صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / کلام و فرق / آذر کیوان /

فهرست مطالب

آذر کیوان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 13 آبان 1398 تاریخچه مقاله

آذَرْکیوان، (942-1027ق /  1529-1612م)، مُؤسس فرقۀ آذرکیوانی. وی از زرتشتیان ایران بود و در شیراز یا حوالی آن زندگی می‎کرد (بهرام بن فرهاد، 251، 384)، در اوایل سدۀ 11ق / 17م با چند تن از شاگردان خود از ایران به هند رفت و در پتنه ساکن شد (دبستان مذاهب، 1 / 47). آگاهی دربارۀ احوال شخصی او بسیار اندک و آمیخته با افسانه است. مؤلف دبستان مذاهب که خود از پیروان این فرقه بوده است، نسب‎نامه‎ای از او به دست می‎دهد که آشکارا ساختگی است. وی نام 7 آتشکده‎ای را که در فرهنگهای فارسی آمده است (چون آذرگشنسپ، آذربرزین، آذربهرام و جز آن)، در شمار نیاکان آذرکیوان می‎آورد و نسب او را با چند واسطۀ معدود به «ساسان» و از آنجا به شاهان کیانی و پیشدادی تا کیومرث و از کیومرث (که در سنن زرتشتی و ایرانی قدیم انسان اول است). به دودمانهای یاسان و جیان و مهابادیان می‎رساند و بدین‎سان مؤسس این فرقه را با همۀ بزرگان ایران باستان پیوند می‎دهد. نام پدر آذرکیوان در این نسب‎نامه «آذرگشنسب» است که باتوجه به سایر نامهای این سلسله، به هیچ‌روی به درستی آن نمی‎توان یقین داشت. نام مادر او، به گفتۀ مؤلف دبستان مذاهب (1 / 30)، شیرین دختر همایون نامی بوده است که نژاد او نیز به انوشیروان می‎رسیده است.
سبب رفتن آذرکیوان به هند از یک سوی سختگیریهایی بوده است که در آن زمان نسبت به پیروان ادیان و مذاهب دیگر اعمال می‎شد، و از سوی دیگر جاذبۀ محیط آزاد و خالی از تعصبی که در دوران سلطنت اکبرشاه و جهانگیر در آنجا پدید آمده بود. این احوال و نیز شرایط مطلوب دیگر در هند آن روزگار، بسیاری از شاعران و دانشمندان و صنعتگران و کارگزاران ایرانی را به آن سرزمین کشیده و درنتیجه موجب شده بود که تمامی شئون فرهنگی و سیاسی و نظامی هند اسلامی ــ چه در قلمرو شاهان بابری، چه در حوزۀ حکومت سلاطین دکن ــ زیر تأثیر عناصر ایرانی قرار گیرد، اما آنچه بیش از این عوامل آذرکیوان را به سوی هند جلب کرده بود، بی‎شک سیاست دینی اکبرشاه و کوششهای او برای ایجاد تفاهم فکری و دینی در پهنۀ گسترده و پرتنوع سرزمین هند بود. اکبرشاه خود داعیۀ دین‎سازی داشت و دینی نو به نام «دین الٰهی» ساخته بود. در دربار شاهی در فتحپور محلی خاص برای اجتماع اصحاب عقاید و آراء مختلف و بحث و فحص در مسائل دینی بنا کرده بود و اغلب اوقات در آنجا با حکیمان و مرتاضان هندو، موبدان و دستوران زرتشتی، فقیهان و عارفان مسلمان و دانشمندان یهودی و مسیحی گفت‎وگو داشت و در مناظرات و مباحثات آنان شرکت می‎جست. این شیوۀ تفکر اکبرشاه و سهل‎گیریهای جهانگیر و تا حدودی شاه جهان در امور دینی وضعی پدید آورده بود که هرکس که سودای دین‎آوری یا هوس الحاد و ارتداد در سر داشت، به نواحی شمالی هند روی می‎آورد و بساط تبلیغ و اشاعۀ عقاید خود را در شهرها می‎گسترد. این احوال از آثاری که از آن روزگار بر جای مانده است (چون اکبرنامۀ ابوالفضل علامی، تزوک جهانگیری، ترجمه‎های کتب دینی هندوان به زبان پارسی، دبستان مذاهب و سایر کتب آذرکیوانی از یک سوی، و اعتراضات گروهی از علمای مسلمان چون عبدالقادر بدائونی، عبدالحق محدث دهلوی و شیخ احمد سرهندی نسبت به این احوال، از سوی دیگر) به روشنی آشکار است (نک‍ : عزیز احمد، فصل 7، 6؛ مجتبائی، 60-91, 120-124, 138-141).
به درستی دانسته نیست که آذرکیوان در چه زمانی به هند رفته و چرا در پتنه اقامت گزیده است، ولی به ظن غالب ورود او به هند در زمان اکبرشاه و به سبب احوالی بوده است که ذکر شد. مؤلف دبستان می‎گوید که اکبرشاه نامه‎ها به آذرکیوان نوشت و او را به هند طلبید، ولی او از آمدن عذر خواست «و نامه‎ای از تصانیف خود فرستاد در ستایش واجب‎الوجود و عقول و نفوس و سماوات و کواکب و عناصر و در نصایح پادشاه مشتمل بر 14 جزوه هر اول سطر آن پارسی بحت دری بود، تصحیف آن... عربی می‎شد، چون قلب می‎کردند ترکی بود، چون تصحیف آن می‎خواندند هندی می‎گشت» (1 / 300) و در پی آن می‎گوید که «نواب علامی شیخ ابوالفضل اعتقادی تام به آذرکیوان داشت»، ولی تمامی این خبر بی‎اساس به نظر می‎رسد، زیرا علاوه بر اینکه شرح او دربارۀ آذرکیوان اغراق‎آمیز و افسانه‎وار است، ابوالفضل در هیچ‌یک از آثار خود ذکری از آذرکیوان ندارد، و اگر چنان مکاتبه‎ای وجود داشت و چنین نامۀ عجیب و غریبی به دربار اکبرشاه رسیده بود بی‎شک در آیین اکبری و یا در اکبرنامه اشاره‎ای بدان می‎رفت.
آذرکیوان تا پایان عمر در پتنه ساکن بوده و با دربار اکبر و جهانگیر هیچ‎گونه ارتباطی نداشته است و در هیچ‎یک از تواریخ و تذکره‎های قدیمی‎تر اشاره‎ای به نام او نیست و شرح احوال و افکار او تنها در نوشته‎های وابسته به فرقۀ او دیده می‎شود. اخباری که در این‎گونه آثار دربارۀ او آورده‎اند غالباً گزاف و افسانه‎آمیز است، چنانکه مؤلف دبستان مذاهب گوید که وی از 5 سالگی به ریاضت پرداخت و 28 سال در خم نشست. هم در آنجا از شارستان نقل شده است که حکمای بزرگ یونان و ایران و هند اقسام حکمت را در خواب به او سپردند و در کودکی هرچه از او می‎پرسیدند پاسخ می‎داد و هر مشکلی را حل می‎کرد، و بدین سبب او را «ذوالعلوم» لقب دادند و پیامبر اسلام(ص) بر کسانی که فضایل و کرامات او را منکر بودند در خواب ظاهر شده آنان را به تعظیم و تکریم او فرمان می‎داده و او را مؤید به تأیید الٰهی می‎دانسته است (1 / 30-31). نویسندۀ شارستان چهارچمن اعمال غریبه و کراماتی چون حبس نفس، تعبیر رؤیا، خلع بدن و بیرون رفتن از خانۀ دربسته به او نسبت می‎دهد (بهرام، 94، 139، 164، 478)، سخنان حکمت‎آمیز از او نقل می‎کند (صص 169، 176، 398) و به ریاضتهای او به روش جوکیان هند اشاره می‎کند (ص 94).
نام گروهی از شاگردان و پیروان آذرکیوان در شارستان چهارچمن، و در دبستان مذاهب آمده است. بعضی از آنان از زرتشتیان و پارسیان ایران و هند بوده‎اند و بعضی دیگر نصرانی و یهودی و هندومذهب و بعضی نیز مسلمان بوده‎اند، و حتى نام میرابوالقاسم فندرسکی و بهاءالدین عاملی نیز در شمارۀ معتقدان او ذکر شده است (بهرام، 196- 198؛ دبستان، 1 / 47). نویسندۀ شارستان چهارچمن ابوالحسن آصف‎خان را نیز از معاشران این گروه به‌شمار آورده است (بهرام 642). به گفتۀ نویسندۀ دبستان برخی از شاگردان آذرکیوان صاحب کمالات و فضایل عالی بودند و در علوم معقول و منقول و زبانهای مختلف تبحر داشتند، چنانکه فرزانه بهرام بن فرهاد از یکی از شاگردان ملاجلال‎الدین دَوّانی کسب علم کرده بود و بهرام بن فرشاد کتب شیخ اشراق، شهاب‎الدین یحیى سهروردی را به فارسیِ «تازی‎آمیز» ترجمه کرده بود. مؤلف دبستان به بعضی از پیروان آذرکیوان کرامات و اعمال غریبه، از قبیل درآمدن به قالبهای مختلف، اشراف بر خواطر، اطلاع بر خفیات، حبس نفس، طی مسافتهای دور در زمانی کوتاه، رفتن بر روی آب و هوا، غایب شدن از انظار، رفتن در آتش و نظایر این‎گونه امور نسبت می‎دهد (دبستان، 1 / 35-47؛ مودی، 302-305). آذرکیوان پسری داشته است به نام کیخسرو اسفندیار که بعد از پدر جانشین او شد (بهرام، 382)، گرچه در دبستان مذاهب هیچ اشاره‎ای به نام او نیست، لیکن در اغلب آثار آذرکیوانی از او به احترام تمام یاد می‎شود (همو، 350؛ دبستان، 3 / 52-67).
آذرکیوان با عقاید دینی و آراء فلسفی زمان خود آشنا بوده و آثاری نیز داشته است که از آن جمله منظومۀ «مکاشفات» اوست که در جام کیخسرو باقی مانده است. نویسندۀ کتاب شارستان چهارچمن کتابهای آیینۀ اسکندر و تخت طاقدیس و پرتو فرهنگ را از آثار او شمرده و عباراتی از آنها نقل کرده (بهرام، 4، 163، 266، 294) و به قصاید او به زبان تازی اشاره کرده است (ص 63). کتاب معروف دساتیر و شرح و ترجمۀ آن نیز به احتمال بسیار قوی ساخته و پرداختۀ اوست. 
بنابر آنچه دربارۀ اخلاق و رفتار او در دبستان مذاهب آمده است، وی مردی منزوی و کم‎سخن بوده، زندگی را به ریاضت و قناعت می‎گذرانده و از خوردن گوشت پرهیز داشته (1 / 33)، و ظاهراً از توانایی القاء عقاید خود و جلب مرید نیز بهره‎مند بوده است. سال وفات او مؤلف دبستان مذاهب 1027ق /  1618م (1 / 31) و نویسندۀ شارستان 1028ق / 1619م گفته‎اند (بهرام، 251). 

آثار آذرکیوانی

این فرقه ادبیاتی نسبتاً وسیع داشته، و نام شماری از آثار مربوط بدان در کتاب دبستان مذاهب بدین شرح آمده است: 
1. دساتیر (که دربارۀ آن گفت‎وگو خواهد شد)؛ 2. دارای سکندر (؟) از داور هوریار (؟)؛ 3. جشن سده از موبد هوشیار؛ 4. سرود مستان از موبد هوشیار؛ 5. جام کیخسرو (شرح مکاشفات آذرکیوان) از موبد خداجوی؛ 6. شارستان چهارچمن (یا شارستان دانش و گلستان بینش) از فرزانه بهرام؛ 7. زردست‎ افشار از موبد سروش؛ 8. نوشدارو؛ 9. سکنگبین از موبد سروش؛ 10. بزمگاه از فرزانه خوشی؛ 11. ارژنگ مانی از فرزانه بهرام (کوچک)؛ 12. تبیرۀ موبدی از موبد پرستار؛ 13. دبستان مذاهب، به احتمال بسیار قوی از ذوالفقار اردستانی متخلص به «موبد». 
علاوه بر این کتابها، مؤلف دبستان مذاهب به نام بعضی کتب دیگر نیز که به گفتۀ او به مذاهب و آیینهای باستانی ایران تعلق داشته‎اند، اشاره می‎کند، و مدعی است که این کتب را دیده است، و حتى از برخی از آنها عباراتی نیز نقل می‎کند. این کتابها که وی نام می‎برد عبارتند:
رمزستان از فرقۀ زرتشتیان (1 / 117)؛ باستان‎نامه (1 / 160)؛ رازآباد، از شیداب، مشهور به شمس‎الدین، از گروه اخشیان (1 / 71)؛ پیمان فرهنگ (1 / 20، 49 به بعد)؛ اندرز جمشید به آتبین، از فرهنگ دستور جمشاسپی (1 / 65)؛ سمرادنامۀ کامکار از سمرادیان (1 / 65، 67)؛ آمیغستان و اخترستان از آثار سپاسیان (1 /  9، 12، 14، 17، 161). از آثار مربوط به این فرقه چند کتاب دیگر نیز در دست است که در دبستان مذاهب ذکری از آنها نیست.
در کتاب شارستان چهارچمن نیز به کتابهای دیگری از این نوع چون نهاد موبدی، فرهاد کرد، اورندنامۀ پیشداد، طهمورس‎نامه، نامۀ آیین داد، جاودان خرد، نسب‎نامۀ شاهان، نامۀ شیدستان از آذر پژوه، شُکوه‎فزا، فرهادنامه و نامۀ فرهاد (که شاید همان فرهاد کرد باشد)، آیینۀ آیین از جاماسب حکیم، فرازدکان از آزاد سرو، نصایح‎الملوک، از آذرمهر، داراب‎نامه، دانش‎افزای نوشیروانی از بوذرجمهر، خرادنامه، دانش‎فروز، گلستان دانش از آذرپژوه بن آذرآیین، گلستان بینش از خراد بن آیین گشنسپ، رهبرستان از خرداد برزین، جاماسپی، کارنامه و چند کتاب دیگر اشاره رفته است که جز جاودان خرد که ترجمه‎ای است از الحکمةالخالدۀ ابوعلی مسکویة و جاماسپی و کارنامه (که شاید کارنامۀ اردشیر بابکان باشد)، عنوانهای دیگر یکسر ناشناخته است و داراب‎نامۀ او نیز غیر از داراب‎نامۀ معروف است.
از کلیۀ آثار مربوط به این فرقه کتابهای زیر در دست است: 
1. دساتیر؛ 2. شارستان چهارچمن (یا شارستان دانش و گلستان بینش)؛ 3. جام کیخسرو؛ 4. زردست افشار؛ 5. زنده‎رود؛ 6. خویشتاب؛ 7. زورۀ باستانی؛ 8. دبستان مذاهب؛ 9. رساله‎ای بی‎نام در خودشناسی؛ 10. فرازستان؛ 11. گلشن فرهنگ؛ 12. گلچینی از نامه‌های دساتیر؛ 13. رساله‎ای دربارۀ نویسندۀ دبستان مذاهب؛ 14. مقولات بهمنی (به زبان گجراتی). 
1. دساتیر، کتابی است که به زبانی ساختگی نوشته شده و مطالب آن نیز ترکیبی است ساختگی از آراء هندی، یونانی و ایرانی که حتى ترجمۀ مطالبی از قرآن و احادیث و اقوال صوفیه نیز در بخشهایی از آن دیده می‎شود. در این کتاب از اشخاص و وقایعی سخن می‎رود که غالباً به هیچ روی جنبۀ تاریخی و حتى اسطوره‎ای ندارند. دساتیر شامل 16 «نامه» است که به پیامبران باستانی، از مهاباد و جی افرام تا ساسان پنجم، نسبت داده شده و برخی از اشخاص اساطیری و غیراساطیری معروف چون کیومرث (گَلشاه)، سیامک و هوشنگ و طهمورث و جمشید و فریدون و منوچهر و کیخسرو و زرتشت در شمار این پیغمبرانند. حتى اسکندر نیز در این شمار است و «پندنامه»ای از او به این زبان عجیب و غریب در این مجموعه مندرج است. 
بنابر آنچه در نوشته‎های این گروه آمده است، این 16 «نامه» را پیامبر شانزدهم که ساسان پنجم است و معاصر خسروپرویز به‌شمار آمده به زبان فارسی جدیدِ آمیخته به واژه‎های ساختگی دیگر، ترجمه و تفسیر کرده و در ذیل عبارت «نامه»ها درج کرده است. بدین‎سان کتاب دساتیر در حقیقت دارای دو بخش جداگانه است: متن «نامه»ها که گفته‎های پیامبران شانزده‎گانه به همان زبان ساختگی دساتیری است، و ترجمه و تفسیر آنها به فارسی آمیخته با لغات مجعول، منسوب به ساسان پنجم.
زبان متن کتاب با هیچ‎یک از زبانهای زنده و مردۀ جهان شباهت و بستگی اصیل ندارد، و به گفتۀ مؤلف دبستان مذاهب «در آن زبانی بود که به هیچ زبان فرودینان نمی‎ماند، و آن را آسمانی زبان نامند» (1 / 10). ساختمان نحوی آن عیناً همان است که در فارسی جدید دیده می‎شود و واژگان آن غالباً الفاظی ساختگی و بی‎اصل و بنیاد است که گاهی پیشوند یا پسوندی از فارسی نیز بدانها افزوده می‎شود، همچون: نانیدن (خواندن)، شمردن (کشتن)، شالیدن (دانستن)، بچاریدن (گزیدن)، شالا (دانا)، زیرتار (گفتار)، فرجیشور (پیامبر)، گردیشور (پیشوا)، ششمر (پاداش)، سیمرنگ (دانشمند)، گرور تاش (واجب‎الوجود)، نورن (زن)، نوفاه (سوراخ)، نامساد (دزد)، بادرام (جاوید) و صدها لفظ دیگر از این‎گونه. ولی پاره‎ای از الفاظ آن از فارسی، هندی، اوستایی، سنسکریت و حتى عربی گرفته شده و با تبدیل یا حذف برخی از حروف تحریف گردیده، و گاهی پیشوند یا پسوندی از فارسی نیز به آنها افزوده شده است. از فارسی، همچون: دن (تن)، جهاخ (جهان)، چسار (چهار)، کاج (کار)، فروسین و فروسیم (فرودین)، فراسیم و فراسین (فرازین)، شوار (شوهر)، پاسنگ (پاسخ)، کیدار (کردار)، هستار (خداوند و آفریدگار)، آسردن (آزردن)، پرزیدن (پرسیدن)، آپیدن (پیدا کردن)، اندیزد (انگیزد)؛ از هندی، همچون: تیم (تین، سه)، چاهیدن، (چاهنا، خواستن)، تیمور (تم، تو)؛ از اوستایی و پهلوی همچون: میناس (مینو)، مانوش و مینوش (مردم)، داتیسر (بخشنده)، و ختن (گفتن)، ورتیدن (گردیدن)، ناستار (مرده، نسا از پهلوی)، فرپار (پدر)، فرپور (پسر)؛ از سنسکریت، همچون: ایمام (اینان)، انتام (انجام)، انتریده (پنهان)، میتار (دوست)، منار و منسار (دل)، داسیار (بنده)، پرکاشتار (روشنگر، ستاره)، آگمی (آغازی)؛ از عربی، همچون: شماس (شید و روشنی)، میلادیدن (آفریدن)، میلادور (آفریننده)، له و لی (نه، حرف نفی)، سم و سام (اسم)؛ برخی از واژه‎های آن عیناً از هندی و سنسکریت گرفته شده، همچون: اهم (من)، یو (که)، سروه (همه)، سریر (تن)، بلرام (بهرام)، برهستی (برهسپتی، برجیس)، آپ (خود)، کا (را، علامت اضافه)، آپ‎کا (خود را)؛ بعضی کلمات آن از ترکیب واژه‎های فارسی و عربی ساخته شده است، همچون: لارنگ (بی‎رنگ و بسیط)، انجم داد (عقل فلک مشتری)، نجم آزاد (نفس فلک مشتری)؛ دو کلمۀ عربی نیز در متن کتاب به کار  رفته است: لا (نه، حرف نفی، که در زبان و خط پهلوی نیز هست) و هو (او، که شاید مانند برخی لغات دیگر متن به قیاس «او» ساخته شده باشد).
چند جملۀ زیر از متن دساتیر چگونگی ساخت و ترکیب این زبان را نمایش می‎دهد:

نویسندۀ این کتاب در مواردی برای اینکه رنگ قداست به ساخته‎های خود بدهد، برخی کلمات هم‎آهنگ را در پی هم می‎آورد، و گاهی لفظی را مانند ورد و افسون چندبار پیاپی تکرار می‎کند. متن دساتیر، چنانکه گفته شد و ملاحظه می‎شود، زبانی است ساختگی و هیچ‎گونه اساس تاریخی و زبانشناسی ندارد، ولی این متن دارای ترجمه و شرحی است که گرچه به ساسان پنجم و زمان خسروپرویز نسبت داده شده است، لیکن مسلماً در دوره‎های متأخر نوشته شده و زبان دورۀ ساسانیان نیست. این ترجمه و شرح به زبان فارسی است و نویسنده در آن از آوردن کلمات تازی خودداری کرده، و به جای آنها برخی واژه‎های پارسی و گاه پهلوی آورده است، همچون: پَتِت (توبه)، دروند (بدکار و دروغزن)، آدر (آتش)، تازگان (معشوقان)، نشاخته (نشانده)، کرفه‎گر (نیکوکار)، آگفت (آفت)، پادافراه (پاداش)، و جز آن، ولی در موارد بسیار کلمات و ترکیباتی ساختگی به کار می‎برد که یا به قیاس کلمات رایج فارسی ساخته شده همچون: کنشکار و کنشمند (عامل)، تنانی (جسمانی)، آخشیجانی (عنصری)، آخشیجستان (عالم عناصر)، درآمد جای (مدخل)، جاور (حال، گیرندۀ جای)، بازمان (توقف)، پیوسته (مرکب)، روانستان (عالم ارواح)، پاره‎مند (مرکب از اجزاء)، بازدارش (ممانعت)، بس خواسته (مطلوب)، تنانتن (جسم کل)، تپسبد (ریاضت پیشه، از «تپس» هندی و «بد» فارسی)؛ یا ترکیبی است برخلاف قیاس و استعمال رایج، همچون: اخواستی (غیرارادی)، اجنبان (= ساکن)، اجفت (طاق، در برابر جفت)، کنور (فاعل)، فروغنده (روشن شده)، آهنگیدن (قصد کردن)، از لاد (از بن، هرگز)، جزیدن (تغییر یافتن)، چشمیده (منظور)، پاکش (تقدیس)؛ یا ترجمۀ لفظ به لفظ کلمات و اصطلاحات رایج فارسی و عربی است، همچون: برش دید (قطع نظر)، برین فرهنگ (فلسفۀ اولی)، دارای گونه (رب‎النوع)، اویش و اویه (هویت)، اوییها (هویات)، اوچیز (ماهیت)، چارآمیزه (اخلاط اربعه)، شایستۀ هستی (ممکن‎الوجود)، هر آینه هستی و ناگزیر باش (واجب‎الوجود)، جنبش اخواستی (حرکت قسری)، سه پور (موالید ثلاثه)، چار مادر (امهات اربعه)، کردگر نزدیک (فاعل قریب) ...؛ و یا کلاً مجعول و بی هیچ‎گونه اصل و اساس زبان‎شناسی است، همچون: پودات (محسوس)، تیمسار (حضرت)، فروزه و فروزیده (صفت و موصوف)، آرش (معنی)، زاب و زابیده (صفت و موصوف)، سمراد (خیال)، سفرنگ (تفسیر)، شمپوری (حرکت قسری)، فرجود (معجزه)، فرسنداج (امت)، فرنود (دلیل). علاوه بر اینها، گاهی لفظی را از تحریف و تبدیل حروف واژه‎های فارسی ساخته است، چون: دمان (زمان)، بندیشه (اندیشه)، زمبود (زنبور)؛ گاهی معنی متعارف کلمه‎ای را تغییر می‎دهد، چون: آمیغ (حقیقت، که در اصل به معنی آمیزه است)، سنگسار (رسخ، در اصل به معنی رجم)، گزینش (خاصیت، در اصل به معنی انتخاب)، فروکش (لجاجت، در اصل به معنی توقف).
 

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: