صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادیان و عرفان / خالد نقشبندی /

فهرست مطالب

خالد نقشبندی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

خالِدِ نَقْشْبَنْدی، ابوالبهاء ضیاء‌الدین، خالد بن حسین ابن احمد شهرزوری (1190-1242 ق/ 1776- 1826 م)، مشهور به مولانا خالد، شیخ نامدار نقشبندی و مؤسس شاخۀ خالدیۀ نقشبندیه در این طریقه، که نقشبندیان خاورمیانه، شمال افریقا و آسیای صغیر او را مرشد خود می‌دانند و وی را با القابی چون ذوالجناحین (به سبب جمع میان طریقت و شریعت) و مجدّدِ می‌خوانند.
خالد در منطقۀ قره‌داغ در 5‌‌فرسخی جنوب سلیمانیه در کردستان عراق به دنیا آمد. خانوادۀ او از ایلِ جافِ شهرزور بودند. پدرش حسین، نوادۀ پیرمیکاییل شش‌انگشت، و مادرش به پیرخضر شاهو، از مشایخ کردستان منسوب بود (ابن‌عابدین، 58 -59؛ ابومنه، 39). 
وی در قره‌داغ و سلیمانیه به تحصیلات مقدماتی پرداخت و سپس به سبک رایج طلاب کردستان، سالهای جوانی‌اش را در مدارس و حجره‌های مساجد مناطق میان اربیل، سلیمانیه و سنندج سپری کرد و از علمای بزرگی چون شیخ عبدالرحیم برزنجی، برادرش شیخ عبدالکریم برزنجی، ملا عبدالله خرپانی، ملا عبدالرحیم زیاری و شیخ محمد قسیم سنندجی اجازۀ افتاء و تدریس گرفت (ابن‌عابدین، 59 -60؛ حسن کریم، 48-50). آن‌گاه در 1213 ق/ 1798 م و در 23سالگی، پس از درگذشت استادش سیدعبدالرحیم برزنجی، کرسی تدریس او را در مدرسه و مسجد عبدالرحمان پاشا بابان در سلیمانیه عهده‌دار شد (ابن‌عابدین، 60 -61؛ ابومنه، 40). 
اما ظاهراً قیل و قال مدرسه روح ناآرام او را راضی نکرد و چندی بعد در جست‌وجوی پیر و مراد راهی سفر شد و در 1220 ق، از راه موصل، دیاربکر، رها و شام به سفر حج رفت (همو، 61). وی در این مسیر از محضر شیخ محمد کزبری شامی و شیخ مصطفى کردی بهره گرفت (درنیقه، 80) و چنان‌که گفته‌اند، در همین سفر، با فردی‌ ناشناس در لباس عوام و با منش مرشدی کامل روبه‌رو شد که به او توصیه کرد که پیرگم‌شده‌اش را در هندوستان بجوید (خانی، عبدالمجید، 225؛ ابن‌عابدین، 62). 
مولانا خالد 4 سال بعد، در 1224 ق به آرزوی خود رسید و با رهاکردن تدریس و مسند افتاء، به همراه رحیم‌الله بیگ معروف به محمد درویش عظیم‌آبادی، از خلفای شیخ عبدالله دهلوی نقشبندی (شاه غلام علی) که به سلیمانیه رفته بود، راهی هندوستان شد (ابومنه، 40؛ خانی، عبدالمجید، 225-226؛ ابن‌عابدین، 62 -64؛ مردوخ روحانی، 1/ 299-300). 
او در مسیر خود از شهرهای سنندج، تهران، بسطام، مشهد، هرات، کابل، قندهار و پیشاور گذر کرد (درنیقه، همانجا؛ ابن‌عابدین، 62 -63) و به زیارت مزار امام رضا (ع)، بایزید بسطامی و شیخ احمد جام رفت و قصایدی را به زبان فارسی در وصف آنان سرود (خانی، عبدالمجید، 226)؛ برای نمونه، بیت آغازین چامۀ او در وصف امام رضا (ع) چنین است: این بارگاه کیست که از عرش برتر است / وز نور گنبدش همه عالم منور است (دیوانی ... ، 26-30). وی همچنین در کاشان با ملا اسماعیل کاشی، از علمای امامیه دیدار کرد و با او دربارۀ تفسیر آیات قرآنی مربوط به معصوم بودن ائمه به گفت‌وگو پرداخت (خانی، عبدالمجید، همانجا؛ حصنی، 2/ 653).
به هر روی، مولانا خالد پس از یک سال سلوک و خلوت‌‌گزینی نزد شیخ عبدالله دهلوی، که خود از پیروان احمد سرهندی (971-1034 ق/ 1564- 1625 م) بود، به مقام ارشاد رسید و به عنوان خلیفۀ وی، مأمور ترویج طریقۀ نقشبندیه در غرب آسیا شد (شیطی، 96؛ خانی، محمد، 45؛ ابومنه، 40-42). 
مولانا خالد در بازگشت از هند، از راه دریایی به مسقط رفت و پس از گذر از شیراز، اصفهان (شاید کاشان) و سنندج در 1226 ق/ 1811 م به سلیمانیه بازگشت (خانی، عبدالمجید، 230). 
وی در سنندج به دیدار استادش، شیخ محمد قسیم، رفت و او را به حلقۀ طریقت نقشبندیه وارد نمود (حسن‌کریم، 61). مولانا خالد پس از توقفی کوتاه در سلیمانیه، بنا به توصیۀ شیخ عبدالله دهلوی، راهی بغداد شد و در این شهر، 5 ماه در زاویۀ شیخ عبدالقادر گیلانی خلوت گزید. آن‌گاه در 1226 ق، به سلیمانیه بازگشت و کار وعظ و ارشاد را آغاز کرد (خانی، عبدالمجید، 230-231؛ ابن‌عابدین، 65). 
اما چندی بعد، علمای شهر به رهبری شیخ معروف نودهی، پیشوای طریقۀ قادریه، تعالیم شیخ جوان را نپسندیدند و او را به کفر و الحاد متهم کردند (ابومنه، 43؛ ابن‌عابدین، همانجا). آنان ظاهراً تا زمانی که عبدالرحمان پاشا در بابان قدرت را در دست داشت و از مولانا خالد حمایت می‌کرد، نتوانستند علیه او اقدامی جدی کنند، اما با ضعیف‌شدن قدرت او و سپس درگذشتش در 1228 ق، عرصه بر شیخ خالد تنگ شد و او از بیم محمود پاشا، حاکم جدید بابان، راهی بغداد گردید (ابومنه، همانجا). گفته‌اند که طرفداران شیخ معروف به قصد کشتن خالد در مسجد به او حمله کردند، اما به سبب کرامات او کور و فلج شدند و بی‌نتیجه بازگشتند (نبهانی، 2/ 57؛ ادموندز، 89). 
شیخ معروف به اخراج مولانا خالد از سلیمانیه بسنده نکرد و در ادامۀ مخالفت با وی، نامه‌ای با عنوان «تحریر الخطاب فی الرد على خالد الکذاب» به سعید پاشا، والی بغداد، نوشت و در آن، خالد را به ترویج عقاید کفرآمیزی متهم کرد که وی در سفرش به هندوستان از انگلیسیها و هندیها فرا گرفته بود (حسینی، 241؛ ماموستا جعفر، 234-235). با این همه، علمای بغداد و در رأس آنان، صدرالدین حیدری، مفتی کردتبار حنفیان شهر، به حمایت از او برخاستند و سعید پاشا را مجاب کردند که به شیخ خالد اجازه دهد که در بغداد ساکن شود و به تبلیغ بپردازد (ابن‌عابدین، همانجا؛ درنیقه، 81). 
گروهی دیگر از علما همچون ملا یحیى مزوری نیز با نگارش رساله‌هایی خطاب به شیخ معروف نودهی از مولانا خالد دفاع کردند (نک‍ : ص 31- 56). با برخورداری از این حمایتها، مولانا خالد به آرامی دعوتش را در بغداد گسترش داد و پیروان بسیاری یافت، چندان که برخی طالبان از شهرهای دور برای بهره‌بردن از محضرش به بغداد می‌آمدند (هدایت، 435).
چند سال بعد، مولانا به دعوت محمود پاشا به سلیمانیه بازگشت و تا 1236 ق/ 1821 م، در آن شهر به ترویج طریقۀ نقشبندیه پرداخت (ابومنه، 43-44)؛ اما بار دیگر به سبب تهمتهای علمای شهر و تهدیدهای آنان، زندگی بر او سخت شد و به روایت ریچ، سیاح فرانسوی، که در آن هنگام در سلیمانیه بود، شبانه از شهر گریخت و به بغداد رفت (ص 322-323). در طول دو سال بعد (1236- 1238 ق)، مولانا خالد در تابستانها به ییلاق اورامان در خاک ایران و در شرق سلیمانیه می‌رفت، اما با وجود کوششهای فراوانی که برای آشتی میان او و محمود پاشا و علمای شهر بابان صورت گرفت، دیگر به سلیمانیه بازنگشت (فتاح، 30-31؛ سلطانی، 469-470؛ ماموستا جعفر، 262-263). 
با این همه، به نظر می‌رسد که شرایط بغداد نیز برای فعالیت او چندان مناسب نبود، زیرا در 1238 ق، ظاهراً به سبب ترس از والی شهر آنجا را ترک کرد و با شمار زیادی از مریدانش به شام رفت و در دمشق اقامت گزید (هدایت، همانجا؛ ابومنه، 110-111) و تا زمان مرگش، جز سفری کوتاه به فلسطین و حجاز در 1241 ق/ 1826 م در دمشق ماند (خانی، عبدالمجید، 245- 246؛ حسینی، 243). در آنجا هم برخی از علما علیه او موضع گرفتند و از سلطان محمود دوم خواستند که مانع فعالیت او شود؛ اما سلطان به توصیۀ شیخ‌الاسلام مصطفى عاصم افندی به خواسته‌های مخالفان او وقعی ننهاد و او را در ترویج دیدگاههایش آزاد گذاشت (خانی، عبدالمجید، 233).
دیگر علمای شام هم در برابر مخالفان وی ساکت ننشستند و چندین رساله در دفاع از او نوشتند که ازجملۀ آنها می‌توان به رسالۀ سل‌الحسام الهندی لنصرة مولانا خالد النقشبندی، نوشتۀ محمدامین بن عمر عبدالعزیز، مشهور به ابن‌عابدین، امین فتوای شام اشاره کرد (همانجا؛ درنیقه، 82). 
مولانا خالد در طی 4 سال اقامت خود در شام شاگردان زیادی تربیت کرد و به شمار زیادی از علما اجازۀ افتاء و تدریس داد که 7 تن آنها از بقیه مشهورترند (برای اطلاع از نام این افراد، نک‍ : حسن‌ کریم، 146 بب‍ ‌؛ حصنی، 2/ 654). وی سرانجام در 14 ذیقعدۀ 1242 ق به سبب ابتلا به طاعون در شام درگذشت و در کوه قاسیون به خاک سپرده شد (ابن‌عابدین، 67 - 68). به دستور سلطان عبدالمجید، مقبرۀ بزرگی در محل مزارش ساخته شد که اندکی بعد به زیارتگاه مردم تبدیل گردید (حصنی، همانجا). مولانا 4 پسر و یک دختر داشت، اما جز فرزندی به نام نجم‌الدین، بقیۀ اولاد او در زمان حیاتش از دنیا رفتند (حسن کریم، 69).
پس از درگذشت خالد، نخست برادر زنش، شیخ اسماعیل غزی، و سپس محمد خانی و پس از او محمود صاحب، برادر مولانا، رهبری این طریقه را در شام برعهده گرفتند (ابومنه، 69). در خارج از شام نیز، ده‌ها تن از خلفا و جانشینان او به طور مستقل فعال شدند و به ترویج طریقۀ خالدیۀ نقشبندیه در غرب ایران، سراسر قلمرو عثمانی، قفقاز، لیبی، مصر، حجاز و اندونزی پرداختند و با کوشش و شور بسیار، این طریقه را به یکی از حرکتهای تأثیرگذار سدۀ 13 ق/ 19 ق در جهان اسلام تبدیل کردند (ابومنه، 9، 15-17، 46-47، 88؛ طاهری، 285- 286، حاشیۀ 73؛ زرین‌کوب، 212؛ برای اطلاع بیشتر از خلفای مولانا خالد، نیز نک‍ : حسن کریم، 224 بب‍‌ ).

آثار

مولانا خالد در طول عمر کوتاه 52ساله‌اش، افزون بر ایجاد، پرورش و سازمان‌دهی شبکۀ قدرتمند و گستردۀ خلفا و شاگردانش در بیشتر مناطق جهان اسلام، بیش از 18 کتاب در زمینه‌هایی چون عرفان، فقه، حدیث و کلام نوشت که ازجملۀ آنها می‌توان به العقد الجوهری در کلام، رسالۀ خالدیه در مفهوم «رابطه» و دیگر آداب طریقۀ نقشبندیه و عقیده در اصول و اعتقادات اشاره کرد (سرکیس، 813؛ ابن‌عابدین، 66). 
افزون بر این آثار، بخش دیگری از تألیفات او مشتمل بر رساله‌ها و نامه‌هایی است که وی به حاکمان، عالمان، مریدان و خلفایش در شهرهای مختلف جهان اسلام، از استانبول، ملطیه و دیار بکر تا بغداد و موصل، و از حجاز و فلسطین و شام تا سلیمانیه، مهاباد و سنندج می‌نوشت (نامه عه ره بییه کانی، 93، 132، 139، 154، 174، 205؛ مه کتووبات ... ، جم‍‌ ). از میان این نامه‌ها، 194 نامه به فارسی (نک‍ : «نامه کانی ... »، 1/ 151-331) و 106 نامه به عربی (ابومنه، 101) به جای مانده که در دو کتاب جداگانه به چاپ رسیده است و جهان اندیشۀ مولانا خالد و محدودۀ جغرافیایی گسترش آن را نشان می‌دهند (برزنجی، 9).
وی همچنین اشعار متعددی به زبانهای عربی و کردی، و بیش از این دو، به فارسی سروده که در دیوان او گرد آمده است (نک‍ : سراسر اثر). بر این نکته نیز باید تأکید کرد که بیشتر آثار ادبی مولانا، اعم از شعر و نثر به زبان فارسی نوشته شده‌اند (برزنجی، 15). پاره‌ای از رساله‌ها و کتابهای وی نیز در قالب نسخ خطی در کتابخانه‌های مختلف موجود‌ند که شماری از آنها هنوز تصحیح و چاپ نشده‌اند (همو، 14؛ فهرست المخطوطات ... ، 1/ 303؛ منزوی، 7/ 389، 487، 490). 
یکی از مهم‌ترین ویژگیهای زندگی و شخصیت مولانا خالد آن بود که در طول حیاتش دهها کتاب و رساله علیه او، و به همین اندازه در دفاع از او نوشته شد و همین موضوع بر پیچیدگی زندگی او می‌افزاید (ماموستا جعفر، 225؛ حسن کریم، 51 -53). از میان این کتابها می‌توان به اینها اشاره کرد: الحدیقة ‌الندیه فی آداب الطریقة النقشبندیة و البهجة الخالدیة نوشتۀ محمد بن سلیمان بغدادی؛ السعادة الابدیة فیما جاء به النقشبندیة، اثر عبدالمجید بن محمد خانی خالدی نقشبندی؛ الفیض الوارد على روضة مرثیة مولانا خالد، نوشتۀ شهاب‌الدین محمود آلوسی؛ أصفی الموارد من سلسال احوال مولانا خالد، تألیف عثمان بغدادی. پس از درگذشت او نیز دهها شرح بر آثار او نوشته شد که از میان آنها می‌توان به المنحة الوهبیة فی شرح الارادة الجزئیة، اثر عبدالله بیتواتی اشاره کرد (نک‍ : مقدمۀ این کتابها).

دیدگاهها و اندیشه‌ها

چنان‌که گفته شد، گسترۀ تألیفات و مکاتبات مولانا خالد به زبانهای مختلف و در زمینه‌های مختلف کلامی، فقهی و تاریخی و رساله‌هایی که در دفاع یا در نقد او نوشته شده، شناخت دقیق اندیشۀ او را دشوار کرده است. افزون بر این، تأثیرپذیری او از 4 طریقۀ قادریه، سهروردیه، کبرویه و چشتیه، که سبب اطلاق نسبت «نقشبندی قادری کبروی چشتی مجددی» به او گردید (حسن‌ کریم، 70؛ خانی، عبدالمجید، 223)، موجب آن شده است که نتوان تصویر روشنی از دیدگاههای او به دست داد. با این همه، از خلال بررسی منابع موجود می‌توان اندیشۀ دینی شیخ خالد «اشعری شافعی» (کتانی، 1/ 373؛ خانی، عبدالمجید، همانجا) را بر این 3 محور استوار دانست: 
1. دعوت به تصحیح اعتقاد از راه بازگشت به سیرۀ پیامبر و سلف صالح؛ 2. لزوم اطاعت حکام از شریعت اسلامی؛ 3. لزوم اجرای قواعد شریعت دربارۀ غیر مسلمانان (ابومنه، 102-103). با بررسی آثار شیخ احمد سرهندی نیز می‌توان دریافت که این 3 موضوع، محورهای اصلی تفکر او را هم تشکیل می‌داده است (عزیز احمد، 49) و به نظر می‌رسد که مولانا خالد در دورۀ اقامتش در هندوستان با این اندیشه‌ها آشنا شده بود. 
شیخ احمد سرهندی، ملقب به مجدّد الف ثانی، از رهبران نقشبندیۀ هند، و اصلاحگر سدۀ 11 ق/ 17 م بود که اندیشه‌های او الهام‌بخش کسانی چون ابوالکلام آزاد و سیداحمد خان بوده است (نک‍ : ه‍ د، احمد سرهندی) و بر دیدگاهها و تعالیم عرفانی خالد نقشبندی نیز تأثیر زیادی داشته است (نک‍ : ادامۀ مقاله).
مولانا خالد یکی از علل انحراف در عقیدۀ مسلمانان را عملکرد نادرست حاکمان در سرزمینهای اسلامی می‌دانست و در نامه‌هایش به حکام، آنان را به تمسک به شریعت در کنار طریقت، و پیروی از سنت تشویق می‌کرد (ابومنه، 50). البته در آثار او، مخالفت صریحی با سلاطین عثمانی دیده نمی‌شود. او آنان را دژ اسلام می‌نامید و از مریدانش می‌خواست که برای تداوم حکومت آنان دعا کنند (همو، 114- 116) با این همه، خود هرگز به استانبول نرفت و با سلاطین عثمانی دیداری نکرد (همو، 53).
از نظر عرفانی نیز شناخت دیدگاه شیخ خالد نقشبندی، بدون فهم اندیشه‌های مرشد او، شاه عبدالله دهلوی امکان‌پذیر نیست. از شاه عبدالله، دو کتاب درالمعارف که شرح ملفوظات او ست، و رسالۀ نصایح، که هر دو به زبان فارسی نگاشته شده‌اند، در دسترس است. 
از مقدمه رسالۀ نصایح چنین استنباط می‌شود که شاه عبدالله متأثر از استادش شیخ عبدالحق، محدث دهلوی (د 1052/ 1642 م) بوده است (دربارۀ شیخ عبدالحق، نک‍ : حاج سید جوادی، 133- 146 بب‍‌ ) و او نیز به نوبۀ خود، مرید مؤید محمد باقی مشهور به باقی باللٰه (ه‍ م)، از مریدان شیخ احمد سرهندی بود (دربارۀ باقی‌ باللٰه، نک‍ : ه‍ د، احمد سرهندی). شاه عبدالله دهلوی در درالمعارف اشاره می‌کند که در روی زمین، پس از قرآن و حدیث، هیچ کتابی به اهمیت مکتوبات شیخ احمد سرهندی نوشته نشده است (ص 77، 136). بنابراین، آبشخور اندیشه‌ها و دیدگاههای عرفانی مولانا خالد نقشبندی را باید در قرائتی از آموزه‌های بهاءالدین نقشبند (د 719 ق/ 1319 م)، که وی از او با القابی چون خواجۀ گردن‌فراز سربلند، غوث‌الخلایق یاد می‌کند («نامه کانی»، 1/ 299)، جست‌وجو کرد که با کوشش شیخ احمد سرهندی در هندوستان انتشار یافت و از طریق باقی باللٰه و شیخ عبدالحق به شاه عبدالله دهلوی رسید.
در این قرائت نقش مکتوبات شیخ احمد سرهندی از همه برجسته‌تر است. همچنان‌که وی از طریق نامه‌هایش، مریدان پرشماری را در هندوستان جذب کرد (نک‍ : ه‍ د، 15/ 443)، شیخ خالد هم با پیروی از همین شیوه به تربیت خلفا و مریدان خود پرداخت؛ بنابراین، برای شناخت دیدگاههای عرفانی او هیچ منبعی بهتر از نامه‌‌ها، و به‌ویژه نامه‌های فارسی‌اش نیست.
در مفهوم نظری تصوف، مولانا خالد جز اشاراتی کوتاه به مفهوم وجود، تجلی و جمال، که آن هم برگردان دیدگاه پیشینیان است، سخنی ندارد. او نفی وجود را یکی از 3 رکن اصلی طریقت می‌داند و تصور وجود و ابراز «منیت» را به هر شکل ممکن شرک اکبر می‌خواند (همان، 1/ 180، 222) و می‌نویسد که: «تیزبینان عالم شهود، به عین عیان تمام ماسوی‌الله را معدوم محض می‌یابند» (همان، 1/ 316). در باور او، «جمال الٰهی» هر چند از کفار و گناهکاران مستور است، ولی «اولیاء‌الله در دنیا و آخرت طرفة‌العینی از دولت وصال محبوب و مشاهدۀ جمال او محجوب نیستند» (همان، 1/ 295- 296). وی دربارۀ تجلی هم بر این باور است که «تا حق تعالى» به تجلی بر باطن بنده متجلی نشود، آن بنده مرید خاندان اولیا نمی‌شود» (همان، 1/ 208).
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: