه و فرهنگ

سدۀ 4ق10م را به استناد آثار و مدارک بسیاری که بر جای مانده، باید برجسته‎ترین دوران تحولات همه‌جانبۀ اجتماعی و فرهنگی به شمار آورد. از همین‌روست که این دوره از تاریخ اسلام، در میان انبوه پژوهشهای تاریخی جایگاه ویژه‎ای را به خود اختصاص داده است. این اهمیت از یک‌سو زاییدۀ فروپاشی وحدت و سلطۀ سیاسی سازمان خلافت بود که از آغاز همین سده، در پس اوج‌گیری جنبشهای استقلال‌خواهانه، پدیدار شد؛ از سوی دیگر ناشی از تحولاتی بود که از خصلت کم و بیش واقع‌بینانۀ رهبران آن سرچشمه می‎گرفت و از گرایشهای ملی ایشان و شرایط اقلیمی و روح سیطره‌جویی این فرمانروایان تازه رسیده یا بنیادگذاران رسوم نوین در سرزمینهای خلافت شرقی اثر می‎پذیرفت. این گرایشها، در تضعیف دستگاه خلافت و راندن آن از عرصۀ سیاست، نقشی به سزا داشت و نوآوریهای بی‎سابقه در زمینه‎های فرهنگ و تمدن اسلامی پدید آورد.
در این روزگار، قلمرو پهناور خلافت که از دریاچۀ آرال تا خلیج عدن و از فرغانه و منتهێ‎الیه خراسان قدیم تا طنجه گسترده بود (مسعودی، مروج، 4 / 37، 38؛ اطلس تاریخی ایران، 13)، میان فرمانروایانی که از نظر فرهنگی و خاستگاه و نگرش اجتماعی، آشکارا ناهمگون بودند و شاید وجه اشتراکشان کوشش برای رهایی از سلطۀ خلافت بود، تقسیم شده بود. سامانیان در خراسان، دیلمیان در فارس و ری و اصفهان و سپس عراق و جزیره، بَریدیان در خوزستان و بخشی از عراق، حَمْدانیان در موصل و دیار بکر و جزیره، اخشیدیان در مصر و شام، فاطمیان در تونس و مراکش، و قرمطیان در بحرین و یمامه، همه به ضرب تیغ، چیرگی یافتند و جز بغداد، خلیفه را نماند (ابوعلی مسکویه، 1 / 366، 367) و او تنها به نام خلافت دل خوش داشت و به عافیت خویش راضی بود (مسعودی، التنبیه، 346).
در میان این فرمانروایان، آل بویه به سبب تحولات اجتماعی و فرهنگی کم و بیش عمیقی که در قلمروشان پدیدار شد، از اعتبار ویژه‎ای برخوردارند خاصه آنکه آنها را باید حلقۀ انتقال قدرت در شرق اسلامی به فرمانروایان مستقل ترک‌نژاد به شمار آورد. درست است که پیش از آن نیز ترکان در دستگاه خلفا و امرا مقامی ممتاز داشتند و حتێ در میانه‎های روزگار دیلمیان هستۀ اصلی سپاه آنان را تشکیل می‎دهند و بعدها نیز بر دیلمیان تفوق یافتند، ولی تا آن هنگام ترک‌نژادان، دولتی مستقل و مسلط بر دستگاه خلافت، چنان که بلافاصله پس از دیلمیان پدید آمد، پی نیفکنده بودند. اتحاد سخت استوار سه فرمانروای نخست این سلسله، پسران ابوشجاع بویه، مهم‌ترین عامل پیشرفت آنان بود، و هنوز بیش از 2 دهه از چیرگی عمادالدوله بر فارس نگذشته بود که در بغداد به نام آنان سکه زدند و خلیفۀ سنی‌مذهب به اطاعت امیری شیعه از دیلمیان گردن نهاد، این آغاز فعالیت آزادانۀ شیعیان، پس از 3 قرن سکوت در شرق اسلامی بود.

تحولات مذهبی

دربارۀ عقاید مذهبی آل بویه هنوز به روشنی نمی‎توان اظهارنظر کرد. باتوجه به آنکه بیشتر مردم گیلان و طبرستان را حسن بن علی اُطروش، معروف به ناصرکبیر، داعی زیدی به اسلام درآورد (ابن اثیر، 8 / 82)، به نظر می‎رسد که لااقل نخستین فرمانروایان آل بویه، شیعی زیدی بوده‎اند. اگرچه نشانه‎ای از تشیّع 12 امامی رکن‎الدوله هم در دست است (ابن بابویه، 2 /  279)، با این حال تردیدی نیست که اسماعیلیان هم در میان دیلمیان بوده‎اند (مسکویه، 2 / 32). اما معزالدوله آنگاه که بر بغداد چیره شد، خواست ابوالحسن محمد بن یحیێ زیدی علوی را به خلافت بنشاند، ولی به اشارت ابوجعفر محمد صَیْمُری که وی را از ناخشنودی عامۀ سنی‌مذهب و عواقب اطاعت دیلمیان از خلیفۀ علوی و عدم نفوذ او بر چنان خلیفه‎ای بیمناک ساخت، از آن رأی بازگشت (همدانی؛ 149، ابن اثیر، 8 / 452، 453) تا مشروعیت خویش را به‎ویژه در برابر فرمانروایان سنی‌مذهب رقیب همچون سامانیان حفظ کند، چنان که چون عمادالدوله بر شیراز چیره شد، پیش از هر کار از خلیفه فرمان خواست (همو، 8 / 277؛ مقریزی، 1 / 26). با این حال، او از نظر مذهبی انگیزه‎ای نداشت که به تعهد خویش مبنی بر ارسال مال برای خلیفه عمل کند (ذهبی، 2 / 14). درست است که آل بویه، در نزاعهای خونینی که گاه به گاه میان شیعیان و سنیان بغداد روی می‎داد، اغلب بی‎طرف بودند، و حتێ یک‎بار معزالدوله هاشمیان را نیز توقیف کرد و فتنه را خاموش ساخت (همو، 2 / 80)، اما بی‎تردید شیعیان آن دیار، سازمان یافتن خود را در برابر عامۀ سنی‌مذهب مدیون غلبۀ آل بویه، به‎ویژه معزالدوله بودند که فرمان داد در روز عاشورا آیین سوگواری امام حسین(ع) بر پا شود (ابن‌جوزی، 7 / 15) و مردم در عید غدیر خم به جشن و شادی بپردازند (همدانی، 187). اگرچه سنیان هم در مقابل، روزهایی را برای عزاداری و جشن برپا می‎داشتند (ذهبی، 2 / 176؛ صابی، تاریخ، 339، 340)، ولی آنچه معزالدوله نهاد، رسمی شد که پس از او بر جای ماند. بعید نیست که همین رفتارها سبب شده باشد که شیعیان روایتی از قول امیرالمؤمنین علی(ع) بیاورند که «یخرج من دیلمان بنوالصیاد» (ابن ابی الحدید، 7 /  49). وی حتێ یک بار کوشید بر منابر بغداد، به لعن و طعن پردازد، اما ابومحمد مهلبی وزیر، او را از شورش مردم بیم داد (ابن خلکان، 1 / 406، ذهبی، 2 / 86؛ ابن اثیر، 8 / 542، 543). در مقابل، برادرزاده‎اش عضدالدوله آشکارا اهل تسامح مذهبی بود و حتێ وزیری نصرانی به نام نصر بن هارون داشت که اجازه یافت کلیساها و دیرها را مرمت کند و صدقاتی برای نصرانیان مقرر دارد (ابوعلی مسکویه، 2 /  408). در روزگار او، میان مسلمانان و مجوسیان شیراز فتنه‎ای پدید آمد و خانه‎های مجوسیان به غارت رفت و گروهی کشته شدند و عضدالدوله عاملان واقعه را تنبیه کرد (ابن اثیر، 8 / 710) و آنگاه که وارد بغداد شد، خرابیها و نابسامانیهای ناشی از نزاعهای متوالی شیعه و سنی را ناشی از تحریکات واعظان و قصه‌گویان دانست و فرمان داد که کسی در مساجد و کوچه‎ها به این امور نپردازد. داستان وی با ابوالحسن بن سَمْعون واعظ، معروف است (ابن جوزی، 7 /  88). همو مرقد امیرالمؤمنین علی‎(ع) را در کوفه پدیدار ساخت و آرامگاهی برای او بنا کرد (ابن عماد، 3 /  78). ولی در روزگار آل بویه عراق، دهها بار نزاعهای خونینی میان دو فرقه درگرفت که به آتش‌سوزیهای مهیب و کشتار مردم انجامید (ذهبی، 2 /  278، 282، 283) و دشمنی در میانه سخت شد و طرفین از هر فرصتی برای سرکوب یکدیگر سود جستند. در یکی از این درگیریهای تند، محلۀ کَرْخ آتش گرفت و چند هزار کس بسوختند و خانه‎ها، دکانها و مسجدها در کام آتش رفت (ابن اثیر، 8 /  628). در 442ق / 1050م که کاروانی از قم، شهر سراسر شیعی، به زیارت کربلا آمد اهالی باب‎البصره در بغداد، بر آنها هجوم بردند و تعدادی را کشتند یا مجروح ساختند (ابن جوزی، 8 / 57). دامنۀ این جدالها به داخل ایران کشید و گفته‎اند در اصفهان نیز میان شیعیان و سنیان، نزاعی سخت پدید آمد و خانه‎های بازرگانان قمی به تاراج رفت تا آنکه رکن‎الدوله آن فتنه را خاموش ساخت (بوسه، 249). اما دلایلی حاکی از این معنی در دست است که آل بویه آنجا که سیاست یا خوی مال‎اندوزی آنها اقتضا می‎کرد، بر شیعیان قلمرو خود یا حاکمان مدعی تشیع هم می‎تاختند، چنان که عضدالدوله، رئیس علویان عراق، محمد بن عمر بن یحیێ علوی حسینی را گرفت و یک میلیون دینار از اموال او را مصادره کرد (ذهبی، 2 /  179). نیز ابواحمد حسینی موسوی، پدر شریف رضی و برادر او ابوعبدالله را در بند کرد و به شیراز فرستاد (ابن اثیر، 8 / 710). در 402ق / 1011م در بغداد، محضری بر ضد خلفای فاطمی که در شام پیشرفت کرده بودند، به امضای بزرگان شیعه و سنی چون شریف رضی، شریف مرتضی، امام ابوحامد اسفرایینی و قاضی ابومحمد بن اکفافی نوشته شد و نویسندگان آن انتساب فاطمیان را به علی بن ابی‌طالب(ع) مردود شمردند و آنان را به دَیْصان بن سعید خُرّمی نسبت دادند. بار دیگر در 444ق / 1052م علمای عراق، محضر دیگری نوشتند و آنان را در اصل یهودی نَسَب دانستند (ذهبی، 2 / 200، 284). جدال آل بویه با حمدانیان مدعی تشیع نیز مشهور است. ولی از نقش عظیم شیعیان، خاصه اشراف شیعی‌مذهب که به دانش و مال شهره بودند، در دولت آل بویه نمی‎توان غافل بود. از مشهورترین اشراف شیعی این روزگار، شریف رضی گردآورندۀ نهج‎البلاغه، و شریف مرتضێ متکلم بزرگ شیعی و نویسندۀ کتاب امالی را می‎توان نام برد. شریف رضی از سوی بهاءالدوله به نقابت طالبیان عراق برگزیده شد و لقب «الرضیُّ ذوالحَسَبَیْن» یافت، و دومی به «ذوالمجدین» ملقب شد (ابن اثیر، 9 /  189).

سازمان اقتصادی

برخلاف پاره‎ای تحولات مذهبی که در اثر چیرگی آل بویه بر بغداد پدید آمد، سازمان اقتصادی آن دولت در مقایسه با عصر قدرت خلفا و امرای دیگر، تغییر چندانی نیافت. نظام اقطاع و اصول مالیاتی بر اساس سازمان فئودالی همچنان سیطره داشت. اختلافات جزئی البته از نظر رعیت هم با اصول سابق تعارضی نداشت و حداکثر در حد تغییر مُقطَع یا تبدیل مالیات بود. پدیده‎ای که در روزگار آل بویه شیوع بیشتر یافت، واگذاری حق گردآوری مالیات یک منطقه به امیر یا وزیر یا صاحب‌منصبی بود که خدمتی انجام داده بود که گاه اصولاً به عنوان مستمری به وی واگذار می‎شد. نظام اقطاع مالیاتی بتدریج باعث استقلال مالی مُقْطَع، و ضعف دیوان خراج و گاه تهی ماندن خزانۀ دولت می‎شد، چنان که عزالدوله پس از ناکامی در حمله به حَمْدانیان، برای بهبود اوضاع مالی خود، بر اقطاعات ترکان و سبکتکین حاجب در خوزستان دست انداخت. ابن اثیر (8 / 456) از 2 طبقه مقطع یاد می‎کند: مقطع کشوری که از نزدیکان و یاران آل بویه می‎بود، و مقطع لشکری از سران ارتش. وی یادآوری می‎کند که مقطعان کشوری در روزگار معزالدوله باعث ویرانی دیهها و املاک شدند و غلامانشان در گرفتن مالیات که عشر آن می‎بایست به بیت‎المال رود، بیداد کردند. این مقطعان چون آن دیه را به ویرانی می‎کشیدند، با اقطاعی دیگر تعویض می‎کردند. اما آن املاک که در اقطاع سرداران و لشکریان می‎بود، روی به آبادانی می‎نهاد و درآمدش افزون می‎شد. اما این امر مانع از آن نبود که آل بویه هرچند یک بار، اموال مقطعان را مصادره کنند (ابوعلی مسکویه، 2 / 184- 188). مقطعان هم از این‎رو هیچ پروای آبادی املاک و دیهها را نمی‎داشتند (همو، 2 / 97). اما درآمد برخی از فرمانروایان آل بویه که به کارهای عمرانی وسیع تمایل داشتند، به‎ویژه عضدالدوله، ارقام شگفت‌انگیزی را نشان می‎دهد. اسنادی که به صورت سفرنامه‎ها و مکاتبات و رسایل بر جای مانده، گوشه‎ای از این درآمدها و ارقام را ضبط کرده است. پوشیده نیست که بخشی از این درآمدها را مصادرۀ اموال وزرا و امرا یا میراث ثروتمندان تشکیل می‎داد (همو، 2 / 185). گفته‎اند مردم از بیم می‎گریختند و وصیت‎نامه بر جای نمی‎نهادند تا اموال آنان پوشیده بماند. گاه رشوه می‎ستاندند یا مناصب مهم را می‎فروختند. فخرالدوله وزارت را فروخت (نک‍ : «وزارت» در همین مقاله)، و معزالدوله برای نخستین‎بار منصب قاضی‎القضاتی و شحنگی بغداد را به تیول داد، و ابوالعباس عبدالله بن حسین بن ابی‎الشوارب را، در ازای هر سال 000’200 درهم، به قاضی‎القضاتی برگماشت (ابن‌خلکان، 1 / 406). گاه مالیاتهای بی‎سابقه وضع می‎کردند که اغلب مایۀ شورش مردم می‎شد. صمصام‎الدوله در 375ق / 985م بر جامه‎های ابریشمین و پنبه‎ای یک دهم بهای آنها عوارض نهاد، اما با مخالفت مردم روبه‎رو شد (ابن اثیر، 9 / 46)، و کوشش مجدد بهاءالدوله برای این کار نیز با شورش مجدد مردم ناکام ماند (صابی، تاریخ، 336). عضدالدوله حتێ بر رقاصگان (بیرونی، 472) و معاملات چهارپایان و کالاهای بازرگانی، عوارض بست و تجارت نخ و ابریشم را که پیش از آن برای همه آزاد بود، انحصاری ساخت (روذ‌راوری، 3 / 71). مقدسی یادآوری می‎کند که در روزگار او مالیاتهای بسیار سنگین در عراق برقرار بوده است. وی می‎گوید قرمطیان را در بصره، دیوانی و دیلمیان را دیوانی دیگر است، تا آنجا که از یک میش، 4 درهم عوارض می‎گیرند و از حاجیان باج می‎ستانند (1 / 186). همین مصادره‎ها و مالیاتها بود که درآمد عضدالدوله را از مرز 320 میلیون درهم در سال در گذراند و او را به طمع انداخت که آن را به روزی یک میلیون درهم رساند (ابن جوزی، 7 / 116). از این میان، وی حدود 000’346’3 دینار تنها از مالیات فارس و کرمان و عمان و عشیرۀ عوارض کشتیها در سیراف و مهروبان (ابن بلخی، 172)، و 30 میلیون درهم از خوزستان (ابن حوقل، 233) به دست می‎آورد. او بخشی از این درآمدها را در کارهای عمرانی و عطایا به علما و احسان به مستمندان صرف می‎کرد (ابن اثیر، 9 / 20، 21). و در 2 نوبت که از خلیفه خلعت و لقب یافت، هربار بیش از نیم میلیون دینار به رسم هدیه نزد خلیفه فرستاد (صابی، رسوم، 75)، ولی از بخل او نیز حکایتها هست و از سخن ابوشجاع روذ‌راوری، برمی‎آید که او در محاسبۀ دخل و خرج، از قیراطی چشم‎پوشی نمی‎کرده است (3 / 72، 73). ابوعلی مسکویه که به تصریح خود، در خدمت آل بویه می‎زیسته است، می‎گوید: «وی رسوم صحیحی به سود رعیت وضع کرد و مالیاتهای زاید را برداشت. به کار ستم‌دیدگان رسیدگی می‎کرد و مالیاتهایی را که از حاجیان می‎گرفتند، اصلاح می‎فرمود» (2 / 407). ولی ابن اثیر از رسوم ظالمانه و مالیاتهای بی‎سابقۀ او یاد می‎کند (9 / 22). داستانهایی که از عدل و داد وی نقل کرده‎اند (مثلاً: نظام‎الملک، 87-97) خالی از مبالغۀ بسیار نیست. درمذمت او نیز مبالغتی رفته است (مثلاً: مقدسی، 2 /  669). گفته‎اند که وی آغاز دریافت مالیات از کشاورزان را که اول نوروز ایرانی و پیش از رسیدن محصول بود، به نوروز معتضدی (ژوئن برابر با خرداد) انداخت (ابوعلی مسکویه، 2 / 407). در قلمرو رکن‎الدوله نیز ابتدا بر اساس نوروز معتضدی مالیات می‎ستاندند، یعنی آن را از خرداد تا اردیبهشت، در 12 قسط می‎گرفتند. سپس عاملان گردآوری مالیات در جبل و دیلم آن را 9 ماهه کردند؛ یعنی از اردیبهشت تا دی را بدان اختصاص دادند. رکن‎الدوله آن را 10 ماهه ــ از اردیبهشت تا بهمن ــ کرد و صاحب بن عباد آن را به رسم نخستین بازگرداند و 12 ماهه ساخت «به دوازده دفعه ارباب خراج هریک خراج خود می‎رسانیدند» (قمی، 144-145). نیز در ایام رکن‎الدوله، عامل قم یک‌چند مالیات کسانی را که پول نداشتند، از دیگران می‎گرفت تا صاحب بن عباد آن رسم را برانداخت.
دیگر فرمانروایان آل بویه هم زردپرست بودند. رکن‎الدوله نیک‎نفس‎ترین فرمانروای این سلسله از بیم آنکه درهمی از دست دهد، به آبادانی قلمرو خود چندان توجهی نداشت و به همان مالیات معمولی بسنده می‎کرد (ابوعلی مسکویه، 2 / 281) درحالی که فقط از ارجان بیش از نیم میلیون دینار به او می‎رسید (ابن‌حوقل، 265). از فخرالدوله پس از مرگ، به جز جواهر و اشیاء قیمتی دیگر، چند میلیون دینار و بیش از 100 میلیون درهم بر جای ماند، و بهاءالدوله نزدیک به همین مقدار مال اندوخت (ابن تغری بردی، 4 / 233).

صفحه 1 از5

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: