صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / فقه، علوم قرآنی و حدیث / خارجة بن مصعب سرخسی /

فهرست مطالب

خارجة بن مصعب سرخسی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

خارِجَةِ بْنِ مُصْعَبِ سَرَخْسی (98- 168 ق/ 717-784 م)، از عالمان متقدم خراسان و از چهره‌های مکتبی، و از مرجيان اهل حديث. 
نيای خارجه، از اصحاب امام علی (ع) بود و دقيق‌ترين ضبط در اين‌باره مربوط به ابن‌عدی است که می‌گويد او ماجرای صفين را از پدرش و از نيايش نقل می‌کرد (3/ 54)؛ اينکه در برخی منابع گفته‌اند پدر خارجه در جنگ صفين (ابن‌عساکر، تاريخ ... ، 40/ 13؛ سمعانی، 1/ 269) يا نهروان (ابوبشر، 2/ 737)، در رکاب امام علی (ع) بود، بازگشت به نيايش دارد و تناسب نسلها هم آن را تأييد می‌کند. شيخ طوسی خارجة بن مصعب را نام همان نيا انگاشته، و او را در زمرۀ اصحاب امام علی (ع) آورده است (ص 63؛ نيز ابن‌حبان، مشاهير ... ، 199). 
نسبت ضُبَعی برای اعضای خاندان ظاهراً به قبيلۀ عرب ضبيعة ابن قيس، از بکر بن وائل بازمی‌گشت که بعد از فتوح جمعيت آنان در بصره متمرکز بود (نک‍ : ابن‌حزم، 319-321؛ کحاله، 2/ 664)، و اين خاندان از تيرۀ بنی‌شجنه، از ضبيعه بودند (ابن‌قتيبه، 468). مصعب پدر خارجه در اواخر سدۀ نخست هجری به خراسان آمد و در سرخس توطن گزيد؛ چندان‌که گفته می‌شود عمر، پسر او که بزرگ‌تر از خارجه بود، در سرخس متولد شد و به عنوان نخستين مولودی شناخته شد که به ديانت اسلام در آن شهر تولد يافته بود (ابن‌حبان، الثقات، 7/ 188). گويا اين خاندان در روستایی به نام بالوج در پيرامون شهر سرخس می‌زيستند و گاه با لقب بالوجی نيز شناخته می‌شدند (سمعانی، همانجا). 
هم پدر و هم برادر بزرگ‌تر خارجه از راويان حديث بودند (ابن‌حبان، همانجا) و در همان سرخس، پدرْ نخستين استاد او در حديث بود (ابوبشر، همانجا؛ ابن‌خزيمه، التوحيد، 2/ 667- 668). روايت پدرش از عبدالله بن عمرو بن عاص (د 65 ق/ 685 م) (ابن‌خزيمه، همانجا؛ ابن‌عدی، 3/ 53) حکايت از آن دارد که خارجه در کهن‌سالیِ پدر متولد شده بود. ابن‌عساکر به هنگام شمارش مشايخ خارجه در خراسان، تنها به استماع از پدرش اشاره دارد (همان، 15/ 400)؛ اما در تحصيل خارجه مقطعی وجود دارد که بدان توجه نشده است. ظاهراً وی در حدود سال 130 ق/ 748 م ــ شايد به دنبال وفات پدرش ــ به مرو رفته است و شاهد آنکه اين سفر پيش‌تر نبوده، عدم استماع او از يحيی بن يعمر، عالم بزرگ مرو در آن روزگار است، بر اين پايه که سال 129 ق را برای وفات وی مرجح دانيم (نک‍ : ابن‌اثير، 5/ 376). وی در مرو قصد تحصيل داشت، ولی دقيقاً در دوره‌ای وارد آن مرکز علمی شده بود که محافل اهل سنت تحت تأثير از سوی دعوت ابومسلم خراسانی قرار داشت. ربيع بن انس (د 139 ق)، مهم‌ترين عالم مرو پس از يحيى، از همان اوان به حبس افکنده شده بود و امکان درس نداشت (نک‍ : ذهبی، سير ... ، 6/ 170)، اما خارجه موفق شد برهه‌ای نزد يزيد بن ابی سعيد قرشی، نحوی و محدث مروزی، دانش اندوزد (بيهقی، شعب ... ، 5/ 186؛ ابن‌عساکر، همان، 53/ 224)، تا آنکه فشارها اوج گرفت و با تثبيت سيطرۀ ابومسلم بر خراسان (نک‍ : ه‍ د، 6/ 236)، و کشته شدن استادش يزيد نحوی در 131 ق/ 749 م به دستور ابومسلم (ابن ابی‌حاتم، الجرح ... ، 4(2)/ 270؛ ابن‌حبان، همان، 7/ 622)، خارجه ديگر مجالی برای ماندن در خراسان نديد و به عراق رخت برکشيد. 
افزون بر آنچه گفته شد، بررسی مشايخ خارجه نشان می‌دهد که سفر وی به سوی غرب پيش از 131 ق انجام نشده است؛ زيرا اگر سفر پيش‌تر بود، محفل استادانی از متوفيات 126 ق/ 744 م مانند عبدالرحمان بن قاسم، مالک بن دينار و سعيد مقبری؛ 127 ق همچون عبدالله بن دينار؛ 128 ق مانند جابر جعفی، عاصم بن ابی النجود و محمد بن مسلم مکی؛ 129 ق مانند ابواسحاق شيبانی، يحيی بن ابی کثير، ابوالزناد و سعيد بن ابی صالح؛ و 130 ق همچون حفص بن سليمان منقری بصری و يزيد بن رومان مدنی را از دست نمی‌داد. آنچه تثبيث می‌کند او در 131 ق در عراق و حجاز بوده، استماع او از مشايخی چون ايوب سختيانی در بصره است (ابن‌عساکر، تاريخ، 15/ 399؛ ذهبی، همان، 7/ 327) که به اتفاق رجاليان در 131 ق درگذشته است (همان، 6/ 24). کثرت اسانيد حاکی از استماع وی نزد ايوب نيز جايی برای ترديد نمی‌نهد (مثلاً نک‍ : دارقطنی، العلل، 12/ 244، 15/ 299؛ سلمی، 363؛ بيهقی، القرائة ... ، 180؛ خطيب، موضح ... ، 1/ 466). تأييد ديگر بر اين گمانه، سخنی از خارجه است مبنی بر اينکه مدت 20 سال با عبدالله بن عون (د 150 ق/ 767 م)، عالم بصره مجالست داشته است (ابن ابی‌الدنيا، الصمت ... ، 310؛ ابن‌عساکر، همان، 31/ 358).
دهه‌های 140 ق، اوج تحصيل و سفرهای خارجه بود که کمابيش به دهۀ بعد هم کشيده می‌شد؛ او در اين سالها بيشترين استماع را در بصره داشت که احتمالاً شهر نياکانش بوده است، تا آنجا که برخی منابع صرفاً بر بصری‌بودن شيوخ او تأکيد کرده‌اند (مثلاً ابن‌حبان، کتاب ... ، 1/ 288). از شيوخ او در اين شهر می‌توان به کسانی چون ايوب سختيانی، يونس بن عبيد، داوود بن ابی هند، روح بن قاسم، حميد طويل، سعيد بن اياس، هشام بن حسان، سعيد بن ابی عروبه، عبدالله بن عون و عمرو بن دينار اشاره کرد. در کوفه نيز از بزرگانی چون منصور بن معتمر، عبدالملک بن عمير، حصين بن عبدالرحمان، مغيرة بن مقسم، سليمان اعمش و محمد بن سائب کلبی استماع کرد. در حجاز بيشترين سماع را در مدينه داشت و از شماری از عالمان آن ديار چون عبدالله بن ابی بکر بن حزم، زيد بن اسلم، عبيدالله بن عمر عمری، يحيی بن سعيد انصاری، هشام بن عروه، سلمة بن دينار و عبدالله بن عطاء بن يسار حديث شنيد و صحبت امام جعفر صادق (ع) را درک کرد؛ به همين سبب، نامش در شمار اصحاب آن امام آمده است (طوسی، 200). در مکه نيز مشايخی معروف به خربوذ و عبدالملک بن جريج را درک کرده است (برای فهرست مشايخ، نک‍ : ابن‌عساکر، همان، 15/ 399-400؛ ذهبی، سير، 7/ 337).
ابن‌عساکر اشاره دارد که وی سفرهايی به حمص، دمشق و مصر هم داشته و فهرستی از مشايخ وی در آن شهرها را ارائه کرده است (همان، 15/ 399)، هرچند سفر وی به مصر با ترديد روبه‌رو ست. استفادۀ او از مشايخ يمنی مانند ادريس بن سنان و معمر بن راشد هم ممکن است در سفری به يمن صورت گرفته باشد (نک‍ : دارقطنی، همان، 4/ 276؛ ابن‌عساکر، همان، 22/ 236، جم‍‌ ).
وی چنان‌که از اسانيد برمی‌آيد، بخش مهمی از تدريس خود را نيز در عراق انجام داده است؛ در ميان شاگردانش، اگرچه محدثانی از اهل تشيع کوفی مانند وکيع بن جراح و ابونعيم فضل بن دکين ديده می‌شوند، اما محدثانی سخت‌گير از عراق و شام چون يحيی بن سعيد قطان، عبدالرحمان بن مهدی، وليد بن مسلم دمشقی، ابوداوود طيالسی و ابوعاصم نبيل نيز در آن ميان پرشمارند (برای فهرست، نک‍ : ابن‌عساکر، همان، 15/ 400؛ ذهبی، همان، 7/ 327). حتى برخی حنفيان مشرق چون ابومطيع بلخی (ابن ابی‌حاتم، الجرح، 1(2)/ 121؛ طبرانی، المعجم الاوسط، 7/ 187)، ابومقاتل سمرقندی (نسفی، 302)، سلم بن سالم بلخی (ابن‌خزيمه، التوحيد، 2/ 574)، عصام بن يوسف بلخی (ابن ابی‌الدنيا، همانجا؛ ذهبی، همان، 6/ 368) و خلف بن ايوب ابوسعيد عامری بلخی (ابن‌عساکر، همانجا) نيز در شمار شاگردانش بودند.
منابع شرح حال دربارۀ بازگشت او برای تدريس در ايران سخنی نگفته‌اند. در تاريخ نيشابور ملخص از تاريخ حاکم نيشابوری در اشاره‌ای گذرا تنها از او در فهرست آن گروه از اتباع تابعين که به نيشابور درآمده‌اند، نامی رفته است (ص 76)، اما وجود انبوهی از شاگردان خراسانی اين احتمال را تقويت می‌کند که خارجه مدتی در اين شهر و شايد مرو حديث گفته است. حکايتی وجود دارد مبنی بر اينکه ابن مبارک مروزی با خارجه در يک تشييع جنازه شرکت کرده و زمانی که از او مسئله‌ای پرسيده‌اند، به عنوان اعلمِ جمع به خارجه ارجاع کرده است (سمعانی، 1/ 270)؛ به نظر می‌رسد مکانِ آن تشييع جنازه در مرو ــ محل زندگی ابن‌مبارک ــ و نه در عراق بوده است که بسياری عالمان ديگر هم در مظان رقابت بوده‌اند.
اين حجم انبوه از شاگردانِ خراسانی به سادگی نمی‌تواند برآمده از محفل عراقیِ خارجه باشد، به‌ويژه با عنايت به اينکه اغلب آنان در کتب رجالی اهل عراق ناشناخته مانده‌اند. از جملۀ اين شاگردان که غالباً در فهرستها از آنان نامی نيامده است، می‌توان اين کسان را برشمرد: ابراهيم بن رستم مروزی (صيمری، 56؛ طيوری، 11/ 961-962)، احمد بن عبدويه ابوعصمه مروزی (ابن‌حبان، الثقات، 8/ 5؛ ابن‌عساکر، تاريخ، 15/ 410)، بشر بن يزيد بن ازهر نيشابوری (ابن ابی حاتم، همان، 1(1)/ 370، 1(2)/ 375؛ ابن‌عساکر، همان، 15/ 400)، بلال بن عبدالله نمکبانی مروزی (سمعانی، 5/ 527)، حفص بن عبدالرحمان بلخی قاضی نيشابور (ابن‌عساکر، همانجا)، حفص بن عبدالله نيشابوری (همانجا؛ ذهبی، همان، 7/ 327)، سعد بن يزيد ابوالحسن فراء نيشابوری (ابن‌عدی، 3/ 55؛ ابن‌عساکر، همانجا)، عبدالسلام بن نهشل خراسانی (همان، 40/ 13)، عبدالصمد بن حسان مروزی (حاکم، المستدرک ... ، 3/ 647؛ طبرانی، همان، 3/ 252)، عبدالله بن سعد دشتکی (همو، المعجم الکبير، 1/ 135؛ سمعانی، 2/ 478)، عبدالله بن مبارک مروزی (همو، 1/ 270؛ ابن‌عساکر، همان، 15/ 400)، عبدان بن عثمان عتکی مروزی (طبرانی، المعجم الاوسط، 4/ 265؛ بيهقی، القرائة، 180)، عتاب بن زياد مروزی (مزی، 19/ 291)، عبدالوهاب بن حبيب عبدی نيشابوری (ابن‌عساکر، همانجا)، علاء بن عمران مروزی (دارقطنی، رؤية ... ، 34؛ ابن‌عساکر، همان، 17/ 118)، علی بن حسن بن شقيق مروزی (طبری، 1/ 280؛ آجری، 3/ 1105)، عمر بن هارون ثقفی بلخی (بيهقی، همان، 132)، عيسی بن موسى غُنجار بخاری (تمام، 2/ 17؛ خليلی، 3/ 966)، ابومعاذ فضل بن خالد مروزی (ذهبی، ميزان ... ، 4/ 175)، نضر بن سلمه مؤذن نيشابوری (ابن‌ماکولا، 7/ 264)، نضر بن مساور بن مهران مروزی (همو، 7/ 263)، نعيم بن حماد مروزی مهاجر به مصر (ابن‌جوزی، 1/ 134؛ ذهبی، همانجا)، يحيی بن واضح ابوتُمَيله مروزی (طبرانی، همان، 7/ 130) و يزيد بن صالح يشکری نيشابوری (ابن‌عدی، همانجا؛ ابونعيم، حلية ... ، 2/ 197).
وی شاگردانی از ديگر نقاط ايران نيز داشت، مانند: يحيی بن ضريس بجلی از ری (ابن‌ابی‌حاتم، تفسير ... ، 9/ 2820؛ ابن‌عساکر، تاريخ، 15/ 400)، اشعث بن اصبهانی از اصفهان (ابونعيم، ذکر ... ، 1/ 231) و عصمة بن متوکل اصطخری از شيراز (طبرانی، همان، 7/ 345).
برخی از مشاهيری که گاه نام آنان در شمار مشايخ و گاه روات خارجه آمده است، مانند سفيان ثوری و شعبة بن حجاج و عبدالرحمان اوزاعی و مسعر بن کدام و ليث بن سعد، در واقع اقران او بودند که متقابلاً از هم سماع داشته‌اند. اينکه قاضی عياض در شمارش شاگردان مالک بن انس از خارجه نيز نام برده (1/ 145) است، هم در صورت ثبوت، بايد حمل بر استفاده از اقران شود.

ديدگاهها و عقايد

از نظر اعتقادی، می‌دانيم که خارجه از قائلين به نظريۀ ارجاء بود؛ جوزجانی (ص 209) و ابن‌قتيبه (ص 624) بر اين امر تصريح کرده‌اند؛ و خبری از او که برخی از سعيد بن جبير و ابوحنيفه را از حيث فضيلت در کنار برخی از صحابه قرار داده (ابن‌عساکر، همان، 11/ 75)، قرينه‌ای است که ديدگاهش در ارجاء، در ادامۀ انديشۀ سعيد بن جبير و نزديک به ابوحنيفه بوده است. بی‌ترديد، همين باور بر تضعيف رجالی او نزد اصحاب حديث تأثير نهاده، تا آنجا که حتى شخصيت معتدلی چون ابن‌مبارک نيز وی را در حديث ترک کرده است (ابن‌عدی، 3/ 52).
خارجه به شدت در برابر جهم بن صفوان موضع گرفت و او را فاسق خواند (ابن‌حبان، الثقات، 3/ 16؛ خطيب، تاريخ ... ، 13/ 164)، اما او شخصيت مقابل جهم در خراسان، يعنی مقاتل بن سليمان را نيز به سبب قول افراطی‌اش در باب صفات به نقد گرفت و نه تنها فاسقش خواند (خطيب، همانجا)، بلکه خونش را مباح شمرد و آرزو داشت که شرايطی فراهم آيد تا بتواند او را هلاک سازد (همانجا). دربارۀ پيروان جهم، او معتقد بود که در مدعای فناپذيری بهشت و دوزخ آنان به آيات متعددی از قرآن کريم کفر ورزيده‌اند و يکايک آن آيات را گوشزد کرده است (عبدالله بن احمد، 1/ 130-131). حتى از وی نقل شده است که جهميان کافرند و به زنانشان برسانيد که طالق‌اند (همو، 1/ 105). 
او همچون عموم اصحاب حديث، رؤيت خداوند در آخرت را باور داشت و از راويان احاديث رؤيت بود (دارقطنی، رؤية، 33، 34، 117). خارجه را بايد در کنار کسانی از معاصرانش چون عبدالعزيز بن ابی رواد، ابراهيم بن طهمان و هياج بن بسطام، نمايندگان جريان محدثان مرجئه در خراسان دانست.
دربارۀ رويکرد خارجه به اهل بيت ــ افزون بر صحبت امام صادق (ع) ــ بايد به روايت شماری از احاديث در الزام به محبت اهل بيت (ع) و فضيلت آنان اشاره کرد (مثلاً ابن ابی‌حاتم، علل ... ، 2/ 368). همچنين وی برخی از اقوال امام علی (ع)، مانند سخن آن حضرت در ستايش علم و نکوهش جهل را نقل کرده است (مفيد، 66). وی همچنين به موضوع غلات شيعه و مخالفت امام علی (ع) با افکار غاليانه توجه داشت و با نقل رواياتی، انزجار امام علی (ع) از آن افکـار را نشان می‌داد (آجـری، 5/ 2520-2522؛ ابـوالشيـخ، 2/ 342).
با اين‌حال، در منابع روايتی در باب فضيلت عثمان نيز از او نقل شده است (بزار، 8/ 401) که اين جمع ميان تأييد عثمان و امام علی (ع) از ويژگیهای طيفی از مرجئه است. به عنوان عالمی از مرجئه کاملاً قابل انتظار است که خارجه نسبت به حکام بنی‌اميه موضعی منفی داشته است، و بر اساس روايتی که دارای آشفتگی محتوايی است، اين مبنای گفتمانی را می‌توان از خارجه بازشناخت؛ روايت ياد شده حکايت از آن دارد که خارجه در ملاقاتی با يک عالم مشهور، به شدت او را به سبب قبول سمتی از سوی بنی‌اميه به نقد گرفته است (ابن‌حبان، همان، 8/ 5؛ ابن‌عساکر، تاريخ، 15/ 401).
او نسبت به ابوحنيفه ــ فقيه معاصرش که او نيز در عقيده بر مذهب ارجاء بود و در فقه مذهبی مدون با تکيه بر رأی را عرضه می‌کرد ــ واکنـش منفـی نداشت. از وی مستقيماً استمـاع داشت (همان، 15/ 399) و گاه نيز از طريق برخی شاگردان ابوحنيفه چون يحيی بن نصر ابن حاجب و مغيث بن بديل از او نقل می‌کرد (ابونعيم، مسند ... ، 113، 147، 194). خارجه ابوحنيفه را ستايش می‌کرد و سخنان گوناگونی در اين‌باره از او نقل شده است (ابوحيان توحيدی، 9/ 212-213؛ صيمری، 49، 79، جم‍ ؛ خطيب، همان، 13/ 328، 359، 364). رابطۀ خارجه با محافل حنفيان به اندازه‌ای نزديک بود که گفته می‌شد آنان احاديثی را در تأييد مذهب خود با اسانيد مخدوش در اختيار وی نهادند و او آنها را روايت می‌کرد (ابن‌عساکر، تبيين ... ، 402)؛ اگر اين نقل کاملاً يک اتهام باشد، همچنان نشان از آن دارد که نزد مخالفان همنشينی او با حنفيان شهرت داشته است.

حوزه‌های دانش

با وجود اينکه برخی منابع خارجه را فقيه‌ترين اهل خراسان (حمدالله، 251) يا از فقيه‌ترينِ آنان (ابن‌قتيبه، 468) شمرده‌اند، اما فقه او همان فقه روايیِ اصحاب حديث است و در واقع آنچه بر وجهه علمی وی غلبه دارد، همين محدث بودن او ست. در ميان صحاح سته تنها سنن ترمذی و ابن‌ماجه از او اندک حديثی آورده‌اند (ترمذی، 1/ 85؛ ابن‌ماجه، 1/ 146، 2/ 1281، 1325) و احمد بن حنبل در مسند يک حديث از او آورده است (5/ 136)، ولی در سدۀ 4 ق/ 10 م، برمقبوليت او افزوده شده و برخی احاديث او در صحاح خراسانی نيز وارد شد (مثلاً حاکم، المستدرک، 1/ 267، 2/ 173، جم‍ ؛ ابن‌خزيمه، صحيح، 1/ 63). 
در منابع اقوالی در باب ادب محدثانه به او نسبت می‌دهند، مانند اينکه وی باور داشت اگر کسی حديثی را از پايين‌تر از خود بشنود و روايت نکند، رياکار است (سخاوی، 2/ 369)، اما اين آموزۀ ظاهراً متواضعانه در آن روزگار نوعی تساهل انگاشته می‌شد. يحيی بن معين او را به يادداشت‌برداری بی‌ضابطه از احاديث متهم می‌کرد و اينکه شعبة بن حجاج عالم معاصرش هم از عملکرد او نگران بوده است (احمد بن حنبل، العلل ... ، 3/ 240). برخی عالمان نيز رجلی چون خارجه را در شمار کسانی آورده‌اند که مشرب کوفيان را در حديث داشته‌اند (نک‍ : بسوی، 3/ 37)، بدون آنکه توضيحی بيفزايند.
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: